مشاهده مطالب کاربر

تعداد مطالب : 465

تعداد نظرات : 51

زمان آخرین مطلب : 6063روز قبل

محبت و عاطفه

من آن خزان زده برگم كه باغبان طبيعت رانده مرا به جرم چهره زردم. طبيعت شاداب زمين سرمست همه با يار خود هستند و من تنهاي تنها زتو خواهش كنم مرو هرگز زپيشم كه من ديوانه مي شم. همه هستي من فقط تو هستي دوستت دارم هرجا كه هستي.

شنبه 17/6/1386 - 17:11

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

محبت و عاطفه

اينو حتما بخون

يكي تو راست ميگي يكي پينوكيو يكي تو مهربوني يكي خرس مهربون يكي تو خونتون قشنگه يكي خونه مادر بزرگه يكي توسفيدي يكي سفيد برفي يكي گوشاي تو قشنگه يكي گوشاي زيزي گولو يكي توخوشكلي يكي پلنگ صورتي يكي تو زبلي يكي ملوان زبل يكي موهاي تو قشنگه يكي هم موهاي آنشرلي يكي ما دو با هم خوبيم يكي هم تامو جري يكي تو سره كار رفتي يكي هم اوني كه مي خواي اينو براش سند كني

شنبه 17/6/1386 - 17:9

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

محبت و عاطفه

هيچوقت مغرور نشو ...

هيچوقت مغرور نشو ... برگا وقتي مي ريزن كه فكر مي كنن طلا شدن ... آنكس كه اعتماد مي كند خيانت مي بيند و آنكس كه اعتماد نمي كند خود خيانتكار است. آدما مثل كتابن ... از روي بعضي ها بايد مشق نوشت ... از روي بعضي ها بايد جريمه نوشت ... بعضي ها رو بايد چندبار خوند تا معنيشونو بفهميم ... و بعضي ها رو بايد نخونده دور انداخت

شنبه 17/6/1386 - 17:7

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 1 ]

محبت و عاطفه

روزي دروغ به حقيقت گفت...

روزي دروغ به حقيقت گفت: مــــيل داري با هم به دريـــا برويم و شنـــا كنيم ، حقيقــت ساده لــوح پذيرفت و گول خورد. آن دو با هم به كنار ساحل رفتند ، وقتي به ساحل رسيدند حقيقت لباسهايش را در آورد . دروغ حيلــــه گـــر لباسهاي او را پوشيد و رفت . از آن روز هميشه حقيقت عــــريان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقيقت با ظاهري آراسته نمايان مي شود.

شنبه 17/6/1386 - 17:7

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 1 ]

محبت و عاطفه

هنوز زخم خنجرش يادگاري رو قلبم مونده...

گفت: مي خوام برات يه يادگاري بنويسم گفتم: كجا؟ گفت : رو قلبت گفتم مگه ميتوني ؟ گفت : اره سخت نيست ‌‌ آسونه گفتم باشه بنويس تا هميشه يادگاري بمونه يه خنجر برداشت گفتم اين چيه ؟ گفت : هيسس ساكت شدم گفتم : بنويس چرا معطلي خنجرو برداشت و با تيزي خنجر نوشت دوستت دارم ديوونه اون رفته ؟ خيلي وقته؟ كجا ؟ نميدونم اما هنوز زخم خنجرش يادگاري رو قلبم مونده

شنبه 17/6/1386 - 17:5

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

محبت و عاطفه

كـاش قلبم درد تنهايي نداشت ...

كـاش قلبم درد تنهايي نداشت سينه ام هرگز پريشاني نداشت كاش! برگهاي آخر تقويم عشق حرفي از يك روز باراني نداشت كاش! مي شد راه سخت عشق را بي خط پيمود و قرباني نداشت.

شنبه 17/6/1386 - 17:4

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

محبت و عاطفه

داني كه چرا زميوه ها سيب نكوست...

داني كه چرا زميوه ها سيب نكوست نيمش رخ عاشق است و نيمش رخ دوست آن زردي و سرخي كه درآن مي بيني زردي رخ عاشق است و سرخي رخ دوست.... آن دوست كه بي وفاست دوشمن به از اوست آن نقره كه بي بهاست آهن به از اوست

شنبه 17/6/1386 - 17:3

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

محبت و عاطفه

اگر دنياي ما دنياي سنگ است...

اگر دنياي ما دنياي سنگ است سنگيني سنگ هم قشنگ است اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است اگر عاشق شدن يا رب گناه است دل عاشق شكستن صد گناه است

شنبه 17/6/1386 - 16:59

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

محبت و عاطفه

عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلكه...

عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلكه گذاشتن سدي در برابر روديست كه از چشمانت جاري است. عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلكه پنهان كردن قلبي است كه به اسفناك ترين حالت شكسته است. عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلكه نداشتن شانه هاي محكمي است كه بتواني به آن تكيه كني و از غم زندگي برايش اشك بريزي. عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلكه ناتمام ماندن قشنگترين داستان زندگي است كه مجبوري آخرش را با جدايي به سرانجام برساني

شنبه 17/6/1386 - 16:58

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

محبت و عاطفه

همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها...

چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهاييست ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشاييست مرا در اوج ميخواهي تماشا كن تماشا كن دروغين بودمت ديروزمرا امروز تماشا كن در اين دنيا كه حتي ابر هم نمي گريد به حال ما همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها

شنبه 17/6/1386 - 16:56

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]