• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 830
تعداد نظرات : 229
زمان آخرین مطلب : 4577روز قبل
طنز و سرگرمی

وقتي ديدمت دست وپامو گم كردم بدون هيچ حركتي به هم خيره شديم تا اينكه آمدي طرفم ومن با تمام وجودم فرياد زدم :سوسك.                     

پنج شنبه 3/8/1386 - 23:28
محبت و عاطفه

زندگي مانند پيازي است كه لايه اي از آن را بشكافي گريه ات ميگيرد.

پنج شنبه 3/8/1386 - 23:22
طنز و سرگرمی
از يه نفر می پرسن : می دونی پل رو برای چی می سازند؟
می گه : برای اينکه کشتيها از زيرش رد بشن !!!

پنج شنبه 3/8/1386 - 23:19
محبت و عاطفه

 درجواني گريه كردم هيچ كس يادم نكرد     آرزوي مرگ كردم مرگ هم شادمنكرد      در جواني گريه كردم تابدوني زندگي بي غم نميشه   اگه دستمو بگيري از غرورت كم نميشه.

شنبه 28/7/1386 - 19:1
دعا و زیارت
 

خدايا عشق وعاشقي خوب است ولي آن را با عنايتت ساماني ده تا اسير عشق هاي بيهوده نشويم    خدايا ساده آفريده شدم و ساده در قبر گذاشته مي شوم ولي آيا ساده از كيفر اعمالم در امان خواهد بود خدايا از پرونده ي اعمالم مي ترسم با اينكه مي دانم آياتت سراپا حرف از آخرت است ولي باز هم گوش هايمان نمي شنود خدايا چشمانم پراز گناه است با چشمان گناه آلود چگونه مي توانم الطاف تو را ببينم چه كنم چه گويم ديگر خامي امانم را بريده است خدايا تنها تو فريادهاي قلبم را مي شنوي تو مرا آفريدي ومرا به هستي خود معرفي كردي حال نداي مرا درياب اي شنونده ي فريادها خدايا تا مرز جنون وعشق فاصله اي است به پهناي يك كلمه آن هم فنا شدن براي دوست خدايا احساس مي كنم هر چه كنم باز همانم كه بودم خدايا قانون هاي الهي تو پراز حكمت است ولي من براي آسايش تنم قانون هاي تو را زير پا مي گذارم در آخر مي خواهم بگويم بي پناهم (الهي وربي من لي غيرك) غير تو ندارم در اين عالم راهنما كننده اي اي راهنماي من مرا درياب تا بنده ي غير تو نشوم و هميشه نام تو ورد زبانم باشد وصبر را پيشه ام ساز تا بي صبريم قلب كسي را نرنجاند.انشاءالله

شنبه 28/7/1386 - 18:56
طنز و سرگرمی
آرزوي بهبود
روزي شخصي به عيادت دوستش رفت و احوالش را پرسيد. دوستش گفت:« تبم قطع شده است، اما گردنم هنوز درد مي كند.»
آن شخص گفت: «ناراحت نباش، اميدوارم آن هم به زودي قطع شود!»


پنج شنبه 26/7/1386 - 13:15
طنز و سرگرمی

بي سوادي
پسر به پدرش گفت:« پدرجان! چرا بعضي از آدم ها اين طوري حرف مي زنند، مثلاً مي گويند فرش  مرش، كتاب متاب، اسباب مسباب؟ »
پدر با خونسردي جواب داد:« پسرم! اين كار آدم هاي بي سواد مي سواده!»

پنج شنبه 26/7/1386 - 13:14
طنز و سرگرمی

در كلاس علوم
معلمي در كلاس علوم از دانش آموزي پرسيد:« با ديدن پاي اين حيوان، نام حيوان را بگو.»
دانش آموز هر چه به پايي كه در دست معلم بود نگاه كرد، نتوانست پاسخ دهد. معلم پس از مدتي گفت: «بگو اسمت چيه تا برايت يك صفر بگذارم.»
دانش آموز پايش را از كفش درآورد و گفت: «خب، شما هم از روي پاي من بگوييد اسمم چيه.»
پنج شنبه 26/7/1386 - 13:12
طنز و سرگرمی

خواب
اولي: «من خواب ديدم رفته ام مسافرت.»
دومي: «من هم خواب ديدم كه يك غذاي خوشمزه خورده ام.»
اولي:« تنهايي؟ پس چرا من را دعوت نكردي؟»
دومي: «مي خواستم دعوتت كنم، ولي گفتند رفته اي مسافرت.»


پنج شنبه 26/7/1386 - 13:11
طنز و سرگرمی

امتحان تاريخ
معلم تاريخ: آهاي! تو كه با آن قد بلندت ته كلاس ايستاده اي و بر و بر من را نگاه مي كني، بگو اسكندر مقدوني كه بود.
- نمي دانم.
- چه كسي ناصر الدين شاه را كشت؟
- نمي دانم.
- پس با اين وضع چطور مي خواهي امتحان تاريخ بدهي؟
- من كه نمي خواهم امتحان بدهم. آمده ام بخاري كلاس را تعمير كنم.


پنج شنبه 26/7/1386 - 13:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته