• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 554
تعداد نظرات : 399
زمان آخرین مطلب : 5948روز قبل
دعا و زیارت

«اهلبیتسیدالشهداء(علیهالسّلام)درمجلسابنزیاد» 

 



قَالَ الرّاوى: ثُمَّ اءَنَّ ابْنَ زِیادٍ جَلَسَ فِى الْقَصْرِ، وَ اءَذِنَ اذْنا عامّا، وَ جِى ءَ بِرَاءْسِ الْحُسَیْنِ ع فَوَضَعَ بَیْنَ یَدَیْهِ، وَ اءَدْخِلَ نِسَاءُ الْحُسَیْنِ ع وَ صِبْیانُهُ الَیْهِ.
راوى گوید: پس از ورود اهل بیت حضرت امام حسین(علیه السّلام) ، ابن زیاد بد بنیاد در قصر دارالاماره نشست و صلاى عام در داد كه در آن مجلس عموم اهل كوفه حاضر گردند حكم نمود كه سر مطهر حضرت امام حسین(علیه السّلام) را در پیش روى آن لعین نهادند و زنان و دختران اهل بیت حضرت سیدالشهداء(علیه السّلام) و كودكان آن جناب در مجلس آن شقاوت ماب حاضر گردیدند؛

 

فَجَلَسَتْ زَیْنَبُ اِبْنَةُ عَلِی ع مُتَنَكِّرَةً، فَسَاءَل عَنْها، فَقیلَ: هذِهِ زَیْنَبُ اِبْنَةُ عَلِی ع .
پس علیا مكرمه حضرت زینب(علیهاالسّلام) به قسمى كه او را نشناسند و ملتفت حال او نگردند نشست. ابن زیاد شقى از حال آن مخدره سؤال كرد، به او گفتند: این علیا مكرمه حضرت زینب کبری دختر امیرالمومنین علی(علیه السّلام) است.

 

فَاءَقْبَلَ عَلَیْها وَ قالَ: اءَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى فَضَحَكُمْ وَ اءَكْذَبَ اءُحْدُوثَتَكُمْ!!!
ابن زیاد لعین متوجه آن حضرت شد و به زبان بریده این كلمات را بگفت: حمد خدا را كه شما را رسوا نمود و دروغ شما را ظاهر ساخت!!!

 

فَقالَتْ:اِنَّما یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ وَ یَكْذِبُ الْفاجِرُ، وَ هُوَ غَیْرُنا.
خانم حضرت زینب(سلام الله علیها) در جواب ابن زیاد نانجیب، فرمود: رسوایى براى فاسقان است و دروغگویى در شأن فاجران است و ما خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) چنین نیستیم.



فَقالَ ابْنُ زِیادٍ: كَیْفَ رَاءَیْتِ صُنْعَ اللّهِ بِاءَخیكَ وَ اءَهْلِ بَیْتِكَ؟

باز ابن زیاد گفت: دیدى خدا با برادرت و اهل بیت تو چه كرد!

 

فَقالَتْ: ما رَاءَیْتُ الا جَمیلا، هولاءَ قَوْمُ كَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتَلَ، فَبَرَزُوا الى مَضاجِعِهِمْ، وَ سَیَجْمَعُ اللّهُ بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُمْ، فَتَحاجُّ وَ تُخاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلَجُ یَوْمَئِذٍ، هَبَلَتْكَ اءُمُّكَ یَابْنَ مَرْجانَةَ.
حضرت زینب كبرى(سلام الله علیها) فرمود: من بجز خوبى از پروردگارم ندیدم ، شهداى كربلا گروهى بودند (از بندگان خاص خدا) خدا عزوجل شهادت را براى ایشان مقدر فرموده بود و آنها به سوى آرامگاه ابدى خود شتافتند و به زودى خداى تعالى بین تو و آنها جمع نماید و به حسابرسى پردازد و آنان علیه تو حجت آورند و با تو دشمنى نمایند؛ پس ‍ نظر نما كه در روز رستاخیز رستگارى و پیروزى از آن كیست؟ اى ابن مرجانه! مادرت به عزایت نشیند.


 
قَالَ الرّاوى : فَغَضِبِ وَ كَاءَنَّهُ هَمَّ بِها.
راوى گوید: با شنیدن این گفتار از دختر حیدركرار(علیه السّلام)، ابن زیاد بدركردار در خشم شد چون مار، چنانكه مى نمود كه تصمیم به قتل آن مخدره دارد.

 

فَقالَ لَهُ عِمْرو بْنُ حُرَیْثٍ: اَیُّهَا الاْمیرُ اِنَّها اِمْرَاَةُ، وَالْمَراَةُ لاتُوْ خَذُ بِشَى ءٍ مِنْ مِنْطِقِها.
پس عمرو بن حریث به آن ملعون ، گفت: اى ابن زیاد! این زن است و طائفه زنان را بر سخنانشان مواخذه نمى كنند.

 

فَقالَ: لَهَا ابْنُ زِیاد: لَقَدْ شَفَى اللّهِ قَلْبى مِنْ طاغِیَتِكَ الْحُسَیْنِ وَ الْعُصاةِ الْمَرَدَةِ مِنْ اءَهْلِ بَیْتِكَ!!!
بازا ابن زیاد شقى بى حیا، زبان بریده به این سخنان گویا نمود كه به تحقیق كه خدا سینه مرا شفا داد با كشتن حسین(علیه السلام) و سركشان اهل بیتش!!!

 

فَقالَتْ: لَعَمْرى لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلى ، وَ قَطَعْتَ فَرْعى وَ اجْتزثَثْتَ اءَصْلى فَإ ن كانَ هذا شِفاؤُكَ فَقَدِ اشْتَفَیْتَ؟!
حضرت زینب كبرى(علیهاالسّلام) فرمود: به جان خودم سوگند! تو سرور و مولاى مرا كشتى و شاخ ‌هاى درخت خاندان مرا بریدی و ریشه زندگى مرا قطع كردى، پس اگر اینها مایه شفاى درد تو است، اكنون شفا یافته اى!؟

 

فَقالَ اِبْنُ زِیادٍ: هذِهِ سَجّاعَةُ، وَ لَعَمْرى لَقَدْ كانَ اءَبُوكَ شاعِرا.
ابن زیاد پلید گفت : این زن، قافیه گو است ، به جان خود سوگند كه پدر او هم شاعر و قافیه ساز بود.



فَقالَتْ: یَابْنَ زِیادٍ ما لِلْمَراءَةِ وَ السَّجاعَةِ.
حضرت زینب كبرى(علیهاالسّلام) فرمود: اى ابن زیاد! زنان را با قافیه سازى و شعرپردازى چه كار است!

 

ثُمَّ الْتَفَتَ ابْنُ زِیادٍ اِلى عَلِىّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَقالَ: مَنْ هذا؟
سپس ابن زیاد متوجه به جانب امام زین العابدین(علیه السّلام) گردید و گفت: این كیست؟

 

فَقیلَ: عَلِىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع.
گفتند: این على بن الحسین(علیهماالسّلام) است.

 

فَقالَ: اءَلَیْسَ قَدْ قَتَلَ اللّهِ عَلیا بْنَ الحُسَیْنِ؟!
ابن زیاد گفت : مگر خدا على بن الحسین(علیهماالسّلام) را نكشت ؟



فَقالَ عَلِىُّ ع : ((قَدْ كانَ لى اءَخُ یُسَمّى عَلِىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَتَلَهُ النّاسُ)).
امام زین العابدین(علیه السّلام) فرمود: مرا برادرى بود نامش على بن الحسین(علیهماالسّلام) كه به دست مردم در كربلاء كشته شد.

 

فَقالَ: بَلِ اللّهُ قَتَلَهُ.
ابن زیاد گفت: چنین نیست بلكه به دست خدا كشته شد.


فَقالَ عَلِىّ ع : اللّهُ یَتَوَفَّى الاْ نْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِها.
حضرت امام سجّاد(علیه السّلام) این آیه را تلاوت فرمود: ((الله یتوفى ))؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كند و ارواحى را كه نمرده اند نیز به هنگام خواب مى گیرد.



فَقالَ ابْنُ زِیادٍ: وَبِكَ جُرْاءَةُ عَلى جَوابى اِذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ.
ابن زیاد گفت: آیا تو را جرات بر جواب من است ، این مرد را ببرید و گردنش ‍ را بزنید.

 

فَسَمِعَت بِهِ عَمَّتُهُ زَیْنَبَ، فَقالَتْ: یا ابْنَ زِیادٍ اِنَّكَ لَمْ تُبْقِ مِنّا اءَحَدا، فَإِنْ كُنْتَ عَزَمْتَ عَلى قَتْلِهِ فَاقْتُلْنى مَعَهُ.
حضرت زینب(علیها السّلام) فرمود: اى پسر زیاد! از ما احدى را زنده نگذاشتى، اگر مى خواهى او را بكشى پس مرا هم به قتل برسان!



فَقالَ عَلِىُّ ع لِعَمَّتِهِ: ((اءُسْكُتى یا عَمَّةَ حَتّى اءُكَلَّمَهَ)) ثُمَّ اءَقْبَلَ ع فَقالَ ((اءبِالْقَتْلِ تُهَدَّدنى یا ابْنَ زِیادٍ اءما عَلِمْتَ اءَنَّ الْقَتْلَ لِنا عادَةُ وَ كَرامَتُتنا الشَّهادَةُ.
حضرت سید الساجدین(علیه السّلام) به عمه مكرمه خود، فرمود: اى عمه جان! لحظه اى آرام باش تا با این لعین سخن گویم. سپس متوجه ابن زیاد شد و فرمود: اى پسر زیاد! همانا مرا به كشتن مى ترسانى ، آیا نمى دانى كشته شدن براى ما عادت است و كرامت ما در شهادت است؟



ثُمَّ اءَمَرَ ابْنُ زِیادٍ بِعَلِی بْنَ الْحُسَیْنِ ع وَ اءَهْلِ بَیْتِهِ فَحُمِلُوا اِلى بَیْتِ فى جَنْبِ الْمَسجِدِ الاْ عْظَمِ.
آنگاه ابن زیاد بد بنیاد حكم خود كه سید الساجدین(علیه السّلام) و سایر اهل بیت امام عباد را در خانه اى كه جنب مسجد اعظم كوفه بود، وارد نمودند.

 

فَقالَتْ زَیْنَبُ اِبْنَةُ عَلِی ع : لا یَدْخُلَنّ عَلَیْنا عَرَبِیَةُ اِلاّ اءُمُ وَلَدٍ اءَو مَمْلُوكَةُ فَإِنَّهُنَّ سُبینَ كَما سُبینا.
حضرت زینب(علیها السّلام) فرمود: هیچ كس از زنان كوفه به نزد ما نمى آمد مگر ام ولد و كنیزكان ؛ زیرا ایشان هم مانند ما به بلاى اسیرى مبتلا شده بودند.


ثُمَّ اءَمَرَ اْبنُ زِیادٍ بِرَاءسِ الْحُسَیْنِ ع ، فَطیفَ بِهِ فى سُكَك الْكُوفَةِ.
سپس این مرد لعین حكم نمود كه سر مطهر امام مبین و فرزند سید المرسلین(صلوات الله علیهم اجمعین) را در كوچه هاى شهر كوفه بگردانند.

 

 

 


 

منبع: سوگنامه کربلاء، ترجمه لهوف سیدبن طاووس؛ مسلك سوم؛ در بیان امورى است كه پس از شهادت خامس آل عباء حضرت سیدالشهداء(علیه آلاف التحیة و الثناء) واقع گردیده.

 

 

 

 

 

**اللهم العن قتلةالحسین(ع)**

سه شنبه 2/11/1386 - 6:24
دعا و زیارت

« شرایط سخن برای حضرت زینب(سلام الله علیها) آماده نیست، اما ...»


  ** کیست این نــجــم فــروزانـــی که از بـدو طـلـوع **
                     **
کــرده حیران، با تـــحـــمــّل در سمـاء، اجرام را **

  ** کیست آن پـیـک هـمایونی که از کــــرب و بــــلا **
                     **
می برد سوی مــدیـنـه، از حــســیــن(ع) پـیغام را **

  ** کیست این خواهرکه چون نـعـش بــرادر دیدگفت **
                     **
بــار الـهــا، خــیــر فـــرما از کـــرَم فـــرجــام را **

  ** مــی کــشــد خـــار مــغــیـــلان را ز پای کودکان **
                     **
ســرپــرسـتـی کـرده بــا اخـــلاص تـام ایــتـام را **

  ** گــاه پــرســـد حـــال رنـــجـــور بــــــرادرزاده را **
                     **
گـاه تــسـکـیـن مـی دهـــد، بــــا آه خـــود آلام را **

  ** کیست آن دخـتـر که مــانــنــد پـــــدر گوید سـخن **
                     **
مـی گــذارد بـر زمــیــن مــانــنــد مــــادر گام را **

  ** کـیـست ایـن بــانــو که از دشـمن چو بیند ناسزا **
                     **
می کند مــقـهــور مـنـطــق، صـاحـب دشـنــام را **

  ** سر چو از محمل برون آورد،خواند آن خطبه را **
                     **
کـوفـه را لـرزانـد و بـر هـم زد اسـاس شــام را **

  ** گرچه نـامـش قــلب عـــالــم را بـسوزاند و لیک **
                     **
حـال سـوزانــم دل و سـازم بــیــان ایــن نــام را **

  ** قـهـرمان کـربـلاء،امّ الـمـصـائـب زیـنـب(س)است **
                     **
آنکه با تـلـخـیّ صــبـرش ، کرده شـیرین کام را **
 

 


دختر بزرگ آقا امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) تصمیم خود را گرفت و میخواهد خطابه ای ایراد کند.خطبه ای که از خون شهدای طف رنگ گرفته و حرارت آن از سینه سوزان و فکر خروشان حضرت زینب(سلام الله علیها) است.سخنی که بر مردم افسون شدۀ کوفه شوکی سخت وارد کند و آنها را برای گرفتن انتقام از ستمگران، از آن خواب مرگبار بیدار سازد.اما با تأسف فراوان شرائط سخن برای آن بانو آماده نبود، زیرا یک خطیب ـ آن هم اگر بخواهد در محیطی طوفانی و حساس سخن براند ـ باید دارای شرایط زیر باشد:

شرط اوّل: سخنگو باید تحت فشار هیچ عامل درونی مانند گرسنگی و تشنگی، که موجب رنج اوست نباشد تا با فکری آرام و تسلطی کامل سخن بگوید.اما حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) چنین شرطی را فاقد بود، زیرا بعد از روز دهم آب و نان به طور جیره بندی و در حداقل، به اسیران داده میشد و طبعاً بانویی بزرگ همانند حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) که سرپرستی فرزندان برادر را بر عهده داشت، از سهمیه خود کمتر استفاده مینمود و قدری از جیره خویش را در اختیار اطفال کوچک قرار میداد.

شرط دوّم: گویندۀ سخن باید با مردمی سخن بگوید که نظر منفی با او ندارند و با دیدۀ احترام به وی مینگرند و اگر خطیب در اجتماعی سخن گوید که شنوندگانش با حقارت به وی مینگرند، بدون تردید فکری آرام و خاطری آسوده ندارد .متأسفانه برای حضرت زینب(سلام الله علیها) این شرط هم آماده نبود، زیرا هرچند مردمی فراوان میدانستند که آنها از خاندان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) هستند ولی جمعی هم بودند که نمیدانستند آنها کیانند و از کدام دودمان. این جمع آنها را تنها به این نام می شناختند، که مردانشان علیه حکومت قانونی یزید قیام کردند و کشته شدند و زنان و فرزندانشان هم اسیر گردیده و اکنون وارد کوفه میشوند. شخصیت بزرگ علمی اسلام سیدبن طاووس مینویسد« فلما قاربوا الکوفه اجتمع اهلها لتنظر الیهن فاشرفت امرأة من الکوفیین فقالت من ای الاساری انتن؟ فقلن نحن اساری آل محمّد(صلوات الله علیهم اجمعین) » یعنی هنگامی که کاروان اسراء به نزدیک کوفه رسیدند مردم برای تماشای آنها جمع شدند و یکی از زنان کوفه گفت :شما از چه خاندانی هستید .گفتند ما اسرای آل محمّد(صلوات الله علیهم اجمعین) .مورخ دیگر مرحوم سپهر مینویسد، هنگامی که سهل وارد کوفه شد و وضع آن شهر را غیر عادی دید از پیرمردی پرسید چه خبر است؟ او در پاسخ گفت این مردم بعضی به نصرت لشکر یزید شادند و جمعی به شکست سپاه حضرت امام حسین(علیه السلام) سوگوار.با این حساب  حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) می خواهد با مردمی سخن گوید که جمعی از انان به او نظر منفی داشته و با حقارت مینگرند.

شرط سوّم:  گوینده باید در محیط آرام و بی سر و صدا سخن بگوید ولی حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) خطابه خویش را در محیطی ایراد کرد که در آن از سکوت و آرامش خبری نبود.

شرط چهارم: خطیب هنگامی میتواند گفتار خود را کامل و مسلط ایراد کند که مرعوب نباشد و فشاری را بر خود احساس نکند.زیرا رعب و ترس عاملی است که اجازه نمیدهد گوینده بر گفتار خویش مسلط باشد اما دختر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در شرایطی سخن می گوید که اولاً در حال اسارت است و ثانیاً ده هزار مرد مسلح سخت بر مردم و شهر نظارت دارند، با این ترتیب آن بانوی بزرگ سایه شوم و سهمگین پسر زیاد(لعنة الله علیهما) را بر سر خود احساس میکرد .

شرط پنجم: یک سخنران باید در برابر مناظر ناراحت کننده قرار نگیرد، زیرا این خود موجب پریشانی فکر است.ولی حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) هنگامی سخن میراند که مناظری دلخراش در برابرش قرار دارد ، کدام عامل اضطراب و پریشانی فکر از این نیرومندتر که دختر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برادر زادگان و زنان و خواهران شهید کربلاء را در شرایط ناراحت کننده ای در میان محمل ها دیدار میکند.

با این ترتیب هیچ یک از شرایط خطابه برای حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) آماده نیست، اما با این حال آن بانوی قهرمان تصمیم گرفت از این فرصت بزرگ استفاده کند و حادثه درد ناک عاشوراء را که سند رسوائی حکومت یزید(لعنة الله علیه) است با بیانی آتشین و گرم با مردم در میان بگذارد، ابتدا آن شیر زن کربلاء ، با ندائی قاطع فرمان سکوت داد.

« او مأت الی الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس و سکنت الاجراس » با این فرمان نفس ها در سینه ها حبس گردید و شترها از حرکت باز ایستادند، همه گردن کشیدند و گوش فرا میدهند تا سخنان آن بانو را بشنوند.حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) شروع به سخن کرد.اما ابتدا نسب خویش را معرفی نمود تا نگاه های تحقیر آمیز آنان را به دیدۀ احترام مبدل سازد.حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) فرمود:« الحمدلله و الصلاة علی ابی محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) و آله الطیبین الاخیار »سپاس می گذارم خدای را و درود میفرستم بر پدرم حضرت محمّد مصطفی(صلی الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاک او.

در اینجا حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) از پیغمبر اسلام تعبیر به پدر می کند(بنا بنقل مرحوم سپهر).با آنکه روش اهل بیت(علیهم السلام) در خطابه ها این نبود.آنان همواره از آنحضرت به رسول یا نبی و یا جدّ یاد میکردند و بر وی درود میفرستادند؛ شاید حتی یک مورد هم نتوان یافت که دودمان وحی از پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به عنوان پدر یاد کرده باشند.اما حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) در اینجا گفت: درود بر پدرم پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم).آری او میخواهد پیش از شروع به گفتار، خود و فاقله اسیران را معرفی کند و نسبت خویش را با پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) روشن سازد تا همگان دریابند اینها کیانند و از کدام دودمان و قبیله اند تا از این را افکار و احساسات مردم را در اختیار بگیرد.از این لحظه دیگر مردم به وی بعنوان دختر پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم)  مینگرند، نه به صورت یک بانوی اسیر. و سپس دنباله سخن را خطاب به آن مردم چنین ادامه داد:

« یا اهل الکوفه یا اهل الختل و الغدر اتبکون فلا رفات الدمعة ولا هدأت الرنة انما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثاً تتخذون أیمانکم دخلا بینکم ألا و هل فیکم الا الصلف و النطف و الصدر و الثنف و ملق الاماء و غمز الاعداء او کمرعی علی دمنة او کفضة علی ملحودة أالساء ماقدمت لکم أنفسکم ان سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون ».ای مردم کوفه! ای اهل فریب و خدعه! آیا بر ما میگریید؟ هنوز چشم های ما گریان است ناله هایمان خاموش نگردیده . مثل شما مثل همان زنی است که رشته خود را میبافت و سپس آن را برمیگشود.شما هم به پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ایمان آوردید و ریسمان ایمان خود را محکم بافتید، اما با این گناه عظیم دوباره آن را گشودید.در شما نیست جز چاپلوسی و شر و فساد و نخوت و عجب و بغض و تملق از کنیز زادگان و با دشمنان غمازی کردن. شما مانند گیاهی هستید که بر مزبله ای بروید، نه قابل اکل و خوردن است و نه موجب نفع و یا مانند نقره میمانید که در دل خاک دفن گردیده. نفس های شما چه بد برای شما در سرای دیگر ذخیره کرده ، شما مستوجب غضب خدایید و در دوزخ جای دارید.

« اتبکون و تنحتون ای ولله فابکوا کثیرا و اضحکوا قلیلا فلقد ذهبتهم بعارها و شنارها و لن ترحضوها بغسل بعدها ابدا و انی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوة و معدن الرسالة و سید شباب اهل الجنة و ملاذ ذخیرتکم و مفزع نازلتکم و منارحجتکم و مدرة سنتکم ألاساء ما تزون و بعداً لکم و سحقا فلقدخاب السعی و تبت الایدی و خسرت الصفقة و بوءتم بغضب من الله و ضربت علیکم الذلة و المسکنة ».پس از آنکه ما را کشتید اکنون بر ما میگریید؟! آری بخدا سوگند که باید بسیار بگرئید و کم بخندید، هر آیینه ننگ و عار این جنایت دامن شما را گرفته و با هیچ آبی نمیتوانید این لکه را بشوئید.چگونه شسته میشود قتل پسر پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و سید جوانان اهل بهشت ، شما کشتید کسی را که پناهگاه نیکانتان و دادرس در هنگام بلا و مصیبتتان بوده است.کسی که نشانه حجت های شما و جایگاه سنت شما بوده .ای اهل کوفه گناه زشتی را مرتکب شدید و هلاک و عذاب بر شما باد.کوششهای شما بی نتیجه و دستهای شما بریده باد در این کار سخت زیان کردید و غضب خدای را بر خود نازل نمودید و داغ ذلت و مسکنت بر شما نقش بست.

« ویلکم یا اهل الکوفة أتدرون ای کبد لرسول الله فریتم؟ و ای کریمة له ابرزتم؟ و ای دم له سفکتم و ای حرمة انتهکتم؟! و لقد جئتم بها صلعاء عنقاء سوداء فقماء کطلاع الارض او ملاءالسماء أفعجبتم ان قطرات السماء دماً و لعذاب الآخرة اخزی و انتم لا تنصرون فلایستخفنکم المهل فانه لایخفره البدار و لایخاف فوت النار و ان ربکم لبالمرصاد » وای بر شما ای مردم کوفه؛ آیا میدانید کدام پارۀ جگر از مصطفی (صلی الله علیه و آله وسلم) را شکافتید و کدام پرده نشینان عصمت را از پرده بیرون افکندید؟ آیا میدانید چه خونی از پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم)  بر زمین ریختید؟  و چه حرمتی را از او هتک نمودید؟ شما گناهی قبیح و داهیه ای عظیم انجام دادید.گناهی که زمین را پر کرده و آسمان را گرفته است. آیا عجب میکنید اگر آسمان خون ببارد؟ هر آیینه عذاب خداوند در آخرت ذلت آور و سخت تر است در حالیکه شما آن روز یاری نمی شوید و حمایت نخواهید شد. اکنون که خداوند به شما مهلت داده خوشدل نباشید چه آنکه خدا در مجازات عجلت نمیکند و بیم ندارد که وقت مکافات سپری گردد و سرعت در مکافات او تحریک نمی نماید و بدانید که پروردگار شما در کمین گاه است.

دختر امیرالمؤمنین (علیهما السلام) این خطابه گرم و آتشین را ایراد کرد در حالیکه مصائب کربلاء سخت او را رنج میداد و اکنون هم در حال اسارت است،با اینحال آنچنان کوبنده و مسلط سخن گفت که بشیر بن حزیم اسدی میگوید : « و لم أرخضرة والله انطق منها کأنها تفرغ من لسان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)  یعنی بخدا قسم من زنی را در نهایت عفت و حیا ندیدم که بهتر از زینب کبری(سلام الله علیها) سخن بگوید، آنگونه خطابه خواند که گویا این کلمات از زبان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) شنیده میشود.

حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) در این گفتار، مردم خفته کوفه را بیدار کرد؛ مردمی که با افسونگریهای حکومت گویا در خواب مرگباری فرو رفته و نمی دانستند چه جنایت بزرگی را فرزند معاویه(لعنة الله علیهما) با دست آنان انجام داد. جنایتی که بگفته حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) ننگ و عار آن محو شدنی نیست و داغ رسوائی آن پاک نخواهد گشت.

عکس العمل این خطبه در بین آن مردم آنچنان شدید بود که نوشته اند « فولله لقد رأیت الناس یومئذ حیاری یبکون و وضعوا ایدیهم فی افواههم »  یعنی بخدا قسم در آن روز مردم کوفه را دیدم که بهت زده اشک میریزند و از شدت غم دستها بر دهان گرفته و انگشتهای خود را میگزند. سخنان حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) مانند صیحه ای بود آسمانی که محیط کوفه را یکباره فرا گرفت و در آن اثر عمیق و جانسوزی گذارد، دختر امیرالمؤمنین (علیهما السلام) فاجعه دردناک کربلاء را که با دست همان مردم بی فضیلت انجام یافته بود، بی پرده و سوزناک بیان نمود و آنها را بر انجام آن سخت نکوهش و توبیخ کرد. حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) با کلمات ملکوتی خود حقایق تلخ عاشوراء را بی پرده بیان داشت تا حکومت زادۀ زیاد(لعنة الله علیه) نتواند آن را تحریف کرده و ماهیت قضیه را قلب سازد تصور نشود عکس العمل این خطبه و هیجان شدیدی که در بین کوفه ایجاد کرده بود آنی بود و پس از زمانی کوتاه فراموش گردید!این تصور باطل و نابجاست. گفتار حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) آنچنان اثر عمیق در کوفه به جای گذاشت که بالاخره توانست با دست همان مردم از کارگردانان و شرکت کنندگان در حادثه خونین طف به بهترین صورت انتقام گیرد.آنها گویا خفته بودند و حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) آنان را بیدار ساخت و با روشن ساختن عظمت و بزرگی جنایتی که با دست آن ها انجام شد و تحقیر و توبیخ شدیدی که آن بانو ، نسبت به آن مردم نمود،خشم و غضب آن شهر را علیه عبیدالله زیاد(لعنة الله علیهما) و یاران او سخت به هیجان آورد؛ هیجانی که دیگر آرام نشد تا هنگامی که همان مردم تحت لوای مختار گرد آمده و به خاطر خونخواهی حضرت امام حسین(علیه السلام) با شعار « یا لثارات الحسین(علیه السلام) » دست به شورشی مقدس و انسانی زدند ؛ شورشی که موج سهمگین و مرگبار آن فرزندزیاد و همه شرکت کنندگان در جنایت کربلاء را فرا گرفت و آنها را به دردناک ترین وجه به دست انتقام سپرد.

راستی اگر آن خطابه آتشین و کوبنده حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) نبود، آیا حکومت ابن زیاد(لعنة الله علیهما) نمیتوانست کوفه را همچنان در حالت بی خبری و خواب نگه دارد؟ و این فاجعه عظیم را بسیار کوچک و ناچیز جلوه دهد؟! اگر آن سخنان سوزناک حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) نبود که حقایق را بی پرده بیان داشت و وضع رسوا و شرمگین مردم کوفه را آشکارا برای آنها روشن ساخت باز هم میتوان گفت که کوفه بیدار میگشت و در صدد بر می آمد تا برای جبران ننگ گذشته خویش آنگونه از کشندگان حضرت امام حسین(علیه السلام) و یاران پاک وی انتقام بگیرد؟

آری انقلاب خونین و سهمگینی که کوفه به رهبری مختار و سلیمان بن صرد علیه دستگاه بیدادگر ابن زیاد(لعنة الله علیهما) به وجود آورد چیزی جز یک ثمرۀ شیرین برای خطابه آتشین و گرم حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) نبوده است.اینجا است که ما به ارزش حیاتی خطبه حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) از نظر نهضت بی پرده و نقش عظیم آن را در بیداری افکار و توجه دادن آن به خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و ایجاد خشم و غضب در دلهای مردم نسبت به حکومت دودمان آل امیه به خوبی درک مینماییم و میدانیم که اگر آن خطبه شورانگیز حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) نبود، هیچگاه قیام ضد استبدادی مختار در کوفه به ثمر نمیرسید. (۱)


(۱) کتاب شهید کربلاء، ص۲۵۰۲۵۷.

  
    
سه شنبه 2/11/1386 - 5:38
شعر و قطعات ادبی

ای خماران را شرابی سوخته

 

 ما عطشناکیم و آبی سوخته

 

 بی تو در چاهیم و آهی آتشین

 

 دردی از دور و طنابی سوخته

 

 دوش دیدم خیمه هایی را به خواب

 

 شعله گون در پیچ و تابی سوخته

 

 از حرارت سوختم آبی کجاست

 

 چشم حسرت ماند و خوابی سوخته

 

 خشکسالی می تپد از شش جهت

 

 آسمان دارد سحابی سوخته

 

 ذوالجناح آمد ولیکن بی سوار

 

 خسته با زین و رکابی سوخته

 

 کاروان بر باد گویی می رود

 

 غرق ماتم در نقابی سوخته

 

 می رود تا شام در بهت غروب

 

 بر سر ِ نی آفتاب سوخته

 

                                                                           (حاج محمد رضا آقاسی)

دوشنبه 1/11/1386 - 10:36
دعا و زیارت


   

شهادت امام سجاد زین العابدین سید الساجدین (ع) را تسلیت میگویم...

آه از آن لحظه كه سجاد شد  

هم نفس ناله زنجیرها 

 


دوشنبه 1/11/1386 - 10:30
دانستنی های علمی
خواص درمانی لیمو ترش
Lemon
لیمو سرشار از خواص درمانی
آب لیمو ترش و اسانس آن برای بدن، ذهن و روح بسیار مفید است. اسانس لیمو به واسطه انرژی زا بودن آن مشهور است. در کشور ژاپن به واسطه اثرات شاداب کننده و فرح بخش این اسانس، آن را به هنگام کارکردن کارمندان در فضا منتشر میکنند. همچنین میتوان از چند قطره از اسانس لیمو به عنوان بخور استفاده کرد، یا مقداری ازآن را در وان حمام ریخت. این کار باعث سرحال شدن کلیه اعضا بدن میشود. البته نباید هرگر اسانس لیمو را بدون رقیق کردن برروی پوست بکار برد زیرا باعث بروز مشکلات پوستی میشود.

درخشان کننده چشمها : سعی کنید در نوشیدنی هایتان از آب لیمو استفاده کنید. فرضا" هر روز صبح یک عدد لیمو را با مقداری آب گرم میل کنید. نوشیدن این مایع به جای نوشیدن چای باعث میشود شما بدن سالمتری داشته باشید. همچنین در اثر نوشیدن مایعات حاوی آب لیمو، چشمهای شما درخشانتر شده و پوستی سرحال تر از قبل خواهید داشت. در صورت تمایل برای بهتر کردن طعم آن میتوانید از شکر یا عسل استفاده کنید.

تسکین دهنده گلودرد : لیمو دارای اثرات ضد عفونی کننده و قابض است و بدین جهت میتوان از آن برای درمان گلودرد استفاده نمود. با توجه به مقدار بسیار زیاد ویتامین "ث" موجود در لیمو، مصرف آن باعث افزایش مقاومت سیستم ایمنی بدن میشود. برای فرد مبتلا به آنفلونزا و سرماخوردگی مصرف مخلوطی از آب لیمو تازه با عسل در یک لیوان آب گرم بسیار مفید است.

نیرو بخش و تب بر : مصرف آب لیمو باعث کاهش تب در افراد بیمار میشود. به عنوان مثال اگر چند قطره از اسانس لیمو یا مقداری آب لیمورا به آب سرد اضافه کنید، سپس با استفاده از یک دستمال آن را روی پیشانی تب دار قرار دهید، این کار باعث کاهش تب وتقویت نیروی بدن خواهد شد. ذکر این نکته ضروری است که قبل از قرار گرفتن در مقابل نور آفتاب باید از قرار دادن اسانس لیمو به صورت مستقیم برروی پوست خودداری شودزیرا ممکن است باعث بروز حساسیتهای پوستی گردد.

تسکین دهنده درد : لیمو باعث تسکین سردردهای معمولی و سردردهای میگرنی میشود. برای این منظور میتوان 5 قطره اسانس لیمو را در25 میلی لیتر از یک روغن حامل مناسب (مانند روغن بادام) مخلوط کرد و آنرا با استفاده از یک دستمال کتانی برروی ناحیه مبتلا به درد ماساژ داد.

پاک کننده پوست : اگر پوست شما چرب است میتوانید آنرا با لیمو که یک ماده قابض است تمیز کنید. به این ترتیب که یک قاشق چای خوری آب لیمو را در دو فنجان آب مقطر بریزید و با یک پنبه تمیز صورت خود را با آن پاک کنید. این کار باعث کاهش چربی پوست میشود و از پدید آمدن جوشهای صورت جلوگیری میکند. در صورت استفاده از این لوسیون برای جلوگیری از رشد باکتریها بهتر است هرروز یک محلول تازه درست کنید. مصرف این محلول باعث خشک شدن پوست میشود و برای پوستهای چرب بسیار مفید است. اما در صورت داشتن پوست خشک از مصرف آن خودداری کنید.

lemon
شاخه ای از یک درخت لیمو
ضد شوره و بر طرف کننده خارش پوست سر : آب لیمو برای پوست سر بسیار مفید است و شوره سر را کاهش میدهد. عصاره حاصل از آبگیری یک لیموی تازه را حدود 10 دقیقه برروی پوست سر مالش دهیدو سپس آن را با آب به طور کامل بشوئید. همچنین آب لیمو میتواند به عنوان یک تقویت کننده مو وضد خارش، به صورت ماساژ برروی پوست سر استفاده شود.

ضد سرماخوردگی : آب لیمو یک ضد ویروس عالی میباشد و همچنین مصرف آن برای سرماخوردگی شدید بسیار مفید است. بدین منظور یک عدد لیمو را با مقداری نمک میل کنید. در صورت تمایل میتوان عصاره گرفته شده را در آب رقیق کرد و سپس مصرف نمود.

یک حالت دهنده خوب برای موها : بعلاوه شستشوی موی چرب با استفاده از آب لیمو باعث کاهش چربی آن میشود. به این صورت که عصاره حاصل از ابگیری دو عددلیمو در یک لیتر آب مورد استفاده قرار دهید و موهایتان را با این محلول بشویید. این روش باعث درخشان و شاداب شدن انواع موها میشود. همچنین مصرف آن باعث میشود موهای طلایی رنگ روشنتر شوند.

نرم کننده مناسب برای پوست آرنج : برای نرم کردن پوست زبر ناحیه آرنج، آرنجتان را حدود 10 دقیقه برروی یک برش لیمو ترش فشار دهید.

تقویت کننده حافظه : لیمو تقویت کننده حافظه است. چند قطره از اسانس لیمو را روی یک دستمال ریخته و از طریق بینی استنشاق کنید. همچنین میتوان این کار را در مواقعی انجام داد که میخواهید چیزی رابه یاد بیاورید. مغز شما با استنشاق اسانس لیمو نیروی تازه ای بدست خواهد آورد.

آرامش دهنده روح : لیمو همواره به عنوان یک ماده تسکین دهنده روح مطرح بودهاست. استشمام رایحه معطر لیمو در طی تمرینات تمرکز و تعمق روح (مدیتیشن) بسیار مفید است. برای انجام این کار کافی است که سه قطره از اسانس لیمو را به یک کاسه حاوی آب گرم افزود و آنرا در هوای اتاق قرار دهید. به این ترتیب در طول استشمام رایحه معطر لیمو به یک آرامش مطلوب فکری و روحی دست خواهید یافت.
دوشنبه 1/11/1386 - 10:16
بیماری ها

15 نکته درباره ویتامین C

اسید اسکوربیک یا ویتامین C یکی از محبوب ‌ترین و مشهورترین داروهایی است که افراد سالم و بیمار هر دو به یک اندازه از مصرف آن لذت می ‌برند.

منابع غذایی ویتامین ث

ویتامین C در گروه ویتامین‌ها قرار دارد و به شکل قرص‌های 100 و 250 میلی ‌گرمی و قرص جوشان 1000 میلی ‌گرمی، پودر 500 میلی‌ گرمی و آمپول 500 میلی ‌گرمی در داروخانه‌های کشور موجود است. اما قرص جوشان آن به ویژه در فصول سرد سال طرفدار بیشتری پیدا می ‌کند.

ویتامین C، ویتامین محلول در آب است که از اجزای ضروری برای ساخت و نگهداری کلاژن و بافت محیطی بین سلولی است. مصرف این دارو سبب تقویت دستگاه ایمنی و افزایش سرعت بهبود زخم می ‌شود، همچنین از تشکیل نیتروزآمین‌ها و نیتروز اوره‌های سرطان‌زا جلوگیری می ‌کند.

موارد مصرف ویتامین C در پیشگیری و درمان بیماری اسکوروی، کمک به درمان سوختگی‌های شدید، بهبود شکستگی یا زخم بیماری‌های مزمن است.

میزان مصرف این دارو بر اساس نوع بیماری تعیین می‌ شود. به ‌طور مثال، در درمان بیماری اسکوروی روزانه 100 میلی گرم تا 2 گرم از راه خوراکی یا تزریقی مصرف می ‌شود یا در سوختگی‌های شدید روزانه 200 تا 500 میلی‌ گرم به وسیله پزشکان توصیه می ‌شود.

اسیداسکوربیک نیز مانند داروهای دیگر عوارضی از خود نشان می ‌دهد که اغلب دستگاه عصبی، پوست، گوارش و ادراری را درگیر می ‌کند. شایع‌ترین این علایم شامل سرگیجه، درد در محل  تزریق، اسهال ، سوزش سردل ، افزایش دفع ادرار یا تخریب دندان‌ها با مصرف طولانی مدت قرص‌های جویدنی است.

افراد دچار کمبود آنزیم G6PD* باید از مصرف زیاد این دارو بپرهیزند، زیرا احتمال بروز کم‌خونی در این افراد با مصرف اسیداسکوربیک وجود دارد.

ویتامین C تزریقی در معرض نور به تدریج تیره می‌ شود، اما تغییر رنگ جزیی تأثیری در اثر درمانی آن ندارد.

ویتامین C تزریقی را می ‌توان به صورت رقیق شده یا رقیق نشده استفاده کرد.

از محلول خوراکی ویتامین C می ‌توان همراه غذا استفاده کرد.

قرص‌های جوشان این ویتامین را باید در یک لیوان‌ آب حل و بلافاصله مصرف کرد.

ویتامین C را در ظروف غیرفلزی مقاوم در برابر هوا، دور از حرارت و نور خورشید در دمای 15 تا 30 درجه سانتی‌ گراد نگهداری کنید.

مصرف زیاد این دارو در دوران بارداری توصیه نمی ‌شود. همچنین سیگاری‌ها و افرادی که قرص ضد بارداری مصرف می ‌کنند، نیاز به مصرف ویتامین بیشتری به صورت مکمل دارند.

درباره این ویتامین، مهم ترین توصیه‌ای که‌ به خانواده‌ها گفته می ‌شود، این است که برای تأمین ویتامین C لازم به منابع غذایی طبیعی توجه بیشتری نشان دهند تا دارو.

ویتامین C می‌ تواند سبب افزایش توان جذب آهن شود.

*پی نوشت:

 

نقص آنزیم گلوکز 6 فسفات دی هیدروژناز (G6PD) شایع ترین نقص آنزیمی است که در انسان به ارث می رسد و وابسته به کروموزم X می باشد. کمبود فعالیت این آنزیم باعث بیماری فاویسم می شود که همولیز حاد و شدید ناشی از مواد اکسیدان موجود در باقلا است.

منبع: هفته نامه سلامت

دوشنبه 1/11/1386 - 6:29
دعا و زیارت
حضرت سجاد

صحیفه سجادیه مشتمل بر 54 دعا است كه فهرست عناوین آن بدین شرح است: ‏

‏1. ستایش خداوند كه با كلمه «حمد» شروع و با كلمه «حمید» پایان می‏یابد. ‏

‏2. درود بر محمد و خاندان او. ‏

‏3. درود و صلوات بر فرشتگان نگه دارنده عرش و سایر فرشتگان مقرب، همچون اسرافیل، ‏میكائیل، جبرئیل، روح، ملك الموت، منكر، نكیر و.... ‏

‏4. درود و صلوات و درخواست رحمت‏برای پیروان و ایمان آورندگان به پیامبران. ‏

‏5. دعای حضرت برای خود و دوستانش. ‏

‏6. دعا هنگام صبح و شام. ‏

‏7. دعا هنگامی كه پیشامدها و حوادث مهمی پیش آید و نیز به هنگام غم و اندوه. ‏

‏8. پناه بردن به خداوند از ناپسندیها، بدی اخلاق و كردارهای زشت و نكوهیده. ‏

‏9. در اشتیاق به درخواست آمرزش از خداوند. ‏

‏10. پناه بردن به درگاه خداوند. ‏

‏11. درخواست عاقبت‏به خیری. ‏

‏12. اقرار به گناه و درخواست توبه و بازگشت. ‏

‏13. درخواست‏حوائج از خداوند. ‏

‏14. هنگامی كه انسان ستمی می‏بیند و یا از ستمكاران كار ناخوشایندی می‏بیند. ‏

‏15. هنگام بیماری، اندوه و گرفتاری. ‏

‏16. درخواست عفو از گناهان و عیبها. ‏

‏17. درخواست دفع شر شیطان و پناه بردن به خداوند از دشمنی و مكر او. ‏

‏18. دعا پس از رفع خطر و برآورده شدن سریع حاجت. ‏

‏19. درخواست‏باران هنگام خشكسالی. ‏

‏20. درخواست مكارم اخلاق و كردارهای پسندیده از خداوند. ‏

‏21. دعا هنگام حزن و اندوه. ‏

‏22. دعا هنگام رنج و سختی و دشوار شدن كارها. ‏

‏23. دعا هنگام درخواست تندرستی و سپاس بر آن. ‏

‏24. دعا برای پدر و مادر. ‏

‏25. دعا درباره فرزندان. ‏

‏26. همسایگان و دوستان. ‏

‏27. دعا برای رزمندگان و مرزداران كشور اسلامی. ‏

‏28. هنگام پناه بردن به خدا. ‏

‏29. دعا هنگام تنگدستی. ‏

‏30. كمك خواستن بر پرداخت قرض. ‏

‏31. توبه و بازگشت‏به خدا. ‏

‏32. دعا بعد از نماز شب. ‏

‏33. درخواست‏خیر و نیكی. ‏

‏34. دعا هنگام گرفتاری به بلا و یا هنگامی كه مبتلا به گناهی را می‏بیند. ‏

‏35. خشنودی از خداوند هنگام دیدن دنیا داران. ‏

‏36. دعا هنگامی كه انسان به ابرها می‏نگرد و رعد و برق آسمان را مشاهده می‏كند. ‏

‏37. اعتراف به ناتوانی از ادای شكر الهی. ‏

‏38. دعای عذر خواهی از كوتاهی در ادای حقوق بندگان. ‏

‏39. درخواست عفو و رحمت الهی. ‏

‏40. دعا هنگام مرگ دیگران و یاد مرگ. ‏

‏41. درخواست پرده پوشی و نگه داری از گناه. ‏

‏42. هنگام ختم قرآن. ‏

‏43. هنگام دیدن هلال ماه. ‏

‏44. دعای اول رمضان. ‏

‏45. دعای وداع ماه رمضان. ‏

‏46. دعای روز عید فطر و جمعه. ‏

‏47. دعای روز عرفه (نهم ذی حجه). ‏

‏48. دعای روز جمعه و روز عید قربان. ‏

‏49. دعا برای دفع مكر و شر شیطان. ‏

‏50. ترس عاقلان از خدا. ‏

‏51. تضرع و زاری در پیشگاه الهی. ‏

‏52. اصرار به درخواست از خدای متعال. ‏

‏53. در مقام كوچكی در پیشگاه الهی. ‏

‏54. دعا برای دور شدن اندوهها. ‏

حضرت سجاد

ح) نمی‌از یم صحیفه ‏

اشاره شد كه صحیفه تنها شامل راز و نیاز... نیست، بلكه ابعاد سیاسی، اجتماعی و ‏فرهنگی و عقیدتی نیز دارد. حضرت در ضمن دعاها، مباحث‏سیاسی بویژه مسئله ‏‏«امامت‏» و رهبری جامعه اسلامی را مطرح كرده كه به نمونه‏هایی از آن اشاره می‏شود:

‏1. امام سجاد علیه السلام در دعای بیستم (دعای مكارم الاخلاق) چنین می‏گوید: ‏

‏«خدایا! بر محمد و آل او درود بفرست و مرا بر آنكه بر من ستم روا دارد، دستی (نیرویی) ‏و بر آنكه با من ستیزه جوید، زبانی [و برهانی] و بر كسی كه با من دشمنی و عناد ورزد، ‏پیروزی عطا كن، و در برابر آن كس كه نسبت‏به من، به حیله گری و بد اندیشی بپردازد ‏راه و تدبیر و در برابر كسی كه بر من آزار رساند، نیرو عنایت كن و در برابر عیب جویانی كه ‏بر من عیب جویی و ناسزا گویی می‏كنند، توان تكذیب [و رد سخنان آنها] و در برابر خطر ‏تهدید دشمنان، به من امنیت عطا فرما...» (24) ‏

در واقع، این بخش از دعا شكوائیه‏ای است از حضرت در برابر زورگوییهای حكومت و ‏كارگزاران عبدالملك; نظیر «هشام بن اسماعیل مخزومی‏» حاكم مدینه، و از این جهت‏بار ‏سیاسی دارد. ‏

 

‏2. در دعای چهل و هشتم كه مربوط به عید قربان و روز جمعه است، چنین می‏خوانیم: ‏

‏«خدایا! این مقام [خلافت و رهبری امت كه اقامه نماز جمعه و عید و ایراد خطبه از شئون ‏آن است] مخصوص جانشینان و برگزیدگان تو، و این پایگاهها، از آن امنای تو است، كه ‏آنان را در رتبه بالایی قرار داده‏ای، ولی ستمگران [همچون خلفای اموی] آن را به زور، ‏غصب و تصاحب كرده‏اند... تا آنجا كه برگزیدگان و خلفای تو مغلوب و مقهور [و مجبور به ‏سكوت] گشته‏اند، در حالی كه می‏بینند احكام تو تغییر یافته، كتاب تو از صحنه عمل دور ‏افتاده، فرائض و واجبات دستخوش تحریف گشته، و سنت (و راه و رسم) پیامبرت متروك ‏گشته است. خدایا! دشمنان بندگان برگزیده‏ات از اولین و آخرین و همچنین اتباع و ‏پیروانشان و همه كسانی را كه به كارهای آنان راضی هستند، لعنت كن و از رحمت‏خود ‏دور ساز....» (25) ‏

در این دعا امام سجاد علیه السلام با صراحت از مسئله امامت و رهبری امت كه ‏اختصاص به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دارد و غصب شدن آن توسط ‏ستمگران یاد می‏كند و بدین ترتیب، مشروعیت‏حكومت‏بنی امیه و حتی خلفای اول را ‏نفی می‏كند. ‏

 

‏3. در دعای عرفه (دعای چهل و هفتم) چنین می‏گوید: «پروردگارا! درود فرست‏به پاك‏ترین ‏افراد خاندان پیامبر كه آنان را برای رهبری امت و اجرای اوامر خود برگزیده‏ای و آنان را ‏خزانه داران علمت، نگهبانان دینت، جانشینان خود در زمین، و حجتهای خویش بر بندگانت ‏قرار داده‏ای، و به خواست‏خود، آنان را از هر گونه پلیدی یكباره پاك كرده‏ای و آنان را وسیله ‏ارتباط با خود و راه بهشت‏خویش قرار داده‏ای... خدایا! تو در هر زمان دین خود را به وسیله ‏امامی تایید فرموده‏ای كه او را برای بندگانت رهبر و پرچمدار، و در جهان گیتی مشعل ‏هدایت قرار داده‏ای، پس از آنكه او را با ارتباط غیبی، با خود مرتبط ساخته‏ای و او را ‏وسیله خشنودی خود قرار داده‏ای و پیروی از او را واجب كرده‏ای، و از نافرمانی او بیم ‏داده‏ای، و به اطاعت از اوامر و پذیرش نهی او دستور داده‏ای، و مقرر داشته‏ای كه هیچ ‏كس از او سبقت نگیرد، و هیچ كس از پیروی او واپس نماند [و سرپیچی ننماید]... (26).» ‏

حضرت در این دعا با بیان نقش و موقعیت ویژه رهبران الهی و امامان از خاندان نبوت و ‏امتیازهای آنان با دقت تمام شروعیت‏حكومت زمامداران وقت را نشانه رفته و نشان داده ‏است كه مشروعیت‏حكومت‏با انتخاب الهی به دست می‏آید، نه از طریق زور و قدرت و نه ‏حتی از راه جمع آوری آرای مردم. ‏

 

حسن ختام كلام را گوشه‏هایی از دعای آن حضرت برای مرزداران و هشدارهایی كه بیان ‏می‏فرماید، قرار می‏دهیم: ‏

‏4. در دعای بیست و هفتم چنین آمده: «خدایا! بر محمد و آلش درود [و رحمت] فرست و ‏مرزهای مسلمانان را به عزت خویش نفوذ ناپذیر گردان و مرزداران را با قدرت خویش تقویت ‏فرما و عطایای آنها را از [خزانه] توانگری خود سرشار ساز. ‏

بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست و عده [مرزداران] را افزون نموده، اسلحه آنها را ‏بران، حوزه‏های آنان را حراست نمای و نقاط حساس جبهه‏های آنان را محكم كن و در بین ‏آنها الفت [و همكاری] قرار ده و كارشان رابه خوبی روبه راه كن... و مشكلاتشان را با ‏نصرت خویش حل نموده، با پایداری و صبر تقویتشان كن، و چاره جوییهای دقیق [به ‏ایشان برای مقابله با دشمن] بیاموز... و هنگام برخورد با دشمن فكر دنیای فریبنده را از ‏یادشان ببر و اندیشه ثروت اندوزی و جمع مال را از دلهای آنها بزدای... و با عشق به ‏آخرت و بهشت دمسازشان كن.... (27) » ‏

دوشنبه 1/11/1386 - 6:6
دعا و زیارت

«دربیانانتقالحضرتسجّاد(علیهالسّلام)ازاینسرای
 فانیبهدارباقی»

بدان كه در وفات حضرت سیّدالسّاجدین، امام زین العابدین(علیه السّلام) مابین علما، اختلاف بسیار است و مشهور آن است كه در یكى از سـه روز بـوده: دوازدهـم مـحـرم یـا هـیجدهم یا بیست و پنجم آن سنه نود و پنجم یا نود و چهار، و سال وفات آن حضرت را (سَنَةُ الْفُقَهاء) مى گفتند از كثرت مردن فقهاء و عـلمـاء. در مـدت عـمـر شـریـف امام سجّاد(علیه السّلام) نـیـز اخـتـلاف اسـت ، اكـثـر پـنـجـاه و هـفـت سـال گـفـته اند، و شیخ كلینى به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق(علیه السّلام) روایت كرده كـه حـضـرت عـلى بـن الحـسـیـن(علیهما السّلام) را در وقـت وفـات پـنـجـاه و هـفـت سـال بـود، و وفـات آن حـضـرت در سـال نـود و پـنـج واقع شد. و بعد از حضرت امام حسین(علیه السّلام) ، سى و پنج سال زندگانى كرد. (۱)

 
از اخـبـار مـعـتـبره كه بر وجه عموم وارد شده ظاهر مى شود كه حضرت سیّدالسّاجدین(علیه السّلام) را به زهر شهید كـردنـد. و ابـن بـابویه و جمعى را اعتقاد آن است كه ولید بن عبدالملك آن حضرت را زهر داده و بعضى هشام بن عبدالملك گفته اند.
و مـمـكـن اسـت كـه هـشـام بـن عـبـدالمـلك بـه جـهـت آن عـداوت و بـغـضى كه از امام سجّاد(علیه السّلام) در دل گـرفـت از آن روزى كـه آن حـضـرت در طـواف كعبه استلام حجر كرد و هشام نتوانست و فـرزدق شـاعـر، آن جـنـاب را بـه آن اشـعـار مـعـروفـه مـدح كـرد چـنـانـكـه در فـصل معجزات آن حضرت به آن اشاره شد. به این سبب و سببهاى دیگر برادر خود ولید بـن عـبدالملك را كه خلیفه آن زمان بود وادار كرده باشد كه حضرت سیّدالسّاجدین(علیه السّلام) را زهر دهد پس هر دو آن حـضـرت را زهـر داده انـد و صـحـیـح اسـت نـسـبـت قتل امام سجّاد(علیه السّلام) به هر دو تن .


شـیخ ثقه جلیل على بن محمد خزّاز قمى در كتاب (كفایة الا ثر) از عثمان بن خالد روایت كرده كه گفت مریض شد حضرت على بن الحسین(علیه السلام) همان مرضى كه در آن وفـات فـرمـود، پـس جـمع كرد اولاد خود محمد و حسن و عبداللّه و عمر و زید و حسین را و در مـیان همه فرزندش محمد بن على(علیه السلام) را وصى قرار داد و نامید او را به باقر و امـر سـایـریـن فرزندان خود را به آن جناب، حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) واگذار فرمود. و از جمله مواعظى كه در وصیت خود به آن حضرت فرمود این بود:


( یا بُنَىَّ اِنَّ الْعَقْلَ رائدُ الرُّوحِ وَ الْعِلْمَ رائدُ الْعَقْلِ (اِلى اَنْ قالَ) وَ اعْلَمْ
اَنَّ السّاعاتِ یُذْهِبُ عُمْرِكَ وَ اِنَّكَ لا تَنالُ نِعْمَةً اِلاّ بِفِراقِ اُخْرى
فَاِیّاكَ وَ اْلاَمَلَ الطَّویلَ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ اَمَلا لایَبْلُغُهُ وَ
جامِعِ مالٍ لایَاءْكُلُهُ الخ ؛ )
(۲)
فـرمـود: بـدانكـه سـاعـتها بر تو میگذرد و
عمر تو را مى برد و تو نمى رسى به نـعـمـتـى مـگـر
بـعـد از مفارقت نعمت دیگر؛ پس بپرهیز از آرزوى دراز چه بسیار
آروزمندان بـودنـد كـه بـه آرزوى خـود نـرسیدند و چه بسیار كسان كه جمع
كردند مالى را و آن را نـخـوردنـد، و مـنـع كـردند مردم را از چیزى كه زود آن را بگذاشتندو 
بگذشتندو شاید آن مال را از راه باطل فراهم آورده وازحقش منع كرده به حـرام آنرا دریافته و ارث 
گذاشته و وزر و وبال وسنـگیـنى واثقال آنرا بر دوش خودبرداشته اینست زیان روشن وخسران مبین.



زهـرى مـى گـویـد: پـس از این، حضرت محمدباقر(علیه السلام) را براى حاجتى به بازار فـرسـتـاد چـون بـرگـشـت عرض كردم : یابن رسول اللّه! از چه روى به اكبر اولاد خود وصـیـت نـنـمـودى؟ حضرت سیّدالسّاجدین(علیه السّلام) فـرمـود: امـامـت بـه كـوچـكـى و بـزرگـى نـیـسـت ، رسـول خـدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) اینگونه با ما عهد نهاده و در لوح و صحیفه به ایـنـگـونـه نـوشته یافتیم كه دوازده تن مى باشند نوشته شده بود امامت ایشان و نامهاى پدران و مادران ایشان آنگاه فرمود: از صلب پسرم محمد هفت تن از اوصیاء بیرون مى آیند كه حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از جمله ایشان است. (۳)


شیخ كلینى از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت كرده است كه آن حضرت فرمود: چون پدرم حضرت سیّدالسّاجدین(علیه السّلام) را وقت وفات رسید مرا به سینه خود چسبانید و فرمود: اى فرزند گرامى تو را وصیت مى كنم . به آنچه وصیت كرد مرا پدرم در هنگام شهادت خود و گفت كه پدرش او را وصـیـت كـرده بـود بـه ایـن وصـیـت در وقت وفات خود: كه زنهار ستم مكن بر كسى كه یاورى بر تو به غیر از خدا نداشته باشد. (۴)


و در (بـحـار) از (بـصـائر الدرجـات) نـقل كرده كه چون حضرت امام سجّاد(علیه السّلام) را حالت موت رسید، رو كرد به اولاد خود كه در نزدش جمع بودند و از میان توجه ، فرمود به پسرش حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) ، فرمود: اى مـحـمـد، ایـن صـنـدوق را ببر به منزل خود، پس فرمود معلوم باشد كه در این صندوق دینار و درهمى نیست لیكن مملو از علم است و در روایت دیگر است كه آن صندوق را چهار نفر حـمـل كـردنـد و مـملو بود از كتب و سلاح رسول (صلى اللّه علیه و آله و سلم). (۵)

 

 

و در (جـلاءالعـیـون) فرمود، و در (بصائر الدرجات) به سند معتبر از حضرت صـادق(عـلیـه السـلام) ، روایت كرده است كه آن حضرت فرمود: پدرم حضرت امام مـحمدباقر(علیه السلام) مى فرمود كه چون وقت وفات پدرم حضرت امام زین العابدین(علیه السّلام) شد فرمود آب وضویى براى من بیاور، چون آوردم فرمود كه در این آب میته هست ، بـیرون بردم و نزدیك چراغ ملاحظه كردم موش مرده اى در آن بود آن را ریختم و آب دیگر آوردم وضـو سـاخـت و فرمود كه اى فرزند این شبى است كه مرا وعده وفات داده اند ناقه مرا در خطیره ضبط كن و علفى براى آن مهیا كن، پس حضرت صادق(عـلیـه السـلام) فرمود كه چون امام سجّاد(علیه السّلام) را دفن كردند ناقه خود را رها كرد و از خطیره بیرون آمد و نزدیك قبر رفـت بـى آنـكـه قبر را دیده باشد و سینه خود را بر قبر آن حضرت گذاشت و فریاد و نـاله مـى كرد و آب از دیده هایش ‍ مى ریخت. چون این خبر به حضرت امام محمدباقر(علیه السـلام) دادنـد، حـضرت به نزد ناقه آمد و فرمود كه ساكت شو و برگرد خدا بركت دهد بـراى تـو، پـس نـاقـه بـرخـاسـت و بـه جـاى خـود بـازگـشت و باز بعد از اندك زمانى بـرگـشـت بـه نـزد قبر و ناله و اضطراب مى كرد در این زمان كه خبر آن را به حضرت گـفـتند فرمود: كه بگذارید آن را كه بیتاب است و چنین ناله و اضطراب مى كرد تا بعد از سـه روز هـلاك شد. و حضرت سیّدالسّاجدین(علیه السّلام) بر آن ناقه بیست و دو حج كرده بود یك تازیانه بر آن نزده بود! (۶)



و عـلى بـن ابـراهـیـم بـه سـنـد حسن از حضرت امام رضا(علیه السلام) روایت كرده است كه حضرت على بن الحسین(علیه السلام) در شب وفات پدرش مدهوش گردید و چون به هوش باز آمد فرمود:


( اَلْحـَمـْدُللّه الَّذى صـَدَقـَنا وَعْدَهُ وَ
اَوْرَثَنَا اْلاَرْضَ نَتَبَوَّءَ مِنَ الْجَنَّةِ نَشاءُ فَنِعْمَ اَجْرُ الْعامِلینَ )
(۷)
یعنى حمد مى كنم خداوندى را كه راست گردانید وعده مار را و میراث داد
به ما زمین و بهشت را كـه در هـر جـاى آن خـواهـیـم قـرار گـرفـت
پـس نـیـكـو اجـریـسـت مـزد عـمـل كـنـنـدگـان بـراى خـدا.
ایـن را فـرمـود و بـه ریـاض بـهـشـت ارتحال كرد.
(۸)



و كـلیـنـى بـه سند حسن از حضرت امام رضا علیه السلام روایت كرده است همین روایت را و اضـافـه كـرده اسـت كـه سوره ( اِذا وَقَعَتْ ) و سوره ( اِنّا فَتَحْنا ) تلاوت فـرمـود و بـعـد از آن ، ایـن آیـه را خـوانـد و بـه عـالم بـقـا ارتحال نمود.(۹)


و در (مـدیـنـة المـعـاجـز) از مـحـمـد بـن جـریـر طـبـرى نـقـل كـرده كه چون حضرت امام زین العابدین(علیه السّلام) را حالت موت در رسید فرمود به امام محمدباقر(علیه السلام) : اى محمد! امشب چه شب است؟ گفت : شب فلان و فلان ، از مـاه چـه گـذشـتـه؟ فرمود: فلان و فلان ، فرمود: از ماه چه باقى مانده ؟ گفت: فلان و فـلان. فـرمـود: ایـن هـمـان شـب است كه مرا وعده وفات داده اند، سپس حضرت امام زین العابدین(علیه السّلام) فرمود: براى من آب وضـویـى حاضر كنید، چون حاضر كردند فرمود در این آب موش است ، بعضى گفتند كه این سخن از سنگینى مرض مى فرماید. پس چراغى طلبیدند و در آن آب نگاه كردند موشى در آن دیـدند پس آن آب را ریختند و آب دیگر آوردند، آن حضرت با آن وضو ساخت و نماز گـذاشـت چـون شـب بـه آخـر رسـیـد آن حـضـرت از ایـن سـراى پـر ملال به دیگر جهان انتقال فرمود: صلوات اللّه و سلامه علیه. (۱۰)

و از ( دعـوات راونـدى) نقل شده كه حضرت على بن الحسین(علیه السلام)در وقت وفات ، این كلمات را مكرر نموده تا وفات فرمود:


( اَللّهَمَّ ارْحَمْنى فَاِنَّكَ كَریمٌ اَللّهُمَّ ارْحَمْنى فَاِنَّكَ رَحیمٌ. ) (۱۱)


و چـون حضرت امام زین العابدین(علیه السّلام) از این عاریت سرا بگذشت مدینه در ماتمش صـیحه واحده گشت و مرد و زن و سیاه و سفید و صغیر و كبیر در مصیبتش ‍ نالان و از زمین و آسمان آثار اندوه نمایان بود.


از عـلى بن زید روایت شده و همچنین از زهرى كه گفت من به سعید بن مسیّب گفتم: تو مى گویى حضرت على بن الحسین(علیه السلام) نفس زكیه بود و نظیر نداشت؟ سعید گفت : چنین بود و كـسـى قدر او را نشناخت. على بن زید گفت ، گفتم: سوگند به خداى این حجت محكم بر تـو وارد مـى آیـد كـه بـر جـنـازه مباركش نماز نگذاشتى، سعید گفت : همانا چنان بود كه قـاریـان به سفر مكه بیرون نمى شدند تا حضرت على بن الحسین(علیه السلام) بیرون شود، در یكى از سالها آن حضرت بیرون شد و ما نیز در حضرتش بیرون شدیم، گاهى كـه هـزار نـفـر بـودیم و در سقیا ـ كه نام منزلى است ـ فرود آمدیم حضرت فرود آمد و دو ركـعـت نماز گذارد و بعد از نماز به سجده رفت و تسبیحى در سجود خود خواند، پس هیچ درخـت و كـلوخـى در دور آن حـضـرت نماند جز آنكه با حضرت سیّدالسّاجدین(علیه السّلام) تسبیح گفتند. و ما از این حـال در فـزع شـدیـم پـس سـر مبارك برداشت و فرمود: اى سعید! در فزع شدى؟ عرض كـردم : آرى یـابـن رسـول اللّه. فـرمـود كـه حـق تـعـالى چـون جـبـرئیـل را خـلق كـرد ایـن تـسـبـیـح را بـه الهـام فـرمـود و چـون جـبـرئیـل ایـن تسبیح را خواند جمیع آسمانها و آنچه در آسمانها بودند با او در این تسبیح موافقت كردند و آن اسم اعظم اللّه و اكبر است.


اى سـعـیـد، خـبـر داد مـرا پـدرم از پـدرش حـضـرت رسـول(صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم) از جـبـرئیـل از خـداونـد عـز و جـل كـه فرمود: نیست هیچ بنده از بندگان من كه به من ایمان آورده و تو را تصدیق نموده باشد نماز گزارد در مسجد تو دو ركعت در وقت خلوت از مردمان مگر آنكه مى آمرزم گناهان گذشته و آینده اش را.


سـعـیـد مـى گوید: كه من هیچ شاهدى افضل از حضرت على بن الحسین(علیه السلام) ندیدم وقـتـى كـه ایـن حـدیـث را براى من نقل كرد پس چون آن حضرت وفات نمود ابرار و فجار بـجـمله در جنازه اش حاضر شدند و همگى حضرت سیّدالسّاجدین(علیه السّلام) را به خیر و نیكى یاد كردند و جمیع مـردم از پـى جـنـازه بـیـرون رفتند تا به محل خود فرود آوردند، من با خود گفتم اگر در تمام روزگار روزى دریابم كه در خلوت آن دو ركعت نماز را در مسجد گزارم امروز است و جـز یك مرد و زن كسى بر جاى نمانده بود ایشان نیز به تشییع جنازه بیرون شدند و من بـر جـاى بـماندم تا آن نماز بگزارم این هنگام بانگ تكبیرى از آسمان برخاست و از زمین تـكـبیرى در جواب گفته شد و هم از آسمان بانگ تكبیرى بلند گشت و زمین نیز جواب داد، مـن تـرسـیدم و بر روى در افتادم پس ‍ آنانكه در آسمان بودند هفت تكبیر گفتند و كسانى كه در زمین بودند، هفت تكبیر گفتند و نماز گذاشته شد بر حضرت على بن الحسین(علیه السلام) و مـردمـان داخـل مـسـجـد شـدنـد و مـن نـه بـه آن دو ركـعـت نـمـاز نائل شدم و نه به نماز گذاشتن بر جنازه مبارك آن حضرت. راوى گـفـت : گفتم اى سعید، من اگر به جاى تو بودم اختیار نمى كردم جز نماز برحضرت على بن الحسین(علیه السلام) را، همانا این كردار تو خسرانى بود آشكار. پس سعید بگریست و گفت : من در این كار نمى خواستم مگر خیر خود را كاش بر وى نماز كرده بودم كه مانندش دیده نشده است . (۱۲)


در ( جنّات الخلود ) در ذكر مدفن حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) فرموده كه آن حـضـرت در مـدیـنـه طـیـبـه وفات یافت در خانه خود و در بقیع نزد عم بزرگوار خود مدفون گشت ، و آن مكان را شرافت بسیار است و از جمله بقاع مكرمه است كه هر كس در آنجا مـدفـون گردد بى حساب داخل بهشت شود به شرایط ایما صحیح ، چنانكه در حدیث معتبر وارد شده كه :


( الْحَجُونُ وَالْبَقیعُ یُاءْخَذانِ بِاَطْرافِهِما وَ یُنْشَرانِ فِى الْجَنَّةِ. )


و ( حجون ) قبرستانى است در مكه: یعنى این دو بقعه را در قیامت گوشه اش را مى گیرند و مانند پلاس مى تكانند به بهشت. (۱۳)



و در خصایص آن جناب گفته كه خصایص حضرت سیّدالسّاجدین، امام زین العابدین(علیه السّلام):


1 ـ تاءلیف صحیفه كامله است كه مصحف اهلبیت(علیهم السلام) و عروة الوثقى شیعیان است.


2 ـ جـمـع شـدن نـجـابـت عـرب و عـجـم هـر دو در او بـه اعـتـبـار پـدر و مـادر بـه قـول حـضـرت رسـول(صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم) كه

(اِنَّ للّهِ مِنْ عِبادِهِ خِیَرَتَیْنِ فَخِیَرَتُهُ مِنَ الْعَرَب قُرَیْشٌ وَ مِنَ الْعَجَمِ فارْسٌ.)

لهذا ملقب به ابن الخیرتین شد.


3 ـ انـتشار اولاد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) از حضرت سیّدالسّاجدین(علیه السّلام)، لهذا او را آدم بنى الحـسـیـن گـویـنـد و اول كـسـى اسـت كـه گـوشـه نـشـیـنـى و عـزلت را اخـتـیـار كـرد و اول كسى است كه به مهر و تسبیح خاك امام حسین(علیه السلام) سجده و عبادت كرد و از همه خـلایـق بـیـشتر گریست؛ وارد شده كه رئیس البكّائین چهارند: آدم و یعقوب و یوسف(علیهم السلام) و حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) .

 


مؤ لف گوید: كه صحیفه كامله همان ادعیه مباركه صحیفه سجادیه است كه به (اخت القرآن و انجیل اهل البیت ) و ( زبور آل محمد ) علیهم السلام ملقب است .


ابـن شـهـر آشـوب در ( مـنـاقـب ) نقل كرده كه نزد مردى بلیغ از اهالى بصره از صـحـیفه كامله سخن رفت گفت : ( خُذوا عَنّى حَتّى اُمْلِىَ عَلَیْكُمْ؛ ) از من بگیرید تا بـر شـمـا امـلاء كنم ، كنایت از اینكه به این فصاحت از بهر شما از خود آغاز نمایم و قلم بـرگـرفـت و سـر بـه زیـر افـكـنـد تـا امـلاء نـمـایـد سـر بـر نـیـاورد تـا همچنان جان سپرد. (۱۴)

 

 

 

 

 


(۱) ( الكافى ) 1/360.
(۲)
 ( كفایة الاثر ) ص 239 ـ 240.
(۳)
( كفایة الاثر ) ص 241 ـ 243، چاپ بیدار، قم .
(۴) ( الكافى ) 2/249.
(۵)
( بحارالانوار ) 46/229.
(۶)
( جلاءالعیون ) ص 840، ( بصائرالدرجات ) ص 483، حدیث 11.
(۷)
سوره زمر، آیه 74.
(۸)
( تفسیر على بن ابراهیم قمى ) 2/254.
(۹) ( الكافى ) 1/468، حدیث 5.
(۱۰)
  ( مدینة المعاجز ) 23/298.
(۱۱) ( دعوات راوندى ) ص 250.
(۱۲)
( بحارالانوار ) 46/149.
(۱۳)
( جـنـّات الخـلود ) ص 25، جدول یازدهم .
(۱۴) ( مناقب ) ابن شهر آشوب 4/149.

دوشنبه 1/11/1386 - 6:1
دعا و زیارت

«ألسَّلامُعَلَیکَیَاعَلِیبنالحُسَینِ(ع)»

  ** بـیـمـار چـنیـن عـاشــق دلـدار، که دیده **
                                         ** در تاب و تب ازعشق رخ یار، که دیده **

  ** گه روی شـتر، گه به روی خار دویدن **
                                         ** گه در دل صحـرا به شـب تـار، که دیده **

  ** گه گـوشـه ویـرانه، گهی دیـر نـصاری **
                                         ** گه مجلس بـیگانـه و دغـیـار، که دیـده **

  ** گه کـوفـه گهی شـام، گهی بزم رقیبان **
                                         ** گه چوب و سر و لعل گهربار، که دیده **

  ** زیـر شکم نـاقه ز کین، بسته دو پایش **
                                         ** زنـجـیـر بـه پـا قـافـله سـالار، که دیـده **

  ** درسلسله از کرب و بلاء در سفر شام **
                                         ** بـر روی شـتر پـیکـر تـب دار، که دیده **

 



منبع شعر: کتاب زمزمه های حاج احمد دلجو، ص140.

 

 

 

دوشنبه 1/11/1386 - 5:53
دعا و زیارت

«شدائد و احزانی که بر حضرت زین العابدین(علیه السلام) وارد شد»

ابن قولویه و ابن شهرآشوب و دیگران از حضرت امام صادق(علیه السلام) روایت کرده اند که حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) بر پدر بزرگوار، بیست سال گریست و هرگاه طعامی نزد او حاضر میکردند، میگریست؛ چون آبی به نزد او می آوردند آنقدر میگریست که آن آب را مضاعف میکرد.پس یکی از غلامان آنجناب گفت: فدای تو شوم یابن رسول الله میترسم که تو خود را هلاک کنی و گناه کار شوی.زین العابدین امام سجّاد(علیه السلام) فرمود: « انما اشکوا بثی و حزنی الی الله و اعلم من الله مالا تعلمون » یعنی شکایت میکنم درد و اندوه خود را به خدا و من میدانم از خدا آنچه شما نمیدانید.پس فرمود هیچ وقت به خاطر نمی آورم کشته شدن فرزندان فاطمه(علیهم السلام) را مگر آنکه گریه در گلوی من میگیرد.به روایت دیگر فرمود چون نگریم و حال آنکه پدرم را منع کردند از آبی که وحشیان و درندگان میخورند و با لب تشنه او را شهید کردند.

به روایت دیگر به حضرت زین العابدین امام سجاد(علیه السلام) گفتند که آنقدر میگریی که نفس خود را خواهی کشت.حضرت سجاد(علیه السلام) فرمود: نفس خود را در روز اول کشته ام و بر او میگریم.ایضا ابن قولویه و ابن شهرآشوب و دیگران روایت کردند که از بسیاری گریه آن حضرت یکی از آزاد کرده های آنحضرت گفت که آیا وقت آن نشده است که گریه شما تمام شود؟ حضرت زین العابدین امام سجاد(علیه السلام) فرمود: وای بر تو! حضرت یعقوب دوازده پسر داشت و یک پسر او ناپیدا شد و از بسیاری گریه دیده های او سفید شد و از وفور غم و اندوه پشت او خم شد.با آنکه میدانست فرزندش زنده است و من دیدم پدر و برادران و عموها و هفده نفر از خویشان خود را که در برابر من و بر دور من کشتند و سر بریدند ،چگونه اندوه من به نهایت رسد.

ایضا روایت کرده اند که حضرت زین العابدین امام سجاد(علیه السلام) فرزندان عقیل را بسیار مهربانی میکرد.گفتند یابن رسول الله! فرزندان عقیل را بیش از فرزندان جعفر گرامی میداری. فرمود: بخاطرم می آید کشته شدن ایشان در راه پدرم و بر ایشان رقت میکنم. ابن شهرآشوب از زهری روایت کرده است که عبدالملک مروان فرستاد و حکم کرد که امام زین العابدین(علیه السلام) را زنجیر کنند و به شام برند و جماعت بسیاری را بر آنحضرت موکل کرده بود.من رفتم و سعی بسیار کردم و از ایشان مرخص شدم که آن حضرت را ببینم. دیدم که حضرت زین العابدین امام سجاد(علیه السلام) را به زنجیر بسته اند و غل در گردن آنحضرت گذاشته اند.از مشاهده آن حال گریستم و گفتم کاش من به جای تو میبودم و تو سالم می بودی.حضرت زین العابدین امام سجاد(علیه السلام) فرمود که تو گمان میبری که اینها بر من سنگینی میکند.اگر خواهم میتوانم از خود رفع کنم ولیکن میخواهم که باشد و عذاب الهی بخاطر من بیاید.پس دست و پاهای خود را از زنجیر بیرون آورد و فرمود اگر خواهم چنین میتوان کرد.پس دست و پاهای خود را باز در زنجیرها داخل کرد و فرمود: دو منزل بیشتر با ایشان نخواهم رفت.بعد از چهار روز دیدم که موکلان حضرت زین العابدین امام سجاد(علیه السلام) برگشته اند و در مدینه تفحص آنحضرت میکنند.من رفتم و حقیقت حال را از ایشان سوال کردم. گفتند کار این مرد بسیار غریب است.ما در تمام شب بیدار بودیم و هراست او مینمودیم.چون صبح شد در محل او نظر کردیم.به غیر از غل و زنجیر در محل او ندیدیم. زهری گفت من بعد از آن رفتم به نزد عبدالملک و از من سوال کرد حال آنحضرت را. من این واقعه را به او نقل کردم.عبدالملک گفت در همان روزی که پاسبانان او را نیافته بودند نزد من آمد و گفت مرا با تو چه کار است؟ پس از حضرت زین العابدین امام سجاد(علیه السلام) خوفی بر من مستولی شد که نتوانستم بدی به او اراده کنم.پس گفتند اگر خواهی نزد من باش تا تو را گرامی دارم. گفت نمی خواهم و بیرون رفت. دیگر او را ندیدم.من گفتم علی بن الحسین(علیهما السلام) چنان نیست که تو گمان کرده ای و اراده در خاطر ندارد و پیوسته مشغول عبادت پروردگار خود است.عبدالملک گفت نیکو شغلی است شغل او.خوشا به حال او و خوشا شغل او.

ایضا روایت کرده است از سعید بن المسیب که چون یزید مسلم بن عقبه را فرستاد که مدینه را غارت کند و اهل مدینه را به قتل رساند آن ملاعین، اسبهای خود را بر ستونهای مسجد حضرت رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) بستند و آنها را بر دور مرقد آنحضرت بازداشتند و سه روز مشغول غارت مدینه بودند و هر روز حضرت زین العابدین امام سجاد(علیه السلام) مرا برمیداشت و می آمد به نزد قبر رسولخدا(صلی الله علیه و آله وسلم) و دعائی میخواند که من نمی فهمیدم و از اعجاز آنحضرت چنان شد که ما آنها را میدیدیم و آنها ما را نمی دیدند.

در بصائرالدرجات بسند معتبر از حضرت امام صادق(علیه السلام) روایت کرده است که آن حضرت فرمود که پدرم حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) میگفت: چون وقت وفات پدرم حضرت زین العابدین امام سجاد(علیه السلام) شد فرمود آب وضو برا ی من بیاور و وضو ساخت.و فرمود ای فرزند این شبی است که مرا وعده وفات داده اند.ناقه مرا در خطیره ای ضبط کن و علفی برای او مهیا کن. پس حضرت امام صادق(علیه السلام)فرمود چون حضرت زین العابدین امام سجاد (علیه السلام) را دفن کردند ناقه خود را رها کرد و از خطیره بیرون آمد،نزدیک قبر رفت بی آنکه قبر را دیده باشد.سینه خود را بر قبر آنحضرت گذاشت و فریاد و ناله میکرد و آب از دیده هایش می ریخت. چون این خبر را به جانب حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) دادند،نزد ناقه آمد و گفت که ساکت شو و برگرد خدا برکت دهد برای تو.پس برخاست و بجای خود رفت. و بعد از ارندک زمانی برگشت به نزد قبر وناله و اضطراب میکرد و میگریست.در این مرتبه که خبر آنرا به حضرت گفتند فرمود که بگذارید آن را که بی تاب است و چنین ناله و اضطراب میکرد تا بعد از سه روز هلاک شد و حضرت زین العابدین امام سجاد (علیه السلام) با آن ناقه بیست و دو حج کرده بود و یک تازیانه بر او نزده بود.

علی بن ابراهیم بسند حسن از حضرت امام رضا(علیه السلام)روایت کرده است که حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) در شب وفات مدهوش شد.چون بهوش آمد گفت « الحمدلله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبؤ من الجنة حیث نشاء فنعم اجر العاملین » یعنی حمد میکنم خداوندی را که راست گردانید وعده ما را و میراث داد بما زمین بهشت را که در هر جا که خواهیم قرار نمائیم. پس نیکو اجریست مزد عمل کنند گان برای خدا.این را فرمود و به ریاض بهشت ارتحال نمود. کلینی بسند حسن از حضرت امام رضا(علیه السلام)روایت کرده است همین را و اضافه کرده است که سوره إذا وقعه و سوره إنا فتحنا تلاوت فرمود و بعد از آن این آیه را خواند و به عالم بقا ارتحال نمود.ایضا بسند معتبر از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) روایت کرده که چون پدر مرا وقت وفات رسید مرا به سینه خود چسبانید و فرمود ای فرزند گرامی ترا وصیت میکنم به آنچه که وصیت نمود مرا پدرم در هنگام شهادت خود و فرمود پدرش او را وصیت نموده بود به این وصیت در وقت وفات خود که زنهار ستم نکنید بر کسی که یاوری بر تو به غیر از خدا نداشته باشد و از احادیث معتبره بسیار که بر وجه عموم وارد شده ظاهر شده است که حضرت زین العابدین امام سجاد (علیه السلام) را به زهر شهید کردند.ابن بابویه و جمعی را اعتقاد آنست که ولید بن عبدالملک آنحضرت را زهر دادند و بعضی هشام بن عبدالملک را نیز گفته اند.

کلینی بسند معتبر از حضرت امام صادق(علیه السلام) روایت کرده است که علی بن الحسین(علیهماالسلام) را در وقت شهادت پنجاه و هفت سال بوده و شهادت در سال نود و پنج واقع شده و بعد از حضرت امام حسین(علیه السلام) سی و پنج سال زندگانی کرد. (۱)

 

(۱) جلاءالعیون علامه مجلسی،ص۴۹۸۵۰۲.   

دوشنبه 1/11/1386 - 5:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته