• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی

    معصوم دهم – امام رضا (ع)

    «حسن نوفلي» مي گويد:‌ امام پيش از آنكه خانه را به سوي مجلس ترك كند رو به من كرد و فرمود: هدف مأمون را از اين كار مي دانم ولي مي داني چه وقت از كار خود پشيمان خواهد شد. وقتي كه ببيند با مسيحيان با كتاب خودشان سخن مي گويم و با يهودين با تورات و با آتش پرستان به زبان فارسي. وقتي همه شكست خوردند مأمون متوجه خواهد شد كه سزاوار آن مقام ، نخواهد بود و از اين كار پشيمان خواهد شد
    و چنان بود كه امام گفته بود وقتي امام وارد مجلس شد همه به احترام برخاستند ، حضرت كنار دست مأمون نشست ، مأمون رو به «جاثليق» روحاني بزرگ مسيحيان كرد و گفت:‌ هر چه مي خواهي بپرس.
    جاثليق گفت:‌ درباره عيسي چه نظر داري؟ امام فرمود: «ما معتقديم كه عيسي پيغمبر خدا بود». جاثليق گفت چه دليلي بر نبوت پيغمبر خود داري؟ امام فرمود: «مگر در انجيل نخوانده اي كه «يوحنا» از قول عيسي نقل مي كند كه فرمود: پس از من پيامبري بيايد كه تكميل كننده آئين پيامبران گذشته باشد؟» گفت آري ولي او نام نبرده است كه كيست ، و در كجا خواهد بود.حضرت فرمود: مي خواهي بر تو بخوانم از كتاب انجيل؟ گفت: بخوان.
    حضرت بخش سوم را خواند تا رسيد به آنجا كه عيسي فرمود:‌ من به سوي پروردگار شما خواهم شتافت و «بار قليطا» يعني «محمد» بسوي شما خواهد آمد و كفر را خواهد شكست جاثليق ساكت شد و حرفي نزد سپس حضرت رو به «رأس الجالوت» رئيس آئين يهوديان كرد و فرمود: چه دليلي بر پيامبري موسي داري؟
    گفت موسي معجزاتي داشته مانند اژدها كردن عصا ، شكافتن رود نيل و گذشتن از آن ، و نوري كه از دستش مي درخشيد. حضرت فرمود: چرا به پيامبري عيسي ايمان نياورديد؟ گفت: مي گويند كه عيسي مرده را زنده مي كرد ، بيماري پوستي را معالجه مي نمود ولي ما آنها را نديده ايم كه ايمان بياوريم. حضرت فرمود: پس شما چرا به پيامبران پيش از موسي ايمان داريد؟ و همچنين به خود موسي ، مگر شما معجزات موسي را ديده ايد؟
    گفت:‌ آنطوريكه براي ما نقل كرده اند او حرفهائي زده كه ديگران نگفته اند و چيزهائي آورده كه از پيش سابقه نداشته است. حضرت فرمود: از كجا دانستي كه او اين حرفها را آورده؟ هرمزان گفت: به وسيله تاريخ و كسانيكه از آنها شنيده اند. امام فرمود: ديگران هم به تاريخ پناه مي برند و شما چگونه مي خواهيد آنها را به آئين خود دعوت كنيد؟ هرمزان ساكت شد و حرفي نزد.
    سپس امام رو به «عمران» رئيس ستاره پرستان كرد و فرمود: تو هم هر چه مي خواهي بپرس «عمران» مطالبي پيرامون خدا و فلسفه آفرينش سؤال كرد و پاسخ شنيد و به دست حضرت مسلمان گرديد. مجلس به نفع امام پايان يافت و مأمون كه چنين انتظاري را نداشت مانند مارگزيده به خود مي پيچيد و خود را از تشكيل دادن چنين مجلسي سرزنش مي كرد.
    زمانيكه مأمون امام را به خراسان دعوت كرد ، ‌حضرت از مدينه به بصره و از بصره به بغداد و از آنجا به قم آمد ، مردم قم به استقبال حضرت شتافتند و هر كس مي خواست امام را به خانه خود دعوت كند ،
    حضرت فرمود: «كنار برويد ، شتر من مأمور اين كار است ، درب منزل هر كس كه ايستاد و خوابيد ، همانجا منزل من است». شتر كوچه هاي پرپيچ و خم قم را ، پيمود تا به درب يك منزل رسيد و همانجا خوابيد و امام وارد آن خانه شد
    كه امروز همانجا يكي از مدارس علمي قم به نام «مدرسه رضويه»‌است.