جز برای يکی حتی اگر تمام وجودت چون تکه های ابر ذره ذره آب شود و چون کوه فرو ريزد خود را به اندازه ی سر سوزنی برای کسی حقير مکن
یک روز که می خندیدم گفتم این باد که می آید می خندد یک روز که گریه می کردم گفتم باد گریه می کند امروز فهمیدم باد نه می خندد ، نه گریه می کند امروز که من نه می خندیدم نه گریه می کردم
می آيی با خواهش این و آن در پوشش آرزوهای ديگران می روی با هزار آرزوی گران برای خود نه برای ديگران
خداوندا !
اي خويشتن ِ با بال و پر ِ ما !
اين ارادة توست كه با دستان ما بر مي گزيند .
اين خواهش توست كه با دل هاي ما مي خواهد .
اين اشتياق توست كه شب هامان را
كه شب هاي توست
به روزهايي تبديل مي كند
كه باز روزهاي خود توست .
چگونه از تو بخواهيم
حال آنكه نيازمان را پيشاپيش مي داني
حتي پيش از آنكه در ما زاده شوند ؟
تويي نياز ما
خود را به ما بده
همه چيز را به ما داده اي ...