• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 260
تعداد نظرات : 1771
زمان آخرین مطلب : 5085روز قبل
دانستنی های علمی

((ابن سماک)) در مجلس هارون الرشید نشسته بود و در دست  هارون هم جام آبی بود، هارون از ابن سماک خواست که او را موعظه کند.

 

ابن سماک گفت: ای امیر اگر این آب را از تو منع کنند و آب دیگری هم نباشد و تو هم در غایت و نهایت تشنگی باشی، آیا حاضری نصف ملک و مملکتت را در مقابل یک لیوان آب بدهی تا از تشنگی رهایی یابی؟

 

هارون گفت : بلی

 

باز پرسید: اگر پس از خوردن آب به حبس البول مبتلا شوی و خروج بول منوط باشد به دادن نصف دیگر از سلطنت و مملکت، آیا می دهی تا نجات یابی؟

 

هارون گفت: بلی.

 

ابن سماک گفت: بنابراین سلطنت و پادشاهی تو قیمتش آبی باشد و بولی!!

 
چهارشنبه 14/12/1387 - 0:49
شعر و قطعات ادبی

آن روزها را ببین!

 

افق هر روز بیشتر چین می خورد

 

و آسمان

 

کهنه می شود

 

زمان

 

روی کتابها

 

خوابیده است

 

در این خزان مزمن

 

به دنبال چه می دوی ؟

 

زمین

 

توپ لجوجی ست

 

که هیچگاه

 

گل نمی شود

 
چهارشنبه 14/12/1387 - 0:47
دانستنی های علمی

در (( منتخب التواریخ )) آمده که بعد از فوت مرحوم آخوند ( ملاعبدا...) یکی از مجتهدین او را در خواب دید که جایگاه خوبی داشت، سبب رسیدن به آن مقام را پرسید: او در جواب گفت: از مسجد جامع اصفهان بیرون رفتم در حالتی که در دست من سیبی بود، در این حال طفل یتیمی دیدم آن سیب را به او دادم و خیلی خوشحال شد، این مقام و درجه نتیجه  آن احسان من است.

 

 
چهارشنبه 14/12/1387 - 0:44
ادبی هنری
 

فردا

 

خورشید چشمانت

 

جهان را روشن می کند

 

و حرفهایت

 

که کلمه کلمه

 

باران می شود

 

بیابانهای تفته را

 

گلشن می کند

 
چهارشنبه 14/12/1387 - 0:42
دانستنی های علمی

شیخ بهایی در مکتوبش آورده که پروردگار متعال سه هزار و پانصد آیه بر حضرت موسی(ع) فرو فرستاد پس از این حضرت موسی عرض کرد: خدایا به من سفارش فرما.

 

فرمود: تو را سفارش می کنم به مادر و این سفارش را سه بار تکرار کرد و آنگاه فرمود: ای موسی خوشنودی وی خوشنودی من است و خشم وی خشم من.

 
چهارشنبه 14/12/1387 - 0:38
دعا و زیارت

به نام خدا

 

برای شرکت در ختم قرآن به دوست خوبمان عروس مراجعه کنید . ممنون

  

التماس دعا

 سلام..

 به بامعرفتای تبیانی نازنین 

دوستان عزیز انشااله که روزهای آغازین ماه پر برکت ربیع رو تاحال به شادی گذرونده باشید..

 و انشاله به شادی هم بگذرونید و خوبی و خوشی

 طرح ختم قران توسط 120 نفر 

تشکر از دوستایی که در ختم قرآن شرکت کردن و دعوت از دوستایی که هنوز شرکت نکردن..

ازتون می خوام فرصت رو از دست ندید و ... بشتابید! 

*****

سوء تفاهم بعضی از دوستان در رابطه با روش این طرح باعث شد تا لازم بدونم که یه توضیحی در رابطه با این طرح بدم..

 این طرح از شب امامت حضرت مَهدی (16 اسفند ماه) آغاز می شه و شما عزیزان باید حزب هایی رو که بهتون دادم رو از اون شب شروع کنید به خوندن حزبتون و همین طور شب(17 اسفند) حزب بعدی. مثلا اگر حزب شما حزب 1 جزء 13 است 16 اسفند ماه  (بعد از غروب آفتاب) شروع می کنید به خوندن این حزب و 17 اسفند حزب 2 جزء 13 رو قرائت می کنید.. و همین طور روزهای آتی هم یک حزب ،یک حزب می خونید می رید جلو...

تا آخر قرآن و  زمانی که به آخر قرآن رسیدید  ، از ابتدای قرآن شروع می کنید .تا 10 رجب که به حزب آخر قرائت می رسید (یعنی حزب قبل از حزب شروع ختم قرآنتون)

.. و به این ترتیب شما همه روزه به وسیله 119 نفر دیگر قرآن ختم می نمایید.و همچنین از آغاز این طرح تا پایان آن نیز یک دوره قران به صورت فردی ختم نموده اید..

نکته:دوستان توجه کنید شما موظفید هر روزحزب مورد نظر را قرائت کنید و عدم قرائت باعث ناقص ماندن ختم می شود. و  قرائت بر گردن شما هست.. 

ان شااله که..

همه ی دوستای گلم روند این طرح را متوجه شده باشند! ...

فقط یه چیز دیگه! دوستایی که توی این طرح ثبت نام کردید روی سخنم با شماست: ازتون خواهش می کنم به دوستاتون هم بگید..واسه ختم قرآن ..شدیدا احتیاج به عضو داریم!!خواهشا تبلیغ کنید...

**عروس**

سه شنبه 13/12/1387 - 1:18
شعر و قطعات ادبی

نه سرودن مجابم می کند

 

نه شب گریه های بی انتهایم

 

بی شراره ای از عشق

 

ایستاده ام

 

در مسیر سالهای بی بهار

 

به سرخ گلی می مانم

 

که پرپرشدنش را

 

به شمارش معکوس نشسته است

 

آیینه ای در برابرم می گذارم

 

تا ویرانی ام را

 

به تماشا بنشینم

 
سه شنبه 13/12/1387 - 1:14
خاطرات و روز نوشت

بسم رب الحسین (ع)

  

با عرض سلام خدمت تبیانی های عزیز

 

حالتون که خوب هست انشاا....؟ برگزیده شدن دوست عزیزمان mike را در ثبت مطالب روزانه را به خود ایشان و خانواده اش و تمام شما عزیزان تبریک عرض می کنم . و آرزوی موفقیت و سلامتی را از خداوند برای شما دوستان خواستارم .

  

با تشکر از مدیریت محترم

  

التماس دعا

 
دوشنبه 12/12/1387 - 9:50
دانستنی های علمی

روزی استادی خواست تا شاگردانش را امتحان کند و از یاد گیری آنها اطمینان حاصل کند آنها را دور خود جمع کرد و به هر کدام از آنها مرغی داد و خواست تا در جایی که هیچ کسی نباشد و کسی آنها را نبیند مرغها را کشته و آن را آماده خوردن نمایند.

 

تمام شاگردانش مرغها را برداشته و برای انجام آزمون رفتند هر کس مخفیگاهی را یافت تا بدون حضور کسی مرغش را ذبح کند. یکی در پستوی خانه به این کار مشغول شد، دیگری مرغ را با خودش به جنگل بردو یکی به کوه رفت و....

 

اما یکی از شاگردانش هر چه کرد جایی را نیافت تا مرغش را ذبح کند به هر جایی که فکر کرد دید نمی تواند حضور خدا را نادیده بگیرد زیرا جایی نیست که او در آنجا نباشد.

 

روز موعود فرا رسید شاگردان با مرغهای ذبح شده و پرکنده به کلاس آمده بودند اما یکی از آنها مرغ زنده را آورده بود همه او را مسخره کردند که توی این دنیا به این بزرگی جایی را نیافته بود که کسی نباشد. ناگهان استاد آمد و از او پرسید چگونه جایی را نیافته که کسی نباشد و مرغش را ذبح کند؟

 

شاگرد گفت:ای استاد به هر جا که رفتم حتی در خلوت ترین جا دیدم که او حضور دارد و نکته اصلی امتحان نبودن هیچ کس است ولی مگر جایی هست که خدا نباشد بنابراین مرغ را زنده آوردم . استاد او را بهترین و داناترین شاگرد اعلام کرد و گفت که او درس خود را خوب آموخته.

 

دیگر شاگردان تاسف خوردند که چرا به این موضوع نیاندیشیده بودند.

 

اگر همه ما به این موضوع فکر کنیم و خدا را حاضر ببینیم دیگر کارهایی که نباید را انجام نمی دهیم .

 
دوشنبه 12/12/1387 - 1:1
دانستنی های علمی

دوکشاورز در روستایی زندگی می کردند که زمینی در کنار همدیگر داشتند. البته با هم خوب هم نبودند.

 

روزی یکی از کشاورزها بعد از مدتی کار در زیر سایه به استراحت پرداخت ناگهان چشمش به کرم خاکی افتاد که دانه ای گندم را حمل می کرد،با خود اندیشید او که گندم نمی خورد پس چرا گندم را با خود می برد. با چشمش به تعقیب کرم پرداخت . دید که کرم دانه را برده و به داخل گودالی انداخت و این عمل را چندین بار تکرار کرد، کشاورز کنجکاو شده و به داخل گودالی که کرم گندم را انداخت نگاه کرد. از تعجب خشکش زد، چند جوجه بلدرچین کوچک داخل گودال بودند اما این کرم خاکی که خود خوراک جوجه ها بود برایشان دانه می برد.

 

در همین حال، ناگهان به یاد آورد که چند روز پیش همسایه کشاورزش یک بلدرچین را اسیر کرده بود حدس زد که باید مادر این جوجه ها باشد.

 

فورا به نزد همسایه اش رفت و ماجرا را برایش تعریف کرد و او را به دیدن این صحنه حیرت آور دعوت کرد.

 

کشاورزی که مادر جوجه ها را اسیر کرده بود رفت و بلدرچین را آزاد کرد.

 
يکشنبه 11/12/1387 - 0:50
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته