تبیان، دستیار زندگی

ميخوام روي بلندترين قله وايسم .. با تمام وجود داد بزنم : عشق من دوستت دارم ! ولي حسش نيس تا اون بالا برم.

گه ديدي تو آسمون هيچ ستاره اي نيست ناراحت نشو خودم حاضرم تا صبح برات چشمک بزنم تا بشم تک ستاره ي دلت.

پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت بيچاره از اين عشق سوختن آموخت فرق منو پروانه در اينست پروانه پرش سوخت ولي من جگرم سوخت.

يكي مي دونه كه دوسش داري ... يكي نمي دونه كه دوسش داري ... بي چاره اوني كه فكر مي كنه دوسش داري.

مرگ از زندگي پرسيد چرا من تلخم و تو شيريني؟ زندگي در جواب گفت : چون من دروغم و تو حقيقت.

مردن ان نیست که در خاک سیه دفن شوم مردن انست که از خاطر تو با همه خاطرها محوشوم.

زندگي مانند يك جدول است كه اگر خانه هاي آن را پر كنيد جايزه آن مرگ است.

يك روز غضنفر ميره در خونه دوستش و هر چي در ميزنه كسي درو باز نميكنه با خودش ميگه فكر كنم در خرابه بهتره زنگ بزنم

يه روز يه گنجشك با يه موتوري تصادف مي كنه و بيهوش مي شه وقتي به هوش مياد ميبينه تو قفسه. مي گه واي خدا بدبخت شدم موتوريه مرد....!!!!.

گرگه بعد از كلي جستجو آي دي شنگول منگول رو گير مياره، بعد از كلي چت كردن باهاشون قرار مي ذاره. وقتي مي ره سر قرار مي بينه چوپان دروغ گو اومده!.