• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4142
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 1256روز قبل
طنز و سرگرمی

 

 

داستان طنز و خنده دار زن با محبت را بخوانیم تا خنده بر لبان ما بنشیند . 

 مردی مرده بود و او را غسل داده و کفن کرده بودند و روی تخت غسالخانه گذاشت  بودند تا تابوت بیاورند . و تشیعش کنند.

 

زنش را دیدند که بادبزنی به دست گرفته و کفن او را که از آب غسل مرطوب شده بود،باد می زند!گفتند: عجب زن با مهر و محبتی که حتی بعد از مرگ شوهرش به فکر آسایش اوست.نزدیک رفتند و گفتند: ای زن، مرده را خیسی و خشکی و سردی و گرمی  تفاوت نمی کند.

 

خودت را به رنج مینداز.زن گفت: آخر، شوهرم وصیت کرده که تا کفنش خشک نشده، شوهر نکنم!!

 

 

سه شنبه 12/5/1395 - 12:51
اخبار
کلیه ها مسئول فیلتر کردن و در واقع تصفیه کردم مواد زائد از خون هستند. دیالیز عملیاتی است که جایگزینی برای بسیاری از وظائف و مسئولیت های طبیعی کلیه ها می باشد. کلیه ها دو عضوی هستند که در هر دو طرف پشت حفره شکم قرار گرفته اند. دیالیز به افراد این امکان را می دهد، با اینکه دیگر کلیه هایشان به خوبی کار نمی کند، بتوانند زندگی خوب و مفیدی را بگذرانند.

 

دیالیز با انجام عملکردهای کلیه های از کار افتاده، به بدن کمک می کند. کلیه ها نقش های مختلفی در بدن دارند. یکی از وظائف مهم و اصلی کلیه ها، تنظیم توازن آب بدن است. آنها اینکار را با تنظیم مقدار ادرار که به طور روزانه از بدن خارج می شود، انجام می دهند. در روزهای گرم، بدن بیشتر عرق می کند. درنتیجه، آب کمتری باید از کلیه ها دفع شود. در روزهای سرد نیز که بدن کمتر عرق می کند، برای حفظ توازن مناسب در بدن، خروج ادرار باید بیشتر باشد. این وظیفه کلیه هاست که کار تنظیم مایعات بدن را توسط خروج ادرار انجام دهند.

یکی دیگر از وظائف اصلی کلیه ها خارج کردن مواد زائدی است که بدن در طول روز تولید می کند. در عملکردهای مختلف بدن، سلول ها انرژی مصرف می کنند. عملکرد سلول ها مواد زائدی تولید می کند که باید از بدن بیرون روند. وقتی این مواد زائد به اندازه کافی از بدن دفع نشوند، در بدن جمع می شوند. بالا رفتن میزان این مواد زائد در بدن، آزوتمیا نام دارد که با آزمایش خون سنجیده می شود. وقتی مواد زائد در بدن جمع می شوند، حال بدی در بدن ایجاد می شود که اورمی یا اوره خونی نامیده میشود.

چه زمان بیماران به دیالیز نیاز پیدا می کنند؟

بیماران معمولاً زمانیکه مواد زائد بدنشان آنقدر زیاد می شود که به خاطر آن ناراحتی در بدنشان ایجاد میگردد، نیاز به انجام دیالیز پیدا می کنند. سطح مواد زائد معمولاً کم کم در بدن افزایش می یابد. پزشکان مواد شیمیایی مختلفی را در خون اندازه گیری می کنند تا ببینند چه زمان دیالیز برای بیمار لازم می شود. دو مورد از مهمترین مواد شیمیایی موجود در خون که برای این مورد اندازه گیری می شوند، کراتینین و نیتروژن اوره خون است. وقتی مقدار این دو ماده در خون بالا می رود، نشاندهنده این است که توانایی کلیه ها برای تصفیه بدن از مواد زائد پایین آمده است.

پزشکان برای سنجش سطح عملکرد و فعالیت کلیه ها از آزمایش ادرار، تصفیه کراتینین، استفاده می کنند. بیمار ادرار را در ظرفی مخصوص برای یک روز کامل نگهداری می کند. مواد زائد موجود در ادرار و خون با اندازه گیری مقدار کراتینین، سنجیده می شوند. با مقایسه سطح این ماده در خون و ادرار، پزشک تشخیص می دد که کلیه ها کار می کنند یا خیر. نتیجه این عمل تصفیه کراتینین نامیده می شود. معمولاً وقتی آزمایش تصفیه کراتینین تا cc/minute 12-10 پایین می آید، بیمار به دیالیز نیاز دارد.

پزشک از شاخص های دیگری نیز برای تعیین وضعیت بیمار استفاده می کند تا درمورد نیاز او به دیالیز تصمیم بگیرد. اگر بیمار ناتوانی عمده ای در استخراج مواد زائد از بدن داشته باشد، یا اگر دچار بیماری های قلبی، ریه، معده و زا این قبیل بود، یا با حس چشایی یا جس در پاهای خود مشکل داشت، باوجدیکه ممکن است تصفیه کراتینین تا آن میزان که گفته شد پایین نیامده باشد، باز دیالیز توصیه می شود.

انواع دیالیز

دیالیز دو نوع اصلی دارد: "همو دیالیز" و "دیالیز پریتونیل". در همودیالیز برای خارج کردن مواد زائد و آب اضافی از بدن از یک نوع فیلتر خاص استفاده می کنند. در دیالیز پریتونیل از مایعی که با یک لوله پلاستیکی در حفره شکم بیمار قرار داده می شود، مواد زائد و آب اضافی از بدن خارج می شود.

در همودیالیز، خون بدن بیمار از یک فیلتر در دستگاه دیالیز  که غشای دیالیز نامیده می شود عبور می کند. در این عملیات، یک لوله پلاستیکی خاص بین یک سرخرگ و سیاهرگ در دست یا پا قرار داده می شود. گاهی اوقات، یک ارتباط مستقیم بین سرخرگ و سیاهرگ در دست برقرار می شود.  این عملیات Cimino Fistula نامیده می شود. سوزن ها بین این پیوند قرار داده شده و خون زا طریق دستگاه فیلتر به داخل دستگاه دیالیز و دوباره به داخل بدن بیمار رانده می شود. در دستگاه دیالیز، محلولی در آن طرف فیلتر مواد زائد را از بدن بیمار دریافت می کند.

در دیالیز پریتونیل از بافت های داخل شکم خود بیمار بعنوان فیلتر استفاده می شود. روده ها داخل حفره شکم، در فضای بین دیواره شکم و مهره های پشت قرار دارند. یک لوله پلاستیکی که بول دیالیز نامیده می شود، از طریق دیواره شکم، داخل حفره شکم قرار داده می شود. سپس یک مایع خاص را وارد حفره شکم کرده که روده ها را شستشو می دهد. دیواره روده بعنوان یک فیلتر بین این مایع و جریان خون عمل می کنند. با استفاده از انواع مختلف محلول ها، مواد زائد و آب اضافی را می توان با این عملیات از بدن بیمار خارج کرد.

بیمار طی دیالیز چه می کند؟

همودیالیز: درمان همودیالیز در واحد همودیالیز صورت می گیرد. واحد همودیالیز یک ساختمان خاص است که با دستگاه هایی تجهیز شده است که درمان دیالیز را انجام می دهند. این واحد همچنین مکانی است که بیماران می توانند برای رژیم غذایی یا نیازهای اجتماعی خود مشاوره بگیرند.

بیماران باید معمولاً سه بار در هفته به واحد دیالیز مراجعه کنند. برای مثال، شنبه/دوشنبه/چهارشنبه ها یا یکشنبه/سه شنبه/پنجشنبه ها. قبل از درمان، بیماران خود را وزن میکنند تا مقدار مواد زائدی که از دیالیز قبل تا به آن زمان در بدن آنها جمع شده است، تشخیص داده شود. آنگاه بیماران روی صندلی های مخصوص می نشینند که مثل صندلی راحتی است. ناحیه پیوند (پیوند بین سرخرگ  و سیاهرگ)، کاملاً تمیز می شود. سپس دو سوزن به داخل پیوند فرو می شود. یکی از این سوزن ها خون را به داخل دستگاه می برد که در آنجا تصفیه می شود و سوزن دیگر، خون تصفیه شده را به داخل بدن بیمار برمی گرداند.

درمان 2 تا 4 ساعت طول می کشد. طی این ساعات، پرسنل دیالیز بطور مداوم فشار خون بیمار را چک می کنند و دستگاه دیالیز را تنظیم می کنند تا مطمئن شوند که مقدار درستی مایع از بدن بیمار خارج شده است. بیماران می توانند در این فاصله مطالعه کنند، بخوابند یا سایر کارهای خود را انجام دهند.

دیالیز پریتونیل

در دیالیز پریتونیل لازم است که بیمار نقش فعالتری را در درمان خود داشته باشد. یکی از مهمترین مسائل مسئولیت بیمار برای حفظ یک سطح صاف بر روی شکم است که درمان روی آن انجام می شود تا از عفونت جلوگیری شود.

در این عملیات، بیمار ابتدا خود را وزن می کند تا مایع مناسب انتخاب شود. آنگاه بیمار ماسکی زده و محل بول پریتونیل را تمیز میکند. مایعی که اجازه داده شده در حفره پریتونیل بماند به کیسه پلاستیکی که قبلاً مایع در آن بود، برده می شود. سپس بیمار آن کیسه را قطع کرده و کیسه ی یک محلول جدید را مرتبط می کند که باید به داخل حفره پریتونیل کشیده شود. وقتی مایع درون بدن است، کیسه جدید لوله شده و تا درمان بعد درون لباس زیر بیمار قرار داده می شود. این عملیات معمولاً 30 دقیقه زمان می برد و باید 5 بار در هفته انجام شود.

مزایای انواع مختلف دیالیز

هر دو نوع دیالیز، همودیالیز و دیالیز پروتنیل، مزایا و معایبی دارند. بستگی به بیمار دارد که تصمیمی بگیرد کدامیک از این عملیات برحسب شیوه زندگی وی، سایر بیماری ها، سیستم حمایتی، و میزان مسئولیت پذیری او در برنامه درمانی، برای او بهتر است. هر بیمار باید از دیدگاه خود به این دو نوع روش درمانی نگاه کند.

بیماران صرفنظر از نوع دیالیز که انتخاب می کنند، مسئولیت های مختلفی از قبیل دنبال کردن یک برنامه غذایی، توجه به میزان مصرف مایعات خود و مصرف ویتامین ها و سایر داروها برای کنترل فشار خون و توازن کلسیم و فسفات، بر عهده دارند.

برای بسیاری از بیماران، یکی از مهمترین مزیت های همودیالیز این است که هیچ مشارکتی در درمان ندارند. تنها کاری که باید بکنند این است که تا بیمارستان یا کلینیک مخصوص دیالیز بروند. علاوه بر این در همودیالیز رژیم غذایی . کنترل مایعات بدن سخت تر از دیالیز پریتونیل است.

برای آندسته از بیمارانی که درمان های مستقل تری را ترجیح می دهند، دیالیز پریتونیل برنامه تغییرپذیرتری دارد و می تواند در خانه هم انجام گیرد. اما هنوز هم باید روزانه ساعتی را صرف عملیات دیالیز کند اما می تواند زمانبندی آن را برحسب کارهای خود تنظیم کند. از اینها گذشته، دیالیز پریتونیل باید هر روز هفته انجام شود.

مهمترین مشکل دیالیز پریتونیل احتمال عفونت است. بیمار یک لوله پلاستیکی دارد که از حفره پریتونیل به خارج بدن می رود و این می تواند احتمال وارد شدن باکتری را به بدن افزایش دهد.

بیماران چطور اطلاعات خود را درمورد دیالیز افزایش دهند؟

منابع اطلاعاتی بسیار زیادی در دسترس بیماران دیالیزی وجود دارد. پزشک بیمار معمولاً نوارهای ویدئویی در اختیار دارد که در آن تکنیک های دیالیز، مزیت ها و معایب هرکدام خیلی خوب توضیح داده شده است.

دیالیز در یک نگاه

دیالیز عملیاتی است که می تواند جایگزین بسیاری از وظائف طبیعی و عادی کلیه ها باشد.

دیالیز به بیماران نارسایی کلیه امکان می دهد تا زندگی خوب و پرباری داشته باشند.

دیالیز دو نوع دارد: همودیالیز و دیالیز پریتونیل.

هر نوع از دیالیز مزایا و معایبی برای خود دارند. بیماران می توانند برحسب نیاز های خود نوع دیالیز مناسب برای خود را انتخاب کنند.



يکشنبه 10/5/1395 - 14:18
ادبی هنری
 عرضی ندارم بانو
فقط یادت باشد امروز که دختری
در آینده مادر دختر دیگری هستی
و روزی می آید که مادر بزرگ میشوی
پس جدا از همه ی ناپاکیها ، تو پاک بمان !
يکشنبه 10/5/1395 - 13:3
عقاید و احکام
زندگی امام صادق (ع) ابو عبد الله جعفر صادق ابن محمد باقر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام
 

 تولد، وفات، طول عمر و مدفن آن حضرت (ع)

امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الاول و یا غره رجب سال 80 هجری، معروف به سال قحطی، در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به گفته شیخ مفید و کلینی و شهید، ولادت آن حضرت در سال 83 هجری اتفاق افتاده است. لکن ابن طلحه روایت نخست را صحیح تر می داند و ابن خشاب نیز در این باره گوید: چنان که ذراع برای ما نقل کرده، روایت نخست، سال 80 هجری، صحیح است.

وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزی از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در 25 شوال و به روایتی نیمه ماه رجب سال 148 هجری روی داده است. با این حساب می توان عمر آن حضرت را 68 یا 65 سال گفت که از این مقدار 12 سال و چند روزی و یا 15 سال با جدش امام زین العابدین (ع) معاصر بوده و 19 سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زیسته است که همین مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار می آید و نیز بقیه مدتی است که سلطنت هشام بن عبد الملک، و خلافت ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید عبد الملک، ملقب به ناقص، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ادامه داشته است. وفات امام صادق (ع) پس از گذشت ده سال از خلافت منصور عباسی روی داد و پس از مرگ در آرامگاه بقیع، در جوار پدرش امام باقر و جدش امام زین العابدین و عموی بزرگوارش امام حسن بن علی علیهم السلام به خاک سپرده شد.

مادر امام صادق (ع)

کنیه مادر امام (ع) را ام فروه گفته اند. برخی نیز کنیه او را ام القاسم نوشته و اسم او را قریبه یا فاطمه، پدرش قاسم بن محمد بن ابی بکر و مادرش را اسماء، دختر عبد الرحمن بن ابی بکر ذکر کرده اند. و این همان مفهوم فرمایش امام صادق (ع) است که گفت: به راستی ابو بکر دو بار مرا به دنیا آورد. و شریف رضی نیز در این باره سروده است:

و حزنا عتیقا و هو غایة فخرکم

بمولد بنت القاسم بن محمد (ترجمه: و اندوهی کهن است و آن بلندای افتخار شماست به میلاد دختر قاسم بن محمد)

شیخ کلینی در کتاب کافی به سند خود از عبد الاعلی نقل کرده است که گفت: روزی ام فروه را دیدم که به گرد کعبه طواف می کرد، او لباسی بر تن کرده بود که با آن شناخته نمی شد پس حجر الاسود را با دست چپ استلام کرد. ناگهان یکی از مردانی که به طواف مشغول بود رو به ام فروه کرد و گفت: ای بنده خدا، سنت را خطا کرده ای. پس ام فروه گفت: ما از علم شما بی نیازیم.

کنیه امام صادق (ع)

کنیه آن حضرت ابو عبد الله بوده است و این کنیه از دیگر کنیه های وی معروف تر و مشهورتر است. محمد بن طلحه گوید: برخی کنیه آن حضرت را ابو اسماعیل دانسته اند. ابن شهر آشوب نیز در کتاب مناقب می گوید: آن حضرت مکنی به ابو عبد الله و ابو اسماعیل و کنیه خاص وی ابو موسی بوده است.

لقب امام صادق (ع)

آن حضرت القاب چندی داشت که مشهورترین آنها صادق، صابر، فاضل و طاهر بود. از آنجا که وی در بیان و گفتار راستگو بود، او را صادق خواندند.

نقش انگشتری امام صادق (ع)

نقش انگشتری آن حضرت «الله ولیی و عصمتی من خلقه »بوده است. البته روایات مختلفی درباره نقش انگشتری امام (ع) نقل شده است. مانند: «ما شاء الله لا قوة الا بالله، استغفر الله، الله خالق کل شی، انت ثقتی فاعصمنی من خلقک، یا ثقتی قنی شر جمیع خلقک، اللهم انت ثقتی فقنی شر خلقک، انت ثقتی فاعصمنی من الناس، الله عونی و عصمتی من الناس، ربی عصمتی من خلقه ». روایت شده است که امام موسی کاظم (ع) ، انگشتری امام صادق (ع) را به هفت دینار و در روایتی دیگر به هفتاد دینار خریداری کرد.

فرزندان امام صادق (ع)

آن حضرت ده فرزند داشت. هفت پسر و سه دختر. برخی فرزندان آن حضرت را یازده تن ذکر کرده اند که هفت نفر از آنان پسر و باقی دختر بوده اند. نام فرزندان آن حضرت چنین بوده است: اسماعیل اعرج که او را اسماعیل امین نیز خوانده اند، عبد الله، ام فروه، وی همان کسی است که با پسر عموی خود که همراه با زید بن علی قیام کرده بود ازدواج کرد. شیخ مفید گوید: مادر آنان فاطمه، دختر حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب بوده است. عبد العزیز بن اخضر جنابذی گوید: مادر آنان فاطمه، دختر حسین اثرم بن حسن بن علی بن ابی طالب نام داشته است.

فرزندان دیگر آن امام (ع) عبارت بودند از: امام موسی کاظم، محمد دیباج و اسحاق و فاطمه کبری، که از کنیزی به نام حمیده بربریه، زاده شده بودند. عبد العزیز بن اخضر جنابذی گوید: وی به همسری محمد بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبد الله بن عباس درآمد و در خانه او نیز وفات یافت.

دیگر از فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: عباس، علی عریضی، اسماء و فاطمه صغری، که هر یک از کنیزی متولد شده بودند. کسانی که فرزندان امام (ع) را ده تن دانسته اند از ذکر نام فاطمه کبری خودداری کرده اند و آنان که اولاد وی را یازده نفر کرده اند فاطمه کبری را جزو فرزندان امام صادق (ع) قلمداد کرده اند.

از عبارت ابن شهر آشوب در کتاب مناقب چنین برمی آید که ام فروه همان اسماء بوده است. چنان که می گوید: «اسماء ام فروه، کسی است که پسر عمویش که در رکاب زید بن علی قیام کرده، او را به زنی گرفت ». صحت این نظر بعید نیست. چرا که ام فروه، کنیه به حساب می آید نه اسم. با این ترتیب اگر فاطمه کبری را جزو فرزندان امام ذکر کنیم و ام فروه و اسماء را یک تن بدانیم، اولاد آن امام همان ده تن خواهد بود.

منبع :  سیره معصومان، ج 5، سید محسن امین



شناخت مختصری از زندگانی امام صادق (ع)

 جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، ششمین امام شیعیان، و پنجمین امام از نسل امیر المؤمنین (ع) کنیه او ابو عبد الله و لقب مشهورش «صادق » است. لقبهای دیگری نیز دارد، از آن جمله صابر، طاهر، و فاضل. اما چون فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وی هم نبوده اند، حضرتش را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایت بدین لقب ستوده اند، لقب صادق شهرت یافته است و گرنه امامی را که منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست، راستگو گفتن آفتاب را به روشن وصف کردن است. که:

مدح تعریف است و تخریق حجاب فارغ است از شرح و تعریف آفتاب مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامر مد است(1)

ابن حجر عسقلانی او را چنین وصف می کند: الهاشمی العلوی، ابو عبد الله المدنی الصادق (2) و هم او نویسد ابن حبان گوید در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل یت بود. (3)

ولادت او ماه ربیع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ع) ، و در هفدهم آن ماه بوده است. ولی بعض مورخان و تذکره نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته اند (4) و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجری به دیدار پروردگار شتافت. (5) مدت زندگانی او شصت و پنج سال بوده است. (6)

ابن قتیبه نویسد: جعفر بن محمد، کنیه او ابو عبد الله است و جعفریه بدو منسوب اند به سال یکصد و چهل و شش در مدینه درگذشت. (7)

از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار، ده تن از امویان به نامهای: عبد الملک پسر مروان، ولید پسر عبد الملک (ولید اول) ، سلیمان پسر عبد الملک، عمر پسر عبد العزیز، یزید پسر عبد الملک (یزید دوم) ، هشام پسر عبد الملک، ولید پسر یزید (ولید دوم) ، یزید پسر ولید (یزید سوم) ، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسیان ابو العباس، عبد الله پسر محمد معروف به سفاح و ابو جعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامی حکومت داشته اند. آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبد الملک و پایان آن، با دوازدهمین سال از حکومت ابو جعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است، آنجا که پدر و جد او به خاک سپرده شده اند.

نام مادر او فاطمه یا قریبه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است و ام فروه کنیت داشته است.

مادر ام فروه اسماء دختر عبد الرحمان بن ابی بکر است.

امام صادق در باره مادرش فرموده است: مادرم مؤمن، متقی و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست می دارد. (8)

کلینی به اسناد خود از عبد الاعلی آورده است: ام فروه را دیدم متنکروار گرد کعبه طواف می کرد و حجر الاسود را به دست چپ سود. مردی از طواف کنندگان بدو گفت: در سنت خطا کردی. ام فروه پاسخ داد ما از دانش تو بی نیازیم (9) و از این پاسخ می توان آشنایی او را به مسائل فقهی دریافت.

چنان که مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بوده اند، هفت پسر به نامهای اسماعیل، عبد الله، موسی، اسحاق، محمد، عباس و علی و سه دختر به نامهای ام فروه، اسماء و فاطمه.

پی نوشتها:

1. مثنوی، دفتر پنجم، بیت 9-8.

2. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103.

3. همان، ص 104.

4. کشف الغمه، ج 2، ص 155.

5. کشف الغمه، ج 2، ص 166.

6. ارشاد، ج 2، ص 174.

7. المعارف، ص 215.

8. اصول کافی، ج 1، ص 472.

9. فروع کافی، ج 4، ص 428 کتاب حج.

زندگانی امام صادق (ع)، سید جعفر شهیدی


حمیده، بانوی پاک، مادر امام کاظم(ع)

 

انسان کامل شخصیتی است که ظرفیت وجودی خویش را با پذیرش حکمت، معارف الهی، صفات حمیده و انجام اعمال حسنه به حداکثر ممکن افزایش داده، به نهایت درجه یقین رسیده، در عرفان و شناختِ حق، گوی سبقت را از دیگران

برباید.

مصداق کامل انسان کامل در انبیاء الهی و ائمه اطهار(ع) متجلی شد. ولی وارستگان دیگری هم بودند که به طور نسبی به این مقام شامخ دست یافتند. به نظر می رسد که مادران فرهیخته ائمه هدی (ع) نیز از گروه اخیر باشند. زیرا از دامان پر مهر آنان برجسته ترین شخصیتها و کاملترین افراد نوع بشر پا به عرصه وجود نهادند؛ انسانهایی که قلم از توصیف آنان عاجز است. پیدا است که تحمل و باروری چنین وجودهای نورانی تنها متناسب با مادرانی است که با فرزندان خود (یعنی امامان معصوم) سنخیت روحی و اخلاقی داشته باشند.

یکی از بانوان نمونه، ام الائمه حضرت حمیده است. این ماه عالمتاب، همسر امام صادق(ع) و مادر امام کاظم(ع) است. و به تعبیری پنج امام بعدی (یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام حسن و امام زمان) نیز فرزندان وی و از نسل ایشان به حساب می آیند. بدین ترتیب حضرت حمیده حلقه اتصالی میان امام صادق و ائمه بعد از ایشان است.

متأسفانه در باره این شخصیت بی نظیر نیز همچون بسیاری از شخصیتهای گرانمایه شیعه مطلب چندانی در دست نیست. خلاصه مطالبی که در باره ایشان بدانها دست یافتیم، به قرار ذیل است:

اسامی، کنیه، القاب

نام شریف این بانوی گرانقدر، حَمِیْدَة یا ُحمَیْدَة است. امام باقر (ع) در نخستین برخورد از ایشان پرسیدند: نامت چیست؟ گفت: حمیده.(1) لقب ایشان «مصفاة» به معنای پاک و خالص و پیراسته است. این لقب را امام باقر (ع) زمانی که می خواستند ایشان را به امام صادق (ع) هدیه کنند، انتخاب کرده، فرمودند: «حمیدة مصفاة من الادناس»؛(2) حمیده از بدیها پاک شده است.

یا «حمیدة مصفاة من الارجاس»؛(3) حمیده از پلیدیها پاک شده است.

بنابراین اگر در سخن راویان و شرح حال نویسان می بینیم که از این بانوی گرامی تحت عنوان «حمیدة المصفاة» یاد شده، از همین جا ناشی شده است. مثلاً می بینیم که علی بن میثم می گوید: «اشترت حمیدة المصفاة ... جاریة مولدة؛(4)» حمیده مصفاة جاریه (کنیز) مولدی خرید.

لقب دیگری که در برخی از گزارشها برای این بانوی عالی مقام ذکر شده، «مهذبة» است. در روایت مسعودی آمده است: «حمیدة ... مهذبة» حمیده، تهذیب شده است. یعنی از تمامی آلودگیهای روحی، خالص و پاک است و دارای اخلاق و اوصاف نیکو است. و شاید واژه «مهذبة» مترادف جمله ای باشد که به دنبال آن در روایت مسعودی و برخی دیگر آمده است؛ «مصفاة من الارجاس»؛ یعنی پاک و پیراسته از زشتیها و آلودگیها است.

در همین گزارشها از ایشان به عنوان «سیدالاماء» و «سیدة الاماء»(5) (یعنی سرور کنیزان) نیز یاد شده است.

لقب دیگری که برای حضرت حمیده ذکر کرده اند «لؤلؤة»(6) است.

کنیه شریف ایشان «ام محمد»(7) است.

بنابراین، کنیه و اسامی و لقبهای این بانوی فرهیخته عبارتند از:

1ـ حمیدة 2ـ مصفاة 3ـ مهذبة 4ـ سیدة الاماء 5ـ سید الاماء 6ـ لؤلؤة 7ـ ام محمد.

خانواده و نژاد

نام پدر حضرت حمیده، صاعد(8) و نام برادر ایشان صالح(9) و اصل و نژاد ایشان از بربر یا اندلس یا روم یا عجم است.

توضیح اینکه بربر طبق گفته حموی نامی بوده، مشتمل بر قبیله های بسیاری در کوههای مغرب، و مغرب شامل شبه جزیره ای است که مسلمانان در قدیم به آن مغرب الاقصی می گفتند و به کشور مراکش و الجزایر و تونس تقسیم می شد.

آقای باقر شریف قرشی در باره خانواده و نژاد حضرت حمیده گوید: مورخان در نسب این بانوی گرامی اختلاف فراوان دارند: برخی گفته اند اندلسی و کنیه اش لؤلؤة است.

و گفته شده که ایشان بربریه و دختر صالح بربری است. و در برخی از منابع آمده است که حمیده مصفاة دختر صالح، و در برخی دیگر دختر صاعد بربری عنوان شده و نیز گفته شده که خواهر صالح است. برخی معتقدند ایشان رومی، و بعضی گفته اند از جلیل القدرترین نژادهای عجم بوده و بسیاری از مورخان هم اصل و نسب ایشان را بازگو نکرده اند (.(10

ماه فروزان

حضرت حمیده از جمله بانوان باشخصیت عالم تشیع بلکه عالم تدین بوده است. او فرزانه ای عارف، فقیه، راوی و از شاگردان بی واسطه دو حجت الهی امام جعفرصادق(ع) و امام موسی کاظم(ع) بوده و بسیاری فضایل ظاهری و باطنی را کسب کرده است. نخستین آشنایی آن بانوی الهی با اهل بیت از زمانی آغاز شد که امام باقر (ع) تصمیم گرفت برای فرزند گرامیش امام صادق(ع) همسری اختیار نماید.

پیوند دو نور الهی

عکاشه بن محصن گوید: روزی خدمت امام باقر(ع) عرض کردم: چرا برای اباعبداللّه (11) همسر نمی گیرید؟ زمانش فرا رسیده است.

جلوی امام کیسه ای سربسته و مهر زده قرار داشت.

امام فرمود: بزودی برده فروشی از اهالی بربر به اینجا رسیده، در منزل میمون ساکن می شود. با این کیسه پول از او کنیزی خریداری می کنیم ...

مدتی از این جریان گذشت. روزی خدمت امام باقر(ع) رسیدم. امام فرمود: آیا می خواهید در مورد آن برده فروش که ماجرایش را برای شما ذکر کردم، سخن بگویم؟ او اکنون آمده است. بروید و با این کیسه پول از او کنیزی بخرید.

عکاشه گوید: ما پیش برده فروش رفتیم.

برده فروش گفت: هر چه داشتم، فروخته ام مگر دو کنیز که یکی، از دیگری بهتر است.

گفتیم: آنان را بیاور تا ببینیم.

او آنها را آورد، ما گفتیم: آن کنیز بهتر را به چه قیمتی می فروشی؟

گفت: به هفتاد دینار.

گفتیم: به ما خوبی کرده از قیمتش کم کن.

گفت: کمتر از هفتاد دینار نمی دهم.

گفتیم: در مقابل پولی که در این کیسه است و ما نمی دانیم چقدر می باشد، می خریم.

پیرمردی که کنار او بود، گفت: مهر کیسه را بگشایید و پولها را بشمارید.

برده فروش گفت: این کار را نکنید! چون اگر یک حبه(12) هم از هفتاد دینار کمتر باشد، نمی فروشم.

پیرمرد گفت: بگشایید و بشمارید.

ما کیسه را گشوده و دینارها را شمردیم. با کمال تعجب دیدیم هفتاد دینار است، نه کمتر و نه بیشتر.

کنیز را خریده و به محضر امام باقر(ع) مشرف شدیم. امام صادق(ع) هم نزد ایشان ایستاده بود. ماجرا را عرض کردیم، امام شکر الهی را به جا آورد و به آن کنیز فرمود: نامت چیست؟

گفت: حمیده.

امام فرمود: «حمیدة فی الدنیا محمودة فی الاخرة»؛ در دنیا پسندیده و در آخرت ستایش شده ای. بگو ببینم دوشیزه ای یا بیوه؟

گفت: دوشیزه ...

امام باقر(ع) به امام صادق(ع) فرمود: جعفر، او را برای خود بپذیر(.(13

ماجرای ولادت امام کاظم(ع)

کانون زندگی حمیده خاتون را عشق و محبت الهی و دوستی اهل بیت عصمت و طهارت تشکیل می داد. روابط آن بانو با همسر گرامیش حضرت صادق(ع) بسیار گرم و صمیمانه بود. حمیده خاتون از اینکه دارای بهترین همسر است، و از اینکه در خدمت خاندان وحی و رییس مذهب تشیع قرار دارد، افتخار می کرد و به خود می بالید. امام صادق(ع) نیز به همسرش بسیار علاقه مند بود. گویند حمیده خاتون در نظر آن بزرگوار، عزیزترین و دوست داشتنی ترین و محترم ترین بانوان به شمار می آمد و جایگاه عظیمی داشت.

در خلال این زندگی پاک و طیب، حضرت حمیده حامله گردید. و در همان سال به همراه امام صادق(ع) و گروهی از اصحاب به بیت اللّه  الحرام مشرف گردیدند. پس از پایان حج وقتی به محلی به نام ابواء ـ در چهار منزلی شهر مدینه(14) ـ رسیدند، حمیده خانم متوجه شد که زمان ولادت فرزند گرامیش فرا رسیده است:

آن خلد برین که نامش ابو است

مولد مبارکش از آنجاست

آن روضه میان بلدتین است

الحق به مثال جنتین است((15

لذا کسی را نزد امام فرستاد تا ماجرا را اطلاع دهد.

در آن هنگام امام با جمعی از یاران در حال غذا خوردن بود. وقتی از موضوع باخبر شدند، به سرعت خود را به نزد همسر عزیزشان رساندند و چیزی نگذشت که نوزاد متولد شد.

امام صادق(ع) فرزند عزیزش را در آغوش گرفت و آداب شرعی ولادت را به جا آورده، در گوش راستشان اذان و در گوش چپشان اقامه گفتند.

نخستین چهره ای که نوزاد گرامی بعد از گشودن چشمان مبارکش با آن مواجه شد، رخسار نورانی پدر بود و نخستین کلمه ای که از زبان شریف پدر به گوش مبارک امام کاظم(ع) جاری شد، کلمه مقدس توحید بود.

سپس امام صادق(ع) به سوی اصحابش بازگشت در حالی که لبخندی بر لبان مبارکش بود.

یاران پرسیدند: ای آقای ما، خداوند شما را شادمان بدارد و ما را فدایتان کند،

حمیده خانم چه کرد؟

امام(ع) آنان را به ولادت نوزاد مبارک بشارت داده مقام والایش را این گونه بیان فرمود: «قد وهب اللّه  لی غلاما و هو خیر من برأ اللّه »؛ خداوند فرزندی به من عنایت کرد که بهترین آفریده اوست.

همچنین امام(ع) این نکته مهم را به اصحابش گوشزد کرد که فرزندش از جمله اهل بیتی است که خداوند، فرمانبرداری از او را بر همه بندگانش واجب کرده: «فدونکم فو اللّه  هو صاحبکم»(.(16

ظاهرا یعنی فرامین و دستورات او را گرفته به آنها عمل کنید که به خدا سوگند او امام شماست.

سال ولادت امام کاظم(ع) طبق گفته برخی از علما 129 و طبق گفته برخی دیگر 128 قمری بود(.(17

هنوز چیزی از ولادت آن نوزاد شریف نگذشته بود که امام صادق(ع) ابواء را به قصد مدینه ترک گفت و در آنجا برای بزرگداشت فرزند عزیزش سه روز از مردم پذیرایی کرد(.(18

شایسته کرامت الهی و تحت نظرفرشتگان

حضرت حمیده به واسطه آنکه فرشتگان الهی او را حفاظت می کردند، به درجه ای از تکامل روحی و معنوی رسیده بود که خداوند او را لایق همسری و مادری امامان معصوم قرار داده بود. وی همچنین در پرتو عنایات حق توانست به بارگاه کرامت الهی راه پیدا کند. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «حمیدة سید الاماء مصفاة من الارجاس کسبیکة الذهب فما زالت الاملاک تحرسها حتی اذنت الی کرامة اللّه »؛

حمیده، بزرگ کنیزان و سرور آنان است مانند شمش طلا، پاک و وارسته از پلیدیهاست. همواره ملائکه او را حفاظت می کردند تا اجازه راهیابی به کرامت الهی را پیدا کند.

ظاهرا مقصود از کرامت الهی، این است که به بیت عصمت و طهارت راه یافت و از دامان پاک و مطهرش نوری از انوار الهی متولد شد.

کرامتی از سوی خدا به دو امام معصوم

حضرت حمیده کرامتی از سوی خداوند تبارک و تعالی به امام صادق و امام کاظم(ع) بود و این بهترین مدح و تعریف از این گوهر عالمتاب است. در خبری دیگر به نقل از امام صادق(ع) در این باره آمده است:

«حمیدة مصفاة من الادناس کسبیکة الذهب ما زالت الاملاک تحرسها حتی أُدّیت الیّ کرامة من اللّه  لی و الحجة من بعدی»؛((19

حمیده پیراسته از پلیدیهاست مثل شمش طلا. همواره فرشتگان او را حراست می کردند تا آنکه به من رسید و این کرامتی از ناحیه خداوند برای من و حجت بعد از من است.

حمیده و محموده

در نخستین برخوردی که امام باقر(ع) با این بانوی عالی قدر داشت، از ایشان پرسیدند: نامت چیست؟

پاسخ داد: حمیده.

امام(ع) فرمود: «حمیدة فی الدنیا محمودة فی الاخرة»؛((20

تو در دنیا حمیده و در آخرت، ستایش شده ای.

از آنجایی که ائمه اطهار از باطن و عاقبت افراد اطلاع دارند، می توان از این جمله به عظمت و مقام شامخ این بانو پی برد. و باز با توجه به همین کلام نورانی می توان فهمید که چرا امام باقر(ع) چنین شخصیتی را برای همسری با امام صادق(ع) برگزیدند.

تحت تربیت و تعلیم ائمه(ع)

از دیگر ویژگیهای حضرت حمیده آن است که تحت پرورش و تعلیم دو و شاید

سه خلیفه الهی یعنی امام صادق و امام کاظم و احتمالاً امام باقر(ع) قرار داشت. و چون آن بانو، نفس و روح شایسته ای داشت، محل مناسبی برای علوم و معارف نورانی اهل بیت بود. و بی تردید آن بانوی عزیز جزء اصحاب سرّ ائمه و شاگردان ممتاز آنان به حساب می آمد زیرا در وی تمهیدات لازم برای پذیرش اسرار الهی ایجاد شده بود.

فقیه آل محمد(ع)

با وجود روح پاک و زمینه مناسبی که حضرت حمیده داشت، از علوم لدنی اهل بیت عصمت و طهارت یعنی امام صادق و امام کاظم و بسا امام باقر بهره مند گردید و از جمله علما و فقهای عصر خویش شد. پژوهشگران در این باره مطالب ارزنده ای نوشته اند که برخی از آنها را نقل می کنیم:

1ـ هر چه زمان می گذشت در بیت عصمت و طهارت بر علم و معرفت و کمال حمیده افزوده می شد و به همین جهت، امام صادق(ع) او را وادار کرد به زنان مسلمان، احکام دینی و معارف اسلامی بیاموزد(.(21

2ـ امام صادق(ع) به تربیت، تعلیم و تهذیب جناب حمیده عنایت خاصی مبذول فرمودند به گونه ای که آن بانو، عالم، فقیه و مربی نمونه ای گردید و امام از ایشان خواست به تدریس و تعلیم و ارشاد زنان مسلمان بپردازد(.(22

3ـ حمیده یکی از زنان بافضیلت به شمار می آمد زیرا به کار مهم نشر رسالت، همت می گماشت(.(23

4ـ آن بانو چنان فقیه و عالم به احکام و مسایل بوده که حضرت صادق(ع) زنها را امر می فرموده که در اخذ مسایل و احکام دین به او رجوع نمایند(.(24

5ـ امام صادق(ع) او را به گونه ای پرورش داده بود که در دانش و پرهیزکاری و ایمان، سرآمد زنان عصر خویش بود و امام از او خواسته بود که عهده دار تدریس فقه و تعلیم احکام شرعی زنان مسلمان شود(.(25

6ـ حمیده بربریه ... معارف اسلامی را در بیت رییس مذهب آموخته تا جایی که شایستگی مقام ارشاد و تعلیم و تربیت را یافت(.(26

7ـ ابوعبداللّه  الصادق(ع) به بانوان امر می فرمود که در احکام به وی رجوع نمایند(.(27

بیانات فوق نشانگر این حقیقت است که حضرت حمیده از جمله علما و فقها و مبلغان و مدرسان علوم اهل بیت بود و این وظیفه خطیر را به نحو احسن انجام می داد.

راوی انوار صادقی

حضرت حمیده از جمله ناشران و راویان علوم اهل بیت(ع) بود. متأسفانه به دلیل جو خفقان آلود حاکم بر عصر امامان و حصارهایی که ستمگران نسبت به آنان ایجاد می کردند و نیز به دلیل بی توجهی و تعصبات شدید بغض آلود تاریخ نگاران به خاندان اهل بیت و وابستگان به آنان و نیز به دلیل محدودیتهایی که به طور طبیعی از دیرباز در میان بانوان وجود داشته، از تمامی مطالب ارزشمندی که از سوی حضرت حمیده به زنان عصر (و شاید همگان) منتشر شده، چیزی در دست نیست؛ نه نام شاگردان ایشان را می دانیم و نه روایتهایی که بیان فرموده اند. تنها چیزی که نگارنده از ایشان در این باره دست یافت، دو خبر است:

یکی در مورد مسأله حج کودکان می باشد: عبدالرحمان بن حجاج ـ از شاگردان بزرگ و فقهای عصر حضرت صادق(ع) ـ در این باره گوید:

«سألت اباعبداللّه (ع) و کنا تلک السنة مجاورین و اردنا الاحرام یوم الترویة، فقلت: ان معنا مولودا صبیا. فقال(ع): مرو امه فلتات حمیدة فلتسأ لها کیف تفعل بصبیانها، قال: فاتتها فسألتها، فقالت لها: اذا کان یوم الترویة فجرّدوه و غسلوه کما یُجَرّد المحرم ثم احرموا عنه ثم قفوا به فی المواقف و اذا کان یوم النحر فارموا عنه و احلقوا رأسه ثم زوروا به البیت ثم مروا الخادم ان تطوف به بالبیت و بین الصفا و المروة و اذا لم یکن الهدی فلیصم عنه ولیّه اذا کان متمتعا»((28

از امام صادق(ع)، در سالی که مجاور مکه بوده و می خواستیم روز ترویه [یعنی هشتم ذی حجه [احرام ببندیم ـ پرسیدم: طفلی همراه ماست می خواهیم حج او را به جا آوریم، چه کنیم؟

امام(ع) فرمود: به مادرش بگویید پیش حمیده بیاید و از او بپرسد با کودکش چه کند.

مادر نزد حمیده خانم رفت و پرسید.

ایشان فرمودند: وقتی روز ترویه شد، لباس [دوخته اش] را از تنش درآورید و غسلش دهید همان گونه که محرم لباسهایش را درمی آورد. سپس از طرف او نیت احرام کنید و آنگاه او را در مواقف قرار دهید و وقتی «یوم النحر» [یعنی روز دهم ذی حجه] شد از طرف او رمی [جمرات[ کنید و سرش را بتراشید و او را زیارت بیت [اللّه الحرام [دهید. سپس خادم را وادارید تا او را گرداگرد بیت [اللّه الحرام] و میان صفا و مروه طواف دهد. و اگر «هدی» [یعنی قربانی حج] نباشد، ولیش اگر حج تمتع به جای می آورد، از سوی او روزه بگیرد.

وقتی حضرت حمیده در فروع فقهی چنین تبحری داشته که عبدالرحمان بن حجاج پاسخ مسأله خویش را از ایشان می گیرد، پس در مسایل کلی تر فقهی به مراتب مسلط تر بوده است و روایات بسیاری در سینه شریفش داشته ولی مع الاسف به دست ما نرسیده است.

نکته دیگر جالب روایت آن است که حضرت صادق(ع) خود پاسخ ابن حجاج را نداد و او را به واسطه مادر کودک به حضرت حمیده معرفی کرد. شاید به این دلیل که مقام والای علمی ایشان برای همگان روشن گردد و ضمنا گوشزد فرماید که بهتر است حتی الامکان، زنان، مسایل و احکام دین و معارف الهی و بلکه هر نوع دانش و صنعتی را از همجنسان خود فرا گیرند و از اختلاط با نامحرم بپرهیزند.

روایت دومی که از حمیده خانم نقل شده در ارتباط با واقعه سوزناک و تأسف آور شهادت امام جعفر صادق(ع) است. از ابوبصیر نقل شده که به محضر حمیده خانم مشرف شدم تا شهادت ابوعبداللّه (ع) را به ایشان تسلیت عرض کنم. ایشان سخت گریست و من هم به گریه او گریستم. بعد فرمود:

«لو رأیت اباعبداللّه (ع) عند الموت لرأیت عجبا، فتح عینیه ثم قال: اجمعوا الیّ کل من بینی و بینه قرابة. فلم نترک احدا الا جمعناه، فنظر الیهم ثم قال: ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة»؛((29

اگر اباعبداللّه (ع) را هنگام وفات می دیدی، چیز عجیبی مشاهده می نمودی. ایشان چشمانشان را گشوده، فرمودند: هر کس را که میان من و او خویشاوندی است، گرد آورید. ما کسی را وانگذاشته و همه را جمع کردیم. ایشان به آنها نگاه کرده فرمودند: شفاعت ما به کسی که نمازش را سبک و کوچک بشمارد، نخواهد رسید.

خرید نجمه برای فرزند

طبق برخی از روایتها، حضرت حمیده، حضرت نجمه را که از اسوه های تقوا و فضیلت و عبّاد و عرفای بزرگ و چهره های پرفروغ عالم تشیع بود، خریداری کرد و به فرزند عزیز و معصومش امام موسی کاظم(ع) هدیه نمود و بدین وسیله شجره طیبه ولایت را شکوفاتر نموده، خیر کثیر دنیا و آخرت را از آنِ خود کرد و مصداق کوثر گردید. زیرا از حضرت نجمه امام رضا(ع) و حضرت معصومه(ع) پا به عرصه وجود نهادند. علی بن میثم در فضیلت این بانوی عالی مقام گوید: تکتم (یعنی حضرت نجمه) از افضل بانوان در عقل و تدین بود و مقام حمیده خاتون را بسیار بزرگ می داشت به گونه ای که هیچ گاه در حضور ایشان بر زمین ننشست.

هنگامی که حضرت حمیده، حضرت نجمه را خرید، بر اساس یک خبر غیبی و رؤیای صادق، مأموریت یافت او را به فرزند عزیزش حضرت امام موسی(ع) هدیه دهد. او در عالم رؤیا دید که پیامبر خدا(ع) می فرماید: «یا حمیدة، هی نجمة لابنک موسی، فانه سیلد منها خیر اهل الارض»؛((30

حمیده، نجمه متعلق به فرزندت موسی است. به زودی از او بهترین انسان روی زمین متولد می شود.

در پی این رؤیای صادق، حضرت حمیده، حضرت نجمه را به امام موسی(ع) بخشیده، به ایشان عرض کرد: «یا بنیّ! ان تکتم جاریة ما رأیت جاریة قط افضل منها و لست اشک ان اللّه  تعالی سیظهر نسلها ان کان لها نسل و قد وهبتها لک فاستوص خیرا بها»؛((31

فرزندم، تکتم جاریه ای است که بافضیلت تر از او تاکنون ندیده ام. تردیدی ندارم که اگر نسلی داشته باشد، خداوند آن را ظاهر می سازد. او را به شما بخشیدم و درخواست خیر و نیکی نسبت به او دارم.

وکیل حضرت صادق(ع)

گرچه زندگانی بیشتر امامان شیعه در محیط اختناق و تحت کنترل خلفای جایر بود ولی تشیع کم و بیش در سرتاسر سرزمینهای اسلامی گسترش یافت. نمایندگان و وکلا میان امام و مردم ارتباط برقرار می ساختند و علاوه بر جمع آوری خمس و وجوهات شرعی و تقسیم آنها به صلاحدید ائمه(ع)، پاسخگوی مشکلات و مسایل دینی و کلامی و سیاسی آنان هم بودند(.(32

یکی از وکلای عظیم الشأن امام صادق(ع) حضرت حمیده بود. در اینکه این بانوی بزرگ چه مأموریتهایی در حوزه تحت نفوذ خویش انجام می داده، اطلاع درستی نداریم؛ همین قدر می دانیم که ایشان حقوق مالی مردم مدینه را قسمت می کرده اند. در منابع در این باره آمده است:

«کلما اراد الامام الصادق تقسیم حقوق اهل المدینة اعطاها لامه ام فروة و زوجته حمیدة المصفاة»؛((33

هرگاه امام صادق(ع) می خواست حقوق مالی مردم مدینه را پرداخت کند آن را به مادرش امّ فروه و همسرش حمیده مصفاة می داد.

حضرت حمیده در نگاه علما و اندیشمندان

در باره این بانوی بزرگ تعاریف فراوانی در کتابها به چشم می خورد که به نقل پاره ای از آنها می پردازیم:

1ـ مورخین نوشته اند: حمیده به لحاظ عفت و فقه و کمال در میان زنان معاصر خود بی نظیر بود(.(34

2ـ علی بن میثم گوید: حمیده مصفاة مادر ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) از اشراف و بزرگان عجم بوده است(.(35

3ـ شیخ عباس قمی گوید: «والده حضرت [یعنی امام موسی بن جعفر(ع)[ علیا مخدّره، حمیده مصفاة است که از اشراف اعاظم بود(.«(36

همو در جایی دیگر گوید: «آنچه بر من ظاهر شده از بعضی روایات، آن است که آن مخدره چندان فقیهه و عالمه به احکام و مسایل بوده که حضرت صادق(ع) زنها را امر می فرموده که رجوع به او نمایند در اخذ مسایل و احکام دین(.«(37

4ـ احمد زکی تفاحه گوید: حمیده اندلسیه یا بربریه در پایه بلندی از تقوا و شایستگی قرار داشت(.(38

5ـ آقای باقر شریف قرشی گوید: خداوند او را به شرافت و فضل، مخصوص کرد و مورد عنایت قرار داد لذا خاستگاه امامت و جایگاه فضیلت و کرامت شد.(39)

همو در جایی دیگر گوید: خانه ای که حمیده خاتون در آن بود، مورد لطف و عنایت و تکریم همه علویها بود و با ایشان محترمانه برخورد می شد. امام صادق(ع) هم چشمه سار نیکیها را بر او جاری می کرد و چون در او وفور عقل و کمال و ایمان و اعتقاد پسندیده مشاهده کرد در توصیفش گفت: حمیده بسان شمش طلا از پلیدیها پاک و منزه است( ...(40

باز در جایی دیگر می نویسد: این بانوی پاکدامن و عفیف، از نقص و کاستی پیراسته، و وجود خویش را به ایمان و اعتقاد درست مزین ساخته، امام صادق(ع) ایشان را با علوم خویش تربیت کرده بود به حدی که در طلیعه زنان عصر خویش در دانش و پرهیزکاری و ایمان قرار داشت و امام از او خواسته بود که عهده دار تدریس فقه و تعلیم احکام شرعی به زنان مسلمان شود(.(41

6ـ نهلا غروی در این زمینه گوید: «حمیده از خانواده بزرگان غیر عرب بود.»(42) وی در جایی دیگر ضمن نتیجه گیری از مطالب گذشته اش می نویسد: «آنچه گفته شد بیانگر میزان طهارت و پاکی حمیده است که خداوند متعال، وی را برای پرورش و تربیت مولودی پاک چون امام کاظم(ع) برگزیده بود.»(43)

7ـ در باره شخصیت والای ایشان آمده است: «هی من التقیات الورعات الثقات»؛((44

او از پرهیزکاران و متقیان و افراد مورد اعتماد بود.

8ـ علامه مامقانی در ترجمه و توصیف حضرت حمیده گوید: این بانوی جلیل القدر در سند «من لا یحضره الفقیه»(45) به عنوان حمیده بربریه ذکر شده و در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) تحت عنوان حمیده مصفاة است. لقب وی لؤلؤة است ... او از بانوان متقی و ثقه بوده است(.(46

فرزندان

از حضرت حمیده چهار فرزند متولد شد: 1ـ امام کاظم(ع)؛ 2ـ اسحاق؛ 3ـ فاطمه کبرا (یا فاطمه)؛ 4ـ محمد(.(47

 

پی نوشتها:

1 ـ اثبات الوصیه، مسعودی، ص 189؛ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص 413.

2 ـ اصول کافی، ج 1، ص 477.

3 ـ اثبات الوصیه، ص 190.

4 ـ عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص24.

5 ـ دلایل الامامة، ص147؛ اثبات الوصیه، ص 190.

6 ـ عوالم، بحرانی، ج21، ص10؛ اعلام النساء المؤمنات، ص311؛ تنقیح المقال، ج3، قسم 2، ص76.

7 ـ محدثات شیعه، ص152.

8 ـ حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، باقر شریف قرشی، ج1، ص42؛ تنقیح المقال، ج3، قسم 2، ص76.

9 ـ حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، ج1، ص42.

10 ـ حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، ج1، ص42.

11 ـ کنیه شریف امام صادق(ع).

12 ـ یعنی 601 دینار.

13 ـ کافی، ج1، ص476 و 477؛ تنقیح المقال، ج3، قسم 2، ص76؛ منتهی الامال، ج2، ص336.

14 ـ محل و مزار قبر شریف حضرت آمنه مادر گرامی رسول خدا(ع).

15 ـ تاریخ محمدی، مولانا شیخ حسن کاشی، ص138.

16 ـ ر.ک: حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، ج1، ص43 تا 45.

17 ـ تواریخ النبی و الآل، شیخ محمدتقی شوشتری، ص35.

18 ـ حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، ج1، ص45 و 46.

19 ـ کافی، ج1، ص477.

20 ـ الکافی، ج1، ص477.

21 ـ زنان نامدار، احمد بهشتی، ج1، ص81 ـ 80.

22 ـ سیرة رسول اللّه  و اهل بیته(ع)، جزء 2، ص327.

23 ـ هدایتگران راه نور، آیت اللّه  مدرسی، ج2، ص113.

24 ـ منتهی الآمال، ج2، ص335.

25 ـ حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، ج1، ص41 ـ 40.

26 ـ شاگردان مکتب ائمه(ع)، ص107.

27 ـ محدثات شیعه، ص153.

28 ـ این روایت با اختلافاتی اندک در این منابع ذکر شده است: الکافی، ج4، ص301؛ .وسائل الشیعه، ج8، ص207؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص410.

29 ـ بحارالانوار، ج47، ص2.

30 ـ دارالسلام، نوری، ج1، ص204.

31 ـ عیون الاخبار الرضا(ع)، ج1، ص24.

32 ـ البته تمامی وکلا در یک طبقه و پایه نبودند. منظور رئوس کلیه کارهایی است که وکلای ائمه انجام می دادند. (ر.ک: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، جعفریان، ج2، ص153 به بعد.

33 ـ تنقیح المقال، ج3، قسم 2، ص76؛ اعلام النساء المؤمنات، ص311.

34 ـ زنان نامدار، ج1، ص80 و 81.

35 ـ عیون الاخبار الرضا(ع)، جزء 1، ص24.

36 ـ منتهی الآمال، ج2، ص335.

37 ـ همان، ص337.

38 ـ اعلام الهدی، احمد زکی تفاحه.

39 ـ حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، ج1، ص40 تا 41.

40 ـ همان، ص43.

41 ـ همان، ص43.

42 ـ محدثات شیعه، ص153.

43 ـ همان.

44 ـ اعلام النساء المؤمنات، ص311.

45 ـ یکی از چهار کتاب روایی مهم و معروف شیعه.

46 ـ تنقیح المقال، ج3، قسم 2، ص76.

47 ـ بحارالانوار، ج47، ص241؛ مراقد المعارف، ج2، ص255؛ عوالم، ج21، ص10؛ المجالس السنیة، ج5، ص461.

 
پرتوی از رخدادهای عصر امام صادق علیه السلام

 

1- ششمین اخترتابناک آسمان امامت حضرت امام جعفر صادق(ع) در روز جمعه 17 ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه و در زمان عبدالملک بن مروان بن حکم دیده به جهان گشود. مادر آن حضرت «ام فروه » دختر قاسم (1) بن محمد بن ابوبکر می باشد. ایشان درسال 148 هجری به دستور منصور عباسی به وسیله انگور زهرآلودمسموم و به شهادت رسید. مدفن مطهر آن حضرت در قبرستان بقیع ودر جوار ائمه بقیع (2) قرار دارد. (3)

بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سال 80 هجری ذکر کرده اند. (4) درباره زمان شهادت نیزگروهی ماه شوال و دسته ای دیگر 25 رجب را بیان کردند. (5)

2- امام صادق(ع) مدت 12 تا 15 سال بنابر اختلاف با امام سجاد(ع) و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت 19 سال با امام باقر(ع) زندگی کرد و توانست به مقدار لازم از خرمن دانش این دوبزرگوار، خوشه چینی نماید. مدت امامت ایشان 34 سال به طول انجامید (6) که 18 سال در دوره اموی و16 سال در دوره عباسی بوده است. (7)

3- خلفای اموی معاصر امام جعفر صادق(ع) به ترتیب عبارتند از:

هشام بن عبدالملک (114 125)، ولید بن یزید بن عبدالملک(126125)، یزید بن ولید بن عبدالملک (126)، ابراهیم بن ولیدبن عبدالملک (2 ماه و 10 روز از سال 126) و مروان بن محمدمعروف به مروان حمار(132126).

خلفای عباسی معاصر امام(ع) عبارتند از: ابوالعباس عبدالله بن محمد(137132) و ابوجعفر منصور دوانیقی (137 148).

4- از امام جعفر صادق(ع) هفت پسر و سه دختر برجای ماند که عبارتند از:

«اسماعیل »، «عبدالله » و «ام فروه » که مادرشان فاطمه بنت الحسین بن علی بن حسین(ع) است.

«امام موسی کاظم »، «اسحاق » و «محمد» که مادرشان حمیده خاتون می باشد. و «عباس »، «علی »، «اسماء» و «فاطمه » که هریک از مادری به دنیا آمده اند. (8)

5- در یک دسته بندی، زندگانی امام جعفرصادق(ع) را می توان به سه دسته کلی تقسیم نمود:

الف زندگانی امام در دوره امام سجاد و امام باقر علیمهاالسلام که تقریبا نیمی از عمر حضرت را به خود اختصاص می دهد. در این دوره (83 114) امام صادق(ع) از علم وتقوی و کمال و فضیلت آنان در حد کافی بهره مند شد.

ب قسمت دوم زندگی امام جعفر صادق(ع) از سال 114 هجری تا 140هجری می باشد. در این دوره امام از فرصت مناسبی که به وجود آمد،استفاده نمود و مکتب جعفری را به تکامل رساند. در این مدت،4000 دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیاری را که جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامی ارزانی داشت.

ج- هشت سال آخر عمر امام(ع) قسمت سوم زندگی امام را تشکیل می دهد. در این دوره، امام بسیار تحت فشار و اختناق حکومت منصورعباسی قرار داشت. در این دوره امام دائما تحت نظر بود و مکتب جعفری عملا تعطیل گردید. (9)

6- در عصر امام صادق(ع) حکومت اموی منقرض شد. عواملی که منجربه انقراض سلسله اموی شد عبارتند از:

1- حکومت موروثی استبدادی.

2- تحریف حقایق توسط محدثان مزدور و روحانیون درباری.

3- مخالفت علنی و آشکار با سنت پیامبر(ع) و قرآن کریم.

4- اهانت به حرمین شریفین.

5- سوء استفاده از بیت المال مسلمین.

6- کامجویی و هوسرانی و میگساری و ساز و آواز.

7- گرایش به تجملات و زیور آلات.

8- تعصب عربی و تحقیر موالی (غیر اعراب).

9- اختلافات و درگیری های داخلی و نژادی.

10- قتل و غارت مسلمین خصوصا فرزندان بنی هاشم.

11- قیام مسلحانه شیعیان.

12- تعطیل شدن امر به معروف و نهی از منکر به سبب خشونت حکمرانان.

13- رواج شعارها و سنت های جاهلی. (10)

7- بنی العباس در اواخر دوره بنی امیه از فرصت سیاسی که به وجودآمده بود، استفاده کردند و حکومت را در سال 132 هجری قمری به دست گرفتند. (11) و تا سال 656 هجری قمری حکومت کردند. سیاست عباسیان تا زمان معتصم برمبنای حمایت از ایرانیان و تقویت علیه اعراب بود. صد ساله اول حکومت عباسی برای ایرانیان، عصر طلایی بود. چه آن که برخی از وزرای ایرانی همانند برامکه و فضل بن سهل ذوالریاستین بعد از خلیفه، بزرگترین قدرت به شمار می رفتند. (12) 

8- روسای بنی هاشم اعم از عبدالله محض و پسرانش محمد و ابراهیم و هم چنین بنی العباس به نام های ابراهیم امام، ابوالعباس سفاح،ابوجعفر منصور دوانیقی و عموهای اینها، در محلی به نام «ابواء» (13) نهضت ضد اموی را از سال 100 هجری آغاز کردند. وچون بنی العباس زمینه را برای خودشان مهیا نمی دیدند، با «محمدنفس زکیه » (14) به عنوان مهدی امت بیعت کردند. (15)

9- بعد از آنکه روسای بنی هاشم با محمد بیعت کردند، از امام جعفر صادق(ع) نیز دعوت نمودند که با محمد به عنوان مهدی امت بیعت کند ولی حضرت به آن ها فرمود که در نزد ما اسراری است. این پسر، مهدی امت نیست و وقت ظهور نیز فرا نرسیده است. حضرت در آن جلسه بیان داشتند که ابوالعباس سفاح و برادرانش به خلافت خواهندرسید و به عبدالعزیز بن عمران زهری فرمود که ابوجعفر منصورقاتل محمد و برادرش ابراهیم خواهد شد. (16)

10- مبلغان بنی عباس در آغاز، مردم را با عنوان «الرضا من آل محمد» یا «الرضی من آل محمد» تبلیغ می کردند. دو تن ازماهرترین شان عبارت بودند از: «ابوسلمه خلال » و «ابومسلم خراسانی ».

ابوسلمه که به وزیر آل محمد لقب گرفت، در کوفه مخفیانه تبلیغ می کرد و ابومسلم که به امیر آل محمد ملقب شد، در خراسان مردم را بر علیه دستگاه حاکمه اموی می شوراند. (17)

یکی از کارهای زشت ابومسلم این بود که نسبت به ابوسلمه حسادت می ورزید. نامه هایی به سفاح و عموهای سفاح نوشت و به آن ها اطلاع داد که ابوسلمه قصد دارد خلافت را از آل عباس به نفع آل ابی طالب تغییر دهد. ولی سفاح نپذیرفت و گفت: چیزی برمن ثابت نشده است.

ابومسلم وقتی که فهمید ابوسلمه از توطئه او آگاه است، عده ای رامامور کرد که هنگام برگشت ابوسلمه از نزد سفاح، او را شبانه به قتل برسانند. (18) وچون قاتل یا قاتلین از اطرافیان سفاح بودند، خون ابوسلمه لوث شد و خوارج را به عنوان قاتل معرفی کردند. (19)

11- مسعودی درمروج الذهب (20) می نویسد: ابوسلمه بعد از کشته شدن ابراهیم امام به این فکر افتاد که خلافت را از آل عباس به نفع آل ابی طالب تغییر دهد. نامه ای در دو نسخه برای امام جعفرصادق(ع) و عبدالله محض نوشت و به مامور گفت: این دو نامه رامخفیانه به امام جعفر صادق(ع) بده و اگر قبول کرد، نامه دیگررا از بین ببر و اگر نپذیرفت، نامه دوم را برای عبدالله ببر وطوری عمل کن که هیچ کدام نفهمند که برای دیگری نامه نوشتم.

فرستاده، نامه را اول برای امام(ع) برد. ایشان قبل از آنکه نامه را مورد مطالعه قرار دهد، به آتش گرفت و آن را سوزاند وبیان داشت که ابوسلمه شیعه و طرفدار ما نیست. فرستاده، نامه دیگر را به عبدالله محض داد که بسیار خوشحال و مسرور گردید.

صبح زود نزد امام صادق(ع) آمد و جریان را اطلاع داد. امام به اوگفت که ابوسلمه عین این نامه را برای من نیز نوشته بود ولی آن را سوزاندم. به او گفت: ابوسلمه طرفدار ما نیست. از چه زمان اهل خراسان شیعه تو شده اند که می گویی شیعیان ما نوشته اند؟ آیاتو ابومسلم را به خراسان فرستادی؟ آیا تو به آن ها گفتی لباس سیاه بپوشند و آن را شعار خود قرار دهند...؟ عبدالله از این سخنان ناراحت شد و شروع به بحث با امام نمود. (21)

12- در بررسی نامه ابوسلمه باید گفته شود که این جریان مقارن ظهور بنی العباس است و ابومسلم شدیدا در فعالیت است که ابوسلمه را از میدان به در کند و در این قضیه عموهای سفاح نیز او راتایید و تقویت می کنند.

با این وصفی که مسعودی نوشته، معلوم می گردد که ابوسلمه مردی سیاسی بوده و سیاستش از این که به نفع آل عباس کار کند، تغییرمی کند و چون هرکسی را نیز برای خلافت نمی توان معرفی نمود، سیاست مآبانه یک نامه را به هردو نفر که از شخصیت های مبرز بنی هاشم هستند، از اولاد بنی الحسن «عبدلله محض » و از اولاد بنی الحسین «امام صادق(ع ») می نویسد که تیرش به هرجا اصابت کرد، از آن استفاده کند. بنابراین درکار ابوسلمه با توجه به وفاداریش به بنی عباس و تثبیت حکومت در خاندان آن ها و دعوت از دو نفر برای بیعت با آنان، نشان دهنده جدی نبودن دعوت و آمیخته بودن آن باتزویر و عدم آگاهی از نظام واقعی امامت است و فقط می خواسته کسی را ابزار قرار دهد.

به علاوه این کار، کاری نبوده که به نتیجه برسد و بهترین دلیل آن، این است که هنوز جواب نامه به دست ابوسلمه نرسیده بود که غائله به کلی خوابید و ابوسلمه از میان رفت. (22)

13 بعضی از کسانی که ادعای تاریخ شناسی دارند، با انکار واعتراض می پرسند که چرا امام صادق(ع) در جواب نامه ابوسلمه چنان برخوردی داشته است؟

در جواب به این افراد، باید گفته شود که در این قضیه نه شرایطمعنوی درکار بوده که افرادی با خلوص نیت چنین پیشنهادی را بیان کنند و نه شرایط ظاهری و امکاناتی فراهم بوده که بتوان به واسطه آن اقدام عملی نمود. (23)

علت خودداری و امتناع امام صادق(ع) از قبول درخواست ابوسلمه:

اولا این بود که امام می دانست بنی عباس ساکت نخواهند نشست و امام را به شهادت می رسانند. بدون آن که شهادت امام هیچ فایده و اثری برای اسلام و مسلمین داشته باشد.

ثانیا در آن عصری که امام می زیست، آنچه که برای جامعه اسلامی بهتر و مفیدتر بود، رهبری نهضت علمی، فکری و تربیتی بود که اثرآن تاکنون هست; کما این که در عصر امام حسین آن نهضت ضرورت داشت که اثرش هنوز نیز باقی است. (24)

14 از سال 129 هجری تا 132 هجری که عباسیان روی کار آمدند;چون بنی امیه رو به ضعف و سقوط می رفتند، فرصت این که امام(ع) راتحت فشار قرار دهند، نداشتند و از طرفی عباسیان نیز که شعارطرفداری از خاندان پاک پیامبر اکرم(ع) وگرفتن انتقام خون بناحق ریخته آنان را می دادند، به امام فشاری وارد نمی آوردند. ازاین رو، این دوران، برای امام دوران آرامش و آزادی بود و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت های علمی و فرهنگی به شمار می رفت، فرصتی که برای هیچ یک از امامان دیگر به غیر از امام باقر(ع) که اندکی از این فرصت برای ایشان به وجود آمد و فعالیت علمی راشروع کرده بود. و هم چنین برای امام رضا(ع) فراهم نگشت. ولی امام صادق(ع) هم عمر طولانی (حدود 70 سال) داشتند و هم محیط وزمان برای ایشان مساعد بود. (25)

15- در زمان امام جعفر صادق(ع) در جامعه اسلامی شور و نشاط فوق العاده ای پیدا شد که منشاجنگ عقاید گردید. به طور خلاصه می توان عوامل مؤثر در این نشاط را در چهار مورد بررسی کرد:

الف- محیط آن دوره، محیط کاملا مذهبی و اسلامی بود و مردم تحت انگیزه های مذهبی، زندگی می کردند. تشویق های پیامبر به علم ودانش و تشویق و دعوت های قرآن کریم به علم و تعلم و تفکر وتعقل، عامل اساسی این نهضت و شور و نشاط بود.

ب- نژادهای مختلفی که سابقه فکری و علمی داشتند، در دنیای اسلام وارد شدند و تحولاتی را در جامعه ایجاد کردند.

»جهان وطنی اسلامی » (26) عامل سومی بود که زمینه را مساعدمی کرد. اسلام با وطن های آب و خاکی مبارزه کرده بود و وطن را«وطن اسلامی » تعبیر می کرد که هرجا اسلام هست، آنجا وطن است ودر نتیجه تعصبات نژادی تا حدود بسیار زیادی از میان رفته بود.

به طوری که نژادهای مختلف با یکدیگر همزیستی داشتند. (27)

د- عامل دیگری که زمینه ی این جهش وجنبش را فراهم می کرد،«تسامح و تساهل دینی » بود. (28) یعنی مسلمانان به خاطر همزیستی با اهل کتاب، آنها را تحمل می کردند و آن را برخلاف اصول دینی خود نمی پنداشتند. در آن زمان اهل کتاب، اهل علم و دانش بودندکه وارد جامعه اسلامی شده بودند و مسلمین نیز مقدم آن ها راگرامی می شمردند. در نتیجه در همان عصر اول، معلومات آن ها راگرفتند و درعصر بعدی، خود در راس جامعه اسلامی قرارگرفتند. (29)

16- امام صادق(ع) در عصری زیست که علاوه بر حوادث سیاسی، یک سلسله حوادث اجتماعی و پیچیدگی ها و ابهام های فکری و روحی پیداشده بود که اسلام راتهدید می کرد. ظهور متکلمان (30) ، صوفیه (خشکه مقدس ها) (31) ، زنادقه (32) ، مکتب ها و نحله های مختلف فقهی جبریه، مشبهه، تناسخیه و... (33) اختلاف قرائت، اختلاف در تفسیر،و رشد گروه خوارج و مرجئه از آن جمله بودند. (34) هرکدام عقایدخود را ترویج می کردند و به نحوی نظر می دادند. از این رو، تشنگی عجیبی به وجود آمده بود که لازم بود امام(ع) به آن ها پاسخ مناسب گوید.

17 امام صادق(ع) با تمامی این جریاناتی که وجود داشت، برخوردکرد. از نظر قرائت و تفسیر، یک عده شاگردان امام هستند. درباب نحله های فقهی هم که مکتب امام صادق(ع) قوی ترین و نیرومندترین مکتب های فقهی آن زمان بوده، به طوری که اهل تسنن هم اعتراف نمودند. ابوحنیفه (35) و مالک (36) شخصا از محضر امام استفاده کردند و مالک بارها از مدینه به خدمت امام می رسید و از وجودایشان استفاده می برد. شافعی و احمد بن حنبل نیز از شاگردان شاگردان امام هستند. (37)

امام صادق(ع) با درنظرگرفتن نیاز شدید جامعه و آمادگی زمینه اجتماعی مناسب، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه علمی وسیعی به وجود آورد (38) و در رشته های مختلف، شاگردان بزرگی همچون «هشام بن حکم کندی »، «محمد بن مسلم »، «ابان بن تغلب »، «هشام بن سالم »، «معلی بن خنیس »، «محمد بن علی بن نعمان بجلی کوفی » معروف به «مؤمن الطاق »، «مفضل بن عمر»،«ثابت بن دینار» معروف به «ابوحمزه ثمالی »، «زراره بن اعین »، «جابر بن یزید جعفی کوفی »، «صفوان بن مهران جمال اسدی کوفی » معروف به «صفوان جمال »، «عبدالله بن ابی یعفور»، «حمران بن اعین شیبانی »، «حمزه طیار»، «بریدبن معاویه عجلی »، و... تربیت نمود. (39)

18- در دوره امام صادق(ع)، شیعیان و طرفداران امام با نوعی پیوستگی فکری و عملی، تشکیلاتی را به وجود آورده بودند و امام صادق(ع) نیز با خلفا مبارزه مخفی می کرد. نوعی جنگ سرد در میان بود. معایب، مثالب و مظالم خلفای جور به وسیله امام(ع) در دنیاپخش شد. حتی امام(ع) به منظور تبلیغ ولایت و امامت خود،نمایندگانی به مناطق مختلف از جمله خراسان می فرستاد. (40)

فشار گسترده سیاسی حکام اموی و عباسی گویای این حقیقت است که یاران امام به خاطر مصون ماندن از گزند حکام زورگو، «تقیه »می کردند. تاکیدهای مکرر امام بر «تقیه » نشان دهنده فعال بودن این تشکیلات به طور مخفی و تصمیم جدی حکومت بر سرکوب کردن حرکت ها است. برخی از روایت های موجود نشان می دهد که شیعیان به شدت تحت فشار بودند. (41) و از ترس شمشیر برهنه منصور، راه تقیه را در پیش گرفتند. (42)

جاسوسان اموی و عباسی، مراقب رفت و آمدهای امام و اصحابشان بودند. اگر کسی تماسی برقرار می کرد، با کمال احتیاط این عمل رابه انجام می رساند. زیرا دستگاه خلافت اگر فردی را می شناخت که بااهل بیت علیهم السلام اظهار محبت می کند، سرنوشت او با مرگ یاسیاهچال و زندان ابد، رقم می خورد. چنان که یکی از اطرافیان امام(ع) زیر شلاق جان سپرد. (43) به همین خاطر امام از بعضی ازشیعیان روی بر می گرداند و حتی برخی را مورد سرزنش قرارمی داد. (44)

19 از رویدادهای دیگر زندگی امام صادق(ع) فوت فرزند بزرگش اسماعیل است که بسیار مورد علاقه امام بود. طبق روایات، امام درمرگ او بسیار بی تابی و بدون ردا و با پای برهنه دنبال جنازه اوحرکت می کرد. (45) امام(ع) والی مدینه و جمعی انبوه از معاریف ومشایخ مدینه را حاضر کرد و از همگی آن ها دعوت نمود که خوب به چهره اسماعیل نگاه کنند که آیا مرده است یا زنده است؟

همگی به مرده بودن اسماعیل تصدیق کردند. این عمل چند بار انجام شد. سپس فرمود: خدایا! تو شاهد باش. و دست امام موسی کاظم(ع)را گرفت و فرمود: «هو حق و الحق معه و منه الی...»; او حق است و حق با اوست تا ظهور امام غایب. (46) اسماعیل در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. (47) فرقه اسماعیلیه منتسب به این فرزندامام می باشند.

20 از حوادث مهم دوره زندگی امام صادق(ع) که در زمان خلافت هشام بن عبدالملک، دهمین خلیفه اموی به وقوع پیوست، «جنبش مسلحانه زید بن علی(ع ») است. زید فرزند بزرگتر امام سجاد(ع)است (48) که در روز جمعه سوم صفر سال 123121 هجری قمری بنابراختلافی که وجود دارد (49) در کوفه به همراهی 5000 نفر دست به قیام زد و پس از دو روز درگیری به شهادت رسید. یاران زید باتدابیر امنیتی شدیدی، پیکر بی جان او را دفن نمودند ولی باگزارش حفار، حاکم کوفه به گوردست یافت و بعد از جدا کردن سر ازبدن، پیکرش را در محله «کناسه » کوفه به مدت چهار سال به دارآویختند. (50)

در باره ادعا یا عدم ادعای امامت زید، گزارش های ضد و نقیضی نقل شده است. (51) در بعضی روایات که از امام صادق(ع) وجود دارد،آمده است که: «خدا زید را رحمت کند، او عالمی درست گفتاربود.» (52) «او مردی با ایمان، عارف، دانشمند و درستکار بود.

و اگر زمام امور را به دست می گرفت، می دانست آن را به چه کسی بسپارد. » (53) «به خدا قسم عمویم زید راه شهدای حق را پیمود،راه شهیدانی که در کنار رسول خدا(ع)، علی و حسین علیمهاالسلام شربت شهادت نوشیدند.» (54)

فلسفه قیام زید در چند امر، خلاصه می گردد:

الف- انتقام خون شهدای کربلا.

ب -امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح وضع موجود.

ج- تشکیل حکومت اسلامی و واگذاری آن به ائمه اطهار علیهم السلام.

21- از حوادث دیگر در دوره زندگی امام صادق(ع)، «قیام یحیی بن زید بن علی(ع ») است که در سال 125 هجری در خراسان و درزمان حکومت هشام بن عبدالملک صورت گرفت و در همین سال به شهادت رسید. (55)

22-«قیام محمد نفس زکیه » از حوادث دیگر دوره امام صادق(ع)است. او در سال 145 هجری و به همراهی 250 نفر از اصحاب خود درماه رجب به عنوان خروج بر منصور عباسی به مدینه آمد و شهر رادر تصرف خود در آورد. سرانجام در درگیری با لشکر عیسی بن موسی در اواسط ماه رمضان همان سال در سن 40 سالگی به قتل رسید. (56)

ابراهیم برادر محمد نیز بعد ازقتل نفس زکیه، قیام کرد و درنزدیکی های کوفه کشته شد و بدین گونه پیش بینی امام صادق(ع) به وقوع پیوست.

23- در سال 136 هجری منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی، به خلافت رسید و تا سال 158 هجری حکومت کرد. دوران منصور یکی ازپراختناق ترین دوران های تاریخ اسلام است. به طوری که حکومت ارعاب و ترور، نفس های مردم را در سینه خفه کرده و وحشت، همه را فراگرفته بود. او برای استحکام پایه های حکومت خود، افراد زیادی رابه قتل رساند که ابومسلم خراسانی را می توان یکی از این افراددانست. (57)

مهم ترین مسئله ای که منصور را به رنج و زحمت می انداخت، وجودعلویان که در راس آنان شخص امام جعفرصادق(ع) قرار داشت، بود.

وی برای این که شخصیت و عظمت امام(ع) را بکاهد، شاگردان امام را رو در روی امام قرار می داد تا با آن حضرت به مباحثه برخیزند (58) و امام را مغلوب کنند ولی موفق نگردید.

24 از روزی که منصور به حکومت رسید تا روز شهادت امام جعفرصادق(ع) که 12 سال به طول کشید، با وجودی که بین امام و منصورفاصله زیادی وجود داشت، زیرا امام در حجاز بودند ومنصوردرعراق می زیست ولی به انواع مختلف، امام را مورد آزار و اذیت خود قرار می داد و چندین بار امام را نزد خود فراخواند تا او رابه شهادت برساند ولی موفق به انجام یت شوم خود نشد. (59)

منصور درباره امام(ع) تعبیر عجیبی دارد. می گوید: جعفر بن محمدمثل یک استخوان در گلوی من است; نه می توانم بیرونش بیاورم و نه می توانم آن را فرو برم. نه می توانم مدرکی از او به دست آورم وکلکش را بکنم و نه می توانم تحملش کنم. (60)

 

پی نوشتها:

1- قاسم با دختر عموی خود اسماء بنت عبدالرحمن بن ابی بکرازدواج کرد. بنابراین، مادر امام(ع) از طرف پدر و نوه ابوبکراست.

2- ائمه بقیع عبارتند از: امام حسن(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع).

3- الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 271; کتاب الحجه، کلینی، باب مولدالامام ابی عبدالله; حیات الصادق، ص 6; اعلام الوری طبرسی، ص 271; اصول کافی، ج 1، ص 472; بحارالانوار، ج 47، ص 1.

4- الفصول المهمه فی معرفه الاحوال الائمه(ع)، علی بن محمدبن احمدمالکی، ص 223; کشف الغمه، ج 2، ص 367.

5- بیست گفتار، مطهری، ص 164; حبیب السیر، ج 2، ص 206; بحار،ج 11، ص 79; کفایه المطالب، ج 3، ص 307; صفه الصفوه، ابن جوزی، ص 94.

6- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، استاد مطهری، ص 137; الارشاد،ص 249.

7- تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 375; الشیعه و الحاکمون، ص 137; مروج الذهب مسعودی، ج 3، ص 233 به بعد; الکامل، ابن اثیر،ج 4، ص 465 به بعد.

8- الارشاد، شیخ مفید، ص 284; مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب،ج 4، ص 280، اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، ص 291; بحارالانوار،ج 47، ص 241، ح 2.

9- الارشاد، شیخ مفید، ص 289.

10- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 117 118; الکامل، ج 3، ص 201 به بعد; مقاتل الطالبیین، ص 70; الامامه و السیاسه، ج 1، ص 165; الغدیر، ج 10، ص 326; مروج الذهب، ج 3، ص 166.

11- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 117.

12- مجموعه آثار، ج 14، ص 584.

13- ابواء مکانی است مابین مدینه و مکه. این مکان جایی است که آمنه (س)مادر پیغمبر اکرم(ع) در آن جا وفات یافت و حضرت امام کاظم(ع) به دنیا آمد. (ر.ک: معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 1، ص 79.)

14- محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی(ع).

15 سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، استاد مطهری، ص 131 132;مقاتل الطالبیین، ص 173.

16- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 134 135.

17- الفخری، ابن طقطقا، ص 153; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 352.

18- مروج الذهب، مسعودی، ج 3، ص 284.

19- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 123 124; بیست گفتار، ص 180179.

20 ج 3، ص 269268; الفخری، ص 154 155; جهادالشیعه، ص 104.

21- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 129124.

22- همان، ص 130.

23- همان، ص 131130.

24- بیست گفتار، مطهری، ص 180179.

25- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 157 158.

26- مجموعه آثار، مطهری، ج 14، ص 68 71; سوره تکویر، آیه 27; سوره سباء، آیه 28; سوره انبیاء، آیه 105; سوره اعراف، آیه 158; سوره انعام، آیه 89; نساء،133; مجمع البیان، ج 9، ص 164.

27- مثلا یک غلام بربری مانند «نافع » یا «عکرمه » غلام عبدالله بن عباس در کرسی استادی می نشست و بسیاری از مسلمانان عراقی، سوری، حجازی، مصری، ایرانی و هندی در پای درس او شرکت می کردند.

28- مسئله «تساهل و تسامح با اهل کتاب » عامل فوق العاده مهمی بود. این مسئله ریشه حدیثی دارد. احادیثی همچون «خذواالحکمه ولو من مشرک » و «الحکمه ضاله المؤمن، یاءخذها اینماوجدها» مضمونش همین است.

29- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 161159.

30- از بحث های داغ آن روز، بحث های کلامی بود. متکلمین در اصول عقاید و مسائل اصولی همچون خدا، صفات خدا، آیات مربوط به خدا،درباره نبوت و حقیقت وحی، درباره شیطان، توحید، ثنویت، قضا وقدر، جبر و اختیار و... بحث می کردند.

31- ظهور متصوفه به طوری که طبقه ای را به وجود آورند وطرفداران زیادی پیدا کنند و در کمال آزادی، حرف های خود را برزبان جاری سازند، در زمان امام صادق(ع) رخ داد. این گروه به عنوان نحله ای در مقابل اسلام سخن نمی گفتند، بلکه بیان می داشتندکه اصلا حقیقت اسلام آن است که ما می گوییم. اینان روش خشکه مقدس عجیبی پیشنهاد می کردند که قابل تحمل نبود.

32- از خطرناکترین طبقه های این عصر، ظهور زنادقه بود. زنادقه طبقه متجدد و تحصیل کرده آن عصر بودند. که با زبان های زنده آن روز سریانی، فارسی، هندی و... آشنا بودند. زنادقه ودهریینی از قبیل ابن ابی العوجاء، ابوشاکر دیصانی و حتی ابن مقفع وجود داشتند که با آن حضرت به محاجه برخاستند. احتجاجات بسیارمفصل و طولانی که در این زمینه باقی است به راستی اعجاب آوراست. «توحید مفضل » در اثر یک مباحثه با یک نفر دهری مسلک ورجوع مفضل به امام صادق(ع) پدید آمده است.

33- مدینه، کوفه، بصره و حتی اندلس هر کدام مرکزی به شمارمی رفتند که مالک ابن انس، ابوحنیفه و... رهبری آن را بر عهده داشتند.

34- بیست گفتار، ص 180 184.

35- نعمان بن ثابت بن زو طی بن مرزبان معروف به ابوحنیفه دوسال شاگرد امام بود. (امام الصادق و المذاهب الاربعه، حیدر اسد،ج 1، ص 70.)36- مالک بن انس نیز نزد امام(ع) می آمد و به شاگردی آن حضرت افتخار می کرد. (همان، ج 1، ص 53)

37- سیری در سیره ائمه اطهار(ع) ص 151147.

38- حرکت های علمی دنیای اسلام، اعم از شیعه و سنی مربوط به امام صادق(ع) است. حوزه های سنی مولود تفکر امام(ع) است; چون درراس حوزه های سنی، جامع الازهر وجود دارد که در حدود 1000 سال پیش توسط شیعیان فاطمی تاسیس شد و تمام حوزه های دیگر اهل سنت،منشعب از این جامع است. (سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 164163.)

39- رجال کشی، محمدبن حسن طوسی، ص 275; قاموس الرجال، محمدتقی تستری، ج 3، ص 416; بحارالانوار، ج 47، ص 345.

40- بحارالانوار، ج 47، ص 72.

41- مستدرک الوسائل، حاج میرزا حسین نوری طبرسی، ج 12، ص 297به بعد; وسائل الشیعه، حر عاملی، ج 9، ص 32.

42- تاریخ الشیعه، ص 43.

43- حیاه الامام الباقر(ع)، ج 1، ص 256; المحاسن، ص 119.

44- المناقب، ج 4، ص 248.

45- الارشاد، شیخ مفید، ص 267.

46- کتاب الغیبه، محمدبن ابراهیم نعمانی، ص 328; بحارالانوار،ج 47، ص 254.

47- الارشاد، شیخ مفید، ص 267.

48- مقاتل الطالبیین، ص 127; بحار، ج 46، ص 208.

49- تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 67 70; مختصرتاریخ العرب،سیدامیرعلی، ص 154; بحارالانوار، ج 46، ص 172; الاخبارالطوال، ص 345; مقاتل الطالبیین، ص 137.

50- الامالی، شیخ طوسی، ص 277 و شیخ صدوق، ص 392; تنقیح المقال،مامقانی، ج 1، حرف (ز).

51- روایاتی که در نکوهش زید بیان گردیده به خاطر تقیه صورت گرفته است.

52- الغدیر، ج 2، ص 221.

53- تاریخ طبری، ج 8، ص 300.

53- همان، ج 3، ص 70; رجال کشی، ص 184.

54- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، مطهری، ص 117 118; تنقیح المقال، مامقانی، ج 1، حرف (ز)، ص 468; سفینه البحار، ج 1، ماده(ز).

55- تاریخ طبری، ج 8، ص 300.

56 تذکره الخواص، ابن جوزی، ص 203199.

57- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 197; تاریخ الخلفا، سیوطی،ص 208 و209.

58- الامام الصادق(ع)، محمدابوزهره، ص 28; الامام جعفر الصادق رائد السنه و الشیعه، ص 19.

59- مناقب آل ابی طالب(ع)، ج 4، ص 238; الامام الصادق(ع)، مظفر،ج 1، ص 111.

60- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 159158; وسائل الشیعه، ج 12، ص 129; کشف الغمه، ج 2، ص 209208; بحار، ج 47، ص 42


مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟

 

هیچ تاکنون به این نکته اندیشیده اید که چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفری می خوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعه چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که امام جعفر صادق(ع) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان وضعیت شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوی یاحسنی یا حسینی یا سجادی و یا باقری نامیده نشده است؟ آنچه درپی می آید توضیحی است بر راز این نام گذاری.

عرصه تئوری ها و دیدگاههای علمی و فرهنگی در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقای بهترین اندیشه ها بوده است. هرنظریه ای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایی بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتب های فکری بزرگ نیز همواره باید دارای چنین ویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز کنند. نگاهی به دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلی عرب بدان دلبسته بود و مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بودمی تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه های جاهلانه نشان دهد. پیامبر(ع) در دعوت خود ضمن پذیرش سنت های پسندیده انسانی در میان اعراب آنگاه که به نفی ضد ارزشها می پرداخت طرح های جایگزین نیز ارائه می کرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.

شاید راز بسیاری از شکست های فردی و اجتماعی مصلحان در طول تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشته اند به همین نمونه تاریخ معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامی و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته باشد اما انقلاب اسلامی به رهبری امام موفق به براندازی یک نظام شد؟

شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام خمینی(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکت سیاسی و فکری است که فقط طرح براندازی داشته باشد و نه طرح جایگزین!

امام جعفرصادق(ع) در مسیرتکاملی حرکت شیعه گام دوم را برداشته بودند. یعنی پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدت های امامان پیشین به ناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشه های منبعث از آن و نیزحرکت های سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آماده بودند تا طرح جایگزین مکتب اهل بیت را دریافت کنند و امام صادق(ع) همان بزرگواری است که با توجه به یک موقعیت استثنایی تاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند.

دوره امامت حضرت که از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجری ادامه یافت. (1) یکی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتی یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت پانصدساله ای پی ریزی می شد و همت اصلی سران حکومت تازه، کوبیدن مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت عباسیان آغاز شد تا سال 137 هجری سردمداران آن از هیبت و عظمت یکی از بزرگترین سرداران خود یعنی ابومسلم خراسانی هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(ع) با توجه به این فضا، پایه های فکری نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.

سالها پیش از امامت حضرت صادق(ع) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جدایشان پیامبر اکرم(ع) در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشت از آخرین حج خود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای به امام علی(ع) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابع اهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(ع) به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابه قرار نگرفت و با رحلت حضرت، خلافت در سقیفه بنی ساعده مسیری تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که خود دچار دو دستگی شده بودند با استناد به حق خویشاوندی باپیامبر(ع) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن که امام علی(ع) خویشاوندی روشنتری با پیامبر(ع) داشت به این بهانه که عرب نمی تواند امتیازات بیش از اندازه ای را برای بنی هاشم بپذیرد و قبلا نبوت به بنی هاشم رسیده بود و اینک خلافت باید به دیگر تیره های قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)

از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسی درامت اسلامی دگرگون شد و به تدریج هرچه بر سالها افزوده می شد این دگر گونی نیز بیشتر خودرانشان می داد به گونه ای که در سال 35 قمری که اندکی ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامی به چشم خویش بعضی از آن را می دید شورشی رخ داد که خلیفه سوم در طی آن کشته شد. (6)

به گواهی جنگهای سه گانه ای که امام علی(ع) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، می توان پذیرفت که جامعه اسلامی دچاربحرانی عمیق شده بود; بحرانی که در تبدیل خلافت به ملوکیت خودرانشان داد و خاندان بنی امیه که بیش از این در میان مسلمانان جایگاهی نداشتند و طلقای(آزادشدگان) پیامبر(ع) در فتح مکه بودند، (8) با موقعیت سنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حکومتی 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب گرایی امویان موجب شد تامخالفت هایی با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل گران یکی ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست می دانند. (9)

امویان با توجه به سابقه ناشایست خود در میان امت اسلامی جدی ترین رقیب خویش را بنی هاشم و علویان می دانستند و برای بی مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه ای متوسل می شدند. از جمله به ساختن احادیث و روایاتی دست یازیدند تا حسن سابقه بنی هاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکاری های حضرت علی(ع) به اعتباری فوق تصور دست یافته بودند بیالایند.

جاعلان حدیث نخست به جعل روایاتی در مذمت حضرت علی(ع)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام علی(ع) هر آنچه نیکی و سجایای اخلاقی بود به رقیبان آن حضرت نسبت دادند و در برابر هر فضیلتی که برای امام وجود داشت احادیثی را درباره فضیلتی مشابه برای رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علی(ع) بدان ها ممتاز بود عادی جلوه کند و درنهایت همانند یکی از اصحاب پیامبر(ع) تلقی شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفه ای چونان دیگران معرفی شود که حتی به سیاست های زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب باشد آگاه نیست. (12)

امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علی(ع) را برمنابر و در خطبه ها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجری) باقی بود.

شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتی چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت علی(ع) در هنگام مرگ که همواره یکی از نقاط اختلاف میان شیعه و سنی بوده است و طرفین در این باره کتابهایی نوشته اند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به مکه و ایمان اجباری او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکی از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علی(ع) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمی گرفت. (16) علاوه براین در عرصه اجتماعی بسیاری از صلح اجباری امام حسن(ع) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسی جامعه حذف کرد. هرچند امام بازیرکی موادی را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق می شد ماهیت بسیار متظاهر معاویه را به جامعه نشان دهد. موادی چون عدم اذیت و آزار شیعیان علی و عدم تعیین جانشین از سوی معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوی معاویه چهره واقعی او را نشان دادند.

هنگامی که حجربن عدی یکی از شیعیان امام علی(ع) توسط ماموران معاویه به شهادت رسید موجی از مخالفت با سیاست های معاویه به وجود آمد که از آن میان می توان پاسخ تند امام حسین(ع) به نامه معاویه اشاره کرد. (19)

همچنین انتصاب یزید به جانشینی نیز پیامدهای جدی به همراه داشت و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانست بیعت برای یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیت های مطرحی چون امام حسین(ع) در میان امت اسلامی معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب کرد. (21)

تا این زمان که سال 60 هجری بود به نظر می رسید اندیشه امامت شیعی در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(ع) در شرایطی متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزی های مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلی آن بود (22) و از سوی دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعی مورد قبولی نداشت و بسیاری از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت نمی پذیرفتند. کسی چون ابوایوب انصاری که خود را موظف به شرکت درهمه نبردهای مسلمانان با کفار می دانست یکبار با شنیدن امارت و فرماندهی یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)

امام حسین(ع) با درک صحیح این موقعیت در شرایطی که به نظرمی رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیله ای از جمله دین برای نشان دادن مشروعیت خود سودی بردندامام با مشروعیت ذاتی خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلام می توانست رویاروی مشروعیت خود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضت خود به اصلاح امت بپرازد. همان که هدف امام(ع) بود. (24)

ایشان می توانست نسب خویش به پیامبر(ع) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواست بیعت یزید فرمود:

«مثلی لایبایع مثله » همچو منی (با این شرافت نسبی) با چون اویی بیعت نخواهد کرد. (25)

مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(ع) ازبین بردن باقی مانده آبروی اجتماعی و جایگاه دینی امویان درمیان مردم بود.

امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(ع) را که آن همه حدیث از رسول خدا(ع) در فضیلت او رسیده بود به قتل رسانند. (26)

امام نه ی بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزی که نمی اندیشند دین الهی است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامی را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح رفتاری که سپاهیان اموی با خاندان امام حسین(ع) کردند این مهم را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحت با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام حسین(ع) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجری پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبه ای اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت بودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامی به تدریج متوجه ظلم وستم بنی امیه می شد و شورش ها دوباره به راه افتادند. شورش های توابین در سال 6665 هجری به خونخواهی امام حسین(ع) (31) ،مختار ثقفی در67 هجری و پیروزی او و قصاص قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورش های دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان اسلام معادله (33) را به نفع بنی هاشم تغییر داد.

درواپسین سال نخستین سده اسلامی خلیفه نجیب اموی عمربن عبدالعزیز برای نخستین بار دستور داد تا سب امام علی(ع)برمنابر و در خطبه ها حذف شود و فدک دوباره به بنی هاشم و علویان بازگردانده شود. (34)

اما به نظر می رسید نهالی که امام حسین(ع) با خون خود آبیاری کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره برداری از آن فرامی رسید.

اینک به اختصار وضعیت بنی هاشم را پس از شهادت امام حسین(ع) پی می گیریم:

نخستین جرقه های اختلاف در میان بنی هاشم احتمالا پس از شهادت امام حسین(ع) رخ داد. آن هنگام که گروهی مشهور به کیسانیه معتقد به امامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنی از امام سجاد(ع) بزرگتربود و به عنوان عالمی علوی مورد احترام مردم (35) مختار در شورش خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیه در سال 81 هجری درگذشت. (37) و گروهی به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال 99 هجری زنده بود و در این سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلی بعدی توسط بنی عباس ابوهاشم که فرزندی نداشت امامت را به محمدبن علی بن عبدالله بن عباس واگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقل شد.

همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آل محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشای نام واقعی امام و رهبر پرهیز می کردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه تیره علوی بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندی ابراهیم امام ازوضعیت شهرها نشان از آمادگی ایرانیان برای قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل بیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازی از سوی بنی عباس مردم را فریفته بود چنان که بعضی از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پی برده بود به جرم هواداری از خلافت علویان اعلام شد. (41)

شاید یکی از علل واقعی مخالفت امام صادق(ع) با قیام زید بن علی بن الحسین(ع) براساس روایاتی که مخالفت حضرت را نشان می دهد، (42) پیش از هرچیزی فضای نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه ای که مزار پسرش یحیی در خراسان که قبلا از سوی ابراهیم امام به عنوان منطقه نفوذ تبلیغاتی مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهی پدر از سوی داعیان عباسی احتمالی است که نمی توان به سادگی از آن گذشت. زیرا شهادت یحیی در خراسان به سال 126 هجری درشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابی شده است. (43)

روی کار آمدن عباسیان امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد وبنیان حکومتی 90 ساله را فرو ریخت و حکومتی پانصد ساله را به قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخی بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.

بسیار طبیعی بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسی ازسوی نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجرای قیام محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداری بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)

امام صادق(ع) که به دقت همه این تحولات اجتماعی را زیر نظر داشت فضای سیاست را هرگز آماده یک قیام علنی سیاسی ندید. آنچه که جامعه اسلامی از آن رنج می برد زیر ساخت فکری بود و الا ایشان به هیچ وجه کمتر از شخصیتی چون ابومسلم نبود این را از نامه تاریخی ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش سپرده بودند. می توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟

جد او امام حسین(ع) با قیام خونین خود دلهای بسیاری ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل بیت پیامبر(ع)کرده بود و در زمان امام صادق(ع) حکومتی روی کار آمده بود که از شعار «الرضا من آل محمد(ص ») استفاده و سپس آل محمد واقعی را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونی وتلون در جامعه اسلامی معلول چه عواملی می توانست باشد؟

دراین فضای تیره که مذاهب اهل سنت در حال شکل گیری بودند چه چیزی می توانست شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامی دگرگون سازد.

پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یک مکتب را حضرت صادق(ع)برداشت. گویا مردمی که از پس قیام امام حسین(ع) دلداده این خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و می پرسیدند که اگر نه امویان و نه عباسیان شما چه می گویید؟ و چه تفسیری از اسلام دارید؟ و به عبارت روشن تر طرح جایگزین شما چیست؟

نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه های حضرت امام جفعر صادق(ع)بوده است اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعمل های فردی واجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود که امام صادق(ع) در آن هابه طرح و اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارای شناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامه نمونه ای از دیدگاه های امام صادق(ع) که نشان دهنده اسلام ناب محمدی(ع)،است ارائه می گردد.

 

پی نوشتها:

1- بحارالانوار، ج 47، ص 6.

2- تاریخ طبری، ج 6، ص 123; منشورات مکتبه اورمیه.

3- الغدیر،امینی، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربی لبنان.

4- تاریخ طبری، ج 2، ص 455.

5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.

6- تاریخ طبری، ج 3، ص 399.

7- همان، ج 3، ص.

8- همان، ج 2، ص 520; ج 3، ص 1 تا 10.

9- تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، چاپ نشر دانشگاهی سال 1374، ص 200.

10- تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.

11- همان، ص 92 و 91.

12- نهج البلاغه، خطبه 118.

13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.

14- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 56.

15- مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینی درمقدمه الغدیر، ج 1، ص 23 و 24 در این باره سخنانی دارد.

16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعی الغدیر، آدرس مفصل همه موارد آمده است.

17- الاغانی، اصفهانی، ج 16، ص 2667.

18 تاریخ طبری، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجری; ارشاد شیخ مفید، ص 170.

19- انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 744، حدیث 303.

20 الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.

21- تاریخ سیاسی اسلام، ص 127.

22- تاریخ طبری، ج 4، حوادث سالهای 50 تا 60 هجری.

23- طبقات، ابن سعد، ج 3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.

24- حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 3، ص 380، انتشارات صدرا.

25- تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 26- تاریخ طبری، ج 4، ص 257301.

27- همان، ص 36870.

28- همان، ص 383.

29- همان، ص 426.

30- همان، ص 487.

31- همان، ص 579.

32- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.

33- تاریخ سیاسی اسلام، ص 260.

34- الفتوح، ج 6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.

35- تاریخ سیاسی اسلام، ص 266265.

36- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص 18.

37- تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب نیا، ص 28.

38- همان، ص 46.

39- همان، ص 115 و 114.

40- شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی اردکانی، ص 489504،انتشارات علمی فرهنگی.

41- تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص 38.

42- تاریخ طبری، ج 4، حوادث سال 145.

43- بحارالانوار، ج 47، ص 200.

44- تحف العقول، ابن شعبه حرانی،ص 25660.

شهادت امام صادق (ع) - 1

چون امام (ع) وفات یافت و به سوی قبرستان بقیع برده شد، ابو هریره عجلی این ابیات را سرود:

اقول و قدر احوا به یحملونه

علی کاهل من حاملیه و عاتق (1)

ا تدرون ماذا تحملون الی الثری!

ثبیرا ثوی من راس علیاء شاهق( (2

غداة حثا الحاثون فوق ضریحه

ترابا و اولی کان فوق المفارق (3)

شیخ کلینی و دیگران از ابو ایوب جوزی نقل می کنند که گفت: ابو جعفر منصور شبانه به سراغ من فرستاد. پس نزد او رفتم. منصور بر صندلی نشسته و روبه رویش شمعی قرار داشت و در دستش نامه ای بود. چون به او سلام گفتم نامه را به سویم افکند در حالی که می گریست گفت: این نامه محمد بن سلیمان، والی مدینه، است که در آن ما را خبر داده که جعفر بن محمد به درود حیات گفته است. آنگاه سه مرتبه گفت: «انا لله و انا الیه راجعون ». دیگر مانند جعفر کجاست؟آنگاه به من گفت: بنویس. من در جای کتابت نشستم منصور گفت: بنویس اگر جعفر به کسی بعد از خود وصیت کرد او را پیش آر و گردنش را به شمشیر بزن. در پاسخ او نوشتند: جعفر بن محمد به پنج نفر وصیت کرده است: ابو جعفر منصور، محمد بن سلیمان، عبد الله و موسی از فرزندانش و حمیدة. منصور با دیدن نام این افراد گفت: هیچ راهی برای کشتن اینها وجود ندارد.

ابن شهر آشوب در مناقب از داود بن کثیر رقی، نقل کرده است که گفت: یکی از اعراب نزد ابو حمزه ثمالی آمد. ابو حمزه از او پرسید: چه خبری دارد؟گفت: جعفر صادق (ع) از دنیا رفت. ابو حمزه فریاد بلندی کشید و بی هوش افتاد. چون به حال آمد پرسید: آیا به کسی وصیت کرده است؟پاسخ داد: آری به عبد الله و موسی، فرزندانش، و به ابو جعفر منصور وصیت کرده است. پس ابو حمزه خندید و گفت: سپاس خدایی را که ما را به هدایت رهنمون شد و بیان کرد برای ما از کبیر و راهنمایی کرد ما را بر صغیر و امری عظیم را پوشیده داشت. چون از منظور وی پرسش کردند گفت: مقصود بیان کرد عیوب کبیر (بزرگ) را و بر صغیر (کوچک) دلالت کرد و صغیر (موسی) را به اوصیا اضافه کرد و او را از جمله آنان دانست و امر امامت را با وصیت به منصور نهان داشت برای آنکه اگر منصور از وصی پرسش کند به او گفته می شود وصی امام، تو هستی. عبد الله، اگر چه بزرگ ترین فرزند امام صادق (ع) بود، اما عیبی جسمانی داشت او افطح بود حال آنکه امام نباید نقصی و عیبی داشته باشد. معذلک وی نسبت به احکام دین هم آگاهی نداشت.

مسعودی در مروج الذهب نویسد: در سال 148 هجری ده سال از خلافت منصور گذشته بود که ابو عبد الله جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب وفات یافت وی در قبرستان بقیع و در کنار پدر و جدش به خاک سپرده شد. به هنگام وفات 65 سال داشت و گفته شده که او را مسموم کرده بودند. در این قسمت از بقیع بر قبور آنان سنگ مرمری است که بر روی آن نوشته شده:

«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله مبید الامم و محیی الرمم هذا قبر فاطمه بنت رسول الله (ع) و سیدة نساء العالمین و قبر الحسن بن علی بن ابی طالب و علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب و محمد بن علی و جعفر بن محمد علیهم السلام ».

در تذکرة الخواص حکایت نوشته روی این مرمر از واقدی نقل شده است.

پی نوشتها:

1 - می گویم و حال آنکه او را می بردند بر دوشهای کسانی که او را گرفته بودند.

2 - آیا می دانید چه چیزی را به سوی خاک می برید!

3 - صبحگاهی خاک پاشندگان بر بالای ضریحش خاک ریزند حالی که و بهتر آن است که خاک بر سر ریزند

سیره معصومان، ج 5، سید محسن امین


شهادت امام صادق (ع) - 2

در اصول کافی، ارشاد شیخ مفید، کشف الغمه و برخی کتابهای دیگر، از رحلت امام صادق (ع) به لفظ «مضی » «مات » و «قبض » تعبیر شده است.

ظاهر این لفظها نشان می دهد امام به مرگ طبیعی جهان را بدرود گفته است، اما در فصول المهمه و مصباح کفعمی (به نقل مجلسی در بحار) نیز در کتابهای دیگری آمده است: امام را زهر خوراندند. (1)

ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است ابو جعفر منصور او را زهر خورانید (2) و بایست چنین باشد، زیرا با کینه ای که منصور از او داشت و بیمی که از روی آوردن مردم بدو در دل وی راه یافته بود، آسوده نمی نشست. آنان که با تاریخ زندگی این مرد آشنایند، می دانند او به کسانی که برای رساندنش به مسند خلافت هر کوشش را به کار بردند، رحم نکرد و از جمله آنان ابو مسلم بود که برپایی دولت عباسیان مرهون رنجهایی است که او در این باره بر خود نهاد. گناه ابو مسلم-چنان که ازاسناد تاریخی بر می آید، این است که هنگام خلافت سفاح، به منصور چنان که باید حرمت نمی نهاد، پس طبیعی است کسی را که از او می ترسد و از علاقه و احترام مردم بدو آگاه است آسوده نگذارد و تحمل نکند. ولی چنان که خواهیم دید، به ظاهر از رحلت آن امام بزرگوار دریغ می خورد.

کلینی به اسناد خود از ابو ایوب روایت کند: نیم شبی منصور مرا خواست. چون بر او در آمدم، بر کرسی نشسته بود و شمعی پیش روی داشت و نامه ای می خواند و می گریست. بر او سلام کردم. نامه را به سوی من انداخت و گفت: از محمد بن سلیمان است. از مرگ جعفر بن محمد خبر می دهد و سه بار «انا لله و انا الیه راجعون » را بر زبان آورد و گفت: کجا مانند جعفر یافت می شود؟ سپس گفت: بنویس! در بالای نامه نوشتم اگر شخص معینی را وصی قرار داده گردن او را بزن. چون پاسخ نامه رسید، معلوم شد پنج تن را وصی خود کرده است: منصور، محمد بن سلیمان، عبد الله، موسی و حمیده. و در روایت دیگری به جای محمد بن سلیمان، محمد بن جعفر است و به جای حمیده، مولایی از موالی ابو عبد الله و اضافه دارد: منصور گفت اینان را نمی توان کشت(. (3

یعقوبی از اسماعیل بن علی بن عبد الله بن عباس روایت کند: بر منصور در آمدم، دیدم ریش او از اشک چشمش نمناک است. سبب پرسیدم، گفت: نمی دانی به خاندان تو چه رسیده است.

-امیر مؤمنان چه شده؟ -سید و عالم و باقی مانده گزیدگان آنان درگذشت.

-امیر مؤمنان چه کسی؟

-جعفر بن محمد!

-خدا امیر مؤمنان را مزد دهد و او را برای ما باقی گذارد.

-جعفر از آنان بود که خدا در باره شان گفته است: ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا (4) او از کسانی بود که خدایش گزید و از سابقان در خیرات بود(. (5

ابن فضال روایت کند: نزد ام حمیده رفتم تا او را به رحلت امام تعزیت دهم. گریست و من از گریه او به گریه در آمدم. پس گفت: اگر ابو عبد الله را هنگام مرگ می دیدی چیزی شگفت مشاهدت می کردی. چشم خود را گشود و گفت: هر کس را با من خویشاوندی دارد گرد آورید. همه را گرد آوردیم. بدانها نگریست و گفت: شفاعت ما به کسی نمی رسد که نماز را سبک بدارد. (6)

کلینی به روایت خود از امام موسی بن جعفر روایت کند: من پدرم را در دو جامه شطوی (7) کفن کردم که آن دو، جامه احرام او بود و در جامه ای از جامه هایش و عمامه ای که از علی بن الحسین بود برای آنکه آن را به چهل دینار خریده بود. (8)

یکی از اصحاب آن حضرت گفته است: بر او در آمدم موسی بن جعفر پیش روی او نشسته بود و او وی را وصیت می کرد. آنچه از آن وصیت به یاد دارم این است:

پسرکم وصیت مرا بپذیر و گفتارم را به خاطر سپار. اگر آن را به خاطر سپاری خوشبخت زندگی خواهی کرد و ستوده خواهی مرد.

پسرکم! آنکه بدانچه خدا بدو داده قناعت کند بی نیاز بود، و آنکه دیده به مال دیگری دوزد مستمند می میرد. آنکه بدانچه خدای عز و جل بدو داده خرسند نباشد خدا را در قضای او متهم کرده است. آنکه گناه خود را خرد داند گناه جز خود را بزرگ شمارد. و آنکه گناه دیگری را خرد به حساب آرد، گناه خود را بزرگ انگارد. آنکه پرده از عیب دیگری برگیرد، عیبهای درون خانه اش آشکار شود. آنکه شمشیر ستم کشد، بدان کشته شود. آنکه برای برادر خود چاهی کند، خود در آن بیفتد.

آنکه با سفیهان بیامیزد حقیر شود و آنکه با علما نشیند وقار یابد. آنکه در جای های بد در آید متهم شود. پسرکم حق را بگو! به سودت باشد یا به زیانت. از سخن چینی بپرهیز که آن کینه را در دلهای مردم می کارد. پسرکم! اگر جستجوی بخشش می کنی به معدنهای آن روی آور. (9)

پی نوشتها:

1. ج 47، ص 2-1.

2. مناقب، ج 4، ص 280.

3. اصول کافی، ج 1، ص 310.

4. سپس میراث دادیم کتاب را به کسانی که برگزیدیم از بندگانمان (فاطر: 32) .

5. تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 117.

6. ثواب الاعمال، ص 205، بحار، ج 47، ص 2.

7. دهی در مصر که در آن چنان پارچه را می بافتند.

8. اصول کافی، ج 1، ص 476.

9. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 195، صفة الصفوه، ج 2، ص 170.

زندگانی امام صادق (ع) ، سید جعفر شهیدی



چهارشنبه 6/5/1395 - 9:18
بهداشت روانی

 

 

در این مطلب سعی کردیم افراد را بسته به بارزترین ویژگی شخصیتی‌شان به چند گروه تقسیم کنیم و بگوییم برای هر کدام چه هدیه‌ای می‌تواند مناسب باشد. اگر از آن دسته افرادی هستید که عادت به هدیه دادن دارید و برای‌تان مهم است آنچه به عزیزتان هدیه می‌دهید موردپسند او باشد، خواندن این مطلب را از دست ندهید.

 

به گزارش جام جم سرا، هدیه دادن به دوستان و اطرافیان به نظر ساده و بی‌دغدغه می‌آید اما وقتی در بطن ماجرا وارد می‌شویم تازه می‌بینیم یکی از کارهای سخت و پیچیده است؛ از این نظر که معمولا نمی‌دانیم آنچه به عنوان هدیه در نظر گرفته‌ایم مورد پسند اوست یا نه؟


 
 
 
برای افراد خجالتی چی بخریم؟

هر آنچه تنهایی آنها را پر می‌کند

کم‌حرفی بارزترین ویژگی افراد خجالتی است. آنها خیلی کم صحبت می‌کنند و هنگامی که مورد سوال قرار می‌گیرند، کوتاه‌ترین جواب ممکن را می‌دهند. اعتماد به نفس‌ این افراد پایین است و معمولا موقع ایستادن سرشان را پایین می‌اندازند و با دستان و وسایل خود بازی می‌کنند. هنگام برقراری ارتباط با دیگران با آنها ارتباط چشمی برقرار نمی‌کنند یا به نقطه دیگری نگاه می‌کنند؛ مثل شخصیت نیلوفر در فیلم دختر شیرینی‌فروش با بازی فاطمه معتمدآریا یا شخصیت رضا در فیلم خواب سفید با بازی حمید جبلی. علاوه بر اینها شخصیت‌های خجالتی نمی‌توانند دیدگاه و احساسات واقعی‌شان را بیان کنند و در نتیجه قادر نیستند با دیگران ارتباط موثر و مفیدی برقرار کنند.

چون افراد خجالتی و کم‌حرف به خوبی نمی‌توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند در کل هدیه گرفتن در آنها حس خوبی ایجاد می‌کند و اعتماد به نفس آنها را بالا می‌برد. اگر همسر یا یکی از نزدیکان‌تان خجالتی و کم‌حرف است نه‌تنها برای مناسبت‌ها بلکه گاهی بدون منظور هدیه‌ای به او بدهید و بدانید که با این کار حس خیلی خوبی در او ایجاد کرده‌اید. برای اینکه او را خوشحال کنید به دنبال این نباشید که غافلگیرش کنید بلکه سعی کنید چیزی را به او بدهید که برایش کارآیی داشته باشد.

افراد خجالتی و کم‌حرف به فعالیت‌های گروهی علاقه‌ای ندارند در جمع احساس راحتی نمی‌کنند و بیشتر اوقات خود را در تنهایی می‌گذرانند؛ از این رو اگر می‌خواهید مناسب‌ترین هدیه را به آنها بدهید کتابی در زمینه‌ای که به آن علاقه دارد به او هدیه بدهید. کتاب‌های خودآموز و رمان هم معمولا موردپسندشان است.

موزیک پلیر یا هندزفری هم می‌تواند هدیه مناسبی برای این گروه باشد چون معمولا به موسیقی هم علاقه زیادی دارند و اغلب در تنهایی موسیقی گوش می‌دهند. اگر اهل ورزش خاصی باشند هم می‌توانید یک ست ورزشی یا لوازم ورزش مورد علاقه‌شان را به آنها هدیه دهید. یک عروسک یا وسیله‌ای تزیینی که بتواند آن را در اتاقش بگذارد و با دیدنش یاد شما بیفتد هم برای خجالتی‌ها هدیه مناسبی است.
 
 
 
 
 
 
برای احساساتی‌ها چی بخریم؟

هر چی می‌خرید کنارش یک گل باشد


افراد رمانتیک و احساساتی بیش از اندازه عاطفی و حساسند و معتقدند هر احساسی معتبر است؛ چه معنی‌دار باشد و چه نباشد. این افراد هنگام تصمیم‌گیری احساس‌شان بر منطق‌شان غلبه می‌کند و معمولا از روی احساس‌شان تصمیم می‌گیرند. آنها به احساسات دیگران هم توجه می‌کنند و تمام تلاش‌شان این است که رضایت دیگران را جلب کنند. افراد حساس می‌توانند عمیقا روی چیزی تمرکز کنند و در کارهایی که نیازمند دقت، سرعت و جزئیات است، مهارت دارند.

وظیفه‌شناسی هم یکی دیگر از خصوصیات آنهاست. علاوه بر این، آنها سریعا تحت تاثیر موقعیت‌های ناراحت‌کننده قرار می‌گیرند و حال و هوا و خلق و خوی دیگران روی آنها تاثیر زیادی می‌گذارد؛ از این رو رعایت آداب هدیه دادن بیشتر از خود هدیه دادن برای‌شان اهمیت دارد. درواقع هدیه گرفتن برای آنها بیشتر از اینکه جنبه کارآیی داشته باشد، جنبه احساسی دارد.
اگر همسر شما یا یکی از نزدیکان‌تان به‌شدت رمانتیک و احساساتی است، روز تولد، مناسبت‌های مهم و سالگردهای ازدواج‌تان را حتما به یاد داشته باشید و دقیقا در همان روز هدیه‌تان را به او تقدیم کنید. بهتر است کنار هدیه‌تان یک شاخه یا یک دسته گل هم بگذارید یا در تزیین هدیه‌تان از گل طبیعی استفاده کنید. زیورآلاتی تزیینی که سمبلی عاشقانه دارد هم برای این دسته افراد هدیه مناسبی است. همچنین می‌توانید یک گردنبند طلا، نقره یا تیتانیوم که اسم خودتان روی آن حک شده برایش بخرید یا پشت آویزی که به او هدیه می‌دهید جملات عاشقانه‌ای مثل «تا همیشه دوستت دارم» و از این دست را حک کنید.

یک عطر خوشبو یا یک ادکلن معروف در کنار یک بسته شکلات یا یک سی‌دی از موزیک‌های کلاسیک و عاشقانه هم با توجه به روحیه لطیفی که این افراد دارند، بسیار مناسب خواهد بود. رمان‌های عاشقانه، کتاب شعر یا یک تابلوی نقاشی با مضمونی عاشقانه هم می‌تواند مورد پسند رمانتیک‌ها و احساساتی‌ها باشد.
 
 
 
 
 
 
 
برای جسورها چی بخریم؟

چیزی که به کارشان بیاید


افراد جسور افکاری رک و صریح دارند و احساسات‌شان را صادقانه ابراز می‌کنند. این دسته افراد اگر حین انجام کاری با مانعی برخورد کنند به‌سادگی کوتاه نمی‌آیند و دست از تلاش برنمی‌دارند. این افراد متوجه اشتباهات‌شان می‌شوند و مسوولیت آن را می‌پذیرند. آنها احساسات خودشان را می‌شناسند و هیجانات‌شان را حل و فصل می‌کنند. افراد جسور و بی‌پروا، سختکوش و باانگیزه‌ هستند؛ از این رو بیشتر از هدایایی خوش‌شان می‌آید که برای رساندن آنها به اهداف‌شان کارآیی لازم را دارند؛ به همین دلیل خرید وسایل کاربردی بسیار موردپسند‌شان است.

پس اگر می‌خواهید برای فردی که جسارت یکی از ویژگی‌های بارز شخصیتی اوست، هدیه‌ای بخرید بسته به حرفه و علایقش وسیله‌ای کاربردی مثل گوشی، لپ‌تاپ، فلش، کتاب و. . . به او هدیه دهید. اگر شخص مورد نظرتان ورزش یا هنر خاصی را به‌طور حرفه‌ای دنبال می‌کند، هدیه دادن ابزاری که به کارش بیاید، بسیار او را خوشحال می‌کند.

از آنجا که رک‌گویی یکی از ویژگی‌های افراد جسور است ممکن است فکر کنید کارتان کمی سخت است و هدیه‌ای که به او می‌دهید حتما باید کاملا مطابق سلیقه او باشد اما چون آنها این قدرت را دارند که در لحظه عواطف و احساسات خود را مدیریت کنند و بهترین و مناسب‌ترین رفتار را از خودشان نشان دهند، زیاد نگران نباشید. یک فرد جسور حتی اگر از هدیه‌تان خیلی خوشش هم نیاید به‌گونه‌ای برخورد می‌کند که شما آن را حس نکنید.

جسارت و جرأتمندی یکی از ویژگی‌های شخصیتی مثبت‌ افراد جسورمحسوب می‌شود اما به شرطی که بتوانند با رعایت اعتدال و داشتن مهارت‌های لازم درست و بجا آن را به کار گیرند؛ درست مثل شخصیت شهرزاد در سریال شهرزاد.
 
 
 
 
 
 
 
 
برای خودشیفته‌ها چی بخریم؟

کادویی که خاص و گرانقیمت باشد


خودشیفته‌ها خودشان را بسیار ویژه، خاص و مهم می‌پندارند و چون خود را خاص، قوی، فوق‌العاده شایسته و دانا می‌دانند، انتظار دارند که خاص‌ترین هدیه را دریافت کنند. آنها تحمل انتقاد را ندارند و در برابر آن خشمگین می‌شوند. پس اگر می‌خواهید برای کسی هدیه بخرید که پرتوقعی و خودشیفتگی بارزترین ویژگی شخصیتی اوست، کارتان کمی سخت است چون تنها هدیه‌ای که کاملا مطابق با سلیقه او باشد و آن را در شأن خود بداند، خوشحالش می‌کند.
 
این افراد همیشه حق ‌به‌ جانب هستند و در غیر این صورت هرگز راضی و خوشحال نخواهند شد. اگر همسر شما در این دسته قرار می‌گیرد و می‌خواهید برای او هدیه بخرید طلا، جواهر و ساعت اصل بهترین گزینه است. شخصیت‌های خودشیفته و پرتوقع همیشه در تلاشند بهترین‌ها و خاص‌ترین‌ها را برای خود فراهم کنند؛ از این رو تنها لباس‌هایی با برندها و مارک‌های خاص و گران و همچنین لباس‌هایی با جنس‌های خاصی مثل حریر و ابریشم آنها را خوشحال می‌کند.

خودشیفته‌ها روی تک و منحصربه‌فرد بودن هم حساسیت زیادی دارند و به‌هیچ‌وجه دوست ندارند شخص دیگری شبیه آن را داشته باشد؛ بنابراین هنگام خرید هدیه این مساله را هم حتما مدنظر قرار دهید. یک عطر اورجینال با بسته‌بندی بسیار شیک هم می‌تواند گزینه مناسبی برای این دسته افراد باشد.
 

 
 
 
برای حسابگرها چی بخریم؟

هدیه‌هایی که خیلی گران نباشند


زیاد پول خرج کردن افراد حسابگر و خسیس را مضطرب و نگران می‌کند. افراد حسابگر و مقتصد برخلاف ولخرج‌ها داشتن امنیت مالی را به هیجان خریدن کردن ترجیح می‌دهند. هنگام هدیه دادن به این افراد بهتر است سراغ هدیه‌های خیلی گران‌قیمت نروید به این دلیل که اولین چیزی که بعد از گرفتن هدیه به ذهن آنها می‌رسد این است که حالا چگونه هدیه‌ای که او به من داده است را جبران کنم و همین فکر ناخوشایند شیرینی گرفتن هدیه گران‌قیمت و ارزنده را به کام آنها تلخ می‌کند.

گرفتن وسایل کاربردی که نیازهای روزمره آنها را برطرف می‌کند می‌تواند برای این افراد هدیه مناسبی باشد؛ بنابراین می‌توانید سراغ محصولات آرایشی، بهداشتی، لباس، کیف، کفش و لوازم کاربردی منزل بروید چون در این صورت با یک تیر دو نشان زده‌اید؛ هم به او هدیه‌ای داده‌اید و هم او را از اینکه خودش برای خریدن آن چیز هزینه کند، نجات داده‌اید.

دقت کنید آنچه می‌خرید حتما مورد نیاز و مورد پسند او باشد چون افراد حسابگر از اینکه چیزی غیرقابل استفاده جایی بماند، اصلا حس خوبی ندارند. به‌هیچ‌وجه سراغ وسایل تزیینی و لوکس مثل عروسک، مجسمه و... همچنین عطر‌های گرانقیمت و زیورآلات نروید. اگر خیلی سلیقه او را نمی‌شناسید، می‌توانید مبلغی که می‌خواهید برای خریدن هدیه هزینه کنید را در قالب کارت هدیه به او کادو دهید. مطمئن باشید در این صورت هم خوشحال می‌شود و هم با حسابگری‌ای که دارد بهترین و مناسب‌ترین کالا را برای خودش می‌خرد.
  
 
 
 
برای افراد مهربان چی بخریم؟

چیزی که برای خریدش وقت و انرژی می‌گذارید


محبت و عشق ورزیدن به دیگران بالاترین ایده‌آل افراد مهربان است. آنها بخشنده و مهربانند، معمولا برونگرا هستند و در اجتماع حضوری فعال دارند. شخصیت‌های مهربان هرگز تاریخ تولد عزیزان و دوستان‌شان را فراموش نمی‌کنند و برای همه مناسبت‌ها به فکر این هستند که اطرافیان‌شان را خوشحال کنند؛ از این رو اگر مهربانی یکی از ویژگی‌های شاخص فردی است که می‌خواهید به او هدیه دهید، حتما هدیه را به‌موقع و در همان روز به او دهید.

افراد مهربان ساعت‌ها وقت باارزش خود را صرف دیگران می‌کنند و خم به ابرو نمی‌آورند؛ بنابراین اگر هدیه‌ای که دریافت می‌کنند نشان‌دهنده این باشد که طرف مقابل‌شان وقت و انرژی زیادی برای تهیه آن صرف کرده احساس خوشایندتری در آنها ایجاد می‌شود.

اگرچه افراد مهربان به دیگران عشق می‌ورزند اما کاملا هم بدون انگیزه بعدی این کار نمی‌کنند و به‌نوعی می‌خواهند دیگران آنها را به خاطر محبت‌‌های‌شان دوست بدارند و از آنها سپاسگزار باشند؛ بنابراین در هدیه دادن به این گروه باید دقت زیادی کرد.

اگر فرد مورد نظرتان اهل هنر باشد، می‌توانید یک اثر هنرمندانه برایش بخرید. اگر اهل موسیقی، فیلم یا تئاتر است یک اثر به‌روز و باب سلیقه او و شاید هم بلیت یک کنسرت، فیلم یا تئاتر می‌تواند خوشحالش کند. اگر اهل کتاب و کتابخوانی است، می‌توانید یک کتاب در حوزه مورد علاقه‌اش به او هدیه دهید. اگر اهل ورزش یا فعالیت خاصی است محصولی در این رابطه حتما به مذاقش خوش خواهد آمد.

برای این دسته افراد، تفکر پشت هدیه بیشتر از آنچه هدیه می‌گیرند اهمیت دارد؛ بنابراین از دادن کارت هدیه و وجه نقد به‌عنوان هدیه به این افراد خودداری کنید چون به احتمال زیاد این مساله را به ذهن‌شان متبادر می‌کند که برای رفع تکلیف این کار را انجام داده‌اید و وقت و انرژی لازم را برای‌شان صرف نکرده‌اید.
 
 
 
 
 
 
برای افراد ولخرج چی بخریم؟

کادویی که آنها را هیجان‌زده کند


ولخرج‌ها افرادی هستند که نمی‌توانند در برابر خرج کردن پول مقاومت کنند و بدون هیچ حساب و کتاب و مدیریتی پول‌شان را خرج می‌کنند. بروز رفتارهای هیجانی و نمایشی از خصوصیات بارز شخصیت‌های ولخرج است. ولخرج‌ها بدون هیچ نیازی بدون محابا اقدام به خریدهای بی‌مورد و گاهی تجملی و گران‌قیمت می‌کنند و معمولا نوع، جنس، رنگ، مدل و کارآیی آن برای‌شان مهم نیست و تنها از اینکه آن را بخرند احساس رضایت و آرامش می‌کنند. اگر فیلم بی‌پولی را دیده باشید، شخصیت ایرج چیت‌چی با بازی بهرام رادان نشانگر یک شخص ولخرج و بدون مدیریت مالی است.

از آنجا که این افراد هیجان پول خرج کردن را به امنیت مالی ترجیح می‌دهند، هدیه‌ای که این هیجان را در آنها ایجاد کند، می‌تواند آنها را خیلی خوشحال کند؛ مثل عروسک‌های خیلی بزرگ، یک دسته گل بزرگ، قاب عکس و وسایل تزیینی جالب و شیک و حتی یک شکلات خیلی خوشمزه با بسته‌بندی خاص. هدیه‌ای با اندازه بزرگ‌تر و تعداد بیشتر آنها را بیشتر از یک کادوی کوچک گران‌قیمت و ارزنده خوشحال می‌کند. هرچه بسته‌بندی و تزیین کادویی که به او هدیه می‌دهید شکیل‌تر و تجملی‌تر باشد، او هیجان‌زده‌تر خواهد شد.

بنابراین اگر خیلی با او صمیمی هستید و می‌دانید کالای خاصی مدنظرش بوده و همیشه دوست داشته آن را داشته باشد حتی اگر خیلی ارزنده و مناسب نیست بدون هیچ شکی آن را برایش بخرید و با نهایت سلیقه آن را بسته‌بندی و کادوپیچ کنید، به او هدیه دهید و مطمئن باشید که خیلی خوشحال خواهد شد.
 
 
 
 
 
 
برای افراد خودنما چی بخریم؟

کادویی که خیلی خوب تزیین شده است


توجه‌طلبی زیاد و افراطی بارزترین ویژگی شخصیتی این دسته افراد است. این گروه رفتارهایی نمایشی، برون‌گرایانه و پررنگ و لعاب دارند. آنها هیجانی و تحریک‌پذیرند و همواره با خودنمایی، دلربایی و عشوه‌گری تلاش می‌کنند در کانون توجه قرار بگیرند؛ تقریبا شبیه نقش شیرین، همسر عطا در شمعدانی.

بنابراین خودنماها از هدیه‌ای خیلی خوش‌شان می‌آید که توجه‌طلبی آنها را تامین کند. نحوه دادن هدیه هم برای این افراد مهم است. اگر می‌خواهید در هدیه دادن به این افراد سنگ‌تمام بگذارید، سعی کنید آنها را به بهترین شکل غافلگیر کنید. اگر سورپرایزتان در حضور دیگران باشد که فوق‌العاده است.

هدیه‌هایی از نوع پوشیدنی و تزیینی هم مورد پسند این دسته افرد است به شرط اینکه مدل و رنگش به چشم‌شان بیاید. پس اگر می‌خواهید لباسی به آنها هدیه دهید، سعی کنید مدل‌ آن عجیب و غریب و شلوغ باشد. همچنین رنگ‌های متضاد و تندی داشته باشد. اگر عطر مدنظرتان است، بوهای گرم و تند را انتخاب کنید و در زیورآلات هم سراغ انگشترهایی با نگین‌های بزرگ بروید. اگر یک دستبند یا آویز تجملی با مدلی خاص و توی چشم یا یک ساعت مچی با صفحه‌ای بزرگ و طرحدار هم انتخاب کنید، خوش‌شان خواهد آمد. مجسمه‌های فانتزی و قاب ‌عکس‌هایی با طرح کوبیسم به احتمال زیاد این گروه را خوشحال خواهد کرد.

یادتان نرود هرچه تزیین و رنگ و مدل بسته‌بندی‌ هدیه‌ای که قرار است به این افراد بدهید جالب‌تر بوده و به‌گونه‌ای باشد که خیلی به چشم‌شان بیاید، خوشحال‌تر می‌شوند.
 
 
 
 
 
 
 
 
برای افراد سرزنده چی بخریم؟

هدیه‌هایی که کودک درون‌شان را فعال کند


شخصیت‌های سرزنده و شاد افرادی هستند برونگرا با روابط اجتماعی بالا. خوش‌بینی هم یکی از ویژگی‌های بارز این اشخاص است. شاید بتوان گفت شخصیت‌های شاد و سرزنده از این رو که برون‌گرا و اجتماعی هستند رضایت بیشتری از زندگی داشته و خوشحال‌ترند. آنها در جمعی که پر از افراد گوناگون است به‌راحتی وارد شده، خود را معرفی می‌کنند و با آنها صمیمی برخورد می‌کنند. افراد سرزنده و شاد همواره با مردم در تعاملند و دوستان زیادی دارند.
 
آنها در فعالیت‌های اجتماعی بیشترین حضور را دارند و همین برخورد با افراد گوناگون فرصت‌های مختلف و موفقیت‌های پی در پی را برای‌شان ایجاد می‌کند. این دسته معتقدند خودشان قادر به انتخاب سرنوشت خود هستند و همین احساس قوی کنترل بر امور شخصی در آنها بیش از هر عامل دیگری سبب بروز احساسات مثبت، حس رضایت از زندگی و خوشحالی می‌شود. شخصیت دکتر رازیانی با بازی شهاب حسینی در فیلم طعم شیرین خیال نمونه بارز یک شخصیت سرزنده، شاد و فعال است. طبیعتا این دسته هم مثل همه آدم‌ها از گرفتن هدیه خوشحال می‌شوند اما مطمئن باشید به خاطر روحیه خاصی که دارند آن را بیشتر نشان می‌دهند و حس بهتری را در هدیه‌دهنده ایجاد می‌کنند.

مطمئن باشید هدایایی که کودک درون آنها را فعال‌تر می‌کند مثل عروسک شخصیت‌های کارتونی، مجسمه‌هایی با اشکال فانتزی، سی‌دی بازی‌های رایانه‌ای و لوازم تزیینی نوستالژیک آنها را خوشحال‌تر می‌کند. اگر از پوشیدنی‌ها می‌خواهید هدیه‌ای برای‌شان تهیه کنید، پیشنهاد می‌کنیم حتما سراغ رنگ‌های شاد بروید؛ مثلا یک ست کیف و کفش یا یک کلاه و شال‌گردن با رنگی خاص و منحصربه‌فرد. همچنین یک تابلوی نقاشی از طبیعت، یک دسته گل زیبا و رنگارنگ و حتی لوازم جانبی گوشی موبایل، لپ‌تاپ و کامپیوتر با رنگ‌های شاد می‌تواند هدیه مناسبی برای این دسته افراد باشد.
 
 
 

 

 

برای افراد ساده و بی‌ریا چی بخریم؟

سخت نگیرید؛ هر هدیه‌ای را دوست دارند!


شخصیت‌های ساده و بی‌ریا خوش‌بین و مثبت‌اندیش‌ هستند و روح زندگی در آنها جریان دارد. این افراد معمولا اشخاص صادقی هستند و کمی تا اندکی هم زودباور. آنها زندگی را پر از شیرینی‌هایی می‌دانند که هنوز به آنها دست نیافته‌اند؛ البته منکر تلخی‌ها هم نیستند ولی شاید چون شیرینی‌ها و زیبایی‌ها را زیاد دوست دارند و به دنبالش هستند بیشتر نصیب‌شان می‌شود. در گفتارهای خود همیشه از کلمات و عبارات مثبت و امیدبخش استفاده می‌کنند و به اطرافیان‌شان امید و شادی منتقل می‌کنند.

به قول معروف شخصیت‌هایی از این دست در نقش خود راحت هستند، حساسیت زیاد در رفتارشان مشاهده نمی‌شود، در صحبت‌های‌شان از واژه‌های اغواکننده و فریبنده استفاده نمی‌کنند و گاهی هنگام توصیف قضایا به موارد و جزییاتی اشاره می‌کنند که شاید برای شما کمی عجیب به نظر برسد. آنها چون با آنچه هستند راحتند، نیازی به چیزهای اضافی برای خوشحال بودن ندارند. درواقع خوشبختی و شادی را در درون خود جست‌وجو می‌کنند. آنها خود و شغل‌شان را دوست دارند و شادی را در چیزهای ساده می‌یابند.

این افراد از آنجا که همه چیز را ساده می‌گیرند، تقریبا از هر چیزی که به‌عنوان هدیه دریافت کنند خوشحال می‌شوند اما اگر آنچه دریافت می‌کنند مطابق سلیقه‌شان باشد بیشتر خوشحال می‌شوند؛ بنابراین لازم نیست سراغ هدایای خیلی خاص و جذاب بروید. هر آنچه فکر می‌کنید دوست دارند از خوردنی‌ها گرفته تا پوشیدنی و لوازم کار و منزل را می‌توانید به آنها هدیه دهید و نگران هم نباشید.

آنها هدیه شما را باز می‌کنند و با لبخندی که گوشه لب‌شان می‌نشیند این حس مثبت و خوشایند را به شما انتقال می‌دهند که از هدیه‌تان راضی هستند. آنها حتی اگر هدیه شما را دوست نداشته باشند در قالب این جمله که «همین که به فکرم بودی یک دنیا برام ارزش داشت» از شما تشکر می‌کنند.

 

 

 

 

 

 

برای افراد سختگیر و جدی چی بخریم؟

کارت هدیه تهیه کنید


شخصیت‌های سختگیر و جدی در زندگی‌شان یک خط ثابت را انتخاب کرده و از این شاخه به آن شاخه پریدن پرهیز می‌کنند و یک شاخه را با جدیت ادامه می‌دهند. پس طبیعی است که در کارشان آدم‌های متخصصی باشند و از پس چالش‌های زندگی‌شان به خوبی بربیایند. این افراد اگر مسوولیتی را قبول کنند تمام تلاش‌شان را برای انجام دادنش می‌کنند و به‌راحتی می‌توانید به متعهد بودن‌شان اطمینان کنید.

 

 

این شخصیت‌ها متفکر، تحلیلگر و ارزیاب هستند و قبل از هر اقدامی آن را در ذهن خود می‌پرورانند. دائما دیگران را ارزیابی کرده، مسائل را پیش‌بینی می‌کنند و خیلی اهل ابراز احساسات نیستند. از آنجا که ادب را در مورد دیگران کاملا رعایت می‌کنند انتظار ادب و احترام خاصی از اطرافیان‌شان دارند.

بنابراین برای خرید هدیه برای این شخصیت‌ها سراغ وسایل فانتزی، جالب و جدید نروید. اگر اهل ورزش است یک وسیله ورزشی، اگر اهل مطالعه است یک کتاب، اگر به انجام کارهای فنی علاقه دارد یک ابزار کارآمد، اگر به دنیای هنر علاقه‌مند است یک اثری هنری و اگر به حوزه دیجیتال علاقه‌مند است یک وسیله دیجیتالی به او هدیه دهید. بهتر است برای این فرد سراغ پوشیدنی‌ها، زیورآلات و لوازم تزیینی منزل نروید چون ممکن است سلیقه شما را نپسندد و هدیه‌ای که به او می‌دهید آن‌طور که باید او را خوشحال نکند.

از آنجا که این افراد در زندگی‌شان روی یک خط ثابت حرکت می‌کنند، اگر با سلیقه‌شان آشنا نیستید می‌توانید مبلغی را که می‌خواهید برای‌شان هزینه کنید در قالب یک کارت هدیه به آنها تقدیم کنید؛ البته برای به جا آوردن ادب بعد از دادن هدیه برایشان توضیح دهید: «چون دقیقا نمی‌دانستیم از چه چیزی خوشتان می‌آید، این هدیه را برایتان در نظر گرفتم.» و از او بخواهید به نیابت از شما هدیه مورد علاقه‌اش را خریداری کند.

منبع : زندگی ایده آل 

سه شنبه 5/5/1395 - 15:35
محبت و عاطفه

 

 

 

 

با توجه به سابقه درخشان فعالیت‌های پزشكی در كشور ما به ویژه در میان كشورهای منطقه، به كارگیری روش‌های نوین درمانی و استفاده از علوم روز دنیا به منظور درمان بیماران، همواره مورد توجه پزشكان ایرانی قرار داشت؛ و پر واضح است كه طب انتقال خون و به عبارتی نجات زندگی بیماران و مصدومین نیازمند به خون از طریق تزریق خون و فراورده‌های آن نیز از این قاعده مستثنی نبود.

بر اساس شواهد و قرائن موجود، سابقه اولین تزریق خون در كشور ما به سالهای ابتدایی دهه 20 هجری شمسی بر می‌گردد. در واقع در این سالها با توجه به نوپا بودن طب انتقال خون و ناآشنا بودن اذهان عمومی با این مقوله، دریافت خون از داوطلبان برای تزریق به بیماران به سختی انجام می گرفت و راضی كردن افراد برای دادن خون عمدتا به ابتكار عمل پزشك بستگی داشت.

در واقع بیمارستان‌های ارتش و مراكز جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران از اولین مراكزی بودند كه به صورت سیستماتیك اقدام به جمع آوری خون از میان اعضا و داوطلبان خود كردند.

به تدریج با شناخته شدن ارزش حیاتی تزریق خون در نجات بیماران، و افزایش تجویز خون در مراكز درمانی، جمع آوری خون داوطلبان جوابگوی نیاز بیماران نبود و تنها راه چاره پرداخت مبالغی در برابر دریافت خون بود؛ و از همینجا پای واسطه ها به ماجرا باز شد. بنگاه هایی كه خون را در ازای پرداخت مبالغ اندكی از مردم می‌خریدند و به بهای گزاف به بیمارستان‌ها و مراكز درمانی می‌فروختند. بدیهی است كه مشتریان این بنگاه‌ها را عمدتا افراد بی بضاعت و به ویژه معتادان و خیابان خواب ها تشكیل می‌دادند و بدیهی است كه كمترین كنترلی از نظر بررسی سلامت و كیفیت روی خون‌ها وجود نداشت. ذكر این نكته خالی از لطف نیست كه ضرب‌المثل‌های (خون فروشی) و (خون كسی را توی شیشه كردن) از همین‌جا وارد زبان فارسی شده‌اند.

با توجه به مشكلات و عوارض ناشی از تعدد متولیان امر انتقال خون، فعالیت سودجویانه بنگاه‌های خصوصی و به ویژه رقابت ناسالم این بنگاه‌ها، طرح اولیه تاسیس یك سازمان مستقل برای ساماندهی سیستم تامین خون و فراورده‌های خونی شكل گرفت و به تدریج پررنگ تر شد تا اینكه در نهایت به تاسیس سازمان ملی انتقال خون ایران در نهم مرداد ماه 1353 منتج شد.

در واقع معرفی سازمان انتقال خون ایران به عنوان تنها متولی تهیه خون در كشور گامی بود برای متمركز كردن و همسویی تمام امكانات موجود در زمینه طب انتقال خون، به منظور ارتقای كمی و كیفی در روند تامین خون و فراورده های خونی مورد نیاز. هدفی كه همواره به عنوان یكی از اركان اصلی سازمان مطرح بوده و مورد توجه قرار داشته است.

بر همین اساس خاتمه دادن به سیستم خرید و فروش خون و تعطیلی بنگاه های واسطه از اولین دستاوردهای این سازمان بود. لیكن در آن سالها با توجه به عدم آشنایی كافی اقشار مختلف جامعه با این مقوله حیاتی؛ سیستم جایگزینی خون؛ یعنی دریافت خون از آشنایان و بستگان فرد بیمار تنها راه حل موجود به نظر می رسید. سیستمی كه تا سال 76 همچنان پابرجا باقی ماند.

شاید به جرات بتوان گفت بروز انقلاب اسلامی و پس از آن جنگ تحمیلی بهترین فرصت را برای معرفی نقش حیاتبخش و ارزشمند سازمان فراهم ساخت. مشاركت بی نظیر گروه های مختلف مردم برای تامین خون مورد نیاز مجروحین انقلاب و جنگ، فرصتی استثنایی برای آشنایی اقشار مختلف جامعه با مقوله انساندوستانه و خداپسندانه اهدای خون پدید آورد و برگ زرینی شد در دفتر افتخارات سازمان انتقال خون ایران.

همزمان با گسترش فعالیت سازمان و رشد فزاینده جمعیت داوطلبان اهدای خون ؛ ارتقای كیفیت فراورده های خونی نیز توجه ویژه ای را به خود معطوف داشت . به ویژه با شناسایی عوامل بیماریزایی منتقله از طریق خون مثل ویروس های هپاتیت ـ بی (HBV) ؛ اچ ـ آی ـ وی (HIV) و هپاتیت سی (HCV) ؛ ارتقای سلامت فراورده های خونی جایگاه خاصی را در فعالیت های كنترل كیفی سازمان به خود اختصاص داد.

به تدریج و همزمان با پیشرفت های چشمگیر علم پزشكی در زمینه طب انتقال خون، به كارگیری فناوری روز دنیا در تمامی مراحل تامین فراورده های خونی از جذب و انتخاب اهداكنندگان ؛ انجام آزمایشات بررسی ویروسی روی تك تك كیسه های خونی ؛ تهیه و نگهداری فراوردهای خونی و در نهایت ارسال فراورده به بانك خون های بیمارستانی كارنامه درخشانی را برای انتقال خون ایران رقم زده اند . ضمن اینكه پیاده سازی سیاست های سازمان جهانی بهداشت، از جمله حذف سیستم جایگزینی خون و جمع آوری خون از اهداكنندگان داوطلب ؛ آزمایشات غربالگری خون، اهدای مستمر، سیستم خودحذفی محرمانه و ... موقعیت ممتازی را برای این سازمان در بین كشورهای منطقه فراهم ساخته است.

رسیدن شاخص اهدای خون به عدد 27 در هر هزار نفر جمعیت كشور، نشان‌دهنده روند رو به رشد استقبال مردم برای اهدای خون است . اما مسلما ادامه این سیر صعودی تنها در سایه تبدیل ضرورت اهدای خون به یك فرهنگ و یك باور عمومی میسر خواهد بود. حركتی كه توجه فرد فرد جامعه و حمایت همه جانبه سازمانها و نهادهای مسئول در زمینه سلامت و فرهنگ كشور را طلب می كند.

سه شنبه 5/5/1395 - 10:27
سلامت و بهداشت جامعه

 
 
 
 
 
 
۲۵ تیرماه هر سال در کشورمان ایران« روز بهزیستی و روزتامین اجتماعی »نامگذاری شده است. سازمان بهزیستی کشور، به موجب لایحه قانونی سال ۱۳۵۹ در جهت تحقق مفاد اصول ۳، ٢١ و ٢۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در زمینه تحقق عدالت اجتماعی تشکیل شده است.
 
سازمان بهزیستی به منظور نیل به اهداف خود با اتخاذ تدابیر لازم و حمایتهای گوناگون از کودکان نیازمند، زنان و کودکان بی سرپرست، ابن السبیل (در راه ماندگان) و نیز عرضه خدمات توانبخشی به معلولان جسمی و ذهنی، مبتلایان به بیماریهای صعب العلاج، معتادان و ناسازگاران اجتماعی و هم چنین پیشگیری از معلولیتها و آسیبهای اجتماعی و غیره با توجه به حفظ ارزشها و کرامات والای انسانی و تکیه بر تعاون و همیاری مردم نیکوکار و همکاریهای نزدیک روحانیون متعهد و سایر طبقات دلسوز کشور تلاش می کند.
 
بی تردید، سلامت جسم و روان، زیربنایی ترین عامل پیشرفت و تکامل یک جامعه است و امروزه برای دستیابی به این هدف با اجرای برنامه های پیشرفته بهداشتی و بهزیستی در بسیاری از کشورهای توسعه یافته افراد جامعه از دوران شیرخوارگی تا پایان زندگی تحت مراقبت قرار می گیرند و سازمانهای ذی ربط با دقت در مواد غذایی و تغذیه، سالم سازی محیط زندگی، توسعه برنامه های مختلف، پیشگیری و غیره مانع بروز بسیاری از امراض و معلولیتها می شوند تا سلامت مردم تأمین شود.
 
امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند:
«آگاه باشید که از جمله بلاها فقر و ناداری است و سخت تر از ناداری بیماری تن و سخت تر ار بیماری تن بیماری قلبی است».
و در اهمیت تندرستی همین بس که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در پاسخ سؤالی که اگر شب قدر را درک کردیم چه چیزی از خدای خود طلب کنیم؟
حضرت جواب دادند: عافیت را.
 
بی شک اگر کسی این سخن گوهربار امام صادق علیه السلام را بشنود که فرمودند:
«کل شیءٍ تکون فیه المضرةَ عَلَی اِلاْنسانِ فی بَدَنِهِ فَحَرامٌ اَکْلُهُ اِلا فی حالِ الضُّرورَة »
«خوردن هر چیزی که برای بدن انسان مضر باشد حرام است مگر در حال ضرورت».
بنابراین با توجه به احادیث و روایات، لازم است برنامه پیشگیری از بیماریهای جسمی و اخلاقی و آسیبهای اجتماعی به منظور حفظ و تأمین بهداشت جسمی و روانی جامعه از دوران شیرخوارگی آغاز شود. با در نظر گرفتن آیه شریفه:
 
«مَنْ اَحْیاها فکانما احیا النّاس جمیعاً».
و هر کس که نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده است.
می توان به اهمیت واقعی پیشگیری پی برد و جان انسانها را قبل از این که دچار گرفتاری شوند نجات دهیم.
 
خدمات بهزیستى در ایران:
با توجه به فرهنگ غنى اسلام و مردم در ایران، از دیربازهمواره طیف وسیعى از خدمات اجتماعى توسط خانواده ها، افراد نیکوکار، روحانیت و مساجد ارائه مى شده و موسسات اجتماعى کوچک و بزرگ با تکیه بر نهاد وقف، نه تنها در حوزه بهزیستى بلکه در سایر امور فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى به فعالیت مى پرداخته است.نمونه چنین مراکزى، مکتبخانه ها، مدارس، حوزه هاى علمیه، شفاخانه ها، بیمارستانها، کاروانسراها و… که طى قرون متمادى ساخته و دایر شده است مى باشند.
افزایش مراودات تجارى، سیاسى و فرهنگى در قرون اخیر با همسایگان و دولتهاى منطقه منجر به بروز تغییراتى در برخى از حوزه هاى اجتماعى و اقتصادى شده است.
 
در حوزه بهزیستى اولین یتیم خانه ایران به سبک شبانه روزى مستقل در تهران محل انبار گندم سابق) و در دوران ناصرالدین شاه ایجاد شد. از آن زمان به بعد موسسه هاى مختلفى از سوى دولتها یا افراد و گروههاى خیر براى حمایت از نابینایان و ناشنوایان، معلولین ذهنى و جسمى و همچنین نیازمندان و بى سرپرستان به وجود آمد که خدمات آنها عموماً جنبه رفاهى و آموزشى داشته است.
 
تا پیش از پیروزى انقلاب اسلامى تشکیلات متمرکزى براى ارائه خدمات بهزیستى وجود نداشت و خدمات نسبتاً مشابهى به صورت پراکنده توسط دستگاههاى مختلف ارائه مى شد. تعدادى از این سازمانها عبارت بودند از:
 
 

 
 
 
 
- سازمان ملى رفاه خانواده ایران
- سازمان بهزیستى و آموزش کودکان و نوجوانان
- سازمان ملى بهزیستى ناشنوایان ایران
- سازمان ملى رفاه ناشنوایان ایران
- سازمان ملى رفاه نابینایان ایران
- سازمان زنان
- جمعیت حمایت از اطفال بى سرپرست
پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى ایران سازمان بهزیستى کشور در بیست و چهارم خرداد ماه ۱۳۵۹ براساس مصوبه شوراى عالى انقلاب اسلامى تشکیل شد.
 
شهید دکتر محمد على فیاض بخش پس از آن که به پراکندگى سازمانهاى رفاهى و توانبخشى کشور و عدم هماهنگى لازم بین آنها پى برد، با کمک و همفکرى شهید سید محمد باقر لواسانى و تنى چند از همفکرانش لایحه تشکیل سازمان بهزیستى کشور را به شوراى انقلاب پیشنهاد کرد و پس از تصویب آن با کار پیگیر و مستمر به سازماندهى تشکیلات و برنامه ریزى براى فعالیت نوین سازمان بهزیستى پرداخت و در مدت کوتاهى توانست ارگان دولتى و کار آمدى براى خدمت به محرومان و مستضعفان کشور ایجاد کند.
 
 در تاریخ ۲۹/۹/۵۹ سازمان تربیتى شهردارى تهران نیز به بهزیستى واگذار شد و در تاریخ ۱۶/۱۰/۱۳۶۳ بر پایه مصوبه مجلس شوراى اسلامى، بار دیگر سازمان بهزیستى در شمار سازمانهاى وابسته به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکى قرار گرفت .
 
اصولاً بهزیستى به مجموعه متشکل از تدابیر، خدمات، فعالیتها و حمایتهاى غیر بیمه اى اطلاق مى شود که به منظور بسط رحمت اسلامى در جامعه و حفظ ارزشها و کرامات انسانى، با تکیه بر کمکهاى مردمى و همکارى نزدیک سازمانهاى ذى ربط انجام مى شود و گسترش خدمات توانبخشى، حمایتى، بازپرورى و کمک به تامین حداقل نیازهاى اساسى گروههاى محروم و کم در آمد را مد نظر دارد.
 
کانون اصلى فعالیتها و برنامه هاى سازمان بهزیستى، پیشگیرى از فرو پاشى زندگى افراد و خانواده هایى است که به علت مشکلات اقتصادى و ناهنجاریهاى اجتماعى و فرهنگى دچار آسیب پذیرى و ناتوانى هاى محتلف شده اند و یا از معلولیتهاى جسمى و روانى رنج مى برند. بدون تردید، خدمت رسانى به این گروهها با کیفیت مطلوب هنگامى امکان پذیر خواهد بود که یک نهاد ویژه برخوردار از توان تخصصى، اقتصادى، اجرایى و سیاسى قوى به شکل منسجم جنبه هاى گوناگون خدمات مورد نیاز محرومان و مستضعفان را عهده دار شود.
 
روشهاى موجود براى ارائه خدمات بهزیستى:
خدمات بهزیستى در سه بخش به نیازمندان و مددجویان ارائه مى شود:
- امور فرهنگى و پیشگیرى
- امور اجتماعى
- امور توانبخشى
 
در بخش امور فرهنگى و پیشگیرى، دفاتر زیر خدمات لازم را انجام مى دهند:
 
- دفتر آموزش و پروهش: وظیفه تحقیق و پروهش پیرامون علل بروز معلولیتها و دریافت عوامل اصلى ایجاد آسیبهاى اجتماعى را بر عهده دار دارد. همچنین تربیت نیروهاى انسانى مورد نیاز و بازآموزى نیروهاى موجود متناسب با تغییرات جامعه از وظایف این دفتر است .
دفتر پیشگیرى از معلولیتها و آسیبهاى اجتماعى:
وظیفه ارائه آموزش هاى مناسب به جامعه با بهره گیرى از روشهاى منطقى و تکیه بر دستاوردهاى پژوهشى را بر عهده دارد.
در بخش امور اجتماعى کار از پیچیدگى فراوانى برخوردار است. بازآموزى و بازپرورى گروهاى چون معتادان، متکدیان، زنان ویژه، فرزندان بدون سرپرست، زنان بى سرپرست و مانند اینها نیازمند مشارکت عمومى و یارى همه جانبه است. به این منظور باید مربیان، روانشناسان و مددکاران اجتماعى ورزیده به کار گرفته شوند.
 
همچنین تفکر جامعه نسبت به این گروهها باید دگرگون شود و روشهاى صحیح ارائه کمک به افراد جامعه آموزش داده شود. از سوى دیگر باید زمینه اجتماعى مناسب براى پذیرش افراد پس از طى دوره بازآموزى و بازپرورى فراهم شود. روشن است که این همه، نیازمند عزمى ملى و کار و تلاش شبانه روزى و خستگى ناپذیر است.
 
در بخش امور اجتماعى خدمات لازم از طریق سه دفتر ارائه مى شود:
- دفتر امور کودکان و نوجوانان
- دفتر امور خانواده هاى بى سرپرست و نیازمند
- دفتر امور آسیب دیدگان اجتماعى
دفتر امور کودکان و نوجوانان مسئولیت پرداختن به امور مربوط به کودکان سرراهى، کودکان خانواده هاى از هم گسیخته، فرزندان والدین زندانى، فرزندان والدین متوارى، فرزندان والدین بدون صلاحیت و مانند اینها را بر عهده دارد.
 
ارائه خدمات شیر خوارگاهى سازمان براى نگهدارى تربیت و آموزش ‍ کودکان و به فرزند خواندگى دادن برخى کودکان مجهول الهویه به خانواده هاى داراى صلاحیت در قالب برنامه شبه خانواده از دیگر اقدامات و وظایف این دفتر به شمار مى رود.
 
مرکز اجرایى تحت نظارت این دفتر، وظیفه نگهدارى، تربیت و آموزش ‍کودکان تحت سرپرستى خود را تا مرحله اجتماعى شدن، ازدواج، اشتغال بازتوانى و ترخیص به عهده دارد. همچنین مهد کودک هاى سازمان بهزیستى، وزارتخانه ها و دیگر سازمانها و نیز مهد کودک هاى خصوصى در سراسر کشور با نظارت این دفتر فعالیت مى کنند.
 
دفتر امور خانواده هاى نیازمند و بى سرپرست، وظیفه بررسى مسائل و مشکلات و برنامه ریزى بازتوانى مادى و معنوى خانواده هاى زیر پوشش را به عهده دارد.
دفتر امور آسیب دیدگان اجتماعى به امور معتادان، زنان ویژه و متکدیان از طریق بررسى مسائل و مشکلات فردى، گروهى، اجتماعى، خانوادگى و نیز شناسایى راههاى بازپرورى آنان مى پردازد.
 
خدمات امور توانبخشى:
سازمان بهزیستى از طریق دفاتر توانبخشى و امور اجتماعى معلولین، توانبخشى حرفه اى و دفتر توانپزشکى و وسایل توانبخشى به معلولین جسمى و ذهنى، خدمات توانبخشى ارائه مى کند. دریافت کنندگان خدمات از این بخش، نابینایان، ناشنوایان و معلولان جسمى-حرکتى هستند. افراد داراى معلولین ذهنى با توجه به بهره هوشى به سه گروه عمیق (ایزوله )، تربیت پذیر و آموزش پذیر تقسیم مى شوند. همچنین معلولین جسمى و ذهنى توام که از بدترین نوع معلولیتها است، زیر پوشش این بخش هستند.
منبع:kashan-behzisti.ir
چهارشنبه 23/4/1395 - 11:38
عقاید و احکام
 
چکیده: اهمیت و کارکردهای مثبت و منفی غریزه جنسی آن را به عنوان یکی از کانونی ترین مباحث در دانش های مختلف در آورده است. یکی از مسائلی که در این زمینه به صورت مستقل واکاوی نشده رابطه و عرصه های پیوست حجاب و عفاف است که این نوشتار بدان پرداخته است. تبیین مفاهیم و تعاریف حجاب و عفاف، بررسی دیدگاه ها و نگره های افراطی تفریطی و اعتدالی اسلامی درباره غریزه جنسی بحث ها و مطالب درآمدی این نوشتار را صورت می دهد.
بررسی و رهیافت به گونه های رفتاری، گفتاری و پوششی حجاب، پیوست های مفهومی بیرونی و‌ آثار و کارکردهای مشترک عفاف و حجاب همچون کارکرد اقتصادی روانی، اجتماعی روانی، خانوادگی روانی و نیز راه های احیا و دست یابی به حجاب و عفاف، ارزش و جایگاه دینی حجاب و عفاف، گسست ها و تفاوت های حجاب و عفاف در ساحت مفهوم، مصادیق بیرونی و راه کارهای اجرایی دست یازیدن فرد و جامعه به عفاف و حجاب از محورهای اصلی و محوری این پژوهش به شمار می روند. 
 
 
 
 
 
 


كلید واژه‏ها: عفاف، غریزه جنسی، اعتدال جنسی، افراط جنسی، تفریط جنسی، حجاب پژوششی، حجاب گفتاری، کارکردهای حجاب، کارکردهای عفاف، ارزش حجاب، ارزش عفاف، امنیت اجتماعی، امنیت خانوادگی، امنیت اقتصادی، امنیت فردی.
میل و غریزة جنسی، سرمنشأ بسیاری از رخدادهای تاریخی بوده است. تا جایی که برخی آن را به عنوان فرمانروای گمنام همة ملت ها وجوامع دانسته اند.بر پای بست همین اهمیت وکارکردهای ویرانگر و نیز سازندة غریزة جنسی است که اخلاق جنسی، یکی از مهم ترین مباحث اخلاقی در طول روزگاران گذشته بوده است و کنون نیز از مهم ترین مباحث اخلاقی به شمار می آید و در دانش های مختلفی چون روا ن شناسی، جامعه شناسی، فقه، حقوق، عرفان، تصوف وحتی علم کلام از منظر های مختلف به موضوع کشش جنسی آدمیان نگریسته شده است. در تقسیمات جدید علوم، شاخه ای مستقل با نام و عنوان «اخلاق جنسی» پدید آمده است.
مسائلی چون فلسفة وجودی غریزة جنسی در انسان، کنترل و قانونمند ساختن و یا آزاد گذاردن غریزة جنسی، خوبی و بدی حیای زن، غیرت مرد، وفاداری همسران، پوشش، حجاب، عفت زنان و مردان، زنا، ازدواج، همجنس بازی (= لواط و سحق) از مهم ترین مسائل اخلاق جنسی به حساب می آیند.
ارتباط میان حجاب وعفاف، ازجمله محورهایی است که هرچند در میان مباحث اخلاق جنسی و به گونه ای گذرا مطرح شده، اما تصور بر آن است، که ظرفیت واکاوی و پژوهش مستقل را دارد، چه رهیافت، به زوایای مختلف و ناپیدای ارتباط این دو موضوع، گسست ها و پیوست ها، جایگاه، اصالت و فرعی بودن و نقش بنیادین و رویین هر یک - که گمان می رود در عرف جوامع بشری واسلامی، دچار نوعی تغییر و جا به جایی شده باشد- از جمله می تواند در راهبرد های فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی برای سالم سازی و پاکدامنی جامعه و نیز داوری ها و ارزش یابی هایی که دربارة میزان پای بندی جوامع و افراد، نسبت به مسایل و ارزش های اخلاقی و عرف جامعة اسلامی انجام می شود اثر گذار باشد.
مفهوم حجاب
«حجاب» واژة عربی است و زبان شناسان عرب، برای آن، دو معنای اصلی بر شمرده اند: 
1- حجاب، به مفهوم مانع وحایل میان دو چیز است، خواه آن دو چیز از امور مادی واشیای محسوس باشد ویا از امور معنوی و غیر محسوس.
راغب چنین می گوید:
«الحجب والحجاب المنع من الوصول»(راغب اصفهانی،/219)
«حجب و حجاب به معنای منع از وصول و رسیدن دو چیز به همدیگر است.» 
صاحب مقاییس اللغه نیز می آورد:
«حجب اصل واحد وهو المنع،یقال حجبته عن کذا ای منعته»(ابن فارس، 2/143)
«حجب دارای یک معنای اصلی است وآن منع است. گفته می شود: حجبته ،یعنی؛ منع کردم اورا.»
همچنین در «مصباح» آمده است:
«حجبة حجبا من باب قتل: منعه ومنه قیل للستر حجاب لانه یمنع المشاهده وقیل للبواب حاجب لانه یمنع من الدخول و الاصل فی الحجاب، جسم حائل بین جسدین وقد استعمل فی المعانی فقیل:« العجزحجاب بین الانسان و مراده» و«المعصیة حجاب بین العبد و ربّه.»( فیّومی،/ 47) 
«حَجَبَ به معنای منع است و از همین رو به پوشش حجاب گفته می شود زیرا پوشش مانع از مشاهده می شود و به دربان حاجب گفته می شود چون مانع و بازدارندة از ورود دیگران است. اصل معنای حجاب، جسمی است که بین دوجسد حائل می شود و گاه بر امور معنوی نیز به کار می رود؛ از این رو گفته شده است: «عجز» حجاب میان انسان و مراد اوست و «معصیت» حجاب بین بنده و پرورد گار اوست.» 
2- حجاب به معنای ستر وپوشش
صحاح اللغه معنای پوشش را برای حجاب یاد آور شده وگفته است:
«الحجاب الستر وحجاب الجوف ما یحجب بین الفوأد و سایره»(جوهری،1/107)
«حجاب یعنی پوشش وحجاب درون انسان، یعنی آن چه که بین قلب وسایرآن حائل می شود.»
چنان که ابن منظور نیز در لسان العرب، حجاب را به معنای ستر دانسته وگفته است: 
«الحجاب الستر ...حجبه: ستره وامرأه محجوبه قد سترت بستر»(ابن منظور،1/298)
«حجاب به معنای ستر و پوشش است؛ «حجبه» یعنی آن را پوشانید، زن محجوب، زنی است که پوشیده باشد.»
درتعیین این که از میان این دو معنا کدام یک اصلی ویا هر دو معنا در عرض یکدیگر معانی اصلی به شمار می آید، نظرمؤلف «التحقیق فی کلمات القرآن» نزدیکتر به صواب و نیز جامع ترین دیدگاه ها در بیان سایر خصوصیات معنای حجاب می باشد:
«ان الحجاب هوالحائل الحاجز المانع عن تلاقی شیئین او أثرهما سواء کانا مادیین او معنویین او مختلفین و سواء کان الحاجب مادیا او معنویا» (مصطفوی، 2/177)
«حجاب در اصل به معنای مانع از تلاقی دو چیز یا اثرآن دو است؛ چه هر دو چیز مادی باشند یا معنوی، یا یکی مادی و دیگری معنوی و نیز بدون تفاوت از این ناحیه که آن مانع وحجاب، شیء مادی باشد یا امر معنوی»
کاربرد قرآنی حجاب نیز دلالت بر آن دارد که اصل معنای حجاب منع است و اگر به پوشش و ساتر، حجاب گفته می شود، از آن رو است که پوشش، مانع از دیدن و از مصداق های حجاب است. چنان که خصوصیات پیش گفته معنایی دربارة حجاب را نیز می توان در کاربردهای قرآنی سراغ گرفت مانند:
1- « وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ...»(احزاب/53)
«و هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را(به عنوان عاریت) از آنان [=همسران پیامبر] می خواهید از پشت پرده بخواهید.»
دراین آیة شریفه، حجاب به معنای مانع(مانع دیدن) است وحجاب خود و هر دو طرف آن جملگی امور مادی و محسوس اند.
2- « وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ...»(اعراف/46)
«و در میان آن دو[= بهشتیان و دوزخیان]حجابی است.»
حجاب در این آیة نیز به معنای مانع رسیدن دو گروه به یکدیگر است و همچنین نوع حجاب میان بهشتیان و دوزخیان و دو طرف آن، هر دو گونه مادی و معنوی را(براساس معاد جسمانی و یا روحانی) بر می تابد.
3- «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ...»(شوری/51)
«وچنین نبوده است که خدا با انسانی سخن بگوید، مگر از راه وحی یا از پشت حجاب.»
حجاب میان انسان و خداوند به مفهوم وجود مانع دیدن خداوند از سوی انسان و بی تردید، امر معنوی است چنان که دو طرف حجاب- خدا وانسان- یکی مادی و دیگری معنوی است.
بدین سان می توان نتیجه گرفت که اصل معنای حجاب، منع است و پسوند و خصوصیت مادی و یا معنوی بودن حجاب و یا اطراف آن، در مفهوم این واژه نهفته نیست بلكه متناسب با مقام و قرائن بیرونی می توان به مادی و یا معنوی بودن حجاب و اطراف آن راه یافت.
مفهوم اصطلاحی حجاب
حجاب درکاربرد فقهی و اصطلاح فقیهان، قلمرو کوچکتر و معنای محدودتری دارد و مقصود از آن پوشش ویژه ای برای زنان است که مانع و بازدارندة نگاه نامحرمان به او و یا مانع انگیزش تمایل جنسی مردان باشد. پیدایش و کاربرد این اصطلاح به جای ستر که در گذشته، میان فقیهان رایج و معمول بوده است، به باور برخی از محققان چون شهید مطهری، پیشینة چندانی ندارد و«یک اصطلاح نسبتاً جدید است».(مطهری، مجموعه آثار، 19/430 )
منشأ پیدایش و خاستگاه این اصطلاح و معنا، (چنان که پیشتر اشاره شد)شماری از نصوص روایی و آیات قرآنی است که دربرخی از آن نصوص، واژة حجاب در معنای پرده و چیزی که مانع ازدیده شدن می شود به کار رفته است و در برخی نیز هرچند واژة حجاب به کار نرفته است. اما مضمون و محتوای آن، حجاب به معنای پیش گفته را می رساند.
گونه های حجاب
خداوند در سوره مبارکة احزاب- که بر اساس نظر برخی از قرآن پژوهان و تاریخ نگاران مسلمان چهارمین یا پنجمین سورة مدنی و نخستین سوره ای است که از موضوع حجاب سخن گفته است. (سیوطی، 1/41و43)- سه فرمان دربارة حجاب داده است که گونه های مختلف حجاب را بیان می کند و دو فرمان آن پیش از همه متوجه شخص پیامبر(ص) و خانوادة آن حضرت و درگام بعدی، متوجة مؤمنان و جامعة اسلامی است.
یک.حجاب پوششی
در یک فرمان از این دستورهای سه گانه، خدا ازپیامبر(ص) خواسته است تا همسران و دختران خود و نیز همسران اهل ایمان را، به رعایت وحفظ نوعی از پوشش دعوت كند تا از این رهگذر مورد اذیّت قرار نگیرند:
« یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ...»(احزاب/59)
«ای پیامبر به همسر و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب ها[=روسری های بلند]خود را بر خویش فرو افکنند، این کار برای آن که شناخته شوند و مورد اذیت وآزار قرار نگیرند مناسب تراست.»
در این آیة شریفه- بی آن که خداوند، حد و اندازه و ریز مسایل حجاب و پوشش را بیان کند- دستور می دهد که پوشش و فرو انداختن چادر و یا روسری های خانوادة پیامبر(ص) و سایر بانوان مؤمنین به گونه ای باشد که مانع جلب نگاه ها و آزارها شود. 
گرچه شماری از فقیهان و مفسران در تبیین شیوه پوشیدن جلباب گفته اند به گونه ای باشد که زیر گلو، روی سینه و بنا گوش آنان را که - درعرف زنان عرب آن روزگار برهنه بود- بپوشاند. تا ناپاکان بیماردل با دیدن این شیوه از پوشش وحجاب، حیا و پاکدامنی آنان را دریابند و در پی آزار و اذیت و تعقیب آنان برنیایند. و لکن شاید بتوان گفت، ازیاد کرد علت حجاب پوششی، در آخرین فراز آیة مبارکة می توان چنین دریافت که نوع حجاب، به تناسب عرف جوامع متفاوت خواهد بود، چه در برخی از جوامع یک نوع پوشش و در جامعه دیگری پوشش با اسلوب و سبک دیگر به امنیت و باز دارندگی از آزار و اذیت می انجامد و حجاب شرعی در هر مورد، همان است که این کارکرد را داشته باشد. به هر روی، موضوع آیة مبارکة حجاب به مفهوم پوششی است که کارکرد مصونیت بخشی و بازدارندگی از آلایش ها و مزاحمت ها را دارد.
درسورة مبارکة نور، بخش دیگری از پوشش و حجاب را برای بانوان مسلمان یاد آور شده است:
«وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ »(نور/31)
«و زینت خود را – جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند و (اطراف) روسری های خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن وسینه آن ها پوشانده شود).»
در معنا و مراد «زینت» در آیة شریفه، مفسران و فقیهان، دیدگاه ها و آرای مختلف ارائه داشته اند؛ برخی آن را به معنای موضع زینت، پاره ای نیز به معنای زیورهای می دانند که زنان برخود می بندند و گروهی نیز این هر دو را، در حوزة معنای زینت و مقصود شارع جای می دهند، آثار این تفاوت نظر و دیدگاه ها، گو این که در شیوه و مقدار پوشش و نیز در این ساحت پدیدار می شود که بر اساس یک معنا، تمامی جسم و تن زنان، زینت و دارای ویژگی أثر گذاری و جلب توجه و نگاه دیگران شناخته می شود- که خود، بر آیندهای افزون روانی، اجتماعی، فقهی و... در پی خواهد داشت- اما به هر روی، زینت، چه به معنای مواضع زینت و جسم و تن باشد و یا زیورهای که زنان استفاده می کنند و یا هر دوی آنان، در این نتیجه تفاوت ندارد که باید بخش هایی از بدن زنان که موضع زینت و زیور است از دید و منظر نامحرمان، پوشیده باشد. چه حتی اگر مراد از زینت زیورهای زنان باشد، پوشیده داشتن زیورها، بدون پوشاندن مواضع زینت در بدن، میسّر نیست. و بدین سان آیة شریفه گونه ای از حجاب پوششی را فرمان می دهد.
دو.حجاب گفتاری
دستور دوم خداوند دربارة حجاب، به شیوة مخصوصی از سخن گفتن و کارکرد آن در تعامل اجتماعی زنان، نظردارد و بی آن که از واژة حجاب استفاده کند :
«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» (احزاب/32)
«ای همسران پیامبر، شما همچون یکی از زنان معمولی نیستید، اگرتقوا پیشه کنید، پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.»
آیة شریفه - با پیش فرض مشروعیت و روا بودن اصل سخن گفتن زن با مرد نامحرم، - سخن گفتن زنان با مردان نامحرم را بر دوگونه تقسیم کرده است؛ قسم نخست، سخن گفتن معمولی و متعارف است که درآن هیچ تغییری در آهنگ و طنین صدای زن، رخ نمی دهد و نیز واژه های مورد استفاده، از واژة های معمول و متعارف فراتر نمی رود و قسم دوم؛ اینكه سخن گفتنی که درآن واژه ها به گونه خاصی لطیف وتحریك آمیز انتخاب شده ویا با لحن و طنین خاصی ادا می شود. قرآن کریم، از شیوة دوم، نهی کرده است و دلیل آن را چنین بیان كرده است كه سخن متعارف و معمولی از طمع و انگیزش هوس افراد مریض و بیماردلی که با احساس هر نشانه و زمینه ای، در پی بهره جویی وكامجویی بر می آیند، جلوگیری می کند. 
این كه چرا در آیه عنوان زنان و دختران پیامبر(ص) به ویژه یاد شده است گذشته از- شأن نزول- می تواند به این جهت باشد كه خانوادة پیامبر(ص) می بایست دراجرای آموزه های دین، مسؤلیت بیشتری را احساس كنند. و با پیشگامی در این عرصه همانند سایر عرصه ها، الگوی عینی و عملی برای جامعه ایمانی ارائه دهد، تا دیگران با سهولت و رغبت بیشتر انجام دهند.
سه.حجاب رفتاری
پاره ای از رفتارها در تعامل و معاشرت زنان و مردان چنان است که پیام های ویژه ای را در دو سوی طهارت و پاکی و یا انحراف و آلودگی، برای طرف مقابل به همراه دارد. 
در قرآن کریم نمونه های از این گونه رفتارها یاد شده و مسلمانان به ویژه بانوان مسلمان- که ساختار جسمانی، اندامی و شیوه های رفتاری آنان حساسیت بیشتری را سبب می شود و باعث جلب توجه مردان می گردد- دستور داده شده است که ازچنان شیوه های رفتاری بپرهیزند و بر حذر باشند.
1- تبرّج= خودنمایی
قرآن نوع خاصی از رفتار وحضور اجتماعی زنان را «تبرّج» نامیده و از آن نهی كرده است: 
«وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى»(احزاب/33) 
« هم چون دوران جاهلیت نخستین در میان مردم ظاهر نشوید.»
علامه طباطبایی در مقصود از «تبرّج جاهلی» می نویسد:
«تبرّج، خود ر ا نشان دادن برای مردم است، بدان سان که ساختمان های رفیع در چشم بینندگان، خود نمایی می کنند» (طباطبایی،16/309) 
2- غض بصر(= فروکاستن نگاه)
درسورة مبارکة نور، نوع دیگری از حجاب رفتاری، به زنان و مردان مؤمن توصیه شده و آن فرو هشتن چشم از نگاه آلوده زنان به مردان و مردان به زنانی است که نامحرم شمرده می شوند:
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ (٣٠)وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ...»(نور/30و31)
«به مؤمنان بگو چشم های خود را (ازنگاه به نامحرمان) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند، این برای شان پاکیزه تراست، خداوند از آن چه انجام می دهند، آگاه است... و به زنان با ایمان بگو چشم های خود را (ازنامحرمان فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند.»
واژة «غض» را برخی به معنای بر هم نهادن پلک چشم دانسته اند؛ علامه طباطبایی در المیزان می گوید:
«الغض اطباق الجفن علی الجفن»(طباطبایی، 15/110و111)
«غض، بر روی هم نهادن پلک چشم است».
بر اساس این معنا، برهم نهادن پلک چشمان، كنایه از نگاه نكردن وچشم پوشی مردان از زنان و زنان از مردان نامحرم است.
شماری دیگر از قرآن پژوهان و زبان شناسان عرب، غض را، فرو کاستن نگاه یعنی «خیره نشدن» معنا کرده اند. راغب در مفردات آورده است:
«الغض النقصان من الطرف والصوت وما فی الاناء.»(راغب اصفهانی، ماده غض)
« غض؛ فروكاستن ازنگاه یا صدا است ونیز به معنای كم كردن چیزی است كه درظرف وجود دارد.»
شیخ طبرسی در مجمع البیان در تفسیر همین آیه می نویسد:
«اصل الغض النقصان یقال غض من صوته و من بصره ای نقص.(طبرسی، 4/137)
«اصل معنای «غض» كاستن وكم كردن است، از همین روی گفته می شود از نگاه و صوت خویش کاست.»
همو در تفسیرآیة سوم سورة حجرات می گوید:
«غض بصره اذا ضعفه عن حده النظر.»(همان، 5/129)
«غض بصر یعنی از شدت نگاه خود کاست.» 
شهید مطهری با در نظر داشت همین مفهوم آیة شریفه را چنین معنا می کند:
«معنای «یغضوا من ابصارهم» این است که نگاه را کاهش بدهند یعنی خیره نگاه نکنند.»
سبب نزول آیة شریفه و دیگر نصوص روایی بیانگر درستی همین معنا و دریافت از آیه است.
سبب نزول آیة در روایتی از امام باقر(ع)چنین آمده است:
«جوانی از انصار در یکی از کوچه های مدینه با زنی روبرو شد زن (براساس سنت وعرف) روسری خویش را پشت گوش انداخته بود و صورت، جلو سر و گردنش پیدا بود، چشم جوان به زن افتاد، زن گذشت اما جوان چشم از او برنداشت، همچنان که راه می رفت، پشت سر، به آن زن نگاه می کرد تا این كه، صورتش به دیوار خورد و بر اثر شیء تیزی که در دیوار بود، پوست صورتش آسیب دید، به خود آمد و دید که خون از صورتش سرازیر است، با خود گفت: به خدا سوگند، می روم و ماجرا را به پیامبر(ص) می گویم. آمد و قصه را باز گفت. بدین سبب آیة[غض بصر] نازل شد.»(حر عاملی، 14/139)
در روایتی از امام صادق(ع)آمده است:
«النظره بعد النظرتزرع فی القلب الشهوة»(همان)
«نگاه پشت سرنگاه،بذرشهوت را در دل انسان می کارد»
در روایت دیگر از آن حضرت میان نگاه اول تا سوم تفاوت قائل شده و فرموده است:
«اول نظرة لک والثانی علیک و لالک والثالثةفیها الهلاک»(همان)
«نگاه اول را باکی نیست، نگاه دوم مایة ضرر و نگاه سوم، باعث هلاکت است.»
بدان سان که پیداست این دسته از نصوص با سبب نزول آیة مبارکة، درکمال سازگاری است و مراد و مفهوم آیه را روشن می کند که مراد از آن استمرار نگاه و یا نظر دوختن و خیره شدن است.
3- عشوه گری در راه رفتن
راه رفتن انسان، گونه های مختلف می تواند داشته باشد که سه نوع آن در قرآن کریم یاد شده است: اول: راه رفتن طبیعی و به گونه ای که مطابق ساختار فیزیکی و متناسب طبع و آفرینش هر فرد و راه رفتن به هنجار است. (= هون) دوم: راه رفتن متکبرانه( = مرح)که نشان گر حالت غرور و خودبینی فرد است و شخص متکبر از سر عمد و انتخاب چنان راه رفتنی را بر می گزیند. سوم: راه رفتنی است که زنان ازسر عشوه گری، جلب توجه دیگران و نمایاندن خود و زیورهای خویش به بینندگان چنان راه می روند:
« وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ »(نور/31)
«و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانی شان دانسته شود (و صدای خلخالی که بر پا دارند به گوش برسد).»
شاخصة برجستة این نوع راه رفتن- که علت حرمت آن نیز شناخته شده- پای کوبیدن برزمین، هنگام راه رفتن است. چه اینكه قبل از اسلام، در میان عرب جاهلی، زینت و خلخال بستن بر پای زنان، رایج و مرسوم بوده است. هنگام راه رفتن و محکم خوردن پا بر زمین، بر اثر صدای زیورها و خلخال، به طور طبیعی، نگاه ها به طرف بانوانی که چنین راه می رفته اند جلب می شده است وچه بسا زنان هرزه برای جلب نگاه مر دان از سر عمد، چنین راه می رفته اند. از این روی، قرآن، بانوان مسلمان را از این گونه راه رفتن منع می کند. یادکرد علت تحریم این شیوه راه رفتن در فراز آخر آیة «لیعلم مایخفین من زینتهن» نشان دهندة آن است که ملاک حرمت و ممنوع شدن، راه رفتنی است كه نگاه دیگران را جلب کند و زمینة مزاحمت و یا فساد را فراهم آورد، هرچند، کوبیدن پا بر زمین نباشد و یا زیور و خلخالی بر پانداشته باشد.
مفهوم عفاف
عفاف نیز واژه ای عربی است که با فرهنگ اسلامی و دینی وارد زبان فارسی شده است. عفاف را به معنای خود نگهداری و باز داشتن نفس انسانی از محرمات و خواهش های شهوانی، دانسته اند. راغب در مفردات می گوید:
«العفة حصول حاله للنفس تمتنع بها عن غلبه الشهوة والمتعفف المتعاطی لذالک بضرب من الممارسه والقهر» (راغب اصفهانی، ماده عفّ)
«عفّت حالت نفسانی است که مانع تسلّط شهوت بر انسان می گردد و انسان عفیف کسی است که با تمرین وتلاش مستمر و پیروزی بر شهوت، به این حالت دست یافته باشد.»
ابن منظور در لسان العرب می گوید:
«العفة الکف عما لایحل کف عن المحارم والاطماع الدنیة وعف ای کف.» (ابن منظور، ماده عفّ)
«عفّت خود نگهداری از غیر حلال، کار های حرام و طمع های پست است، عفت پیشگی یعنی خود نگهداری.» 
در قاموس قرآن آمده است:
«عفّت به معنای مناعت است در شرح آن گفته اند: حالت نفسانی است که از غلبة شهوت باز دارد. پس باید عفیف به معنای خود نگهدار و با مناعت باشد.»(قرشی، 5/18)
عفاف در اصطلاح
عفاف اصطلاحی اخلاقی است. عالمان اخلاق، عفاف را در شمار مهمترین فضایل اخلاقی جای داده اند و فیلسوفان درحكمت عملی به آن پرداخته اند. ملا صدرا در «اسفار» عفاف را چنین تعریف می کند:
«هی الخلق الذی یصدر عنه الافعال المتوسط بین الفجور والخمود.»(شیرازی،2/38)
«عفاف، منشی است که منشأ صدور کارهای معتدل می شود نه پرده دری می كند و نه گرفتار خمودی می شود.»
خواجه نصیر الدین طوسی در تعریف آن می نویسد:
«عفاف آن است که نیروی شهوت مطیع عقل باشد تا تصرف او به اقتضای رأی او بود و اثر خیریت در او ظاهر شود و از تعبد هوای نفس و استخدام لذات فارغ » (طوسی،/74 به نقل از سجادی، 3/296)
علامه سید محمد حسین طباطبایی، عفاف را از اصول سه گانه فضیلت های اخلاقی می داند که صبر، حیا، ایثار، سخاوت، و... برشاخه آن می روید. او پس از آن که قوای شهوانی، غضبی و فکری را منشأ و خاستگاه تمامی اخلاق انسانی بر می شمرد، می گوید:
« حد اعتدال در قوة شهوانی«عفاف» وافراط و تفریط در آن«شره» و «خمود» نامیده می شود» (طباطبایی،1/137)
بر اساس آن چه گفته شد، عفاف معنایی فراخ تر از پاکدامنی و پالودگی از فحشاء و زنا دارد. قرآن کریم و نصوص روای نیز، عفاف را در معنای وسیع تر از عفاف و پاکی جنسی بکار برده و آن را به معنای در پیش گرفتن رو یه اعتدال، خود نگهداری، تسلط بر خویشتن، صبوری و ایستادگی در برابرکام جویی ناروا می داند که در حوزه تمایلات جسمی وجنسی می گنجد، و نفس انسانی خواهان برآورده شدن بی قید و حصر آن نیازهاست. 
در شمار شواهد قرآنی که بیان گر این معناست، می توان به نمونه های زیراشاره کرد:
1-در سورة مبارکة « نور» پس از ان که خداوند مسلمانان را ترغیب به ازدواج وهمسر گزینی می کندو به مؤمنان دستور می دهد زنان ومردان بی همسر را ،همسر دهند، می فرماید:
«وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نور/33)
«وکسانی که زمینه ای برای ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنندتا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند.»
چنان که دراین آیه عفاف به معنای خویشتن داری از گناه وشكیبایی در برابر كمبودهای زندگی ونیازهای جنسی آمده است. 
2- در سورة مبارکة بقره، گروهی از نیاز مندان و فقیران، به عفاف و خویشتن داری توصیف و ستایش شده اند. آنان کسانی هستند که ازیک سوی توان و نیروی برای کار و کسب معاش ندارند و از سوی دیگر، در عین نیازمندی و تهی دستی، از گدایی و اظهار نیاز پرهیز می کنند، چندان که اگر کسی از نزدیک به حال ایشان آگاهی نداشته باشد، آنان را بی نیاز می انگارند.
«لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا...»(بقره/273)
« (انفاق شما،مخصوصاًباید) برای نیازمندانی باشد که در تنگنا قرارگرفته اند، نمی توانند مسافرتی کنند(و سرمایه ای به دست آورند) و از شدت خویشتن داری، افراد نا آگاه، آنان را بی نیاز می پندارند اما آن ها را ازچهره هایشان می شناسی و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند »
در این آیه واژة عفاف در معنایی فراتر از عفاف جنسی به كار رفته است، كه عبارت است از عفاف معیشتی و اقتصادی.
عفاف و اعتدال
چنانكه گفته آمد، عفاف صفتی نفسانی و ارادی است كه باعث می شود انسان به تمایلات و نیازهای جسمی وجنسی خود، پاسخی عقل پسند عرف پذیر واخلاقی بدهد وهرگاه از تأمین نیازهای خود به شكل یادشده ناتوان ماند، خویشتن دار و شكیبا باشد ونفس خویش را از دست زدن به روشهای ناپسند وغیر منطقی و نامعقول باز دارد.
اگر در این معنا دقت شود، حقیقت عفاف، امری ارادی، عقلانی و منطقی خواهد بود كه با سازمان وجود و طبیعت و سرشت انسانی سازگاری دارد. و این حقیقت در بستر اندیشه و رفتار متعادل تحقق می پذیرد. 
به تعبیر دیگر عفاف در دو زمینه تحقق نمی یابد:
1- درجایی كه فرد گرفتار افراط در پاسخگویی به نیازهای جسمی و جنسی خود شده باشد و هر راه و روش و منشی را برای خود مجاز شمارد كه نهایتاً به بی آبرویی و بی شخصیتی وی منتهی می شود.
2- در زمینه ای كه فرد گرفتار تفریط شده باشد، یعنی براساس یك باور و پندار و یا انگیزه ای واهی وغیر منطقی و یا به دلیل بیماری وضعف قوای جسمی وجنسی، از هرگونه پاسخگویی به نیازهای خود اجتناب كند و قوای خویش را باطل و معطّل نگاه دارد. به این گونه رفتار هم عفاف نمی گویند.
دیدگاه تفریطی
در باور پیشوایان دینی مسیحی و نیز برهمنان آیین بودا کسی می تواند به مقامات بالای معنوی دست یابد که از همة تعلقات مربوط به غریزة جنسی آزاد باشد. برهمنان، حتی علاقه و محبت به فرزند را با معنویت بیگانه می بینند و زندگی در درون خانه را اسارت و بردگی و امری پلید و ناپاک دانسته و معتقدند انسان آزاد، کسی است که از خانه و خانواده، سرباز زند و از تمامی تعلقات آن آسوده خاطر باشد
«بودا» درخطبه معروف « بنارس» خطاب به راهبان می گوید:
«این است ای راهبان، حقیقت شریف رنج جهانی تولد رنج است و بیماری رنج است و مرگ رنج است، وصال با آن که دوست ندارید رنج است...»(شایگان،1/143)
«این است ای راهبان، حقیقت شریف مبدأ رنج، وآن عطش به وجود آمدن است که انسان را از مرتبه ای به مرتبة دیگر پیدایش حیات می کشاند و شهوات و میل به بار می آورد و این سو و آن سو، پاداشی جهت ارضای خواهش های خود،می جوید این است عطش شهوت...»(همان)
«این است ای راهبان، حقیقت فرونشاندن رنج، فرونشاندن رنج به مدد نابودی کامل جمله تمایلات...»(همان)
در آیین« جین» قانونی وجود دارد که هر کس بخواهد وارد آن آیین شود، باید که در ابتدای ایمان خود پیمان پنجگانه را متعهد شود که از مهم ترین آن ها است، پیمان این که لذات و شهوات جنسی را بر خود حرام می داند و ابتلای به آن را برای دیگران نیز نمی پسندد. (ویل دورانت، 1/486)
در میان مکاتب اخلاقی یونان باستان، «کلبیان »( سگ منشان) و نیز «رواقیان» و «اپیکوریان» بر این باور بودند که ازدواج، تجمل و همة لذات حسی، مصنوعی و بی ارزش است اگر رستگاری و نجاتی هست در زندگی ساده و زاهدانه یافته می شود، «دیوگنس» بنیان گذار مکتب کلبیان می گوید:
«ترجیح می دهم مجنون باشم و عیاش نباشم»(راسل، 1/337 و 355)
اپیکور ابراز می دارد:
«رابطة جنسی هرگز برای کسی فایده ای نداشته و اگر ضرری نرسانده از یاری بخت بوده است.» و «زن مگیرید و فرزند می آورید، تا اسیر بخت و اقبال نشوید.(همان)
رهبران مسیحی نیز هرچند ازدواج را به طورکلی تحریم نمی کنند، اما آن را عملی ذاتاً پلید می دانند. در مسیحیت، برای مسیحیان عادی دو چیز است که ازدواج را مشروع می سازد. نخست: حفظ نسل و دوم هنگامی که ترک ازدواج سبب ابتلا به فحشا، زنا و مانند آن گردد. اما پرهیز ازغریزة جنسی برای آنان که داعیه رسیدن به مقام پیشوایی را دارند شرط الزامی است، کسی که می خواهد رهبری دینی مردم را بر عهده بگیرد باید، همچون عیسی مسیح(ع)که تا آخر عمر مجرد باقی ماند، در سراسرعمر خود از آمیزش جنسی دوری کرده باشد. برهمین اساس، کسی می تواند به مقام «پاپی» برسد که هرگز ازدواج نکرده باشد. 
«اگوستین قدیس» درکتاب «شهرخدا» می آورد:
«باید اذعان کرد که رابطه جنسی بین زوجین گناه نیست، بدین شرط که منظور از آن حصول فرزند باشد، معهذا مرد با تقوا کسی است که در زندگی زناشویی نیز بتواند شهوت را از خویشتن براند. حتی در زندگی زنا شویی نیز از تمایل به حجب پیداست که مردم ازعمل مقاربت شرمنده اند.»(همان، 1/508)
رگه هایی از این نوع نگرش تفریطی به غریزه جنسی را، در میان برخی از مسلمانان صدر اسلام نیز می توان دید. که گویی از تماس با اهل کتاب و مسیحیان اثر پذیرفته بودند. لکن بر اثر مخالفت پیامبر(ص) و سایر پیشوایان دینی با رهبانیت و پلید انگاری غریزه و رابطه جنسی، این تفکر نتوانست جای پای بیابد و گسترش پیدا کند، جز این که برخی از صوفیان عالم اسلام، با توجه به نفس تنوع طلب و افزون خواه انسان، همچون مسیحیان و بودائیان غریزة جنسی را پلید وگمراه کننده دانسته و راه فلاح و صلاح راه در مبارزه با تمایلات نفسانی و نابود کردن سرچشمه های آن جستجو کرده اند. اما این نگرش، با شاخصه صوفی گری شناخته شده فراتر نرفته و مقبولیت عام نیافته است.
دیدگاه افراطی
گروهی از روانشناسان غربی، با نگاه منفی به عفاف وخویشتن داری جنسی، راه افراط پیموده و رهایی از هر قید و بند را توجیه كرده اند! 
بنیان گذار اصلی این دیدگاه زیگموند فروید، روانشناس و روانکاو مشهور اتریشی بود که پس از طرح دید گاه خویش، پیروان و مدافعان بسیار یافت. آنان ریشة بسیاری از مشکلات اخلاقی و ناهنجاری های اجتماعی را فرآیند سرکوب شدن غریزة جنسی دانستند. چکیدة دیدگاه فروید، در این باره این است که میل جنسی در انسان، نسبت به دیگر امیال شدیدتر است. این میل، ویژه دوران بزرگسالی و بلوغ نیست، بلكه ازهمان اوان طفولیت، غریزة جنسی در انسان شروع به فعالیت می کند، این غریزه در پسرها متوجه مادر و در دخترها، متوجه پدر است اما پسر از ترس پدر، و دختر از ترس مادر، و یا ترس از قوانین اجتماعی، این میل را سرکوب می کند. این امیال گرچه سرکوب می شوند ، اما نابود نمی شوند و به شکل عقده هایی در ضمیر ناخودآگاه انسان متراکم می گردند. سپس، در فرصتی مناسب از طریق فرایند فرافکنی و یا تصعید، با هیئتی مبدّل، بروز می یابند.(فروید، /152-125)
طرفداران این دیدگاه افزون بر تجربیات به دست آمده بالینی از بیماران (که اثبات درستی ونادرستی، تعمیم وتخصیص آن در قلمرو اختیار وآگاهی خود آنان و دور ازدسترس عموم است.) سه استدلال عمده برای اثبات نظریه خود ارائه داده و یا می توانند ارائه دهند.
1- ریشة بیماری های روحی و اجتماعی بشر در سرکوب غریزة جنسی و ایجاد محدودیت برای ارضای آن است. درمقابل، راه وصول به سعادت و نجات از بیماری های روحی و روانی، ارضای آزادانه غریزة جنسی است بنابراین، باید هر قید و شرطی را از سر راه ارضای غریزة جنسی برداشت.(همان)
2- تجربه نشان داده است که هرگاه در برابر دسترسی انسان به چیزی که آن را می خواهد، ایجاد مانع شود انسان حریصتر می شود. بنابر این قانونمندی، ایجاد موانع بر سر راه ارضای غریزة جنسی، نتیجه ای جز شعله ورتر شدن آتش آن نخواهد داشت. اگر می خواهیم بشر، همیشه، از وسوسه ها و دغدغه های جنسی رهایی یابد، باید او را در ارضای غریزة جنسی ، کاملاً، آزاد بگذاریم و هرگونه قید و بندی را از سر راه او برداریم.
3- اصل وجود این غرایز در انسان بدین معنا است که دست آفرینش از به ودیعت نهادن این غرایز در سرشت انسان، هدف و غایتی را در نظر داشته است، وآن هدف و غایت کاربست و اشباع این غرایز است و نه سرکوب و از بن بر انداختن آن ها؛ چه این، درتعارض و مخالف با اصل ایجاد آنها است. بدین سان، ایجاد محدودیت دربرابر ارضای غرایز، ازجمله غریزه جنسی، خلاف هدف آفرینش است.
دیدگاه متعادل
اندیشه اسلامی و آموزه های قرآنی، وجود هر نیازی را در انسان، دارای حکمت و هدفی می داند که در اصل آفرینش آدمی نهفته است و از این روی، هیچ یک از دو رویکرد رهبانیت و اباحیگری جنسی را نمی پذیرد و راه میانی و اعتدالی در کاربست غرایز گوناگون انسانی را معبر سعادت و فلاح آدمی می شناسد و آنرا عفاف می نامد چه به تعبیر مولوی:
چون عدو نبود جهان آمد محال * * * شهوتت نبود، نباشد امتثال
صبرنبود چون نباشد میل تو * * * خصم چون نبود، چه حاجت خیل تو؟
هین مکن خود را خصی، رهبان مشو * * * زانکه عفت، هست شهوت را گرو
بی هوا، نهی از هوا ممکن نبود * * * غازی ای بر مردگان نتوان نمود
تفکر اسلامی میان معنویت و بهره مندی از لذات جنسی نه تنها تعارض و ناسازگاری نمی بیند؛ بلكه بهره مندی مشروع از این غرایز را شرط تکامل معنوی و از بهترین اسباب رسیدن به سعادت واقعی انسان می شمارد. برپای بست همین انگاره، متون روایی و نصوص قرآنی، از یک سوی، آفرینش دو جنسیتی انسان را- که بر اساس تمایلات غریزی و کشش جنسی به همدیگر می پیوندند و تداوم نسل انسانی و سلامت جوامع بشری را تضمین می کند.- از آیات الهی بر شمرده است:
«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِكَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ»(روم/21)
«و از نشانه های او این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنارآنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد، در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند»
و از سوی دیگر، هر دو مشرب رهبانیت و شهوت پرستی، درآموزه های اسلامی، توبیخ و نکوهش افزون و همسان شده است.
قرآن پژوهان سبب نزول دو آیة از آیات سورة مبارکة «مائده» را پیمانی می دانند که تنی چند از اصحاب برای پرهیز از لذت های حلال وآمیزش جنسی بسته بودند.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (٨٧)وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالا طَیِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ»(مائده/87و88)
«ای کسانی که ایمان آورده اید، چیزهای پاکیزه را که خداوند برای شما حلال کرده است، حرام نکنید و از حد تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند متجاوزان را دوست ندارد و از نعمت های حلال و پاکیزه ای که خداوند به شما روزی داده است بخورید و از (مخالفت) خداوندی که به او ایمان دارید، بپرهیزید»
نکوهش کسانی که به زعم پروا پیشگی و دینداری بیشتر، از لذت های حلال الهی پرهیز می کنند و توصیف ایشان به «تعدی کنندگان» نشانگر آن است که آنان با مرتکبان حرام در تعدی و تجاوز از قانون و فرمان خداوند یکسان و برابر و سزامند کیفر همگون اند. 
امام کاظم (ع) در روایتی که از آن حضرت نقل شده فرموده است:
«لیس منا من ترک دنیاه لدینه اوترک دینه لدنیاه.»(قمی، 8/300)
آن کس که دنیای خود را به بهانه دین خود و یا دین خود را به بهانه دنیای خود، رها کند ازما نیست.»
وپیامبراسلام(ص) در جایگاه پیام آور الهی و بنیاد گذار دیانت اسلامی، این اصل قانونی و همیشگی را تأسیس و آشکارا اعلام داشت که:
« لارهبانیة فی الاسلام»(مطهری،سیری در نهج البلاغه، /139 به نقل از بحارالانوار، ج15باب 14)
«رهبانی گری و ترک دنیا در اسلام نیست.»
از سوی دیگر، اسلام با افسارگسیختگی در تمامی گونه ها و چهره های مختلف آن، شهوت جنسی، شهوت مقام، شهوت مال، شهوت شکم و مانند آن، مخالفت ورزیده و شهوت پرستان را با دیده نکوهش و نفرت نگریسته است. روشنی نگرش دینی و فزونی متون و نصوص دینی در این باره چندان است که حتی نیازی به یاد کرد نمونه نیست.
اسلام، این ادعا را که ریشة بیماری های روحی و روانی بشر ایجاد محدودیت های جنسی است، نه تنها ادعایی بی پشتوانه و دلیل شمرده که بر عکس لجام گسیختگی در ارضای غرایز جنسی را مایة و یرانی و گسست بنیاد خانواده، آشفتگی های روحی و روانی شدیدتر معرفی کرده است. رشد روز افزون این گونه بیماری ها، در افراد و جوامعی که در ارضای غریزة جنسی محدودیتی ندارند یا محدودیت کمتری دارند، می تواند شاهد انکار ناپذیر واقع بینی نگرش اسلامی قرار گیرد.
چنانکه در اندیشه دینی، اصل این سخن که خداوند غرایز را بی جهت به انسان نداده است و نباید هیچ یک از آن ها را نادیده گرفت، سخن درست شناخته می شود، اما بر آن است که در کنار این واقعیت نباید از نظر دور داشت که، انسان دارای غرایز و امیال بسیار متعدد و متنوع است و هر یک نیز آزمند و سیری ناپذیر، چندان که ارضای جملگی میسر نیست. پس باید که یکی از دو راه را برگزید، یا برخی از غرایز را سرکوب کرد و نادیده انگاشت که این خلاف حکمت و هدف آفرینش است و یا باید آن ها را تعدیل کرد و سامان بخشید و با تعیین حدود و شرایط همة آنها را به گونه ای ارضا کرد و این همان است که اسلام می پسندد و بدان سفارش می کند. 
آری اگر انسان در این عرصه مانند حیوانات ظرفیت محدود و پایان پذیر می داشت، همان ظرفیت محدود طبیعی خود، برایش كافی بود و نیازی به مقررات، بایدها و نبایدهای محدود کنندة اخلاقی در روابط اجتماعی، اقتصادی و نیز جنسی وجود نمی داشت.
امام خمینی(ره) واقعیت کارکرد دو سویه غرایز و تمنیّات را بدین گونه تصویر می کند:
« بدان که وهم و غضب و شهوت ممکن است از جنود رحمانی باشند و موجب سعادت و خوشبختی انسان گردند، اگر آنها را تسلیم عقل سلیم و انبیاء عظیم الشأن نمایی. و ممکن است ازجنود شیطانی باشند، اگر آنها را سرخود گردانی و «وهم» را بر آن دو قوه با اطلاق عنان، حکومت دهی. و این نیز پوشیده نماند که هیچ یک از انبیاء عظام، جلوی شهوت و غضب و وهم را به طورکلی نگرفته اند، و هیچ داعی الی الله تاکنون نگفته است باید شهوت را به کلی کشت و آتش غضب را به کلی خاموش کرد وتدبیر «وهم» را از دست داد؛ بلکه فرموده اند باید جلو آنها را گرفت که در تحت میزان عقلی و قانون الهی انجام وظیفه دهند؛ زیرا این قوا هر یک می خواهند کار خود را انجام دهند و به مقصود خویش نائل شوند؛ اگرچه مستلزم فساد و هرج و مرج هم شود. مثلا نفس بهیمی مستغرق شهوت خودسر عنان گسیخته می خواهد مقصد و مقصود خود را انجام دهد، اگرچه به زنای با محصنات در خانهُ کعبه باشد...»(خمینی، /16)
از منظر و دیدگاه اسلامی، تنها راه مشروع و پسندیدة ارضای غریزة جنسی، همسرگزینی است. که ازیک سوی کار کرد غریزی و اشباع نیاز جنسی دارد و از سوی دیگر، سلامت اخلاقی، روحی، ثبات و ماندگاری نهاد خانواده، تداوم نسل بشری و تربیت افراد و جامعه عفیف را ثمر می دهد. 
بدین سان عفت، یعنی اعتدال در بهره مندی از تمایلات شهوانی، و عفیف کسی است که درحد اعتدال و در چهارچوب حدود تعیین شده- ازسوی منابع دارای صلاحیت تعیین حدود و قلمرو(= وحی وعقل)- از غرایز شهوانی بهره ببرد. و به ورطه افراط و یا تفریط نیفتد. هر آن چه در متون قرآنی و نصوص روایی در فضیلت عفت، به طور عام، و عفت جنسی به طور خاص رسیده است، به همین معنا نظردارد.
چکیدة دیدگاه اعتدال و مفهوم درست عفاف در این سخن شهید مطهری بروز یافته است:
«حقیقت آن است که اشباع غریزة جنسی و سر کوب نکردن آن یک مطلب است و آزادی جنسی و رفع مقررات و موازین اخلاقی مطلب دیگر. اشباع غریزه با رعایت اصل عفت و تقوا منافی نیست؛ بلكه که تنها در سایه عفت و تقواست که می توان غریزه را به حد کافی اشباع کرد و جلوی هیجان های بیجا و ناراحتی ها و احساس محرومیت ها و سرکوب شدن های ناشی از آن هیجان ها را گرفت؛ به عبارت دیگر پرورش دادن استعداد ها غیر از اهمیت دادن به هوس ها و آرزوهای پایان ناپذیر است.
یکی از مختصات و امتیازات انسان از حیوانات این است که دو نوع میل و تمنا در بشر ممکن است، پیدا شود تمناهای صادق و تمناهای کاذب. تمناهای صادق همان هاست که مقتضای طبیعت اصلی در وجود هر انسانی است. طبیعت میل به صیانت ذات، به قدرت و تسلط، به امور جنسی، به غذا خوردن و امثال این هاست. هریک از این میل ها هدف و حکمتی دارد. به علاوه همة این ها محدودند ولی همة اینها ممکن است زمینة یک تمنای کاذب واقع شوند...غریزة طبیعی را می توان اشباع کرد، اما تمنای کاذب خصوصاً اگر شکل عطش روحی به خود بگیرد اشباع پذیر نیست.» (مطهری ،مجموعه آثار، 14/659)
زمینه های جدایی عفاف و حجاب
آن چه تاکنون بیان شد، حكایت از پیوستگی میان حجاب و عفاف داشت، درحالی كه این پیوستگی و ارتباط دائمی و ناگزیر نیست، بلكه در شرایطی حجاب هست ولی عفاف نیست و در مواردی هم ممكن است عفاف باشد ولی حجاب نباشد.
گسست مفهومی
حجاب و عفاف هرچند در اصل معنای بازداشتن و ایجاد مانع، مفهوم یکسان دارند، اما بدان گونه که گذشت، عفاف ناظر به صفت درونی و بازداشتن غرایز وتمنیات سرکش نفس حیوانی و شهوانی است، حال آن که حجاب به مفهوم ایجاد پوشش در برابر نامحرمان است.
گسست بیرونی
حجاب و عفاف از نظر وجود وتحقق بیرونی، الزاماً دو امر پیوسته نیستند؛ به این معنا که اگرحجاب بود، بتوان باور قطعی پیدا کرد که فرد محجوب- به ویژه در حجاب پوششی- دارای فضیلت عفاف نیز هست. و یا از نبود حجاب بتوان نبود عفاف را به طور قطع نتیجه گرفت. زیرا داشتن حجاب ظاهر بدون عفاف باطن نه تنها ممکن و شدنی است كه نمونه های فراوانی هم دارد. به ویژه در جوامع دینی که حجاب نوعی ارزش و هنجار اجتماعی شمرده می شود و حتی افرادی که به آرایة خلقی عفاف، آراسته نیستند، به نوعی به حجاب اجباری تن می دهند تا از فشار اجتماعی بکاهند و از کیفر های قانونی بگریزند و بسا با این انگیزه حجاب راحفظ کنند که با محجوب نمایی، جامعه را دچار غلط انگاری نسبت به رفتارهای خود کنند تا بتوانند از پیگرد ها و مراقبت های خانوادگی، قانونی و اجتماعی مصون باشند و جرایم اخلاقی را با سهولت بیشتری انجام دهند. ازسوی دیگر می توان عفاف بدون حجاب را – دست کم – تصور کرد و یا کسانی را در نظر گرفت که دارای شرافت طبع، پاکدامنی، خویشتن داری، وفاداری به خانواده هستند ولکن به دلیل سنت های اجتماعی، خانوادگی و احیاناً مذهبی، حجاب پوششی و ظاهری ندارند اما براساس سرشت انسانی و به حكم عقل از نوعی عفاف و شرافت روحی برخوردارند وتن به ذلت و آلودگی نمی دهند. و از جاذبه آفرینی های كاذب و هوس آلود بیزارند.
حجاب، راهكاری مؤثر و ضروری
با وجود گسست هایی که میان حجاب و عفاف بر شمردیم، این دو باهم ارتباط جدی دارند، حجاب و عفاف، هرچند درتحلیل عقلی و برخی نمودهای عینی تفكیك پذیرند، اما در آموزه های دینی، حجاب، تجسم و بازتاب بیرونی عفاف شناخته می شود و یکی از نشانگرهای عفاف ، نوع پوشش، رفتار و گفتار فرد است، این رابطه چنان است که درعرف جوامع اسلامی، بین عفاف و حجاب، رابطة این همانی می بینند و به انسان عفیف، محجوب و به فرد محجوب، عفیف و صاحب فضیلت اخلاقی گفته می شود.
عفاف، دو ساحت دارد، ساحت درونی كه به عنوان صفت و آرایة اخلاقی ، جز خود فرد، کسی بدان دسترسی و آگاهی ندارد و منشأ و خاستگاه غیرت، حیا، حجاب و... به شمار می رود. و ساحت بیرونی که در رفتار فرد و شیوه زندگی و معاشرت او بروز می یابد. قرآن از بعد ظاهری عفاف، چنین یاد كرده است : 
«فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ»(قصص/25)
«ناگهان یکی از آن دو(دختر) به سراغ او(موسی)آمد درحالی که بانهایت حیا گام بر می داشت.»
درکلامی از امام علی(ع) نیز به دو ساحت بیرونی و درونی عفاف اشاره شده است:
«علیکم بلزوم العفة والامانه فانهما اشرف ما اسررتم و احسن ما اعلنتم و افضل ما ادخرتم»(آمدی، 4/256)
«برشما باد به عفت پیشگی و امانت داری، چه این دو، شریف ترین صفتی است که در نهان دارید و نیکوترین رفتاری است که آشکار می کنید و برترین فضیلتی است که ذخیره می کنید.»
مفروض کلام امام علی (ع) این است که عفاف، هم بخش پوشیده و درونی دارد و هم ساحت آشکار و پیدا. و بر هر دو نیز کاربست عفاف درست و رواست.
تأثیر متقابل حجاب وعفاف بر یكدیگر
حجاب و عفاف، به صورت متقابل و دو سویه بر یکدیگر اثر گذار و از همدیگر اثر پذیرند؛ از یک سوی، عفاف و تسلط برخود غریزی، آثاری دارد که متناسب با عفت در هر ساحت و عرصه ای، در رفتار ،گفتار و تعامل اجتماعی فرد عفیف پدیدار می گردد. قرآن کریم آنجا كه مؤمنان را به حجاب رفتاری(= غض بصر) فرا می خواند و هم آنجا که دستور می دهد تا از پشت پرده، با همسران پیامبر(ص) سخن بگویند، آثار خلقی و نفسانی چنان رفتاری را در هر دو مورد باز می گوید. 
در مورد نخست« تزکیه» را کارکرد و اثر فروبستن چشم و برآیند حجاب رفتاری می داند: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ» (نور/30) 
در مورد دوم، قلمروی بیشتری برای عفاف یاد می کند و حفظ حجاب در هنگام معاشرت مردان و زنان نامحرم را مایة پیدایش و یا افزایش طهارت و پاکی قلب برای هر دو سوی تعامل و معاشرت، ارزیابی می کند: «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ» (احزاب/53)
بدین سان حجاب و عفاف هریک بر پیدایی و تداوم دیگری، اثرگذارند.
منابع و مآخذ
1. آمدی، محمد؛ غرر الحکم ودرر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، چاپ اول، مکتب الاعلام، قم. 
2. ابن فارس، احمد؛ معجم مقاییس اللغة، مكتب الاعلام الاسلامی، قم، 1404 هـ.
3. ابن منظور، محمد بن مكرّم؛ لسان العرب، دار صادر، بیروت.
4. جوهری، اسماعیل بن حماد؛ الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، الطبعة الرابعة، دار العلم للملایین، بیروت، 1407 هـ.
5. حرعاملی، محمد بن الحسن؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
6. راسل، برتراند؛ تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، چاپ دوم، تهران، نشرپرواز، 1365ش.
7. راغب اصفهانی، ابولقاسم؛ مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، الطبعة الاولی، دار القلم، بیروت، 1412هـ.
8. زیگموند فروید؛ روان شناسی، ترجمه مهدی افشار، چاپ اول، انتشارات کاویان، تهران 1363 ش.
9. سجادی، سیدجعفر؛ فرهنگ معارف اسلامی، چاپ اول، شركت مؤلفان و مترجمان ایران، تهران، 1365ش.
10. سیوطی، جلال الدین؛ الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابولفضل ابراهیم، منشورات شریف الرضی.
11. شایگان، داریوش؛ ادیان ومکتبهای فلسفی هند، چاپ سوم، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر،1362ش.
12. شیرازی، صدر الدین؛ الحکمةالمتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة؛ قم انتشارات مصطفوی.
13. طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، تهران، مؤسسه انتشاراتی اسماعلیان،1392 هـ
14. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح وتعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، چاپ اول، مکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران.
15. فیّومی، احمد بن محمد؛ المصباح المنیر، مكتبه لبنان، بیروت، 1987م.
16. قرشی، علی اكبر؛ قاموس قرآن، دار الكتب الاسلامیة، تهران.
17. قرطبی، محمد بن احمد؛ الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار الکتب العربیة للطباعة و النشر، 1387 ش.
18. قمی، شیخ عباس؛ سفینةالبحار، الطبعة الاولی، اسوه، تهران، 1414 هـ.
19. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، تصحیح و تعلیق سید طیب موسوی جزائری، چاپ چهارم، مؤسسه دار الكتاب، قم،1367ش.
20. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1360ش.
21. مطهری، مرتضی؛ سیری درنهج البلاغه، چاپ دوم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1361ش.
22. --------- ؛ مجموعه آثار، چاپ سوم، انتشارات صدرا، تهران، 1381ش.
23. موسوی خمینی، روح الله؛ شرح چهل حدیث، چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، تهران، 1371ش.
24. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن، ترجمه احمدآرام و دیگران، چاپ سوم، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1370ش. 


سید حسین هاشمی
يکشنبه 20/4/1395 - 10:28
رمضان
عید فطر

عید فطر روز اول ماه شوال و در پایان ماه رمضان است. عید فطر از مهم‌ترین جشن‌ها و اعیاد مسلمانان است. در کشورهای اسلامی، عید فطر از جمله اعیاد بسیار مهم محسوب می‌شود و معمولاً با تعطیلی رسمی همراه است. در این روز، روزه حرام است و مسلمانان نماز عید برگزار می‌کنند.  پرداخت زکات فطره در این روز بر مسلمانان واجب است. در ایران از سال ۱۳۹۰ با تصویب مجلس شورای اسلامی و تایید شورای نگهبان عید فطر دو روز (روز عید و روز بعد) تعطیل است.



استهلال
استهلال (هلال‌بینی، بَرن‌بینی) تلاش برای رؤیت هلال ماه را گویند. این عمل دارای ارزش نجومی است، زیرا ماه قمری ممکن است ۲۹ یا ۳۰ روزه باشد و مشاهده ماه نو گاه کاری دشوار و نیازمند محاسبات نجومی است. از نظر اسلام نیز این کار مهم و مستحب محسوب می‌شود. زیرا مناسبت‌های دین اسلام بر مبنای گاه‌شمار قمری تنظیم شده است.

راه‌های ثابت شدن اول ماه
بنا بر نظر مراجع تقلید شیعه اول ماه به چهار یا پنج شرط ثابت می‌شود.

خود انسان ماه را ببیند.
عده‌ای که از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا می‌شود، بگویند ماه را دیده‌ایم و یا هر چیزی که بواسطه آن یقین حاصل شود.
دو مرد عادل بگویند که در شب ماه را دیده‌ایم.
سی روز از اول ماه قبل بگذرد.
حاکم شرع حکم کند که اول ماه است.
برخی مراجع تقلید شیعه از جمله خویی، سیستانی، صافی، وحید خراسانی و صانعی تنها همین چهار شرط را تأیید می‌کنند. در مقابل برخی مراجع دیگر از جمله اراکی، گلپایگانی، خمینی، منتظری، مکارم شیرازی و بهجت معتقدند اول ماه به حکم حاکم شرع نیز ثابت می‌شود مگر اینکه فرد مطمئن باشد که حاکم شرع اشتباه کرده است.

ملاکهای رؤیت
شهرهای هم افق
آیت‌الله بهجت و خمینی معتقدند اگر ماه در شهری رویت شود فقط در همان شهر اول ماه است و بقیه شهرها مستقل‌اند. اراکی، گلپایگانی، سیستانی و مکارم شیرازی معتقدند اگر ماه در شهری رویت شود، در تمام شهرهای کره زمین که با آن شهر هم افق‌اند یا در غرب آن شهر قرار دارند (آفتاب در آنها دیرتر غروب می‌کند) اول ماه خواهد بود و نیز خویی، نوری همدانی، وحید خراسانی و صانعی معتقدند اگر در شهری ماه دیده شود در تمام شهرهایی که بخشی از شب آنها با شب این شهر مشترک است اول ماه است.

محاسبات نجومی
بنا به نظر مشهور اول ماه با پیشگویی منجمین ثابت نمی‌شود، مگر اینکه انسان از گفته آنان یقین یابد.

امارات ماه
بنا به نظر مشهور، نشانه‌های نجومی ماه مانند بلند بودن یا دیر غروب کردن (مکث) نشانه آن نیست که شب پیش اول ماه بوده است. بعضی فقها طوق دار بودن ماه را دلیلی بر اثبات آغاز ماه در شب قبل دانسته‌اند و همچنین در صورت احتساب سی روزه ماه قبل به دلیل پنهان ماندن، وجود بدر ماه در شب ۱۳ را دلیل تأخیر یکروزه ماه می‌دانند.

رؤیت اپتیکی
در سنت فقهی رؤیت هلال ماه با چشم غیرمسلح بوده و در دهه‌های اخیر بعضی مراجع چون سید علی خامنه‌ای و فاضل لنکرانی رؤیت با وسایل اپتیکی (دوربین یا تلسکوپ) را نیز ملاک دانسته‌اند، صادقی تهرانی نیز دیدن هلال را در انحصار چشم عادى یا وسیله ‏اى خاص نمی داند، كه چشم مسلح یا محاسبات نجومى نیز همین حكم را دارد، بهجت، تبریزی، سیستانی، صافی، نوری همدانی، مکارم شیرازی و وحید خراسانی دیدن با ابزار نجومی را تنها در صورت اطمینان بخش بودن ملاک دانسته‌اند؛ و سید موسی شبیری زنجانی با تجدیدنظر در فتوای سابق خود تنها دیدن با چشم غیرمسلح را ملاک می‌داند.
دوشنبه 14/4/1395 - 11:47
شهدا و دفاع مقدس
۱۶ مرداد سال 58 در حالی که کمتر از یک سال از انقلاب اسلامی ایران گذشته بود بنیانگذار جمهوری اسلامی در اقدامی هوشمندانه از مسلمانان جهان خواست تا آخرین جمعهٔ ماه رمضان را به عنوان «روز قدس» انتخاب کنند و در این روز همبستگی خود را در حمایت از «حقوق قانونی مردم مسلمان فلسطین» به نمایش بگذارند.
مقدمه
 قدس، دفتر خونین شجاعت و مقاومت اسلامی است. هرگلبرگ این دفتر، یادمان حماسه ای ماندگار، فریادی بی کرانه و مظلومیتی بی مرز است. قدس، قبله پیشین مسلمانان و قلب کنونی آنان است. قدس جغرافیای عشق، تاریخ ایثار و محراب نیایش های خونین است.
 
نامگذاری روز قدس
در 16مرداد 1358، پس از بمباران جنوب لبنان توسط نیروهای دفاعی اسرائیل، امام خمینی(ره) از مسلمانان جهان خواست تا آخرین جمعه ماه رمضان را به عنوان «روز قدس» انتخاب کنند. روز جهانی قدس، مناسبتی رسمی در جمهوری اسلامی ایران است که در حمایت از ملت فلسطین برگزار می‌شود. امام خمینی(ره) درباره روز قدس فرمودند: «روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است. روز قدس، جهانی است و روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است.»
 
راهپیمایی در روز قدس
همه ساله مردم در ایران در آخرین جمعه ماه رمضان به راهپیمایی در حمایت از مردم فلسطین می‌پردازند. در شماری از کشورهای اسلامی نظیر ترکیه، اندونزی، بحرین، لبنان، پاکستان و حتی برخی کشورهای غیر اسلامی نظیر ایالات متحده آمریکا و انگلستان نیز، تظاهراتی در بعضی از مراکز اسلامی و با حضور مسلمانان و غیر مسلمانان برگزار می‌شود.
در واقع روز قدس نماد وحدت و اراده امت اسلامی در مقابل جنایات رژیم صهیونیستی در فلسطین، غزه و دیگر کشورهای اسلامی می‌باشد. روز ایستادگی مستضعفان عالم، علیه مستکبران و روز فریاد مظلومیت ملتی است که با خون فرزندان خود پرده از چهره کریه رژیم غاصب صهیونیستی برمی دارند.
 

هر یک از ادیان اسلام، مسیحیت و یهود، تقدس خاص و ویژه ای برای بیت المقدس قائل اند
 
 بیت المقدس و مسجد الاقصی کجاست؟ 
شهر بیت المقدس که پیش از اسلام به نام های اورشلیم و ایلیا نیز خوانده می شده، از جمله شهر هایی است که هر یک از ادیان اسلام، مسیحیت و یهود، تقدس خاص و ویژه ای برای آن قائل اند. در این شهر تپه ای وجود دارد که بدان تپۀ موریا می گویند. در محدوده بالای تپه موریا حصاری کشیده شده که مسلمانان تمام آن را حرم شریف می نامند. این حرم، نمادهای زیارتی بسیاری را در خود جای داده است. این حرم شریف به حسب ادله، همان مسجد الاقصی ای است که در قرآن از آن یاد شده است. البته در این محوطه مسجدی وجود دارد که آن را نیز مسجد الاقصی می نامند، اما آن مسجد الاقصی که در قرآن ذکر شده و قبلۀ اول مسلمانان بود و خداوند درباره آن فرمود: «بَارَکْنَا حَوْلَه» همان محوطه حرم شریف است.

آیات و روایات پیرامون بیت المقدس
قدر مسلم این است که از مسجد الاقصی در اسلام، به عنوان یک مکان مقدس یاد شده و آیاتی پیرامون آن وجود دارد، از جمله آیۀ معراج پیامبر (سوره اسراء، 1) ، آیات تغییر قبله (سوره بقره 142 ) که به مسجد الاقصی اشاره کرده اند و روایات نیز در فضیلت این مسجد مطالبی را آورده اند:
پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «همانا خداوند چهار شهر را برگزیده است؛خداوند فرموده: (وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ‏) منظور از تین مدینه، زیتون بیت المقدس، طور سنین کوفه و بلد امین مکه است».

همچنین امام علی (ع) می فرماید: «چهار قصر بهشتی در این دنیا وجود دارد: مسجد الحرام، مسجد النبی، بیت المقدس، مسجد کوفه».
امام باقر (ع) نیز فرمود: «نماز واجب در مسجد الحرام، مسجد النبی، بیت المقدس و مسجد کوفه با ثواب یک حج و نافله در این مساجد با ثواب یک عمره برابری می کند».
 
ساکنان اصلی فلسطین
بر خلاف ادّعای صهیونیست ها که با استناد به حکومت حضرت داوود و حضرت سلیمان، علیهماالسلام ، خود را صاحبان اصلی آن سرزمین مقدس می دانند، مدارک تاریخی نشان می دهد که ساکنان اصلی فلسطین عرب هایی بودند که از 2500 سال قبل از میلاد به فلسطین وارد شدند و به حکومت طولانی خود به مدت 1500 سال ادامه دادند. پس از این حضرت داوود و حضرت سلیمان، علیهماالسلام ، به حکومت فلسطین رسیدند و پس از مرگ حضرت سلیمان طیّ رشته ای از درگیری ها و آشوب های طولانی، سرانجام در سال 63 پیش از میلاد، بیت المقدس تحت سیطره رومی ها قرار گرفت و از زمان حکومت رومی ها بر فلسطین تا سال 1916 که فلسطین مورد هجوم انگلیس قرار گرفت، این کشور دچار فراز و نشیب های بسیاری شد.

چهارشنبه 9/4/1395 - 13:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته