• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی

    معصوم دهم – امام رضا (ع)

    «بزنطي» مي گويد: «امام با بيان اين داستان ، مرا متوجه خطا و اشتباهم كرد و تصميم گرفتم هرگز فكرهاي باطل نكنم ، بلكه مراقب نيات و اعمال خود باشم».
    مردي از اهل بلخ مي گويد:‌ «با حضرت رضا در سفر خراسان بودم ، چون سفره گسترده شد دستور داد كه همه بيايند و كنار سفره حاضر شوند ، گفتم فدايت شوم اجازه دهيد سفره غلامان را جدا كنيم فرمود:‌ساكت باش ، آگاه باش كه هيچكدام بر هم برتري نداريم خداي ما يكيست ، پدر و مادر ما يكيست ، ما فقط در سايه‌ تقوي برتري پيدا مي كنيم».
    «جابر ضحاك» مي گويد:‌ «به دستور مأمون ، حضرت را از مدينه به مرو مي آوردم ، بخدا قسم در اين مدت كه در خدمت امام بودم مردي به آن درجه از تقوي و پاكي نديده بودم».
    در زمانيكه حضرت رضا به خراسان احضار شده و اجباراًَ با شرائط خاصي ولايتعهدي مأمون را پذيرفته بود برادرش «زيد» كه در «مدينه» انقلاب و آشوب بر پا نموده بود ، به دستور مأمون ، به خراسان احضار شد مأمون بخاطر احترام حضرت ، ‌او را آزاد گذاشت و از مجازاتش صرف نظر كرد.
    روزي در يك مجلس انبوه كه امام براي مردم صحبت مي كرد ، شنيد كه «زيد»‌ در گوشه مجلس براي مردم از خود تعريف مي كند. و مي گويد: «من چنين و چنانم»
    امام فرياد زد: ‌اي «زيد» حرفهاي بقال هاي كوفه باورت شده و به مردم تحويل مي دهي؟ اين چه حرفهائي است كه مي زني فرزندان علي و زهرا وقتي ارزشمند و ممتازند كه تسليم فرمان خدا باشند و خود را از گناه و لغزش دور نگهدارند ، تو خيال مي كني مانند موسي بن جعفر و حضرت سجاد و امامان ديگري؟
    در حاليكه آنان رنجها كشيدند و در راه خدا سختي ها ديدند و روز و شب خدا را عبادت كردند ، تو فكر مي كني رنج نبرده ، گنج مي بري؟ آگاه باش كه اگر شخصي از اهل بيت ما ، ‌كار نيكي انجام دهد دو برابر اجر مي برد زيرا مانند ديگران هم كار نيك كرده و ديگر اينكه احترام پيغمبر را نگه داشته است و اگر كار بدي انجام دهد و گناهي بكند ، دو گناه انجام داده يكي اينكه مانند ديگران كار بدي كرده و ديگر اينكه آبرو و ارزش پيغمبر را از بين برده است.
    اي برادر هر كس خدا را اطاعت كند از ما اهل بيت است و هر كس گنهكار باشد از ما نيست چنانكه خداوند درباره فرزند نوح كه پيوند معنويش را با پدرش بريد ، فرمود: «او از نسل تو نيست ، اگر از نسل تو بود نجاتش مي دادم».
    شيخ صدوق ، از «حسن نوفلي» چنين نقل مي كند: «روزي مأمون تصميم گرفته بود كه دانشمنداني را از فرقه هاي مختلف مذهبي جهان دعوت كن و امام رضا را به مجلس آورد ، به همين خاطر ، روزي به وزير خود ، «فضل بن سهل» دستور داد كه از تمام دانشمندان دعوت كن تا با امام بحث كنند و سهل چنين كرد.
    وقتي مجلس آماده شد به مأمون اطلاع داد كه همه آماده هستند ، مأمون به دنبال حضرت رضا فرستاد و او را به مجلس دعوت كرد».