• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 256
تعداد نظرات : 66
زمان آخرین مطلب : 6005روز قبل
دعا و زیارت

غیرالمغضوب علیهم والضالین.

خدایا مرا درمسیرکسانی که به آنها غضب کرده ای قرارمده! کسانی که به آیات توکفر ورزیدند، کسانی که پیامبرانت را کشتند، کسانی که ازدستورات توسرپیچی کردند ودربرابرتونافرمانی کردند. کسانی که ازحد وحدود خود گذشتند تا جایی که به آیاتت تعدی کردند.

وهمچنین خدایا مرا ازگمراهان قرارمده، آنهایی که بعد ازایمان کافرشدند. آنهایی که بعد ازاین که کافرشدند، درکفرزیاده روی کردند. آمین

با توجه به این آیه، اگرمی خواهیم که جزء انعمت علیهم باشیم، باید ازخدا بترسیم. ترس ازخدا ازبسیاری انحرافات جلوگیری می کند. درعوض نترسیدن ازخدا باعث بروزبسیاری ازانحرافات می شود.

لازم به مثال زدن نیست. همۀ ما بارها وبارها دیده ایم آدمهایی را که ازخدا نمی ترسیدند ودست به چه کارهای بی شرمانه ای زده اند.

واگرمی خواهیم جزء مغضوب علیهم نباشیم باید تمام آیات خدا را بپذیریم. هیچ یک ازآیات الهی را انکارنکنیم. دربرابرفرمانها واوامرالهی مطیع ومنقاد باشیم. ازحدود خداوند که درقرآن تعیین کرده وبه وسیلۀ علما بیان  می شود تجاوزنکنیم.

دریک کلمه بگوییم: ربنا سمعنا واطعنا!!!

واگرمی خواهیم جزء ضالین وگمراهان نباشیم باید سعی کنیم ایمان خود را درتند باد حوادث ومشکلات حفظ کنیم. دربرابرمصائب صبرکنیم.

نیا یش:

خدایا براستی که بزرگی، خدایا براستی که هم رحمانی وهم رحیمی، خدایا یراستی که ارحم الرا حمینی، خدایا براستی که تنها اله توهستی ولاغیر،

خدایا اگردرحضورمن کتابی را غلط بخوانند نمی توانم تحمل کنم. خدایا چگونه پنجاه سال وهرسال سیصد وشصت وپنج روز وهرروزپنج مرتبه مرا تحمل کردی؟؟؟

خدایا چه بگویم؟ خدایا چگونه بگویم؟خدایا چگونه اعتراف کنم؟ خدایا خجالت می کشم، خدایا به خودت قسم که خجالت می کشم.

خدایا چقدرگفتم به نام تو اما به کام دیگری بود. خدایا چقدرگفتم رحمان ورحیمی اما دلم جای دیگری بود. خدایا چقدرگفتم که تو مالک قیامتی اما دلم قرص نبود. خدایا چقدرگفتم که فقط ترا می پرستم اما کس دیگری را می پرستیدم.

خدایا چطورازاین همه دروغ من ناراحت نشدی؟ خدایا چطوراین همه کژی را ازمن تحمل کردی؟ خدایا چقدربه من محبت کردی اما من قدرندانستم؟

خدایا چقدرازتوخواستم به راه راست هدایتم کنی وخود به بیراهه رفتم!؟ خدایا چقدرازتوخواستم تا به من انعام کنی درحالی که به آیات توکفرمی ورزیدم!؟ خدایا چقدرازتو نعمت خواستم درحالی که ازدستورات تو سرپیچی می کردم!؟

خدایا بارها وبارها ازحد وحدود خود تجاوزکردم اما نه تنها ازمن گذشتی بلکه بازهم سرنمازراهم دادی، بازهم به حرفهایم گوش دادی، درحالی که می دانستی دل وزبانم یکی نیست، درحالی که می دانستی درگفتارخود صادق نیستم.

بارالها چقدرازگناهانم گذشتی، اما من به جای اینکه ازاین همه گذشت، ازاین همه محبت درس عبرت بگیرم، یاغی ترشدم.

خدایا ازاین همه گناه خسته شدم، خدایا ازاین همه دربه دری خسته شدم، خدایا ازاین همه فرارازخود خسته شدم، خدایا بازهم مثل همیشه مرا درپناه خودت بگیر، خدایا بازهم مثل همیشه کمکم کن تا بتوانم ازاین به بعد بندۀ خوبی باشم. آمین:

دوشنبه 21/3/1386 - 23:31
دعا و زیارت

صراط الّذین انعمت علیهم،

راه آنهایی که انعام نمودی برایشان وآنها کسانی هستند که خدا ترس هستند ودرهرکاری خدا را درنظردارند. مثل پیامبران، اولیا واوصیا که درهرکاری اول خواست ورضایت ترا طلبیدند. خدایا مرا هم درمسیرآنها قراربده تا من هم مثل آنها خدا ترس شوم ولیا قت انعام ترا پیدا کنم. خدایا کمکم کن تا هرکاری که تودوست داری منهم دوست بدارم وهرکاری را که تودوست نداری من هم ازآن کاربیزارشوم.

دوشنبه 21/3/1386 - 23:30
دعا و زیارت

اهدنا الصراط المستقیم.

خدایا ما را به راه راست هدایت فرما!

شخصی را درنظربگیرید که اله اوهوی وهوس اوست. ازخدا می خواهد که اورا هدایت کند. این شخص هیچ با خود نمی گویدکه: ازکسی کمک بخواه که اورا می پرستی ویا کسی را پرستش کن که ازاوکمک می خواهی!

این که نمی شود، برای حسن کارکنی ولی مزدش را ازحسین بخواهی!!

همۀ انسانها ازهرمذهب ومرام ومسلک، ازخدا می خواهند که آنها را به راه راست هدایت کند. اما باید دید که این راه راست چیست؟

دردنیا راههای زیادی وجود دارد. بعضی ازاین راهها به بعضی راههای دیگرمرتبط می شوند. این راهها درپایان به راهی می رسند که آن راه به مقصدی منتهی می شود. آن مقصد محصول آن راه است. وآن محصول ممکن است قابل استفاده باشد ویا قابل استفاده نباشد ولی درهرصورت نتیجۀ انتخاب است.

خداوند درسورۀ انعام راههایی را که به صراط مستقیم منتهی می شود،بدین شرح بیان نموده است.

برای خداوند شریک نگیرید. به پدرومادرخود احسان کنید.فرزند تان را ازترس گرسنگی نکشید زیرا خداوند هم روزی شما را می دهد وهم روزی فرزندتان را. به کارهایی که فواحش(کارهای بسیارزشت) نامیده می شوند نزدیک نشوید، چه این کارزشت، ظاهری باشد وچه باطنی باشد.هیچ انسانی را بی دلیل نکشید مگراینکه خداوند اجازه داده باشد. به مال یتیم دست نزنید تا زمانی که به سن بلوغ برسد. درمیزان وترازو، قسط وعدل را رعایت کنید. وچون قولی دادید به آن عمل کنید، اگرچه ازنزدیکان باشد. ما برای هرکس به اندازۀ توانش تکلیف معلوم می کنیم.

واین راه من است که مستقیم است وراههای دیگررا پیروی نکنید، چرا که شما را ازراه خدا متفرق می کنند.

وقتی ازخدا می خواهیم که ما را هدایت کند، حداقل باید موارد بالا را رعایت کنیم واگر خدای ناکرده خلاف این موارد عمل کنیم خود را ازصراط مستقیم دورکرده ایم.

دوشنبه 21/3/1386 - 23:29
دعا و زیارت

ایا ک نعبد وایا ک نستعین.

خدایا فقط ترا می پرستیم وفقط ازتو یاری و کمک می خواهیم.

نمی دانم چرا خداوند این همه ازما انسانها خواسته که برایش شریک نگیریم.چرا این همه سفارش کرده است؟مگربا یک بارگفتن ما نمی فهمیدیم؟

بعضی ازمردم با زبان می گویند که خدایا فقط ترا می پرستیم اما درعمل تنها کسی را که نمی پرستند خدا است.

اگربشر درسراسراین کرۀ خاکی سوای ازدین ومذهب،براستی فقط خدا را پرستش کند بسیاری ازاختلافات بین مردم ازبین می رود.متاسفانه به تعداد آدمهای روی زمین خدا هست چون هرکس به اندازۀ فهم وشعورش برای خود خدایی تصورمی کند که قطعا"با خدای دیگران تفاوت دارد.براستی یک خدا واین همه مذهب ومرام؟

برای اینکه بتوان این آیه را فهمید باید کمی دررابطه با شعاراصلی پیامبرکه می فرمود «لااله الاالله» بحث وگفتگوکرد.

اگربه معنای واقعی این آیه دقت کنیم می بینیم که این آیه هرچه اله غیرازالله است را نفی می کند.واقعیت توحید همین نفی اله های دیگراست.اگرمی خواهیم که فقط خدا را بپرستیم باید هرچه اله غیرازالله است را کناربگذاریم.

حال اگرقبول کنیم که باید اله های دیگررا کناربگذاریم لازم است که اول اله را بشناسیم وببینیم که اصلا"اله چیست؟ تا بتوانیم آن را کناربگذاریم.

درسورۀ جاثیه آیۀ 22 آمده است که:

آیا پس دیده ای کسی را که خدایش را هوی وهوس خود گرفته است؟وخدا با وجود داشتن سواد گمراهش کرده است؟ وبرگوش و دل اومهرنهاده وبرچشمش پرده کشیده است؟ پس چه کسی می تواند اورا بعد ازخدا هدایت کند؟ آیا پند نمی گیرید؟

این یک نمونه اله است که انسان به جای خدا می پرستد. وقتی که هوی هوس اله شود،تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل!!!

ای کاش سعی کنیم لااقل با خدا رو راست باشیم. وهمان طورکه درنمازمی گوییم خدایا فقط ترا می پرستیم، واقعا"فقط خدا را بپرستیم وزبان ودل خود را یکی کنیم.

دوشنبه 21/3/1386 - 23:26
دعا و زیارت
 

مالک یوم الدین.

می گویند خداوند هم مالک وهم پادشاه روزقیامت است.

این آیه به روایتی خوانده می شود مالک یوم الدین،به معنای صاحب روزقیامت وبه روایت دیگری خوانده می شود،ملک یوم الدین به معنای پادشاه روزقیامت.

واما سخنی دررابطه با مالک بودن خداوند!

انسان همیشه مسائل را ازدید پایین وسطحی خود نگاه می کند.متاسفانه بسیاری ازمشکلات به خاطرهمین دید است.

مالکیت خداوند با مالکیت انسان فرق می کند.

مالکیت انسان بدین صورت است که واقعی نیست،بلکه مجازی است.فرض کنید که شما صاحب خانه ای هستید وبنا بردلایلی این خانه را به همسرویا فرزند ویا کسی واگذارمی کنید.ازلحطه ای که سند ازنام شما به نام طرف مقابل منتقل ویا زده می شود،شما دیگر مالک آن زمین نیستید.آن زمین ازتحت ملکیت شما خارج شده وبه هیچ عنوان حق تصرف درآن را ندارید.

ازطرف دیگرمن تا زنده هستم مالک اموال خود هستم وبه محض فوت اموالم متعلق به وارث من می شود وهمین طورارث بردن ادامه دارد تا زمانی که همۀ زمین ازخداوند می شود،همانگونه که دراول بود.

پس نتیجه اینکه ما درزندگی مالک هیچ چیزنیستیم وآنچه که دراختیارماست به صورت امانت است که باید به مالک بعدی تحویل داده شود.

واما مالکیت خداوند حقیقی است.هیچ چیزدرهیچ وقت وبه هیچ عنوان ازتحت مالکیت خداوند خارج نمی شود.خداوند بعد ازاینکه چیزی را به کسی یخشید بازهم مالک آن هست ومی تواند هرلحظه که اراده کند آن را پس بگیرد.مثال:

خداوند فرزندی را به یک پدرومادرمی بخشد.با اینکه آن پدرومادرصاحب آن فرزند هستند ولی درهمان حال خود پدرومادروفرزند ملک خداوند بوده وخداوند صاحب هرسۀ آنهاست.اگرخداوند بخواهد می تواند آن فرزند را ازآن پدرومادربگیرد.

واما اینکه خداوند مالک روزقیامت است یعنی اینکه هرچه درروزقیامت وجود دارد،اززمین وآسمان وملائکه وانسان وجن وبهشت وجهنم وشفاعت وحق کلام وبخشش ومجازات،همه وهمه ملک خداوند است وخداوند صاحب اختیارهمه است.

باید خدا را شکرکرد که مالک روزقیامت بخشنده ومهربان است.وای به حال ما که اگرخداوند درروزقیامت نخواهد با رحمت خود با ما رفتارکند!!!

دوشنبه 21/3/1386 - 23:25
دعا و زیارت

الرحمن الرحیم.

یکی دیگرازدلایلی که ستایش را مخصوص الله می کند،رحمان ورحیم بودن اوست.

فقط خدا می داند که این آیه چقدربه انسان آرامش می دهد. اینکه خدایی داریم قبل ازاینکه جبّارباشد،رحمان است.قبل ازاینکه مکّارباشد،رحیم است. واین رحمانیت ورحیمیت چقدربردل انسان می نشیند.

می گویند رحمت خداوند دو نوع است.

رحمت عام، که شامل همۀ آدمهای روی کرۀ زمین می شود.

رحمت خاص،که مخصوص مؤمنین وبرگزیدگان می شود.

گویی خداوند دو باغ پرازمیوه اول شهرقرآن قرارداده است.

کسانی که با مشقت وسختی ازبیایان تاریک وظلمانی دنیا می گذرند وبراثرسوسوی چراغ قرآن به طرف این شهرمی آیند دربدو ورود با دوباغ پرازمیوه روبرو می شوند. باغی درسمت راست که پرازدرختان میوه است وبو وطعم میوه ها هوش ازسرآدم می برد،اما دورتا دورآن را دیوارکشیده اند. وتنها کسانی حق ورود به این باغ را دارند که قبلا" کارت ویژه دریافت کرده باشند.

باغی درسمت چپ که دیوارندارد ولی پرازمیوه های رنگارنگ ومختلف است وآدمهای خسته ازراه را پذیرا می شود.همه بدون استثنا می توانند ازمیوه های این باغ خود را سیرکنند وازدرختان این باغ برای تفریح واستراحت استفاده کنند.

باغ سمت چپ متعلق به همه است .پس کسی نمی تواند ازورود دیگران به باغ جلوگیری کند. این باغ جایی است که چند طایفه دراینجا همه سرگردانند—کافروارمنی وگبرو مسلمان و یهود.

دوشنبه 21/3/1386 - 23:24
دعا و زیارت

الحمد لله ربّ العالمین.

ستایش مخصوص الله است. چرا؟ چون رب عالمین است.

رب یعنی چه؟

رب هم خانوادۀ مربی است. مربی یعنی پرورش دهنده،تعلیم دهنده،کسی که به دیگران می آموزد. مثلا"معلم تربیت کنندۀ دانش آموزاست.

خداوند رب عالمین است یعنی اینکه خداوند به همۀ عالمیان می آموزد. همه چیزتحت تربیت خداوند است.هیچ چیزوهیچ کس نمی تواند بدون تربیت خداوند حتی حرکتی کند.

همۀ انسانها می توانند تربیت کننده باشند ولی احتیاج به تربیت شدن نیزدارند.مثلا"

معلم نسبت به دانش آموزان تربیت کننده است ولی نسبت به استاد خود تربیت شونده است.پس هرکس به نوعی رب است(تربیت کننده)اما هیچ کس رب اعلا نیست.

گفتم رب اعلا یاد فرعون افتادم که به موسی گفت:من رب اعلای شما هستم.

شاید بزرگترین درد بشریت این جمله است. بسیاری ازانسانها اگرچه این حرف را برزبان نمی آورند ولی درعمل به آن ایمان واعتقاد کامل دارند.وبه زبان دیگرهرکدام ازما به نوعی فرعون هستیم وخود را داناتروفهمیده ترازهمه می دانیم.

بیشترانسانها فکرمی کنند که هم همه چیزرا می دانند وهم اینکه بیشترازدیگران می دانند. این تفکرباعث می شودکه اولا"دنبال یاد گرفتن نروند،ثانیا"به پند ونصایح دیگران گوش ندهند. حال اگردرزندگی به مشگلی برخورد کنند هم حاضرنیستند با دیگران مشورت کنند وهم اگرکسی آنها را راهنماییی کند،گوش نمی دهند، چون کسی را فهمیده ترازخودشان نمی شناسند.درنتیجه نمی توانند مشگل زندگی خود را حل کنند واین مشگل روزبه روزبزرگ وبزرگترشده تا به عذابی تبدیل می شود.

چنین آدمی به خاطرغرور و تصورباطل هرروزدچارعذاب می شود .گویی که خداوند هرصبح وشام فرعون ولشگریانش واینگونه افراد را به عذاب آتش عرضه می کند.

حال ازدید دیگربه کلمۀ رب نگاه می کنیم.

روایتی هست که می گوید:وقتی شخص متوفی را درقبرمی گذارند دو ملک برای سؤال وجواب می آیند ویکی ازسؤالات آنها این است که:رب توکیست؟

چند وقتی بود که این مسئله فکرم را مشغول کرده بود که چرا می پرسند،رب توکیست؟ چرا نمی پرسند که:خالق تو کیست؟ویا نامهای دیگرخدا را!

بعد ازمدتی به این نتیجه رسیدم که ازهرکسی(چه مؤمن،چه کافر،چه مشرک،چه منافق)بپرسند که خالق توکیست؟و او بگوید الله،درست گفته است ونمی توان به اواعتراض کرد ویا ازاوانتقاد کرد.برای اینکه خالق همۀ آدمها خداست. اما اگرازکافر بپرسند:رب توکیست؟ نمی تواند بگوید:الله.

چون درآن صورت ازاو می پرسند:آیا الله ترا کافرتربیت کرده است؟ ویا آیا الله ترا مشرک تربیت کرده است؟ و...

پس تنها سؤالی که هرکسی(به جزمؤمن) نمی تواند جواب آن را بدهد همین سؤال است که پرسیده شود:رب تو کیست؟

بیایید کمی با خود خلوت کنیم.وقبل ازاینکه درقبراین سؤال ازما پرسیده شود،همین امشب این سؤال را ازخودمان بپرسیم!

براستی رب ما کیست؟؟؟ ما را چه کسی تربیت کرده است؟ این رفتاری که ما درزندگی خصوصی خود داریم نشان دهندۀ چیست؟ آیا رفتارما نشان میدهد که ما تربیت شدۀ خدا هستیم؟ یک مثال:

انسانی که دراروپا تربیت شده با انسانی که درآسیا تربیت شده مثل هم نیستند.اخلاق ورفتاروبرخورد و تمام اعمال هرکدام نشان می دهد که تربیت شدۀ کجا هستند.

بعضی ازخصوصیات کسانی که می توانند ادعا کنند رب آنها خداست!

برای خدا شریک نمی گیرند.به پدرومادرخود خدمت می کنند وبه آنها بی احترامی نمی کنند.به خاطرترس ازفقرسقط جنین نمی کنند.به کارهای زشت نزدیک نمی شوند(چه کارهای زشتی که دراجتماع معلوم است وچه کارهای زشتی که معلوم نیست).دستشان به خون کسی آلوده نیست مگرآنجا که خواست وارادۀ خداوند بوده است.به مال یتیم نه تنها دست نمی زنند بلکه نزدیک هم نمی شوند.درموقع وزن کردن با ترازو،قسط وعدل را رعایت می کنند. به قول خود وفا می کنند. به عهد خود وفا می کنند. به عهد خدا وفا می کنند. صراط مستقیم را پیروی می کنند. به راههای بیراهه ومتفرقه کشیده نمی شوند.

دوشنبه 21/3/1386 - 23:22
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله یعنی به اسم الله.یعنی به خواست وارادۀ الله.یعنی با اجازۀ الله.

وقتی می خواهیم به اسم کسی کاری انجام بدهیم،باید درشأن ومقام ومنزلت وی باشد.واگرغیرازاین باشد به خطا رفته ایم.

درحقیقت وقتی کاری را با نام کسی شروع می کنیم،یعنی اینکه اول خودمان را نفی می کنیم.یعنی اینکه این کاری که من می خواهم انجام بدهم به خواست وارادۀ من نیست،بلکه به خواست وارادۀ کس دیگری است ومن دررابطه با این کارازخودم نقشی ندارم.

با توجه به این مطلب ما نمی توانیم به نام کسی کاری انجام بدهیم که خلاف نظرآن شخص باشد.شاید با مثال مطلب بهترمعلوم شود.

کاسبی که صبح اول وقت درب مغازه اش را بازمی کند می گوید:بسم الله الرحمن الرحیم یعنی اینکه درب این مغازه را با نام ویاد خدا بازمی کنم.

معنی این حرف این است که خواست وارادۀ خداوند دراین مغازه جاری است.اگرخدا خواهد این مغازه درآمد خوبی خواهد داشت. پس اگراین شخص واقعا"راست بگوید،نباید دراین مغازه کم فروشی کند،نباید گران فروشی کند،نباید درجنس تقلب کند،نباید دروغ بگوید ونباید درمعامله غش داشته باشد.و...

معلمی که با نام خدا وارد کلاس می شود،حق ندارد مطلبی خلاف میل وارادۀ خداوند بگوید.باید خواست خداوند جاری باشد.

امروزه اگرکسی به نام شخصیت معروفی ویا به نام حکومت کاری خلاف انجام دهد مجازات می شود.پس اگرکسی به نام خدا که ازهرکس وهرحکومتی بالاتراست،خلاف انجام دهد قطعا"باید مجازات شود وگناهکاراست.

ازطرف دیگر،آیا بی انصافی نیست که ما خواست وارادۀ خود را به خدا نسبت بدهیم؟آن هم خدایی که هم اعمال ما را می بیند وهم سخن ما را می شنود؟ وازهمه مهمتراینکه روزی به حضوراوخواهیم رفت.

پس ای برادروخواهر!اگردرکارهایت نام خدا را می بری،سعی کن کاررا همان گونه انجام دهی که خداوند می خواهد.بدان ومطمئن باش که اگرکاررا به رضایت وپسند خداوند انجام دهی خداوند نیزبه آن کاربرکت خواهد داد.

دوشنبه 21/3/1386 - 23:20
ادبی هنری
 

خواهی که سخت وسست جهان برتوبگذرد----- بگذرزعهد سست وسخنهای سخت خویش

یکی ازگلایه هایی که خداوند ازانسان می کند ودرچند جای دیگربه آن سفارش وتأکید کزده «وفای به عهد»است.

خداوند درسورۀ بقره می گوید:«به عهدی که بسته اید وفا کنید تا من هم به عهدم وفا کنم».

یک شب که این آیه را می خواندم حال عجیبی پیدا کردم.تصورکن!

کسی که خالق است،قادراست،جباراست،همه چیزملک اوست،می گوید به عهدتان وفا کنید تا من هم به عهدم وفا کنم.

می گویند:خداوند درعالم ذرازفرزندان آدم پیمان گرفت وخودشان را برخودشان شاهد گرفت وگفت:«آیا من رب شما نیستم »؟وما که فرزندان آدم هستیم گفتیم:بلی!

پس چه شده که یادمان رفته؟چه شده که فراموش کرده ایم؟چه شده که به عهدمان وفا نمی کنیم؟آیا یاغی وطاغی شده ایم؟

واگربه عهدمان وفا نمی کنیم!پس چرا آن زمان که ازهمه جا رانده ومانده شده ایم وتمام سببها ناکارشده اند ودستمان ازهمه جا بریده می گوییم خدا!!!!!

مگرما به عهد خود وفا کرده ایم که انتظارداریم خدا به عهدش وفا کند؟

چطوروقتی که درمانده ایم وگرفتار،خدا هست؟اما وقتی که همین خدا ازگرفتاری نجاتمان می دهد،یادمان رفته ومی گوییم(نغوذ باالله)کو خدا؟نمی بینم؟گمان نمی کنم خدایی باشد.!

ای وای برما وبراین سست عهدی ما

.بعضی ازآدمها واقعا آن چنان با زبانشان به آدم نیش می زنند که تا سالها خوب نمی شود.

ناگفته نماند که آدمهای سخن کلفت،عقده ای هستند.دوست ورفیق واقعی ندارند.همیشه درتنهایی به سرمی برند.دشمنان زیادی دارند.هیچ کس آنها را دوست ندارد.درنتیجه زندگی به آنها سخت می گیرد.

                                     با تشکر- آریوبرزن

پنج شنبه 6/2/1386 - 23:43
ادبی هنری
 

نه عمرخضربماند نه ملک اسکندر----- نزاع برسردنیی دون مکن درویش

می گوینداسکندرزمانی که درحال احتضاربود وصیت کردکه:

دستهای مراازتابوت بیرون بگذارید تا مردم بدانند اسکندری که دنیا را گرفت درآخرکار دست خالی ازدنیا رفت.

بعضیها فکرمی کنند هرکس قرآن خوان باشد وقرآن را بداند به بهشت می رود.درحالی که همه قرآن را می دانند وتا حدودی با قرآن آشنا هستند،چه کسانی که قرآن را بلدند وچه کسانی که قرآن را بلد نیستند.مثال:

قرآن می گوید:دروغ نگویید،دزدی نکنید،مال یتیم را نخورید،نمازبخوانید،زکات بدهید،حق دیگران را رعایت کنید،دنیا متاعی قلیل است و...

چه کسی اینها را نمی داند؟پس مشکل درعمل کردن به قرآن است، نه بلد بودن وبلد نبودن!

قرآن مثل داروخانه است.

کسی که درد دارد به داروخانۀ قرآن می رود.قران نسخه ای برای اوتجویزمی کند.حال اگردردمند طبق دستورعمل کند،دردش بهبود می یابد.واگرعمل نکند،نه تنها دردش بهبود نمی یابد بلکه قرآن نیزدیگردارویی برای اوتجویزنمی کند.مثال:

قرآن می گوید:دنیا متاع قلیل است.یعنی دنیا را کالامی داند،آن هم کالایی بی ارزش وازانسان می خواهد که به خاطراین کالای بی ارزش ازراه راست منحرف نشود،دروغ نگوید،تهمت نزند،حرام وحلال نکند،حق وناحق نکند،چاپلوسی نکند،تظاهرنکند.

خوب!این دارورا قرآن تجویزکرده است.ازاین به بعد مسئولیت من وشما شروع می شود. اگربه نسخۀ قران عمل کنیم،نسخۀ بعدی را می پیچد واگرعمل نکنیم دیگرنسخه نمی دهد.

این دارو را که دنیا بی ارزش است،چه کسی ندارد ویا نمی داند؟

همه می دانند،چه باسواد وچه بی سواد!

مهم اینجاست که چه کسی به آن عمل می کند؟

شما فکرمی کنید که آدمهای خلافکاراین مسئله را نمی دانند؟همه می دانند.

اما آیا می دانید که چرا دنیا به هیچ کس نمی رسد؟

دنیا مثل آهن است ومردم مثل آهنربا:هرکس سعی می کند که این آهن را طرف خود بکشد.درنتیجه به خاطرکشش ازدوطرف مقابل،آهن وسط می ماند.

واما خود دنیا،ازدنی می اید به معنای پست!

مولوی می گوید:

چیست دنیا ازخدا غافل شدن--- نی قماش ونقده ومیزان و زن

ما زمانی که ازخدا غافل هستیم،دردنیا هستیم.نه وقتی که اسباب ووسایل دنیا را داریم!

البته غفلت ازیاد خدا باعث آبادانی دنیا می شود وبه همین دلیل غفلت بد نیست.

                                          با تشکر- آریوبرزن

پنج شنبه 6/2/1386 - 23:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته