• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی

    معصوم دهم – امام رضا (ع)

    مأمون گفت اين تصميمي است كه گرفته شده و بايد خلافت را بپذيري ، امام چون از نقشه مأمون آگاه بود هر چه اصرار كرد نپذيرفت سپس گفت بايد ولايتعهدي مرا بپذيري امام فرمود: «من از نياكانم شنيده ام كه پيش از شما از دنيا مي روم اين قدر در اين كار اصرار مكن ، مرا مسموم خواهند ساخت و در كنار پدرت هارون دفن خواهم شد». وقتي مأمون پرسيد چه كسي تو را مسموم مي سازد فرمود: «تو خود مي داني كه او كيست از من سؤال مكن»
    مأمون ناراحت شد و گريست سپس گفت بايد ولايتعهدي را بپذيري ، اين يك دستور است اگر اين را رد كني ، دستور مي دهم تو را بكشند ، حضرت بناچار ، پذيرفت ولي شرط كرد كه در اين مدت ، هيچ دخالتي در كار حكومت ، نداشته باشد
    وي پذيرفت و مجلس باشكوهي تشكيل داد و حضرت را حاضر ساخت و رو به جمعيت كرد و گفت: «همه بايد با امام ، بيعت كنيد و خليفه بعد از من او است سخنش را بپذيريد و به دستوراتش گردن نهيد».
    مأمون دستور داد كه مردم لباس سياه را كه شعار عباسيان بود از تن بيرون بياورند و لباس سبز كه شعار «بني هاشم» است بپوشند
    وي دختر خود «ام حبيب» را به حضرت داد و دختر ديگرش «ام الفضل» را براي فرزند حضرت ، امام محمد تقي نامزد كرد. و اين خود سياستي بود كه مي خواست هر دو را زير نظر داشته باشد.
    چون روز عيد شد مأمون فرمان داد كه نماز عيد را امام برگزار كند و همه بزرگان با او نماز بخوانند در آغاز ، امام نپذيرفت ولي چون مأمون پافشاري كرد ناچار شد بپذيرد امّا حضرت شرط كرد نماز را بدان گونه برگزار كند كه جدش رسول خدا برگزار كرده است مأمون پذيرفت
    و امام صبح عيد ، لباس تميز بر تن كرد و خود را معطر نمود و عمامه سفيد بر سر گذاشت و با پاي برهنه با تكبير بخارج شهر حركت كرد ، همه در ركاب امام تكبيرگويان به راه افتادند فرياد تكبير شهر را مي لرزاند ، و مردم آنچنان غرق در احساس شده بودند كه با صداي بلند مي گريستند و بر پيامبر و آلش درود مي فرستادند وضع چنان بود كه گويا آسمان و زمين و همه موجودات با حضرت هم صدا شده و تكبير مي گفتند.
    «فضل بن سهل» وزير مأمون چون اوضاع را خطرناك ديد به او خبر داد كه اگر امام به اين صورت نماز بخواند شورش و آشوب بپا خواهد شد و ما همه بر جان خود بيمناكيم ، هر چه زودتر پيام بفرست كه امام برگردد ، مأمون فوراًَ مأموري را فرستاد كه به امام بگويد هر چه زودتر بازگردد و نماز را برگزار نكند.
    امام كفش خود را پوشيد و سوار شد و برگشت و به مردم نشان داد كه همه اينها از بازيهاي مأمون است ، خشم و نفرت مردم ، نسبت به مأمون افزون گشت و عشق و علاقه ايشان ، به امام زياد شد و همه مردم به نفاق و عوام فريبي مأمون پي بردند و دانستند آنچه در مورد امام انجام مي داده هدف سياسي داشته است.
    بايد توجه داشت كه مأمون مرد زيرك و فهميده اي بود و آوردن امام به مرو و واگذاري ولايتعهدي به او ، براساس يك نقشه سياسي بود كه ناموفق ماند.