• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 296
تعداد نظرات : 82
زمان آخرین مطلب : 6091روز قبل
خاطرات و روز نوشت

چرا   در مورد من تقريبا همه چي برعكس است. اصلا انگار من آدم نيستم شايد هم همانطور كه بعضي از اساتيدم در دانشكده مي گفتند من يك دختر مريخي باشم. روايت است كه خداوند غم را آفريده است تا بندگانش به ياد او باشند. ولي من فقط به هنگام خوشي ها به ياد خدا هستم و همواره سپاسش مي گويم به خاطرگذاشته شدنم در اين موقعيت خوش. ولي هنگامي كه غم به من روي مي آوردبه تنها چيزي كه فكر مي كنم سربه نيست كردن خودم است. به اين فكر مي كنم كه آسانترين راه براي خودكشي چيست؟ حس مي كنم كه اين غم دارد سرم را به حالت انفجار مي رساند. پناه مي جويم به خدا حتي يادم مي رود كه من خدايي دارم. هنگامي كه ديگر روش زمان و مكان خودكشي را مشخص كردم ناگهان غمم برطرف مي شودو جاي آن را شادي مي گيرد.

پنج شنبه 1/6/1386 - 17:9
محبت و عاطفه

عشق باعث شادي دلهاست
پس چرا تو هنوز غمگين و ناراحت هستي
كسي چه مي داند چه اتفاقي افتاده
و چرا من ناگهان تا اين اندازه بي قرار و نا آرام شده ام
قلب من به شدت مي تپد
هوا ناآرام به نظر مي رسد
هر لحظه و هر ثانيه صداي تپش قلبم را مي شنوم
كسي چه مي داند چه اتفاقي افتاده كه من تا اين حد بي قرارشده ام
عزيزم من نمي دانم عاشق شدن چيست و عشق چگونه اتفاق مي افتد
آيا عشق همان از دست دادن آرامش و بي قرار شدن است
عشق چيست
عشق حس عجيب و ناشناسي است
گاهي باعث شادي و گاهي باعث ناراحتي مي شود
عشق من بسيار محبوب و فروتن است
و قلب من به شدت مي تپد
و من براي اولي بار حضور عشق را در قلبم حس مي كنم
زيباي من تو قلبم را ربودي
و همه چيزم شدي
چه كسي مي داند عشق چه رنگي است مسلما فقط خداوند
عشق مسلما بي نهايت زيبا و درخشان است
و محبوب من نيز بي نهايت زيباست
قلب من به شدت مي تپد و من نمي دانم چه اتفاقي افتاده
كه تا اين اندازه بي قرار شده ام

چهارشنبه 31/5/1386 - 11:32
محبت و عاطفه

نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد  

بختم ار يار شود رختم از اينجا ببرد

چهارشنبه 31/5/1386 - 9:41
محبت و عاطفه

و باز هم مبارزه ومبارزه ومبارزه هاي بيهوده براي انجام كارهاي بيهوده
آخر چرا من بيهوده مبارزه مي كنم و دست از اين مبارزه ي بيهوده نمي كشم
هميشه به دست آوردن در مبارزه نيست
به دست آوردن شايد در خاموش ماندن باشد
همه اش كه نبايد فرياد كشيد
گاهي نيز سكوت پيامهايي را در خود دارد
كه هزاران آواي بلند
نمي تواند يكي از آن همه پيام را انتقال دهند.

 

 

چهارشنبه 31/5/1386 - 8:18
محبت و عاطفه

پشت به دريا ايستاده ام
تا دريا را در چشمهايت بنگرم

چهارشنبه 31/5/1386 - 8:17
محبت و عاطفه

كاش در ايستگاه عشق آن فرياد را كه مدتهاست در گلويم مانده مي شنيدي

چهارشنبه 31/5/1386 - 8:16
محبت و عاطفه

سوگند به آبي كه در دستان علمدار كربلا قرار گرفت و نوشيده نشد
سوگند به آبي كه از دستان نمازگزاران مي چكد
سوگند به آبي كه به دستان آسيه حضرت موسي (ع) را سپرد
بي تاب توام اي عشق

چهارشنبه 31/5/1386 - 8:15
خاطرات و روز نوشت

روايت است انسان از چيزهايي كه مي پسندد بايد به ديگران بدهد من هم چون كه عاشق پفكم نذر كرده ام كه اگر به خواسته ام برسم يك بسته پفك خانواده بين بچه هاي همسايه تقسيم كنم.

چهارشنبه 31/5/1386 - 8:14
محبت و عاطفه

عصيان جواني در من سربرآورده است
نيلوفرهاي بركه به روي صبح لبخند مي زنند
و من تو را مي نگرم كه آسوده در كنار بركه ايستاده اي
و عبور ديگران را به تماشا نشسته اي
شايد فردا بتوانم راز نگاهت را دريابم
اما امروز من تنها در انديشه ي افروختن آتش عشق هستم

چهارشنبه 31/5/1386 - 8:13
محبت و عاطفه

سكه ي عشق از دست معشوقم

 به زمين افتاد

رهگذري آن را برداشت و گريخت

بيچاره ندانست سكه تقلبي بود

سكه ي اصل را معشوقم

مدتها پيش به من سپرده بود

سه شنبه 30/5/1386 - 13:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته