عاشقی ما، چرخیدن بر مداری است بیضی به
مرکزیت تو.... سالهای دوری-لحظه های نزدیکی... نایی اگر مانده تا پایی به رفتن ادامه
دهد،ته مانده همان دقایق دیدارهای روبرو است.
ایستاده ای و تمام سیاره ها طواف ات می
کنند. سرت شلوغ است.کهکشان است مثلا!
بزرگتر ها
نزدیکتر اند.ما خرده سیاره ها افتاده ایم به مدار های آخری.تا کی بشود که چشمک مان از آن دور دورها چشمت را بگیرد،دستهای جاذبه ات را باز کنی تا من پیله مدار را بشکنم.ستاره ای دنباله دار بشوم گریزان به آغوش ات.مسیر روشن وصال! و بعد، مزه یکی شدن...
آیا باید چیز دیگری هم بگویم؟!
...مهمانی نزدیک است.....
قابل توجه دوستان عزیز
انجمن بهداشت و سلامت تبیان در نظر
دارد یک دوره حضوری امداد و کمک های اولیه برای اعضای تبیان برگزار نماید.دوستانی
که مایل به شرکت در این کلاس هستند هر چه سریعتر آمادگی خود را اعلام نمایند.
برای اطلاع بیشتر و اعلام
آمادگی کلیک کنید : اینجا
کارمند بانک
یک بسته اسکناس را به دستگاه پولشمار میسپرد
دستگاه پول
را میشمارد
۹۹
کارمند بانک
بسته اسکناس را برمیدارد و دوباره در دستگاه قرار میدهد
دستگاه
دوباره پول را میشمارد
۹۹
کارمند بانک
هنوز هم خونسرد است
اسکناسها
را به لبهی میز میکوبد و در دستگاه قرار میدهد
۹۹
بستهی
اسکناس را برعکس در دستگاه قرار میدهد
۹۹
سرعت شمارش
پولشمار را کم میکند
۹۹
باند دور
بستهی اسکناس را در میآورد
۹۹
اسکناسها
را باد میدهد
۹۹
کارمند بانک
با عصبانیت میگوید: « ای بابا! »
دستگاه میشمارد
۱۰۰
کارمند بانک
میگوید: « حالا شد»!
....بستهی اسکناس را به من میدهد
اسکناسها
را با دست میشمارم
۹۹
به کارمند
بانک اطلاع میدهم
میگوید
که دوباره بشمارم
دوباره میشمارم
۹۹
دوباره به
کارمند بانک اطلاع میدهم
کارمند بانک
عصبانی میشود
با فریاد به
من میگوید که جلوی چشم خودت با دستگاه شمردم و ۱۰۰ عدد کامل بود!
… خب من هم حرفی نباید بزنم لابد!
توی تموم
این سالهاعمرم تا تونستم آرزو کردم.....آرزوهایی که امیدی بودن واسه
ادامه.... واسه کم نیاوردن....
حالا بعد از تموم این
سالها که امیدوار جلو رفتم یه چیزو خوب
فهمیدم:
"آرزو فقط برای داشتنه نه
رسیدن"