• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 575
تعداد نظرات : 186
زمان آخرین مطلب : 4643روز قبل
دانستنی های علمی

به نظر شما جنگ معروف به صد ساله چند سال طول کشیده؟

100

112

116

118

........................

..............................

..................................

.....................................جواب :116

سه شنبه 19/4/1386 - 16:20
آموزش و تحقيقات

 


ارسطو نیز مانند افلاطون معتقد بود که علم به محسوسات که جزئی اند تعلق نمی گیرد، بلکه فقط کلی است که با عقل ادراک می شود.
با این حال بر خلاف افلاطون که کلیات را موجودات واقعی و مستقل از انسان می دانست، وی جدایی کلیات از جزئیات را تنها در ذهن قائل بود، نه در خارج. او در رد مُثُل افلاطونی دلایل مختلفی ارائه کرد.

برای آگاهی از این دلایل نگاه کنید به:
و برای اطلاعات بیشتر از مابعدالطبیعه ارسطو می توانید بنگرید به:

سه شنبه 19/4/1386 - 16:17
آموزش و تحقيقات

در نظر ارسطو، بدلیل آنکه فعلیت، همان صورت است و صورت نیز کمال است، ماده همواره در حال حرکت به سوی صورت و غایت خویش است، زیرا هدف ماده کمال یافتن و رسیدن به حقیقت خود است.
آخرین درجه کمال، جایی است که فقط فعلیت باشد و هیچ قوه ای در کار نباشد؛ یعنی صورت محض باشد.
چنین مو جودی خداست که فعلیت و صورت محض است و لذا حرکتی ندارد (زیرا حرکت یعنی سیر قوه و ماده به سوی فعلیت و صورت خود)، بلکه او همه چیز رابه حرکت وا می دارد و همه موجودات رو به سوی او در حال حرکتند.
سه شنبه 19/4/1386 - 16:17
آموزش و تحقيقات

 


در نظر ارسطو درباره هر موجود و هر رویدادی می توان چهار گونه علت برای آن‌قائل شد. یعنی وقتی درباره سبب پیدایش آن موضوع و رویداد سوال می پرسیم، می توانیم چهار نوع دلیل و علت برای آن ذکر کنیم:

اول، علت مادی آن که عبارت از ماده آن موجود است. (در مثال کوزه، خاک و گل علت مادی کوزه است.)
دوم، علت صوری آن که عبارت از ساخت و سازمان و چگونگی کنار هم قرار گرفتن ماده است. (در مثال کوزه، شکل و ساخت کوزه، علت صوری کوزه است.)
سومین علت، علت فاعلی است، یعنی سازنده موجود و محرک آن. (سازنده کوزه)
و چهارمین علت، علت غائی است، یعنی امری که موجود برای آن به وجود آمده و برای آن به حرکت در می آید. (هدف سازنده کوزه.)
سه شنبه 19/4/1386 - 16:16
آموزش و تحقيقات

مفهوم دیگری که ارسطو طرح کرد، مفهوم ماده و صورت بود. وی میان دو جنبه از موجودات فرق گذارد و بیان کرد که هر موجودی عبارت است از ماده و صورت. ماده هر موجود، مصالح و مواد و خمیره ای است که آن چیز از آنها ساخته شده است. و صورت هر چیز، ساخت و سازمان آن چیز است.
مثلا در مورد کوزه، گل و خاک، ماده است و شکل و قالب کوزه، صورت آن است. در واقع، صورت کوزه، چگونگی در هم آمیختن گل و خاک و ساخته شدن کوزه است.

در اینجا ارسطو قوه و فعل را به ماده و صورت مرتبط می سازد؛ به این صورت که:
ماده همان وجود بالقوه است و صورت، فعلیت موجود ویا به عبارت دیگر، وجود بالفعل است. صورت، فعلیت ماده است و حقیقت هر چیز، صورت اوست. در انسان جسم به منزله ماده و نفس به منزله صورت اوست.

هر موجودی وجود بالقوه و بالفعل و یا ماده و صورت دارد و چون صورت، فعلیت و حقیقت موجود است، کمال هر چیزی در صورت آن است نه در ماده آن.
در نظر ارسطو، مرگ و ولادت و کون وفساد یعنی از بین رفتن صورتی از ماده و پدیدار شدن صورت دیگر.
ماده همیشگی است و صورت ها هستند که عوض می شوند. و به همین دلیل با تأمل عقلانی می توان عقب رفت و به ماده نخستین و اولیه ای رسید که هنوز صورت نپذیرفته و ماده (قوه) محض است. این ماده و قوه محض که هیچ تعینی ندارد، هیولای اولی نام دارد. اما باید توجه داشت به دلیل آن که ماده هیچ گاه از صورت جدا نمی شود، هیولای اولی یا ماده بی صورت نمی تواند وجود خارجی داشته باشد و فقط فرض ذهن ماست
سه شنبه 19/4/1386 - 16:15
آموزش و تحقيقات

قوه و فعل


 ارسطو وارد بحث مهم قوه و فعل می شود. وی جهان هستی را به قوا و فعلیت ها تقسیم کرد و گفت: عالم بر مدار قوه و فعل می گردد. قوه یعنی استعداد برای به بودن چیزی و فعل یعنی بودن و تحقق آن چیز.
مثلا دانه بلوط بالقوه درخت بلوط است و درخت بلوط، فعلیت همین قوه است؛ یعنی بالفعل، درخت بلوط است. بنابراین، وجود، زمانی بالقوه و زمانی بالفعل است.
سه شنبه 19/4/1386 - 16:14
آموزش و تحقيقات


ارسطو خودش مابعدالطبیعه را چنین تعریف می کند:
علم به موجود از آن حیث که وجود دارد؛ یعنی هدف آن، بررسی کلی ترین و عام ترین مسائلی است که در مورد هر چیزی می توان مطرح نمود. مسائلی مانند:
این همانی، دوام، مکان،زمان، ماده،علیت و غیره... .

ارسطو اصول مفاهیم تازه ای را در مابعدالطبیعه اش پایه ریزی می کند که خلاصه آنها بدین ترتیب است:

او در ابتدا میان ذات هر چیزی با صفات آن یا به عبارت دیگر، میان جوهر که وجود حقیقی و مستقل و قائم به خود است، با عرض که وجود مستقل ندارد و قائم به جوهر است، فرق گذاشت.
سپس اعراض را در 9 دسته طبقه بندی کرده و همراه با جوهر، مقولات ده گانه خواند.

 

سه شنبه 19/4/1386 - 16:13
فلسفه و عرفان
ارسطو در سال 384 ق. م، در استاگیرا واقع در شمال یونان چشم به جهان گشود. پدرش نیکو ماخوس، پزشک دربار پادشاه مقدونیه بود.

ارسطو هنگامی که حدود هفده سال داشت به قصد تحصیل به آتن رفت و در سال 368 ق.م، عضو آکادمی افلاطون شد. در اینجا به مدت بیست سال، یعنی تا هنگام مرگ افلاطون در 348 ق. م باقی ماند. وی بزرگترین و مبرزترین شاگرد افلاطون بود.

پس از مرگ استاد، آتن را ترک کرد و شعبه از آکادمی در شهر آسوس در ناحیه ترود تاسیس کرد.
در این جا با هرمیاس، حاکم یکی از آن مناطق آشنا شد و پس از مدتی با خواهرزاده او ازدواج کرد.

در سال 343 ق.م، فیلیپ مقدونی ارسطو را دعوت کرد تا تعلیم و تربیت پسرش اسکندر را که در آ ن موقع سیزده سال داشت، به عهده بگیرد.
ارسطو این پیشنهاد را پذیرفت و به تربیت علمی و اخلاقی وی همت گماشت. ارسطو با قبول این کار، نقشی مهم در تاریخ ایفا کرد؛ چرا که پس از چند سال، در سال 336ق.م، اسکندر بر تخت نشست و به جهان گشایی پرداخت.
در این هنگام، ارسطو مقدونیه را ترک کرد و به آتن بازگشت.
در آن جا وی به آکادمی افلاطون باز نگشت، بلکه دانشگاه جدیدی به سبک آکادمی استادش بنا نهاد که به نام ناحیه ای که در آن قرار داشت، لوکیوم نام گرفت.

لوکیوم دانشگاهی بود علمی، مجهز به کتابخانه و معلم که در آن دروس به طور منظم تدریس می شد. در لوکیوم، متفکران و محققان به نحو پیشرفته ای به مطالعات خود می پرداختند.
خود ارسطو در این مدرسه به تدریس و ارائه نظریات خود می پرداخت. بیشتر آثاری که از ارسطو باقی مانده است، یادداشت هایی است که شاگردانش از مطالب او بر می داشتند.

او عادت داشت که در وقت تدریس قدم بزند و به همین دلیل، فلسفه وی به فلسفه مشاء، یعنی فلسفه بسیار راه رونده، شهرت یافت.

اسکندر در سال 323 ق.م در گذشت و به دلیل بدبینی زیادی که علیه اسکندر در یونان و مخصوصا آتن وجود داشت، ارسطو متهم شد که اقدامات و جنگ افروزی های شاگردش موافق بوده و او را تحت نفوذ خود قرار داده است.
به همین دلیل، ارسطو آتن را ترک کرد و به خالکیس، واقع در اوبوئیا رفت و در آن جا در ملک مادری خود اقامت گزید.
او مدت کوتاهی بعد از آن، در سال 322ق.م در اثر یک بیماری در گذشت.

ارسطو از بزرگترین فلاسفه جهان است که درباره تمام مسائل مهم و موضوعات اصلی فکری و فلسفی، نظریات گسترده و بی مانندی ارائه کرده است. از فیزیک ومنطق گرفته تا اخلاق و سیاست و تراژدی و نجوم.

نظریات او مخصوصا مابعدالطبیعه و منطقش،در سراسر قرون وسطی حاکم بر مکاتب فکری اروپا و کلیساها بود و پس از آن نیز افکارش زمینه ای شد برای رنسانس علمی و فرهنگی.

در فلسفه اسلامی نیز نقش او بیش از دیگر فلاسفه یونان است.
بیشتر فلاسفه اسلامی مانند فارابی و ابن سینا پیرو او بودند و به همین خاطر، به مکتب مشاء تعلق دارند. آن ها عمدتا به شرح و تفصیل آراء منطقی و فلسفی او پرداختند.
سه شنبه 19/4/1386 - 16:11
آموزش و تحقيقات
غالبا تعاریفی که جامعه شناسان از جامعه به دست داده اند با یکدیگر شباهت دارد و نکات مشترکی در آنها دیده می شود . بسیاری از متفکرین جامعه انسانی را با بدن انسان مقایسه کرده اند ، رشه این شیوه تفکر را بایستی در یونان قدیم جستجو کرد .

ارسطو جامعه را به موجودی زنده تشبیه می کند که قانون تولد و رشد و مرگ بر آن حاکم است .

اسپنسر فیلسوف انگلیسی عقیده دارد که هم جامعه هم بدن انسان تابع اصل تکامل بوده و از طرف دیگر سیستم عصبی در انسان را با نظام ارتباطات در درون جامعه مقایسه کرده است .

اگوست کنت بانی جامعه شناسی معتقد است که جامعه از تمام افراد زنده و همچنین از تمام کسانی که از این جهان رفته اند ولی با تاثیر خود در ذهن اخلاف خویش به حیات خود ادامه می دهند تشکیل می یابد . به نظر کنت هیچ موجودی به اندازه جامعه مستعد پیشرفت سریع و بویژه ترقی مداوم نیست زیرا در نتیجه توالی نسل ها اجتماع مسلط بر زمان گردیده است و بنابراین از نظر وی جامعه همانند کاروانی از نسل های گذشته و معاصر است که در راه ترقی و تعالی سیر می کند .

امیل دورکیم جامعه را موجودی زنده می شمارد و معتقد است همچنانکه هر جانداری تنها از اجتماع ساده سلولها بوجود نیامده و دارای حس عمومی یا حیات می باشد ، جامعه نیز تنها از گرد آمدن ساده افراد تشکیل نیافته بلکه دارای وجدان و روحی جمعی است و مطالعه جلوه های وجدان جمعی ( حالات روحی و عاطفی جمع ) را می توان موضوع علم جامعه شناسی دانست .

گاستون بوتول جامعه شناس فرانسوی جامعه را متشکل از گروه انسانهایی که دارای طرز فکری مشابه اند می داند که روابط آنها مبتنی بر تفاهم متقابل است .

مرتضی مطهری در کتاب جامعه و تاریخ جامعه را مجموعه ای از افراد انسانی می داند که با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاصی به یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند . زندگی دسته جمعی این نیست که گروهیاز انسانها در کنار هم و در یک منطقه زیست کنند و از یک آب و هوا و یک نوع مواد غذایی استفاده نمایند . آهوان یک گله نیز با هم می چرند و با هم می خرامند و با هم نقل مکان می کنند اما زندگی اجتماعی ندارند و جامعه تشکیل نمی دهند .

زندگی انسان که اجتماعی است به معنی اینست که ماهیت اجتماعی دارد . از طرفی نیازها ، بهره ها ، برخورداریها ، کارها و فعالیتها ماهیت اجتماعی دارد . جز با تقسیم کارها و تقسیم بهره ها و رفع نیازمندیها در داخل یک سلسله سنن و نظامات میسر نیست . از طرف دیگر نوعی از اندیشه ها ، ایده ها ، خلق و خویها بر عموم حکومت می کند و به آنها وحدت ویگانگی می بخشد و به تعبیر دیگر :

جامعه عبارتست از مجموعه ای از انسانها که در جبر یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمانها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگی مشترک غوطه ورند .

آلن بیرو در فرهنگ علوم اجتماعی تعاریفی چند از جامعه به قرار زیر را بدست می دهد :

  • وحدت جزیی ، جسمی ، روانی و اخلاقی بین موجودات هوشمند ، با برخورداری از حکومتی پایا ، فراگیر و کارا ، در جهت تحقق هدفی مشترک بین تمامی افراد . ( وحدت جزیی ، پیوند و تشارک بین افراد یک جامعه است ، نه از هر نظر ، بلکه از برخی جهات آنچنانکه فردیت آنها نیز محفوظ بماند )

  • جمعی سازمان یافته ، متشکل از افرادی که در سرزمین مشترک زندگی می کنند و به صورت گروهی با یکدیگر ، در جهت ارضای نیازهای اجتماعی اساسی ، همکاری دارند ، فرهنگی مشترک دارند و هر گروه به صورت واحد اجتماعی متمایزی به کار می پردازند .

  • گروهی متشکل از موجودات انسانی که با پیوند های روانی ، زیستی ، فنی و فرهنگی ، همبستگی یافته اند .

با این تعاریف می توانیم به تعریف جامعی از جامعه به قرار زیر اشاره کنیم :

یک جامعه ، جمعیتی سازمان یافته از اشخاصی است که با هم در سرزمینی مشترک سکونت دارند ، با همکاری در گروهها نیازهای اجتماعی ، ابتدایی و اصلی شان را تامین می کنند و با مشارکت در فرهنگی مشترک به عنوان یک واحد اجتماعی متمایز شناخته می شود .
سه شنبه 19/4/1386 - 16:10
آموزش و تحقيقات

 

پیرامون معضل باران اسیدی ، به ویژه در مورد مناطق صنعتی که میزان PH کمتر از 3 دارند، تاکنون مقالات زیادی منتشر شده است. با وجود این بعضی از محققین معتقدند که برخی از این مقالات مستند نیستند و PH طبیعی باران توسط فعالیتهای مختلف انسانی ، چنان تغییر می‌کند که تعیین یک استاندارد ، غیرممکن می‌باشد. در ارتباط با این مطلب می‌توان مثالهایی از آمریکای جنوبی زد. جایی که میزان PH آب باران ، هم در جنگلهای آمازون و هم در شهرهای سائوپائولو و ریدوژانیرو و باربر 4،7 است. در جنگل آمازون موارد زیر در اسیدی شدن تاثیر اساسی دارند:


  1. اسیدسولفوریک که خود از اکسید شدن سولفید هیدروژن (از مواد فرار مناطق مردابی) تشکیل می‌شود.

  2. اسید آلی که از سوختن مواد آلی بوجود می‌آید.

    عملکرد و آثار بارانهای اسیدی که بطور طبیعی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است، ما را به سوی رخدادها زیستی فاجعه‌آمیز هدایت می‌کند. با وجود اینکه این پدیده منشا طبیعی دارد، محققان بر این باورند که عملکرد انسان در این رابطه بسیار تاثیر گذار است.
دوشنبه 18/4/1386 - 19:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته