• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 440
تعداد نظرات : 464
زمان آخرین مطلب : 3983روز قبل
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی

  (24 خرداد تا 4 تیر) درخت سیب (عشق)

فردی آرام، گاهی اوقات خجالتی، بسیار جذاب و دلربا با رفتاری مناسب و سنجیده، ماجراجو و بی باك، حساس و ... دوست دارید كه دیگران را دوست داشته باشید و  سایرین هم شما را دوست داشته باشند. باوفا، حساس و بسیار بخشنده و با استعداد، شما عاشق بچه ها هستید.

(25 اردیبهشت تا 3 خرداد) (22 آبان تا 1 آذر)  درخت ون (بلند پروازی)

فوق العاده جذاب، پرانرژی، خود جوش و پر مسئولیت هستید. انتقاد را دوست ندارید. جاه طلب، بلند پرواز، باهوش، مستعد و قابل اطمینان هستید. به پول اهمیت می دهید. خواستار توجه از سوی دیگران هستید و به پشتوانه و حمایت اساسی نیاز دارید.

(22 آذر تا 1 دی)  درخت راش (خلاقیت)

فردی با سلیقه، كسی كه به ظاهر خودش اهمیت زیادی می دهد. یك برنامه ریز خوب برای زندگی و كار و مسائل اقتصادی، فردی كه بدون لزوم بی گدار به آب نمیزند. منطقی و مونس و یاری بی نظیر در زندگی به شمار می روید.

(26 تیر تا 4 مرداد) (25 دی تا 3 بهمن)  درخت سرو (اعتماد به نفس)

فردی با توان و قدرت فوق العاده، كسی كه میداند چطور خود را با شرایط مختلف  در زندگی وفق بدهد. هدایای غیرمنتظره را دوست دارد و از سلامتی بدنی برخوردار است.خجالتی نیست و اعتماد به نفس دارد. سخنرانی برجسته، فردی مصمم و با اراده، كمی عجول و بی طاقت و دوست دارد كه دیگران را تحت تاثیر قرار بدهد. با استعداد، سخت كوش و اغلب خوش بین است و قادر است سریع تصمیم بگیرد.

(15 تا 24 اردیبهشت) (12 تا 21 آبان)  درخت شاه بلوط  (درستكاری)

هیكل و اندامی خارق العاده، پر ابهت، حس عدالت خواهی بالا، یك طراح و سیاستمدار است. به راحتی آزرده خاطر میشود. بسیار حساس، كوشا، گاهی اوقات برتر از دیگران عمل می كند و گاهی در ارتباط خود با سایرین سوءتفاهم برایش به وجود می آید. خانواده مدار و از لحاظ فیزیكی روی فرم است.

 

(14 تا 23 مرداد) (9 تا 18 بهمن)  درخت سدر  (وفاداری)

فردی قوی، عضلانی، انعطاف پذیر، كسی كه آنچه زندگی به اجبار به او میدهد می پذیرد و اما لزوماً آن را دوست ندارد. سعی می كند ساده و خوش بین باشد. دوست دارد از نظر مالی مستقل عمل كند. مهربان و عاطفی، از تنهایی متنفر، با وفا و گاهی اوقات هم به زودی عصبانی میشود. با احتیاط، تحصیل علم و دانش و كمك به دیگران را دوست دارد.

(16 تا 25 تیر) (12 تا 24 دی)  درخت نارون  (بزرگواری)

قیافه و ظاهری خوب دارد و در پوشیدن لباس خوش سلیقه است. تقاضا و خواسته های او در حد اعتدال است. كم ادعا است و اشتباهات را فراموش نمیكند. با نشاط و سرزنده است و دوست دارد راهنمایی بشود اما نه اینكه از دیگران اطاعت كند. شریكی درستكار و با وفا و دوست دارد برای سایرین تصمیم بگیرد. بزرگوار و نجیب، سخاوتمند و شوخ طبع و فردی كارآمد است.

(14 تا 23 خرداد) (12 تا 21 آذر)  درخت انجیر (حساسیت)

فردی مستقل، درستكار، با وفا كه از ضد و نقیض گویی و بحث متنفر است. زندگی و دوستانش را دوست دارد. از بچه ها وحیوانات لذت میبرد . اجتماعی و شوخ طبع است و دوست دارد كه بعد از ساعت های طولانی كار سخت استراحت كند و از استعداد هنری و هوش بالایی برخوردار است.

(5 تیر تا 15 تیر) (2 تا 11 دی)  درخت صنوبر (رمز و راز)

فوق العاده با سلیقه است و نمیتواند تنش و فشار عصبی را تحمل كند. زیبایی را دوست دارد. گاهی افسرده میشود. سرسخت و لجباز است و به همان نسبت كه دوست دارد نزدیكان خود را حمایت و مراقبت كند با افراد غریبه هم به همان شكل رفتار میكند. نسبتاً كم ادعا،سخت كوش، با استعداد، فداكار ، دور از خودپسندی و فردی كه دوستان زیادی دارد و بسیار قابل اعتماد است.

(24 شهریور تا 3 مهر) (22 تا 30 اسفند)  درخت فندق (خارق العادگی)

جذاب و گیرا، شوخ طبع، بسیار فهمیده و فردی كه میداند چطور روی دیگران تاثیر ماندگار داشته باشد. در امور اجتماعی، فعال، مردمی و اغلب اوقات دمدمی مزاج، درستكار، كمال گرا و در رعایت عدل و انصاف قاضی خوبی است.

 

(13 تا 22 شهریور) (11 تا 21 اسفند)  درخت لیمو ترش (شك و تردید)

باهوش و سخت كوش است و آنچه را زندگی به او میدهد می پذیرد. البته بعد از آنكه سعی میكند شرایط بد را به خوب تغییر بدهد. از فشارهای عصبی نفرت دارد. از مسافرت و تعطیلات كوتاه لذت میبرد. ممكن است خشن به نظر بیاید اما واقعا روح لطیفی دارد. همیشه آماده جانفشانی برای افراد خانواده و دوستان است. بسیار با استعداد است اما برای استفاده و بهره بردن از آنها باید زمان پیدا كند. خصلت رهبری بالایی دارد و فوق العاده وفادار است.

(4 تا 13 خرداد) (2 تا 11 آذر)  درخت موز (خوش سلیقگی)

زیباست و به اوضاع و احوال ظاهر خود توجه دارد. خوش سلیقه و فداكار است و زندگی را تا جایی كه ممكن باشد راحت میگیرد. زندگی را به سوی منطق و انضباط سوق میدهد .به دنبال مهربانی و تقدیر از دوستان است. تصمیم گیری برای او سخت است و فردی بسیار قابل اعتماد به شمار می رود.

(11 تا 20 فروردین) (14 تا 23 مهر)  درخت افرا(استقلال فكری)

فردی معمولی نیست و سرشار از تصور و خلاقیت و ابتكار، خجالتی و تودار، بلندپرواز و مغرور است. متكی به نفس، به دنبال تجارب جدید و گاهی عصبی است اما حافظه و ذهنی قوی دارد و به آسانی یاد میگیرد. همیشه میخواهد اثری خوب روی دیگران داشته باشد.

(23 شهریور) درخت زیتون (عقل)

عاشق مهربانی و رافت، منطقی و متعادل است و از خشونت دوری میكند. بردبار و شكیبا، با نشاط و سرزنده ، آرام و عادل است و قلبی رئوف و مهربان دارد. از هرگونه بخل و حسادت دوری می كند. عاشق مطالعه است و از معاشرت با افراد آگاه و فرهیخته لذت می برد.

(24 مرداد تا 2 شهریور) (19 تا 30 بهمن)  درخت كاج (صلح و آشتی)

عاشق مصاحبت و شركت در گفتگوهایی است كه به توافق منجر بشود. باید در زندگی آرامش داشته باشد. عاشق كمك كردن به دیگران است و تخیلی پویا دارد. دوست دارد شعر بسازد و به مد علاقه ندارد. همیشه ملاحظه دیگران را می كند. با همه خیلی دوستانه رفتار میكند. احساسات لطیفی دارد و به عاطفه و اطمینان خاطر نیاز دارد.

 

(1 تا 14 اردیبهشت) (5 تا 13 مرداد) (4 تا 8بهمن)  درخت سپیدار (تردید و عدم ثبات)

جذاب به نظر می آید. با استعداد است. اما اعتماد به نفس بالایی ندارد. در مواقع لزوم بسیار شجاع است و به مهربانی و جوی خوشایند نیاز دارد. بسیار مشكل پسند  و غالبا تنها است وطبعی هنرمندانه دارد. هماهنگ كننده خوبی است و به فلسفه علاقه مند است. در هر موقعیتی قابل اعتماد است و به طور جدی درامور مشاركت دارد.

(1 تا 10 فروردین) (4 تا 13 مهر) درخت زبان گنجشك (حساسیت)

سرشار از جذابیت، با نشاط و سرزنده است و دوست دارد توجه دیگران را به خود جلب كند. عاشق زندگی، فعالیت و حتی پیچیدگی ها است. مستقل، خوش سلیقه، پر احساس، یار و هم صحبتی خوب است. كسی كه تمایل به عفو و گذشت ندارد.

(21 تا 31 فروردین) (24 مهر تا 11 آبان) درخت گردو(اشتیاق وشور)

نجیب و با دید وسیع نسبت به جهان ، خودجوش و بلند پروازی او نامحدود است. فردی غیر قابل انعطاف، شریك استثنایی اما بد قلق است. همیشه مورد علاقه نیست اما اغلب تمجید و تحسین میشود. مدیر و باهوش، بسیار پر حرارت اما گاهی اوقات مغرور است.

(3 تا 12 شهریور) (1 تا 10 اسفند)درخت بید مجنون (اندوه)

فردی كه دوست دارد از فشارهای روحی دور باشد. زندگی خانوادگی را دوست دارد و سرشار از امید و رویا است. جذاب، بسیار مهربان، عاشق زیبایی، با استعداد زیاد در موسیقی ، عاشق سفر به نقاط غیر معمول، خستگی ناپذیر ، غیر قابل پیش بینی، درستكار و فردی كه میتواند تحت تاثیر قرار بگیرد اما نه هنگامی كه در تنگنا باشد. حس ششم خوبی دارد و عاشق خنداندن دیگران است.

شنبه 10/2/1390 - 16:47
شعر و قطعات ادبی

ابروی تو قبله نمازم باشد      

یاد تو گره گشای رازم باشد

از هردو جهان برفكنم روی نیاز

گرگوشه چشمت به نیازم باشد

شنبه 10/2/1390 - 16:12
داستان و حکایت

   هنوز چشمامو باز نکرده بودم که شق محکم زد به پشتم، چشمامو که باز کردم نزدیک بود از تعجب همین دو تار موی سرم هم بریزه. دختره پررو، یک لباس سفید پوشیده بود و به چشم برادری چشمهای قشنگی هم داشت ولی محرم و نامحرم سرش نمی شد، نه تنها جفت پاهای منو گرفته بود و منو سرو ته آویزون کرده بود بلکه نمی دونم چرا لباس تن من نبود. بی حیا همچین منو نگاه می کرد انگار عجیب ترین موجود زندگیشو دیده. بهش گفتم الاق، البته تو دلم گفتم. شما بودین نمی گفتین؟

    بعد مثل اینکه از افتادگی من سوء استفاده کرده باشه دوباره زد، این بار محکم تر.آخ،دردم گرفت،اول زردشدم، بعد قرمزشدم، بعدکبودشدم.آخه تو دنیای جانوری که هنوز نمی دونستم پستاندارم یا دوزیست کدوم حیوونی وقتی به دنیا میآد کتکش می زنن؟ البته قبل از به دنیا اومدن یک مدتی ماهواره داشتیم وقتی خدا فهمید کلی از دستمون ناراحت شد گفت شما که نمی تونین از پس هوستون بربیاین چرا می رین دنبال این چیزها که بیشتر تحریک کننده است؟ خلاصه اون موقع که ماهواره داشتیم دیدم خارجی ها بچه هاشونو می خوابونن رو پاهاشون و از پشت می زننشون.با خودم گفتم نکنه اشتباهی تو خارج به دنیا اومدم؟ 

   شق ، دفعه سوم که زد با خودم گفتنم نکنه بچه گنجشکم؟ برای همین دهنمو باز کردم ببینم چی می شه ولی اتفاقی نیافتاد. دلم می خواست دستمو بکنم تو دماغم ولی نمی شد. یعنی نمی رسید. از بس هیکل بودم این عظله ها نمی ذاشت دستمو جمع کنم. با خودم فکر کردم نکنه کار بدی کردم به دنیا اومدم> همون دختر که همش منو می زد صدا کرد آقای دکتر ! اول فکر کردم با منه . با خودم گفتم ما هنوز کنکور سراسری نداده دکتر شدیم( اون موقع مسئولین دانشگاه آزاد را اختراع نکرده بودند) بعد دیدم یک پیرمرد اومد کنارش فهمیدم با اون بوده. دختره دوباره منو زد. می خواستم سرش داد بزنم بگم هوووووو!!  مگه خودت پدر و برادر نداری؟ ولی هیچ چی نگفتم آخه تو مرام ما نیست با یک خانم دهن به دهن بشیم. دختره سرشو برد طرف دکتر بهش گفت: گریه نمی کنه ... منگوله

شنبه 10/2/1390 - 15:3
داستان و حکایت

   هجوم ابرهای سیاه بالای سرم مانع از ورود روشنایی صبح می شد. برفهای ریز آرام آرام بر شانه هایم می نشستند و بدون اینکه فرصت خودنمایی پیدا کنند در هوای تاریک صبح گاهی یا در سیاهی پالتو گم می شدند. دستهایم را در جیبم مشت کرده بودم و صدای پاهایم بر روی برف را می شمردم. با قدمهاییی تند از سرمای بهمن ماه فرار می کردم. خودم را به سالن رساندم.کسی نیامده بود. کلید اتاق را چرخاندم و بر روی صندلی نشستم.چشمانم را بستم و سرم را در یقه پالتو فرو کردم. هنوز سرما در استخوانم بود. ثانیه ای گذشت. شاید دقیقه ای گذشت. صدای جیغی کوتاه نیمه رویایم را در هم کشید. از اتاق به بیرون سرک کشیدم. جمعی از دخترها حلقه ای زده بودن. معلوم بود که به دور انسانی جمع شده اند. سرم را از بالای شانه های پر هم همه شان به میان جمع کشیدم. پیرمردی بر روی صندلیها دراز کشیده بود. در اولین نگاه متوجه صورت کبود و لرزش بدنش می شدی. دستش را بر روی قلبش گذاشته بود. چشمانش را بسته بود و با دهانی نیمه باز به سختی نفس می کشید. نداشتن دندان کاملا لبهایش را جمع کرده بود.دخترها کاری نمی کردند. خودم را به جلو هل دادم و به پیرمرد رساندم. حس کردم برای اولین بار شاهد مردن انسانی هستم. سرم را بلند کردم وپرسیدم :

ــ چی شده ؟

ــ نمی دونم. داشت صحبت می کرد یهو قلبش گرفت اومد دراز کشید اینجا.

ــ اورژانس زنگ زدید؟

ــ آره

تنه اش را بلند کردم. واقعا نمی دانستم باید چه کار کنم . شانه هایش را ماساژ دادم. دستم را بر روی قلبش گذاشتم و کمی آنجا را هم ماساژ دادم. حالش بدتر شد. شاید نباید بر روی قلبش فشار می آوردم. مثل اینکه نفس نمی کشید. هنوز صورتش کبود بود. رنگهایش سیاه شده بودند. من هم نفس نمی کشیدم. دوباره شروع کردم به ماساژ دادن شانه هایش . این دفعه از پشت تنه اش شروع کردم به ماساژ دادن قلبش ...

ناله ای کرد. آرام آرام صدای نفس کشیدنش را که مانند عبور هوا از لوله ای باریک بود را می شنیدم. رنگ صورتش برگشت. سرش را گذاشتم بر روی پاهایم. کمی که گذشت چشمانش را باز کرد. نگاهی کرد. اشکهایش سرازیر شد.

ــ خدایا جونم را بگیر راحت شم.

ــ این چه حرفیه ؟ فقط یکم قلبت گرفت.

ــ عادت دارم. روزی دو سه بار اینطوری می شم. می گیره، خودش خوب می شه.

 شاید می خواستم مغرور شوم که به انسانی کمک کرده ام ولی حس کردم نبودن من هم برایش فرقی ندارد.

ــ قرص داری؟

ــ آره تو جیبم کاپشنم.

تازه نگاهم به لباسهایش افتاد. کاپشنی کوتاه، قهوه ای سوخته. سر آستینش نخ نما شده بود. پیراهن و شلواری کرم رنگ و کهنه. کفش کتانی سورمه ای با چند خط قرمز. من هم قدیمها از این کفشها داشتم. سبک و ارزان. به درد فوتبال یا مدرسه نمی خورد. زودتر از هر کفش دیگری پاره اش می کردم. فقط به درد دویدن می خورد.قرصها را از جیب کاپشنش در آوردم.

ــ کدومه؟

صدایش در نیامد. یکی از دخترها گفت :( اون قرمزه و سفیده. من مادرم بیماری قلبی داره). هر دو تا قرص را گذاشتم کف دستش . بدون آب و بدون اینکه نگاهی کند هر دو تا را بلعید. همان دختر گفت :( نه، قرمزه را نباید می خوردی. زیر زبونیه ). دوباره یکی از قرمز ها را دادم گذاشت زیر زبانش. آرام بلند شدم.

ــ دورش را خلوت کنید بذارین استراحت کنه. دوباره به اورژانس زنگ بزنین ببینید چرا نیومد؟

نگاهی به اتاق اول کردم.

ــ برای چی اومده اینجا؟

ــ می خواد ماشینش را بفروشه ولی بیمه ماشین نداره.

برگشتم طرف پیرمرد.

ــ ماشینت بیمه نداره؟

چشمانش را کمی باز کرد.

ــ نه . نمی شه بدون بیمه بفروشم؟

ــ فکر نکنم

ــ زنم هم مریضه. بردیم بیمارستان عملش کردیم. پول نداشتم. قرض کردم. می خوام ماشینمو بفروشم پول قرض را بدم.

آمبولانس رسید . پیرمرد را بردند داخل نمازخانه. بعد از پنج دقیقه با یک کاغذ آمدند بیرون.

ــ سکته کرده. الآن حالش بد نیست. می شه اینجا را امضا کنید؟

ــ چی هست؟

ــ مریض می گه نمی خواد با ما بیاد بیمارستان. شما شاهد باشید که ما می خواستیم ببریمش . خودش نیومد. اگر خدای ناکرده بعدا اتفاقی براش افتاد ما جوابگو نیستیم.

ــ صبر کنید برم باهاش حرف بزنم.

پیرمرد دراز کشیده بود. رفتم کنارش نشستم.

ــ چرا باهاشون نمیری ؟ ممکنه برات اتفاقی بیافته.

چشمانش را نیمه باز کرد. دستهایم را گرفت و گفت : ( کدوم بیمارستان را سراغ داری که برای مریض قلبی کمتر از 30 هزار تومان بگیره؟ من کلا پانصد تومان تو جیبم هست ) . ساکت شدم. آرام بلند شدم و آمدم بیرون. آمبولانس رفته بود.30 هزار تومان. پانصد تومان. قلب. عمل. من. صبح برفی. شاید بشود ار بچه ها پول بیمارستان را جور کرد. زنگ می زنم به پدرم. حتما می شود. برگشتم طرف نمازخانه. در را باز کردم. پیرمرد رفته بود.

شنبه 10/2/1390 - 14:52
شعر و قطعات ادبی

 

ماهمه موج و تو دریای جمالی ای دوست 

 

 

شنبه 10/2/1390 - 14:38
شعر و قطعات ادبی

ای روی تو نوربخش خلوتگاهم

یاد توفروغ دل نا آگاهم 

آن سرو بلند باغ زیبایی را 

دیدن نتوان با نظر كوتاهم 

شنبه 10/2/1390 - 14:21
داستان و حکایت

رئیس بانك: چه حسابی می خواین باز كنین؟

ــ از هر دو نوع حسابتون .

الآن خدمت می رسم(خیلی مؤدبانه رفت دو تا فرم و دو تا دفتر چه آورد تحویل داد)

ــ کپی شناسنامه همراهتون هست؟

ــ نه، كپی شناسنامه و خود شناسنامه همراهم نیست.

ــ مشكلی نیست.

ــ كارت ملی هم ندارم و شمارشو هم یادم نیست.

ــ اینم مشكلی نیست.

ــ یعنی شما هیچی نمی خواین؟

ــ چه كارتی همراهتونه؟

به ذهنم رسید كارت دانشجویی را در بیارم ولی با خودم گفتم شاید ناراحت بشه، گواهینامه ام را در آوردم و  دادم

ــ همین خوبه؟

ــ عالیه (دوباره مؤدبانه رفت و دو تا كپی از گواهینامم گرفت)

یك سری اطلاعات پر كردم و دادم و ایشون هم برد و آخرش گفت

ــ فقط تشریف بیاورید اینجا را امضا كنید

قبل از بیرون رفتن دست دراز کردم و از رئیس بانک تشکر کردم

ــ ممنون بابت این همه زحمتی که کشیدید

ــ قابلی نداشت. وظیفه بود. به آقای مرادی هم سلام برسونین.

ــ مرادی؟ نمی شناسم.

ــ مگه شما از طرف آقای مرادی تشریف نیاوردین؟

ــ نه .

شنبه 10/2/1390 - 14:7
شعر و قطعات ادبی

باغبان گرپنج روزی صحبت گل بایدش 

 برجفای خارهجران صبربلبل بایدش 

ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال 

مرغ زیرك چون به دام افتد تحمل بایدش

                                        حافظ شیرین سخن  

 

شنبه 10/2/1390 - 13:57
تبریک و تسلیت

روز دهم اردیبهشت، روز اخراج پرتغالى ها از آب هاى جنوبى ایران كه روز ملى خلیج فارس نام دارد. بر ایرانیان عزیز مباركباد 

شنبه 10/2/1390 - 12:1
اخلاق

انتخاب دوست در زندگی نقش مؤثری ایفا می كند. در بسیاری از مواقع سرنوشت افراد با دوستی ها گره می خورد و فرد از این ره آورد یا به سعادت می رسد و یا زندگی اش به شقاوت ختم می شود. امیرالمؤمنین(ع) معیار انتخاب دوست را بیان فرمود: "دوستت كسی است كه تو را از بدی باز بدارد و دشمنت آن كس است كه تو را به بدی وادار كند".(1)

دوست خوب انسان را به طرف خدا می كشاند. آشنایی با مسجد و نماز، بازداری از بدزبانی و دشنام، احسان و نیكی به دوستان و مستمندان، وفای به عهد، خوش خُلقی و هر چه كه در مسیر تقوا و درستكاری قرار گیرد، دستاورد رفاقت صحیح است.

پیامبر گرامی اسلام می فرمایند:‌"ارزش مرد به دین دوست او است. باید بنگرد با چه كسی دوستی دارد".(2)

امام صادق(ع) در حدیثی ویژگی های دوست خوب را بیان فرمود: "هیچ كس را به دوستی مشناس تا او را در سه چیز بیازمایی. به خشمش بنگر كه او را از حق به باطل گرایش می دهد یا نه؟ در درهم و دینار (هنگامی كه به پول محتاج هستی از وی طلب كن) و هنگامی كه با او مسافرت می كنی (انسان در سفر جوهرة خود را نشان می دهد)".(3)

داشتم خُلق نیكو جلب كننده خوبی ها است، امیرمؤمنان (ع) فرمود:‌"هر كسی كه دارای اخلاق نیكو باشد، دوستانش بسیار می شوند و مردم با او اُنس و اُلفت می گیرند".(4)

اگر كسی بخواهد مردم او را دوست داشته باشند، باید در هنگام برخورد با ایشان گشاده رو و با لبخند باشد تا در دل افراد از هر صنف نفوذ كند.

در ضمن مطالعة كتاب آیین دوست یابی "دیل كارنگی" توصیه می شود.

 

پی نوشت ها:

1.       شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 20، ص 335.

2.       آثار الصادقین، ج 10ك

3.       بحارالانوار، ج 71، ص 180 ، حدیث 28.

4.       غررالحكم ، چاپ دانشگاه تهران،‌ج 5، ص 2631،‌حدیث 9

شنبه 10/2/1390 - 11:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته