روزی مرد ثروتمندی از خدا در خواست کرد تا ثروتش را به جهان آخرت ببرد.خداوند نیز بدلیل اینکه او ثروتش را از راه حلال بدست آورده بود و از آن مال نیز در راه کمک به نیازمندان بهره گرفته بود در خواست او را پذیرفت.مرد ثروتمند به خدمتگزاران خود گفت تا تمام طلا و جواهرات او را درون چمدانی قرار دهند و آن را پس از مرگ او در تابوتش بگذارند. چند روز بعد مرد ثروتمند از دنیا رفت و خود را در حالی که چمدانی بدست داشت بر سر دروازه بهشت یافت.فرشته مامور آن دروازه به او گفت که ورود با چمدان ممنوع می باشد.مرد ثروتمند به او پاسخ داد که او قبلا از خداوند اجازه آوردن چمدان را گرفته است.فرشته نیز پذیرفت و به او گفت : درون این چمدان چیست که می خواهی با خود ببری.مر ثروتمند وقتی در چمدان را باز کرد فرشته با تعجب گفت : سنگ فرش خیابان! و به او اجازه ورود داد.مرد ثروتمند با ورود به بهشت متعجب شد وقتی دید که دیوارهای آنجا از یاقوت و برکه هایش از زمرد سبز پوشیده شده و از درختانش مروارید های ناب آویزان است و سنگ فرش خیابانها از طلاست و آنچه او با خود آورده است در آنجا نا چیز بوده و به وفور یافت می شود.
به راستی ارزشهای مادی که ما در این دنیا اینقدر به آنها فکر می کنیم اگر چه لازمه حیات و زندگی ماست اما در دنیای باقی چندان ارزشی نخواهد داشت و ارزشهای ارزشمند تری چون ارزشهای معنوی همچون انسانیت . گذشت . محبت . فداکاری . عشق . امید و ... اهمیت پیدا خواهند کرد چون ارزشهای مادی در جهان باقی به وفور و با بهترین کیفیت برای همه انسانهای درست یافت خواهد شد و این ارزشهای معنوی است که داده نخواهد شد و هر انسانی به تناسب رشد فکری و روحی خود در دنیای مادی آنها را کسب کرده و به جهان باقی خواهد برد و کیفیت زندگی انسانها و تفاوت آنها در آنجا بر سر همین معنویات خواهد بود که هر کس خود بدست آورده و این خود گواه برعدل الهی است که کیفیت زنگی ابدی هرکس را مطابق همت او در این دنیا گذاشته است.