• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6580
تعداد نظرات : 457
زمان آخرین مطلب : 3475روز قبل
اهل بیت

کرامات عسکری(علیه السلام)
تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی راد
منبع: راسخون
حکایاتی شگرف از امام حسن عسکری(علیه السلام)
دگرگونی دشمن
به دستور حكومت عباسی ، امام حسن عسگری را در زندان علی بن اوتاش افكندند، او بسیار با آل محمد (صلی الله علیه وآله) دشمنی داشت و دشمن سر سخت آل علی (علیه السلام) بود و در انحراف و جنایت و ظلم هیچ باكی نداشت . امام حسن عسگری (علیه السلام) یك روز در زندان او بسر برد، در همین یك روز علی بن اوتاش آنچنان به امام گرایش پیدا كرد كه به اصطلاح 180 درجه از وضع قبل ، دگرگون گردید و به احترام امام چشمش را بلند نمی كرد و سرافكنده بود و وقتی از حضور امام (علیه السلام) خارج شد، دیدند او از نظر شناخت و معرفت و گفتار از همه مردم بهتر است آری نور امامت ، این چنین بر قلب دشمن سرسخت تابید و او را از تباهیها پاك نموده و به سوی الله كشاند.
*******
شكوه ملكوتی
معتمد عباسی (پانزدهیمن طاغوت بنی عباس) امام حسن عسكری علیه السلام (یازدهمین امام بر حق) را از مدینه به سامراء آورد و آن حضرت را در كنار پادگان خود تحت نظر شدید نگه داشت و سرانجام او را توسط دژخیمانش به شهادت رساند. روزی جمعی از درباریان عباسی ، نزد صالح بن صیف (زندانبان امام) رفته و با او درباره امام حسن عسكری ، صحبت كردند، از جمله به او گفتند: بر امام ، سخت بگیر و او را در تنگنای دشواری قرار بده !. صالح به آنها گفت : می گوئید چه كنم ؟ من دو نفر از شرورترین افراد را پیدا كرده ام و آنها را نگهبانان خاص حسن بن علی قرار دادم ، ولی همین دو نفر، آنچنان تحت تأ ثیر مقام ملكوتی آن حضرت قرار گرفته اند كه همواره به عبادت و نماز و روزه اشتغال دارند، اینك همین جا باشید من دستور می دهم آن دو نفر را به اینجا آورند، و خودتان از آنها بشنوید. صالح دستور داد آن دو نفر را، احضار كردند، در حضور درباریان عباسی به آن دو نفر رو كرد و گفت : وای بر شما، با این مرد (اشاره به امام حسن عسكری) كار شما به كجا كشید؟ آنها با كمال صراحت گفتند: چه می گوئی در مورد مردی كه روزها روزه می گیرد و شبها از آغاز تا پایان شب ، مشغول عبادت و مناجات است ، اصلاً سخنی به ما نمی گوید، و به غیر عبادت به هیچ چیز اشتغال ندارد، هر گاه چهره (ملكوتی) او را می دیدم ، از هیبت او، بر اندام ما، لرزه می افتاد، و آنچنان دگرگون می شدیم ، كه گوئی افراد قبل نیستیم . وقتی كه درباریان شكمخواره عباسی این گفتار را از آن دو نگهبان شنیدند، با كمال خفت و سرافكندگی از مجلس خارج شدند.
*******
پاسخ به یك سوال
احمد بن اسحاق خدمت امام حسن عسكری علیه السلام رسید و از او در خواست كرد نوشته ای به او بدهد آنگاه قلمی را هم كه امام علیه السلام با آن نوشت از او مطالبه كرد و عرض كرد: فدایت شوم مطلبی در دل دارم كه بخاطر آن غمگینم ، می خواستم آن را از پدر شما سوال كنم كه موفق نشدم . حضرت فرمود: سوال تو چیست ؟ عرض كردم : آقای من ! از پدران شما برای ما روایت كرده اند كه خوابیدن پیامبران بر پشت و خوابیدن مومنین به جانب راست و خوابیدن منافقین به جانب چپ و خوابیدن شیاطین برو و بطور دمر است ، آیا همین طور است ؟ حضرت فرمود: بله همین طور است.
*******
تفاوت ارث زن و مرد
شخصی به نام فهفكی كه اشكال تراشی های ابن ابی العوجاء یكی از دانشمندان معروف مادی عصر امام صادق علیه السلام در ذهن او نیز راه یافته بود، به حضور امام حسن عسكری (علیه السلام)آمد و پرسید: چرا در اسلام ، سهم ارث زن نصف سهم مرد است ؟ آیا چنین قانونی ، یكنوع زوركوئی به زن بینوا نیست ؟ امام حسن عسكری (علیه السلام)فرمود: برای زن ، جهاد واجب نیست ، و تاءمین معاش شوهر، واجب است (بنابراین در امور دیگری مخارج سنگینی بر عهده مرد است ، نه بر عهده زن). فهیفكی می گوید: پیش خود (در ذهنم) گفتم : ابن ابی العوجاء به من گفت : همین سوال را از امام صادق علیه السلام نمودم ، او نیز چنین جواب داد، ناگاه امام حسن عسكری (علیه السلام)به من رو كرد و فرمود: آری ، این سوال ، از ابن ابی العوجاء است ، و جواب ما یكی است ، و همه ما امامان به همدیگر مربوط، و مساوی هستیم.
*******
گناه شناسی
ابو هاشم جعفری (ره) كه از دوستان و فقهاء و اصحاب امام هادی و امام حسن عسكری (علیه السلام)بود، می گوید: در محضر امام حسن عسكری (علیه السلام)بودم ،فرمود، یكی از گناهان نابخشودنی این است كه شخصی (بر اثر غرور و كوچك شمردن گناه) بگوید: لیتنی لا اواخذ الا بهذا: ای كاش برای گناهی جز این یك گناه ، باز خواست الهی نشوم . با خود گفتم : براستی ، معنی این سخن ، بسیار دقیق و ظریف است ، و سزاوار است كه هر انسانی ، مراقب خود باشد و در مورد هر چیزی دقت كندكه گاهی انسان حرفی می زند و خیال می كند حرف خوبی زده ، غافل از آنكه ، همان حرف ، گناه نابخشودنی است . ناگاه امام حسن عسكری (علیه السلام)به من رو كرد و فرمود: درست فكر می كنی ای ابو هاشم ، كه باید توجه دقیق داشت ، بدان كه شرك (ریا) در میان مردم ، ناپیداتر از راه رفتن مورچه روی سنگ در شب تاریك ، و راه رفتن مورچه بر صفحه سیاه است.
*******
آخرین وضوء
مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان ، به نقل از قول اسماعیل بن علی - معروف به ابوسهل نوبختی - بعد از بیان تاریخ میلاد حضرت مهدی موعود صلوات اللّه علیه و اشاره به نام مبارك و نیز اسم مادر آن حضرت ، حكایت كنند: در آن روزهائی كه امام حسن عسكری علیه السلام در بستر بیماری قرار گرفته بود - كه در همان مریضی هم به شهادت نائل آمد - به ملاقات و دیدار حضرت رفتم . پس از آن كه لحظه ای در كنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارك حضرتش می نگریستم . ناگاه دیدم حضرت ، خادم خود را(كه به نام عقید معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا كرد و به او فرمود: ای عقید! مقداری آب - به همراه داروی مصطكی - بجوشان و بگذار سرد شود. همین كه آب ، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسكری علیه السلام آورد تا بیاشامد. موقعی كه حضرت ظرف آب را با دست های مبارك خود گرفت ، لرزه و رعشه بر دست های حضرت عارض شد، به طوری كه ظرف آب بر دندان های حضرت می خورد و نمی توانست بیاشامد. آب را روی زمین نهاد و به خادم خویش فرمود: ای عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا كودكی خردسالی را می بینی كه در حال سجده و عبادت می باشد، بگو نزد من بیاید. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقی كه امام علیه السلام اشاره نمود، رفتم كودكی را در حال سجده مشاهده كردم كه انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند نموده است ، بر او سلام كردم ، پس نماز و سجده خود را خلاصه و كوتاه نمود. پس به محضر ایشان عرض كردم : مولایم فرمود نزد ایشان برویم ، در همین لحظه ، صقیل مادر آن فرزند عزیز آمد و دست كودك را گرفت و پیش پدرش ‍ برد. ابوسهل نوبختی گوید: هنگامی كه كودك - كه بسیار زیبا و همچون ماه نورانی بود - نزد پدر آمد، سلام كرد و همین كه چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود: ای پسرم ! تو سیّد و بزرگ خانواده ما هستی ، من به سوی پروردگار خود رحلت می نمایم ، مقداری از آن آب مصطكی را با دست خود بر دهانم بگذار. چون مقداری از آن آب مصطكی را تناول نمود، فرمود: مرا كمك كنید تا نماز به جا آورم ، پس آن كودك حوله ای را كه در كنار پدر بود، روی دامان امام علیه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسكری علیه السلام نماز را با آن حال مریضی انجام داد، خطاب به فرزند خویش نمود و فرمود: ای فرزندم ! تو را بشارت باد، كه تو صاحب الزّمان و مهدی این امّت هستی ، تو حجّت و خلیفه خدا بر روی زمین می باشی ، تو وصی من و نیز خاتم ائمّه و اهل بیت عصمت و طهارت خواهی بود. و جدّت ، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله تو را هم نام خود معرّفی نموده است . راوی در پایان سخن افزود: در همین لحظات حضرت امام حسن عسكری علیه السلام به وسیله آن سمّ و زهری كه توسّط معتصم به او خورانیده شده بودرحلت نمود و به شهادت رسید.
*******
آزادی برادر
عدّه ای از مورّخین و محدّثین آورده اند:
معتمد عبّاسی همانند دیگر خلفاء بنی العبّاس ، هر روز به نوعی سادات بنی الزّهراء را مورد شكنجه و عذاب های روحی و جسمی قرار می داد، تا آن كه روزی دستور داد: امام حسن عسكری علیه السلام را نیز به همراه برادرش جعفر دست گیر و زندانی نمایند. هنگامی كه امام علیه السلام وارد زندان شد، معتمد عبّاسی به طور مرتّب جویای حالات او بود كه در زندان چه می كند، در پاسخ به او گفته می شد: امام حسن عسكری علیه السلام دائماً روزها را روزه می گیرد و شب ها مشغول عبادت و مناجات با پروردگار می باشد. و چون چند روزی به همین منوال سپری گشت ، معتمد به یكی از وزیران خود دستور داد تا نزد حضرت ابومحمّد - حسن بن علی علیه السلام - برود و پس از رساندن سلام خلیفه ، او را از زندان آزاد و روانه منزلش ‍ گرداند. وزیر معتمد گوید: همین كه جلوی زندان رسیدم ، دیدم الاغی ایستاده ، و مثل این كه منتظر كسی است كه بیاید و سوارش شود. هنگامی كه داخل زندان رفتم ، دیدم حضرت لباس های خود را پوشیده و در انتظار خبری است و ظاهرا می دانست كه من آمده ام تا او را از زندان آزاد گردانم . وقتی پیام خلیفه را برایش بازگو كردم ، بی درنگ حركت نمود و سوار الاغ شد؛ ولی حركت نكرد و سر جای خود ایستاد، جلو آمدم و عرض كردم : چرا ایستاده ای ؟ اظهار داشت : منتظر برادرم جعفر هستم .
گفتم : من فقط مامور آزادی شما بودم و كاری با جعفر ندارم ، او باید فعلاً در زندان باشد. حضرت فرمود: نزد خلیفه برو و به او بگو: ما هر دو با هم از منزل آمده ایم و اگر هر دو با هم به منزل بازنگردیم ، مشكل ساز خواهد شد. لذا وزیر نزد معتمد عبّاسی آمد و پیام حضرت را برای او مطرح كرد و معتمد نیز دستور آزادی جعفر را صادر كرد؛ و چون خدمت حضرت بازگشت و حكم آزادی جعفر را نیز آورد، حضرت به همراه برادرش جعفر به سوی منزل حركت كردند.
*******
ارسال كمك از زندان
یكی از اصحاب و راویان حدیث كه به نام ابویعقوب ، اسحاق - فرزند ابان - معروف بود، حكایت كند: در آن دورانی كه حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكری علیه السلام در زندان معتمد عبّاسی به سر می برد، به بعضی از دوستان و یاران باوفایش ‍ سفارش می فرمود تا مقدار معیّنی طعام برای افراد بی بضاعت از خانواده های مؤمن ببرند. و در ضمن تصریح می نمود: متوجّه باشید، هنگامی كه وسائل خوراكی را درب منزل فلانی و فلانی برسانید، من نیز در كنار شما همان جا حاضر خواهم بود. و با این كه مامورین حكومتی به طور مرتّب جلوی زندان و اطراف آن حضور داشتند و دائم در گشت و كنترل بودند. همچنین با این كه مسئول زندان هم جلوی زندان حاضر بود و درب زندان قفل داشت و در هر پنج روز، یكبار مسئول زندان را تعویض می كردند تا مبادا راه دوستی و... با افراد زندانی پیدا شود. و نیز با توجّه بر این كه جاسوسانی را به شكل های مختلف ، در اطراف گماشته بودند. با همه این سختگیری ها، همین كه اصحاب دستور حضرت را اجراء می كردند و مقدار طعام سفارش شده را درب منزل شخص فقیر مورد نظر می رساندند، می دیدند كه امام علیه السلام قبل از آن ها جلوی منزل حضور دارد و از آن ها دلجوئی می نماید. و از این طریق فقراء و شیعیان ، توسّط حضرت امام حسن عسكری علیه السلام در رفاه و آسایش قرار می گرفتند. و امام مسلمین - حضرت امام حسن عسكری علیه السلام به هر نوعی كه می توانست حتّی از داخل زندان هم ، به خانواده های بی بضاعت و تهی دست رسیدگی می نمود.
*******
محاسبه اول ماه رمضان
مرحوم سیّد بن طاووس رضوان اللّه تعالی علیه ، به نقل یكی از اصحاب به نام ابوالهیثم ، محمّد بن ابراهیم حكایت كند: روز اوّل ماه رمضان ، پدرم خدمت امام حسن عسكری علیه السلام شرفیاب شد و مردم در آن روز اختلاف داشتند كه آیا آخر ماه شعبان است یا آن كه اوّل ماه رمضان می باشد؟! موقعی كه پدرم بر آن حضرت وارد شد، فرمود: جزء كدام گروه هستی و در چه حالی می باشی ؟ پدرم عرضه داشت : ای سرورم ! یاابن رسول اللّه ! من فدای شما گردم ، امروز را قصد روزه كرده ام . امام علیه السلام فرمود: آیا مایل هستی كه یك قانون كلّی را برایت بگویم تا برای همیشه مفید باشد و نیز دیگر بعد از این ، نسبت به روزهای اوّل ماه رمضان شكّ نكنی ؟ پدرم اظهار داشت : بلی ، بر من منّت گذار و مرا راهنمائی فرما. حضرت فرمود: دقّت كن كه اوّل ماه محرّم چه روزی خواهد بود كه اگر آن را شناختی برای همیشه سودمند است و دیگر برای ماه رمضان مشكلی نخواهی داشت . پدرم گفت : چگونه با شناختن اوّل محرّم ، دیگر مشكلی برای ماه رمضان نخواهد بود؟! و سپس افزود: خواهشمندم چنانچه ممكن باشد، برایم توضیح بفرما، تا نسبت به آن آشنا بشوم ؟ امام علیه السلام فرمود: خوب دقّت كن ، هنگامی كه روز اوّل ماه محرّم فرا می رسد - كه با تشخیص صحیح آن را كه به دست آورده باشی -. پس اگر اوّل محرّم ، روز یك شنبه باشد، عدد یك را نگه بدار. و اگر دوشنبه باشد، عدد دو، نیز اگر سه شنبه بود عدد سه و برای چهارشنبه عدد چهار و برای پنج شنبه عدد پنج ، همچنین برای جمعه عدد شش و برای شنبه ، عدد هفت را در نظر بگیر. بعد از آن ، حضرت افزود: سپس همان عدد مورد نظر را - كه مصادف با اوّلین روز محرّم شده است - با عدد ائمّه اطهار علیهم السلام - كه عدد دوازده می باشد - جمع كن . سپس از مجموع اعداد، هفت تا هفت تا، كم بكن و در نهایت ، دقّت داشته باش كه عدد باقیمانده چیست ؟ اگر عدد باقیمانده هفت باشد پس اول ماه رمضان شنبه خواهد بود و اگر شش باشد ماه رمضان جمعه است و اگر پنح باشد ماه رمضان پنج شنبه است و اگر چهار باشد ماه رمضان چهارشنبه خواهد بود؛ و به همین منوال تا آخر محاسبه را انجام بده ، كه انشاءاللّه موافق با واقع در خواهد آمد.
*******
پنج كار خارق العاده
عبداللّه بن محمّد، یكی از اصحاب امام حسن عسكری علیه السلام حكایت كند: روزی آن حضرت را دیدم كه در بیابانی ایستاده است و با گرگی صحبت می كند و حرف می زند. بسیار تعجّب كردم و اظهار داشتم : یاابن رسول اللّه ! برادرم در طبرستان است و از حال او اطّلاعی ندارم ، از این گرك سؤالی فرما كه احوال برادرم چگونه است ؟ امام عسكری علیه السلام فرمود: هرگاه خواستی برادرت را مشاهده كنی ، به درختی كه در سامراء داخل منزلت هست نگاه كن ، برادرات را خواهی دید. ابوجعفر طبری حكایت كند:
روزی از روزها وارد منزل حضرت ابومحمّد امام حسن عسكری علیه السلام شدم ، در حیات منزل آن حضرت چشمه ای را دیدم كه به جای جریان آب ، شیر و عسل از آن بیرون می آمد. و من و دوستانم از - شیر و عسل - آن چشمه تناول كردیم و نیز مقداری هم همراه خود بردیم . همچنین طبری حكایت كند:
روزی در محضر شریف حضرت ابومحمّد علیه السلام بودم كه عدّه ای بیابان نشین ، از اطراف وارد شدند و از كم آبی و خشكسالی شكایت و اظهار ناراحتی كردند. امام علیه السلام برای آنها خطّی را نوشت و باران شروع به باریدن كرد، پس ‍ از ساعتی آمدند و گفتند: یاابن رسول اللّه ! بارش باران زیاد شده و احساس ‍ خطر می كنیم . پس حضرت روی زمین علامتی كشید و باران قطع شد و دیگر نبارید. و نیز طبری حكایت نماید:
روزی در محضر پُر فیض امام حسن عسكری علیه السلام نشسته بودم ، از حضرت تقاضا كردم و عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! چنانچه ممكن باشد یك معجزه خصوصی برای من ظاهر سازید؟ تا آن را برای دیگر برادران و دوستان هم مطرح كنم . امام علیه السلام فرمود: ممكن است طاقت نداشته باشی و از عقیده خود دست برداری ، به همین جهت سه بار سوگند یاد كردم بر این كه من ثابت و استوار خواهم ماند. پس از آن ، ناگهان متوجّه شدم كه حضرت زیر سجّاده خود پنهان شد و دیگر او را ندیدم . چون لحظه ای از این حادثه گذشت ، حضرت ظاهر گردید و یك ماهی بزرگی را كه در دست خود گرفته بود به من فرمود: این ماهی را از عمق دریا آورده ام . و من آن ماهی را از حضرت گرفتم و رفتم با عدّه ای از دوستان طبخ كرده و همگی از آن ماهی خوردیم ، كه بسیار لذیذ بود. و در روایتی دیگر آورده است :
به طور مكرّر می دیدم بر این كه امام حسن عسكری علیه السلام (روز روشن در میان آفتاب) در بازار و كوچه های شهر سامراء راه می رفت ، بدون آن كه سایه ای داشته باشد.
نمونه‏هایى از خبرهاى غیبى امام عسكرى علیه‏السلام
خبر از تصمیم دو نفر
ابوالقاسم كاتب راشد نقل مى‏كند: مردى از سادات علوى براى كار و كوشش، و تحصیل روزى از خانه خود در سامرا، خارج شد و در خارج شهر به مردى از اهل همدان برخورد نمود كه آمده بود امام حسن عسكرى علیه‏السلام را زیارت كند. مرد همدانى پرسید: اى مرد! از كجا مى‏آیى و اهل كدام شهرى؟ مرد علوى جواب داد: اهل سامِرّا هستم و در پى تحصیل روزى از خانه‏ام خارج شده‏ام. او گفت: آیا حاضرى مرا به خانه امام حسن عسكرى علیه‏السلام راهنمایى كنى و در عوض پنجاه دینار از من بگیرى؟ مرد علوى جواب داد، مانعى ندارد و هر دو به سمت خانه حضرت حركت كردند... وقتى رسیدند اذن ورود خواستند، امام عسكرى علیه‏السلام در حالى كه در صحن منزل نشسته بود به آن دو اجازه ورود داد. وقتى نگاهش به مرد همدانى (جبلّى) افتاد فرمود: تو فلانى فرزند فلانى هستى؟ عرض كرد: بله! فرمود: بله پدرت درباره ما به تو وصیّت كرده است، براى همین منظور آمده‏اى تا به وصیت پدرت عمل كنى «وَ مَعَكَ اَرْبَعَةُ اَلْفِ دینارٍ هاتِها فَقالَ الرَّجُلُ نَعَمْ؛ و آن چهار هزار دینار را كه همراه توست تحویل بده، مرد گفت: بله (همین طور است).» و آن را به حضرت تقدیم كرد.
آن گاه حضرت به علوى نگاه كرد و فرمود: خَرَجْتَ اِلَى الْجَبَلِ تَطْلُبُ الْفَضْلَ فَاَعْطاكَ هذَا الرَّجُلُ خَمْسینَ دینارا فَرَجَعْتَ مَعَهُ؛ تو براى تحصیل فضل [الهى و روزى] به سوى جبل خارج شدى، این مرد (همدانى) به تو پنجاه دینار داد، و تو هم با او برگشتى.» سپس امام علیه‏السلام فرمودند: «الان ما [هم] پنجاه دینار به تو عطا مى‏كنیم.»
تو دویست دینار دارى
اسماعیل بن محمّد كه از فرزندان عبداللّه بن عباس است مى‏گوید: مبلغ دویست دینار پول داشتم كه آنها را در زمینى دفن كرده بودم، بر سر راه امام عسكرى علیه‏السلام قرار گرفته و به او عرض كردم: یابن رسول اللّه‏! من در آمدى ندارم تا براى شب و روزم نانى تهیه كنم و در وضع اسفناكى به سر مى‏برم، تا جایى كه حتى یك دینار پول ندارم.
جاى تعجب این بود كه اسماعیل در حضور امام به دروغ سوگند یاد كرد. حضرت از شنیدن سخنان اسماعیل ناراحت شد و فرمود: چرا به دروغ قسم یاد مى‏كنى، و من مى‏دانم كه تو دویست دینار دفن كرده‏اى ولى «... اِنَّكَ تَحْرُمُ الدَّنانیرَ الَّتى كُنْتَ دَفَنْتَها...؛ [این را بدان كه روزى شدیدا به آن پول محتاج مى‏شوى و]لكن از آن دینارها كه دفن كرده‏اى استفاده نمى‏برى؟» و امام علیه‏السلام اضافه كرد كه من این سخنان را براى این نمى‏گویم كه تو را از احسان خود محروم سازم. آن گاه به غلام خویش دستور داد: كه هر چه دارى به او بپرداز، غلام موجودى حضرتش را كه صد دینار بود به وى داد.
از این جریان مدّتى گذشت تا زمانى كه اسماعیل شدیدا به آن دویست دینار دفن شده نیاز پیدا كرد، با اینكه جاى دفن دینارها را تغییر داده بود وقتى سراغ آن رفت متوجّه شد كه پسرش دینارها را خرج كرده و حتى یك درهم باقى نگذاشته است.
خبر از دل خادم
ابى حمزه نصیر خادم مى‏گوید: از امام عسكرى علیه‏السلام بارها شنیدم كه با غلامانش كه ترك زبان یا رومى و... بودند با زبان آنها صحبت كرد، من از این مسئله تعجّب كردم و در دل با خودم گفتم: «آخر» این [امام] در مدینه به دنیا آمده [چگونه تركى و رومى و... صحبت مى‏كند]... این را به خود گفتم، سپس حضرت عسكرى به من رو كرد و فرمود: «اِنَّ اللّه‏َ جَلَّ اسْمُهُ اَبانَ حُجَّتَهُ مِنْ سائِرِ خَلْقِهِ وَ اَعْطاهُ مَعْرِفَةَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ هُوَ یَعْرِفُ اللُّغاتَ وَ الاَْسْبابَ وَالْحَوادِثَ، وَ لَوْلا ذلِكَ لَمْ یَكُنْ بَیْنَ الْحُجَّةِ وَالْمَحْجُوجِ فَرْقا؛ به‏راستى خداوندى كه نامش بلند است، حجّتش را از دیگر مخلوقاتش ممتاز نموده [به این صورت كه] به او شناخت همه چیز را عطا فرموده و او (حجّت خدا) به زبانهاى مختلف، اسباب و علل كارها و حوادث [گوناگون كه پیش مى‏آید] آگاهى و شناخت دارد، اگر این نبود، بین حجّت (امام) و مردم فرقى نبود.
جواب ناصبى
محمد بن عیاش مى‏گوید: چند نفر بودیم كه در مورد كرامات امام عسكرى علیه‏السلام گفتگو مى‏كردیم، فردى ناصبى (دشمن اهل بیت) گفت: من نوشته‏اى بدون مركّب براى او مى‏نویسم، اگر آن را پاسخ داد مى‏پذیرم كه او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتیم، ناصبى نیز بدون مركّب روى برگه‏اى مطلب خود را نوشت و آن را با نامه‏ها به خدمت امام فرستادیم، حضرت پاسخ سؤالهاى ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى [كه گویا از امام خواسته بود، اسم او و پدرش را بگوید] اسم او و پدرش را نوشت!
ناصبى چون آن [نامه] را دید از هوش رفت و چون به هوش آمد، حقانیت حضرت را تصدیق كرد و در زمره شیعیان قرار گرفت.
تو غفار هستى؟
شخصى به نام «حلبى» مى‏گوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج [امام عسكرى علیه‏السلام ] از خانه شدیم تا او را از نزدیك ببینیم. در این هنگام نامه‏اى از حضرت دریافت كردیم كه در آن نوشته بود: «هشدار كه هیچ كس بر من سلام نكند و كسى با دست به سوى من اشاره نكند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد!»
در كنار من جوانى ایستاده بود، به او گفتم: از كجایى؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه مى‏كنى؟ گفت: درباره امامت «ابو محمد علیه‏السلام » اختلافى پیش آمده است، آمده‏ام تا او را ببینم و سخنى از او بشنوم یا نشانه‏اى ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غِفارى» هستم. در این هنگام امام حسن علیه‏السلام همراه خادمش بیرون آمد. وقتى كه رو به روى ما رسید، به جوانى كه در كنار من بود نگریست و فرمود: آیا تو غفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود: مادرت «حمدویه» چه مى‏كند؟ جوان گفت: خوب است. حضرت از كنار ما گذشت. رو به جوان كردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودى؟ پاسخ داد: خیر. گفتم: آیا همین تو را كافى است؟ گفت: كمتر از این نیز كافى بود.
سه نشانه
«ابو الادیان» مى‏گوید: من از خدمتگزاران امام عسكرى علیه‏السلام بودم و نامه‏هاى آن حضرت را به شهرها مى‏بردم. در بیمارى كه امام علیه‏السلام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامه‏هایى نوشت و فرمود: اینها را به مدائن مى‏برى، پانزده روز در سامراء نخواهى بود، روز پانزدهم كه داخل شهر شدى، خواهى دید كه از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته‏اند. گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما كیست؟ فرمود: هر كس بر جنازه من نماز گذارد، قائم بعد از من است. گفتم: نشانه دیگرى بفرمایید. فرمود: هر كس از آنچه در میان همیان (كمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد كه بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟ من نامه‏هاى آن حضرت را به «مدائن» بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم، دیدم همان طور كه امام فرموده بود، از خانه او صداى ناله بلند است. و همین طور دیدم برادرش «جعفر» [كذّاب] در كنار خانه آن حضرت نشسته و گروهى از شیعیان اطراف او را گرفته و به وى تسلیت و به امامتش تبریك مى‏گویند!! من از این جریان یكّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم كه جعفر شراب مى‏خورد و قمار بازى مى‏كرد و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریك گفتم، ولى از من چیزى نپرسید! در این هنگام «عقید» خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را كفن كردند، بیایید نماز بخوانید. جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند. «سمّان» و «حسن بن على» معروف به سلمه پیشاپیش آنها قرار داشتند. وقتى كه به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسكرى علیه‏السلام را كفن كرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گذارد. وقتى كه خواست تكبیر نماز را بگوید، ناگاه كودكى گندمگون و سیاه موى كه دندانهاى پیشینش قدرى با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را كنار كشید و گفت: عمو! كنار برو، من باید بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالى كه قیافه‏اش دگرگون شده بود، كنار رفت. آن كودك بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود كنار قبر پدرش امام هادى علیه‏السلام دفن كردند. بعد همان كودك رو به من كرد و فرمود: اى مرد بصرى! جواب نامه‏ها را كه همراه توست بده! جواب نامه‏ها را به وى دادم و با خود گفتم: این دو نشانه (نماز بر جنازه، خواستن جواب نامه‏ها)، حالا فقط همیان مانده، آن گاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. «حاجز حضرت عسكرى علیه‏السلام براى از بین بردن شك و تردیدها، حفظ یاران و دلگرمى آنها، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر بود از علوم غیبى استفاده كند، و این راه بهترین روش براى هدایت، جلب مخالفان، و تقویت ایمان و برطرف شدن شك و تردید، از دل شیعیان بود.
وشّاء» كه حاضر بود به جعفر گفت: آن كودك كه بود؟! او مى‏خواست با این سؤال جعفر را [كه بى‏خود ادعاى امامت كرده بود] محكوم كند. جعفر گفت: واللّه‏ تا به حال او را ندیده‏ام و نمى‏شناسم!
در آنجا نشسته بودیم كه گروهى از اهل «قم» آمدند و از امام حسن علیه‏السلام پرسیدند و چون دانستند امام رحلت فرموده‏اند، گفتند: جانشین امام كیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام كرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامه‏ها و پولهایى آورده‏ایم، بفرمایید نامه‏ها را چه كسانى نوشته‏اند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالى كه گرد جامه‏هاى خود را پاك مى‏كرد. گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم!! در این میان خادمى از میان خانه بیرون آمد و گفت: نامه‏ها از فلان كس و فلان كس است و در همیان هزار دینار است كه ده تا از آنها را آب طلا داده‏اند.
نمایندگان مردم قم نامه‏ها و همیان را تحویل او داده و به خادم گفتند: هر كس تو را براى گرفتن همیان فرستاده، او امام است.

منابع:
داستان دوستان ، آیت الله محمد محمدی اشتهاردی(رحمت الله علیه)
قصه های تربیتی چهارده معصوم(علیهم السلام) ، حجت الاسلام محمد رضا اکبری
داستان های شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام) ، آیت الله محمد محمدی اشتهاردی(رحمت الله علیه)
چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسگری(علیه السلام) ، عبدالله صالحی
داستان صاحبدلان ، آیت الله محمد محمدی اشتهاردی(رحمت الله علیه)
امام عسكرى علیه‏السلام و استفاده وسیع از علوم غیبى، سیدجواد حسینى
جمعه 29/10/1391 - 14:1
اهل بیت

حکومت و سیاست در سیره امام حسن عسکرى (علیه السلام)
 

حجت الاسلام رسول جعفریان
حضرت امام هادى و امام عسکرى(علیه السلام) ، على الاجبار به سامراء بسر مى بردند که در آن زمان پایتخت خلافت بود، و در محلى بنام <العسکر> که محل نظامیان و پادگان نظامى بود، خانه براى شان انتخاب کرده بودند.
حضرت امام عسکرى (علیه السلام) مدت شش سال اقامت خود در سامراء، یا در حبس بود و یا اگر آزاد بود، تحت نظر و ممنوع الملاقات بود. زیرا روایات متعددى از زندانى شدن امام عسکرى (علیه السلام) خبر مى دهد، از جمله آن که المعتزبالله خلیفه ى عباسى، به سعید حاجب دستور داده بود که امام (علیه السلام) را به حبس ببرد. ابوالهیثم نگرانى خود را از این وضع به امام (علیه السلام) نوشت: و آن حضرت در جواب نوشت که پس از سه روز گشایش حاصل مى شود، و پس از سه روز المعتز کشته شد.
آوردن و ماندن هر دو امام هادى و امام عسکرى (علیه السلام) در سامراء به اکراه و اجبار، از جهاتى مانند سیاست مامون در آوردن امام رضا (علیه السلام) به نزد خود بوده است، تا بتوانند از نزدیک روابط امام (علیه السلام) را با شیعیانش کنترل نمایند، زیرا آنان که در سرتاسر جهان اسلام پراکنده بودند، با امام هادى و امام عسکرى (ع)، ارتباطات عمیق داشتند، بخصوص در دوره ى امام عسکرى (علیه السلام) که شیعیان اهلبیت (علیه السلام) به میلیونها نفر رسیده بودند، و همه به این عقیده بودند که حق امامان شان از طرف حکام ظالم غصب شده است، ازین رو خمس و هدایا و سایر وجوهات شرعیه ى خود را به آن حضرت مى فرستادند و هئیت هایى از نمایندگان مردم وارد سامراء مى شدند و ضمن فراگیرى احکام شرعى، اموال و وجوهات شرعى خود را به امام تسلیم مى کردند.
بدینسان پیشرفت و گسترش شبکه ى منظم و متشکل شیعیان که از قبل شکل گرفته بود، براى حاکمیت عباسى ها خطر آفرین بود، لذا حضرت امام عسکرى (علیه السلام) شدیداً تحت مراقبت دارالخلافه قرار داشت و از آن حضرت خواسته بود که تا همیشه ارتباط خود را با دستگاه خلافت برقرار کند، و در هر دوشنبه و پنجشنبه در دربار حضور یابد، و وضعیت به گونه ى بوده است که مردم نمى توانسته اند بطور مستقیم با امام (علیه السلام) ملاقات نمایند.
موقعیت اخلاقى و اجتماعى امام (علیه السلام) در میان مردم و حتى در میان افراد حکومت مشهود بود، و کسى در وقار و عفاف، و زیرکى و بزرگ منشى چون او نبود.
و در یوم النویة یعنى روز رفتن امام عسکرى (علیه السلام) به دارالخلافه، شور و شعفى در مردم بوجود آمده و خیابان ها مملو از جمعیت که سوار بر مرکب هاى خود بودند، مى شد. وقتى امام (علیه السلام) مى آمد همه ى هیاهوها خاموش مى گردید، و امام عسکرى (علیه السلام) از میان آنان عبور مى کرد و به دارالخلافه وارد مى گردید.
اغلب این افراد مى توانستند از شیعیانى باشند که از مناطق مختلف براى دیدار امام (علیه السلام) به سامراء مى آمدند.
افزایش شیعه و رفت و آمدهاى هیئت هاى نمایندگى مردم، و اموال و دارایى فراوانى که به امامان (علیه السلام) مى رسید، موجب مى شد که خلفاء نسبت به امامان سخت گیرى نمایند و همین موجب شد که ائمه ى معصومین (علیه السلام) به پنهان کارى و کتمان و تقیه دست زنند. سخت گیرى ها و فشارها در زمان امام عسکرى (علیه السلام) بیشتر شد و امام عسکرى (علیه السلام) با مشاهده ى این وضعیت بیشتر امر خود را از دید خلفا و عمال آن مى پوشاند، و تقیه را پیشه ى خود قرار داده بود شدت تقیه و کتمان امور به اندازه اى بود که امام عسکرى (علیه السلام) به شیعیان خود دستور داد که وقتى بطرف کاخ خلیفه مى رود به آن حضرت اشاره نکنند، سلام نکنند، زیرا تحت تعقیب قرار مى گرفتند، و کار به حبس وکشتن شان کشانده مى شد.
على ابن جعفر از حلبى در این زمینه نقل مى کند که ما در عسکر اجتماع کرده و منتظر امام عسکرى (علیه السلام) در روز رفتن به مرکز حکومت بودیم که نوشته ى از امام (علیه السلام) به ما رسید بدین مضمون که کسى بر من سلام نکند، و بر من اشاره نیز نکند، زیرا شما بر خود ایمن نیستید:
الا لا یسلمن احد و لا یشیر الى بیده ولایؤمى فانکم لاتومنون على انفسکم.
این سخن امام به خوبى مى رساند که حکام براى کنترل روابط امام (علیه السلام) با شیعیان تلاش فراوانى مى کردند. البته هم امام و هم شیعیان در فرصت هاى بسیارى همدیگر را ملاقات مى کرده اند و حتى این ارتباطات تحت پوشش بقال و روغن فروش و ... صورت مى گرفته است.
مراقبت نسبت به امام عسکرى (علیه السلام) آن چنان شدید بود که شب هنگام و بى خبرانه به خانه ى امام عسکرى (علیه السلام) هجوم مى بردند و خانه ى آن حضرت را تفتیش مى کردند. چنان که بطحایى علوى پیش موکل سعایت کرده بود که اسلحه و اموال در خانه ى عسکرى (علیه السلام) گردآورى شده است. سعید حاجب گوید: شب بسوى خانه ى او شدم و نردبانى پشت خانه گذاشتم و بالاى بام آن حضرت بالا رفتم، سپس نردبان را در میان حیاط گذاشتم و فکر مى کردم چگونه در این تاریکى وارد خانه ى او شوم که صدایى شنیدم: سعید همانجا باش تا شمعى برایت بیاورم کمى درنگ کردم که شمعى برایم آوردند و با روشنایى آن وارد خانه شدم و جبه ى از پشم و کلاه و سجادهء روى حصیر انداخته شده دیدم، و یقین کردم امام (علیه السلام) در آن زمان نماز مى خوانده است، پس برایم گفت: اینک خانه و اطاق هایش را ببین و هر چه تفتیش کردم در آن چیزى نیافتم .
خلفاء به دستگیرى و زندانى کردن امامان اکتفاء نمى کردند، بلکه یاران آن حضرت را نیز دستگیر و زندانى مى کردند، در سامراء گروهى از اصحاب امام عسکرى (علیه السلام) را دستگیر کرده بودند که از جمله ى آنان بود: ابوهاشم جعفرى، داود ابن قاسم، حسن ابن محمد عقیقى، محمد ابن ابراهیم عمرى و غیر ایشان که زیر نظر صالح ابن وصیف قرار داشتند.
با ملاحظه ى این وضعیت چاره ى نبود جز این که امامان (علیه السلام) اسرار خود را کتمان نمایند و تقیه پیشه سازند و شیوه ى پنهان کارى را طى نمایند، ابوهاشم جعفرى از داود ابن اسود روایت کند که گفت: مولایم حسن العسکرى (علیه السلام) مرا بسوى خود خواند و تخته چوبى را که مانند پایه ى <در> دراز و مدور بود به من داد و گفت : این چوب را براى عثمان ابن سعید عمرى که وکیل آن حضرت بود برسان. به راه افتادم و در اثناء راه به یک نفر که استرى داشت برخوردم، و استر او مزاحم راه رفتن من شد، و با چوبى که با خود داشتم بلند کردم و استر را با آن زدم، و چوب شق شد و کاغذ نوشته هاى را در میان شکستگى چوب نگریستم، و بسرعت آن را در میان چوب گذاشتم و چوب را در آستین خود پنهان کردم.
اما در برگشت وقتى به نزدیک خانه ى امام (علیه السلام) رسیدم، عیسى خادم مرا استقبال کرد و گفت: مولا مى گوید: چرا استر را زدى و چوب را شکاندى ؟ گفتم : نمى دانستم که در داخل آن چیست؟ گفت : چرا کارى بکنى که بعداً به توجیه و عذرخواهى محتاج شوى؟ مبادا دیگر مثل این کار تکرار شود، هرگاه شنیدى کسى مرا دشنام مى دهد، راهى را که به رفتن آن مأموریت یافته ى، در پیش گیر و مبادا واکنش نشان بدهى، و یا خود را معرفى نمایى که کیستى، احوالت به من مى رسد.
وجود یک دستگاه منظم که هم پل ارتباطى باشد بین امام (علیه السلام) و مردم، و هم وجوهات و مالیات از نقاط دور دست جمع آورى شود و بدست امام (علیه السلام) برسد، ضرورى و لازم بود. و این دستگاه با تعیین وکلاء از ناحیه ى ائمه (علیه السلام) ایجاد گردید و با ارتباطى که بین امام و وکلاء بوجود آمد، سعى شد تا راهنمایى هاى لازم دینى و سیاسى ارائه شود و این حرکتى سابقه دار بود که امام عسکرى (علیه السلام) نیز در گسترش این دستگاه و استفاده از آن مى کوشید و افرادى با پیشینه ى علمى و ارتباط محکم با امامان پیشین یا با خود آن حضرت براى وکالت گمارده مى شدند، و در نامه ى خود به وکلاء توصیه مى کرد که نامه ها و مراسلات را از شیطان ها پوشیده نگهدارند و براى دوستانش ارائه دهند.

جمعه 29/10/1391 - 14:0
اهل بیت

آشنایی با یازدهمین اختر تابناک امامت

آشنایی با یازدهمین اختر تابناک امامت
آشنایی با یازدهمین اختر تابناک امامت

نویسندگان:قاسم جلیلی علی کرجی
اشاره
هشتم ربیع الاول، سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه‏السلام است. در این روز، یکی دیگر از گل‏های سرسبز باغ علوی پژمرده شد و آفتاب عمر با سعادت او غروب کرد. آسمانیان و زمینیان در غم فقدان او محزون شدند و گل‏های بوستان احمدی در خزان یکی دیگر از شاخه‏های طوبای خود، به ماتم نشستند. ما نیز با فرزند برومند آن امام همام، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم‏ناله شده و در عزای آن سفیر هدایت و کشتی نجات به سوگ می‏نشینیم.
طلوع یک ستاره
روز جمعه، هشتم ماه ربیع الثانی سال 232 ق، در تاریخ پرافتخار مسلمانان، روزی به یاد ماندنی است. هنوز بیست بهار از عمر شریف امام هادی علیه‏السلام نگذشته بود که شهر مدینه، شاهد ظهور و تولد ستاره‏ای فروزان از ستارگان حریم نبوی گردید. مدینه، با شکوفه زدن گلی دیگر از گلستان امامت و ولایت نورباران شد و باردیگر، شور و شعفْ بوستان علوی را فرا گرفته، خانه کوچک و با صفای امام هادی علیه‏السلام به نور فرزند پاک و مطهر خود روشن گردید.
حرکت به عراق
با تولد امام حسن عسکری علیه‏السلام در سال 232ق، شور و نشاطْ ساکنان شهر مدینه و خانه با صفای امام هادی علیه‏السلام را فرا گرفت. بنی‏هاشم از این تولد مبارک، مسرور شده و سجده شکر به جای آوردند. متأسفانه این شور و شادی، بعد از مدتی به حزن و اندوه خاندان علوی تبدیل شد. خلیفه عباسی و درباریان فاسد که نفوذ علمی و معنوی امام هادی علیه‏السلام را در شهر مدینه می‏دیدند، به وحشت افتاده و برای حفظ قدرت ظاهری خود، دستور حرکت امام علیه‏السلام را به دیار غربت عراق صادر کردند. امام هادی علیه‏السلام به همراه فرزند عزیزش امام عسکری در سال 233 ق از شهر مدینه حرکت و به شهر سامراء، مرکز حکومت خلیفه عباسی وارد شد. امام حسن عسکری علیه‏السلام به همراه پدر بزرگوار خود، در یکی از محله‏های سامراء ساکن شده و تا آخر عمر مبارک خود در آن جا اقامت داشت.
زندان بی‏حصار
در تمام سال‏هایی که امام حسن عسکری علیه‏السلام در شهر سامراء می‏زیست، به جز چند نوبتی که در زندان دستگاه فاسد بنی عباس بود، در صورت ظاهر، همانند شهروندی عادی زندگی می‏کرد، ولی تمام رفتار و حرکات حضرت، به طور محتاطانه‏ای زیر نظر حکومت وقت قرار داشت. وجود شبکه منظم و متشکل شیعیان که از مدت‏ها قبل شکل گرفته بود، نگرانی و وحشت خلفای عباسی را فراهم کرده و باعث می‏شد تمام رفتار امام و شیعیان حضرت، به نحوی کنترل شود. به همین دلیل، از امام خواسته بودند تا همواره حضور خود را در سامراء، به آگاهی حکومت برساند؛ چنان که براساس نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت مجبور بود هر دوشنبه و پنجشنبه در دارالخلافه حاضر شده و خود را به دربار معرفی کند. در حقیقت، شهر سامراء به زندان بی‏حصاری برای امام تبدیل شده بود که تمام آرامش و آسایش را از حضرت می‏گرفت.
در سوگ برادر
امام حسن عسکری علیه‏السلام سه برادر داشت که عبارت اند از: حسین، جعفر و محمد. حسین، یکی از عابدان و زاهدان زمان خود بود و به امامت امام عسکری علیه‏السلام ایمان داشت. جعفر، برادر ناصالح حضرت بود که به جعفر کذّاب مشهور است. محمد، فرزند بزرگ امام هادی علیه‏السلام بود. او در سال 252 ق (دو سال قبل از شهادت امام هادی علیه‏السلام ) از دنیا رفت. امام عسکری علیه‏السلام در وفات برادر، گریبان چاک کرد و عزادار برادر خود گشت. قبر شریف ایشان در نزدیکی سامراء است و به امامزاده سید محمد شهرت دارد.
ازدواج امام عسکری علیه‏السلام
امام حسن عسکری علیه‏السلام ، در کنار پدر بزرگوار خود، مراحل رشد و شکوفایی را گذراند، و از دریای معارف و فضیلت‏های پدر بهره‏مند شد. آن حضرت، مدتی قبل از شهادت پدر مهربانش، با یک دختر شایسته رومی به نام نرجس، که از نوادگان حضرت شمعون، وصی حضرت عیسی بود، ازدواج کرد.
نرجس، در یکی از جنگ‏های مسلمانان با سپاه روم، به اسارت مسلمانان درآمده بود که توسط امام هادی علیه‏السلام خریداری و به امام حسن عسکری علیه‏السلام تزویج شد. او یکی از زنان پاکدامن و بزرگواری بود که دین مبین اسلام را اختیار و افتخار همسری امام را پیدا کرد. با ازدواج امام عسکری علیه‏السلام و نرجس، بارقه امید در دل‏های مؤمنان و شیفتگان و منتظران امام زمان روشن شد. اگرچه تاریخ دقیق ازدواج امام عسکری علیه‏السلام مشخص نیست، ولی به طور قطع ازدواج ایشان در زمان حیات امام هادی علیه‏السلام صورت گرفته است.
شهادت پدر
اگرچه امام عسکری روزهای سختی را در شهر سامراء می‏گذراند، ولی وجود پدری معصوم و مهربان، باعث آرامش خاطر حضرت می‏شد. در اوایل ماه رجب سال 254ق، دوران خوشی و آرامش حضرت به پایان رسید و آن حضرت در غم از دست دادن پدر مهربان خود، به سوگ نشست و برای همیشه عزادار پدر بزرگوار خود شد. خلیفه عباسی، وقتی موقعیت خلافت خود را در خطر دید، دستور داد امام هادی علیه‏السلام را مسموم کنند و به شهادت رسانند. با شهادت آن حضرت، غربت و تنهایی امام عسکری علیه‏السلام در شهر سامرا فزونی یافت. این دوران، از سخت‏ترین و طاقت‏فرساترین دوران زندگی کوتاه امام عسکری علیه‏السلام است. بعد از شهادت امام هادی علیه‏السلام ، دوران ولایت و امامت شش ساله امام عسکری علیه‏السلام شروع شد و خط سبز و اصیل معارف الهی، به پرتوافشانی خود ادامه داد.
جود و بخشش
نگاه خاندان رسالت به مسایل مادی، به گونه‏ای بود که بتوانند به وسیله آن، رضایت و خشنودی پروردگار عالم را به دست آورده، گرهی از مشکلات زندگی مردم باز کنند. امام عسکری علیه‏السلام با تمام وجود از یاران خاص و نزدیک و نیازمندان شیعه حمایت و پشتیبانی مالی می‏کرد. این اقدام، مانع از آن می‏شد که شیعیان، زیر فشار مالی، جذب دستگاه عباسی شوند. ابوهاشم جعفری می‏گوید: از نظر مالی در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طی نامه‏ای به امام عسکری علیه‏السلام بنویسم، ولی خجالت کشیدم و صرف نظر کردم. روزی هنگامی که وارد منزل شدم، دیدم که امام علیه‏السلام صد دینار برای من فرستاده و طی نامه‏ای نوشته است: «هر وقت احتیاج داشتی، خجالت نکش و پروا نکن و از ما بخواه که به خواست خدا به مقصود خود می‏رسی».
جایگاه اجتماعی امام
امام حسن عسکری علیه‏السلام اگر چه بسیار جوان بود، ولی به دلیل موقعیت بلند علمی، اخلاقی و خانوادگی، به ویژه رهبری شیعیان و اعتماد بی‏شائبه آنان به حضرت و احترام بی‏چون و چرای مردم، شهرت فراوانی پیداکرده بود. به همین دلیل، حاکمان عباسی نیز به جز در مواردی، در ظاهر، رفتاراحترام‏آمیزی از خود به امام عسکری علیه‏السلام نشان می‏دادند. خادم آن امام می‏گوید: روزهایی که امام عسکری علیه‏السلام به مقر خلافت می‏رفت، شور و شعف عجیبی در مردم پیدا می‏شد. خیابان‏های مسیر آن حضرت، پر از جمعیتی بود که بر مرکب‏های خود سوار بودند. هنگامی که امام مشرف می‏شدند، هیاهو یکباره خاموش می‏شد و حضرت از میان جمعیت گذشته، وارد مجلس می‏شد.
شاگردان
امام حسن عسکری علیه‏السلام در مدت شش ساله امامت خود، شاگردان زیادی را تربیت کرد و آن‏ها را به سر منزل کمال رساند که به عنوان نمونه، به چند نفر از آنان اشاره می‏کنیم:
1. احمدبن اسحاق اشعری قمی، که نماینده و فرستاده مردم قم و از یاران خاص حضرت بود. او از جمله کسانی است که حضرت مهدی(عج) را زیارت کرده است.
2. سید عبدالعظیم حسنی، که از نوادگان حضرت مجتبی علیه‏السلام است. او از عالمان، فقیهان و پارسایان برجسته زمان خود بود و ائمه اطهار، شیعیان را به مراجعه به او دستور داده‏اند. قبر مطهر ایشان در شهر ری است.
3. فضل بن شاذان که یکی از پرکارترین دانشمندان شیعه است. او خراسانی بود و از مکتب پربرکت امام عسکری علیه‏السلام کسب فیض می‏نمود. آن حضرت در مورد او می‏فرماید: «باید اهل خراسان به جایگاه فضل بن شاذان و بودن او در میانشان برخود ببالند».
سفیران هدایت
با توجه به ایجاد محدودیت و پراکنده بودن شیعیان در مناطق مختلف، امام حسن عسکری علیه‏السلام برای ارتباط با آنان، از شیوه انتخاب وکیل استفاده می‏کردند. وکلای حضرت موظف بودند تا در زمینه احکام شرعی و مسایل مالی و خمس و دیگر موارد، به عنوان رابط بین امام و مردم عمل کرده و مشکلات مردم را حل کنند. بعضی از وکلای حضرت عبارت‏اند از:
1. عثمان بن سعید عمری که از بزرگان شیعه است و از شغل روغن فروشی، به عنوان پوششی برای فعالیت‏های خود استفاده می‏کرد.
2. ابراهیم بن عبده، که نماینده و وکیل امام در شهر تاریخی و مذهبی نیشابور بود.
3. احمدبن اسحاق قمی اشعری که از یاران خاص امام و از شخصیت‏های بزرگ شیعی و وکیل و نماینده امام در موقوفات قم بود. او استاد شیخ صدوق بوده و پس از شهادت امام عسکری علیه‏السلام ، وکالت امام زمان(عج) را هم برعهده داشت.
4. ابراهیم بن مهزیار اهوازی.
تألیفات
وجود منبع علوم آل‏محمد علیه‏السلام و فیض ربوبی در شهر سامراء، باعث شد تا دانشمندان و بزرگان جهان اسلام، از نقاط مختلف، برای کسب فیض از حضور امام حسن عسکری علیه‏السلام ، به سامراء رفته و از علوم ایشان بهره‏مند شوند. هر چند عمر حضرت کوتاه بود، ولی در همین مدت اندک، توانست آثار مهمی اعم از تفسیر قرآن و نشر احکام اسلامی و گسترش مسایل فقهی، از خود به یادگار بگذارد. حضرت تألیفاتی داشته‏اند که عبارت است از:
1. تفسیر العسکری: امام حسن عسکری علیه‏السلام یکی از بزرگ‏ترین مفسران قرآن کریم به شمار می‏آمد که قرآن را به صورتی ساده و روشن، برای شیعیان خود تفسیر می‏کرد. این کتاب، یکی از یادگاری‏های علمی امام حسن عسکری علیه‏السلام در زمینه تفسیر قرآن است .
2. المُقْنِعه: این کتاب مشتمل بر علم حلال و حرام بوده که به حضرت عسکری علیه‏السلام منسوب است.
نامه‏های امام
امام حسن عسکری علیه‏السلام در طول مدت امامت خود، نامه‏های زیادی به شخصیت‏ها، شهرها و کشورهای مهم اسلامی نوشته که تعدادی از آن‏ها برای کشور ولایت مدار و بزرگ اسلامی ایران بوده است. امام عسکری علیه‏السلام در یکی از نامه‏های خود به علی بن حسین بابویه قمی، پدر شیخ صدوق که یکی از فقهای بزرگ شیعه بوده، می‏فرماید: «ای بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقیه من، صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده». امام در یکی دیگر از نامه‏های خود به اسحاق بن اسماعیل و شیعیان نیشابور، پس از توضیح نقش امامت در هدایت امت اسلامی می‏فرماید: «ابراهیم بن عَبده، نامه مرا برای همه بخواند تا جای سؤال و ابهامی باقی نماند». امام حسن عسکری علیه‏السلام نامه دیگری هم به مردم شریف قم و آوه، واقع در 45 کیلومتری قم نوشته‏اند.
خلفای معاصر
امام حسن عسکری علیه‏السلام در دوران زندگی کوتاه خود، با شش تن از خلفای عباسی هم عصر بود که هر کدام از آن‏ها، از دیگری فاسدتر و ستمگرتر بودند. سه تن از اینان، در زمان حیات امام هادی علیه‏السلام به خلافت رسیدند که عبارت اند از متوکل عباسی، فرزند هارون الرشید، منتصر عباسی و مستعین.
اما سه تن از خلفای عباسی، در دوران شش ساله امامت امام عسکری علیه‏السلام بر تخت خلافت نشستند و از ناحیه آنان، ستم‏های زیادی بر حضرت وارد شد. این انسان‏های پلید عبارت‏اند از: معتزّ که از سال 252 تا 255 حکومت کرد. مهتدی که از سال 255 تا 256 خلیفه عباسی بود و معتمد عباسی که آن حضرت را به شهادت رساند. خلفای عباسی که روز نخست به نام طرفداری از علویان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنی امیه قیام کردند، مانند خلفای بنی امیه و بلکه بدتر از آنان، به ستمگری و خودکامگی‏های خود ادامه دادند.
قیام‏ها
در عصر امامت امام عسکری علیه‏السلام قیام‏های فراوانی از سوی علویان بر ضد دستگاه عباسی شکل گرفت. علت این انقلاب‏ها و قیام‏ها، ظلم و فساد بی‏پایان خلفای عباسی به مردم و علویان بود. افزون بر این که آنان معتقد بودند رهبری جامعه اسلامی، حق علویان است و عباسیان، غاصبان خلافت اند. برخی از این قیام‏ها عبارت است از:
1. قیام علی بن زید بن الحسین: او از نوادگان امام سجاد علیه‏السلام بود که در کوفه قیام کرد و در این راه، فداکاری‏های بسیاری از خود نشان داد و بارها با نیروهای خلیفه عباسی درگیر شد.
2. قیام احمدبن محمدبن عبداللّه‏: او نیز از علویان عصر امام عسکری علیه‏السلام بود که بر ضد معتمد عباسی قیام کرد، ولی به قتل رسید و سرش را نزد آن حاکم ستمگر فرستادند.
اوضاع سیاسی
خلفای عباسی، از هر گونه اعمال فشار و محدودیت به امامان شیعه دریغ نکرده و فضای غبارآلودی را در اطراف آنان به وجود آورده بودند. این فشارها، در عصر امام حسن عسکری علیه‏السلام به اوج خود رسید. درباره علت این فشارها و محدودیت‏ها، به دو مطلب عمده می‏توان اشاره کرد: نخست این که در زمان امام عسکری علیه‏السلام ، شیعه به صورت قدرتی عظیم در عراق درآمده بود و همه مردم می‏دانستند که این گروه، به خلفای وقت معترض بوده و حکومت عباسیان را مشروع و قانونی نمی‏داند؛ دوم این‏که، خاندان عباسی و پیروان آن‏ها می‏دانستند مهدی موعود(عج) که نابود کننده حکومت‏های خودکامه است، از نسل حضرت عسکری علیه‏السلام خواهد بود. به همین دلیل، پیوسته مراقب اوضاع زندگی او بودند تا بتوانند فرزند حضرت را به چنگ آورده و ایشان را از سر راه خود بردارند.
فعالیت‏های امام در دوران امامت
الف) کوشش‏های علمی
امام عسکری علیه‏السلام به رغم شرایط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسی برقرار کرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح جامعه نشد، ولی شاگردانی تربیت کرد که هر کدام از آن‏ها، سهم به سزایی در نشر و گسترش معارف اسلام و دفع شبهه‏های دشمنان داشتند. مرحوم شیخ طوسی رحمه‏الله ، تعداد شاگردان حضرت را بیش از یکصد نفر ثبت کرده که در میان آنان، مهره‏های روشن، شخصیت‏های برجسته و مردان وارسته‏ای به چشم می‏خورد. امام حسن عسکری علیه‏السلام افزون بر تربیت شاگردان، مشکلات و تنگناهای پیش آمده برای مسلمانان و امت اسلامی را در پرتو علم امامت حل می‏کرد.
ب) استفاده از آگاهی غیبی
امامان معصوم در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهی غیبی برخوردار بوده و در مواردی که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالی امت اسلامی در خطر می‏افتاد، از این آگاهی به صورت «ابزار» استفاده می‏کردند. امام حسن عسکری علیه‏السلام نیز از این قاعده بیرون نبود. شرایط نامساعد و جوّ پراختناق آن عصر و شک و تردید و تزلزل گروهی از شیعیان در مورد امام هادی علیه‏السلام و امام عسکری علیه‏السلام ، باعث می‏شد که امام عسکری علیه‏السلام پرده‏های حجاب را کنار زده و از آن سوی جهان ظاهر خبر دهد که این کار، از مؤثرترین شیوه‏های جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود. مرحوم علامه مجلسی رحمه‏الله در کتاب شریف بحارالانوار، 81 مورد از کرامات و گزارش‏های غیبی آن حضرت را ثبت کرده است. ابوهاشم جعفری نیز در این‏باره می‏گوید: هر زمان که به حضور امام عسکری علیه‏السلام می‏رسیدم، برهان و نشانه تازه‏ای بر امامت حضرت مشاهده می‏کردم.
ج) آماده سازی برای دوران غیبت
از آن جا که غایب شدن امام و رهبر هر جمعیت، حادثه‏ای غیرطبیعی و نامأنوس است و تحمل مشکلات ناشی از آن برای نوع مردم دشوار می‏باشد، پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان پیشین، به تدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته و افکار ایشان را برای پذیرش آن آماده می‏کردند. این تلاش، در عصر امام عسکری علیه‏السلام به صورت روشن‏تری به چشم می‏خورد و جلوه بیشتری پیدا می‏کند؛ زیرا آن حضرت، از یک طرف حضرت مهدی(عج) را تنها به شیعیان خاص و بسیار نزدیک خود نشان می‏داد و از طرف دیگر، تماس مستقیم شیعیان با خود حضرت عسکری علیه‏السلام نیز روز به روز محدودتر و کمتر می‏شد، به طوری که حتی در خود شهر سامراء، به مراجعات و مسایل شیعیان به وسیله نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می‏دادند. آن حضرت با این شیوه، به شیعیان فهماندند که امام زمان می‏تواند زنده بوده، ولی از نظر و چشم مردمان پنهان باشد.
د) ایجاد شبکه ارتباطی
در زمان امام حسن عسکری علیه‏السلام ، شیعیانْ در مناطق مختلف و شهرهای متعددی مانند کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آوه( در 45 کیلومتری قم)، مدائن، خراسان، شهرری و... گسترش یافته و در آن‏ها سکونت داشتند. گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظمی را ایجاب می‏کرد تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت و با یکدیگر برقرار سازد و از این رهگذر، آنان را از نظر دینی و سیاسی رهبری کند. امام حسن عسکری علیه‏السلام برای این هدف بلند، نمایندگانی از میان برجستگان علمی و معنوی شیعیان برگزیده و در مناطق متعدد منصوب کرد و ازاین راه، پیروان خود را در همه مناطق زیر نظر داشت. افزون بر شبکه ارتباطی وکالت، آن حضرت به وسیله اعزام پیک‏ها و نامه‏ها نیز، با شیعیان و پیروان خود در ارتباط بود و مشکلات آنان را برطرف می‏نمود.
ه) فعالیت‏های سرّی سیاسی
امام حسن عسکری علیه‏السلام ، به رغم تمامی محدودیت‏ها و کنترل‏هایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می‏آمد، یک سلسله فعالیت‏های سری سیاسی را رهبری می‏کرد و با گزینش شیوه‏های بسیار ظریف پنهانکاری، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار عباسی به دور می‏مانْد. عثمان بن سعید که از نزدیک‏ترین و صمیمی‏ترین یاران امام بود، زیر پوشش روغن‏فروشی فعالیت می‏کرد و اموال و وجوهی را که باید به امام‏می‏رسید، در ظرف‏ها و مشک‏های روغن قرار داده و به امام می‏رسانْد. آن حضرت در اقدامی کاملاً سری، اسناد، نامه‏ها و نوشته‏های سری را در میان چوب جاسازی کرده و برای نماینده خود می‏فرستاد. امام این کار را برعهده مأمور حمام خود گذاشته بود که سوءظن کسی را جلب نکند.
بازداشت امام
متوکل عباسی، دستور جلب امام هادی علیه‏السلام را به همراه امام عسکری علیه‏السلام به منظور کنترل بیشتر آن‏ها و شیعیان صادر کرد و آن دو امام بزرگوار را به شهری نظامی وارد نمود که تفاوتی با زندان نداشت. در عین حال، خلیفه عباسی در بازداشت امام هادی و عسکری علیهماالسلام سخت‏گیری بیشتری می‏کرد و در هنگام پیدایش جریان‏های خاصی که نوعی تهدید بر ضد حاکمیت به شمار می‏آمد، شخص امام و یاران نزدیک حضرت را به زندان می‏انداخت. اگر چه مدت زمان زندانی شدن امام حسن عسکری علیه‏السلام به طور دقیق مشخص نیست، از روایات چنین بر می‏آید که آن حضرت در زمان خلافت هر سه نفر خلیفه معاصر، به زندان افتاده است. امام عسکری علیه‏السلام در زمان معتز به همراه برادرش جعفر به زندان افتاد. حضرت در دوران مهتدی هم به زندان افتاد که مقارن با کشته شدن خلیفه بود. آن حضرت در سال 259 ق، هم‏زمان با حکومت معتمد عباسی نیزدر بازداشت او به سر می‏برد.
نقشه شوم
معتز، خلیفه جوان و مغرور عباسی، در سال 252 قمری به خلافت رسید و در سال 255 قمری، کشته شد. او برای حفظ قدرت و حکومت خود، دست به هر جنایتی زد و از هیچ عمل وحشیانه‏ای فروگذار نکرد. معتز در دوران سه ساله حکومت خودکامه خود، مسلمانان راستین و بزرگان شیعه را تحت فشار قرار داد. شیعیان و سادات علوی در دوران حکومت او، با شدیدترین شکنجه‏ها در زندان‏ها به سر می‏بردند. او برای از بین بردن موانع حکومت خود، دستور قتل امام حسن عسکری علیه‏السلام را صادر کرد و به یکی از درباریان خود به نام سعید حاجب دستور داد تا امام را به طرف کوفه روانه کرده و حضرت را در بین راه به شهادت برساند، ولی با کشته شدن خلیفه توسط گروهی از ترکان دربار، نقشه شوم او عملی نشد و آن حضرت از این حادثه جان سالم به در برد.
شمع پروانگان
امام حسن عسکری علیه‏السلام مدتی در زندان دژخیم زمان خود به نام «نحریر» گرفتار بود. همسر نحریر به او اعتراض کرد و او را از عاقبت بدرفتاری با آن حضرت برحذر داشت، ولی او برعکس توصیه‏های زن خود عمل کرده و دستور داد تا حضرت را در قفس درندگان و شیران بیندازند. دستور نحریر به اجرا در آمد. او بعد از مدتی برای بازدید چگونگی قتل امام و فرستادن گزارش، نزدیک قفس آمد و با صحنه بی‏نظیری مواجه شد؛ امام علیه‏السلام در میان درندگان در حال عبادت بود و آن‏ها در گرد آن حضرت حلقه زده و زانوی ادب و احترام در مقابل حضرت به زمین زده بودند، نحریر بعد از دیدن این منظره، امام عسکری علیه‏السلام را آزاد کرد.
شب حادثه
امام حسن عسکری علیه‏السلام ، در شب شهادت خود، نامه‏های زیادی نوشت و آن‏ها را به نامه رسان خود داد تا به شهر مدینه برساند. حضرت در آخرین لحظات عمر مبارک خود، آب خواست و فرمود: «می‏خواهم نماز بخوانم». خادم حضرت، سجاده را برای امام آماده کرد. حضرت وضو گرفت و نماز صبح را در بستر به جا آورد. بعد کاسه آب را از خادم خود گرفت تا مقداری از آن را بنوشد که دست حضرت لرزید و ظرف آب به دندان‏های حضرت برخورد می‏کرد. حضرت به خادم خود فرمود تا فرزندش امام زمان را حاضر کند. در این هنگام، نرجس خاتون، مادر امام زمان علیه‏السلام به همراه آن حضرت وارد اتاق شد همین که چشم حضرت به امام زمان افتاد، گریه کرد و فرمود:«ای سید اهل بیت، مقداری به من آب بده که من به سوی پروردگار خود رهسپارم». امام زمان پدر بزرگوار خود را سیراب نمود و حضرت جان به جان آفرین تسلیم کرد. امام عسکری علیه‏السلام ، در روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260 قمری، بعد از نماز صبح در 28سالگی به شهادت رسید.
دسیسه‏ای دیگر
معتمد عباسی همواره از محبوبیت و نفوذ معنوی امام حسن عسکری علیه‏السلام در جامعه نگران بود. هنگامی که مشاهده کرد توجه مردم به امام عسکری علیه‏السلام روز به روز بیشتر می‏شود و زندان و اختناق و محدودیت و مراقبت، تأثیر معکوس دارد، سرانجام به همان شیوه ناجوانمردانه دیرینه اجداد خود متوسل شد و آن حضرت را پنهانی مسموم کرد. او تلاش زیادی کرد تا شهادت امام عسکری علیه‏السلام را عادی جلوه داده و مرگ حضرت را طبیعی بنمایاند. معتمد به ابوعیسی، فرزند متوکل و از درباریان عباسی دستور داد تا در تشییع جنازه حضرت حاضر شد و کفن را از روی مبارک حضرت کنار بزند و برای رفع تهمت، بزرگان علویان و هاشمیان، وزیران، نویسندگان، قاضیان و اشراف و اعیان را به نزدیک خود بطلبد و با صدای بلند فریاد زند: «ای مردم، بیایید و خوب نگاه کنید، این حسن به علی فرزندزاده امام رضا است که به مرگ طبیعی فوت شده و کسی به او آسیبی نرسانده است».
تلاش جعفرکذاب
با شهادت امام حسن عسکری علیه‏السلام ، تلاش‏های مذبوحانه جعفر کذاب برادر آن حضرت، ابعاد تازه‏ای به خود گرفت. او ادعای امامت امت اسلامی را داشت و برای رسیدن به این هدف، از هیچ کوششی فرو گذار نکرد. جعفر برای دست‏یابی به این مقام، حاضر شد تا سالانه مبلغ بیست هزار دینار به یکی از موالیان دربار عباسی پرداخت کند تا امامت امت را به او واگذار کنند. او برای فریب شیعیان و جلب نظر آنان، بر سر جنازه حضرت عسکری علیه‏السلام حاضر شد تا بر آن حضرت نماز بخواند. وقتی جعفر کذاب آماده تکبیر شد، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: «عمو، کنار برو، من باید بر پدرم نماز بخوانم». جعفر با چهره‏ای دگرگون، کنار رفت و امام زمان علیه‏السلام بر پدر خود نماز خواند. پس از اقامه نماز، حضرت عسکری علیه‏السلام را در کنار قبر پدرش امام هادی علیه‏السلام دفن کردند.
در جستجوی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
پس از شهادت امام حسن عسکری علیه‏السلام ، معتمد عباسی دستور داد تا وارد منزل حضرت شده، اثاثیه حضرت را بازرسی و مهر و موم کنند. از طرف دیگر، چون شنیده بود که از آن حضرت، فرزندی باقی مانده است، در صدد یافتن او بر آمد و دستور داد تا عده‏ای از قابله‏ها، زنان و کنیزان آن حضرت را معاینه نمایند و در صورتی که آثار حمل در آنان بود، گزارش دهند. بعد از ناامیدی از یافتن امام زمان(عج)، معتمد عباسی، برای تلقین و وانمود کردن این مطلب که از امام عسکری علیه‏السلام فرزندی باقی نمانده است و شیعیان از وجود امام بعدی نا امید گردند، دستور داد تا میراث آن حضرت، میان مادر و برادرش جعفر کذاب تقسیم شود.
زیارت امام عسکری علیه‏السلام
ابوهاشم جعفری، از امام حسن عسکری علیه‏السلام نقل می‏کند که حضرت به من فرمود: «قبر من در سامراء، برای اهل هر دو جانب، از بلاها و عذاب الاهی، مایه امان و آسایش است». علامه مجلسی، اهل دو جانب را به شیعه و سنی معنا کرده و فرموده است که برکت وجودی آن حضرت، همه را در برمی‏گیرد. در قسمتی از زیارتنامه این امام همام چنین می‏خوانیم: «سلام بر تو ای مولای من، ای ابامحمد حسن بن علی، هدایتگر مردمان و هدایت یافته به حق. سلام بر تو ای فرزند امیرمؤمنان و ای فرزند زهرا. سلام بر تو ای گشایش قلب اندوهناکان. سلام بر تو ای گنجینه علم وصی رسول خدا. سلام بر تو ای کشتی حلم و سلام بر تو ای پدر بزرگوار امام منتظر. گواهی می‏دهم که تو نماز و دیگر ارکان دین را به پاداشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر فرمودی. از خدا درخواست می‏کنم که به واسطه شما، دعایم را مستجاب کرده و مرا از یاران و پیروان حق و از دوستان و محبانتان قرار بدهد».
آتش سوزی حرم
در سال 1106 هجری قمری، حادثه ناگوار و فتنه بزرگی در مرقد مطهر و مقدس امام حسن عسکری علیه‏السلام به وقوع پیوست که قلب همه دوستداران حضرتش را اندوهناک کرد. دوران غلبه پادشاهان عثمانی و اوباش عرب بر سامراء، یکی از دوران‏های سخت روزگار دوستداران اهل بیت بود. ظلم و ستم حکومت عثمانی، سبب شد تا سادات و بزرگان شیعه، از سامراء هجرت کرده و مرقد مقدس امام عسکری علیه‏السلام ، مورد بی‏اعتنایی و بی‏حرمتی آنان قرار گیرد. در یکی از شب‏ها، چراغ داخل مرقد شریف را در جای نامناسبی می‏گذارند. مقداری از آتش چراغ بر فرش حرم افتاده و فرش‏ها و صندوق‏هایی که بر قبرهای مبارک بوده، آتش گرفته و مرقد مطهر امام عسکری علیه‏السلام در آتش می‏سوزد. وقتی این خبر به یکی از پادشاهان صفوی رسید، دستور تعمیر و ترمیم آن را صادر کرد.
پیام رستگاری
امام حسن عسکری علیه‏السلام ، در یکی از مجالس خود، به شیعیان و دوستداران اهل بیت فرمودند: «شما را به تقوا و ترس از خدا و ورع در دین خود سفارش می‏کنم. در راه خدا کوشش کرده و راستگویی و امانت داری را پیشه خود سازید؛ زیرا هر کس در دین خود پارسا، راستگو و امانتدار باشد و با مردم خوش‏رفتاری کند من از آن شادمان می‏شوم. بسیار به یاد خدا و مرگ باشید، قرآن بخوانید و صلوات بر پیغمبر فرستید؛ زیرا صلوات بر رسول خدا، ده حسنه دارد. آن چه را به شما سفارش کردم، حفظ کنید. شما را به خدا می‏سپارم و درود خدا بر شما باد».
امام در نگاه دیگران
با تمام دشمنی‏ها و کینه‏توزی‏هایی که درباریان عباسی به امام حسن عسکری علیه‏السلام داشتند، عظمت معنوی و فروغ کمالات او، به قدری آنان را تحت تأثیر قرار می‏داد که ناگزیر در برابر آن حضرت، سرتعظیم فرود می‏آوردند و زبان به مدح و ستایش ایشان می‏گشودند. احمد بن عبیداللّه‏ بن خاقان که متصدی اراضی قم، و مأمور اخذ مالیات این شهر بود می‏گوید: «در سامراء هیچ یک از علویان را مانند حسن بن علی بن محمد ندیدم و نام کسی را بهتر از او نشنیدم. خاندان او و تمام بنی هاشم، او را بر سالخوردگان خود مقدم می‏کردند. او همواره بر امیران و وزیران و نویسندگان و قاضیان و فقیهان مقدم بود. او جایگاه رفیعی در میان مردم داشت و همه مردم در باره او به نیکی یاد می‏کردند». عبیداللّه‏ بن خاقان، یکی از سران دربار عباسی نیز می‏گوید: «اگر خلافت از خاندان بنی عباس بیرون رود، هیچ کس جز حسن عسکری سزاوار خلافت نیست؛ زیرا فضل، دانش، پارسایی، زهد، عبادت و اخلاق پسندیده او فراوان است».
اعتراف خلیفه
مستنصر، یکی از خلفای عباسی به سامراء رفت و قبر مطهر امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام را زیارت کرد و به زیارت قبور خلفای آل عباس و اهل‏بیت خود رفت. آن‏ها در قبه‏ای دفن شده بودند که رو به ویرانی بود و باران داخل آن سرازیر می‏گشت و کثافات زیادی، اطراف قبرها را پوشانده بود. یکی از حاضران رو به مستنصر کرد و گفت: «ای خلیفه، شما خلفای روی زمین و پادشاهان دنیا می‏باشید و تمام قدرت و ثروت در دستان شماست. با این حال، قبر پدران شما به این حال است که نه کسی زیارت می‏کند و نه کسی به نظافت آن‏ها مشغول است ولی مزار علویان، سرشار از پرده‏ها و قندیل‏ها و فرش‏های گران قیمت است و خادمانْ همیشه مشغول نظافت آن هستند». مستنصر رو به حاضران کرد و گفت: «این امر آسمانی و از جانب پروردگار است و با تلاش و کوشش ما حاصل نمی‏شود. اگر ما مردم را بر این کار مجبور کنیم، قبول نمی‏کنند و زور و سعی ما در این باره بی‏فایده است».
در زلال کلام امام عسکری(علیه السلام)
* یکی از بلاها و مصیبت‏هایی که کمر انسان را می‏شکند، همسایه‏ای است که کار خوب همسایه را مخفی داشته و کار بد او را در نزد دیگران فاش سازد
* با دیگران جدال مکن؛ زیرا باعث از بین رفتن خوبی و حُسن تو می‏شود. با دیگران شوخی مکن، که جرئت پیدا کرده و بر تو دلیر می‏شوند.
*رزقی را که خدا ضمانت کرده است، تو را از عملی که بر تو واجب شده، بازنداشته و مشغول نکند.
*کسی که برادر خود را در پنهانی نصیحت کند، او را آراسته است و هر کس او را در آشکارا نصیحت نماید، او را معیوب می‏کند.
*خشم، کلید هر بدی است.
*شادمانی کردن در نزد غمزده و مصیبت دیده، بی‏ادبی است.
*پارساترین مردم کسی است که در مورد شبهه توقف کند؛ عابدترین مردم کسی است که واجبات خود را انجام دهد، و زاهدترین انسان‏ها شخصی است که حرام را ترک کند.
*زاهدترین مردم کسی است که مرتکب حرام نشود.
*عابدترین مردم کسی است که واجبات را به درستی انجام دهد.
*فروتنی نعمتی است که کسی بر آن حسد نمی‏برد.
*کینه‏توز، ناآرام‏ترین مردمان است
*تمام پلیدی‏ها در خانه‏ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است
*اظهار شادی نزد غم‏دیده از بی‏ادبی است
*صورت نیکو، زیبایی ظاهری است و عقل نیکو، زیبایی باطنی است
*دو خصلت است که بهتر و بالاتر از آنها چیزی نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران
كتاب‏شناسى امام حسن عسكرى علیه السلام
از آنجا كه امر «پژوهش» نیازمند «منابع» مى‏باشد، در پایان این نوشتار سعى شده كتاب‏هاى مربوط به زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، فهرست‏وار، به پیشگاه خوانند و محقّقان گرامى تقدیم گردد.*
1. آخرین خورشید پیدا؛ نگرش كوتاه بر زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، واحد تحقیقات مسجد مقدّس جمكران، 1375، رقعى، 96 ص.
2. آشنایى با معصومین؛ معصوم سیزدهم امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، مهدى آیت اللهى، تهران، جهان‏آرا، 1370، خشتى، 24 ص.
3. آشنایى با معصومین؛ معصوم سیزدهم حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، مهدى آیت اللهى، (به زبان تاجیكى)، قم، انصاریان، 1375، وزیرى، 28 ص.
4. آفتاب در زندان، سعید آل رسول، تهران، بنیاد بعثت، 1375، رقعى، 36 ص.
5. امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، كاظم ارفع، تهران، فیض كاشانى، 1379، رقعى، 48 ص.
6. امام حسن عسكرى علیه‏السلام (امام یازدهم)، عباس قدیانى، تهران، فردا به، 1378، رقعى، 28 ص.
7. الامام الحادى عشر الامام الحسن بن على العسكرى علیه‏السلام ، گروهى از نویسندگان، ترجمه محمد عبدالمنعم خاقانى، قم، مؤسّسه در راه حق، 1370، رقعى،38ص.
8. الامام الحادى عشر الحسن العسكرى علیه‏السلام ، شیخ محمد حسن قبیسى عاملى، بیروت، 1403 ق. وزیرى، 82 ص.
9. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام (مصوّر)، سید مهدى آیت اللهى، ترجمه كمال السّید، قم، انصاریان، 1374، وزیرى، 22 ص.
10. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام (مصوّر)، میرابوالفتح دعوتى، بیروت، الدّارالاسلامیّه، 1410 ق، وزیرى، 21 ص.
11. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، على محمد على دُخَیِّل، بیروت، دارالتّوجیه الاسلامى، 1394 ق، رقعى، 84 ص.
12. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، گروهى از نویسندگان، مؤسّسة الامام الحسین علیه‏السلام ، 1413 ق، رقعى، 21 ص.
13. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، گروه نویسندگان، تهران، مؤسّسة البلاغ، 1410 ق، جیبى، 71 ص.
14. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، عبدالودود امین، كویت، دارالتّوجیه الاسلامى، 1400 ق.
15. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام من المهد الى اللحد، سید محمد كاظم حائرى قزوینى، قم، كتابفروشى بصیرتى، 1413 ق، وزیرى، 342 ص.
16. الامام العسكرى علیه‏السلام ، گروه نویسندگان، بیروت، دارالزّهراء، 1413 ق.
17. الامام العسكرى علیه‏السلام ، شیخ محمد رضا حكیمى حائرى، مؤسّسة الأعلمى، 1412 ق، وزیرى، 223 ص.
18. الامام العسكرى علیه‏السلام ، قدوة و اسوة، سید محمدتقى مدرّسى، تهران، رابطة الاخوة الاسلامیة، 1404 ق، رقعى، 82 ص.
19. اعلام الهدایة، الامام الحسن بن على العسكرى علیه‏السلام ، مجمع جهانى اهل‏بیت، قم، مركز چاپ و نشر مجمع جهانى اهل‏بیت، 1422 ق؛ وزیرى، 242 ص.
20. با خورشید سامرّا؛ تحلیلى از زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمدجواد طبسى حائرى، ترجمه عباس جلالى، قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1379، وزیرى، 344 ص.
21. برگزیدگان؛ حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، عبداللّه طاهر خانى، تهران، بنیاد بعثت، 1373، رقعى، 131 ص.
22. تاریخ سامرّا، ذبیح اللّه محلاّتى، ج 3، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1388 ق، وزیرى، 034/1 ص.
23. تحلیلى از زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، باقرشریف قرشى، مشهد، كنگره جهانى حضرت رضا علیه‏السلام ، 1371، وزیرى، 357 ص.
24. ترجمه جلد دوازدهم بحارالانوار، زندگانى حضرت امام محمدتقى و امام على‏النّقى و امام حسن عسكرى علیهم‏السلام ، محمدباقر مجلسى، ترجمه موسى خسروى، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1379 ق، وزیرى، 308 ص.* 1
25. تحلیلى از زندگى و زمان امام عسكرى علیه‏السلام ، گروهى از نویسندگان، قم، مؤسّسه احیاء و نشر میراث اسلامى، 1357، 149 ص.
26. تفسیر فاتحة‏الكتاب، از امام حسن عسكرى علیه‏السلام و پژوهشى پیرامون آن، عبدالحسین امینى، ترجمه قدرت‏اللّه حسینى شاهمرادى، تهران، حدیث، 1376، وزیرى، 72 ص.
27. التفسیر المنسوب الى الامام ابى‏محمد الحسن بن على العسكرى علیه‏السلام ، سید محمد باقر موحد ابطحى، قم، مدرسة‏الامام المهدى علیه‏السلام ، وزیرى، 1409 ق.
28. چهل حدیث سیره عسكریّین، امام على‏النقى و امام حسن عسكرى علیهماالسلام ، سید حسین زینالى تیلى، قم، نشر معروف، 1378، جیبى، 80 ص.
29. چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، عبداللّه صالحى نجف آبادى، قم، مهدى‏یار، 1381، رقعى، 136 ص.
30. جزاء اعداء الامام العسكرى علیه‏السلام فى‏الدّنیا، سید هاشم ناجى موسوى جزائرى، قم، چاپخانه دانش، 1419 ق، وزیرى، 127 ص.
31. حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام دن قیرخ حدیث، یازان قورولو، ترجمه حسین سرخابلى، تهران، بنیاد بعثت، 1371، رقعى، 17 ص.
32. حیاة الامام العسكرى علیه‏السلام ، محمدجواد طبسى، قم، بوستان كتاب، 1382، وزیرى، 391 ص.
33. دعاى عاشقان، شیخ عباس قمى، به اهتمام حسین نورائى، تهران، هیراد بشارت، 1380، جیبى، 64 ص.
34. داستان زندگى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، امیرمهدى مراد حاصل، تهران، كانون انتشارات پیام نور، 1378، رقعى، 32ص.
35. داستانهایى از امام هادى و امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، قاسم میرخلف‏زاده، قم، مهدى‏یار، 1380، رقعى، 184 ص.
36. در آستانه غیبت؛ زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمد دشتى و مهدى صادقى، تهران، فیض كاشانى، 1377، وزیرى، 308 ص.
37. دیدار شیرین؛ گزیده‏اى از زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، مسلم ناصرى، تهران، پیام آزادى، 1381، رقعى، 96 ص.
38. ذكرى مولد الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، گروهى از نویسندگان، نجف، مطبعة الغرى، 1386 ق، رقعى، 36 ص.
39. راز بزرگ؛ مهدى رحیمى، تهران، بنیاد بعثت، 1375، خشتى، 24 ص.
40. زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، منصور كریمیان، تهران، اشرفى، 1379، رقعى، 40 ص.
41. زندگانى حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، گروهى از علماى لبنان، ترجمه حمید رضا كفّاش، تهران، عابد، 1379، رقعى، 64 ص.
42. زندگانى حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام رضا استادى، قم، دفتر نشر برگزیده، 1380، رقعى، 40 ص.
43. زندگى و سیماى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمدتقى مدرّسى، ترجمه محمد صادق شریعت، تهران، انصارالحسین علیه‏السلام ، 1372، وزیرى، 91 ص.
44. زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، قم، نسل جوان، 1356، رقعى، 140 ص.
45. زندگانى عسكریّین و تاریخچه سامرّا، ابوالقاسم سحاب، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1375 ق، 113 ص.
46. زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، باقرشریف قرشى، ترجمه سید حسن اسلامى، قم، انتشارات جامعه مدرّسین، 1374، وزیرى، 284 ص.
47. سخنان گهربار امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، منصور كریمیان، تهران، اشرفى، 1380، جیبى، 28 ص.
48. ستارگان درخشان؛ سرگذشت حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمدجواد نجفى، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1381، جیبى، 238 ص.
49. سیماى سامرّا؛ سیناى سه موسى، محمد صحّتى سردرودى، تهران، 1374، 176 ص.
50. سرگذشت حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمدجواد نجفى، تهران، كتابفروشى اسلامیه، جیبى، 236 ص.
51. شهر بى‏حصار؛ داستان زندگى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، رضا شیرازى، تهران، پیام آزادى، 1374، 119 ص.
52. غریب تنها؛ زندگى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، مهدى شمس الدّین، قم، نورنگار، 1377، پالتویى، 48 ص.
53. عجائب و معجزات شگفت‏انگیزى از امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، قم، گل یاس، 1379، رقعى، 130 ص.
54. كرامات و مقامات عرفانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، على حسینى قمى، قم، نبوغ، 1381، رقعى، 72 ص.
55. مجلس عروسى حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، عبدالحسین معین قمى، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1369، رقعى، 98 ص.
56. مسند الامام العسكرى ابو محمد الحسن بن على علیهماالسلام ، عزیزاللّه عُطاردى، مشهد، كنگره جهانى حضرت رضا علیه‏السلام ، 1410 ق، وزیرى، 371 ص.
57. منهاج التّحرّك عند الامام العسكرى علیه‏السلام ، عبدالكریم آل نجف، تهران، 1402 ق، وزیرى، 135 ص.
58. وفات الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، شیخ حسن بن شیخ محمد عصفورى درازى بحرانى، نجف، مطبعة‏الحیدریه، 1372 ق، رقعى، 56 ص.
59. ولادة الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، سید محمدحسین طالقانى، نجف، مطبعة‏الحیدریه، 1378 ق، رقعى، 44 ص.
60. نگاهى بر زندگى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمد محمدى اشتهاردى، تهران، نشر مطهّر، 1374، 144 ص.
پى‏نوشت:
* ـ در این مقاله فقط براى سال‏هاى قمرى، علامت (ق) نهاده شده است.
1. شایان توجّه اینكه: زندگانى امام عسكرى(ع) در جلد 50 بحارالانوار مؤسسة الوفاء بیروت نیز آمده است.

منابع:
ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 61
ماهنامه کوثر، شماره60
آشنایی با یازدهمین اختر تابناک امامت
آشنایی با یازدهمین اختر تابناک امامت

نویسندگان:قاسم جلیلی علی کرجی
اشاره
هشتم ربیع الاول، سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه‏السلام است. در این روز، یکی دیگر از گل‏های سرسبز باغ علوی پژمرده شد و آفتاب عمر با سعادت او غروب کرد. آسمانیان و زمینیان در غم فقدان او محزون شدند و گل‏های بوستان احمدی در خزان یکی دیگر از شاخه‏های طوبای خود، به ماتم نشستند. ما نیز با فرزند برومند آن امام همام، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم‏ناله شده و در عزای آن سفیر هدایت و کشتی نجات به سوگ می‏نشینیم.
طلوع یک ستاره
روز جمعه، هشتم ماه ربیع الثانی سال 232 ق، در تاریخ پرافتخار مسلمانان، روزی به یاد ماندنی است. هنوز بیست بهار از عمر شریف امام هادی علیه‏السلام نگذشته بود که شهر مدینه، شاهد ظهور و تولد ستاره‏ای فروزان از ستارگان حریم نبوی گردید. مدینه، با شکوفه زدن گلی دیگر از گلستان امامت و ولایت نورباران شد و باردیگر، شور و شعفْ بوستان علوی را فرا گرفته، خانه کوچک و با صفای امام هادی علیه‏السلام به نور فرزند پاک و مطهر خود روشن گردید.
حرکت به عراق
با تولد امام حسن عسکری علیه‏السلام در سال 232ق، شور و نشاطْ ساکنان شهر مدینه و خانه با صفای امام هادی علیه‏السلام را فرا گرفت. بنی‏هاشم از این تولد مبارک، مسرور شده و سجده شکر به جای آوردند. متأسفانه این شور و شادی، بعد از مدتی به حزن و اندوه خاندان علوی تبدیل شد. خلیفه عباسی و درباریان فاسد که نفوذ علمی و معنوی امام هادی علیه‏السلام را در شهر مدینه می‏دیدند، به وحشت افتاده و برای حفظ قدرت ظاهری خود، دستور حرکت امام علیه‏السلام را به دیار غربت عراق صادر کردند. امام هادی علیه‏السلام به همراه فرزند عزیزش امام عسکری در سال 233 ق از شهر مدینه حرکت و به شهر سامراء، مرکز حکومت خلیفه عباسی وارد شد. امام حسن عسکری علیه‏السلام به همراه پدر بزرگوار خود، در یکی از محله‏های سامراء ساکن شده و تا آخر عمر مبارک خود در آن جا اقامت داشت.
زندان بی‏حصار
در تمام سال‏هایی که امام حسن عسکری علیه‏السلام در شهر سامراء می‏زیست، به جز چند نوبتی که در زندان دستگاه فاسد بنی عباس بود، در صورت ظاهر، همانند شهروندی عادی زندگی می‏کرد، ولی تمام رفتار و حرکات حضرت، به طور محتاطانه‏ای زیر نظر حکومت وقت قرار داشت. وجود شبکه منظم و متشکل شیعیان که از مدت‏ها قبل شکل گرفته بود، نگرانی و وحشت خلفای عباسی را فراهم کرده و باعث می‏شد تمام رفتار امام و شیعیان حضرت، به نحوی کنترل شود. به همین دلیل، از امام خواسته بودند تا همواره حضور خود را در سامراء، به آگاهی حکومت برساند؛ چنان که براساس نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت مجبور بود هر دوشنبه و پنجشنبه در دارالخلافه حاضر شده و خود را به دربار معرفی کند. در حقیقت، شهر سامراء به زندان بی‏حصاری برای امام تبدیل شده بود که تمام آرامش و آسایش را از حضرت می‏گرفت.
در سوگ برادر
امام حسن عسکری علیه‏السلام سه برادر داشت که عبارت اند از: حسین، جعفر و محمد. حسین، یکی از عابدان و زاهدان زمان خود بود و به امامت امام عسکری علیه‏السلام ایمان داشت. جعفر، برادر ناصالح حضرت بود که به جعفر کذّاب مشهور است. محمد، فرزند بزرگ امام هادی علیه‏السلام بود. او در سال 252 ق (دو سال قبل از شهادت امام هادی علیه‏السلام ) از دنیا رفت. امام عسکری علیه‏السلام در وفات برادر، گریبان چاک کرد و عزادار برادر خود گشت. قبر شریف ایشان در نزدیکی سامراء است و به امامزاده سید محمد شهرت دارد.
ازدواج امام عسکری علیه‏السلام
امام حسن عسکری علیه‏السلام ، در کنار پدر بزرگوار خود، مراحل رشد و شکوفایی را گذراند، و از دریای معارف و فضیلت‏های پدر بهره‏مند شد. آن حضرت، مدتی قبل از شهادت پدر مهربانش، با یک دختر شایسته رومی به نام نرجس، که از نوادگان حضرت شمعون، وصی حضرت عیسی بود، ازدواج کرد.
نرجس، در یکی از جنگ‏های مسلمانان با سپاه روم، به اسارت مسلمانان درآمده بود که توسط امام هادی علیه‏السلام خریداری و به امام حسن عسکری علیه‏السلام تزویج شد. او یکی از زنان پاکدامن و بزرگواری بود که دین مبین اسلام را اختیار و افتخار همسری امام را پیدا کرد. با ازدواج امام عسکری علیه‏السلام و نرجس، بارقه امید در دل‏های مؤمنان و شیفتگان و منتظران امام زمان روشن شد. اگرچه تاریخ دقیق ازدواج امام عسکری علیه‏السلام مشخص نیست، ولی به طور قطع ازدواج ایشان در زمان حیات امام هادی علیه‏السلام صورت گرفته است.
شهادت پدر
اگرچه امام عسکری روزهای سختی را در شهر سامراء می‏گذراند، ولی وجود پدری معصوم و مهربان، باعث آرامش خاطر حضرت می‏شد. در اوایل ماه رجب سال 254ق، دوران خوشی و آرامش حضرت به پایان رسید و آن حضرت در غم از دست دادن پدر مهربان خود، به سوگ نشست و برای همیشه عزادار پدر بزرگوار خود شد. خلیفه عباسی، وقتی موقعیت خلافت خود را در خطر دید، دستور داد امام هادی علیه‏السلام را مسموم کنند و به شهادت رسانند. با شهادت آن حضرت، غربت و تنهایی امام عسکری علیه‏السلام در شهر سامرا فزونی یافت. این دوران، از سخت‏ترین و طاقت‏فرساترین دوران زندگی کوتاه امام عسکری علیه‏السلام است. بعد از شهادت امام هادی علیه‏السلام ، دوران ولایت و امامت شش ساله امام عسکری علیه‏السلام شروع شد و خط سبز و اصیل معارف الهی، به پرتوافشانی خود ادامه داد.
جود و بخشش
نگاه خاندان رسالت به مسایل مادی، به گونه‏ای بود که بتوانند به وسیله آن، رضایت و خشنودی پروردگار عالم را به دست آورده، گرهی از مشکلات زندگی مردم باز کنند. امام عسکری علیه‏السلام با تمام وجود از یاران خاص و نزدیک و نیازمندان شیعه حمایت و پشتیبانی مالی می‏کرد. این اقدام، مانع از آن می‏شد که شیعیان، زیر فشار مالی، جذب دستگاه عباسی شوند. ابوهاشم جعفری می‏گوید: از نظر مالی در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طی نامه‏ای به امام عسکری علیه‏السلام بنویسم، ولی خجالت کشیدم و صرف نظر کردم. روزی هنگامی که وارد منزل شدم، دیدم که امام علیه‏السلام صد دینار برای من فرستاده و طی نامه‏ای نوشته است: «هر وقت احتیاج داشتی، خجالت نکش و پروا نکن و از ما بخواه که به خواست خدا به مقصود خود می‏رسی».
جایگاه اجتماعی امام
امام حسن عسکری علیه‏السلام اگر چه بسیار جوان بود، ولی به دلیل موقعیت بلند علمی، اخلاقی و خانوادگی، به ویژه رهبری شیعیان و اعتماد بی‏شائبه آنان به حضرت و احترام بی‏چون و چرای مردم، شهرت فراوانی پیداکرده بود. به همین دلیل، حاکمان عباسی نیز به جز در مواردی، در ظاهر، رفتاراحترام‏آمیزی از خود به امام عسکری علیه‏السلام نشان می‏دادند. خادم آن امام می‏گوید: روزهایی که امام عسکری علیه‏السلام به مقر خلافت می‏رفت، شور و شعف عجیبی در مردم پیدا می‏شد. خیابان‏های مسیر آن حضرت، پر از جمعیتی بود که بر مرکب‏های خود سوار بودند. هنگامی که امام مشرف می‏شدند، هیاهو یکباره خاموش می‏شد و حضرت از میان جمعیت گذشته، وارد مجلس می‏شد.
شاگردان
امام حسن عسکری علیه‏السلام در مدت شش ساله امامت خود، شاگردان زیادی را تربیت کرد و آن‏ها را به سر منزل کمال رساند که به عنوان نمونه، به چند نفر از آنان اشاره می‏کنیم:
1. احمدبن اسحاق اشعری قمی، که نماینده و فرستاده مردم قم و از یاران خاص حضرت بود. او از جمله کسانی است که حضرت مهدی(عج) را زیارت کرده است.
2. سید عبدالعظیم حسنی، که از نوادگان حضرت مجتبی علیه‏السلام است. او از عالمان، فقیهان و پارسایان برجسته زمان خود بود و ائمه اطهار، شیعیان را به مراجعه به او دستور داده‏اند. قبر مطهر ایشان در شهر ری است.
3. فضل بن شاذان که یکی از پرکارترین دانشمندان شیعه است. او خراسانی بود و از مکتب پربرکت امام عسکری علیه‏السلام کسب فیض می‏نمود. آن حضرت در مورد او می‏فرماید: «باید اهل خراسان به جایگاه فضل بن شاذان و بودن او در میانشان برخود ببالند».
سفیران هدایت
با توجه به ایجاد محدودیت و پراکنده بودن شیعیان در مناطق مختلف، امام حسن عسکری علیه‏السلام برای ارتباط با آنان، از شیوه انتخاب وکیل استفاده می‏کردند. وکلای حضرت موظف بودند تا در زمینه احکام شرعی و مسایل مالی و خمس و دیگر موارد، به عنوان رابط بین امام و مردم عمل کرده و مشکلات مردم را حل کنند. بعضی از وکلای حضرت عبارت‏اند از:
1. عثمان بن سعید عمری که از بزرگان شیعه است و از شغل روغن فروشی، به عنوان پوششی برای فعالیت‏های خود استفاده می‏کرد.
2. ابراهیم بن عبده، که نماینده و وکیل امام در شهر تاریخی و مذهبی نیشابور بود.
3. احمدبن اسحاق قمی اشعری که از یاران خاص امام و از شخصیت‏های بزرگ شیعی و وکیل و نماینده امام در موقوفات قم بود. او استاد شیخ صدوق بوده و پس از شهادت امام عسکری علیه‏السلام ، وکالت امام زمان(عج) را هم برعهده داشت.
4. ابراهیم بن مهزیار اهوازی.
تألیفات
وجود منبع علوم آل‏محمد علیه‏السلام و فیض ربوبی در شهر سامراء، باعث شد تا دانشمندان و بزرگان جهان اسلام، از نقاط مختلف، برای کسب فیض از حضور امام حسن عسکری علیه‏السلام ، به سامراء رفته و از علوم ایشان بهره‏مند شوند. هر چند عمر حضرت کوتاه بود، ولی در همین مدت اندک، توانست آثار مهمی اعم از تفسیر قرآن و نشر احکام اسلامی و گسترش مسایل فقهی، از خود به یادگار بگذارد. حضرت تألیفاتی داشته‏اند که عبارت است از:
1. تفسیر العسکری: امام حسن عسکری علیه‏السلام یکی از بزرگ‏ترین مفسران قرآن کریم به شمار می‏آمد که قرآن را به صورتی ساده و روشن، برای شیعیان خود تفسیر می‏کرد. این کتاب، یکی از یادگاری‏های علمی امام حسن عسکری علیه‏السلام در زمینه تفسیر قرآن است .
2. المُقْنِعه: این کتاب مشتمل بر علم حلال و حرام بوده که به حضرت عسکری علیه‏السلام منسوب است.
نامه‏های امام
امام حسن عسکری علیه‏السلام در طول مدت امامت خود، نامه‏های زیادی به شخصیت‏ها، شهرها و کشورهای مهم اسلامی نوشته که تعدادی از آن‏ها برای کشور ولایت مدار و بزرگ اسلامی ایران بوده است. امام عسکری علیه‏السلام در یکی از نامه‏های خود به علی بن حسین بابویه قمی، پدر شیخ صدوق که یکی از فقهای بزرگ شیعه بوده، می‏فرماید: «ای بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقیه من، صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده». امام در یکی دیگر از نامه‏های خود به اسحاق بن اسماعیل و شیعیان نیشابور، پس از توضیح نقش امامت در هدایت امت اسلامی می‏فرماید: «ابراهیم بن عَبده، نامه مرا برای همه بخواند تا جای سؤال و ابهامی باقی نماند». امام حسن عسکری علیه‏السلام نامه دیگری هم به مردم شریف قم و آوه، واقع در 45 کیلومتری قم نوشته‏اند.
خلفای معاصر
امام حسن عسکری علیه‏السلام در دوران زندگی کوتاه خود، با شش تن از خلفای عباسی هم عصر بود که هر کدام از آن‏ها، از دیگری فاسدتر و ستمگرتر بودند. سه تن از اینان، در زمان حیات امام هادی علیه‏السلام به خلافت رسیدند که عبارت اند از متوکل عباسی، فرزند هارون الرشید، منتصر عباسی و مستعین.
اما سه تن از خلفای عباسی، در دوران شش ساله امامت امام عسکری علیه‏السلام بر تخت خلافت نشستند و از ناحیه آنان، ستم‏های زیادی بر حضرت وارد شد. این انسان‏های پلید عبارت‏اند از: معتزّ که از سال 252 تا 255 حکومت کرد. مهتدی که از سال 255 تا 256 خلیفه عباسی بود و معتمد عباسی که آن حضرت را به شهادت رساند. خلفای عباسی که روز نخست به نام طرفداری از علویان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنی امیه قیام کردند، مانند خلفای بنی امیه و بلکه بدتر از آنان، به ستمگری و خودکامگی‏های خود ادامه دادند.
قیام‏ها
در عصر امامت امام عسکری علیه‏السلام قیام‏های فراوانی از سوی علویان بر ضد دستگاه عباسی شکل گرفت. علت این انقلاب‏ها و قیام‏ها، ظلم و فساد بی‏پایان خلفای عباسی به مردم و علویان بود. افزون بر این که آنان معتقد بودند رهبری جامعه اسلامی، حق علویان است و عباسیان، غاصبان خلافت اند. برخی از این قیام‏ها عبارت است از:
1. قیام علی بن زید بن الحسین: او از نوادگان امام سجاد علیه‏السلام بود که در کوفه قیام کرد و در این راه، فداکاری‏های بسیاری از خود نشان داد و بارها با نیروهای خلیفه عباسی درگیر شد.
2. قیام احمدبن محمدبن عبداللّه‏: او نیز از علویان عصر امام عسکری علیه‏السلام بود که بر ضد معتمد عباسی قیام کرد، ولی به قتل رسید و سرش را نزد آن حاکم ستمگر فرستادند.
اوضاع سیاسی
خلفای عباسی، از هر گونه اعمال فشار و محدودیت به امامان شیعه دریغ نکرده و فضای غبارآلودی را در اطراف آنان به وجود آورده بودند. این فشارها، در عصر امام حسن عسکری علیه‏السلام به اوج خود رسید. درباره علت این فشارها و محدودیت‏ها، به دو مطلب عمده می‏توان اشاره کرد: نخست این که در زمان امام عسکری علیه‏السلام ، شیعه به صورت قدرتی عظیم در عراق درآمده بود و همه مردم می‏دانستند که این گروه، به خلفای وقت معترض بوده و حکومت عباسیان را مشروع و قانونی نمی‏داند؛ دوم این‏که، خاندان عباسی و پیروان آن‏ها می‏دانستند مهدی موعود(عج) که نابود کننده حکومت‏های خودکامه است، از نسل حضرت عسکری علیه‏السلام خواهد بود. به همین دلیل، پیوسته مراقب اوضاع زندگی او بودند تا بتوانند فرزند حضرت را به چنگ آورده و ایشان را از سر راه خود بردارند.
فعالیت‏های امام در دوران امامت
الف) کوشش‏های علمی
امام عسکری علیه‏السلام به رغم شرایط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسی برقرار کرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح جامعه نشد، ولی شاگردانی تربیت کرد که هر کدام از آن‏ها، سهم به سزایی در نشر و گسترش معارف اسلام و دفع شبهه‏های دشمنان داشتند. مرحوم شیخ طوسی رحمه‏الله ، تعداد شاگردان حضرت را بیش از یکصد نفر ثبت کرده که در میان آنان، مهره‏های روشن، شخصیت‏های برجسته و مردان وارسته‏ای به چشم می‏خورد. امام حسن عسکری علیه‏السلام افزون بر تربیت شاگردان، مشکلات و تنگناهای پیش آمده برای مسلمانان و امت اسلامی را در پرتو علم امامت حل می‏کرد.
ب) استفاده از آگاهی غیبی
امامان معصوم در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهی غیبی برخوردار بوده و در مواردی که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالی امت اسلامی در خطر می‏افتاد، از این آگاهی به صورت «ابزار» استفاده می‏کردند. امام حسن عسکری علیه‏السلام نیز از این قاعده بیرون نبود. شرایط نامساعد و جوّ پراختناق آن عصر و شک و تردید و تزلزل گروهی از شیعیان در مورد امام هادی علیه‏السلام و امام عسکری علیه‏السلام ، باعث می‏شد که امام عسکری علیه‏السلام پرده‏های حجاب را کنار زده و از آن سوی جهان ظاهر خبر دهد که این کار، از مؤثرترین شیوه‏های جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود. مرحوم علامه مجلسی رحمه‏الله در کتاب شریف بحارالانوار، 81 مورد از کرامات و گزارش‏های غیبی آن حضرت را ثبت کرده است. ابوهاشم جعفری نیز در این‏باره می‏گوید: هر زمان که به حضور امام عسکری علیه‏السلام می‏رسیدم، برهان و نشانه تازه‏ای بر امامت حضرت مشاهده می‏کردم.
ج) آماده سازی برای دوران غیبت
از آن جا که غایب شدن امام و رهبر هر جمعیت، حادثه‏ای غیرطبیعی و نامأنوس است و تحمل مشکلات ناشی از آن برای نوع مردم دشوار می‏باشد، پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان پیشین، به تدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته و افکار ایشان را برای پذیرش آن آماده می‏کردند. این تلاش، در عصر امام عسکری علیه‏السلام به صورت روشن‏تری به چشم می‏خورد و جلوه بیشتری پیدا می‏کند؛ زیرا آن حضرت، از یک طرف حضرت مهدی(عج) را تنها به شیعیان خاص و بسیار نزدیک خود نشان می‏داد و از طرف دیگر، تماس مستقیم شیعیان با خود حضرت عسکری علیه‏السلام نیز روز به روز محدودتر و کمتر می‏شد، به طوری که حتی در خود شهر سامراء، به مراجعات و مسایل شیعیان به وسیله نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می‏دادند. آن حضرت با این شیوه، به شیعیان فهماندند که امام زمان می‏تواند زنده بوده، ولی از نظر و چشم مردمان پنهان باشد.
د) ایجاد شبکه ارتباطی
در زمان امام حسن عسکری علیه‏السلام ، شیعیانْ در مناطق مختلف و شهرهای متعددی مانند کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آوه( در 45 کیلومتری قم)، مدائن، خراسان، شهرری و... گسترش یافته و در آن‏ها سکونت داشتند. گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظمی را ایجاب می‏کرد تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت و با یکدیگر برقرار سازد و از این رهگذر، آنان را از نظر دینی و سیاسی رهبری کند. امام حسن عسکری علیه‏السلام برای این هدف بلند، نمایندگانی از میان برجستگان علمی و معنوی شیعیان برگزیده و در مناطق متعدد منصوب کرد و ازاین راه، پیروان خود را در همه مناطق زیر نظر داشت. افزون بر شبکه ارتباطی وکالت، آن حضرت به وسیله اعزام پیک‏ها و نامه‏ها نیز، با شیعیان و پیروان خود در ارتباط بود و مشکلات آنان را برطرف می‏نمود.
ه) فعالیت‏های سرّی سیاسی
امام حسن عسکری علیه‏السلام ، به رغم تمامی محدودیت‏ها و کنترل‏هایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می‏آمد، یک سلسله فعالیت‏های سری سیاسی را رهبری می‏کرد و با گزینش شیوه‏های بسیار ظریف پنهانکاری، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار عباسی به دور می‏مانْد. عثمان بن سعید که از نزدیک‏ترین و صمیمی‏ترین یاران امام بود، زیر پوشش روغن‏فروشی فعالیت می‏کرد و اموال و وجوهی را که باید به امام‏می‏رسید، در ظرف‏ها و مشک‏های روغن قرار داده و به امام می‏رسانْد. آن حضرت در اقدامی کاملاً سری، اسناد، نامه‏ها و نوشته‏های سری را در میان چوب جاسازی کرده و برای نماینده خود می‏فرستاد. امام این کار را برعهده مأمور حمام خود گذاشته بود که سوءظن کسی را جلب نکند.
بازداشت امام
متوکل عباسی، دستور جلب امام هادی علیه‏السلام را به همراه امام عسکری علیه‏السلام به منظور کنترل بیشتر آن‏ها و شیعیان صادر کرد و آن دو امام بزرگوار را به شهری نظامی وارد نمود که تفاوتی با زندان نداشت. در عین حال، خلیفه عباسی در بازداشت امام هادی و عسکری علیهماالسلام سخت‏گیری بیشتری می‏کرد و در هنگام پیدایش جریان‏های خاصی که نوعی تهدید بر ضد حاکمیت به شمار می‏آمد، شخص امام و یاران نزدیک حضرت را به زندان می‏انداخت. اگر چه مدت زمان زندانی شدن امام حسن عسکری علیه‏السلام به طور دقیق مشخص نیست، از روایات چنین بر می‏آید که آن حضرت در زمان خلافت هر سه نفر خلیفه معاصر، به زندان افتاده است. امام عسکری علیه‏السلام در زمان معتز به همراه برادرش جعفر به زندان افتاد. حضرت در دوران مهتدی هم به زندان افتاد که مقارن با کشته شدن خلیفه بود. آن حضرت در سال 259 ق، هم‏زمان با حکومت معتمد عباسی نیزدر بازداشت او به سر می‏برد.
نقشه شوم
معتز، خلیفه جوان و مغرور عباسی، در سال 252 قمری به خلافت رسید و در سال 255 قمری، کشته شد. او برای حفظ قدرت و حکومت خود، دست به هر جنایتی زد و از هیچ عمل وحشیانه‏ای فروگذار نکرد. معتز در دوران سه ساله حکومت خودکامه خود، مسلمانان راستین و بزرگان شیعه را تحت فشار قرار داد. شیعیان و سادات علوی در دوران حکومت او، با شدیدترین شکنجه‏ها در زندان‏ها به سر می‏بردند. او برای از بین بردن موانع حکومت خود، دستور قتل امام حسن عسکری علیه‏السلام را صادر کرد و به یکی از درباریان خود به نام سعید حاجب دستور داد تا امام را به طرف کوفه روانه کرده و حضرت را در بین راه به شهادت برساند، ولی با کشته شدن خلیفه توسط گروهی از ترکان دربار، نقشه شوم او عملی نشد و آن حضرت از این حادثه جان سالم به در برد.
شمع پروانگان
امام حسن عسکری علیه‏السلام مدتی در زندان دژخیم زمان خود به نام «نحریر» گرفتار بود. همسر نحریر به او اعتراض کرد و او را از عاقبت بدرفتاری با آن حضرت برحذر داشت، ولی او برعکس توصیه‏های زن خود عمل کرده و دستور داد تا حضرت را در قفس درندگان و شیران بیندازند. دستور نحریر به اجرا در آمد. او بعد از مدتی برای بازدید چگونگی قتل امام و فرستادن گزارش، نزدیک قفس آمد و با صحنه بی‏نظیری مواجه شد؛ امام علیه‏السلام در میان درندگان در حال عبادت بود و آن‏ها در گرد آن حضرت حلقه زده و زانوی ادب و احترام در مقابل حضرت به زمین زده بودند، نحریر بعد از دیدن این منظره، امام عسکری علیه‏السلام را آزاد کرد.
شب حادثه
امام حسن عسکری علیه‏السلام ، در شب شهادت خود، نامه‏های زیادی نوشت و آن‏ها را به نامه رسان خود داد تا به شهر مدینه برساند. حضرت در آخرین لحظات عمر مبارک خود، آب خواست و فرمود: «می‏خواهم نماز بخوانم». خادم حضرت، سجاده را برای امام آماده کرد. حضرت وضو گرفت و نماز صبح را در بستر به جا آورد. بعد کاسه آب را از خادم خود گرفت تا مقداری از آن را بنوشد که دست حضرت لرزید و ظرف آب به دندان‏های حضرت برخورد می‏کرد. حضرت به خادم خود فرمود تا فرزندش امام زمان را حاضر کند. در این هنگام، نرجس خاتون، مادر امام زمان علیه‏السلام به همراه آن حضرت وارد اتاق شد همین که چشم حضرت به امام زمان افتاد، گریه کرد و فرمود:«ای سید اهل بیت، مقداری به من آب بده که من به سوی پروردگار خود رهسپارم». امام زمان پدر بزرگوار خود را سیراب نمود و حضرت جان به جان آفرین تسلیم کرد. امام عسکری علیه‏السلام ، در روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260 قمری، بعد از نماز صبح در 28سالگی به شهادت رسید.
دسیسه‏ای دیگر
معتمد عباسی همواره از محبوبیت و نفوذ معنوی امام حسن عسکری علیه‏السلام در جامعه نگران بود. هنگامی که مشاهده کرد توجه مردم به امام عسکری علیه‏السلام روز به روز بیشتر می‏شود و زندان و اختناق و محدودیت و مراقبت، تأثیر معکوس دارد، سرانجام به همان شیوه ناجوانمردانه دیرینه اجداد خود متوسل شد و آن حضرت را پنهانی مسموم کرد. او تلاش زیادی کرد تا شهادت امام عسکری علیه‏السلام را عادی جلوه داده و مرگ حضرت را طبیعی بنمایاند. معتمد به ابوعیسی، فرزند متوکل و از درباریان عباسی دستور داد تا در تشییع جنازه حضرت حاضر شد و کفن را از روی مبارک حضرت کنار بزند و برای رفع تهمت، بزرگان علویان و هاشمیان، وزیران، نویسندگان، قاضیان و اشراف و اعیان را به نزدیک خود بطلبد و با صدای بلند فریاد زند: «ای مردم، بیایید و خوب نگاه کنید، این حسن به علی فرزندزاده امام رضا است که به مرگ طبیعی فوت شده و کسی به او آسیبی نرسانده است».
تلاش جعفرکذاب
با شهادت امام حسن عسکری علیه‏السلام ، تلاش‏های مذبوحانه جعفر کذاب برادر آن حضرت، ابعاد تازه‏ای به خود گرفت. او ادعای امامت امت اسلامی را داشت و برای رسیدن به این هدف، از هیچ کوششی فرو گذار نکرد. جعفر برای دست‏یابی به این مقام، حاضر شد تا سالانه مبلغ بیست هزار دینار به یکی از موالیان دربار عباسی پرداخت کند تا امامت امت را به او واگذار کنند. او برای فریب شیعیان و جلب نظر آنان، بر سر جنازه حضرت عسکری علیه‏السلام حاضر شد تا بر آن حضرت نماز بخواند. وقتی جعفر کذاب آماده تکبیر شد، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: «عمو، کنار برو، من باید بر پدرم نماز بخوانم». جعفر با چهره‏ای دگرگون، کنار رفت و امام زمان علیه‏السلام بر پدر خود نماز خواند. پس از اقامه نماز، حضرت عسکری علیه‏السلام را در کنار قبر پدرش امام هادی علیه‏السلام دفن کردند.
در جستجوی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
پس از شهادت امام حسن عسکری علیه‏السلام ، معتمد عباسی دستور داد تا وارد منزل حضرت شده، اثاثیه حضرت را بازرسی و مهر و موم کنند. از طرف دیگر، چون شنیده بود که از آن حضرت، فرزندی باقی مانده است، در صدد یافتن او بر آمد و دستور داد تا عده‏ای از قابله‏ها، زنان و کنیزان آن حضرت را معاینه نمایند و در صورتی که آثار حمل در آنان بود، گزارش دهند. بعد از ناامیدی از یافتن امام زمان(عج)، معتمد عباسی، برای تلقین و وانمود کردن این مطلب که از امام عسکری علیه‏السلام فرزندی باقی نمانده است و شیعیان از وجود امام بعدی نا امید گردند، دستور داد تا میراث آن حضرت، میان مادر و برادرش جعفر کذاب تقسیم شود.
زیارت امام عسکری علیه‏السلام
ابوهاشم جعفری، از امام حسن عسکری علیه‏السلام نقل می‏کند که حضرت به من فرمود: «قبر من در سامراء، برای اهل هر دو جانب، از بلاها و عذاب الاهی، مایه امان و آسایش است». علامه مجلسی، اهل دو جانب را به شیعه و سنی معنا کرده و فرموده است که برکت وجودی آن حضرت، همه را در برمی‏گیرد. در قسمتی از زیارتنامه این امام همام چنین می‏خوانیم: «سلام بر تو ای مولای من، ای ابامحمد حسن بن علی، هدایتگر مردمان و هدایت یافته به حق. سلام بر تو ای فرزند امیرمؤمنان و ای فرزند زهرا. سلام بر تو ای گشایش قلب اندوهناکان. سلام بر تو ای گنجینه علم وصی رسول خدا. سلام بر تو ای کشتی حلم و سلام بر تو ای پدر بزرگوار امام منتظر. گواهی می‏دهم که تو نماز و دیگر ارکان دین را به پاداشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر فرمودی. از خدا درخواست می‏کنم که به واسطه شما، دعایم را مستجاب کرده و مرا از یاران و پیروان حق و از دوستان و محبانتان قرار بدهد».
آتش سوزی حرم
در سال 1106 هجری قمری، حادثه ناگوار و فتنه بزرگی در مرقد مطهر و مقدس امام حسن عسکری علیه‏السلام به وقوع پیوست که قلب همه دوستداران حضرتش را اندوهناک کرد. دوران غلبه پادشاهان عثمانی و اوباش عرب بر سامراء، یکی از دوران‏های سخت روزگار دوستداران اهل بیت بود. ظلم و ستم حکومت عثمانی، سبب شد تا سادات و بزرگان شیعه، از سامراء هجرت کرده و مرقد مقدس امام عسکری علیه‏السلام ، مورد بی‏اعتنایی و بی‏حرمتی آنان قرار گیرد. در یکی از شب‏ها، چراغ داخل مرقد شریف را در جای نامناسبی می‏گذارند. مقداری از آتش چراغ بر فرش حرم افتاده و فرش‏ها و صندوق‏هایی که بر قبرهای مبارک بوده، آتش گرفته و مرقد مطهر امام عسکری علیه‏السلام در آتش می‏سوزد. وقتی این خبر به یکی از پادشاهان صفوی رسید، دستور تعمیر و ترمیم آن را صادر کرد.
پیام رستگاری
امام حسن عسکری علیه‏السلام ، در یکی از مجالس خود، به شیعیان و دوستداران اهل بیت فرمودند: «شما را به تقوا و ترس از خدا و ورع در دین خود سفارش می‏کنم. در راه خدا کوشش کرده و راستگویی و امانت داری را پیشه خود سازید؛ زیرا هر کس در دین خود پارسا، راستگو و امانتدار باشد و با مردم خوش‏رفتاری کند من از آن شادمان می‏شوم. بسیار به یاد خدا و مرگ باشید، قرآن بخوانید و صلوات بر پیغمبر فرستید؛ زیرا صلوات بر رسول خدا، ده حسنه دارد. آن چه را به شما سفارش کردم، حفظ کنید. شما را به خدا می‏سپارم و درود خدا بر شما باد».
امام در نگاه دیگران
با تمام دشمنی‏ها و کینه‏توزی‏هایی که درباریان عباسی به امام حسن عسکری علیه‏السلام داشتند، عظمت معنوی و فروغ کمالات او، به قدری آنان را تحت تأثیر قرار می‏داد که ناگزیر در برابر آن حضرت، سرتعظیم فرود می‏آوردند و زبان به مدح و ستایش ایشان می‏گشودند. احمد بن عبیداللّه‏ بن خاقان که متصدی اراضی قم، و مأمور اخذ مالیات این شهر بود می‏گوید: «در سامراء هیچ یک از علویان را مانند حسن بن علی بن محمد ندیدم و نام کسی را بهتر از او نشنیدم. خاندان او و تمام بنی هاشم، او را بر سالخوردگان خود مقدم می‏کردند. او همواره بر امیران و وزیران و نویسندگان و قاضیان و فقیهان مقدم بود. او جایگاه رفیعی در میان مردم داشت و همه مردم در باره او به نیکی یاد می‏کردند». عبیداللّه‏ بن خاقان، یکی از سران دربار عباسی نیز می‏گوید: «اگر خلافت از خاندان بنی عباس بیرون رود، هیچ کس جز حسن عسکری سزاوار خلافت نیست؛ زیرا فضل، دانش، پارسایی، زهد، عبادت و اخلاق پسندیده او فراوان است».
اعتراف خلیفه
مستنصر، یکی از خلفای عباسی به سامراء رفت و قبر مطهر امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام را زیارت کرد و به زیارت قبور خلفای آل عباس و اهل‏بیت خود رفت. آن‏ها در قبه‏ای دفن شده بودند که رو به ویرانی بود و باران داخل آن سرازیر می‏گشت و کثافات زیادی، اطراف قبرها را پوشانده بود. یکی از حاضران رو به مستنصر کرد و گفت: «ای خلیفه، شما خلفای روی زمین و پادشاهان دنیا می‏باشید و تمام قدرت و ثروت در دستان شماست. با این حال، قبر پدران شما به این حال است که نه کسی زیارت می‏کند و نه کسی به نظافت آن‏ها مشغول است ولی مزار علویان، سرشار از پرده‏ها و قندیل‏ها و فرش‏های گران قیمت است و خادمانْ همیشه مشغول نظافت آن هستند». مستنصر رو به حاضران کرد و گفت: «این امر آسمانی و از جانب پروردگار است و با تلاش و کوشش ما حاصل نمی‏شود. اگر ما مردم را بر این کار مجبور کنیم، قبول نمی‏کنند و زور و سعی ما در این باره بی‏فایده است».
در زلال کلام امام عسکری(علیه السلام)
* یکی از بلاها و مصیبت‏هایی که کمر انسان را می‏شکند، همسایه‏ای است که کار خوب همسایه را مخفی داشته و کار بد او را در نزد دیگران فاش سازد
* با دیگران جدال مکن؛ زیرا باعث از بین رفتن خوبی و حُسن تو می‏شود. با دیگران شوخی مکن، که جرئت پیدا کرده و بر تو دلیر می‏شوند.
*رزقی را که خدا ضمانت کرده است، تو را از عملی که بر تو واجب شده، بازنداشته و مشغول نکند.
*کسی که برادر خود را در پنهانی نصیحت کند، او را آراسته است و هر کس او را در آشکارا نصیحت نماید، او را معیوب می‏کند.
*خشم، کلید هر بدی است.
*شادمانی کردن در نزد غمزده و مصیبت دیده، بی‏ادبی است.
*پارساترین مردم کسی است که در مورد شبهه توقف کند؛ عابدترین مردم کسی است که واجبات خود را انجام دهد، و زاهدترین انسان‏ها شخصی است که حرام را ترک کند.
*زاهدترین مردم کسی است که مرتکب حرام نشود.
*عابدترین مردم کسی است که واجبات را به درستی انجام دهد.
*فروتنی نعمتی است که کسی بر آن حسد نمی‏برد.
*کینه‏توز، ناآرام‏ترین مردمان است
*تمام پلیدی‏ها در خانه‏ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است
*اظهار شادی نزد غم‏دیده از بی‏ادبی است
*صورت نیکو، زیبایی ظاهری است و عقل نیکو، زیبایی باطنی است
*دو خصلت است که بهتر و بالاتر از آنها چیزی نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران
كتاب‏شناسى امام حسن عسكرى علیه السلام
از آنجا كه امر «پژوهش» نیازمند «منابع» مى‏باشد، در پایان این نوشتار سعى شده كتاب‏هاى مربوط به زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، فهرست‏وار، به پیشگاه خوانند و محقّقان گرامى تقدیم گردد.*
1. آخرین خورشید پیدا؛ نگرش كوتاه بر زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، واحد تحقیقات مسجد مقدّس جمكران، 1375، رقعى، 96 ص.
2. آشنایى با معصومین؛ معصوم سیزدهم امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، مهدى آیت اللهى، تهران، جهان‏آرا، 1370، خشتى، 24 ص.
3. آشنایى با معصومین؛ معصوم سیزدهم حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، مهدى آیت اللهى، (به زبان تاجیكى)، قم، انصاریان، 1375، وزیرى، 28 ص.
4. آفتاب در زندان، سعید آل رسول، تهران، بنیاد بعثت، 1375، رقعى، 36 ص.
5. امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، كاظم ارفع، تهران، فیض كاشانى، 1379، رقعى، 48 ص.
6. امام حسن عسكرى علیه‏السلام (امام یازدهم)، عباس قدیانى، تهران، فردا به، 1378، رقعى، 28 ص.
7. الامام الحادى عشر الامام الحسن بن على العسكرى علیه‏السلام ، گروهى از نویسندگان، ترجمه محمد عبدالمنعم خاقانى، قم، مؤسّسه در راه حق، 1370، رقعى،38ص.
8. الامام الحادى عشر الحسن العسكرى علیه‏السلام ، شیخ محمد حسن قبیسى عاملى، بیروت، 1403 ق. وزیرى، 82 ص.
9. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام (مصوّر)، سید مهدى آیت اللهى، ترجمه كمال السّید، قم، انصاریان، 1374، وزیرى، 22 ص.
10. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام (مصوّر)، میرابوالفتح دعوتى، بیروت، الدّارالاسلامیّه، 1410 ق، وزیرى، 21 ص.
11. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، على محمد على دُخَیِّل، بیروت، دارالتّوجیه الاسلامى، 1394 ق، رقعى، 84 ص.
12. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، گروهى از نویسندگان، مؤسّسة الامام الحسین علیه‏السلام ، 1413 ق، رقعى، 21 ص.
13. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، گروه نویسندگان، تهران، مؤسّسة البلاغ، 1410 ق، جیبى، 71 ص.
14. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، عبدالودود امین، كویت، دارالتّوجیه الاسلامى، 1400 ق.
15. الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام من المهد الى اللحد، سید محمد كاظم حائرى قزوینى، قم، كتابفروشى بصیرتى، 1413 ق، وزیرى، 342 ص.
16. الامام العسكرى علیه‏السلام ، گروه نویسندگان، بیروت، دارالزّهراء، 1413 ق.
17. الامام العسكرى علیه‏السلام ، شیخ محمد رضا حكیمى حائرى، مؤسّسة الأعلمى، 1412 ق، وزیرى، 223 ص.
18. الامام العسكرى علیه‏السلام ، قدوة و اسوة، سید محمدتقى مدرّسى، تهران، رابطة الاخوة الاسلامیة، 1404 ق، رقعى، 82 ص.
19. اعلام الهدایة، الامام الحسن بن على العسكرى علیه‏السلام ، مجمع جهانى اهل‏بیت، قم، مركز چاپ و نشر مجمع جهانى اهل‏بیت، 1422 ق؛ وزیرى، 242 ص.
20. با خورشید سامرّا؛ تحلیلى از زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمدجواد طبسى حائرى، ترجمه عباس جلالى، قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1379، وزیرى، 344 ص.
21. برگزیدگان؛ حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، عبداللّه طاهر خانى، تهران، بنیاد بعثت، 1373، رقعى، 131 ص.
22. تاریخ سامرّا، ذبیح اللّه محلاّتى، ج 3، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1388 ق، وزیرى، 034/1 ص.
23. تحلیلى از زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، باقرشریف قرشى، مشهد، كنگره جهانى حضرت رضا علیه‏السلام ، 1371، وزیرى، 357 ص.
24. ترجمه جلد دوازدهم بحارالانوار، زندگانى حضرت امام محمدتقى و امام على‏النّقى و امام حسن عسكرى علیهم‏السلام ، محمدباقر مجلسى، ترجمه موسى خسروى، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1379 ق، وزیرى، 308 ص.* 1
25. تحلیلى از زندگى و زمان امام عسكرى علیه‏السلام ، گروهى از نویسندگان، قم، مؤسّسه احیاء و نشر میراث اسلامى، 1357، 149 ص.
26. تفسیر فاتحة‏الكتاب، از امام حسن عسكرى علیه‏السلام و پژوهشى پیرامون آن، عبدالحسین امینى، ترجمه قدرت‏اللّه حسینى شاهمرادى، تهران، حدیث، 1376، وزیرى، 72 ص.
27. التفسیر المنسوب الى الامام ابى‏محمد الحسن بن على العسكرى علیه‏السلام ، سید محمد باقر موحد ابطحى، قم، مدرسة‏الامام المهدى علیه‏السلام ، وزیرى، 1409 ق.
28. چهل حدیث سیره عسكریّین، امام على‏النقى و امام حسن عسكرى علیهماالسلام ، سید حسین زینالى تیلى، قم، نشر معروف، 1378، جیبى، 80 ص.
29. چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، عبداللّه صالحى نجف آبادى، قم، مهدى‏یار، 1381، رقعى، 136 ص.
30. جزاء اعداء الامام العسكرى علیه‏السلام فى‏الدّنیا، سید هاشم ناجى موسوى جزائرى، قم، چاپخانه دانش، 1419 ق، وزیرى، 127 ص.
31. حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام دن قیرخ حدیث، یازان قورولو، ترجمه حسین سرخابلى، تهران، بنیاد بعثت، 1371، رقعى، 17 ص.
32. حیاة الامام العسكرى علیه‏السلام ، محمدجواد طبسى، قم، بوستان كتاب، 1382، وزیرى، 391 ص.
33. دعاى عاشقان، شیخ عباس قمى، به اهتمام حسین نورائى، تهران، هیراد بشارت، 1380، جیبى، 64 ص.
34. داستان زندگى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، امیرمهدى مراد حاصل، تهران، كانون انتشارات پیام نور، 1378، رقعى، 32ص.
35. داستانهایى از امام هادى و امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، قاسم میرخلف‏زاده، قم، مهدى‏یار، 1380، رقعى، 184 ص.
36. در آستانه غیبت؛ زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمد دشتى و مهدى صادقى، تهران، فیض كاشانى، 1377، وزیرى، 308 ص.
37. دیدار شیرین؛ گزیده‏اى از زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، مسلم ناصرى، تهران، پیام آزادى، 1381، رقعى، 96 ص.
38. ذكرى مولد الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، گروهى از نویسندگان، نجف، مطبعة الغرى، 1386 ق، رقعى، 36 ص.
39. راز بزرگ؛ مهدى رحیمى، تهران، بنیاد بعثت، 1375، خشتى، 24 ص.
40. زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، منصور كریمیان، تهران، اشرفى، 1379، رقعى، 40 ص.
41. زندگانى حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، گروهى از علماى لبنان، ترجمه حمید رضا كفّاش، تهران، عابد، 1379، رقعى، 64 ص.
42. زندگانى حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام رضا استادى، قم، دفتر نشر برگزیده، 1380، رقعى، 40 ص.
43. زندگى و سیماى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمدتقى مدرّسى، ترجمه محمد صادق شریعت، تهران، انصارالحسین علیه‏السلام ، 1372، وزیرى، 91 ص.
44. زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، قم، نسل جوان، 1356، رقعى، 140 ص.
45. زندگانى عسكریّین و تاریخچه سامرّا، ابوالقاسم سحاب، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1375 ق، 113 ص.
46. زندگانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، باقرشریف قرشى، ترجمه سید حسن اسلامى، قم، انتشارات جامعه مدرّسین، 1374، وزیرى، 284 ص.
47. سخنان گهربار امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، منصور كریمیان، تهران، اشرفى، 1380، جیبى، 28 ص.
48. ستارگان درخشان؛ سرگذشت حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمدجواد نجفى، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1381، جیبى، 238 ص.
49. سیماى سامرّا؛ سیناى سه موسى، محمد صحّتى سردرودى، تهران، 1374، 176 ص.
50. سرگذشت حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمدجواد نجفى، تهران، كتابفروشى اسلامیه، جیبى، 236 ص.
51. شهر بى‏حصار؛ داستان زندگى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، رضا شیرازى، تهران، پیام آزادى، 1374، 119 ص.
52. غریب تنها؛ زندگى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، مهدى شمس الدّین، قم، نورنگار، 1377، پالتویى، 48 ص.
53. عجائب و معجزات شگفت‏انگیزى از امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، قم، گل یاس، 1379، رقعى، 130 ص.
54. كرامات و مقامات عرفانى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، على حسینى قمى، قم، نبوغ، 1381، رقعى، 72 ص.
55. مجلس عروسى حضرت امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، عبدالحسین معین قمى، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1369، رقعى، 98 ص.
56. مسند الامام العسكرى ابو محمد الحسن بن على علیهماالسلام ، عزیزاللّه عُطاردى، مشهد، كنگره جهانى حضرت رضا علیه‏السلام ، 1410 ق، وزیرى، 371 ص.
57. منهاج التّحرّك عند الامام العسكرى علیه‏السلام ، عبدالكریم آل نجف، تهران، 1402 ق، وزیرى، 135 ص.
58. وفات الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، شیخ حسن بن شیخ محمد عصفورى درازى بحرانى، نجف، مطبعة‏الحیدریه، 1372 ق، رقعى، 56 ص.
59. ولادة الامام الحسن العسكرى علیه‏السلام ، سید محمدحسین طالقانى، نجف، مطبعة‏الحیدریه، 1378 ق، رقعى، 44 ص.
60. نگاهى بر زندگى امام حسن عسكرى علیه‏السلام ، محمد محمدى اشتهاردى، تهران، نشر مطهّر، 1374، 144 ص.
پى‏نوشت:
* ـ در این مقاله فقط براى سال‏هاى قمرى، علامت (ق) نهاده شده است.
1. شایان توجّه اینكه: زندگانى امام عسكرى(ع) در جلد 50 بحارالانوار مؤسسة الوفاء بیروت نیز آمده است.

منابع:
ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 61
ماهنامه کوثر، شماره60
جمعه 29/10/1391 - 13:59
اهل بیت

انوارتابناک امام حسن عسکری(علیه السلام) در آفاق جهان

انوارتابناک امام حسن عسکری(علیه السلام) در آفاق جهان
انوارتابناک امام حسن عسکری(علیه السلام) در آفاق جهان

نویسنده:عبدالکریم پاک‏نیا
جغرافیای اسلام
از روزی که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) آئین حیات بخش خویش را به جهانیان عرضه نمود، این دین آسمانی و جاویدان به سرعت در حال گسترش بود و در مدّت 23 سال رسالت حضرت پیامبراکرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم) ندای توحیدی اسلام از اقصا نقاط عربستان به خارج از آن کشیده شد. استقبال بی‏نظیر تشنگان عدالت و معنویت در شام، یمن، ایران، روم، مصر و حبشه، آئین محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را به عنوان یک مکتب جهانی مطرح کرده و در اندک زمانی مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و به گوش جهانیان رسانید. سه سال قبل از رحلت آن حضرت سفیران اسلام، جهانی بودن آن را به عالمیان عرضه کردند و خداوند متعال به صراحت به پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم) دستور دادند که به همه اعلان کند که: «یا اَیُّهَا النّاسُ اِنّی رَسُولُ اللّهِ اِلَیْکُمْ جَمیعاً»1؛ ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.
بعد از رحلت پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم) ، جانشینان آن حضرت و پیشوایان معصوم (علیهم‏السلام) هریک در عصر خود در مناطق مهم و حیاتی دنیای اسلام همچنان نفوذ داشتند و علی‏رغم فشارهای امویان و عبّاسیان، ارتباط محکم خود را با دوستداران و شیفتگان معارف قرآن و اهل‏بیت (علیهم‏السلام) حفظ می‏کردند.
در عصر امام رضا (علیه‏السلام) کشورهای زیادی در قلمرو جهان اسلام قرار داشت. ایران، افغانستان، سند، ترکستان، قفقاز، ترکیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزائر، تونس، مراکش و اسپانیا(اندلس)، بخشی مهمّی از قلمرو جهان اسلام در آن عصر به شمار می‏آید. زمانی که امام رضا علیه‏السلام با فشار حکومت وقت از مدینه به مرو ـ پایتخت آن روز جهان اسلام ـ وارد شد، ارتباط آن حضرت با بسیاری از سران ملّیت‏های مختلف اسلامی و حتی غیر اسلامی افزایش یافت.
خلفای عباسی برای جلوگیری از نفوذ امامان معصوم (علیهم‏السلام) در میان مسلمانان، از هرفرصت و وسیله‏ای سود جستند. اِعمال فشار و محدودیت کم‏سابقه، مهم‏ترین حربه آنان بود. این فشارها بعد از شهادت امام رضا علیه‏السلام در عصر امام جواد، امام هادی و امام عسکری (علیهما ‏السلام) به اوج خود رسید. از آنجایی که شنیده بودند «مهدی موعود علیه‏السلام » که طومار حکومت ستمگران را در هم خواهد پیچید و حکومت عدل جهانی تشکیل خواهد داد، از نسل حضرت عسکری علیه‏السلام است، آن حضرت را بیشتر در تحت مراقبت و محدودیت قرار داده بودند؛ به طوری که امام یازدهم در میان سایر ائمّه اطهار (علیهم‏السلام) از کوتاه‏ترین زمان برای امامت و رهبری شیعیان برخوردار بوده است. چرا که امام علی علیه‏السلام در حدود 30 سال، امام حسن علیه‏السلام 10، امام حسین علیه‏السلام 11، امام سجّاد علیه‏السلام 35، امام باقر علیه‏السلام 19، امام صادق علیه‏السلام 34، امام کاظم علیه‏السلام 35، امام رضا علیه‏السلام 20، امام جواد علیه‏السلام ـ با اینکه کوتاه‏ترین عمر را داشت ـ 17، امام هادی علیه‏السلام 33 و امام عسکری علیه‏السلام فقط 6 سال (254 تا 260 ق.) امامت امت را عهده‏دار گردیدند.
با این اوصاف، امام عسکری علیه‏السلام در این مدت کوتاه برای نفوذ در افکار و اندیشه‏های مسلمانان و انسان‏های تشنه معارف و معنویت از هیچ کوششی فروگذاری نکرد و با مناطق مختلف جهان اسلام ارتباط برقرار کرده و مردم مشتاق را راهنمایی نمود.
در عصر حضرت عسکری علیه‏السلام شهرها و مناطقی چون: بغداد، نیشابور، قم، ری، بلخ و سمرقند از رهبری‏های داهیانه آن برگزیده الهی برخوردار بودند.
در این نوشتار، افق رهبری و امامت آن حضرت را در شهرهای جهان اسلام، به نظاره می‏نشینیم.
غرب ایران
نگاهی به زندگانی حضرت عسکری علیه‏السلام نشان می‏دهد که آن حضرت در نقاط مختلفی از جهان اسلام نفوذ داشته و شیعیان و دوستداران حضرتش با تلاش‏های فراوان و اهتمام، به حضورش رسیده و یا به وسیله نامه و پیک با آن بزرگوار به گفت وگو می‏پرداختند. گزارش زیر، یکی از این موارد را نشان می‏دهد:
مردی از علویان در زمان امام عسکری علیه‏السلام برای کار و امرار معاش به سوی غرب ایران و بخش‏های کوهستانی (جبل) سفر کرد. در آنجا شخصی از اهالی سرپل ذهاب (حلوان) از دوستداران امام عسکری علیه‏السلام با وی ملاقات نموده و از مرد علوی پرسید:
ـ از کجا آمده‏ای؟!
ـ از سامرّا.
ـ آیا در سامرّا فلان محلّه و فلان کوچه را می‏شناسی؟
ـ آری.
ـ از حسن بن علی علیه‏السلام خبرداری؟
ـ نه.
ـ برای چه به اینجا آمده‏ای؟
ـ برای کسب درآمد و امرار معاش.
ـ من پنجاه دینار به تو می‏دهم، آن را بگیر و مرا در سامرّا به خانه حسن بن علی علیه‏السلام برسان.
مرد علوی پیشنهادش را پذیرفته و او را در سامرّا به محضر امام حسن عسکری علیه‏السلام آورد. امام در صحن منزل خود نشسته بود که آن مرد به همراه مرد علوی وارد شد. امام به وی نگاهی کرده، فرمودند:
آیا تو فلانی هستی؟
ـ بله.
ـ پدرت برای تو در مورد ما وصیّتی کرده و تو آمده‏ای آن را اداکنی! چهارهزار دینار به همراه توست، آن را بیاور!
ـ آری، چنین است.
و آنگاه اموال را به امام پرداخت و سپس امام رو به مرد علوی کرده، فرمودند:
ـ تو به ناحیه جبل در ایران رفته بودی تا درآمدی کسب کنی و این مرد، پنجاه دینار برایت پرداخت تا او را نزد ما آوری و ما نیز به تو پنجاه دینار دیگر می‏پردازیم.2
خراسان
امام عسکری علیه‏السلام بیشترین نفوذ را در منطقه خراسان ـ به ویژه شهر نیشابورـ داشته است. فضل بن شاذان، از شخصیت‏های برجسته نیشابوری است که پیشوای یازدهم تألیفات وی را تأیید نموده و در مورد برخی از احادیث او نوشته است: «صحیح است و شایسته است که به مطالب آنها عمل شود.» امام عسکری علیه‏السلام در مورد این شخصیت خراسانی فرمودند: «اَغْبِطُ اَهْلَ خُراسانَ لِمَکانِ الْفَضلِ بن شاذان3؛ من بر مردم خراسان غبطه می‏خورم که فضل بن شاذان در میان آنهاست.»
ابراهیم بن عبده یکی دیگر از سرشناسان شیعه در نیشابور است که امام یازدهم وی را به عنوان وکیل خویش برگزید.
در بخشی از نامه امام عسکری علیه‏السلام به اهل‏نیشابور آمده است:
«من ابراهیم بن عبده، را به عنوان نماینده خویش در نیشابور نصب کردم؛ تمام آن مناطق موظّفند وجوهات شرعی و حقوق واجب خود را به او بپردازند. و او را امین و مورد اعتماد خویش در میان شیعیان آنجا قرار دادم.»4
داود بن ابی‏زید، حمدان بن سلیمان، ابراهیم بن محمد، العمرکی و محمد بن احمد5 از دیگر بزرگان و محدّثان نیشابور هستند که در ردیف اصحاب امام حسن‏عسکری علیه‏السلام به شمار می‏آیند.
بلخ
شهر بلخ نیز در عصر امام حسن عسکری علیه‏السلام مورد توجّه آن حضرت بود. در این باره، ابن بابویه قمی می‏نویسد:
شخصی از اهالی بلخ مقداری وجوهات نقد و نامه‏ای را که حاوی سؤالات شرعی بود، در سامرّا به محضر امام عسکری علیه‏السلام ارسال داشت. وی در روی نامه با انگشت خود چیزهای نامرئی نوشت که اساساً خطّی در آن دیده نمی‏شد. او به حامل نامه تأکید کرد که: این مال را به سامرّا ببر و هرکس از قصّه آن گزارش داد و وجوهات نامه را مشخّص کرد، به او تحویل بده.
پیک مرد بلخی به سامرّا آمد و نزد جعفر برادر امام عسکری علیه‏السلام رفت و ماجرا را بیان کرد. جعفر از وی پرسید: آیا تو «بداء» را قبول داری؟ حامل نامه گفت: بلی. جعفر گفت: برای فرستنده این اموال، بداء حاصل شده و به تو دستور داده که اموال را به من بدهی. این جواب، حامل نامه را قانع نکرد. لذا از پیش جعفر بیرون آمد و به دنبال اصحاب امام عسکری علیه‏السلام می‏گشت تا اینکه رقعه‏ای از سوی حضرت صاحب علیه‏السلام بیرون آمد و قصّه اموال و مطالب نامه را بیان کرد و او را راهنمایی نمود.6
عبدالعزیز بلخی نیز از شیعیان برجسته آن سامان است که در سامرّا به حضور امام عسکری علیه‏السلام رسیده و با حضرت از نزدیک گفت و گو نموده است.7
جرجان (گرگان)
گرگان (استرآباد) از ایّام گذشته، منطقه تاریخی و مذهبی بوده است. و مُعَرّب آن جرجان می‏باشد.
طبق روایتی که علاّمه مجلسی نقل می‏کند، حضرت عسکری علیه‏السلام در عصر خویش به گرگان تشریف آورده و با دوستان و یاران بی‏شمار خویش دیدار داشته است.
جعفر بن شریف جرجانی می‏گوید:
در یکی از سال‏ها که به حجّ می‏رفتم، در سامرّا به زیارت امام حسن عسکری علیه‏السلام نائل شدم. در آن سفر، شیعیان گرگان اموال زیادی را در اختیار من گذاشته بودند تا به امام علیه‏السلام برسانم. بعد از تحویل اموال، عرض کردم: شیعیان شما در گرگان سلام رساندند. امام فرمودند: آیا بعد از انجام حج به گرگان بازخواهی گشت؟ گفتم: بله. امام فرمودند:
از امروز تا صد و هفتاد روز دیگر و در روز جمعه، سوم ماه ربیع الآخر و در ساعت‏های اوّل روز به شهر خود بازخواهی گشت. من نیز در آخرین ساعات آن روز برای دیدار با دوستان و شیعیان‏مان به گرگان خواهم آمد. به آنان این خبر را برسان.
در غیاب تو، نوه‏ات متولّد می‏شود. او را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف نام گذار. به زودی خداوند او را به حدّ کمال می‏رساند و او از دوستان ما می‏باشد. برو به سلامت! خداوند تو را سالم به خانواده‏ات باز خواهد گرداند.
امام عسکری علیه‏السلام در گرگان
جعفر بن شریف می‏گوید:
از محضر امام مرخّص شدم و بعد از انجام مراسم حج، در همان روز جمعه که امام فرموده بود، به وطن رسیدم. یاران و دوستانم به استقبال و تهنیت آمدند و من به همه آنان سلام و وعده امام را اعلام کردم و گفتم: که امام در پایان امروز به اینجا خواهد آمد، سؤالات و حاجات خود را آماده کرده و از امام علیه‏السلام بخواهید.
شیعیان بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در منزل من اجتماع کرده بودند که ناگاه بدون اینکه ما ملتفت باشیم، امام را در میان خود یافتیم. حضرت فرمودند:
من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که در این ساعت نزد شما خواهم آمد. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به میان شما آمدم تا با شما تجدید عهد کرده و مشکلاتتان را رفع نمایم. اکنون هر نوع حاجت و سؤالی دارید، بگویید.
نضربن‏جابر، اوّلین کسی بود که گفت: ای فرزند رسول خدا! پسرم نابینا است، شفای او را می‏خواهم. امام فرمودند: او را بیاور! حضرت با دستان مبارکش چشمان پسر را مسح کرد و او در همان لحظه شفا یافت. آنگاه شیعیان گرگان یکایک آمده، حاجات خود را از امام خواسته و همگی حاجت روا شدند. امام عسکری علیه‏السلام در همان روز به سامرّا بازگشت.8
سمرقند
شیخ طوسی می‏نویسد:
حسین بن اشکیب مروزی، که در سمرقند مقیم بوده است، یکی دیگر از یاران حضرت عسکری علیه‏السلام است. وی دانشمندی متکلّم و پدیدآورنده کتاب‏های متعدّد می‏باشد.9
این سخن شیخ طوسی، بیانگر وسعت دامنه رهبری پیشوای یازدهم ـ در دورترین نقاط جهان اسلام در آن عصر ـ می‏باشد که در اثر نفوذ معنوی آن حضرت، عالمان برجسته‏ای از جهان اسلام به وی عشق ورزیده و با آن حضرت در تماس بوده‏اند.
یمن
ابوهاشم جعفری، یکی از یاران آن حضرت، نقل می‏کند:
در محضر امام عسکری علیه‏السلام بودم که جوانی زیباروی، بلند قامت و درشت اندام از اهالی یمن به حضورش آمد. از خودم پرسیدم: این مرد کیست؟ که امام فرمودند: این، فرزند امّ‏غانم است، همان زن اعرابی که دارای «سنگریزه» بود و پدران من به آن مُهر زده‏اند. آنگاه امام عسکری علیه‏السلام به آن مرد فرمودند: آن سنگریزه‏ها را بیاور. او سنگریزه‏هایی در مقابل امام گذاشت و حضرت یکی از سنگ‏ها را که یک سویش صاف بود، با انگشتر خویش مُهر زد.10
شیخ طوسی ارتباط نزدیک شیعیان یمن با امام عسکری علیه‏السلام را چنین گزارش کرده است:
روزی در شهر سامرّا به امام خبر دادند که گروهی مسافر گردآلود، اجازه ورود می‏طلبند. امام فرمودند: آنها از شیعیان یمنی ما هستند. آنگاه به خادم خویش امر فرمودند: برو و عثمان بن سعید عمری را اینجا بیاور. وقتی که عثمان بن سعید آمد، حضرت به وی فرمودند: «ای عثمان! تو وکیل و مورد اعتماد ما هستی؛ از این برادران یمنی، اموال را تحویل بگیر که از کشور خود آورده‏اند.»11
اهواز
اهواز نیز از جمله شهرهایی است که حضرت عسکری علیه‏السلام با مردم آنجا ارتباط نزدیک داشت و در این راستا امام علیه‏السلام ابراهیم بن مهزیار اهوازی را به عنوان نماینده خود در این شهر منصوب کرده بود. او وظیفه داشت با دریافت پاسخ‏های مسائل شرعی و رفع مشکلات اجتماعی و ارسال وجوهات مردم به امام عسکری علیه‏السلام ،ارتباط اهالی آن شهر را با آن حضرت در سامرّا حفظ نماید. در این خصوص، شیخ مفید می‏گوید:
ابراهیم بن مهزیار اهوازی، مؤلّف کتاب البشارات و برادر علی بن مهزیار معروف، شاخص‏ترین وکیل امام در اهواز بود. ابراهیم اموال زیادی از بیت المال را در اختیار داشت و قرار بود آنها را به محضر امام علیه‏السلام برساند. هنگامی که پیشوای یازدهم به شهادت رسید، ابراهیم نیز بیمار شد و به فرزندش محمّد سفارش کرد که: این اموال، متعلّق به حجّت الهی است و باید به دست حضرت صاحب علیه‏السلام برسد. محمد نیز به عراق رفته و آن اموال را به نماینده حضرت صاحب الزّمان علیه‏السلام تحویل داد.12
آیت ‏اللّه العظمی خوئی می‏نویسد:
احمد بن محمّد حضینی نیز از دوستان سرشناس امام عسکری علیه‏السلام در اهواز بود.13
آذربایجان
قاسم بن علاء، از یاران نزدیک امام عسکری علیه‏السلام و وکیل آن حضرت در منطقه ران (در فاصله میان مراغه و زنجان) بود.
محمّد بن احمد صفوانی می‏گوید:
من با قاسم بن علاء در سنّ صد و هفده سالگی دیدار کردم. او با امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام ملاقات‏هایی داشته و از ناحیه مقدّسه حضرت صاحب الزّمان علیه‏السلام توقیع دریافت کرده بود و نامه‏های حضرت مرتّب بر وی ارسال می‏شد.14
از این روایت، معلوم می‏شود که حضرت عسکری علیه‏السلام در ناحیه آذربایجان نفوذ داشته و وکیل تامّ الاختیار معیّن کرده بود.
همچنین احمد بن ابراهیم، موسوم به «ابوحامد مراغی» از افرادی است که در رجال شیخ طوسی به عنوان صحابی حضرت عسکری علیه‏السلام معرّفی شده است. روایات متعدّدی از این راوی آذری در کتاب‏های حدیث به چشم می‏خورد. از جمله در رجال کشّی روایتی آمده است که مقام ارجمند ابوحامد مراغی را نشان می‏دهد.15
شهر مقدّس قم
در قم، امام یازدهم علیه‏السلام احمد بن اسحاق را به عنوان نماینده رسمی خویش برگزید. شیعیان، مرتّب در مسائل شرعی و وجوهات به او رجوع نموده و سؤال می‏کردند. او برای اینکه در مورد امام بعدی اطلاعات بیشتری کسب کند و جانشین حضرت عسکری علیه‏السلام را شناخته و به اهل قم اطلاع دهد؛ به شهر سامرّا سفر کرده و به محضر امام حسن عسکری علیه‏السلام شرفیاب شد.
احمد بن اسحاق از امام پرسید: ای پسر رسول اللّه! حجّت خدا بعد از شما کیست؟ امام به درون خانه رفته و لحظه‏ای بعد، کودکی سه ساله را که رخسارش همچون ماه شب چهارده می‏درخشید، در آغوش گرفته و بیرون آورد و فرمودند:
«ای احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمّه اطهار (علیهم‏السلام) مقامی والا نداشتی، فرزندم را به تو نشان نمی‏دادم. این کودک، هم نام و هم کنیه رسول اللّه است. او زمین را بعد از آنکه از ظلم و ستم پر شد، مملو از عدالت خواهد کرد.»16
سعد بن عبداللّه اشعری، احمد بن ادریس، علی بن بابویه (پدر شیخ صدوق)، عروة الوکیل، عبداللّه بن جعفر حِمْیَری و محمّد بن ابی‏صهبان، از دیگر شیعیان و محدّثانی هستند که از شهر قم با امام عسکری علیه‏السلام در تماس بوده‏اند.17
بغداد
بغداد، از مناطقی بود که امام عسکری علیه‏السلام در آنجا نفوذ داشت و افراد متعدّدی از آن با امام علیه‏السلام تماس گرفته و مشکلات مادّی و معنوی خود را حل می‏کردند.
حسن بن ظریف ـ از ساکنان شهر بغداد ـ می‏گوید:
در ذهن من دو سؤال بود که می‏خواستم به صورت مکاتبه‏ای از امام عسکری علیه‏السلام بپرسم. هنگام نگارش نامه، یکی از سؤال‏ها را فراموش کرده و تنها یک سؤال از آن حضرت پرسیدم.
وقتی جواب نامه‏ام آمد، با کمال تعجّب دیدم که حضرت عسکری علیه‏السلام به هردو سؤال من پاسخ داده است!
علیّ بن عبداللّه بغدادی نیز از یاران امام یازدهم در شهر بغداد است. از این شخصیت فرزانه در باب« زیارات ائمّه (علیهم‏السلام) » روایاتی نقل شده است.از دیگر شخصیت‏های اهل بغداد، که امام عسکری علیه‏السلام با آنان رابطه داشته، ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی است. او از متکلّمان و دانشمندان سرشناس بغداد بود. نجاشی از او به بزرگی یاد کرده و کتاب‏های متعدّد وی را نام برده است.
ابن ندیم نیز در مورد این صحابی گرانقدر می‏نویسد:
ابوسهل، کتاب‏های بسیاری تألیف کرده است. موضوعات آثار قلمی وی در علم کلام، فلسفه و اعتقادات است. و برخی از کتاب‏های او در ردّ مخالفان و گروه‏های باطل نوشته شده است.
پی‏نوشت‏ها:
1. اعراف / 158.
2. کشف الغمّه، ج 3، ص 307.
3. وسائل الشّیعه، ج 27، ص 101.
4. رجال کشّی، ج 2، ص 797.
5. رجال شیخ طوسی، ص 402.
6. الامامة والتبصرة، ص 141.
7. سیره پیشوایان، ص 625.
8. بحارالانوار، ج50، ص 264.
9. رجال شیخ طوسی، ص 398.
10.کشف‏الغمّه، ج 3، ص 295؛ بحارالانوار، ج 50، ص 301.
11. الغیبة، شیخ طوسی، ص 356.
12. ر.ک: الارشاد، ج 2، ص 356؛ معجم رجال الحدیث، ذیل ابراهیم بن مهزیار.
13. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 124.
14. الغیبة، ص 310.
15. رجال کشّی، ج 2، ص 816.
16. بحارالانوار، ج 52، ص 23.
17. ر.ک: رجال شیخ طوسی، شرح حال یاران امام یازدهم(علیه السلام).
منبع:www.hawzah.net
جمعه 29/10/1391 - 13:57
اهل بیت

دورنمایى از عصر امام عسكرى(علیه السلام)

دورنمایى از عصر امام عسكرى(علیه السلام)
دورنمایى از عصر امام عسكرى(علیه السلام)

نویسنده:سید علیرضا جعفرى
یكى از راههاى پى بردن به شخصیت واقعى انسانها، آگاهى از زمان آنهاست. با توجه بدین حقیقت، برآنیم تا نگاهى گذرا به عصر امام عسكرى(علیه السلام)بیفكنیم تابخشى از عظمت‏شخصیت تابناك آن امام معصوم را دریابیم.
دوران كودكى
امام عسكرى(علیه السلام)در دوران كودكى شاهد اهانتهاى متوكل عباسى به اهل‏بیت عصمت(علیهم السلام)، به ویژه پدر بزرگوارش امام هادى(علیه السلام)، بود. او مى‏دیددشمن زیارت جدش امام حسین(علیه السلام)را ممنوع و حتى مزار مقدسش را با خاك یكسان‏كرده است.
متوكل به خاطر احساس ترس از گرایش مردم به اهل بیت (علیهم السلام)فرمان داد امام هادى(علیه السلام)و خاندانش را دستگیر و از مدینه به سامرا منتقل‏كنند.
امام عسكرى(علیه السلام)یورشهاى ناجوانمردانه و دور از ادب ماموران حكومت‏به‏خانه پدرش را مشاهده كرد و سرانجام در شهادت مظلومانه پدر ارجمندش به سوگ‏نشست.
فرمانروایان آن روزگار
بنى‏عباس، كه پس از بنى‏امیه با زور و تزویر به‏حكومت دست‏یافتند، براى مردم چیزى جز وحشت، اختناق و ستم به ارمغان‏نیاوردند. آنها جنگیدند، غارت كردند و مردم را در بیچارگى، فقر و اندوه فروبردند. امویان كافرانه و آشكارا به اسلام ضربه مى‏زدند، ولى عباسیان منافقانه‏و پنهانى. فرزندان عباس در پى آن بودند كه با رنگ دین به نظام سیاسى خویش‏تقدس بخشند، اما تفكر اهل بیت‏سدى استوار در برابر هواهاى نفسانى‏شان پدیدآورده بود.
آنها در ظاهر خویش را جانشینان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفى مى‏كردند، باعوام‏فریبى به نام دین از مردم بهره مى‏كشیدند و اهداف خود را پیش مى‏بردند. ستمگران بنى‏عباس، در سایه زور و تزویر، از كیسه بیت‏المال كاخهاى باشكوه‏مى‏ساختند، ماموران و چاپلوسان را ثروتمند مى‏ساختند و بى‏خبر از وضعیت دشوارزندگى مردم به خوشگذرانى مى‏پرداختند. فاصله طبقات فقیر و غنى هر روز بیشتر مى‏شد. و سرنیزه‏هاى حكومت‏براى خاموش‏ساختن فریاد اعتراض مردم تیزتر.
خلفاى دوران امام
خلفایى كه همزمان با امامت‏حضرت عسكرى(علیه السلام)قدرت را در دست‏داشتند، عبارتند از: 1- متوكل بیش از چهارده سال; (232- 247) 2- منتصر (فرزند متوكل)9 ماه;(247- 248) 3- مستعین (فرزند متوكل) سه سال و اندى; (248- 252) 4- معتز (فرزند متوكل) حدود چهار سال; (252- 255) 5- مهتدى 11 ماه; (255- 256) 6- معتمد (فرزند متوكل)23 سال; (256- 279)
در زمان این جنایتكاران مظلومیت‏شیعه فزونى یافت و بسیارى از شیعیان به طرز فجیعى به شهادت رسیدند. شدت ستم‏چنان بود كه خودكامگان گاه پیكرهاى پاك شهیدان را نیز آماج بى‏حرمتیهاى خودقرار مى‏دادند. در این زمان كانون تفكرات ناب شیعى حضرت امام حسن عسكرى(علیه السلام)نیز پیوسته مورد آزار و اهانت قرار مى‏گرفت. هر چند آن بزرگوار نیز چون پدرگرانقدرش به رعایت احتیاط و تقیه پاى مى‏فشرد; ولى شمار جاسوسان به اندازه‏اى‏بود كه گاه مراعات همه جوانب احتیاط نیز سودمند واقع نمى‏شد. سبب اصلى این‏فشارها و سختگیریها علاقه شدید مردم به اهل بیت (علیهم السلام) و نیز روایتهاى‏متواتر در باره قائم بودن فرزند امام عسكرى(علیه السلام)بود.
شورشها
در روزگار امام افراد و گروههایى، كه برخى از آنها مورد تایید حضرت‏نیز بودند، آشكارا علیه حكومت فاسد شوریدند. مسعودى، مورخ مشهور، در تاریخ خویش به قیامهاى آن عصر چنین اشاره مى‏كند: 1- قیام كوفه به رهبرى یحیى بن‏عمر طالبى (ازنوادگان جعفر طیار(ع‏» كه در سال‏248 روى داد و سرانجام با شهادت یحیى فروكش كرد; 2- انقلاب حسن بن‏زید علوى(از نوادگان امام على(ع‏» در طبرستان; (گرگان و مازندران) حسن بن‏زید، پس ازنبردى شدید، حكومت منطقه را به دست گرفت و در سال 270 وفات یافت; 3- قیام رى‏به رهبرى محمد بن‏جعفر كه در سال 250 تحقق یافت. محمد سرانجام دستگیر شد; 4- قیام قزوین كه در سال 250 به رهبرى حسن بن‏اسماعیل كركى به وقوع پیوست; 5- قیام سال 251 كوفه به رهبرى ابن‏حمزه; 6- قیام بصره به رهبرى صاحب زنج كه درسال 255 شروع شد و 15 سال ادامه یافت; 7- قیام یعقوب لیث صفار در سیستان كه‏در 262 آغاز شد.
اندیشه‏هاى پلید خلفا در باره امام
شیخ حر عاملى، ازدانشوران قرن دوازدهم، مى‏نویسد: سید بن‏طاوس در كتاب مهج‏الدعوات گفته است: درعصر امام عسكرى(علیه السلام)سه تن از خلفا(مستعین، معتز و مهتدى) اندیشه قتل حضرت رادر سر مى‏پروراندند; چون شنیده بودند كه امام مهدى(علیه السلام)از نسل اوست. آنهاچندین بار امام را به زندان افكندند. حضرت برخى از آنها را نفرین كرد و آن‏ستمگران به زودى هلاك شدند.
شیخ طوسى در كتاب غیبت مى‏نویسد: معتز اراده كرد حضرت را به قتل برساند; ولى سه روز بعد، از خلافت‏بركنار شد. البته حضرت، پیش از بركنارى خلیفه، یارانش را از این امر آگاه كرده بود. على‏بن‏محمد بن‏زیاد صیمرى در كتاب «اوصیاء» چنین مى‏نویسد: مهتدى مى‏خواست‏حضرت‏را به شهادت برساند; امام به یارانش فرمودند: تا پنج روز دیگر مى‏میرد.
البته چنان شد كه حضرت فرمودنده بود. با پایان یافتن پنج روز مهتدى به قتل رسید.
شیخ حر عاملى مى‏گوید: از عمر بن‏محمد بن‏زیاد صیمرى نقل شده است كه گفت: به‏منزل عبدالله بن‏طاهر وارد شدم. در برابرش نامه‏اى از امام عسكرى(علیه السلام)یافتم كه در آن نوشته بود: «من براى این‏سركش از خداوند مرگ خواسته‏ام; تا سه روز دیگر خداوند او را نابود مى‏كند.» روز سوم مستعین از خلافت‏بركنار شد، در دام بلاها گرفتار آمد و سرانجام به‏هلاكت رسید.
شیخ همچنین از احمد بن‏حسین بن‏عمر چنین نقل مى‏كند: هنگامى كه معتزفرمان داد حضرت را به سعید حاجب بسپارند تا به كوفه برده، در قصر ابن‏هبیره‏به قتل رساند .... ابوالهیثم بن‏سبانه براى حضرت نوشت: خداى مرا فدایتان‏سازد، خبرى به ما رسیده و ما را اندوهگین و مضطرب ساخته است! حضرت در پاسخ‏نوشت: پس از سه روز، براى شما گشایش پدید مى‏آید. روز سوم معتز بركنار شد.
شیخ طوسى در كتاب ارشاد مى‏نویسد: احمد بن‏محمد مى‏گوید: هنگامى كه مهتدى عباسى كشتن شیعیان را آغاز كرد، به‏امام عسكرى(علیه السلام)نوشتم: خداى را سپاس كه وى را از آزارها منصرف ساخته است،زیرا به من خبر رسیده كه شما را تهدید مى‏كند و مى‏گوید: «به خدا سوگند،اینها [آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)] را از روى زمین برمى‏اندازم.» حضرت به خط خویش چنین پاسخ‏داد: «این عمرش [از آنكه بتواند به مرادش دست‏یابد] زودتر به پایان مى‏رسد. از امروز تا پنج روز بشمار، روز ششم با خوارى به هلاكت‏خواهد رسید.» چنان شدكه حضرت نوشته بود.
تقیه شدید امام
عملكرد حضرت در عصر خویش نیز فضاى خفقان آن روزگار را نشان‏مى‏دهد. مسعودى از محمد بن‏عبدالعزیز بلخى چنین نقل مى‏كند: روزى صبحگاهان در خیابان‏غنم نشسته بودم، امام عسكرى(علیه السلام)از خانه بیرون آمده، مى‏خواست‏به «باب‏العامه‏» برود. با خود گفتم: اگر فریاد كشم و بگویم: «اى مردم این حجت‏خدابر شماست، او را بشناسید.» مرا خواهند كشت. وقتى نزدیك من رسید، با انگشت‏سبابه به من اشاره فرمودند و سپس بر دهانش قرار داد; یعنى خاموش باش. من پیش‏شتافتم و بر پایش بوسه زدم، فرمودند:
اگر آشكارا بگویى، كشته مى‏شوى.
همان شب خدمتش رسیدم، فرمودند: [دو راه بیشتر نیست] یا كتمان یا مرگ; پس خودرا حفظ كنید.
داود بن‏اسود یكى از خادمان امام عسكرى(علیه السلام)كه وظیفه هیزم كشى را بر عهده‏داشت، مى‏گوید: روزى حضرت تكه چوبى مدور، بلند و كلفت‏به من داد و فرمودند: این‏را به عثمان بن‏سعید عمرى برسان. در كوچه استر سقایى راه را بر من بست. سقااز من خواست‏حیوان را كنار بزنم. من با همان تكه چوب بر پشت استر زدم تاكنار برود; ولى ناگهان چوب شكست و نامه‏هاى حضرت، كه در میان آن بود، آشكارشد. شتابان آنها را در آستین پنهان كردم و سقا نیز بد گفتن به من و حضرت راآغاز كرد. وقتى خدمت‏حضرت رسیدم، فرمودند: چرا با چوب به استر زدى.
آنگاه سفارش كرد: اگر كسى به ما اهانت كرد اعتنا نكن ... ما در دیار بدى‏مى‏باشیم، تو تنها به كار خویش بپرداز و بدان كه گزارش كردارت به ما مى‏رسد.
امام و زندانهاى خلفا
امام عسكرى(علیه السلام)بخشى از دوران امامتش را در زندانهاى‏طاغوتیان عباسى به سر برد. مدتى نیز، كه در ظاهر خارج از زندان بود، تحت‏مراقبت‏شدید قرار داشت. شیخ مفید مى‏نویسد:
امام عسكرى(علیه السلام)را به نحریر، یكى از غلامان مخصوص خلیفه و مسوول نگهدارى ازحیوانات درنده و شكارى دربار، سپردند; نحریر بسیار بر او سخت مى‏گرفت و آزارش‏مى‏داد. همسرش گفت: واى بر تو، از خدا بترس; مگر نمى‏دانى چه شخصیتى به خانه‏ات‏گام نهاده؟
آنگاه گوشه‏اى از فضایل حضرت را بازگو كرد و گفت: من در مورد او و رفتارى كه‏با وى مى‏كنى، بر تو بیمناكم.
نحریر گفت: به خدا سوگند، او را در میان درندگان خواهم افكند و چنین نیزكرد. پس از مدتى، وقتى به جایگاه درندگان مراجعه كرد تا دریابد چه بر سرامام آمده، دید حضرت میان درندگان به نماز ایستاده است.
احمد بن‏حارث قزوینى مى‏گوید: با پدرم در سر من راى (سامرا) بودیم. پدرم دراصطبل امام عسكرى(علیه السلام)كار مى‏كرد.
مستعین عباسى استرى داشت كه از نظر زیبایى و زرنگى بى‏نظیر بود، ولى وحشى‏مى‏نمود و سوارى نمى‏داد. وقتى تلاش مسوولان براى رام ساختنش بى‏نتیجه ماند، یكى‏از ندیمان خلیفه گفت: چرا این كار را به حسن(علیه السلام)واگذار نمى‏كنى تا بیاید یاسوار استر شود و رامش سازد یا استر او را هلاك كند و تو آسوده‏خاطر شوى. خلیفه‏در پى حضرت فرستاد. پدرم نیز همراه حضرت رفت. پدرم گفت: وقتى وارد شدیم،امام نگاهى به استر، كه در حیاط ایستاده بود، افكند، پیش رفت و بر كفلش دست‏نهاد. در این لحظه عرق از پیكر استر سرازیر شد. سپس حضرت نزد مستعین رفت. مستعین او را پیش خویش نشاند و گفت: ابومحمد، این‏استر را مهار كن!
حضرت به پدرم فرمودند: غلام، استر را مهار كن.
مستعین گفت: خودت مهار كن.
حضرت پوستین بر زمین نهاد، برخاست، بر استر دهنه زد و به جاى خویش بازگشت.
مستعین گفت: ابومحمد، استر را زین كن.
حضرت فرمودند: غلام، زینش كن.
اما خلیفه گفت: خودت زینش كن. پس امام برخاست; استر را زین كرد و بازگشت.
مستعین گفت: آیا صلاح مى‏دانى كه سوارش شوى؟ حضرت فرمودند: آرى.
آنگاه سوارش شد، آن را دوانید .... سپس برگشت و پایین آمد. مستعین گفت: ابومحمد، استر را چگونه دیدى؟ فرمودند: استرى به این خوبى و چالاكى ندیده بودم; جز براى خلیفه شایسته نیست. مستعین‏گفت: خلیفه آن را به شما واگذار كرد. حضرت به پدرم فرمودند: غلام، استر را بگیر. پدرم گرفت و برد.
على بن‏عبدالغفار مى‏گوید: وقتى صالح بن‏وصیف امام عسكرى(علیه السلام)را زندان كرده بود،گروهى از عباسیان و منحرفان نزد صالح آمده، شكوه كردند كه چرا بر امام سخت‏نمى‏گیرى؟ او گفت: چه مى‏توانم انجام دهم؟ دو نفر از بدترین كسانى كه به آنهادسترسى داشتم، بر او گماشتم; اما اینان اهل نماز و روزه شدند. وقتى علت راپرسیدم، گفتند: چه مى‏گویى در باره مردى كه روزها روزه مى‏گیرد و شبها نمازمى‏خواند و وقتى كه به وى مى‏نگریم، بدن ما مى‏لرزد چنانكه گویا از خود بى‏خودمى‏شویم. وقتى عباسیان و منحرفان این سخنان را شنیدند، نومید از سراى وصیف‏بیرون رفتند.
محمد بن‏اسماعیل علوى مى‏گوید: امام عسكرى(علیه السلام)را نزد یكى از سرسخت‏ترین دشمنان‏آل ابوطالب زندانى ساختند و سفارش كردند كه چنین و چنان آزارش ده. هنوز بیش از یك روز از در بند بودن امام نگذشته بود كه زندانبان پیرو امام‏شد. او چنان نزد امام خاضع بود كه برایش به خاك مى‏افتاد و جز براى بزرگداشت‏به چهره حضرت نمى‏گریست. وقتى حضرت از زندان آزاد شد، این مرد بصیرتش از همه‏مردم به امام بیشتر بود ...
شهادت امام
معتمد، كه امام عسكرى(علیه السلام)را در برابر دستگاه ستم‏پیشه عباسیان سدى‏نفوذناپذیر مى‏دید، بر آن شد آخرین ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براى‏تحقق آرمانهاى پلیدش هموار كند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چنان‏نمایاند كه حضرت به مرگ طبیعى از دنیا رفته است; ولى این توطئه نیز ناكام‏ماند و چهره واقعى وى بر همگان آشكار شد.
احمد بن‏عبیدالله بن‏خاقان مى‏گوید: ...چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخیزى در شهر پدید آمد و ازهمه مردم صداى ناله و شیون برخاست. خلیفه در پى فرزند نیكبخت آن حضرت برآمد و گروهى از ماموران را به خانه‏امام گسیل داشت تا وى را بیابند. خلیفه حتى زنان قابله را فرستاد تا ازباردارى احتمالى كنیزان حضرت آگاه شوند ...
آرى، دشمنان نمى‏دانستند كه پروردگار نور خود را كامل كرده است و گوهر تابناك‏الهى حضرت حجه بن‏الحسن المهدى(علیه السلام)پنج‏سال پیش بدین جهان گام نهاده، اینك پس‏از شهادت پدر گرامى‏اش بر جایگاه والاى امامت تكیه زده است.
در پایان بجاست مانند حضرت امام حسن عسكرى(علیه السلام)، كه هنگام خروج از زندان معتمدآیه «یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره و لو كره الكافرون‏»را نگاشت، ما نیز آیه شریفه را به خاطر آوریم و براى سلامتى و ظهور كامل‏كننده‏نهایى نور هدایت‏حضرت مهدى(علیه السلام)دعا كنیم.


منبع: ماهنامه كوثر شماره 17

جمعه 29/10/1391 - 13:56
اهل بیت

شمه ای ازفضایل وسیره فردى امام عسكرى (علیه السلام)

شمه ای ازفضایل وسیره فردى امام عسكرى (علیه السلام)
شمه ای ازفضایل وسیره فردى امام عسكرى (علیه السلام)

نویسنده:سید على اكبر قریشى

1- نفوذ معنوى
ثقة الاسلام كلینى در كافى و شیخ مفید در ارشاد نقل مى‏كند: از حسین بن محمد اشعرى و محمد بن یحیى و دیگران كه گویند: احمد بن عبیدالله بن خاقان (وزیر معتمد عباسى) و كیل املاك و مستغلات خلیفه در قم و عامل اخذ مالیات از آنها بود، او در عداوت اهل بیت علیهم السلام بسیار شدید بود.
روزى در مجلس او سخن از علویان و اهل بیت و مذهب آنها به میان آمد، احمد گفت: من كسى از علویان را در سیرت و وقار و عفت و نجابت و عزت و شرف مانند حسن بن على بن محمد بن رضا ندیدم، رجال خانواده‏اش و بنى‏هاشم او را برهمه مقدم مى‏داشتند، و میان فرماندهان خلیفه و وزراء و همه مردم مورد احترام و عظمت بود.
روزى بالاى سر پدرم (عبیدالله بن خاقان وزیر اعظم خلیفه) ایستاده بودم كه دربانها گفتند: ابن الرضا مى‏خواهد وارد شود، پدرم با صداى بلند گفت: اجازه بدهید تشریف بیاورند، من تعجب كردم كه دربانها چطور توانستند پیش پدرم كسى را با كنیه یاد كنند. فقط خلیفه یا ولیعهد خلیفه یا كسى را كه خلیفه كنیه مى‏داد، پیش پدرم با كنیه یاد مى‏كردند.
در آن موقع دیدم مردى گندمگون، زیبا قامت، زیبا صورت، با تناسب اندام، جوان، با جلالت و با هیبت وارد شد، پدرم چون او را دید برخاست و به طرف او رفت، من ندیده بودم كه پدرم به استقبال كسى از بنى هاشم و فرماندهان برود، چون به او رسید دست به گردن او انداخت، صورت و سینه او را بوسید و دستش را گرفت و او را در مصلاى خود نشانید و خود در كنار او نشست و به او رو كرد و با او سخن مى‏گفت و گاهى مى‏گفت: فدایت شوم، من غرق تعجب بودم.
در این بین دربان آمد و گفت: موفّق (برادر خلیفه) آمد، قرار بر این بود چون موفق نزد پدرم مى‏آمد، دربانان و فرماندهان از اول درب ورودى تا تخت پدرم دو طرف صف مى‏ایستادند، موفق از میان آنها مى‏آمد و مى‏رفت، پدرم همانطور با او صحبت مى‏كرد تا غلامان خاص موفق دیده شدند، در آن وقت پدرم به او گفت: خدا مرا فداى تو كند، اگر مى‏خواهید تشریف ببرید مانعى ندارد. او به پا خاست، پدرم گفت: او را از پشت صفها ببرید تا امیر (موفق) او رإ؛ ك‏ك نبیند، بعد پدرم با او معانقه كرد و چهره او را بوسید و او رفت.
من به دربانان گفتم: واى بر شما! این كیست كه پدرم با او با چنین احترامى برخورد كرد؟ گفتند: این مردى از علویان است كه حسن بن على معروف به ابن الرضا مى‏باشد. تعجب من زیادتر شد، آن روز همه‏اش در فكر او و كار پدرم نسبت به او بودم پدرم شبها پس از نماز عشاء مى‏نشست و درباره جلسات و كارها و مطالبى كه باید به محضر خلیفه برسد بررسى مى‏كرد.
چون از كارش فارغ شد، من رفتم و پیش رویش نشستم، گفت: احمد! كارى دارى؟ گفتم: آرى، پدرجان! اگر اجازه دهى، گفت: اجازه دادم هر چه مى‏خواهى بگو، گفتم: پدرجان! آن مرد كى بود كه دیروز آن هم اجلال و اكرام و تبجیل از ایشان نموده و خودت و پدر و مادرت را فداى او مى‏كردى؟
گفت: پسرم! او ابن الرضا و امام رافضه است، بعد از كمى سكوت اضافه كرد: اگر خلافت از بنى عباس برود، كسى از بنى هاشم جز او شایسته نخواهد بود، چون او در فضل، عفاف، وقار، صیانت نفس، زهد، عبادت، اخلاق نیكو و صلاح بر دیگران مقدم است، و اگر پدر او را مى‏دیدى، مى‏دیدى كه مردى جلیل، بزرگوار، نیكو كار و فاضل است .
این سخنان بر اضطراب و تفكر و غضب من بر پدرم افزود، بعد از آن، من پیوسته از حالات او مى‏پرسیدم و از كارش جستجو مى‏كردم ولى از هر كه از بنى هاشم، فرماندهان، نویسندگان، قضات، فقهاء و دیگر مردم سؤال مى‏كردم، مى‏دیدم كه در نزد همه در نهایت تجلیل و تعظیم و مقام بلند و تعریف نیكو و مقدّم بر خانواده و دیگران است و همه‏ى گفتند: او امام رافضه است، لذا مقام وى در نزد من بزرگ شد، زیرا دوست و دشمن درباره او نیكو گفته و ثنا مى‏كردند.
بعضى از حاضران از اشعریها به او گفتند: اى ابابكر! حال برادرش جعفر چگونه بود؟ گفت: جعفر كیست كه از او سؤال شود ویا با او یك جا گفته شود؟ جعفر آشكارا گناه مى‏كرد، بى حیاء و شرابخوار بود، كمتر كسى را مانند او دیده‏ام كه پرده خویش را بدرد، احمق و خمار و كم ارزش بود، به خدا قسم او در وقت وفات حسن بن على پیش سلطان آمد كه تعجب كردم و فكر نمى‏كردم كه چنین كند.
چون ابن الرضا مریض شد، فوراً به پدرم خبر فرستاد كه او مریض است، بعد بلافاصله به خانه خلیفه آمد و با پنج نفر از خادمان و خواص خلیفه از جمله نحریر (مسؤول باغ وحش) برگشت و آنها را گفت كه در خانه حسن بن على باشند و حالات او را زیر نظر بگیرند و به چند نفر پزشك گفت كه شب و روز از او دیدار كنند... جریان این طور بود كه او چند روز از ربیع الاول گذشته در سال دویست و شصت از دنیا رفت، سامراء یكپارچه ضجه شد، همه مى‏گفتند: «ابن الرضا از دنیا رفت»... پس از آن جعفر نزد پدر من آمد و گفت: مقام پدر و برادرم را به من واگذار كن، در عوض هر سال بیست هزار دینار به تو مى‏دهم، پدرم او را طرد كرد و گفت: احمق! خلیفه شمشیر و تازیانه‏اش را به دست گرفت تا مردم را از امامت پدرت و برادرت برگرداند، مقدور نشد و نتوانست و تلاش كرد كه آن دو را از امامت براندازد، موفق نشد، اگر در نزدغ شیعه پدر و برادرت امام بودى، لازم نبود كه سلطان و غیر سلطان تو را در جاى آنها قرار بدهد.
و اگر آنها به امامت تو قائل نباشند با نصب خلیفه به امامت نخواهى رسید، پدرم او را تحقیر كرد و گفت اجازه ندهند كه نزد او بیاید... رجوع شود به كافى: ج 1 ص 503 باب مولد ابى محمد الحسن بن على، ارشاد مفید: ص 318 حالات امام عسكرى (علیه السلام) ،كمال الدین صدوق: ج 1ص 40 - 43 ما روى فى وفات العسكرى (علیه السلام)، شیخ طوسى در فهرست در ترجمه احمد بن عبیدالله بن خاقان و نیز نجاشى در ترجمه وى به این مجلس اشاره فرموده‏اند.
2- خبر از حضرت مهدى موعود صلوات الله علیه‏
ثقه جلیل القدر احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى نقل مى‏كند: خدمت امام حسن (علیه السلام) رسیدم، مى‏خواستم از امام بعد از او بپرسم، امام پیش از سؤال من فرمود:
«یا احمد بن اسحاق ان الله تبارك و تعالى لم یخل الارض منذ خلق آدم علیه السلام و لا یخلیها الى ان تقوم الساعة من حجت الله على خلقه به یدفع البلاء عن اهل الارض و به ینزل الغیث و به یخرج بركات الارض».
گفتم: یابن رسول الله! امام و خلیفه بعد از شما كیست؟ آن حضرت بسرعت برخاست و داخل اندرون شد، بعد به اتاق آمد و در شانه‏اش پسرى بود، گویى جمال مباركش مانند ماه چهارده شبه بود، حدود سه سال داشت، بعد فرمود: یا احمد بن اسحاق! اگر پیش خدا و امامان محترم نبودى این پسرم را به تو نشان نمى‏دادم، او همنام و هم كینه رسول خداست، زمین را پر از عدل و داد مى‏كند چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد.
یا احمد بن اصحاق! مَثل او در این امت مَثل خضر (علیه السلام) و مثل ذوالقرنین است، به خدا قسم او را غیبتى خواهد بود كه فقط كسى از هلاكت نجات مى‏یابد كه خدا او را در امامت وى ثابت نگاه دارد و به دعا در تعجیل فرجش موفق فرماید.
گفتم: مولاى من! آیا علامتى هست كه قلب من مطمئن باشد؟ در این وقت آن كودك با زبان عربى فصیح فرمود: «انا بقیّةُ اللّه فى اَرضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثر بعد عین یا احمد بن اسحاق».
احمد بن اسحاق گوید: شاد و خرامان از خانه امام (علیه السلام) بیرون آمدم، فرداى آن به محضر امام بازگشتم و عرض كردم یابن رسول الله (ص)! شادیم بیش از حد گردید در مقابل منتى كه بر من نهادید، این كه فرمودید: مَثل او مَثل خضر و ذوالقرنین است یعنى چه؟ فرمود: طول غیبت.
گفتم: غیبتش طولانى خواهد بود؟ فرمود: آرى، به خدایم قسم تا جایى كه اكثرى از این امر برگردند و در امامت او نماند مگر كسى كه خدا براى ولایت ما از او عهد گرفته باشد و ایمان را در قلب او ثابت فرموده و با روح مخصوصى او را تأیید كرده باشد.
«یا احمد بن اسحاق هذا امرٌ من امر الله و سرّ من سرّاللّه و غیبٌ من غیب اِللّه فخذما آتیتك و اكتمه و كن من الشاكرین تكن معنا غدا فى علیین» 1.
3- مخلوق بودن قرآن‏
ثقه جلیل القدر، داوود بن قاسم ابو هاشم جعفرى كه زمان پنج امام را درك كرده است مى‏گوید: به خاطرم خطور كرد كه آیا قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق؟ امام عسكرى (علیه السلام) فرمود: «یا ابا هاشم الله خالق كل شى و ما سواه مخلوق» 2.
خدا خالق هر چیز است، غیر خدا مخلوق خداست، و در نقل دیگرى آمده كه گوید: در پیش خودم گفتم: اى كاش مى‏دانستم ابو محمد عسكرى درباره قرآن چه مى‏گوید: آیا قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق؟
امام رو كرد به من و فرمود: آیا به تو نرسیده آنچه از ابى عبدالله (علیه السلام) نقل شده كه فرمود: چون قل هو الله احد نازل شد، خداوند براى آن چهار هزار بال آفرید، به هر گروهى از ملائكه كه مى‏گذشت به او خشوع مى‏كردند، نسبت پروردگار تبارك و تعالى این است .3
ناگفته نماند: مسأله خلق قرآن یكى از پر جنجالترین مسائل در میان اهل سنت بود كه در زمان عباسیان دست سیاست نیز درباره آن بازى كرد و فریادها به آسمان رفت، عده‏اى مى‏گفتند: قرآن كلام خداست، متكلم بودن خدا،مانند خود خدا قدیم است و قرآن نیز قدیم است و مخلوق نیست و سخن شاعر:
ان الكلام لفى الفواد و انما
جعل اللسان على الفواد دلیلاً
در همین زمینه است. ولى عده‏اى به حادث و مخلوق بودن قرآن قائل بودند، كه رأى اهل بیت علیهم السلام نیز همان است .
4- در بهشت
باز همان ثقه جلیل القدر فرموده: شنیدم امام عسكرى صلوت الله علیه مى‏فرمود: «ان فى الجنة باباً یقال له المعروف لا یدخله الا اهل المعروف» در بهشت درى هست كه نامش معروف است از آن در داخل بهشت نمى‏شود مگر اهل نیكى در دنیا. من در نفس خودم خدا را شكر كردم و شاد شدم كه براى رفع حاجتهاى مردم خودم را به زحمت مى‏انداختم.
امام به من نگاه كرد و فرمود: آرى، یا ابا هاشم! به كار خودت ادامه بده، اهل احسان در دنیا اهل احسان در آخرتند، خدا تو را از آنها قرار دهد و رحمتت كند.4
5- تفسیر آیه
از ابو هاشم روایت شده كه گوید: از حضرت عسكرى صلوات الله علیه از آیه «ثم اورثنا الكتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات بادن الله» سؤال كردم.5
فرمود: هر سه گروه از آل محمداند(ص)، ظالم به نفس از آنها كسى است كه بامام معتقد نیست، مقتصد كسى است كه عارف به امام باشد، سابق به خیرات خود امام است. من پیش خود درباره مكرمتى كه به آل محمد (ص) داده شده فكر مى‏كردم: گریه‏ام گرفت .
امام به من نگاه كرد و فرمود: عظمت شأن آل محمد بزرگتر از آن است كه به نظرت آمده، خدا را حمد كن كه تو را به ولایت آنها معتقد و متمسك كرده است. روز قیامت با آنها خوانده خواهى شد وفتى كه هر جمعیت با امامش خوانده مى‏شود، تو بر خیرى.6
6- خبر غیبى
ثقة الاسلام كلینى و شیخ مفید نقل مى‏كنند از اسماعیل بن محمد كه گوید: در راه ابو محمد عسكرى نشستم، چون از آنجا گذر كرد به او از فقر شكایت كرده و قسم خوردم كه نه درهمى دارم و نه زیادتر از آن. نه طعام صبح دارم و نه شب. امام (علیه السلام) فرمود: به خدا دروغ قسم مى‏خورى. با آن كه دویست دینار دفن كرده‏اى!! ولى این حرف من بدان معنى نیست كه به تو چیزى ندهم، اى غلام! هر چه دارى به او بده، غلامش صد دینار به من داد.
بعد فرمود: تو از پولى كه دفن كرداى در وقت حاجت محروم خواهى شد. امام (علیه السلام) راست فرمود، من آنچه امام داده بود خرج كردم، به مخارج احتیاج شدیدى پیدا كردم، درهاى روزى براى من بسته شد. دفینه را بیرون آوردم، چیزى نیافتم، بعد معلوم شد كه پسرم جاى آنها را دانسته و آنها را برداشته و فرار كرده است. دیگر چیزى از آنها به دست من نرسید.
7- سه نادره‏
على بن محمد بن زیاد گوید: به محضر أبى احمد بن عبدالله وارد شدم، نامه امام حسن عسكرى (علیه السلام) را پیش رویش دیدم كه نوشته بود: من از خدا انتقام این طاغى (مستعین عباسى) را خواستم، خدا او را بعد از سه روز خواهد گرفت: «انى نازلت‏الله فى هذا الطاغى یعنى المستعین و هو اخذه بعد ثلاث».
چون روز سوم رسید، مستعین از خلافت خلع شد و آخر كارش به آن جا رسید كه كشته شد.7نگارنده گوید: به واسطه شورش كه بر علیه آن خبیث به وجود آمد، خودش از خلافت خلع و با خانواده‏اش به «واسط» رفت، معتز عباسى سعید بن صالح را فرستاد تا سر مستعین را بریده پیش معتز آورد.
ابوهاشم جعفرى گوید: شنیدم امام عسكرى صلوات الله علیه مى‏فرمود: از گناهانى كه بخشوده نمى‏شود، سخن شخص است كه بگوید: اى كاش جز به این گناه مؤاخذه نشوم: «من الذّبوب التى لا تغفر قول الرجل لَیتنى‏ لا اواخذ الاّ بهذا» من به خودم گفتم: این بسیار دقیق است سزاوار است كه انسان از خودش و از كارش همه چیز را بررسى كند.
امام (علیه السلام) فرمود: راست گفتى یا ابا هاشم! ملازم باش به آنچه ضمیرت به نظر آورد چون شرك آوردن خفى‏تر است از حركت مورچه ریز در روى سنگ صاف در شب ظلمانى و از حركت مورچه ریز بر روى پلاس سیاه: «فقال یا ابا هاشم صدقت فالزما حدثت به نفسك فان الا شراك فى الناس اخفى من دبیب الذر على الصفا، فى اللیلة الظلماء و من دبیب الذر على المسح الاسود» 8.
ابو هاشم جعفرى گوید: فهفكى از امام عسكرى صلوات الله علیه پرسید: چرا زن مسكین و ضعیف از ارث یك سهم مى‏برد و مرد دو سهم؟ فرمود: چون براى زن جهاد و نفقه (مخارج خانه) و دیه بر عاقله نیست، اینها بر عهده مردان است .
من در پیش خود گفتم: نقل شده كه ابن أبى العوجاء این سؤال را از امام صادق (علیه السلام) كرده بود و امام همین جواب را داده بودند... امام رو كرد به من و فرمود: آرى این سؤال ابن أبى العوجاء است، و جواب از ما یكى است وقتى كه مسأله یكى باشد، پاسخ جارى شده براى آخر ما آنچه است كه جارى شده براى اول ما، اول و آخرما در علم و كار یكى است، رسول خدا و امیرالمؤمنین بر ما فضیلت دارند«فاقبل على فقال: نعم هذه مسالة ابن ابى العوجاء والجواب منا واحد اذا كان المسالة واحدا، جرى لا خرنا ما جرى لا ولنا و اولنا و آخرنا فى العلم و الامر سواء ولرسول الله و امیرالمؤمنین فضلهما» 9.
8- امام در زندان
یكى از نوادگان حضرت كاظم (علیه السلام) به نام محمد بن اسماعیل گوید: گروهى از بنى عباس و چند نفر دیگر از منحرفین به نزد صالح بن وصیف، رئیس شرطه سامراء آمده و گفتند: ابو محمد عسكرى را كه زندان كرده‏اى بر او سخت‏گیر و نگذار كه در استراحت باشد.
صالح گفت: مى‏خواهید چه بكنم، دو نفر كه در نظرم از همه شریرتر بودند، بر او مأمور كرده بودم، چنان اهل عبادت و نماز شده‏اند كه خارج از حد است. آنگاه گفت: آن دو را آوردند، گفت: واى بر شما! جریان شما درباره این مرد چیست؟! گفتند: چه بگوییم در خصوص مردى كه در روز، روزه است و همه شب را مشغول به عبادت حق!! با كسى سخن نمى‏گوید، به غیر عبادت مشغول نمى‏شود.
چون به او نگاه مى‏كنیم بندبند شانه‏هایمان به لزوه مى‏افتد و چنان مجذوب مى‏شویم كه قدرت از دست ما مى‏رود، چون بنى عباس این را شنیدند ذلیلانه بر گشتند. 10
9- خبر از وفات فضل بن شاذان‏
شیخ كشى در رجال خود از محمد بن ابراهیم وراق سمرقندى نقل كرده گوید: بقصد حج از وطن خویش بیرون شدم، خواستم قبل از حج به زیارت مردى از اصحاب برسم، او معروف به صدق و صلاح و ورع و خیر بود، نامش بورق و در «بوشنجان» از روستاهاى هرات سكونت داشت.
چون به زیارت او رسیدم، صحبت از فضل بن شاذان نیشابورى به میان آمد، بورق گفت: او مبتلا به «بطن» شدید11 بود بطورى كه در یك شب صد تا صد و پنجاه دفعه به قضاى حاجت مى‏رفت، من سالى به حج رفته به خدمت محمد بن عیساى عبیدى رسیدم، او را شیخ فاضلى یافتم... عده‏اى نیز با او بودند ولى همه را محزون و غمگین دیدم.
گفتم: جریان چیست؟ گفتند: ابو محمد عسكرى (علیه السلام) را زندان كرده‏اند من به حج رفتم، پس از اتمام مراسم حج باز به خدمت محمد بن عیسى رسیدم، دیدم شادمان است، گفتم: خبر چیست؟ گفت: امام (علیه السلام) از زندان آزاد شده‏اند.
بعد من به سامرآء آمدم و كتاب «یوم و لیلة» را با خود داشتم، به خدمت امام (علیه السلام) رسیدم و كتاب را به ایشان نشان داده و گفتم: فدایت شوم اگر صلاح بدانى، به آن نگاهى كرده و اظهار نظر فرمایى، امام (علیه السلام) همه آن را ورق زد و فرمود: این صحیح است، شایسته است عمل شود، گفتم: فضل بن شاذان بشدت مریض است، مى‏گویند: شما نسبت به ایشان خشم گرفته‏اید، چون گفته: وصى ابراهیم از وصى محمد (ص) بهتر است، ولى او چنین چیزى نگفته، بلكه به او دروغ بسته‏اند.
امام صلوات الله علیه فرمود: آرى به او دروغ بسته‏اند، خدا به فضل رحمت كند، خدا به فضل رحمت كند«رحم الله الفضل، رحم الله الفضل». بورق گوید: چون از سامرآء برگشتم دیدم فضل بن شاذان در همان ایام كه امام به او رحمت فرستاد از دنیا رفته بود. 12
ناگفته نماند كتاب «یوم ولیله» تألیف یونس بن عبدالرحمان مولى آل یقطین است، كشى در رجال خود از احمد بن ابى خلف نقل مى‏كند گوید: مریض بودم، ابوجعفر جواد (علیه السلام) به عیادت من آمد، كتاب یوم و لیله را در بالاى سر من دید، آن را تا آخر ورق زد و مى‏فرمود: «رحم الله یونس، رحم الله یونس، رحم الله یونس» 13
و نیز از ابو هاشم جعفرى نقل كرده گوید: كتاب یوم و لیله یونس را محضر امام عسكرى (علیه السلام) بردم، به آن نگاه كرد و ورق زد، بعد فرمود «هذا دینى و دین آبائى حقا» 14 نجاشى در رجال خویش نقل كرده كه آن حضرت از ابوهاشم پرسید: این كتاب تصنیف كیست؟ جواب داد: تصنیف یونس آل یقطین، فرمود: «اعطاه الله بكل حرف نورا فى الجنة».
10- نواده حبابه والبیّه‏
حبابه والبیه زنى بود كه در كوفه به خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید و گفت: یا امیرالمؤمنین! خدا تو را رحمت كند، دلیل امامت چیست؟ امام سنگى را نشان داد و فرمود: آن سنگ 15 را پیش من آور، زن سنگ را پیش امام آورد، حضرت مهر خودش را به سنگ زد (اثر مهر در سنگ آشكار شد). بعد فرمود: یا حبابه! وقتى كه یك نفر ادعاى امامت كرد و توانست ماند من این سنگ را مهر كند بدان او امام مفترض الطاعة است.
این زن تا زمان امام رضا (علیه السلام) زنده ماند، با معجزه امام سجاد (علیه السلام) جوانى به او بازگشت و سنگ را تا مهر امام ثامن (علیه السلام) رسانید، 16 آنگاه فرزندان وى در زمان امامان دیگر این كار ادامه دادند.
ثقه جلیل‏القدر داود بن قاسم جعفرى گوید: نزد امام حسن عسكرى (علیه السلام) بودم كه به امام گفتند: مردى از اهل یمن اجازه ورود مى‏خواهد، امام اجازه فرمود، دیدم مردى بلند قامت و قوى بازو داخل شد، به امام سلام ولایت داد، حضرت جواب داده و امر به نشستن كرد.
او در نزد من و چسبیده به من نشست، من به خود گفتم: اى كاش مى‏دانستم این شخص كیست؟ امام (علیه السلام) فرمود: این از فرزندان آن زنى است كه پدران من سنگى كه او داشت مهر كرده‏اند، و اثر مهرشان در آن نقش شده است، آن را آورده است تا من نیز مهر كنم. بعد فرمود: سنگ را بیاور، او سنگ را بیرون آورد، دیدم جایى از آن صاف است و مهر نخورده .
ابو محمد عسكرى (علیه السلام) آن را گرفت، مهر خویش بیرون آورد و آن را مهر كرد، گویى الان نقش مهر را مى‏بینم كه «الحسن بن على» بود، من به مرد یمانى گفتم: تا به حال امام را دیده بودى؟ گفت: نه واللّه ولى مدتى بود كه به دیدارش شایق بودم، گویى الساعه جوانى كه او را ندیده بودم نزد من آمد و گفت: برخیز به محضر امام برو، من وارد خدمتش شدم.
سپس مرد یمانى برخاست و مى‏گفت: «رحمة الله و بركاته علیكم اهل البیت ذریة بعضها من بعض اشهد بالله ان حقك الواجب كوجوب حق امیرالمؤمنین والائمة من بعده صلوات الله علیهم اجمعین»آنگاه رفت و دیگر او را ندیدم.
ابو هشام گوید: از او پرسیدم اسمت چیست؟ گفت: نام من مهجع پسر صلت پسر عقبه، پسر سمعان، پسر غانم، پسر ام غانم و آن زن اعرابیه یمنى صاحب سنگى است كه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر آن مهر زد و فرزندانش مهر زدند تا زمان امام أبى الحسن رضا (علیه السلام). 17 مجلسى رحمة الله آن را در بحار: ج 50 ص 302 از ابوهاشم از اعلام الورى نقل كرده و اشعار ابوهاشم را نیز درباره آن آورده است .
11- كار عیسى بن مریم (علیه السلام)
ثقه جلیل القدر احمد بن اسحاق اشعرى گوید: به امام حسن عسكرى صلوات الله علیه گفتم: چیزى بنویسید تا من خط شما را بشناسم، وقتى كه نامه‏اى آمد بدانم كه شما مرقوم فرموده‏اید. امام فرمود: آرى، بعد فرمود: یا احمد! خط با درشتى و كوچكى قلم فرق مى‏كند، در خط من بودن شك نكن.
آنگاه دواتى خواست و شروع به نوشتن كرد، به فكرم آمد كه قلم امام را به عنوان تبرك از او بخواهم، چون از نوشتن فارغ شد با من صحبت مى‏كرد و قلم را با دستمال دوات پاك مى‏فرمود، بعد قلم را به طرف من آورد و فرمود: بگیر یا احمد! گفتم: فدایت شوم عارضه‏اى پیش آمده كه مرا غمگین كرده است، خواستم از پدر بزرگوارتان بپرسم میسر نشد و رحلت فرمود. گفت: یا احمد! آن چیست؟ گفتم: مولاى من! از پدرانت نقل شده: انبیاء بر پشت مى‏خوابند، مؤمنان بر طرف راست، منافقان بر طرف چپ و شیاطین بر رویشان: «نوم الانبیاء على اقفیتهم و نوم المومنین على ایمانهم و نوم المنافقین على شمائلهم و نوم الشیاطین على وجوههم».
فرمود: چنین است گفتم: مولاى من! من هر قدر تلاش مى‏كنم كه بر پهلوى راستم بخوابم خوابم نمى‏برد، امام (علیه السلام) مقدارى ساكت شد، بعد فرمود: یا احمد! جلو بیا، من جلو آمدم، فرمود: دستت را به زیر لباست داخل كن، داخل كردم، آن حضرت دست خویش را از زیر لباس بیرون آورد و زیر لباس من برد، آنگاه دست راستش را به پهلوى چپ من و دست چپش را به پهلوى راست من سه دفعه كشید.
احمد بن اسحاق مى‏گوید: از روزى كه امام این كار را كرد، دیگر نمى‏توانم بر پهلوى چپ بخوابم، خوابم
نمى‏برد. 18
نگارنده گوید: این نظیر جریان حضرت عیسى (علیه السلام) كه با دست كشیدن، كور مادرزادى را شفا مى‏داد و آدم مبروص را صحت مى‏بخشید و مردگان را زنده مى‏كرد. خداوند از زبان عیسى مى‏فرماید: «و أبرى الاكمه و الابرص و أحى الموتى باذن الله» آل عمران: 49، پیامبران و امامان (علیه السلام) در ولایت تكوینى همه از یك افاضه مدد گرفته‏اند.
12- یك ارشاد بخصوص
ابوالقاسم كوفى در كتاب تبدیل مى‏نویسد: اسحاق كندى در زمان خود فیلسوف عراق بود، او شروع به نوشتن كتابى در«تناقض قرآن» (نعوذ بالله) كرد، شغلش را به آن منحصر نمود و در خانه خود نشست تا بتواند آن را زود بنویسد. روزى یكى از شاگردان او محضر امام حسن عسكرى (علیه السلام) آمد.
امام فرمود:آیا در میان شما مرد رشید و كاملى نیست تا استادتان را از نوشتن چنین كتاب باز دارد؟!! او جواب داد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه مى‏توانیم به او در چنین كار یا غیر آن اعتراضى بكنیم.
امام (علیه السلام) فرمود: آیا مى‏توانى آنچه را كه من مى‏گویم به او بگویى؟ گفت: آرى، حضرت فرمود: پیش او برو و با او انس برقرار كن، چون با او خصوصیت پیدا كردى، بگو: براى من مسأله‏اى پیش آمده كه مى‏خواهم از تو بپرسم، او خواهد گفت: بپرس.
بگو: اگر گوینده این قرآن بیاید و بگوید: غرض من آن نیست كه تو فكر كرده‏اى، آیا جایز است كه چنین باشد؟ او در جواب به تو خواهد گفت: جایز است، زیرا او آدمى است چون بشنود مى‏فهمد. و چون چنین جواب داد، بگو: از كجا مى‏دانى شاید غرض گوینده قرآن غیر از آن است كه تو گمان مى‏كنى. در این صورت معانى را در جایى مى‏نهى كه گوینده، آن را اراده نكرده است .
آن شخص پیش اسحاق كندى رفت و مطابق دستور امام با او انس پیدا كرد. و آن سؤال را از وى كرد، اسحاق پیش خود فكر كرد، دید چنین چیزى جایز است، گفت: تو را به خدا قسم مى‏دهم این سؤال را از كجا دانسته‏اى؟ گفت: سؤالى است كه به ذهنم رسید و به تو گفتم.
گفت: نه هرگز، شخصى مانند تو چنین فكرى نتواند، بگو ببینم از كى یاد گرفته‏اى؟ گفتم: ابومحمد حسن عسكرى مرا به این كار امر كرد. گفت: الان راست گفتى وگرنه این سؤال جز از بیت او خارج نمى‏شود، آنگاه آتشى آماده كرد وآنچه نوشته بود مبدّل به خاكستر نمود.19
13- تشریف بردن آن حضرت به گرگان‏
جعفر بن شریف گرگانى گوید: سالى كه به حج مى‏رفتم در «سر من رأى» (= سامرّا) به خدمت امام عسكرى (علیه السلام) رسیدم، مردم آنجا مقدارى مال توسط من ارسال كرده بودند خواستم از امام بپرسم كه آن را به كجا تحویل دهم، حضرت پیش از سؤال من، فرمودند: آنچه آورده‏اى به خادم من، مبارك تحویل بده، این كار را كردم.
بعد گفتم: شیعیان شما در گرگان به محضرتان سلام مى‏رسانند، فرمود: مگر بعد از حج به گرگان نخواهى رفت؟ گفتم: چرا، فرمود: از امروز تا صد و هفتاد روز به گرگان باز مى‏گردى، روز جمعه سوم ربیع الاخر در اول روز وارد آن جا خواهى شد، چون وارد شدى به آنها بگو كه در آخر همان روز من به آنجا خواهم آمد.
برو در هدایت و رشاد، بدان كه خدا تو را و یاران تو را در این مسافرت سلامت خواهد داد، بسلامت به خانواده‏ات باز خواهى گشت. براى پسرت شریف پسرى به دنیا خواهد آمد، نام آن را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف بگذارد، خداوند او را بزرگ خواهد كرد و از شیعیان ما خواهد بود.
گفتم: یابن رسول الله! ابراهیم بن اسماعیل جرجانى مردى است از شیعیان شما، به دوستان شما بسیار كمك مى‏كند، در هر سال بیشتر از صد هزار درهم در این باره خرج مى‏نماید و او یكى از ثروتمندان گرگان است. فرمود: خداوند به ابى اسحاق در مقابل احسانش جزاى خیر بدهد، گناهانش را بیامرزد و به او پسر كامل الخلقه‏اى عطا فرماید، به او بگو: حسن بن على مى‏گوید: نام پسرت را احمد بگذار.
من از خدمت امام مرخص شدم، خداوند مرا در سفر سلامت داد تا روز جمعه سوم ربیع الاخر در اول روز آنطور كه امام فرموده بود وارد گرگان شدم، دوستان به دیدار من آمدند، به من تهنیت مى‏گفتند. به آنها گفتم كه: امام صلوات الله علیه وعده كرده در آخر امروز به گرگان تشریف بیاورد، آنچه لازم دارید بخواهید و مسائل و حوائجتان را در نظربگیرید.
آنان چون نماز ظهر و عصر را خواندند همه در خانه من جمع شدند، به خدا قسم كه در یك حالت بى خبرى بودیم ناگاه دیدیم كه امام تشریف آوردند و به جمع ما داخل شدند و پیش از ما به ما سلام كردند، ما از آن حضرت استقبال كرده، دست مباركش را بوسیدیم.
امام صلوات الله علیه فرمودند: من به جعفر بن شریف وعده كردم كه در آخر این روز به این جا آیم، نماز ظهر و عصر را در سامراء خوانده با اینجا آمدم تا با شما تجدید عهد نمایم و الان به وعده خود عمل كرده‏ام، مسائل و حوائج خویش را بگویید.
در آن وقت، اول نضربن جابر عرض كرد: یابن رسول الله! پسرم، جابر یك ماه است كه چشمش بینایى خود را از دست داده است، دعا كنید كه خداوند بینیاى او را باز گرداند. امام (علیه السلام) فرمود: او را پیش من آورید، حضرت دست مباركش را بر چشم او كشید، در دم بینایى خویش را باز یافت، بعد یكى پس از دیگرى آمده از حوائج خویش سؤال مى‏كردند، امام حاجاتشان را برآورد و براى آنها دعاى خیر كرد و همان روز برگشت.20
نگارنده گوید: آمدن امام (علیه السلام) به گرگان نظیر جریان على بن خالد و جریان آمدن تخت ملكه سباء به محضر سلیمان است كه در حالات امام جواد (علیه السلام) گذشت، و شفا دادن آن حضرت نظیر كار عیسى بن مریم (علیه السلام) است كه خدا درباره او فرموده: «و أبُرى الاكمه والابرص و أُحى الموتى‏ بإذنِ اللّه» (آل عمران: 49)، و خبر دادن از غیب از علوم خدایى است كه در اختیار آنان علیهم السلام بود.
14- جریان فصد
یكى از پزشگان نصارى به نام بطریق كه بیشتر از صد سال عمر داشت و در شهر «رى» مشغول طبابت بود مى‏گوید: من شاگرد دكتر «بختیشوع» پزشك مخصوص متوكّل بودم، او براى كارهاى مخصوص مرا مأموریت مى‏داد، روزى حسن بن على بن محمد عسكرى به او سفارش كرد كه بهترین شاگردانش را پیش او بفرستد تا با فصد (رگ زدن) از او خون بگیرد، او مرا براى این كار برگزید و گفت: ابن الرضا از من خواسته كه كسى را براى فصد (رگ زدن) پیش او بفرستم.
تو برو و بدان كه او در این روز داناترین كس زیر آسمان است، حذر كن از این كه بر خلاف دستور او كارى كنى. من خدمت او رسیدم، فرمود: برو در فلان اتاق باش تا تو را بخواهم، من در وقتى كه وارد خدمت او شدم براى فصد و خون گرفتن مناسب بود. ولى او مرا در وقتى خواست كه براى «فصد» مناسب نبود.
طشت بزرگى حاضر كردند من رگ اكحل امام را فصد كردم، 21مرتب خون مى‏آمد تا طشت پر از خون گردید، فرمود: خون را قطع كن، من رگ را بستم، خون قطع گردید، امام دستش را شست و بست، فرمود به همان حجره برگشتم، براى من طعام زیادى گرم و سر آوردند و تا عصر در آنجا ماندم.
آنگاه مرا خواست و فرمود: رگ را باز كن، رگ را باز كردم، خون شروع به آمدن كرد تا طشت مزبور باز پر از خون گردید، فرمود: خون را قطع كن، من خون را بستم، امام دستش را بست و مرا به همان حجره باز گردانید، من شب را در آنجا ماندم.
چون صبح شد و آفتاب بالا آمد مرا خواست، باز طشت را حاضر كردند فرمود: خون را باز كن، من رگ را باز كردم، این دفعه خونى مانند شیر سفید آمد، تا طشت پر گردید، فرمود: خون را قطع كن، رگ را بستم، امام دست خویش را بست، مرا مقدارى لباس و پنجاه دینار داد و فرمود: این را بگیر و از كمى آن معذرت خواست، من آن را گرفته و برگشتم، به وقت برگشتن گفتم: آیا سفارشى ندارید؟ فرمود: آرى، آنان كه از «دیر عاقول» با تو رفاقت خواهند كرد، با آنها خوب رفیق باش.
من پیش «بختیشوع» برگشته، جریان را باز گفتم، گفت :حكماء اتفاق دارند كه در بدن انسان بیشتر از هفت امناء خون نمى‏شود، 22 این كه تو مى‏گویى اگر از چشمه آبى هم خارج شود عجیب است، عجیب‏تر از آن، جریان شیر است، استادم به فكر رفت .
آنگاه سه روز مرتب كتابها را مطالعه مى‏كردیم تا براى این واقعه نظیرى پیدا نماییم، ولى چیزى پیدا نشد، بعد گفت:
در عالَم نصرانیت داناتر به طب كسى نماند مگر راهبى در «دیر عاقول»، آنگاه براى او نامه‏اى نوشت و جریان را گزارش كرد.
من نامه را به دیر عاقول بردم و آن راهب را صدا كردم، از بالاى دیر سر بلند كرد و گفت: تو كیستى؟ گفتم: شاگرد بختیشوع. گفت: نامه‏اى آورده‏اى؟ گفتم: آرى. زنبیلى از پشت بام با طنابى پایین فرستاد، نامه را در آن گذاشتم و بالا كشید چون نامه را خواند، فى الفور پایین آمد و گفت: آیا تو این فصد را انجام داده‏اى؟ گفتم: آرى. گفت: طوبا به حال مادرت. آنگاه قاطرى سوار شده و با من به طرف سامرآء آمد، چون به سامرآء رسیدیم، ثلثى از شب مانده بود، گفتم: دوست دارى كجا بروى، آیا به خانه استادم یا به خانه آن كس؟ بعد به خانه ابن الرضا رفتیم، پیش از اذان به آن جا رسیدیم.
غلام سیاه پوستى در را باز كرد و گفت: كدام یك ازشما راهب دیر عاقول هستید؟ راهب جواب داد: من هستم فدایت شوم، گفت: پیاده شو. بعد آن خادم به من گفت: این قاطرها را نگاه دار. آن دست او را گرفت و به داخل خانه برد.
من در آن جا ماندم تا صبح شد و آفتاب بلند گردید، ناگاه دیدم كه راهب خارج شد و لباس رهبانیت را انداخته و لباس سفیدى پوشیده و اسلام آورده است، بعد به من گفت: اكنون مرا پیش استاد خودت ببر. من از را به خانه بختیشوع بردم، استادم با دیدن او یه سویش دوید، و گفت: چه عاملى تو را از دین خودت بیرون كرد؟
گفت: مسیح را پیدا كرده و در دستش اسلام آوردم. گفت: مسیح را پیدا كردى؟! گفت: نه، بلكه نظیر او را پیدا كردم، این كار را در جهان جز مسیح كسى انجام نداده است!!! این مانند آیات و براهین مسیح است.
نگارنده گوید: این واقعه را علامه مجلسى رضوان الله علیه در بحار: ج 50 ص 261 از مختار خرائج: ص 213 نقل كرده است، مرحوم ثقة الاسلام كلینى آن را بطور اختصار در كافى: ج 1 ص 512 باب مولد ابى محمد الحسن بن على نقل مى‏كند و در آخر آن فرموده: «فقال لى ان هذا الذى تحكیه عن هذا الرجل فعله المسیح فى دهره مرة.»
مجلسى رحمة الله علیه در مرآت العقول در شرح حدیث كافى، حدیث خرائج را كه در بالا نقل شد، نقل فرموده و در آخر گوید:» و الظاهر اتحاد الواقعة و یحتمل التعدد». ناگفته نماند این واقعه از مصادیق ولایت تكوینى است كه خداوند در اختیار اهل بیت علیهم السلام قرار داده بود، امام صلوات الله علیه مأموریت داشت با این واقعه آن راهب را مسلمان نماید.
15- احسان عالى‏
محمد بن على بن ابراهیم گوید: كار معاش بر ما تنگ شد، پدرم گفت: برویم محضر ابو محمد حسن عسكرى، گویند: آدم باسخاوتى است، گفتم: با او آشنایى دارى؟ گفت: نه، او را نمى‏شناسم و تا به حال او را ندیده‏ام.
در راه كه براى دیدن او مى‏رفتیم پدرم گفت: اى كاش پانصد درهم به من مى‏داد، دویست درهم براى لباس، دویست درهم براى آرد و صد درهم براى مخارج. من هم در دلم گفتم: اى كاش مى‏فرمود به من سیصد درهم مى‏دادند، با صد درهم الاغى مى‏خریدم، صد درهم براى مخارج و صد درهم براى لباس، در این صورت به طرف قزوین و همدان براى كار مى‏رفتم.
چون به در خانه آن حضرت رسیدیم غلامى بیرون آمد و ما را با نام صدا كرد و گفت: على بن ابراهیم و پسرش محمد داخل شوند، چون به خدمتش رسیده و سلام عرض كردیم، فرمود: یا على! چه چپز سبب شده كه تا این وقت از ملاقات ما تأخیر كرده‏اى؟! گفتم: یا سیدى! مقید بودم كه در این حال تنگدستى محضر شما آیم.
و چون از خدمت ایشان بیرون آمدیم غلامش آمد و به پدرم كیسه‏اى داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم براى لباس، دویست درهم براى آرد و صد درهم براى نفقه، بعد كیسه دیگرى به من داد و گفت: این سیصد درهم است، با صد درهم الاغ بخر، صد درهم براى لباس و صد درهم براى نفقه، به سوى جبل (همدان و قزوین...) و به طرف «سورا» 23سفر كن.
ابن كردى، راوى حدیث مى‏گوید: او به «سورا» رفت و در آن جا زنى تزویج كرد و در یك روز چهار هزار دینار به خانه‏اش وارد شد، با وجود آن، قائل به وقف و از واقفیّه بود، به او گفتم: آیا دلیلى روشنتر از این به امامت او مى‏خواهى؟! گفت: راست مى‏گویى ولى ما در كارى و در گروهى هستیم كه به آن عادت كرده‏ایم.24
و نگارنده گوید: واى به حال او! خدا هدایتش كرده ولى هدایت خدایى را نپذیرفته است «و ما یغنى الایات و النذر عن قوم لا یومنون».
16- امام حسن عسكرى (علیه السلام) و أبوالادیان‏
ابوالادیان گوید: من از خدمتگزاران امام حسن عسكرى (علیه السلام) بودم و نامه‏هاى آن حضرت را به شهرها مى‏بردم، در بیمارى كه امام با آن از دنیا رفت به خدمتش رسیدم، حضرت نامه‏هایى نوشت و فرمود: اینها را به مدائن مى‏برى، پانزده روز در سامراء نخواهى بود، روز پانزدهم كه داخل شهر شدى خواهى دید كه ناله از خانه من بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته‏اند.
گفتم: مولاى من! اگر چنین شود، امام بعد از شما كیست؟ فرمود: هر كه جواب نامه‏هاى مرا از تو بخواهد، گفتم: شاهد دیگرى بفرمایید، فرمود: هر كه بر جنازه من نماز گزارد قائم بعد از من است. گفتم: باز شاهد دیگرى بفرمایید، فرمود: هر كه خبر دهد به آنچه در همیان (كمربند) است، او امام بعد از من است .
هیبت و عظمت امام مانع شد كه بگویم: آنچه در همیان است یعنى چه؟ من نامه‏هاى آن حضرت را به مدائن بردم، و جواب آنها را گرفته، روز پانزدهم داخل سامرآء شدم، دیدم همان طور كه فرموده بود از خانه امام ناله بلند است و دیدم برادرش جعفر (جعفر كذاب) در كنار خانه آن حضرت نشسته و شیعه در اطراف او، به وى تسلیت و به امامتش تبریك مى‏گویند!!!
من از این جریان یكه خورده و در پیش خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس جریان امامت عوض شده است، چون من خودم با چشم خود دیده بودم كه جعفر شراب مى‏خورد و قمار بازى مى‏كرد و اهل تار و طنبور است، من هم جلو آمده، رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریك گفتم. ولى از من چیزى نپرسید.
در این هنگام عقید خادم بیرون آمد و به جعفر گفت: مولاى من! برادرت را كفن كردند براى نماز بیایید، 25 جعفر داخل خانه شد، شیعه در اطراف او بودند، سمان و حسن بن على معروف به سلمه پیشاپیش آنها بودند.
چون به صحن خانه آمدیم حسن بن على صلوات الله علیه را كفن كرده و در نعش گذاشته بودند، جعفر برادر آنحضرت پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد، چون خواست تكبیر نماز را بگویید، ناگاه طفیل گندمگون و سیاه موى كه دندانهاى پیشینش تا حدى از همه فاصله داشت بیرون آمد و لباس جعفر را گرفته و كنار كشید.
و گفت: عمو! كنار شو، من سزاروارترم كه بر پدرم نماز بخوانم، جعفر در حالى كه قیافه‏اش متغیر شده بود كنار رفت، آن كودك بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در كنار قبر پدرش امام هادى دفن كردند.
بعد همان كودك رو كرد به من كه: اى مرد بصرى! جواب نامه‏هاى را كه با تواست بده، من جواب نامه‏هاى را داده و پیش خود گفتم: این دو شاهد (نماز بر جناره و خواستن جواب نامه‏ها)، فقط همیان ماند. آنگاه پیش جعفر آمدم كه صدایش بلند بود، حاجز وشّاء كه حاضر بود به جعفر گفت: آن كودك كى بود؟!! مى‏خواست با این سؤال جعفر را مجاب كند، جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیده و نشناخته‏ام.
در آن جا نشسته بودیم كه گروهى از اهل قم آمدند و از امام حسن عسكرى (علیه السلام) پرسیدند، چون دانستند كه امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشینش كیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند، آنها به جعفر سلام كرده تسلیت و تهنیت گفتند، و گفتند: نامه‏ها و پول آورده‏ایم، بفرمایید: نامه‏ها را كدام كسان نوشته‏اند و پول چقدر است، جعفر از این سؤال بر آشفت و برخاست و در حالى كه گرد جامه‏هاى خود را پاك مى‏كرد، گفت: اینها از ما مى‏خواهند كه علم غیب بدانیم!! در این میان خادمى از خانه بیرون آمد و گفت: نامه‏ها از فلان كس و فلان كس است و در همیان هزار دینار هست كه ده تا از آنها را آب طلا داده‏اند. آنها نامه‏ها و همیان را داده و به خادم گفتند:
هر كه تو را براى گرفتن همیان فرستاده ،او امام است جعفر بن على به نزد معتمد خلیفه عباسى آمد و این جریان را به وى گفت، معتمد مأموران خویش را فرستاد، خادمه صیقل نامى را از خانه امام گرفته و به او گفتند: آن كودك كجاست؟ او گفت: من اطلاعى ندارم ولى خودم حامله هستم، خواست با این كار امر آن كودك (صاحب الامر) را پنهان دارد.
صیقل را به قاضى ابوالشوارب سپردند تا وضع حمل در نزد او باشد، در آن بین عبیدالله بن یحیى بن خاقان ناگهان از دنیا رفت و صاحب زنج در بصره قیام كرد، این جریان اوضاع را آشفته نمود، صیقل از موقعیت استفاده كرده از خانه قاضى بیرون آمد وو الحمد لله رب العالمین لا شریك له .26

 

پى‏نوشتها:
1- كمال الدین: ج 2 ص 384 باب 38، آنگاه در ص 409 .407 هشت روایت دیگر از آن حضرت درباره مهدى موعود (علیه السلام) آورده است .
2- رعد: 39.
3- بحار: ج 50 ص 257.
4- كافى: ج 2 ص 469 كتاب الدعاء.
5- مناقب: ج 4 ص 436.
6- بحار: ج 50 ص 254.
7- مناقب آل ابى طالب: ج 4 ص 431.
8- فاطر: 32.
9- بحار: ج 50 ص 259.
10- كافى: ج 1 ص 509 ارشاد: ص 323.
11- مناقب: ج 4 ص 439.
12- مناقب: ج 4 ص 437.
13- كافى: ج 1 ص 512 باب مولد ابو محمد الحسن بن على، ارشاد مفید ص 324.
14- بطن مرضى است كه انسان از آمدن غائط جلوگیرى نتواند و ذره ذره بیرون مى‏آید.
15- رجال كشى: ص 451 فضل بن شاذان‏
16- رجال كشى: یونس بن عبدالرحمن.
17- رجال كشى: یونس بن عبدالرحمن.
18- عبارت عربى «حصاة» است ظاهراً منظور سنگ كوچكى است .
19- اصول كافى: ج 1 ص 346 باب ما یفصل به بین دعوى المحق و المبطل، كمال الدین: ص 536 باب 49.
20- كافى: ج 1 ص 347 باب مایفصل به بین دعوى المحق و المبطل، غیبت شیخ: ص 122.
21- اصول كافى: ج 1 ص 513 باب مولدالعسكرى (علیه السلام).
22- مناقب ابن شهر آشوب: ج 4 ص 424.
23- بحار الانوار: ج 50 ص 263 از مختار الخرائج.
24- اكحل رگ معروف است در بازوى انسان كه بیشتر آنرا فصد مى‏كنند.
25- امناء جمع مناء پیمانه‏اى است كه با آن روغن را پیمانه مى‏كنند.
26- سورى بر وزن طوبى محلى است در عراق.
27- ارشاد مفید: ص 320 و كافى: ج 1 ص 506 باب مولد ابى محمد العسكرى (علیه السلام).
28- در حالات مهدى موعود (علیه السلام) خواهد آمد كه تجهیز و غسل حضرت عسكرى (علیه السلام) توسط عثمان بن سعید رضوان الله علیه بوده است .
29- كمال الدین صدوق: ج 2 ص 475، باب ذكر من شاهد القائم (علیه السلام).

 

 


منبع:خاندان وحى، سید على اكبر قریشى، صص 729 - 707
جمعه 29/10/1391 - 13:55
اهل بیت

جستاری در زندگی امام عسكرى (علیه السلام) – (2)

جستاری در زندگی امام عسكرى (علیه السلام) – (2)
جستاری در زندگی امام عسكرى (علیه السلام) – (2)

نویسنده:مهدى پیشوایى

3 - فعالیتهاى سرّى سیاسى‏
امام عسكرى - علیه السلام - بررغم تمامى محدودیتهاى و كنترلهایى كه از طرف دستگاه خلافت به عمل مى‏آمد، یك سلسله فعالیتهاى سرّى سیاسى را رهبرى مى‏كرد كه با گزینش شیوه‏هاى بسیار ظریف پنهانگارى، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور مى‏ماند. در این زمینه نمونه‏هاى فراوانى به چشم مى‏خورد كه ذیلاً دو مورد آن را از نظر خونندگان محترم مى‏گذرانیم:
1 - «عثمان بن سعید عَمرى» كه از نزدیكترین و صمیمى‏ترین یاران امام بود(51)،زیر پوشش روغن فروشى فعالیت مى‏كرد. شیعیان و پیروان حضرت عسكرى - علیه السلام - اموال و وجوهى را كه مى‏خواستند به امام تحویل دهند، به او مى‏رساندند و او آنها را در ظرفها و مشكهاى روغن قرار داده و به حضور امام مى‏رساند(52)/
2 - «داود بن اسود»، خدمتگزار امام كه مأمور هیزم كشى و گرم كردن حمام خانه حضرت عسكرى بود، مى‏گوید: این چوب را بگیر و نزد «عثمان بن سعید» ببر و به او بده. من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به یك نفر سقّا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حیوان را كنار بزنم. من چوب را بلند كردم وبه قاطر زدم. چوب شكست و من وقتى محل شكستگى آن را نگاه كردم، چشمم به نامه هایى افتاد كه در داخل چوب بوده است! بسرعت چوب را زیر بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت///
وقتى به در خانه امام رسیدم، «عیسى» خدمتگزار امام كنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت مى‏گوید: چرا قاطر را زدى و چوب را شكستى؟ گفتم: نمى‏دانستم داخل چوب چیست؟ امام فرمودند: چرا كارى مى‏كنى كه مجبور به عذر خواهى شوى؟ مبادا بعد از این چنین كارى كنى، اگر شنیدى كسى به ما ناسزا (هم) مى‏گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نكن. ما، در شهر بد و دیار بدى به سر مى‏بریم، تو فقط كار خود را بكن و بدان گزارش كارهایت به ما مى‏رسد(53)/
این قضیه نشان مى‏دهد كه امام، اسناد، نامه‏ها و نوشته هایى را كه سرّى بوده، در میان چوب، جاسازى كرده و براى «عثمان بن سعید» كه شخص بسیار مورد اعتماد و رازدارى بوده، فرستاده بوده و این كار را به عهده مأمور حمام كه كارش هیزم آوردن و چوب شكستن و امثال اینها بوده - و طبعاً سؤ ظن كسى را جلب نمى‏كرده واگذار كرده بوده است، ولى بر اثر بى احتیاطى او، نزدیك بوده این راز فاش شود!
4 - حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان‏
یكى دیگر از موضعگیریهاى امام عسكرى - علیه السلام - حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان، بویژه از یاران خاص و نزدیك آن حضرت، بود. با یك مطالعه در زندگانى آن حضرت، این مطلب به خوبى آشكار مى‏شود كه گاهى برخى از یاران امام، از تنگناى مالى، در محضر امام شكوه مى‏كردند و حضرت، گرفتارى مالى آنان را برطرف مى‏ساخت و گاه حتى پیش از آنكه اظهار كنند، امام مشكل آنان را برطرف مى‏كرد. این اقدام امام مانع از آن مى‏شد كه آنان زیر فشار مالى، جذب دستگاه حكومت عباسى شوند. در این زمینه مى‏توان براى نمونه چند مورد زیر را یاد كرد:
1 - «ابو هاشم جعفرى»(54) مى‏گوید: از نظر مالى در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طى نامه‏اى به امامعسكرى - علیه السلام - بنویسم، ولى خجالت كشیدم و صرفنظر كردم. وقتى كه وارد منزل شدم، امام صد دینار براى من فرستاد و طى نامه‏اى نوشت: هر وقت احتیاج داشتى، خجالت نكش، و پروا مكن، و از ما بخواه كه بخواست خغا به مقصود خود مى‏رسى(55)/
2 - «على بن زید علوى» مى‏گوید: امام عسكرى - علیه السلام - مبلغى پول به من داد و فرمودند: با این پول كنیزى بخر، زیرا كنیز تو مرده است. وقتى كه به منزل برگشتم، دیدم كنیز مرده است!(56)
3 - «ابو هاشم جعفرى» مى‏گوید: نیاز مالى خود را به اطلاع امام رساندم، امام كیسه‏اى حاوى پانصد دینار به من داد و فرمودند: ابو هاشم! این را بگیر و اگر كم است عذر ما را بپذیر!(57)
4 - «ابو طاهر بن بلال» یك سال به حج مشرف شد و در مراسم حج مشاهده كرد كه «على بن جعفر»(58) مبالغ هنگفتى انفاق كرد. وقتى كه از حج بازگشت، جریان را به امام گزارش كرد. امام در پاسخ نوشت: «قبلاً دستور داده بودیم صد هزار دینار به وى بدهند، سپس مجدداً بالغ بر همین مبلغ براى او حواله كردیم ولى او براى رعایت حال ما نپذیرفت». بعد از این جریان «على بن جعفر» به حضور امام شرفیاب شد، به دستور حضرت سى هزار دینار به وى پرداخت گردید.(59)
این روایت نشان مى‏دهد كه «على بن جعفر» مبالغ درشتى در حجاز توزیع مى‏كرده است، و اگر چه مورد مصرف آنها در روایت معین نشده ولى حجم بزرگ پولها نشان مى‏دهد كه این، یك برنامه وسیع و طراحى شده بوده و طبعاً شیعیان نیازمند وشخصیتهاى بزرگ و مبارز شیعه از آن برخوردار مى‏شده‏اند و این برنامه با آگاهى و هدایت و حمایت مالى امام اجرا مى‏شده است/
البته پرداخبت چنین مبلغهایى با توجه به محدودیت امام، نباید موجب تردید یا انكار گردد زیرا بررغم آنكه فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى امام بشدّت تحت كنترل حكومت عباسى بود، رقمهاى قابل توجهى از شیعیان مناطق مختلف، توسط نمایندگان امام به آن حضرت مى‏رسید. مثلاً تاریخ مى‏گوید: شخصى از «جرجان» به محضر امام رسید و اموالى را كه شیعیان آن منطقه فرستاده بودند به پیشكار امام به نام«مبارك» تسلیم كرد(60)، یا شخصى كه از جبل (قسمتهاى كوهستانى ایران تا قزوین و همدان) با راهنمایى یك نفر علوى به حضور امام رسیده بود، چهار هزار دینار به امام تقدیم كرد(61)، یا چنانكه قبلاً گفتیم، نماینده امام در قم (احمد بن اسحق) صد و شصت كیسه طلا نقره كه از شیعیان آن شهر تحویل گرفته بود، به امام تسلیم كرد(62). غیر از اینها اموال و وجوه قابل توجهى نیز توسط نمایندگان امام عسكرى - علیه السلام - جمع آورى شده بود كه تحویل آنها تا زمان شهادت حضرت به تأخیر افتاد و طبعاً به پیشگاه حضرت ولى عصر تقدیم شد كه مى‏توان به عنوان نمونه از اموال فراوانى یاد كرد كه در اختیار «ابراهیم بن مهزیار» بوده و پس از مرگ او پسرش «محمد» به نماینده امام عصر تحویل داد(63)/
همچنین مى‏توان از هفتصد دینارى كه نزد یكى از اهالى جبل بوده(64)، و نیز از پانصد دینارى كه در اختیار یكى دیگر از شیعیان بنام «عمران همدان» بوده(65)، نام برد/
5 - تقویت و توجیه سیاسى رجال و عناصر مهمّ شیعه‏
از جالبترین فعالیتهاى سیاسى امام عسكرى - علیه السلام - تقویت و توجیه سیاسى رجال مهم شیعه در برابر فشارها و سختیهاى مبارزات سیاسى، در جهت حمایت از آرمانهاى بلند تشیع بود. از آنجا كه شخصیتهاى بزرگ شیعه در فشار بیشترى بودند، امام به تناسب مورد، هر یك از آنان را به نحوى دلگرم و راهنمایى مى‏كرد و روحیه آنان را بالا مى‏برد تا میزان تحمل و صبر و آگاهى آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستیها فزونى یابد و بتوانند مسئولیت بزرگ اجتماعى و سیاسى و وظایف دینى خود را بخوبى انجام دهند.
«محمد بن حسن بن میمون» مى‏گوید: نامه‏اى به امام عسكرى - علیه السلام - نوشتم و از فقر و تنگدستى شكوه كردم، ولى بعداً پیش خود گفتم: مگر امام صادق - علیه السلام - نفرموده كه: فقرا با ما بهتر از توانگرى با دیگران است، و كشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.
امام در پاسخ نوشت:
هرگاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار مى‏كند و گاهى از بسیارى از گناهان آنان در مى‏گذرد. همچنان كه پیش خود گفته‏اى، فقر با ما بهتر از توانگرى با دیگران است. ما براى كسانى كه به ما پناهنده شوند، پناهگاهیم، و براى كسانى كه از ما هدایت بجویند، نوریم. ما نگهدار كسانى هستیم كه (براى نجات از گمراهى) به ما متوسل مى‏شوند. هر كس ما را دوست بدارد، در رتبه بلند (تقرّب به خدا) با ماست، و كسى كه پیرو راه ما نباشد، به سوى آتش خواهد رفت (66).
نمونه دیگر در این زمینه نامه‏اى كه امام عسكرى - علیه السلام - به «على بن حسین بن بابویه قمى»، یكى از فقهاى بزرگ شیعه، نوشته است. امام در این نامه پس از ذكر یك سلسله توصیه‏ها و رهنمودهاى لازم، چنین یاد آورى مى‏كند: صبر كن و منتظر فرج باش كه پیامبر فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
شیعیان ما پیوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود؛ همان كسى كه پیامبر بشارت داده كه زمین را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
اى بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه من! صبر كن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر كسى از بندگانش را كه بخواهد، وارث (حاكم) آن قرار مى‏دهد. فرجام نیكو، تنها از آنِ پرهیزگاران است. سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو و بر همه شیعیان باد! (67)
6 - استفاده گسترده از آگاهى غیبى
مى‏دانیم كه امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غیبى برخوردار بودند و در مواردى كه اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مى‏گرفت، از این آگاهى به صورت «ابزار» هدایت استفاده مى‏كردند. پیشگوییها و گزارشهاى غیبى امامان، بخش مهمى از زندگینامه آنان را تشكیل مى‏دهد، اما با یك مطالعه در زندگى امام عسكرى چنین به نظر مى‏رسد كه: آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهى غیبى خود را آشكار مى‏ساخته است.
بر اساس تحقیق یكى از دانشمندان معاصر، از كرامات و گزارشهاى غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسكرى - علیه السلام -، «قطب راوندى» در كتاب «خرائج» جمعاً چهل مورد، «سید بحرانى» در «مدینة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شیخ حر عاملى» در «اثبات الهداة» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى» در «بحار الأنوار» هشتاد و یك مورد را ثبت كرده‏اند (68) و این، بخوبى روشنگر فزونى بروز كرامات و گزارشهاى غیبى از ناحیه آن حضرت مى‏باشد.
به نظر مى‏رسد علت این امر شرائط نامساعد و جوّ پر اختناقى بود كه امام یازدهم و پدرش امام هادى در آن زندگى مى‏كردند؛ زیرا از وقتى كه امام هادى از سر اجبار به سامّرأ منتقل گردید - به شرحى كه در سیره آن حضرت گفتیم - بشدّت تحت مراقبت و كنترل بود، ازینرو امكان معرفى فرزندش «حسن» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولاً این كار، حیات او را از ناحیه حكومت وقت در معرض خطر جدى قرار مى‏داد. به همین جهت كار معرفى امام عسكرى - علیه السلام - به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماههاى پایانى عمر امام هادى - علیه السلام - صورت گرفت، (69) به طورى كه هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیارى از شیعیان ازامامت حضرت «حسن عسكرى» آگاهى نداشتند (70).
گویا عامل دیگرى نیز در این زمینه بى تأثیر نبوده و آن اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت «محمد بن على»، برادر حضرت عسكرى، در زمان حیات امام هادى بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادى احترام مى‏كردند، ولى حضرت با این پندار مبارزه مى‏كرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایى مى‏نمود.
پس از شهادت حضرت هادى گروهى از خیانتكاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه»، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افكار از امامت حضرت عسكرى پرداختند.
این عوامل دست به دست هم داده و موجب شك و تردید گروهى از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز كار گردیده بود، چنانكه برخى از آنان در صدد آزمایش امام بر مى‏آمدند (71) و برخى دیگر در این زمینه با امام مكاتبه مى‏كردند (72). این تزلزلها و تردیدها به حدّى بود كه امام در پاسخ گروهى از شیعیان در این زمینه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت:
«هیچ یك از پدرانم، مانند من، گرفتار شك و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده‏اند...»(73)
امام عسكرى براى زدودن زنگار این شكها و تردیدها، و نیز گاه براى حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمى آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر مى‏شد پرده‏هاى حجاب را كنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و این، از مؤثرترین شیوه‏هاى جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود.
«ابوهاشم جعفرى» كه قبلاً گفتیم یكى از نزدیكترین یاران امام بود، مى‏گوید: هر وقت به حضور امام عسكرى - علیه السلام - مى‏رسیدم، برهان و نشانه تازه‏اى بر امامت او مشاهده مى‏كردم (74).
اینك كه انگیزه‏هاى امام در این زمینه روشن گردید، چند نمونه از پیشگوییهاى غیبى امام عسكرى - علیه السلام - را از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرانیم:
1 - «محمد بن على سمرى» كه یكى از نزدیكترین و صمیمى‏ترین یاران امام بود، مى‏گوید: حضرت عسكرى - علیه السلام - طى نامه‏اى به من نوشت: «فتنه‏اى براى شما پیش خواهد آمد، آماده باشید».
بعد از سه روز در میان افراد بنى هاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «این، آن نیست! مواظب باشید!». چند روز بعد «معتز» كشته شد!(75)
2 - امام حدود بیست روز پیش از قتل «معتزّ» به «اسحاق بن جعفر زبیرى» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمى اتفاق خواهد افتاد! وى مى‏گوید: پس از آنكه «بریحه» كشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثه‏اى كه گفته بودید، رخ داد، اینك چه كار كنم؟ امام پاسخ داد: حادثه‏اى كه گفتم، حادثه دیگرى است! طولى نكشید «معتز» كشته شد! (76)
3 - «محمد بن حمزه سروى» مى‏گوید: توسط «ابو هاشم جعفرى» كه از نزدیكترین یاران حضرت عسكرى - علیه السلام - بود، نامه‏اى به آن حضرت نوشتم و در خواست كردم دعائى در حق من بكند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به این زودى تو را بى نیاز گردانید. پسر عموى تو «یحیى بن حمزه» درگذشت و وارثى ندارد، دارایى او كه صد هزار درهم است بزودى به دست تو خواهد رسید. (77)
4 - «ابو هاشم جعفرى» مى‏گوید: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگینى غل و زنجیر به حضرت شكایت كردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند. طولى نكشید از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم! (78)
5 - «احمد بن محمد» مى‏گوید: موقعى كه «مهتدى»، خلیفه عباسى، شروع به كشتار «موالى» كرد، طى نامه‏اى به حضرت عسكرى - علیه السلام - نوشتم: شكر خدا كه خلیفه گرفتارى پیدا كرده و فرصت مزاحمت به شما را ندارد، شنیده‏ام شما را تهدید مى‏كرده و مى‏گفته: «باید اینها را از روى زمین بردارم».
امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او كوتاهتر از آن خواهد بود كه این تهدیها را عملى كند. از امروز بشمار، در روز ششم با خوارى و خفت كشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه كه امام پیشگویى كرده بود، مهتدى به قتل رسید. (79)
6 - «جعفر بن محمد قلانسى» مى‏گوید: برادرم محمد كه همسرش آبستن بود، نامه‏اى به حضرت عسكرى - علیه السلام - نوشت و خواهش كرد كه حضرت دعا كند زایمان همسرش بى خطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنایت مى‏كند، و «محمد» و «عبد الرحمن» دو اسم خوبى هستند. آن زن پسر آنهم دو قلو زایید، یكى را محمد و دیگرى را عبدالرحمن نانم نهادند (80).
7 - «محمد بن عیاش» مى‏گوید: چند نفر بودیم كه در مورد كرامات امام عسكرى - علیه السلام - با هم گفتگو مى‏كردیم. فردى ناصبى (دشمن اهل بیت) گفت: من نوشته‏اى بدون مركّب براى او مى‏نویسم، اگر آن را پاسخ داد، مى‏پذیرم كه او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتیم. ناصبى نیز بدون مركّب روى برگه‏اى مطلب خود را نوشت و آن را با نامه‏ها به خدمت امام فرستادیم. حضرت پاسخ سؤالهاى ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى، اسم او و اسم پدرش را نوشت!. ناصبى چون آن را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیت حضرت را تصدیق كرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. (81)
8 - «اسماعیل بن محمد» مى‏گوید: بر درِ خانه امام عسكرى - علیه السلام - نشستم. وقتى امام بیرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نیازمندى خویش شكوه كردم و سوگند خوردم كه حتى یك درهم ندارم!
اما فرمودند: سوگند یاد مى‏كنى، درصورتى كه دویست دینار در خاك پنهان كرده‏اى؟! آنگاه افزود: این را براى آن نگفتم كه به تو عطائى نكنم، و آنگاه رو به غلام خود كرد و فرمودند: آنچه همراه دارى به او بده. غلام صد دینار به من داد. خداى متعال را سپاس گفتم و باز گشتم.
حضرت فرمودند: مى‏ترسم آن دویست دینار را، در وقتى كه بسیار نیازمند آن هستى، از دست بدهى. من سراغ دینارها رفتم و آنها را در جاى خود یافتم. جایشان را عوض كردم و طورى پنهان ساختم كه هیچ كس مطلع نشود. از این قضیه مدتى گذشت. به دینارها نیازمند شدم. سراغ آنها رفتم چیزى نیافتم و این امر بر من بسیار گران آمد. بعداً فهمیدم پسرم جاى آنها را یافته و دینارها را برداشته و برده است! در نتیجه چیزى از آنها به دست من نرسید و همان طور شد كه امام فرموده بود! (82)
9 - شخصى بنام «حلبى» مى‏گوید: در سامرّأ گرد آمده بودیم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسكرى - علیه السلام -) از خانه بودیم تا او را از نزدیك ببینیم. در این هنگام نامه‏اى از حضرت دریافت كردیم كه در آن نوشته بود: «هشدار كه هیچ كس بر من سلام نكند و كسى با دست، به سوى من اشاره نكند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد!» در كنار من جوانى ایستاده بود، به او گفتم: از كجایى؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه مى‏كنى؟ گفت: درباره امامت «ابو محمد» - علیه السلام - اختلافى پیش آمده است، آمده‏ام تا او را ببینم و سخنى از او بشنوم یا نشانه‏اى ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غِفارى» (83) هستم. در این هنگام امام حسن - علیه السلام - همراه خادمش بیرون آمد. وقتى كه روبروى ما رسید، به جوانى كه در كنار من بود، نگریست و فرمودند: آیا تو غِفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمودند: مادرت «حمدویه» چه مى‏كند؟ چوان پاسخ داد: خوب است. امام پس از این سخنان كوتاه از كنار ما گذشت. رو به جوان كردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودى؟ پاسخ داد: خیر. گفتم: آیا همین تو را كافى است؟ گفت: كمتر از این نیز كافى بود!(84)
10 - جعفر بن محمد مى‏گوید: امام عسكرى - علیه السلام - در راه حركت مى‏كرد و ما در ركاب او بودیم. من آرزو داشتم كه داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسكرى) آیا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در این هنگام امام نگاهى به من كرد و با سر اشاره كرد كه: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره كرد كه: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد! (85)
11 - على بن محمد بن زیاد مى‏گوید: نامه‏اى از طرف حضرت به من رسید كه: خطرى تو را تهدید مى‏كند، از خانه خارج نشو. در آن روزها یك گرفتارى براى من پیش آمد كه از آن وحشت كردم، نامه‏اى به امام نوشتم و پرسیدم كه: این همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطرى كه گفتیم از این بدتر خواهد بود. طولى نكشید بخاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقیب قرار گرفتم، و از طرف حكومت براى دستگیر كننده من صد هزار درهم جایزه اعلام گردید! (86)
7 - آماده سازى شیعیان براى دوران غیبت
از آنجا كه غائب شدن امام و رهبر هر جمعیتى، یك حادثه غیر طبیعى و نامأنوس است و باور كردن آن و نیز تحمل مشكلات ناشى از آن براى نوع مردم دشوار مى‏باشد، پیامبر اسلام و امامان پیشین بتدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته و افكار را براى پذیرش آن آماده مى‏كردند.
این تلاش در عصر امام هادى - علیه السلام - و امام عسكرى - علیه السلام - كه زمان غیبت نزدیك مى‏شد، به صورت محسوسترى به چشم مى‏خورد. چنانكه در زندگانى امام هادى دیدیم، آن حضرت اقدامات خود را نوعاً توسط نمایندگان انجام مى‏داد و كمتر شخصاً با افراد تماس مى‏گرفت.
این معنا در زمان اما عسكرى - علیه السلام - جلوه بیشترى یافت ؛ زیرا امام از یك طرف، با وجود تأكید بر تولد حضرت مهدى - علیه السلام - او را تنها به شیعیان خاصّ و بسیار نزدیك نشان مى‏داد و از طرف دیگر تماس مستقیم شیعیان با خود آن حضرت روز برزو محدودتر و كمتر مى‏شد، به طورى كه حتى در خود شهر سامرّأ به مراجعات و مسائل شیعیان از طریق نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ مى‏داد و بدین ترتیب آنان را براى تحمل اوضاع و شرائط و تكالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمده مى‏ساخت، و چنانكه خواهیم دید این همان روشى است كه بعداً امام دوازدهم در زمان غیبت صغرى در پیش گرفت و شیعیان را بتدریج براى دوران غیبت كبرى آماده ساخت.
اشاره كردیم كه گاهى برخى از شیعیان خاص، موفق به دیدار حضرت مهدى - علیه السلام - مى‏شدند، اینك در اینجا به عنوان نمونه یك مورد از این دیدارها را مى‏آوریم:
پیشگویى غیبت مهدى (علیه السلام)
«احمد بن اسحاق»، یكى از یاران خاص و گرانقدر امام عسكرى - علیه السلام -، مى‏گوید: به حضور امام عسكرى - علیه السلام - رسیدم مى‏خواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پیش از سؤال من فرمودند:
اى «احمد بن اسحاق»! خداوند از زمانى كه آدم را آفریده تا روز رستاخیز، هرگز زمین را از «حجت» خالى نگذاشته و نمى‏گذارد. خداوند از بركت وجود «حجت» خود در زمین، بلا را از مردم جهان دفع مى‏كند و باران مى‏فرستد و بركات نهفته در دل زمین را آشكار مى‏سازد.
عرض كردم: پیشوا و امام بعد از شما كیست؟ حضرت بسرعت برخاست و به اطاق دیگر رفت و طولى نكشید كه برگشت، در حالى كه پسر بچه‏اى را كه حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده مى‏درخشید به دوش گرفته بود.
فرمودند: «احمد بن اسحاق»! اگر پیش خدا و امامان محترم نبودى، این پسرم را به تو نشان نمى‏دادم، او همنام و هم كنیه رسول خداست، زمین را پر از عدل و داد مى‏كند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. او در میان این امت (از نظر طول غیبت) همچون «خضر» و «ذوالقرنین» است، او غیبتى خواهد داشت كه (در اثر طولانى بودن آن) بسیارى به شك خواهند افتاد و تنها كسانى كه خداوند آنان را در اعتقاد به امامت او ثابت نگه داشته و توفیق دعا جهت تعجیل قیام و ظهور او مى‏بخشد، از گمراهى نجات مى‏یابند... (87).
جلوه درخشان حقیقت
با تمام دشمنیها و كینه توزیهایى كه درباریان عباسى نسبت به امام عسكرى - علیه السلام - داشتند، عظمت معنوى و فروغ كمالات او گاه آنان را چنان تحت تأثیر قرار مى‏داد كه ناگزیر در برابر آن حضرت سر تعظیم فرود مى‏آوردند و زبان به مدح و ستایش آن بزرگوار مى‏گشودند.
«عبید الله بن خاقان» از درباریان و رجال مهمّ حكومت عباسى بود و پسرش «احمد» متصدى اراضى «قم» و مأمور اخذ مالیات این شهر و از ناصبیان (دشمنان امامان) شمرده مى‏شد. حسن بن محمد اشعرى و محمد بن یحیى و دیگران آورده‏اند كه روزى در مجلس او سخن از علویان و عقایدشان به میان آمد. «احمد» گفت:
من در «سامرّأ» كسى از علویان را از نظر روش و وقار و عفت و نجابت و فضیلت و عظمت در میان خانواده خویش و تمامى بنى هاشم مانند حسن بن على بن محمد (امام عسكرى) ندیدم. خاندانش او را بر بزرگسالان و سران خود مقدم مى‏داشتند. در نزد سران سپاه و وزیران و عموم مردم نیز همین وضع را داشت. به یاد دارم روزى نزد پدرم بودم، دربانان خبر آوردند: ابو محمد، ابن الرضا (88) (امام حسن عسكرى - علیه السلام -) مى‏خواهد وارد شود، پدرم با صداى بلند گفت: بگذارید وارد شود. من از اینكه در بانان نزد پدرم از او با كنیه و با احترام یاد كردند، شگفت زده شدم، زیرا نزد پدرم جز خلیفه یا ولیعهد یا كسى را كه خلیفه دستور داده بود او را به كنیه (89) یاد كنند، این گونه یاد نمى‏كردند. آنگاه مردى گندم گون، خوش قامت، خوشرو، نیكو اندام، جوان و داراى هیبت و جلالت وارد شد. چون چشم پدرم به او افتاد، از جا برخاست و چند گام به استقبال او رفت. به یاد نداشتم پدرم نسبت به كسى از بنى هاشم یا فرماندهان سپاه چنین احترامى ابراز كرده باشد. پدرم دست در گردن او انداخت و صورت و سینه او را بوسید و دست او را گرفت و بر جاى نماز خود كه در آنجا نشسته بود، نشانید، و خود، رو بروى او نشست و با او به صحبت پرداخت، و در ضمن صحبت، به او «فدایت شوم» مى‏گفت. من از آنچه مى‏دیدم در شگفت بودم. ناگاه دربانى آمد و گفت «موفق» عباسى (برادر خلیفه) آمده است و مى‏خواهد وارد شود. معمول این بود كه هرگاه «موفق» مى‏آمد، پیش از او دربانانان و نیز فرماندهان ویژه سپاه او مى‏آمدند و در فاصله در ورودى قصر تا مجلس پدرم در دو صف مى‏ایستادند و به همى حال مى‏ماندند و «موفق» از میان آنها عبود مى‏كرد.
بارى، پدرم پیوسته متوجه «ابو محمد» (امام عسكرى - علیه السلام) بود و با او گفتگو مى‏كرد تا آنگاه كه چشمش به غلامان مخصوص «موفق» افتاد، در این موقع به او گفت: فدایت شوم اگر مایلید، تشریف ببرید، و به دربانان خود دستور داد او را از پشت صف ببرند تا «موفق» او را نبیند. ابومحمد برخاست و پدرم نیز برخاست و دست در گردن او انداخت و با او خداحافظى كرد و او بیرون رفت.
من به دربانان و غلامان پدرم گفتم: وه! این چه كسى بود كه او را در حضور پدرم به كنیه یاد كردید و پدرم نیز با او چنین رفتار كرد؟!.
گفتند: او یكى از علویان است كه به او «حسن بن على - علیهما السلام -» مى‏گویند و به «ابن الرضا» معروف است. تعجب من بیشتر شد و آن روز همه‏اش در فكر او و رفتار پدرم با او بودم تا شب شد. عادت پدرم این بود كه پس از نماز عشأ مى‏نشست و گزارشها و امورى را كه لازم بود به اطلاع خلیفه برساند، بررسى مى‏كرد. وقتى نماز خواند و نشست، من آمدم و نزد او نشستم. كسى پیش او نبود. پرسید: احمد! كارى دارى؟
گفتم: آرى پدر، اگر اجازه مى‏دهى بگویم.
گفت: اجازه دارى.
گفتم، پدر! این مرد كه صبح او را دیدم چه كسى بود كه نسبت به او چنین تواضع و احترام نمودى و در سخنانت، به او «فدایت شوم» مى‏گفتى و خود و پدر و مادرت را فداى او مى‏ساختى؟! گفت: پسرم! او امام «رافضیان» (90)، «حسن بن على» معروف به «ابن الرضا» است.
آنگاه اندكى سكوت كرد. من نیز ساكت ماندم. سپس گفت: پسرم! اگر خلافت از دست خلفاى بنى عباس بیرون رود، كسى از بنى هاشم جز او سزاوار آن نیست، و این به خاطر فضیلت و عفت و زهد و عبادت و اخلاق نیكو و شایستگى اوست، پدر او نیز مردى بزرگوار و با فضیلت بود.
با این سخنان اندیشه و نگرانى ام بیشتر و خشمم نسبت به پدر فزونتر شد. دیگر هم و غمى جز این نداشتم كه درباره ابن الرّضا پرس و جو كنم و پیرامون اوكاوش و بررسى نمایم. از هیچ یك از بنى هاشم و سران سپاه و نویسندگان و قاضیان و فقیهان و دیگر افراد درباره او سؤال نكردم مگر آنكه او را در نظر آنان در نهایت بزرگى و ارجمندى و والایى یافتم، همه از او به نیكى یاد مى‏كردند و او را بر تمامى خاندان و بزرگان خویش مقدم مى‏شمردند. (بدین گونه) مقام او در نظرم بالا رفت، زیرا هیچ دوست و دشمنى را ندیدم مگر آنكه در مورد او به نیكى سخن مى‏گفت و او را مى‏ستود...(91).
شهادت امام، و توطئه‏هاى بى ثمر
معتمد عباسى كه همواره از محبوبیت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون دید توجه مردم به امام روز بروز بیشتر مى‏شود و زندان و اختناق و مراقبت تأثیر معكوس دارد، سرانجام به همان شیوه مزورانه دیرینه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.
دانشمند نامدار جهان تشیع، «طبرسى»، مى‏نویسد: بسیارى از دانشمندان ما گفته‏اند: امام عسكرى - علیه السلام - بر اثر مسومیت به شهادت رسید، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته‏اند. (92) «كفعمى»، دانشمند معروف شیعه، مى‏گوید: او را «معتمد» مسموم ساخت (93) و «محمدبن جریر بن رستم»، از دانشمندان شیعى در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكرى - علیه السلام - در اثر مسمومیت به درجه شهادت رسید. (94)
یكى از نشانه‏هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحرّكها و تلاشهاى فوق العاده‏اى بود كه معتمد عباسى در روزهاى مسمومیت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.
«ابن صبّاغ مالكى»، یكى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبید الله بن خاقان»، یكى از درباریان عباسى (كه از احترام او نسبت به امام یاد كردیم) مى‏نویسد:
«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسكرى - علیه السلام - معتمد، خلیفه عباسى حال مخصوصى پیدا كرد كه ما از آن شگفت زده شدیم و فكر نمى‏كردیم چنین حالى در او (كه خلیفه وقت بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسكرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه كه همه از فقیهان دربارى بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هرچه روى مى‏دهد به او گزارش كنند، نیز عده‏اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به «قاضى بن بختیار» فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب كند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سخت‏تر شده و بعید است بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامرّأ به حركت در آمد و سراپا فریاد و ناله گردید و بازارها تعطیل و مغازه‏ها بسته شد. بنى هاشم، دیوانیان، امراى لشكر، قاضیان شهر، شعرا، شهود و گواهان و سایر مردم براى شركت در مراسم تشییع حركت كردند، سامرّأ در آن روز یاد آور صحنه قیامت بود!
وقتى جنازه آماده دفن شد، خلیفه برادر خود، «عیسى بن متوكل»، را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامى كه جنازه را براى نماز روى زمین گذاشتند، عیسى نزدیك رفت و صورت آن حضرت را باز كرد. و به علویان و عباسیان و قاضیان و نویسندگان و شهود نشان داد و گفت: این «ابو محمد عسكرى» است كه به مرگ طبیعى درگذشته است و فلان و فلان از خدمتگزاران خلیفه نیز شاهد بوده‏اند!! بعد روى جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند، و فرمان داد براى دفن ببرند...»(95)
البته این نماز جنبه تشریفاتى داشت و طرحى بود كه رژیم حاكم براى لوث كردن ماجراى شهادت امام ریخته بود و چنانكه در میان دانشمندان شیعه مشهور است، حضرت مهدى - عج - به طور خصوصى بر جنازه پدر بزرگوارش، امام عسكرى - علیه السلام - نماز گزارد (96).
تلاش مذبوحانه جعفر كذّاب
«ابوالأدیان» مى‏گوید: من از خدمتگزاران امام عسكرى - علیه السلام - بودم و نامه‏ها آن حضرت را به شهرها مى‏بردم. در مرضى كه امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامه‏هایى نوشت و فرمودند: اینها را به «مدائن» مى‏برى، پانزده روز در سامرّأ نخواهى بود، روز پانزدهم كه داخل شهر شدى، خواهى دید كه از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته‏اند.
گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما كیست؟ فرمود هر كس به جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگرى بفرمایید. فرمودند: هر كس از آنچه در میان همیان (كمر بند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد كه بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟
من نامه‏هاى آن حضرت را به «مدائن» بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرّأ شدم، دیدم همان طور كه امام فرموده بود، از خانه امام صداى ناله بلند است. نیز دیدم برادرش «جعفر» (كذّاب) در كنار خانه آن حضرت نشسته و گروهى از شیعیان، اطراف او را گرفته به وى تسلیت، و به امامتش تبریك مى‏گویند (!!)
من از این جریان یكّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم كه جعفر شراب مى‏خورد و قمار بازى مى‏كرد و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریك گفتم، ولى از من چیزى نپرسید!
در این هنگام «عقید»، خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را كفن كردند، بیایید نماز بخوانید. جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند. «سمّان» (97) و «حسن بن على» معروف به «سلمه» پیشاپیش آنها قرار داشتند.
وقتى كه به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه «امام عسكرى - علیه السلام -» را كفن كرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتى كه خواست تكبیر نماز را بگوید، ناگاه كودكى گندمگون و سیاه موى كه دندانهاى پیشینش قدرى با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را كنار كشید و گفت: عمو! كنار برو، من باید بر پدرم نماز بخوانم. جعفر، در حالى كه قیافه‏اش دگرگون شده بود، كنار رفت. آن كودك بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود در كنار قبر پدرش امام هادى دفن كردند.
بعد همان كودك رو به من كرد و گفت: اى مرد بصرى! جواب نامه را كه همراه تو است بده! جواب نامه‏ها را به وى دادم و با خود گفتم: این دو نشانه (:نماز بر جنازه، و خواستن جواب نامه‏ها)، حالا فقط همیان مانده. آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. «حاجز وشأ» كه حاضر بود به جعفر گفت: آن كودك كى بود؟!! او مى‏خواست با این سؤال جعفر را (كه بیخود ادعاى امامت مى‏كرد) محكوم كند. جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیده‏ام و نمى‏شناسم!
در آنجا نشسته بودیم كه گروهى از اهل «قم» آمدند و از امام حسن عسكرى - علیه السلام - پرسیدند، و چون دانستند كه امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشین امام كیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام كرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامه‏ها و پولهایى آورده‏ایم، بفرمایید: نامه‏ها را چه كسانى نوشته‏اند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال بر آشفت و برخاست و در حالیكه گرد جامه‏هاى خود را پاك مى‏كرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم!! در این میان خادمى از خانه بیرون آمد و گفت: نامه‏ها از فلان كس و فلان كس است و در همیان هزار دینار است كه ده تا از آنها را آب طلا داده‏اند.
نمایندگام مردم قم نامه‏ها و همیان را تحویل داده و به خادم گفتند: هر كس تو را براى گرفتن همیان فرستاده، او امام است...(98)
تلاشهاى بى ثمر
«معتمد» عباسى كه با شهادت امام عسكرى - علیه السلام - به خیال خام خویش، به مقصد و مرادخود رسیده بود، تصور مى‏كرد دیگر خطرى سر راه حكومت خودكامه وى وجود ندارد، ولى براى اطمینان خاطر خود دست به اعمال دیگرى زد كه نشانه جاه‏طلبى و عمق نگرانى او از ناحیه فرزند امام بود. او به عده‏اى مأموریت داد كه وارد منزل امام شوند و اثاثیه حضرت را كاملاً بازرسى كرده آنها را مهر و موم نمایند.
از طرف دیگر، چون شنیده بود كه از حضرت عسكرى - علیه السلام - فرزندى باقى مانده، در صدد یافتن او بر آمد و دستو داد عده‏اى از قابله‏ها، زنان و كنیزان آن حضرت را معاینه نمایند و اگر آثار حملى در آنان مشاهده شد، گزارش كنند. نقل شده است كه یكى از قابله‏ها به كنیزى ظنین شد و از طرف خلیفه دستور داده شد كه آن كنیز را در محلیل تحت نظر قرار بدهند و «نحریر» (یكى از درباریان، و پیشكار مخصوص خلیفه) همراه عده‏اى از زنان مراقب حالاو باشند تا صدق و كذب گزارش معلو گردد. (99) مدّت دو سال آن كنیز تحت نظر بود ولى سر انجام اثرى از حمل ظاهر نشد و كذب گزارش روشن گشت! (100)
در این هنگام معتمد براى آنكه وانمود كند كه از امام عسكرى - علیه السلام - فرزندى باقى نمانده، و شیعیان از وجود امام بعدى نومید گردند، دستور داد میراث آن حضرت میان مادر و برادرش جعفر تقسیم شود (101)، ولى شیعیان همچنان عقیده داشتند كه از امام فرزندى باقى مانده است كه امامت را به عهده دارد (102)، زیرا تعدادى از آنان فرزند خردسال امام را قبلاً دیده بودند (چنانكه نمونه آن را قبلاً گفتیم).
در هر حال فشار و اختناق و انواع محدودیتها در مورد خاندان امام براى یافتن امام دوازدهم همچنان ادامه داشت تا آنكه قیام «یعقوب بن لیث صفارى» در «خراسان»، و مرگ ناگهانى «عبد الله بن یحیى بن خاقان» و آشوب و فتنه «صاحب الزنج» در «بصره» پیش آمد و دربار عباسى تمام نیروى خود را براى مقابله با این حركتهابسیج كرد و دیگر مجال تعرّض و سختگیرى در مورد خاندان امام باقى نماند! (103)(104)

 

پی نوشتها:
51-عثمان بن سعید بعدها به افتخار نمایندگى امام دوازدهم در غیبت صغرى نائل گردید و ما به خواست خدا در بخش نمایندگان امام دوازدهم شرح حال او را خواهیم نوشت/
h2>- شیخ طوسى، الغیبة، تهران، مكتبة نینوى الحدیثة، ص 214 - حاج شیخ عباس قمى، سفینة البحار، تهران، كتابخانه سنائى، ج‏2، ص 158/
53- ابن شهر آشوب، مناقب، قم كتابفروشى مصطفوى، ج‏4، ص 427/
54- درباره شخصیت و فضیلت ابو هاشم جعفرى در چند صفحه پیش، توضیح دادیم/
55- شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 343 - ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفرشى مصطفوى، ج‏4، ص 439- مسعودى، اثبات الوصیة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1373 ه".ق، ص 242 - سید محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ه".ق، ص 40 - طبرسى، اعلام الورى، ط3، دار الكتب الاسلامیة، ص 372 - كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه".ق، ج‏1، ص 508/
56- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مطصفوى، ج‏4، ص 431 - على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة، تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه".ق، ج‏3، ص 218/
57- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مطصفوى، ج‏4، ص 431 - على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة، تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه".ق، ج‏3، ص 218/
58على بن جعفر از دوستداران صمیمى و یاران ویژه و بسیار مورد اعتماد امام هادى و امام عسكرى - علیهما السلام - و از كارگزاران آن دو بزرگوار بوده است. او به جرم نمایندگى از طرف امام هادى، توسط متوكل عباسى مدتى زندانى گردید و پس از آزادى، به امر امام، به مكه رفت و در آنجا مقیم گردید. گویا او همچنان در مكه بوده كه انفاق او را ابوطاهر دیده است.ر.ك به: شریف القرشى، باقر، حیاة الامام العسكرى، دار الكتاب الاسلامى، ص 155 - 156 - شیخ طوسى، مأخذ گذشته، ص 212 - ما مقانى، تنقیح المقال، تهران انتشارات جهان، ج‏2، ص 271 - 272 - شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال كشّى)، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه".ش، ص 523 و 607/
59- طوسى، الغیبة، تهران، مكتبة نینوى الحدیثة، ص .212 این روایت با مقدارى تفاوت، در كتاب «مناقب» این شهر اشوب نیز نقل شده است، ولى به نظر نگارنده آنچه در غیبت شیخ طوسى نقل شده به صحت نزدیكتر است/
60-على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة، تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه".ق، ج 3، ص 217/
61- على بن عیسى، همان كتاب، ص 216/
62- طبرسى، احتجاج، نجف المطبعة المرتضویة، 1350، ص 257/
63- شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 351 - اعلام الورى، ط3، دار الكتب الاسلامیة، ص 445/
64- طبرسى، اعلام الورى، ص 448 و 449/
65- طبرسى، اعلام الورى، ص 448 و 449/
66- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 435 - على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة، تبریز مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه". ق، ج 3، .211
67- ابن شهر آشوب، همان كتاب، ج 4، ص 425 - حاج شیخ عباس قمى، الأنوار البهیة، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 161 - تتمة المنتهى، چاپ دوم، تهران، كتابفروشى مركزى، 1333 ه". ق، ص 299 با اندكى اختلاف در الفاظ.
با توجه به این كه شهادت امام عسكرى - علیه السلام - در سال 260 و در گذشت على بن حسین بابویه در سال 329 یعنى 69 سال پس از شهادت حضرت عسكرى رخ داده، برخى، نگارش چنین نامه‏اى را با عناوینى مانند: بزرگمرد و فقیه و مورد اعتماد من، از طرف امام به وى كه در آن زمان جوانى بیست ساله بوده، بعید شمرده‏اند، مگر آنكه بگوییم: وى در عین جوانى از نظر فضیلت و شخصیت معنوى در چنان رتبه والایى قرار داشته كه شایسته ذكر چنین القابى بوده است (تاریخ الغیبة الصغرى، محمد صدر، الطبعة الأولى، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1392 ه". ق، ص 196).
68- طبسى، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسكرى، الطبعة الأولى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1413 ه". ق، ص .121
69- طبسى، همان كتاب، ص .217
70- مسعودى، اثبات الوصیّة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعةةة الحیدریة، 1374 ه". ق، ص .234
71- مسعودى، همان كتاب، ص .246
72- مسعودى، همان كتاب، ص .238
73- حسن بن على بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانیة، 1363 ه". ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرّفة، ص .487
74-طبرسى،، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الأسلامیة ص .375
75- على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة، تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه". ق، ج 3، ص 207 - مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه". ق، ج 50، ص .298
76- شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 340 - ابن شهر اشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 436 - مجلسى، همان كتاب، ص 277 - كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه". ق، ج 1، ص .506
77- على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه". ق، ص 214 - شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسینى، ص 168 - ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص .303
78- طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامیة، ص 372 - ابن شهر آشوب، همان كتاب، ص 432 - مسعودى، اثبات الوصیة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه".ق، ص .241
79- طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامیة، ص 375 - مسعودى، همان كتاب، ص 242 - كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه".ق، ج 1، ص 510 - شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى ص 344 - على بن عیسى الاربلى، همان كتاب، ج 3، ص .204
80- مسعودى، همان كتاب، ص .241
81- ابن شهر اشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص .440
82- ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 303 - ابن شهر آشوب، همان كتاب، ص 432 - شبلنجى،، نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسینى،، ص 167 (با اندكى تفاوت).
83- غِفار نام قبیله ابوذر بود.
84- مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه". ق، ج 50، ص .269
85- طبسى، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسكرى،، ط 1، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1317 ه". ش، ص 136، به نقل از كتاب الهدایة الكبرى تألیف حسین بن حمدان حضینى، ص .386
86- على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة، ج 3، ص 207 - مجلسى، بحار الأنوار، ج 50، ص .297
87- صدوق، كمال الدین، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین، 1405 ه". ق، ج 2، ص 384 (باب 38).
88- پس از امام رضا - علیه السلام - در جامعه آن روز و نیز در دربار حكومت عباسیان، امامان بعدى یعنى امام جواد و امام هادى و امام عسكرى - علیهم السلام - را به احترام انتساب به امام رضا - علیه السلام - «ابن الرضا» (فرزند رضا) مى‏نامیدند.
89- در بین عرب، مرسوم است كه براى اداى احترام، افراد را با كنیه مورد خطاب قرار مى‏دهند.
90-دشمنان شیعیان، آنان را به طعنه «رافضى» مى‏نامیدند.
91-شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 338 - فتّال نیشابورى، روضة الواعظین، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ص 273 - 275 - طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلامیة، ص 376 - 377 - كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه". ق، ج 1، ص 503 - على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة، تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه". ق، ج 3، ص 197 - پیشواى یازدهم حضرت امام حسن عسكرى - علیه السلام - نشریه مؤسسه در راه حق، ص 13 - .17
92-اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامیة، ص .367
93-حاج شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص .162
94-دلائل الامامة، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1383 ه". ق، ص .223
95-الفصول المهّمة، چاپ قدیم، ص 307 - .308 این قضیه را مرحوم شیخ مفید در ارشاد و فتّال نیشابورى در روضه الواعظین و طبرسى در اعلام الورى و على بن عیسى الاربلى از قول احمد پسر عبد الله بن خاقان نقل كرده‏اند. این گزارش نشان مى‏دهد كه امام در جامعه چه موقعیتى داشته و حكومت عباسى چرا نگران بوده است و نیز روشن مى‏كند كه خلیفه از برملا شدن مسمومیت و قتل امام تا چه حد وحشت داشته است و لذا با زمینه سازى قبلى كوشیده است شهادت امام را مرگ طبیعى قلمداد كند!
96-صدوق، كمال الدین، قم، مؤسسه النشر الاسلامى،، (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه". ق، باب 43، ص 475 - مجلسى، بحار الأنوار، الطبعة الثانیة، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه". ق، ج 50، ص 332 - .333
97-مقصود، عثمان بن سعید عَمرى از یاران نزدیك امام عسكرى - علیه السلام - است كه به مناسبت شغلش كه روغن فروشى بود، به سمّان (= روغن فروش) معروف شده بود.
98-صدوق، كمال الدین، قم، مؤسسه النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم، 1405 ه". ق، ص .475
99-كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه". ق، ج 1، ص 505 - مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه". ق، ج 50، ص .329
100-كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه". ق، ج 1، ص 505 - مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه". ق، ج 50، ص .329
101-كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه". ق، ج 1، ص 505 - مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه". ق، ج 50، ص .329
102-على بن عیسى الاربلى، كشف الغمة، تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه". ق، ج 3، ص 199 - فتّال نیشابورى، روضة الواعظین، ط 1 بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1406 ه". ق، ص .276
103-مجلسى، بحار الأنوار، ط 3، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه" .ق، ج 50 ص 331 - محمد بن جریر بن رستم طبرى، ط 3، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه". ش، ص 224 - صدوق، كمال الدین، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین، 1405 ه". ق، ص .475

 


منبع: سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى، صص 662 - 615
جمعه 29/10/1391 - 13:54
اهل بیت

جستاری در زندگی امام عسكرى (علیه السلام) – (1)

جستاری در زندگی امام عسكرى (علیه السلام) – (1)
جستاری در زندگی امام عسكرى (علیه السلام) – (1)

نویسنده:مهدى پیشوایى

امام عسكرى، یازدهمین پیشواى شیعیان، در سال 232 ه". ق چشم به جهان گشود (1). پدرش امام دهم، حضرت هادى - علیه السلام - و مادرش بانوى پارسا و شایسته، «حُدَیثه»، است (2) كه برخى، از او بنام «سوسن» یاد كرده‏اند (3). این بانوى گرامى، از زنان نیكو كار و داراى بینش اسلامى بود و در فضیلت او همین بس كه پس از شهادت امام حسن عسكرى - علیه السلام - پناهگاه و نقطه اتّكاى شیعیان در آن مقطع زمانى بسیار بحرانى و پر اضطراب بود (4).
از آنجا كه پیشواى یازدهم به دستور خلیفه عباسى در «سامّرأ»، در محله «عسكر» سكونت (اجبارى) داشت، به همین جهت «عسكرى» نامیده مى‏شود (5).
از مشهورترین القاب دیگر حضرت، «نقى» و «زكى» (6) وكنیه‏اش «ابو محمد» است. او 22 ساله بود كه پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدّت امامتش 6 سال و عمر شریفش 28 سال بود، در سال 260 ه" به شهادت رسید و در خانه خود در سامّرأ در كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد (7).
خلفاى معاصر حضرت
امام عسكرى - علیه السلام - در مدت كوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفاى عباسى كه هر یك از دیگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود، این سه تن عبارتند از:
1 - المعتزّ بالله (252 - 255)
2 - المهتدى الله(255 - 256)
3 - المعتمد بالله(256 - 279)
خلفاى عباسى كه روز نخست به نام طرفدارى از علویان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنى امیه قیام كردند، آنچه را كه قبلاً به مردم وعده داده بودند، نادیده گرفته و مانند خلفاى بنى امیه و بلكه بدتر از آنان ستمگرى و خود كامگى را آغاز كردند.
براى ارائه كارنامه سیاه خلفاى عباسى كه با امام عسكرى - علیه السلام - معاصر بودند، ذیلاً به حوادث دوران حكومت‏و چگونگى زمامدارى آنان را به صورت فشرده اشاره مى‏كنیم:
1 - معتزّ
وى فرزند متوكل عباسى است كه پس از بركنارى مستعین در سال 252 زمام امور را به دست گرفت و راه پیشینیان را تعقیب كرد.
پس از قتل متوكل، تركان بر امور كشور مسلط شدند و به جاى اینكه خلیفه فرمانده آنان باشد، خلیفه را به زیر فرمان خود در آوردند، به گونه‏اى كه اگر خلیفه به خواسته‏هاى آنان تن نمى‏داد، نقشه بركنارى یا قتل او را مى‏كشیدند. داستانى كه ذیلاً یادآور مى‏شویم گواه این معنا است:
روزى «معتز» گروهى از همفكران و محرمان اسرار خود را در مجلسى گرد آورد سپس ستاره‏شناسى را احضار كردند تا مدت خلافت وى را تعیین كند. در این موقع ظریفى كه در مجلس بود، گفت: من بیش از ستاره شناس، از مدت خلافت و عمر او آگاهم. آنگاه نظریه خود رإ؛ ّّل چنین بیان كرد: تا روزى كه تركان هوادار خلیفه هستند و دوام حكومت او را بخواهند، او بر مسند خلافت مستقر خواهد بود و روزى كه مورد خشم آنان قرار گیرد و علاقه آنان از او قطع شود، آن روز پایان حكومت او خواهد بود!(8)
قتل معتزّ
بر اثر نفوذ و تسلط تركان در دربار خلافت، وضع به گونه‏اى بود كه خلیفه یك مقام تشریفاتى بیش نبود ورتق وفتق امور عملاً در دست تركان قرار داشت.
روزى گروهى از تركان وارد قصر معتز شدند و او را كشان كشان به اتاقى بردند، آنگاه او را با چوب و چماق كتك زده و پیراهنش را سوزاندند و او را در حیاط قصر زیر آفتاب نگه داشتند. آفتاب آن روز به قدرى گرم بود كه زمین مانند تنور داغ بود و هیچ كس نمى‏توانست دو پاى خود را بر روز زمین بگذارد و ناچار بود به اصطلاح پا بپا شود. در این موقع تركان او را از مقام خلافت خلع كردند و گروهى را بر این خلع گوه گرفتند. سپس به منظور قتل خلیفه معزول تصمیم گرفتند او را به یك نفر بسپارند تا در اثر گرسنگى و تشنگى و شكنجه‏هاى فراوان به زندگى او خاتمه دهد. بدین گونه خلیفه را در حالى كه نیمه جانى در بدن داشت، در سردابى جا دادند و درب سرداب را با خشت و گچ مسدود كردند و معتز به همان حالت زنده به گور شد!(9)
2 مهتدى
«مهتدى»، دومین خلیفه معاصر امام یازدهم، و چهاردهمین خلیفه عباسى بود كه پس از قتل برادرش «معتز» در سال 255 ه" بر مسند خلافت تكیه زد.
مهتدى نیز بسان برادر، استقلالى در كارها نداشت و پیوسته بازیچه دست تركان دربار عباسى بود. مهتدى، در قیاس با دیگر خلفاى عباسى، فردى معتدل بود، و از نظر اخلاق و رفتار بى شباهت به «عمر بن عبدالعزیز» در میان خلفاى بنى امیه نبود. او گاهى مى‏گفت: در میان خلفاى اموى حداقل یك فرد پاكدامن (عمر بن عبدالعزیز) وجود داشت، براى ما بسیار شرم آور است كه در میان خلفاى عباسى كسى شبیه و مانند او نباشد؛ ازینرو او نیز همچون عمر بن عبدالعزیز تا حدودى به شكایات مردم رسیدگى مى‏كرد و در غذا و لباس و امور اقتصادى میانه روى را رعایت مى‏نمود. او پس از رسیدن به خلافت، دربار را از مظاهر تشریفات و اشرافیگرى پاكسازى و بساط میگسارى را جمع كرد. مورخان در این زمینه داد سخن داده او را به این مناسبت ستوده‏اند (10).
البته به نظر مى‏رسد كه انگیزه مهتدى در این حركت، ملاحظات اجتماعى و سیاسى بوده است. او این معنا را درك مى‏كرد كه در جامعه اسلامى افرادى به مراتب از او بهتر و آگاهتر و شایسته‏تر وجود دارند و با وجود چنین شخصیتهایى او باید زمام كار مسلمانان را به آنان بسپارد و خود از صحنه سیاست و زمامدارى كنار برود و با این ژستها مى‏خواست پایگاه مردمى پیدا كند، وگرنه شخصى كه به قول برخى از مورخان، روزها روزه مى‏گرفت و با نان و سركه و نمك افطار مى‏كرد (11)، باید آنچنان هوسهاى نفسانى خویش را سركوب كرده باشد كه خلافت را به چیزى نخرد، در صورتى كه مى‏بینیم او تا آخرین لحظه عمر و تا روزى كه مانندبرادر خود معتز كشته شد، بر مسند خلافت تكیه زده بود. تاریخ از این زمامداران زیاد دیده و بسیار بعید است كه این نوع كارها انگیزه الهى داشته باشد. روشنترین گواه بر دنیاطلبى و طغیانگرى مهتدى این است كه وى امام عسكرى را به زندان فرستاد و در دوران حكومت او تا شبى كه كشته شد امام در زندان به سر مى‏برد و حتى تصمیم داشت امام را به قتل برساند. (12)
3 - معتمد
سومین خلیفه معاصر امام عسكرى - علیه السلام - معتمد عباسى است. چهار سال از دوران امامت حضرت عسكرى - علیه السلام - در دوران حكومت او سپرى شده است.
معتمد در سال 229 متولد شد و در سال 256 به وسیله تركان به خلافت رسید و در سال 279 در گذشت.
اگر مورخان درباره مهتدى (پسر عموى معتمد) (13) مطالبى تمجیدآمیز نوشته و تا حدى او را ستوده‏اند، در مقابل، در بیان فساد اخلاق معتمد داد سخن داده‏اند و اتفاق نظر دارند كه او شیفته عیاشى و خوشگذرانى بود و آنچه براى او مطرح نبود كار و گرفتاریهاى مردم بود. از این جهت مردم نیز از او روى گردان بودند و چشم امید به برادر او «موفق» (طلحه) دوخته بودند زیرا به علت آنكه او بشدت در فساد اخلاق و شهوات غوطه ور شده بود(14)، برادرش «موفق» زمام امور را به دست گرفته بود.
مورخان در باب اقتدار «موفق» در عصر معتمد مى‏نویسند: گرچه زمام خلافت بظاهر در دست «معتمد» بود، اما در واقع گرداننده خلافت «موفق» بود و براى معتمد از خلافت نامى بیش نبود. (15)
اوضاع سیاسى، اجتماعى عصر امام عسكرى (علیه السلام)
چنان كه دیدیم، خلفاى عباسى از هر گونه اِعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمى‏كردند و این فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسكرى در سامّرأ به اوج خود رسید. شدّت این فشارها به قدرى بود كه سه پیشواى بزرگ شیعه كه در مركز حكومت آنها (سامّرأ) مى‏زیستند، با عمر كوتاهى جام شهادت نوشیدند: امام جواد در سن 25 سالگى، امام هادى در سن 41 سالگى و امام عسكرى در سن 28 سالگى كه جمعاً 92 سال مى‏شود؛ و این حاكى از شدّت فشارها و صدمات رسیده بر آنها مى‏باشد. ولى در این میان، فشارها و محدودیتهاى زمان امام حسن عسكرى، به دو علّت، از دو پیشواى دیگر بیشتر بود:
1- در زمان امام عسكرى - علیه السلام - شیعه به صورت یك قدرت عظیم در عراق درآمده بود و همه مردم مى‏دانستند كه این گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حكومت هیچ یك از عباسیان را مشروع و قانونى نمى‏داند، بلكه معتقد است امامت الهى در فرزندان على - علیه السلام - باقى است، و در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسكرى - علیه السلام - بود. گواه قدرت شیعیان، اعتراف وزیر «معتمد» عباسى، به این موضوع است. توضیح اینكه پس از شهادت حضرت عسكرى، برادرش جعفر «كذّاب» نزد عبید الله رفت و گفت: منصب برادرم را به واگذار، من در برابر آن سالیانه بیست هزار دینار به تو مى‏دهم. وزیر به او پرخاش كرد و گفت: احمق! خلیفه آن قدر به روى كسانى كه پدر و برادر تو را امام مى‏دانند، شمشیر كشید تا بلكه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام كوششهایى كه كرد توفیقى به دست نیاورد، اینك اگر تو در نظر شیعیان امام باشى نیازى به خلیفه و غیر خلیفه ندارى واگر در نظر آنان چنین مقامى نداشته باشى، كوشش ما، در این راه كوچكترین فایده‏اى نخواهد داشت. (16)
2 - خاندان عباسى و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، مى‏دانستند مهدى موعود كه تار و مار كننده كلیه حكومتهاى خود كامه است، از نسل حضرت عسكرى - علیه السلام - خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلكه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود كنند (همچون تلاش بیهوده فرعونیان براى نابودى موسى!) چنانكه در جریان شهادت امام توضیح خواهیم داد.
به دلائل یاد شده در بالا، فشار و اختناق در مورد پیشواى یازدهم فوق العاده شدید بود و از هر طرف او را تحت كنترل و نظارت داشتند. حكومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعى امام نگران بود كه امام را ناگزیر كرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود.(17)(18)
دربار عباسى به قدرى وحشت داشت كه به این مقدار كفایت نكرد، بلكه «معتز» امام را بازداشت و زندانى كرد (19) و حتى به «سعید حاجب» دستور داد امام را به سمت كوفه حركت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، تركان، خودِ او را به هلاكت رساندند(20)/
پس از او «مهتدى» نیز امام را بازداشت و زندانى كرد و تصمیم به قتل حضرت داشت كه خداوند مهلت نداد و تركان بر ضدّ او شوریدند و وى را به قتل رساندند (21).
تدابیر امنیتى امام عسكرى (علیه السلام)
علاوه بر آنچه گفتیم، اسناد و شواهد دیگرى در دست است كه از یك سو عمق شیطنت و وسعت نقشه‏هاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و یارانش را نشان مى‏دهد، و از سوى دیگر هشیارى و تدابیر امنیتى امام را بخوبى جلوه گر مى‏سازد كه از آن جمله چند مورد یاد شده در زیر را مى‏تون نام برد:
1 - «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى» (22) مى‏گوید: ما چند نفر در زندان بودیم كه «امام عسكرى» و برادرش «جعفر» را وارد زندان كردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردى «جمحى» (خ ل: عجمى) بود و ادعا مى‏كرد كه از علویان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى كه از شما نیست نمى‏بود، مى‏گفتم كى آزاد مى‏شوید. آنگاه به مرد «جمحى» اشاره كرد كه بیرون رود، و او بیرون رفت. سپس فرمودند: این مرد از شما نیست، از او بر حذر باشید، او گزارشى از آنچه گفته‏اید براى خلیفه تهیه كرده كه هم اكنون در میان لباسهاى اوست. یكى از حاضران او تفتیش كرد و گزارش را كه در لاى لباس پنهان كرده بود، كشف كرد، مطالب مهم و خطرناكى درباره ما نوشته بود.(23)
این حادثه نشان مى‏دهد كه حتى در زندان هم براى كنترل امام و شیعیان، مأمور مخفى گماشته بودند.
2 - یكى از یاران امام بنام «احمد بن اسحاق» مى‏گوید: به حضور امام رسیدم و از او درخواست كردم كه چیزى بنویسد و من خط او ببینم تا اگر نامه‏اى از او رسید، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل كند) امام فرمودند: خط من، گاهى با قلم باریك و گاهى با قلم پهن است، اگر چنین تفاوتى مشاهده كردى نگران نباش...(24)
3- یكى از یاران امام مى‏گوید: ما گروهى بودیم كه وارد سامرّأ شدیم و مترصد روزى بودیم كه امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در كوچه و خیابان ببینیم. در این هنگام نامه‏اى به این مضمون از طرف امام به ما رسید: هیچ كدام بر من سلام نكنید، هیچ كس از شما به سوى من اشاره نكند، زیرا براى شما خطر جانى دارد! (25)
4- «عبدالعزیز بلخى» مى‏گوید: روزى در خیابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسكرى را دیدم كه به سوى دروازه شهر حركت مى‏كرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد كنم كه: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید. ولى با خود گفتم در این صورت مرا مى‏كشند! امام وقتى به كنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره كرد كه سكوت! من بسرعت پیش رفتم و بوسه بر پاهاى او زدم. فرمودند: مواظب باش، اگر فاش كنى، هلاك مى‏شوى! شب آن روز به حضور امام رسیدم. فرمودند: باید رازدارى كنید وگرنه كشته مى‏شوید، خود را به خطر نیندازید. (26)
5- در زمان امام عسكرى - علیه السلام - شخصى از علویان به عزم كسب و كار از سامرّأ بیرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ایران تا همدان و قزوین) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد كرد و پرسید:
- از كجا آمده‏اى؟
- از سامرّأ.
- آیا فلان محله و فلان كوچه را مى‏شناسى؟
- آرى.
- از حسن بن على خبرى دارى؟
- نه.
- براى چه به جبل آمده‏اى؟
- براى كسب و كار.
- من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با هم به سامرّأ برویم و مرا به خانه حسن بن على (عسكرى) برسان. علوى پذیرفت و او را به خانه امام برد...(27)
این ماجرا بخوبى نشان مى‏دهد كه به واسطه كنترل بسیار شدید حكومت، دسترسى به امام تا چه حدّ دشوار بوده است.
از طرف دیگر، مبلغى كه مرد حلوانى - در برابر راهنمایى او به خانه حضرت - به شخص علوى پرداخت، نشانه اهمیّت دیدار با امام در آن روزگا است ،زیرا پنجاه دینار در آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است، چه، ارزش یك دینار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل یك شتر دانسته‏اند (28)، بنابر این پنجاه دینار از نظر قدرت خرید در آن زمان، مثل این بوده است كه كسى در زمان ما، قیمت پنجاه شتر را بپردازد!
ابعاد هفتگانه فعالیت امام عسكرى (علیه السلام)
امام عسكرى، با وجود همه این فشارها و كنترلها و مراقبتهاى بى وقفه حكومت عباسى، یك سلسله فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى و علمى در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامى انجام مى‏داد كه مى‏توان آنها را بدین گونه خلاصه كرد:
1 - كوششهاى علمى در دفاع از آیین اسلام و ردّ اشكالها و شبهات مخالفان، و نیز تبیین اندیشه صحیح اسلامى،
2 - ایجاد شبكه ارتباطى با شیعیان مناطق مختلف از طریق نمایندگان و اعزام پیكها و ارسال پیامها،
3 - فعالیتهاى سرّى سیاسى بر رغم تمامى كنترلها و مراقبتهاى حكومت عباسى،
4 - حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان، بویژه یاران خاص خود،
5 - تقویت و توجیه سیاسى رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشكلات،
6 - استفاده گسترده از آگاهى غیبى براى جلب منكران امامت و دلگرمى شیعیان،
7 - آماده سازى شیعیان براى دوران غیبت فرزند خود امام دوازدهم/
اینك هر كدام از این فعالیتها، را جداگانه توضیح مى‏دهیم:
1 - كوششهاى علمى‏
گرچه امام عسكرى به حكم شرائط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدى كه حكومت عباسى برقرار كرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح كل جامعه نشد، اما در عین حال، با همان فشار و خفقان شاگردانى تربیت كرد كه هر كدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثرى داشتند/
«شیخ طوسى» - ره - تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت كرده است(29) كه در میان آنان چهره‏هاى روشن، شخیتهاى برجسته و مردان وارسته‏اى مانند: احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، عبدالله بن جعفر حمیرى، ابو عمرو عثمان بن سعید عَمرى، على بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم مى‏خورند كه شرح خدمات و كوشهاى آنان در این كتاب نمى‏گنجد و زندگینامه پر افتخار و آموزنده آنان را مى‏توان در كتب رجال خواند/
علاوه بر تربیت این شاگردان، گاهى چنان مشكلات و تنگناهایى براى مسلمانان پیش مى‏آمد كه جز حضرت عسكرى كسى از عهده حل آنها بر نمى‏آمد. امام در این گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با یك تدبیر فوق العاده، بن بست را مى‏شكست و مشكل را حل مى‏كرد. براى این مطلب مى‏توان دو نمونه ذكر كرد:
الف - اشتباه فیلسوف!
«ابن شهر آشوب» مى‏نویسد: «اسحاق كِندى» كه از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مى‏رفت و در عراق اقامت داشت(30)، كتابى تألیف نمود به نام «تناقضهاى قرآن»! او مدتهاى زیادى در منزل نشسته و گوشه نشینى اختیار كرده و خود را به نگارش آن كتاب مشغول ساخته بود. روزى یكى از شاگردان او به محضر امام عسكرى - علیه السلام شرفیاب شد. هنگامى كه چشم حضرت به او افتاد، فرمودند:
آیا در میان شما مردى رشید وجود ندارد كه گفته‏هاى استادتان «كندى» را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض كرد: ما همگى از شاگردان او هستیم و نمى‏توانیم به اشتباه استاد اعتراض كنیم. امام فرمودند: اگر مطالبى به شما تلقین و تفهیم شود مى‏توانید آن را براى استاد نقل كنید؟
شاگرد گفت: آرى، امام فرمود:
از اینجا كه برگشتى به حضور استاد برو و با او به گرمى و محبت رفتار نما و سعى كن با او انس و الفت پیدا كنى. هنگامى كه كاملاً انس و آشنایى به عمل آمد، به او بگو: مسئله‏اى براى من پیش آمده است كه غیر از شما كسى شایستگى پاسخ آن را ندارد و آن مسئله این است كه: آیا ممكن است گوینده قرآن از گفتار خود معانى اى غیر از آنچه شما حدس مى‏زنید اراده كرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلى، ممكن است چنین منظورى داشته باشد. در این هنگام بگو شما چه مى‏دانید، شاید گوینده قرآن معانى دیگرى غیر از آنچه شما حدس مى‏زنید، اراده كرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معناى خود به كار برده‏اید؟ امام در اینجا اضافه كرد: او آدم باهوشى است، طرح این نكته كافى است كه او را متوجه اشتباه خود كند/
شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمینه براى طرح مطلب مساعد گردید. سپس سؤال امام را به این نحو مطرح ساخت:
آیا ممكن است گوینده‏اى سخنى بگوید و از آن مطلبى اراده كند كه به ذهن خواننده نیاید؟ و به دیگر سخن: مقصود گوینده چیزى باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فیلسوف عراقى با كمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تكرار كن. شاگرد سؤال را تكرار نمود. استاد تأملى كرد و گفت: آرى، هیچ بعید نیست امكان دارد كه چیزى در ذهن گوینده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر كلام گوینده چیزى بفهمد كه وى خلاف آن را اراده كرده باشد/
استاد كه مى‏دانست شاگرد او چنین سؤالى را از پیش خود نمى‏تواند مطرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را قسم مى‏دهم كه حقیقت را به من بگویى، چنین سؤالى از كجا به فكر تو خطور كرد؟
شاگرد: چه ایرادى دارد كه چنین سؤالى به ذهن خود من آمده باشد؟استاد: نه، تو هنوز زود است كه به چنین مسائلى رسیده باشى، به من بگو این سؤال را از كجا یاد گرفته‏اى؟
شاگرد: حقیقت این است كه، «ابو محمد» (امام حسن عسكرى - علیه السلام -) مرا با این سؤال آشنا نمود/
استاد: اكنون واقع امر را گفتى. سپس افزود: چنین سؤالهایى تنها زیبنده این خاندان است (آنان هستند كه مى‏توانند حقیقت را آشكار سازند)(31)/
آنگاه استاد با درك واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشى روشن كردند و آنچه را كه به عقیده خود درباره «تناقضهاى قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند!(32)
ب - مشت راهب باز مى‏شود!
یك سال در سامرّأ قحطى سختى پیش آمد. «معتمد»، خلیفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقأ (طلب باران‏9 بروند. مردم سه روز پى در پى براى نماز به مصلاّ رفتند و دست به دعا بر داشتند، ولى باران نیامد. روز چهارم «جاثِلیق»، بزرگ اسقفان مسیحى، همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت. یكى از راهبان هر وقت دست خود را به سوى آسمان بلند مى‏كرد بارانى درشت فرو مى‏بارید. روز بعد نیز جاثلیق همان كار را كرد و آنقدر باران آمد كه دیگر مردم تقاضاى باران نداشتند، و همین امر موجب شگفت مردم و نیز شك و تردید و تمایل به مسیحیت در میان بسیارى از مسلمانان شد. این وضع بر خلیفه ناگوار آمد و ناگزیر امام را كه زندانى بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را دریاب كه گمراه شدند!
امام فرمودند: از جاثلیق و راهبان بخواه كه فردا سه شنبه به صحرا بروند/
خلیفه گفت: مردم دیگر باران نمى‏خواهند، چون به قدر كافى باران آمده است، بنابراین به صحرا رفتن چه فایده‏اى دارد؟
امام فرمودند: براى آنكه ان شأ الله تعالى شك و شبهه را برطرف سازم/
خلیفه فرمان داد پیشواى مسیحیان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسكرى - علیه السلام - نیز در میان جمعیت عظیمى از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسیحیان و راهبان براى طلب باران دست به سوى آسمان برداشتند. آسمان ابرى شد و باران آمد. امام فرمان دست راهب معینى را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آوردند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامى از استخوانهاى آدمى یافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچه‏اى پیچید و به راهب فرمودند: اینك طلب باران كن! راهب این بار نیز دست به آسمان برداشت، اما بعكس ابر كنار رفت و خوشید نمایان شد! مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:
این استخوان چیست ؟
امام فرمودند: این استخوان پیامبرى از پیامبران الهى است كه از قبور برخى پیامبران برداشته‏اند و استخوان هیچ پیامبرى ظاهر نمى‏گردد جز آنكه باران نازل مى‏شود. خلیفه امام را تحسین كرد. استخوان را آزمودند، دیدند همان طور است كه امام مى‏فرماید/
این حادثه باعث شد كه امام از زندان آزاد شود و احترام او در افكار عمومى بالا رود. در این هنگام امام از فرصت استفاده كرده و آزادى یاران خود را كه با آن حضرت در زندان بودند، از خلیفه خواست و او نیز خواسته حضرت را به جا آورد(33)/
2- ایجاد شبكه ارتباطى با شیعیان‏
در زمان امام عسكرى - علیه السلام - تشیع در مناطق مختلف و شهرهاى متعددى گسترش و شیعیان در نقاط فراوانى تمركز یافته بودند. شهرها و مناطقى مانند: كوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، یمن رى آذربایجان، سامّرأ، جرجان و بصره از پایگاههاى شیعیان به شمار مى‏رفتند. در میان این مناطق، به دلائلى، سامرّأ، كوفه بغداد قم و نیشابور از اهمیت ویژهاى برخوردار بود(34)/
گستردگى و پراكندگى مراكز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را ایجاب مى‏كرد تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یك سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوى دوم برقرار سازد، و از این رهگذر، آنان را از نظر دینى و سیاسى رهبرى و سازماندهى كند/
این نیاز، از زمان امام نهم احساس مى‏شد و چنانكه در سیره آن حضرت و امام دهم توضیح دادیم، شبكه ارتباطى وكالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقرارى چنین سیستمى، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته مى‏شد.
این برنامه در زمان امام عسكرى - علیه السلام - نیز تعقیب گردید: به گواهى اسناد و شواهد تاریخى، امام عسكرى - علیه السلام - نمایندگانى از میان چهره‏هاى درخشان و شخصیتهاى برجسته شیعیان، برگزیده، در مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیع را در همه مناطق زیر نظر داشت. از میان این نمایندگان، مى‏توان از «ابراهیم بن عبده»، نماینده امام در «نیشابور»، یاد كرد/
امام طى نامه مفصلى خطاب به «اسحاق بن اسماعیل» و شیعیان نیشابور، پس از توضیح نقش امامت در هدایت امت اسلامى، تشریح ضرورت و اهمیت پیروى از امامان و هشدار از سرپیچى از فرمان امام نوشت:
«... اى اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهیم بن عبده هستى تا وى به آنچه من در نامه‏اى كه توسط محمد موسى نیشابورى فرستاده‏ام عمل كند. تو و همه كسانى كه در شهر تو هستند موظفید بر اساس نامه مزبور عمل كنید/
ابراهیم بن عبده این نامه مرا براى همه بخواند تا جاى سؤال و ابهامى باقى نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهیم بن عبده و بر تو و همه پیروان ما باد! همه كسانى كه از پیروان من و از مردم شهر تواند و این نامه را بخوانند و كسانى كه در آن ناحیه از حق منحرف نشده‏اند، باید حقوق مالى ما را به ابراهیم بن عبده بپردازند و او نیز باید آن را به «رازى»(35) یا به كسى كه وى معرفى مى‏كند، تحویل بدهد، و این دستور من است..»(36)/
از این نامه، علاوه بر موضوع جمع آورى وجوه مالى شیعیان كه اهمیت بسزایى در تقویت و تحكیم وضع اقتصادى جبهه تشیع داشت، استفاده مى‏شود كه نمایندگان امام داراى سلسله مراتبى بودند و حوزه فعالیت هر كدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع آورى شده مى‏بایست در نهایت به دست وكیل اصلى برسد و او به امام برساند/
امام، گویا براى تقویت و تثبیت موقعیت ابراهیم بن عبده و نیز براى روشن ساختن شعاع حوزه فعالیت او، طى نامه‏اى به «عبدالله بن حَمدِویه بیهقى» چنین نوشت:
«من ابراهیم بن عبده را براى دریافت حقوق مالى آن سامان و ناحیه شما منصوب كردم و او را وكیل امین و مورد اعتماد خویش نزد پیروان خود قرار دادم. تقوا در پیش گیرید و مراقب باشید و وجوه مالى واجب را بپردازید كه هیچ كس در ترك یا تأخیر پرداخت آن معذور نیست...»(37)
گویا برخى از شیعیان در مورد اصالت خط و نامه امام درباره ابراهیم ایجاد شبهه و تردید كرده احتمال داده بودند كه مجعول باشد، از اینرو امام طى نامه جداگانه‏اى نوشت:
«نامه اى كه درباره وكالت ابراهیم از ناحیه من - جهت دریافت حقوق مالى مربوط به من از شیعیان آن منطقه - رسیده، به خط خود من است...»(38)
یكى دیگر از نمایندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمى اشعرى»، از یاران خاص امام و از شخصیتهاى بزرگ شیعى در قم، بود.
بعضى از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بین قمیها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت یاد كرده‏اند(39). اما دانشمندان دیگر، او را وكیل و نماینده امام دانسته‏اند(40). از روایتى در «بحار الأنوار» استفاده مى‏شود كه او نماینده امام در موقوفات قم بوده است(41)/
«محمد بن جریر طبرى» مى‏نویسد: احمد بن اسحاق قمى اشعرى، استاد شیخ صدوق، نماینده امام ابو محمد عسكرى بود. وقتى كه آن حضرت درگذشت، وكالت حضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه هایى خطاب به او صادر مى‏شد، و او وجوه و حقوق مالى قم و اطراف آن را گرد آورى نموده و به امام مى‏رساند(42). احمد بن اسحاق صدو شصت كیسه طلا و نقره را كه از شیعیان قم گرفته بود، به امام تسلیم كرد(43) و این، حجم چشمگیر و جوه جمع آورى شده را نشان مى‏دهد/
«ابراهیم بن مهزیار» اهوازى، یكى دیگر از وكلاى امام بود. اموالى از بیت المال نزد او جمع آورى شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسكرى تحویل دهد. پس از شهادت امام، هنگامى كه ابراهیم بیمار شد، به فرزندش محمد وصیت كرد كه آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نیز این مأموریت را انجام داد و به جاى پدرش به نمایندگى امام دوازدهم منصوب گردید(44)/
در رأس سلسله مراتب وكلاى امام، «محمد بن عثمان عَمرى» قرار داشت كه وكلاى دیگر، به وسیله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوه جمع آورى شده را به وى تحویل مى‏دادند و او به محضر امام مى‏رساند(45)
پیكها و نامه ها
علاوه بر شبكه ارتباطى وكالت، امام از طریق اعزام پیكها نیز با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار مى‏ساخت و از این رهگذر مشكلات آنان را برطرف مى‏كرد. در این زمینه، به عنوان نمونه، مى‏توان از فعالیتهاى «ابوالأدیان»، یكى از نزدیكترین یاران امام یاد كرد(46). او نامه‏ها و پیامهاى امام را به پیروان آن حضرت مى‏رساند، و متقابلاً نامه‏ها، و سؤالها، مشكلات، خمس و دیگر وجوه ارسالى شیعیان را دریافت نموده و در سامرّأ به محضرامام عسكرى مى‏رساند. آخرین مأموریت او را كه در روزهاى آخر حیات امام عسكرى رخ داد، در بخش جریان شهادت آن حضرت توضیح خواهیم داد/
گذشته از پیكها، امام از طریق مكاتبه نیز باشیعیان ارتباط برقرار مى‏ساخت و از این رهگذر آنان را زیر چتر هدایت خویش قرار مى‏داد. نامه‏اى كه امام به «ابن بابویه» نوشته - و در بخش تقویت و توجیه سیاسى عناصر مهم شیعه از آن یاد خواهیم كرد - نمونه‏اى از این نامه‏ها است(47). از این گذشته، امام دو نامه به شیعیان قم و آبه (آوه) نوشته است كه متن آنها در كتابهاى ما مضبوط است(48). نامه‏هاى دیكرى نیز به مناسبتهاى دیگر از امام در دست است(49) بر اساس روایتى، امام عسكرى بامداد روز هشتم ربیع الأول سال 260 ه"، اندكى پیش از رحلت، نامه‏هاى فراوانى به مردم مدینه نوشت(50)

 

پی نوشتها:
1- كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه". ق، ج 1، ص 503 - شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 335 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 422 - طبرسى،اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دارالكتب الاسلامیة، ص .367 مسعودى و على بن عیسىاربلى تولد حضرت را در سال 231 دانسته‏اند.
2- شیخ مفید، همان كتاب، ص 335 - طبرسى، همان كتاب، ص .366
3- كلینى، همان كتاب، ص 503 - على بن عیسى اربلى، كشف الغمّة، تبریز مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه". ق، ص .192
4- وكانت من العارفات الصالحات وكفى فى فضلها انّها كانت مفزع الشیعة بعد وفاة أبى محمد (حاج شیخ عباس قمى، الأنوار البهیة، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 151).
5- صدوق، علل الشرایع، قم، مكتبة الطباطبائى، ج 1، باب 176، ص 230 - نیز صدوق، معانى الأخبار، تهران، مكتبة الصدوق - مؤسسة دار العلم، 1379 ه". ق، ص .65
6- ابو جعفر محمد بن جریر الطبرى، دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه". ش، ص .223
7- شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 345 - شیخ عبد الله الشبراوى، الاتحاف بحبّ الأشراف، ط 2، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه". ش، ص 178 - .179
8- ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه". ق، ص .243
9- ابن طقطقا، همان كتاب، ص 243 - ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص 195 - .196 كیفیت كشته شدن معتز به گونه‏هاى دیگر نیز نقل شده است، ر.ك به: سیوطى، تاریخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، 1383 ه". ق، ص 360 - مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص .97
10- دكتر ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ چهارم، تهران، انتشارات جاویدان، 1360 ه" ش، ج 3، ص 377 - مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص 96 و 103 - ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه". ق، ص 246 - ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص 233 و 234 - سیوطى، تاریخ الخلفأ، ص .362
11- ابن اثیر، همان كتاب، ص 234 - ابن طقطقا، همان كتاب، ص 246 - دكتر ابراهیم حسن، همان كتاب، ص .377
12- مجلسى، بحار الأنوار، الطبعة الثانیة، تهران، 1395 ه". ق، ج 50، ص 313 - مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه". ق، ص .245
13- مهتدى فرزند «وافق بن معتصم» و «معتمد» فرزند متوكل بن معتصم» بود.
14- سیوطى، تاریخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، ص 363 و 367 - مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص 123 و .131
15- ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه". ق، ص 250 - دكتر ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 4، انتشارات جاویدان، 1360 ه". ش، ج 2، ص .378
16- على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة، تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه". ق، ج 3، ص 197 - ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 422 - كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه". ق، ج 1، ص 503 - شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 338 - طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامیة، ص 376 - فتّال نیشابورى ،روضة الواعظین، ط 1، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1406 ه". ق، ص 274 - سید محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ه". ق، ج 2، ص .43
17- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 434 - محمد بن جریر طبرى، دلائل الامامة، ط 3، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه". ش، ص 226 - مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه". ق، ج 50، ص .251 البته، بر رغم نیت پلید خلیفه، هر بار امام رفت و آمد مى‏كرد، هزاران نفر جمعیت مشتاق، در مسیر حركت امام اجتماع مى‏كردند، و آن چنان غلغله شادى به راه افكنده و ابراز احساسات مى‏كردند كه از كثرت جمعیت، راهها بند مى‏آمد و عبور و مرور قطع مى‏شد، و به محض آنكه حضرت را مشاهده مى‏كردند كه از كثرت جمعیت، راهها بند مى‏آمد و عبور و مرور قطع مى‏شد، و به محض آنكه حضرت را مشاهده مى‏كردند سر و صدا خاموش مى‏شد و براى حضرت راه باز مى‏كردند، و پس از عبور امام، وضع به حال طبیعى بر مى‏گشت (ر.ك به: سه مأخذ یاد شده و نیز غیبة شیخ طوسى، تهران، مكتبة نینوى الحدیثة، ص 29).
18- اینجا ممكن است این سؤال پیش آید كه با وجود ضعف و تزلزل دستگاه خلافت، و تسلط تركان و موالى بر امور مملكت، چگونه فشار و اختناق در مورد امام به همان شدّت ادامه داشت؟
در پاسخ باید گفت: اگر نگرانى از ناحیه قدرت معنوى امام، منحصر به شخص خلیفه یا اطرافیان او بود، كار سهل بود و امام مى‏توانست از راههاى گوناگون، به فعالیت سرّى بپردازد، ولى این بیم و نگرانى بر یك طیف وسیع سیاسى سایه افكنده بود كه خلیفه هم جزئى از آن بود، و این طیف بقیه سردمداران و همه كسانى را نیز كه به نحوى با حكومت، منافع مشترك داشتند، شامل مى‏شد، به همین جهت مخالفت و اعمال فشار و محدودیت در مورد امام، ویژگى اصلى خط حاكم بر كشور محسوب مى‏شد و حتى با قتل خلیفه‏اى، و جایگزینى خلیفه‏اى دیگر تغییر نمى‏یافت!
19- مجلسى، بحار الأنوار، ج 50، ص .311
20- مجلسى، همان مأخذ، ص .313
21- شیخ طوسى، كتاب الغیبة، تهران، مكتبة نینوى الحدیثة، ص .134
22- ابوهاشم جعفرى از نسل جعفر طیّار (سمعانى، الأنساب، ج 1، ص 67) و اهل بغداد بود و از چهره‏هاى بسیار درخشان و گرانمایه شیعه و از یاران بسیار صمیمى امام جواد و امام هادى و امام عسكرى - علیهم السلام - به شمار مى‏رفت و نز د آنان مقام ومنزلت والایى داشت (محمد تقى شوشترى، قاموس الرجال، ج 4، ص 255 - 258) او كه مردى آزاده و شجاع و بى باك بود، در سال 252 ه" در بغداد بازداشت، و به زندان سامرّأ منتقل گردید (خطیب، تاریخ بغداد، ج 8، ص 369 - سمعانى، الأنساب، ج 2، ص 67).
به گفته شیخ طوسى، زندانى شدن او و همراهانش، با قتل «عبد الله بن محمد عباسى» مرتبط بوده است (الغیبة، تهران،
مكتبة نینوى الحدیثة، ص 136). طبرسى مى‏گوید: او در سال 258 ه". ق با امام عسكرى و گروهى از علویان در زندان بوده است (اعلام الورى، ص 373). خطیب بغدادى و سمعانى، در گذشت او را در سال 251 نوشته‏اند.
23- ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 304 - شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسینى، ص 166 - على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة، تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه". ق، ج 3، ص 222 - طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامیة، ص 373 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص .437
24- ابن شهر آشوب، همان كتاب، ج 4، ص .433
25- مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه". ق، ج 50، ص .269
)26 مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المكتبة الحیدریة، ص .243
27- على بن عیسى الاربلى، كشف الغمّة، تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه". ق، ص .216
28- شریف القرشى، باقر، حیاة الامام الحسن العسكرى،، بیروت، دار الكتاب الاسلامى،، 1409 ه". ق، ص .181
29- رجال، ط1، نجف، المكتبة الحیدریة، 1381 ه".ق، ص 427به بعد/
30- فیلسوفى كه چنین كتابى نوشته بوده، پسر اسحاق كندى بنام «یعقوب» بوده است و نه خود اسحاق، و بنا به نوشته «محمد لطفى جمعه»، «اسحاق» حاكم كوفه در زمان سه نفر از خلفاى عباسى یعنى مهدى و هادى و هارون بوده است (تاریخ فلاسفة الاسلام فى المشرق و المغرب، المكتبة العلمیة، ص 1). گویا نام پدر و پسر با هم اشتباه شده و یا در موقع نقل و استنساخ، نام پسر از قلم افتاده است/
31- الأن جئت بالحق و ما كان لیخرج مثل هذا الامن ذلك البیت/
32-این قضیه را ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب» (ج‏4، ص 424) از كتاب «التبدیل» نوشته ابوالقاسم كوفى نقل كرده است برخى از دانشمندان معاصر، در صحت این قضیه ابراز تردید نموده و نوشته‏اند: این قضیه نشان مى‏دهد كه كندى در یك بى ثباتى فكرى به سر مى‏برده و به اسلام عقیده نداشته است، و این موضوع گرچه امكان‏پذیر است، اما چون تنها در كتاب ابوالقاسم كوفى آن هم به صورت مرسل (بدون سند) آمده و ابن شهر اشوب نیز از او نقل كرده است، نمى‏توان براى اثبات قضیه تاریخى به آن اكتفا كرد (محمد الصدر، تاریخ الغیبة الصغرى، ص‏196)/
اما با توجه به گوشه هایى از تفكر كندى كه در كتب مربوط به تاریخ فلاسفه اسلامى آمده، چنین قضیه‏اى بعید به نظر نمى‏رسد. چنانكه «حنا الفاخورى» و «خلیل الجر» ضمن تحلیل مبانى فكرى و فلسفى وى نوشته‏اند:«...اما گاه شود كه میان تعلیمات فلسفه و آیات قرآن تناقضى مشهود شود، و این تناقض است كه پاره‏اى را به مخالفت با فلسفه واداشته است. كندى حل این مشكل را در تأویل آیات یافته است. او مى‏گوید: كلمات عربى را یك معناى حقیقى است و یك معناى مجازى، و بدین طریق متفكر مى‏تواند از منطوق برخى آیات، معانى مجازى آنها را از راه تأویل دریابد...» (تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبد المحمد آیتى، تهران، چاپ دوم، كتاب زمان، 1358 ه".ش، ج‏2، ص‏380)/
33- شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسینى، ص .167 و نیز ر.ك به: ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج‏4، ص 425 - على بن عیس الاربلى، كشف العمّة، تبریز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه".ق، ج‏3، ص 219- ابن حجر الهیتمى، الصواعق المحرقة، قاهره‘ مكتبة القاهرة، ص 207 - ابن صبّاغ المالكى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 304 - 305/
34- طبسى، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسكرى، ط 1، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1371 ه".ش، س 223 - .226 و نیز ر. ك به: الشیخ محمد حسین المظفر تاریخ الشیعة، قم، مكتبة بصیرتى، صفحات: 62، 78، 102/
35- ظاهراً مقصود، احمد بن اسحاق رازى، یكى از بزرگان شیعیان اهل رى، و یكى دیگر از نمایندگان امام عسكرى است. (ر. ك به: حیاة الامام العسكرى، شیخ محمد جواد طبسى، 332)/
36- طوسى، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال كشّى)، مشهد، دانشگاه مشهد، ص 575 - 580، حدیث 1088 - مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، 1395 ه".ق، ج 50، ص 219 - .323 این نامه به اختصار در تحف العقول (ص 484) نیز آمده است/
37- طوسى، همان كتاب، ص 580، حدیث 1089/
38- طوسى، همان كتاب، ص 580، حدیث 1089/
39- نجاشى، فهرست اسمأ مصنفى الشیعة، قم، مكتبد الداورى، ص 66 - شیخ طوسى، الفهرست، مشهد، دانشكده الهیات و معارف اسلامى، 1351 ه".ش، ص 23/
40- طبسى، حیاة الامام العسكرى، ص 333/
41- ج‏50، ص 323/
42- دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم منشورات الرضى، 1363 ه".ش، ص 272/
43- طبرسى، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350، ص 257/
44- شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 351 - طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلامیة، ص 445 - تسترى، شیخ محمد تقى، قاموس الرجال، الطبعة الثانیة، قم، مؤسسةالنشر الاسلامى التابعة لجامعة المدرسین، ج‏1، ص 316 - كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه".ق، ج‏1، ص 518/
45 طوسى، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشكده الهیات و معارف اسلامى، 1348 ه".ش، ص 532، حدیث 1015 - تسترى، همان كتاب، ج 1، ص .315 عَمرى بعدها به وكالت از طرف حضرت صاحب الزمان - عج - منصوب گردید و ما به خواست خدا در بخش آینده پیرامون عظمت و فضیلت او سخن خواهیم گفت/
46- ابو الأدیان على بصرى، در اواخر قرن سوم هجرى در گذشته و كنیه او در اصل «ابوالحسن» بوده است، نامبرده به این جهت به ابوالأدیان شهرت یافته بود كه با پیروان تمام دینها مناظره مى‏كرد و مخالفین را مجاب مى‏نمود (مدرس تبریزى، محمد على، ریحانة الأدب، چاپ سوم، تهران، كتابفروشى خیام، 1347 ه".ش، ج‏7، ص‏570)/
انتخاب ابوالأدیان براى انجام این مأموریت، نشان مى‏دهد كه حضرت افراد ویژه‏اى را به این كار مى‏گمارده است/
47- ابن شهر اشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج‏4، ص 425 - مجلسى، بحار الأنوار، ج‏50، ص 317 - فیض كاشانى، معادن الحكمة فى مكاتیب الأئمة، قم مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسین، ط 2، 1409 ه".ق، ج‏2، ص 265/
48-فیض كاشانى، همان كتاب ص 264 - مجلسى، همان كتاب، ص .317
49-حسن بن على بن شعبة، تحف بالعقول، ط 2، قم مؤسسة بالنشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسین، 1363 ه".ش، ص 486/
50-مجلسى، همان كتاب، ص 331

 


منبع: سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى، صص 662 - 615
جمعه 29/10/1391 - 13:53
عقاید و احکام

پلی بین دو جهان!!

وقف

 


عمران و آبادى بسیارى از مساجد، مدارس، مراکز علمى و مخصوصاً حرمهاى مقدّسه ائمّه اطهار (علیهم السلام) از برکت همین موقوفات است و امروز باید به این سنّت حسنه اسلامى اهمیّت بیشتر داد.

 


اهمیت وقف

وقف یکى از سنّتهاى مهمّ اسلامى است که از زمان پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) وجود داشته و در اعصار ائمّه معصومین (علیهم السلام) مورد توجّه بوده و تأکیدهاى فراوانى نسبت به آن در روایات اسلامى آمده است و در طول تاریخ کارهاى مهمّى به وسیله موقوفات انجام شده و بسیارى از مراکز علمى، درمانى و مدارس دینى و کارهاى خیر اجتماعى از این طریق انجام گرفته است و مسلمانان جهان از برکات موقوفات، بهره فراوان گرفته و مى گیرند.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: کسى از حضرتش پرسید چه چیز بعد از مرگ انسان ممکن است به او برسد؟ فرمودند: سنّت نیکویى در میان مردم بگذارد هر کسى که به آن عمل کند اجر و پاداشش براى او خواهد بود بى آن که از اجر و پاداش عمل کنندگان به آن سنّت کاسته شود، دیگر این که صدقه جاریه (موقوفه)اى از خودش به یادگار بگذارد که آثار و برکاتش ادامه داشته باشد و این صدقات جاریه، مایه نجات او درعالم دیگر خواهد بود.

درست است که سوء استفاده بعضى از افراد ناآگاه و بى ایمان از موقوفات چهره آن را در نظر بعضى دگرگون ساخته، ولى ما نباید اجازه بدهیم که این سنّت بزرگ و پربرکت اسلامى که در طول تاریخ هزاران هزار فایده و نتیجه مهم داشته است به خاطر سوء استفاده بعضى از نااهلان به دست فراموشى سپرده شود، بلکه باید جلوى سوء استفاده ها را گرفت و این امر کاملا ممکن است، عمران و آبادى بسیارى از مساجد، مدارس، مراکز علمى و مخصوصاً حرمهاى مقدّسه ائمّه اطهار (علیهم السلام) از برکت همین موقوفات است. امروز باید به این سنّت حسنه اسلامى اهمیّت بیشتر داد مخصوصاً براى مراکز علمى وفرهنگى از آن استفاده کرد و به یقین هر دانشمندى از چنین مراکزى برخیزد و هر خدمتى انجام دهد، بانیان موقوفه هاى مربوط به آن دراین جهان و جهان دیگر از آن بهره مند خواهند شد، خداوند همه را به احیاى سنّت هاى راستین اسلامى موفّق دارد. (قسمتهایی از بیانات آیة الله مکارم شیرازی در مورد وقف)

بعد از این مقدمه یک مسئله و یک پرسش را در مورد وقف مطرح می کنیم:

 

یک مسئله از آیة الله گرامی(دام ظله):

مسئله 2962 - اگر كسی چیزی را وقف كند، و تحویل موقوف علیه یا متولّی دهد، از اختیار او خارج می‏شود، و خود او و دیگران نمی‏توانند آن را ببخشند، یا بفروشند، و كسی هم از آن ملك ارث نمی‏برد، ولی در بعضی از موارد فروختن آن اشكال ندارد.

 

آیة الله حسینی شاهرودی(دام ظله):

سوال :1- آیا یك موسسه غیرانتفاعی آموزشی را می توان وقف كرد؟ 2- نحوه وقف چگونه است و توسط چه كسانی باید انجام شود؟ 3- آیا هیآت امنای یك موسسه می تواند آن را وقف كند؟

جواب: 1- آری می توان وقف نمود. 2- توسط مالک شرعی وقف نمایید با تلفظ بگوید وقف نمودم این موسسه را برای فلان موضوع و یا با نیت وقف و آنرا عملاً تحویل موقوف علیهم ( کسانی که بر ایشان وقف نموده ) بدهد. 3- از طرف مالک می توانند وقف نمایند.

فرآوری: آمنه اسفندیاری  


چهارشنبه 27/10/1391 - 12:35
اخبار

مداحی کودکی که اشک همه را درآورد

 

مداحی امیرعباس برای دقایقی سالن را مسحور خود کرده بود و صدای گریه حضار از گوشه و کنار شنیده می‌شد.

 به نقل از فارس، اختتامیه ششمین همایش نوگلان حسینی امروز در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.

در این مراسم وزیر آموزش و پرورش، مدیرکل آموزش و پرورش شهر تهران، حاج علی آهی پیرغلام اهل بیت(ع)، معاون سازمان فرهنگی ـ هنری شهرداری تهران، قائم مقام بنیاد دعبل، قائم مقام معاون وزیر در سازمان دانش‌آموزی، مدیر فرهنگی هنری شهرداری منطقه 7 تهران، دانش‌آموزان مداح و خانواده‌هایشان حضور داشتند.

همایش با مجری‌‌گری امیرحسین مدرس آغاز شد و نفر برتر هر مقطع تحصیلی نیز برای حضار مداحی کردند.

در این میان امیرعباس ناهیدی داوودآبادی نفر اول بخش مقطع ابتدایی که دانش‌آموز کلاس اول دبستان است، با اجرای مسلط و پر احساسش، اشک تمام حضار را درآورد.

 تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir

مداحی امیرعباس برای دقایقی سالن را محو خود کرده بود و صدای گریه حضار از گوشه و کنار شنیده می‌شد.

حاج علی آهی، پیر غلام اهل بیت نیز امروز در سخنانی با بیان اینکه 87 سال دارم، گفت: 75 سال است که مداحی می‌کنم و 60 سال است که شعر می‌سرایم.

محمدعلی کریم‌خانی نیز امروز فضا را با شعر (ای حرمت ملجأ درماندگان) به مشهد و صحن مطهر امام رضا (ع) برد.

سید محمد حجازی، دبیر ششمین همایش نوگلان حسینی نیز در این مراسم گفت: در سال اول این همایش، 200 دانش‌آموز شرکت کردند که این تعداد در سال گذشته به 1080 نفر و امسال به 2250 نفر رسیده است.

وی با بیان اینکه رویکرد ما در این همایش آموزشی است، افزود: از تعداد 2250 نفر، 850 دانش‌آموز مقطع ابتدایی، 600 دانش‌آموز مقطع راهنمایی و 800 دانش‌آموز مقطع دبیرستان شرکت کردند.

حجازی اضافه کرد: 526 دانش‌آموز به آزمون پایانی راه یافتند که در مرحله نهایی که توسط بنیاد «دعبل» برگزار شد 30 نفر حائز رتبه شدند و 2 نفر نیز خارج از مقاطع تحصیلی و یک دانش‌آموز استثنایی تجلیل می‌شوند.

* طعم پاکت شیرین است اما بهترین خریدار حضرات معصومین (ع) هستند

بختیاری قائم مقام بنیاد «دعبل» نیز در این مراسم اظهار داشت: مداحی تلفیقی از اعتقاد، علم و هنر است و دانش‌آموزان مداح باید تحت‌نظر یک استاد فعالیت کنند.

وی با بیان اینکه یک نوجوان باید متناسب با سن خود روضه بخواند، افزود: نوجوان می‌تواند تنها روضه حضرت رقیه (س) و حضرت قاسم (ع) را بخواند؛ وقتی جوان شد می‌تواند روضه حضرت علی‌اکبر (ع) را بخواند.

بختیاری به بحث پاکت پول نیز اشاره کرد و به دانش‌آموزان مداح نصیحت کرد: شاید طعم پاکت شیرین است، اما بهترین خریدار حضرت زهرا«س» و حضرات معصومین«ع» هستند.

حمیدرضا حاجی‌بابایی وزیر آموزش و پرورش نیز در این مراسم اظهار داشت: آن کلمه‌ای که خداوند انسان‌ها را برای آن خلق کرده، «تربیت» است.

وی بابیان اینکه عاشورا کارخانه تربیت انسان است، ادامه داد: در کجای دنیا معلمی پیدا می‌شود که خودش را قربانی کند تا دانش‌‌آموزانش تربیت شوند و این موضوع تنها در کربلا تحقق یافت.

حاجی‌بابایی با بیان اینکه ثروتمندترین پدر و مادر کسانی هستند که فرزندشان وارد کشتی نجات امام حسین (ع) شدند، افزود: زیباترین جلوه انسان، اخلاق است؛ کسی که مداح و قاری قرآن می‌شود، اولین گام را در این مسیر برداشته است.

وی با بیان اینکه خداوند در عاشورا تمام زیبایی‌های تربیت را به تصویر کشید، افزود: مسیر ورود به کشتی امام حسین (ع) کسانی هستند که راویان امام حسین (ع) هستند.

وزیر آموزش و پرورش با بیان اینکه باید نظام تعلیم و تربیت به سمتی حرکت کند که تمام خانواده‌ها از آرامش بیشتری برخوردار باشند، اضافه کرد: خانواده‌ها باید نسبت به فرزندشان احساس آرامش کنند و حس کنند که فرزندان آنها در مسیر درست قرار گرفته‌اند.

وی با اشاره به 10 هزار مدرسه قرآنی در کشور بیان کرد: حدود یک‌هزار و 500 مدرسه ابتدایی قرآنی در کشور تأسیس کرده‌ایم و معتقدیم می‌توان به عنوان مثال خلبان مداح و پزشک قرآنی پرورش داد یا اینکه بزرگ‌ترین دانشمند هسته‌ای، قرآنی باشد؛ این مسیر را باید طی کنیم و طی می‌کنیم.

حاجی‌بابایی تأکید کرد: می‌خواهیم ضمن فتح قله‌های دنیا، تعلیم و تربیت قرآنی و ولایی داشته باشیم.

پس از سخنرانی وزیر آموزش و پرورش، از 11 دانش‌آموز مداح برتر تقدیر شد؛ در مقطع ابتدایی به ترتیب «امیرعباس ناهیدی داوود آبادی دانش‌آموز کلاس اول ابتدایی»، «حسین ماه‌پری دانش‌آموز کلاس ششم ابتدایی» و «محمدرضا جدیدوند دانش‌آموز کلاس چهارم ابتدایی»، در مقطع راهنمایی «امیرحسین روناسی دانش‌آموز کلاس دوم راهنمایی»، «حسین ریحان‌زاده آذر دانش‌آموز کلاس دوم راهنمایی» و «محمد سعیدی‌کیا دانش‌آموز سوم راهنمایی»، در مقطع متوسطه «محمدسجاد خسرو آبادی دانش‌آموز کلاس دوم دبیرستان»، «نریمان محمد حسینی دانش‌آموز کلاس سوم دبیرستان و «سجاد قاسمیه دانش‌آموز کلاس سوم دبیرستان» تقدیر شدند.

از «محمدطاها مرادی کودک پیش‌دبستانی» و «ابوذر غلامی دانش‌آموز روشندل در مقطع پیش‌دانشگاهی» نیز به صورت ویژه تقدیر شد.

زمانی که محمدطاها برای گرفتن جایزه بر روی سن آمد، خواسته شد که برای حضار مداحی کند اما این کودک خردسال به دلیل خجالت کشیدن، مداحی نکرد.

جایزه دانش‌آموزان مداح برتر، حج عمره و کربلا تعیین شده است که توسط مجری برنامه اعلام شد.

 دانش‌آموزان مداح هنگامی که برای گرفتن جایزه روی سن می‌آمدند، دست پیرغلام اهل بیت (ع) را بوسیده و احترام ویژه می‌گذاشتند.

در پایان این مراسم و پس خاتمه آن، اتفاق جالبی نیز رخ داد؛ امیرعباس ناهیدی داوود آبادی پس از خاتمه مصاحبه در جمع خبرنگاران، به نزد وزیر آموزش و پرورش آمد و به وی گفت «من از شما خواهشی دارم.»

وزیر آموزش و پرورش روی زمین مقابل امیرعباس زانو زد و گفت: «بفرما»

امیرعباس با همان لحن کودکانه اما صمیمی به وزیر گفت «شما که توی هیأت دولت هستید، مواظب «آقا» [مقام معظم رهبری] باشید.»

این جمله امیرعباس برای لحظه‌ای وزیر آموزش و پرورش را تحت تأثیر قرار داد و شاید اصلا آمادگی نداشت که او چنین درخواستی کند و در پاسخ گفت: «ما مخلص «آقا» هستیم؛ من و تو دوتایی با هم مخلص «آقا» هستیم؛ یک «آقا» که بیشتر هم نداریم، داریم؟

امیرعباس با حجب و حیای کودکانه، پاسخ داد: «نه»

تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir

چهارشنبه 27/10/1391 - 11:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته