شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
معصوم دهم – امام رضا (ع)
و وزيرش «فضل» جايزه اي
نيكو
با يك
اسب
راهوار برايم فرستاد ، حضرت هم صد
دينار
از پولي كه مأمون به نامش سكه درست كرده بود به من داد و فرمود: اين را نگهدار كه روزي به آن محتاج خواهي شد.
[
قرائت متن
]
من به امام عرض كردم كه از شما پيراهني مي خواهم كه پوشيده باشيد ، تا در وقت مردن ، آن را ، كفن خويش سازم ، امام پذيرفت و يكي از پيراهنهاي خود را به من داد و فرمود: اين پيراهن با تو باشد كه به بركت آن ، محفوظ خواهي ماند.
[
قرائت متن
]
من با حضرت خداحافظي كردم و با
اسبي
كه «فضل» برايم فرستاده بود همراه
قافله
از طوس بيرون آمدم ،
[
قرائت متن
]
بين راه ،
دزدان
حمله كردند و هر چه در
قافله
بود بردند طولي نكشيد كه يكي از ايشان كه گوئي رئيس آنان بود بر اسب من سوار بود و اشعاري را كه من گفته بودم مي خواند. من به نزديك او رفتم و گفتم آيا مي داني كه گوينده اين شعر كيست؟ گفت: آري «دعبل خزاعي» است. گفتم آيا مي داني كه من «دعبل» گوينده اين شعرها هستم؟ او تعجب كرد و حرف مرا باور ننمود ، گفتم از اهل
قافله
بپرس ، اهل
قافله
گواهي
كردند كه من همان گوينده اشعارم ،
[
قرائت متن
]
وقتي دانست كه من «دعبل» هستم ، دستور داد تمام
اموالي
را كه از
كاروان
برده و بين خود تقسيم كرده بودند به
احترام
من ، به صاحبانش برگردانند و همانطور كه امام فرموده بود ، اين پيراهن سبب آزادي من و دوستانم شد و
اموالي
را كه برده بودند به ما برگرداندند.
[
قرائت متن
]
چون «دعبل» از دست
دزدان
آزاد شد ، بسوي قم آمد وقتي به قم وارد شد مردم به
استقبالش
شتافتند
و از او خواستند كه اشعار معروفي را كه در حضور امام خوانده است بر ايشان بخواند ،
[
قرائت متن
]
دعبل پذيرفت و به
مسجد
قم رفت و اشعار خود را بر آنان خواند ، مردم هدايا و پولهاي زيادي به او دادند و وقتي از جريان پيراهن حضرت آگاه شدند با
التماس
از او خواستند كه آن را به ايشان بدهد و در برابرش هر مبلغي را كه بخواهد بگيرد ، دعبل نپذيرفت ، آنها
تقاضا كردند
كه تكه اي از آن پيراهن به ايشان بدهد ، باز قبول نكرد.
[
قرائت متن
]
وقتي دعبل از قم بيرون رفت ، گروهي از جوانان ، راهش را بستند و پيراهن را از او گرفتند و به قم آمدند ،
[
قرائت متن
]
دعبل به قم بازگشت و
تقاضا نمود
كه جامه را به او برگرداند ولي حاضر نشدند اين كار را بكنند ، دعبل
تمنا
نمود كه قطعه اي از آن را به او بدهند ، اين
تقاضا
پذيرفته شد مقداري از جامه با هزار
درهم
به او دادند و او قبول كرد و راهي
ديار
خود شد
[
قرائت متن
]
«دعبل» وقتي به وطن بازگشت بسوي خانه اش رفت ولي با شگفتي مشاهده كرد كه
دزدان
خانه او را
غارت
كرده اند و چيزي برايش نگذاشته اند وي به ياد
كلام
امام افتاد كه وقتي صد
دينار
به او داد ، فرمود: اين را نگهدار كه به آن سخت محتاج خواهي شد ،
[
قرائت متن
]
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
آخرين مطالب
تاریخ و سیره معصومین
6 ویژگی ممتاز حضرت معصومه(س) برای...
تاثیر مهاجرت امام رضا(علیه السلام) بر...
سخنان امام با عمربن سعد در کربلا
آخرین سخنرانی امام در روز عاشورا
سخنرانی امام در جمع هزار تن از سپاه حر
توصیف کوفیان در سخنرانی روز عاشورای...
نکات مهم سخنان امام...
سخنرانی امام در منطقه شراف برای سپاه...
اولین سخنرانی امام در روز عاشورا قبل از...
خطبه امام قبل از حرکت بسوی کوفه