• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2299
تعداد نظرات : 2383
زمان آخرین مطلب : 3770روز قبل
دانستنی های علمی

چی بگم هیچ چی نگم قشنگتره

حرفا تو سینه بمونه بهتره

گاهی می خوام که بگم دوست دارم

گر چه می دونم برات بی اثره

توی دریای عمیق چشم تو

زورق موندن من بی لنگره

شب من پر شده از یه خاطره

مثل خنده ی تو پشت پنجره

.  .  .

شنبه 9/4/1386 - 9:32
دانستنی های علمی

آنجا که خدا هست جایی برای نا امیدی نیست

شنبه 9/4/1386 - 0:42
دانستنی های علمی

از حكیمی پرسیدند: حق چیست ؟ و باطل چیست؟
گوش را بگرفتو بكشید گفت باطل است
چشم را نشان داد و گفت یقینش حاصل است

 

شنبه 9/4/1386 - 0:39
دانستنی های علمی

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزندو عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟

 

شنبه 9/4/1386 - 0:32
دانستنی های علمی

در میان هر سیب ,دانه ها محدود است,در دل هر دانه, سیب ها نا محدود...
.
.
چیستانیست عجیب!!!!
.
.
دانه باشید نه سیب

 

شنبه 9/4/1386 - 0:32
دانستنی های علمی

آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد به یاده من باش که من همیشه به یاد توام .

از طرف بهترین دوستت :

                             ***** خدا *****

سوره بقره ( آیه 152 )

جمعه 8/4/1386 - 15:0
دانستنی های علمی

خدایا چنان کن سرانجام تو خوشنود شویی و ما رستگار . . . !

پنج شنبه 7/4/1386 - 10:45
خانواده


خدایا به خاطر این که هرگز تنهایم نمی گذاری از تو سپاسگذارم !
خدایا به خاطر این که هر گاه در جاده زندگی قدم هایم اندکی از راه راست سست می شود ، تو با تلنگری به راهم می آوری ، از تو سپاسگذارم !
خدایا ! ممنونم که هر زمان تو را از یاد برده و حضور سبزت را در کنارم فراموش کرده ام با نازل کردن بلایی کوچک مرا متوجه خود ساخته ای تا به یاد آورم که در برابر اراده بی نهایت ، هیچ چیز تاب ایستادگی ندارد !
خدایا ! از این که می بینم بزرگی چون تو ، همواره مرا زیر نظر دارد و هرگز فراموشم نمی کند ، سخت به خود می بالم .
خدایا ! با این که گناه کرده ام ، ناسپاسی نموده ام ، حتی گاهی از رحمت بی کرانت نا امید شده ام و بنده خوبی برایت نبوده ام ، اما تو مهربان هر زمان که درمانده از همه چیز و همه کس شده ام ، باز هم با آغوش باز پذیرایم بوده ای و در نهایت بزرگواری ، حمایتم کرده ای !
به راستی ای پروردگار زیبا و مهربان در برابر این همه لطف و بخشندگی تو ، چه می توانم بگویم ؟
این همه سخاوت و کرم را چگونه پاسخگو باشم ؟
خدایا ! شماره دفعاتی که در نهایت ناباوری و بهت همگان از راه های عجیب و خارق العاده ات در سخت ترین و غیر ممکن ترین شرایط یاورم بوده ای ، از حساب بیرون است .
تو خود نیک می دانی که بنده ات جز چیز هایی که تو به او بخشیده ای در چنته ندارد ، پس تمنا دارم در یافتن راه درست زندگی و به دست آوردن شادمانی ، عشق ، آرامش و سعادت حقیقی یاری ام کنی ، چرا که بدون تو هیچ ندارم و با تو از همگان بی نیازم .
خدای من ، می دانم که با این همه ، تو باز هم مرا دوست داری و همیشه و در هر لحظه مواظبم هستی ، زیرا این حدیث قدسی ات همواره در ذهنم طنین می افکند :
اگر آنان که از من روی برتافتند ، می دانستند که چقدر مشتاق دیدارشان هستم ، هر آینه از شوق جان می سپردند .

پنج شنبه 7/4/1386 - 4:53
دانستنی های علمی

 

داستان درباره کوهنوردیست که میخواست بلندترین قله را فتح کند بالاخره پس از سالها آماده سازی خود , ماجراجویی اش را آغاز کرد

.
اما از آنجایی که اوازه فتح قله را فقط برای خود میخواست , تصمیم گرفت به تنهایی از قله بالا بره .
او شروع به بالا رفتن کرد اما دیر هنگام بود و به جای چادر زدن همچنان به بالا رفتن ادامه داد تا اینکه هوا تاریک شد .
سیاهی شب بر کوه ها سایه افکنده بود و کوهنورد قادر به دیدن چیزی نبود .
همه جا تاریک بود.
ماه و ستارگان پشت ابرها گم شده بودند .
و او هیچ چیز نمیدید .
در حال بالا رفتن بود .
فقط چند قدمی با قله فاصله داشت که پایش لغزید و با شتاب تندی به پایین پرتاب شد.
در حال سقوط فقط نقطه های سیاهی می دید و به طرز وحشتناکی حس میکرد جاذبه زمین او را در خود فرو میبرد.
همچنان در حال سقوط بود ........
و در آن لحظات پر از وحشت تمامی وقایع خوب و بد زندگی اش به ذهن او هجوم می آوردند .....
ناگهان در ست در لحظه ای که مرگ را نزدیک خود می دید حس کرد طنابی که به دور کمرش بسته شده , او را بشدت میکشد .
میان آسمان و زمین آویزان بود .......
فقط طناب بود که او را نگه داشته بود و در آن سکوت هیچ راه دیگری نداشت جز اینکه فریاد بزند :

خدایا کمکم کن ...........

ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد :
از من چه میخواهی ؟
-
خدایا نجاتم بده
-
آیا یقین داری که من میتوانم تو را نجات دهم ؟
-
بله باور دارم که میتوانی
-
پس طنابی که به کمرت بسته شده قطع کن .....
لحظه ای در سکوت سپری شد و کوهنورد تصمیم گرفت با تمام قوایش طناب را بچسبد .
فردای آنروزگروه نجات گزارش دادند که جسد یخزده کوهنوردی پیدا شده ....
در حالی که از طنابی آویزان بوده و دستهایش طناب را محکم چسبیده بودند .
فقط چند قدم بالاتر از سطح زمین ............
من و شما چطور ؟
چقدر طنابمان را محکم چسبیده ایم ؟
آیا میتوانیم رهایش کنیم ؟

 

سه شنبه 5/4/1386 - 23:53
دانستنی های علمی

زندگی عشق است عشق افسانه نیست

آنکه عشق را آفرید دیوانه نیست

عشق آن نیست که کنارش باشی

عشق آن است که به یادش باشی . .

سه شنبه 5/4/1386 - 23:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته