دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یكریز به گوش پنجره پچ پچ كرد
چك چك ، چك چك ... چكار با پنجره داشت ؟
« مرحوم قیصر امین پور »
(عكس تزئینی و بی ربط ! ؛ )
وقتی به دنیا میام ... سیاهم
وقتی بزرگ میشم ... سیاهم
وقتی میرم زیر آفتاب ... سیاهم
وقتی مریض میشم ... سیاهم
وقتی می میرم ... هنوز سیاهم
و تو آدم سفید !
وقتی به دنیا میای ... صورتی ای
وقتی بزرگ میشی ... سفیدی
وقتی میری زیر آفتاب ... قرمزی
وقتی سردت میشه ... آبی ای
وقتی می ترسی ... زردی
وقتی مریض میشی ... سبزی
و وقتی می میری ... خاكستری ای
و تو به من میگی رنگین پوست !
پیش از اینكه شخص را برادر بنامند ، باید همچون برادر رفتار كرده باشد .
مالكوم ایكس
روزهاى بارانىِ كوچههاى شهر را به خاطر بیاورید. چالههاى پرآب و گربهاى كه قصد عبور از كنار آنها را دارد. حیوان نجیب آن چنان خود را جمع مىكند و با احتیاط از كنار آب مىگذرد كه گویا آب برایش زهر هلاهل است كه حتّى نباید قطرهاى از آن به بدنش برسد ؛ امّا همین حضرت اجل را تصوّر كنید وقتى كه ناگهان از بالاى دیوار بلند، چشمان تیزش به ماهى سرخ و قشنگ مادر بزرگ در حیاط خانه قدیمىاش مىافتد، به نظر شما چه مىكند؟! آیا سجده شكر به جا مىآورد كه چه خوب! فاصله من از آب دور است و به هیچ وجه و با هیچ معادلهاى امكان خیس شدن وجود ندارد! یا نه در یك لحظه خود را قهرمان شیرجه مىپندارد، دیوار را سكوى پرش، حوض مادربزرگ را استخر مسابقات المپیك شنا، شیرجه و واترپلو و سرانجام اینكه آبى آب همان آسمان آبى است با این تفاوت كه در آسمان ماهى لذیذ و سرخ و قشنگى وجود ندارد. پس حمله! مهارت گربه در این كار چنان است كه گاهى شك مىكنیم كه گربه پستاندار دوزیست است یا حتى آبزى كه از وطن به دور افتاده!
بعضى از ما آدمها هم « تقواى گربهاى » داریم:
وقتى هزارتومان پیدا مىكنیم، در و دیوار را پر از اعلامیه و اطلاعیه مىكنیم كه صاحبش را پیدا كنیم و چنان با تقوا مىشویم كه گوى سبقت از سلمان فارسى مىرباییم ؛ امّا بلا دور باشد وقتى دستمان به بیتالمال مىرسد. آن را با مال البیت اشتباه مىگیریم: مىبخشیم، مىریزیم، مىپاشیم، حیف و میل مىكنیم، انفاق مىنماییم و... كه اگر ندانى فكر مىكنى احكام دزدى و اختلاس و چپاول و تضییع حقوق مردم نسخ شده و از حرام به مستحب، بلكه واجب تبدیل شده است.
كجای تنهايی ايستادهای
كه می خواهی طفل دلت را
دار بزنی
همينكه می توانی
با پاهای خود
بر بلندی شهر بروی و
دردهايت را
درِ گوشِ دلخوشی های مردم
جار بزنی كم نيست...
رشته دردهايت
آنقدر دراز نيست
كه سركيسه مردنت را هم بياوری ...
كجای تنهايی ايستادهای؟
درس استاد چو دريا می ماند
ساحلش ناپيدا
موجهايش بی تاب
ما در اين بحر شناور بوديم
ولی افسوس که در ذهن زمان
طرح آن خاطره تنها برجاست....
دست عشــق از دامـــــن ِ دل دور باد
مــــي توان آيا به دل دستور داد ؟
مــــي توان آيا بـــه دريا حكـــــم كــــرد
كه دلت را يادي از ساحــل مباد ؟
مــــوج را آيا توان فرمـــــود : ايست ؟
باد را فـــــرمــــــود : بايد ايستاد ؟
آنكـــــه دستـــــــور زبان عشـــــــــق را
بـــــــي گـــــزاره در نهاد مـــا نهاد
خــــوب مــــــي دانست تيــــغ تيــز را
در كف ِ مستــــي نمـي بايست دا
قطار مي رود
تو مي روي
تمام ايستگاه مي رود
و من چقدر ساده ام
كه سالهاي سال
در انتظار تو
كنار اين قطار رفته ، ايستاده ام
و همچنان
به نرده هاي ايستگاه رفته
تكيه داده ام !
مرحوم قيصر امين پور / كتاب : دستور زبان عشق
« قیصر امینپور » شاعر برجسته معاصر، شب گذشته در بیمارستان دی درگذشت.
به گزارش باشگاه خبرنگاران قیصر امینپور شب گذشته هنگامی كه بر اثر بیماری به بیمارستان دی تهران منتقل شده بود و تلاشهای پزشكان برای مداوی وی نتیجه ای در برنداشت، درگذشت. شنیدهها حاكی از آن است كه امینپور بر اثر بیماری قلبی درگذشتهاست.وی پس از تصادفی در سال 1378 همواره از بیماریهای مختلف رنج میبرد. قیصر امینپور در دوم اردیبهشت ماه سال 1338 در شهرستان گتوند از توابع شهر دزفول متولد شد و تحصیلات ابتدیی و متوسطه خود را در شهرستانهای گتوند و دزفول به پیان برد. وی در آغاز عاشق نقاشی بود، اما سرانجام به سراغ شعر رفت و شعر او را به دانشكده ادبیات دانشگاه تهران كشاند.
اگر بخواهیم شعرى از جنگ بگوییم حتماً سرآمد شاعران آن دوران، قیصر امینپور به یادمان خواهد آمد، همان كه روزگارى سروده بود: «مىخواستم شعرى براى جنگ بگویم/ دیدم نمى شود/ دیگر قلم زبان دلم نیست/ گفتم:/بید زمین گذاشت قلمها را/ دیگر سلاح سرد سخن كارساز نیست/ بید سلاح تیزتری برداشت/ بید براى جنگ/ از لوله تفنگ بخوانم/ با واژه فشنگ.» امینپور در سال 1376 با دفاع از رساله خود با عنوان «سنت و نوآورى در شعر معاصر» كه با راهنمایى محمدرضا شفیعى كدكنى به سرانجام رسیده بود، موفق به اخذ مدرك دكتراى ادبیات فارسى از دانشگاه تهران شد و بعدها این پایاننامه در شمارگان بالایى به چاپ رسید. وی درباره این اثر مىگوید: «پیشنهاد بررسى درباره ین موضوع از طرف استاد ارجمند دكتر شفیعى كدكنى بود و من از میان موضوعات مختلف، این موضوع را به ضرورت بحث سنت و نوآورى، براى پایاننامه دكترى برگزیدم.» «دستور زبان عشق» آخرین دفتر شعر او بود كه تابستان امسال منتشر شد و مورد استقبال بسیاری از متقدان قرار گرفته بود. در كوچه آفتاب، تنفس صبح، طوفان در پرانتز، منظومه ظهر دهم، مثل چشمه مثل رود، بیبال پریدن، به قول پرستو، گزینه اشعار ، گلها همه آفتابگردانند، سنت و نوآوری در شعر معاصر و شعر و كودكی ، از عناوین دیگر كتابهای این شاعر و استاد دانشگاه تهران است.