• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 3400روز قبل
اهل بیت

امام باقر«ع» و روش شناسی كسب معارف دینی

 

محمدرضا هدایت پناه

به مناسبت هفتم ذی الحجه سالروز شهادت پنجمین امام معصوم«ع»

وقتی رسول خدا(ص) امت اسلامی را به تمسك به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) سفارش كردند شاید عمق و اهمیت این وصیت مهم چندان برای صحابه روشن نبود. قرآن و سنت نبوی(ص) تنها میراث ماندگار برای مسلمانان بود تا آنان را در مشكلات بزرگ و كوچك دینی و غیردینی رهنما باشد؛ اما اولین شعار انحرافی (خیرخواهانه یا غیرخیرخواهانه) «حسبنا كتاب الله» و جدایی سنت از قرآن بود و برای نهادینه شدن آن نیز اصحاب را از نوشتن احادیث پیامبر(ص) بازداشتند. منع تدوین حدیث در طی بیش از یك قرن حقیقتاً تبعات بسیار سویی برای جامعه مسلمانان به جا گذاشت كه پس از چند دهه حتی برای علمای اهل تسنن نیز این موضوع چنان روشن شده بود كه شخصیتی مانند عروه بن زبیر از جمله فقهای هفتگانه مدینه كه براساس این سیاست جزوه های خودرا پاره كرده بود آرزو می كرد كه هیچ فرزندی نمی داشت اما آن نوشته ها را باز می یافت. شرح و تفصیل این موضوع مجال دیگری می طلبد. آنچه كه مربوط به این بحث می شود این كه طی این دوران علما از جهت دستیابی به منابع متقن دینی گرفتار نوعی كمبود شده بودند. این بدان معنا نیست كه جامعه اسلامی در قرن نخست هجری فاقد علمای حدیث و فقه و تفسیر و دیگر علوم دینی بود؛ بلكه منابع آنان براثر همان سیاست مذكور، آغشته به بسیاری از انحرافات و نواقص جدی شده بود. اختلاف فكری صحابه به عنوان تنها گروهی كه واسطه میان امت و پیامبر(ص) بودند و پس از فتوحات، در مناطق مختلف پراكنده شده بودند عملاً زمینه را برای تشتت آرا در نسل بعدی فراهم می آورد. اولین نمود این تشتت حتی در زمان صحابه برای متقن ترین منبع دینی مسلمانان یعنی قرآن به وجود آمد كه قرائت (نه اصل) آن به گونه های مختلف شده بود و از این رو عثمان دستور جمع آوری قرآن واحد را صادر كرد. در بخش حدیث مشكلات متعددی به وجود آمده بود. اولاً حدیث (منظور سخنان و سیره عملی پیامبر«ص») تدوین نشد و ثانیاً اجتهادات شخصی در مقابل نصوص (به خصوص اجتهادات خلیفه اول و دوم كه به عنوان سنت شیخین از سوی عبدالرحمن بن عوف مطرح و سپس نهادینه شد) و نیز عمل اصحاب به عنوان منبع شناخت دین پذیرفته شد. تغییراتی كه از این ناحیه متوجه مسائل دینی مسلمانان شده بود چنان بود كه وقتی امیرالمومنین(ع) دست به اصلاحات دینی زد، اصحاب خطاب به آن حضرت می گفتند: اوضحت من دیننا ما كان مشتبهاً آنچه را كه از مسائل دینی بر ما مشتبه شده بود آشكار ساختی. همچنین حسن بصری می گفت: علی راه را به مردم نشان داد و هنگامی كه دین كج شده بود آن را راست كرد. این بدان علت بود كه علی(ع) به عنوان شخصیتی ممتاز از نظر علمی میان اصحاب شناخته شده بود و بر این مطلب كه علی اعلم الناس بالكتاب و السنه مقر بودند و خود آن حضرت نیز در سخنان زیادی این موضوع را برای مردم تبیین می كرد تا بدانچه وی درباره قرآن و سنت بیان می كند اعتماد و عمل كنند به طور نمونه می فرمود: نحن اهل البیت اعلم بما قال الله و رسوله. نیز می فرمود: والله ما نسیت حدیثا او شیئا سمعته من رسول الله(ص). باز می فرمود: والله ما نزلت آیه الا وقد علمت فیما نزل و این نزل و به طور خلاصه فرمود: سلونی قبل ان تفقدونی جمله ای كه هیچ كس جز فرزند گرامی او امام صادق(ع) ادعای آن را در میان امت نداشته و نخواهد داشت. تمام این روایات و گزارشات تاریخی زیادی كه در این زمینه وارد شده نشان از دوری مردم از فهم صحیح قرآن و سنت پیامبر(ص) دارد و حضرت سعی زیادی برای تبیین راه صحیح انجام داد؛ اما جامعه، حتی كوفه بر اثر مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی، در برابر نظر آن حضرت انقیاد از خود نشان نداد و همچنان با مشروعیت بخشیدن به نظرات دیگر صحابه و سنت شیخین، راه خود را دنبال كرد و تنها اهل بیت(ع) و شیعیان آن حضرت، میراث فرهنگی امام علی(ع) را كه بر كتاب و سنت قطعیه نبوی(ص) مستند بود با دشواری زیاد حفظ كردند. ابن عباس بزرگ ترین شاگرد امام می گفت: هرگاه فرد مورد اعتمادی فتوایی از علی(ع) نقل كند از آن نمی گذریم. این نبود مگر از آن جهت كه امثال ابن عباس مطمئن بودند كه با استناد به فتوای امام(ع) به سنت قطعی نبوی(ص) دست می یابند. از همین رو امام باقر(ع) نظرات برخی از صحابه را صریحاً باطل اعلام می كرد بطور مثال یك بار در بیان تقسیم احكام به جاهلی و اسلامی، فرمود: شما را گواه می گیرم كه زیدبن ثابت درباره فرائض، مطابق احكام جاهلی حكم كرده است. مهم ترین نتایج این روش دو چیز بود: نخست اطمینان كامل وصحیح به رسیدن معانی قرآن و سنت، دوم به دلیل سفارش اكید ائمه اطهار(ع) به شیعیان برای تدوین حدیث و نیز حفظ میراث علمی فاطمی(س) و علوی (ع) نزد ائمه اطهار(ع) كه در زمان امام باقر (ع) و امام صادق(ع) ارائه اطلاعات آن در زمینه های مختلف نمود بسیار قابل توجهی پیدا كرد، جامعه شیعه از نظر علمی كمبودی احساس نمی كرد؛ این در حالی است كه فقهای عصر امام (ع) به گونه های مختلف از نظر علمی اظهار عجز می كردند. از جمله این كه عبدالله بن عطا مكی گوید: من هرگز ندیدم كه علمام در محضر امام باقر(ع) اینچنین احساس كوچكی و كوچك بینی كنند. من خود شاهد بودم كه چگونه حكم بن عتیبه (م115.) در برابر امام باقر(ع) همچون بچه ای نزد معلم خود بود. همچنین قتاده بن دعامه (م. 117) فقیه بصره وقتی به حضور امام باقر(ع) رسید گفت: من در حضور فقهای زیادی از جمله ابن عباس بوده ام، ولی هرگز چون حالا قلبم از این حضور به تپش نیفتاده است. طاووس (بن كیسان) یمانی فقیه مشهور یمن نیز حتی وقتی می خواست از امام باقر(ع) سؤال كند سؤال خود را اشتباه مطرح كرد و حضرت صحیح آن را بیان فرمود. ابوحنیفه نیز وقتی از پاسخ سؤالات درمی ماند آنان را به شاگردان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) حواله می داد، ولی از آنان می خواست كه به نزد او بازگشته پاسخ مسأله را به او هم بگویند. این ها همگی از فقهای مشهور حجاز و یمن و عراق بودند كه علمای اهل سنت هر یك را با تعابیر بلند ستوده است؛ به طورمثال گویند كه فقهای مشهور كوفه سه نفرند كه چهارم ندارند از جمله آنان حكم بن عتیبه را نام برده اند. با این حال اینچنین از نظر علمی نه تنها در مقایسه با امام باقر(ع)، كه در مقایسه با شاگردان بلندمرتبه آن حضرت چون زراره بن اعین، ابان بن تغلب، ابوبصیر، لیث مرادی، محمدبن مسلم، بریدبن معاویه عجلی، مومن الطاق (محمدبن علی بن نعمان) كه امام صادق(ع) با عظمت تمام آنان را ستوده، قابل مقایسه نیستند چنان كه ابوحنیفه وقتی از پاسخ سؤال ها در می ماند مراجعه كنندگان را به ابوبصیر ارجاع می داد. مشكل اصلی و بی بضاعتی علمی علمایی كه با اهل بیت(ع) همسو نبودند، منابع دینی آنان بوده است؛ زیرا دو منبع دینی یعنی تفسیر قرآن و احادیثی كه سنت را در عصر تابعین و پس از آن تبیین می كرد با مشكلات جدی روبرو شده بود. اولا تفسیر با اسرائیلیات مشوش شده بود و ثانیاً مسائل گوناگون و جدیدی در پی گسترش جغرافیای دنیای اسلام و ورود اقوام و فرهنگ های مختلف بدان و نیز سیر طبیعی جوامع بشری بوجود آمده بود كه استنباط از آیات قرآن برای پاسخ به آنها در توان كسی بود كه به تعبیر امام باقر(ع) گنجوران علم الهی اند. و جبرئیل در آن خانه فرود آمده و مخاطب قرآن بودند و كتابی از بزرگ ترین صحابی پیامبر(ص) یعنی امیرالمؤمنین (ع) در دست داشتند كه پس از رحلت رسول خدا(ص) آن را با تمام توضیحات و نیازها نوشته بود و به عنوان میراث علمی از آن استفاده می كردند.

مشكلات مربوط به حدیث كه از طریق صحابه به صورت شفاهی به نسل های دیگر انتقال یافته بود با توجه به مسائل اجتماعی و سیاسی، بسیار بیشتر بود كه توضیح این بحث طولانی است و مجال دیگر می طلبد. بنابراین طبیعی بود كه گروهی از فقها برای حل مسائل جدید به قیاس رو آورند. قیاس پیش از آن كه یك منبع و روش علمی برای استنباط احكام و كسب معارف دینی باشد عملا اعلان عجز علمی است. یعنی كسی كه بدین روش تمسك جسته در حقیقت راه های رسیدن به واقع را برای خود بسته دیده است؛ زیرا قیاس، اجتهاد مبتنی بر یك متدولوژی صحیح علمی در قلمرو دین شناسی نیست یعنی نه بر قرآن و نه بر سنت و نه بر اصول مسلم عقلی استوار نیست بلكه تنها یك حدس و گمان ابتدایی است كه قرآن و سنت آن را امضا نكرده، بلكه با آیه ان الظن لایغنی من الحق شیئا (یونس/36) بر رد آن تصریح نموده است. چنین شخصی برای توجیه روش خود تنها یك راه دارد و آن متهم كردن مستندات فهم دین است یعنی مدعی شود كه قرآن و سنت و اصول مسلم عقلی توان پاسخگویی به مشكلات را ندارد و راهی جز فهم شخصی نیست. البته ما به كسی كه خود را از خاندان وحی جدا كرده و به دیگران روی آورده است حق می دهیم كه چنین تصوری داشته باشد؛ در غیر این صورت اصحاب رأی و قیاس بهتر است به جای متهم كردن مستندات دینی به عجز و ناتوانی خود اعتراف كنند؛ زیرا آنان كه در مكتب اهل بیت(ع) تلمذ نموده و به فاسئلوا اهل الذكر عمل كرده اند هیچ گاه نیازمند قیاس نشدند و از پاسخگویی به سؤالات دینی هم درنماندند.

با توجه به این نكته است كه امام باقر(ع) بارها به دیگران متذكر می شد كه: (هر آن چیزی كه از این خانه بیرون نیاید بدون عیب و نقص و پیامدهای سوء نخواهد بود) و درباره حسن بصری فرمود: (حسن بصری راست و چپ }دنیا{ كه برود، به خدا سوگند علمی جز نزد ما نخواهد یافت.) همچنین به سلمه بن كهیل و حكم بن عتیبه (از فقهای عصر امام) می فرمود: (این دو به شرق و غرب عالم كه بروند دانشی صحیح نمی یابند مگر این كه از جانب ما خارج شده باشد) باز می فرماید: حكم شرق و غرب عالم را كه برود به خدا سوگند علمی نخواهد یافت مگر از خاندانی كه جبرئیل بر آنان نازل شده است. (كافی/ 1/400)

اینچنین موضعگیری امام باقر(ع) در برابر فقها و علمای معاصر خود كه دارای مكتب های علمی غیر از اهل بیت بودند در حقیقت تشكیك و به چالش كشاندن روش های كسب معارف دینی آنان بود و علم آنان را ناقص، مشوش و غلط می دانست و همچنان كه بیان شد علت این موضوع به زمینه های سیاسی و اجتماعی بازمی گردد مانند: منع تدوین حدیث؛ دشمنی امویان با خاندان علوی و شیعیان آنان؛ حدیث سازی و شخصیت سازی، رواج قصه خوانی، منع تفسیر قرآن به گونه ای كه با اهل بیت ارتباط می داشت چنان كه معاویه ابن عباس را از تفسیر منع كرد؛ ترویج اباحیگری به خصوص در دوران امام سجاد و امام باقر(ع) به طوری كه حتی دو شهر مقدس مكه و مدینه را تحت تأثیر خود قرارداده بود و مجالس ترانه خوانی چون نشیط و جمیله و طویس و ابن سریج و ده ها نفر دیگر گرم بود كه اخبار آن در كتب تاریخ مذكور است، این موضع، دامنگیر فقیهان و قاضیان و حتی عابدان شده بود و برای شركت دراین مجالس توجیهات شرعی دست وپا كرده بودند.

دانش و دانش اندوزی نیز وسیله ای برای كسب معاش و مناصب حكومتی شده بود. مانند عصر نظامیه بغداد كه هركس می خواسته فقیه وقاضی و مدرس وغیره شود، بایستی از نظامیه بغداد فارغ التحصیل شده باشد و از آنجا مجوز گرفته باشد. درعصر امام سجاد(ع) و نیز امام باقر(ع) بسیاری به درس ابن شهاب زهری فقیه، محدث و مورخ مشهور حضور می یافتند؛ ولی امام سجاد(ع) در آن نامه بسیار مهم خود به او گوشزد نمود كه این حضور نه از شوق كسب دانش، كه برای كسب مناصب است. در منابع اهل سنت از سلمه بن كهیل نقل شده كه می گفت: هیچ كس را ندیدم كه علم فقه را برای رضا خدا كسب كند مگر عطا و طاووس و مجاهد. براین عوامل باید به شیوع اسرائیلیات افزود كه مفسران و محدثان را تحت تأثیر خود داده بود. طبیعی است كه با توجه به این مسائل اگر هم كسی خالصانه به دنبال كسب حدیث وفقه و تفسیر می بود به دلیل مجاری غیرصحیح و آغشته به انواع انحرافات نمی توانست از پیامدهای آن در امان باشد. از همین رو امام باقر برای تبیین فقه و حدیث و تفسیر بر دو اصل مهم قرآن و سنت قطعیه اصرار زیاد می ورزید و به اصحاب خود نیز سخت می گرفت به طوری كه به آنان خطاب می كرد كه: (هرگاه حدیثی برای شما گفتم سراغ آن را از كتاب خدا از من بگیرید) یعنی حدیث هرچند از زبان امام باقر(ع) باشد باید مطابق با قرآن باشد و چنانچه حدیثی از زبان او نقل شد كه چنین نبود باید بدانند كه بر او دروغ بسته اند. وقتی این سخت گیری درحق خود امام باقر باشد تكلیف دیگران معلوم است. همچنین فرمود: هرگاه حدیثی را بدون سند آن نقل كردم بدانید كه آن از پدرم زین العابدین(ع) از سیدالشهداء(ع) از امیرالمؤمنین (ع) از رسول خدا(ص) از جبرئیل ازخداوند متعال است. یعنی اولا سند باید به گونه ای باشد كه هیچ خدشه ای متوجه آن نباشد ثانیا احادیث ازصاحب شریعت صادر شده است. از همین رو جابربن یزید جعفی هرگاه می خواست از امام باقر(ع) حدیث نقل كند می گفت وصی الاوصیاء و وارث علم الانبیاء محمدبن علی بن الحسین(ع) به یقین كسب معارف دینی كه از این طریق صادر بشود بسیار مطمئن تر و مصون تر از راه های دیگری است كه فقها و علمای دیگر فرق، كسب می كردند. بنابراین، می توان بدون هیچگونه تعصب مذهبی مدعی بود كه اهل بیت(ع) پیامبر(ص) سخنگویان حقیقی دین هستند و نامگذاری دیناً قیماً بر آنچه كه به عنوان میراث فقهی و علمی از مكتب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تدوین یافته و به ما رسیده است به مراتب مناسب تر و سزاوارتر از دیگران است.

آنچه به عنوان مطلب پایانی تذكر آن لازم و بسیار ضروری و مهم است این كه درعصر حاضر ما نیاز شدیدتری به این داریم كه توجه كنیم هركسی را سخنگوی دین معرفی نكنیم و به دنبال هر مدعی نرویم. عده ای از خوارج كه توبه می كردند، به مردم سفارش می كردند كه این احادیث دین شما است. مواظب باشید كه دین خود را از چه كسی می گیرید؛ چرا كه ما هرگاه می خواستیم افكارمان را به عنوان دین به مردم تحمیل كنیم آنان را به صورت احادیث ازرسول خدا(ص) نقل می كردیم. مطلب دیگر این كه كسانی كه جامعه، آنان را به عنوان دین شناسان می شناسند اولا از محدوده خود بیشتر اظهارنظر نكنند و بدون تخصص در موضوع مورد نظر خود، سخن نگویند؛ ثانیا باید این فرهنگ را به مردم تفهیم كنند كه در هر حوزه ای نمی توان ازهركس سؤال كرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

¤ منابع به علت كثرت آنها حذف گردید و در دفتر روزنامه موجود است.

 

  

 

 

چهارشنبه 14/12/1392 - 8:59
اهل بیت

وصیت پدر »

 

موضع‏گیرى‏هاى قاطع و پر صلابت امام‏سجاد (علیه السلام) در برابر هشام‏بن عبدالملك (دهمین خلیفه‏اموى) و عظمت روز افزون امام (علیه السلام) در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد كه هشام به قتل امام سجاد (علیه السلام) كمر بست، برادر او ولید بن عبدالملك، به دستور او، آن حضرت را مسموم كرده و به‏شهادت رساند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوت‏هاى‏اموى و مروانى، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات‏سودى نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو كرد و فرمود: هنگامى‏كه پدرم امام حسین (علیه السلام) وفات كرد، ساعتى قبل مرا به سینه‏اش چسبانید و فرمود:

 

«یا بنى ایاك و ظلم من لایجد علیك ناصرا الا الله; اى پسر جانم! بپرهیز از ستم‏كردن بر كسى كه یاورى براى انتقام تو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرش امام‏باقر (علیه السلام) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت مى‏كنم كه پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصیت كرد:

 

«یا بنى اصبر على الحق و ان كان مرا; اى پسر جان! در راه حق‏صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج‏آور باشد

 

به این ترتیب آن امام همام بعد ازنهضت عظیم امام حسین (علیه السلام) پس از حدود 35سال مبارزه به صورت‏هاى گوناگون، در57 سالگى به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود پاى نهضت‏خونین پدرش را امضاء كرد.

 

او در فرازى از صحیفه سجادیه كه از گنجینه‏هاى بزرگ معارف و عرفان است و ازاو به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض مى‏كند:

 

«خدایا! به من دست و نیرویى ده تا بتوانم بر كسانى كه به من‏ستم مى‏كنند پیروز شوم، و زبانى عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال برمخالف چیره شوم، و اندیشه‏اى ده تا نیرنگ فكرى دشمن را درهم شكنم، و دست‏ستمگران را از تعدى و تجاوز، كوتاه سازم

 

(برگرفته از کتاب " امام سجاد(علیه السلام)سرچشمه كمالات انسانى ", محمد محمدى اشتهاردى (با اندک تصرف))

 

 

 

 

 

25 محرم‏الحرام، سالروز شهادت سید ساجدان و زینت عابدان

 

امام علی بن حسین (علیه‏السلام) تسلیت باد

 

 

 

چهارشنبه 14/12/1392 - 8:59
آموزش و تحقيقات

جامعه شناسی سوگواری مذهبی در ایران

مراسم و مجالس سوگواری مذهبی در بین ایرانیان شیعه علیرغم عمق و وسعت و نیز گرما و جوشش عاطفی كه نوعی وفاق و همبستگی اجتماعی را موجب می شود، كمتر از منظر علمی و جامعه شناختی مورد بررسی قرار گرفته است. شور دینی و مذهبی و كشش و جاذبه های مجالس سوگواری تاسوعا و عاشورای حسینی اغلب جامعه شناسان ایرانی و شیعی را نیز در خود گرفته است، به نوعی كه كمتر امكان و مجال آن را یافته اند تا به عنوان محقق و تماشاگر به بررسی علمی این پدیده اجتماعی بپردازند. مقاله زیر تلاش كرده است با پرهیز از چنان مشكلی از منظری علمی و روشمند به بررسی جامعه شناسی مراسم ها و مجالس سوگواری مذهبی در ایران بپردازد.

دین

می توان گفت هنوز هیچ اجماعی بر روی تعریف مقوله دین بین اندیشمندان وجود ندارد. این را هم می توان به گستردگی و احاطه ناپذیری این مقوله نسبت داد؛ و هم به این كه هر دسته از صاحبنظران صرفاً خواسته اند این پدیده گسترده و چندین وجهی را از چشم اندازهای محدود و منحصر خود نگریسته و تعریف نمایند. لذاست كه فلاسفه، جامعه شناسان، روان شناسان، مؤرخان، مردم شناسان، متكلمان، فقیهان و... هر كدام مجموعه تعاریف متعددی را ارائه می كنند كه در ظاهر امر، چندان قابلیت تلفیق ندارند.

با این همه و در بین دانشمندان علوم اجتماعی، شاید هیچ دسته ای به اندازه جامعه شناسان به این مقوله اجتماعی نپرداخته اند. آن هم با طیف متنوعی از تعاریف مبتنی بر رویكردهای مختلفی چون عقل گرا، شهودی، كاركردی، تحویل گرا، پدیداری و وجودی. بررسی و حتی اشاره گذرا به این نظریات مختلف، نه در حوصله بحث ماست و نه در ارتباط مستقیمی با آن. اما از آنجا كه پیش از سخن گفتن درباره یك مقوله درون دینی (هیأت های مذهبی)  لازم است كه تعریف زیربنایی و مشخصی از خود دین ارائه شود، اجمالاً از بین تعاریف مختلف، به دو تعریف، كه اولی تلفیقی است از مجموعه تعاریف مبتنی بر رهیافت كاركرد گرایانه و نگرش های جوهری (بیان كننده جوهر و مادی دین) كه كلود بووی و رولان كامپیش در كتاب خود تحت عنوان «اعتقاد دینی در سوییس» آورده اند؛ و دومی تعریفی است مختصر و منطبق بر دیدگاه كلامی- اسلامی كه عباس علی عمید زنجانی در كتاب «مبانی اندیشه سیاسی اسلام» آن را آورده است، توافق می كنیم:

1 - «دین مجموعه ای است از اعتقادات و آداب و اعمال كه كم و بیش سازمان یافته بوده و با یك حقیقت مافوق تجربی و متعالی مرتبط باشد و در درون یك جامعه معین، یك یا چند وظیفه از این جمله وظایف را انجام دهد:  یكپارچه ساختن، هویت بخشیدن،  تبیین تجربی و پاسخگویی به ماهیت اساساً حیات فردی و اجتماعی انسان ها. »

2 - «دین را می توان به مجموعه ای به هم پیوسته ای از باورها و اندیشه های برگرفته از وحی الهی در رابطه با جهان، انسان، جامعه و جهان پس از مرگ تعریف كرد كه هدف آن، هدایت انسان به سوی روش بهتر زیستن و كامل تر شدن است.»

دینداری

بین دو مقوله «دین» و«دینداری» باید تفكیك قائل شد. مفهوم دین راجع است به ذات و جوهر دین و مرجع تعریفش، خود دین و شارع است؛ و در مورد ادیان آسمانی؛ نیز مستغنی از بشر. (بعد انتزاعی) اما دینداری به رفتار اجتماعی دینداران راجع است و مرجع تعریفش، فارغ از دستورات و تعاریف دین، عمل بیرونی و نمودهای عینی بشری است. (بعد عینی) همچنین برخلاف دین، كه مجموعه تعاریف نسبتاً ثابت (براساس نصوص) را شامل می شود، دینداری، متأثر از تغییر و تحولات اجتماعی و به تبع مقوله ای دائماً متغیر و تحول پذیر است. در نتیجه -صرف نظر از تعدد قرائات و برداشت های بشری- اگر بتوان برای تعاریف دین اصالت قائل شد، برای تعاریف دینداری نمی توان. چرا كه از جامعه ای به جامعه دیگر، و از زمانی به زمان دیگر شكل و بروز آن گونه گون خواهد بود.

مناسك دینی و آیین های دینداران

تفكیك بین دو مقوله «مناسك دینی» و «آیین های دینداران» نیز لازم است. علیرغم آن كه هر دو مفهوم، اشاره به مجموعه آداب، رسوم و شیوع عمل های مشخص و نسبتاً قانونمندی، با جهت گیری دینی و قدسی، و با نتیجه محتمل تقویت باور دینی فرد عامل، دارند، اما در خاستگاه و منشأ مشابه نیستند. مناسك دینی در خود دین ریشه دارند و لذا تأسیس، تعریف و تبیین چگونگی آنان برعهده دین است. در نتیجه، تعریف شرایط و اشكال آنان ثابت و تطور ناپذیر است. انجام آنان- از منظر دین- «تكلیف» و استنكاف از آنان «معصیت» محسوب شده و مستوجب عقاب است. با این تعاریف باید مناسك دینی را به عنوان بخش قابل توجهی از «شریعت» دینی قلمداد كرد كه نمود آن در فقه دین است. مثلاً «حج» یكی از مناسك دینی اسلام است.

اما آیین های دینداران، برخلاف مناسك دینی، منشأ شریعتی ندارند و تعریف شان برعهده خود دین نیست، بلكه مقوله ای اساساً اجتماعی  اند و تأسیس، تعریف و تبیین چگونگی آنها به نوع عمل و شرایط اجتماعی دینداران برمی گردد. و لذا مانند خود دینداری، تابع تحولات اجتماعی و تغییر پذیرند. در نتیجه،  مجموعه آیین های دینداران یك دین، می تواند بسیار متنوع باشد، از زمانی تا زمانی و از جامعه ای تا جامعه ای. این آیین،  هر چند به تبع عرضی بودنشان، تكلیف محسوب نمی شوند، اما محتمل است كه خود فرد دیندار یا اجتماع دینداران برای نشان دادن نهایت باورمندی، چنان به انجام آن اهتمام ورزند و خود را مقید سازند كه در عمل، حتی انجام مناسك دینی هم تحت تأثیر قرار گیرد. این را می توان با جذابیت ملموس تر و بیشتر آیین های دینداران در مقایسه با مناسك دینی نسبت داد. چرا كه این آیین ها، همان طور كه اشاره شد، منشأ بشری دارند و فرد دیندار یا اجتماع دینداران در شكل دادن آنان مطابق خواست ها و نیازهای ملموس خود، احساس اختیار می كند، اما در مناسك دینی از آن جا كه مرجع تعریف  فرابشری است،  فضا و فرصتی برای اعمال نظر دینداران در نظر گرفته نشده است و  آنان باید صرفاً تابع و پذیرا باشند.

  مجالس سوگواری شیعیان

با عنایت به تعاریف مذكور، مجالس سوگواری شیعیان را باید یكی از مهمترین مظاهر «دینداری» شیعیان و از زمره «آیین های دینداران» به حساب آورد. محوریت مجالس عزاداری شیعیان،  از بدو تأسیس شان توسط امامان شیعه، «واقعه عاشورا» است. در باور شیعه، این واقعه هولناك ترین فاجعه بشری در طول تاریخ،  و در عین حال بزرگترین اقدام دشمنان برای ایجاد انحراف در اسلام و از بین بردن جریان ولایت و جانشینی برحق پیامبر (:به عنوان جریان استمرار دهنده رسالت وی) محسوب می شود. بنابراین و برای مقابله با توطئه دشمنان مبنی بر اقدام در جهت به فراموشی سپردن این واقعه، لازم است كه شیعیان هماره خاطره و ذكر این رویداد را _حتی در سخت ترین حالات- زنده نگه دارند. این وظیفه ای بوده است كه قاطبه امامان شیعه بر آن پای فشرده، و بالاترین مقامات اخروی و بیش ترین پاداش های جهانی را در ازای آن به شیعیان خود مژده داده اند.

انتخاب واقعه عاشورا از سوی ائمه، به عنوان عامل محوری تبلیغ تشیع را باید انتخابی زیركانه و سنجیده ارزیابی كرد. چرا كه واقعه مذكور، از جمیع جهات، واجد پتانسیل های موجود برای نمایندگی گفتمان تشیع به خصوص «تشیع تاریخی» است. در واقعه عاشورا و مقدمات و مؤخرات آن، هم اصول محوری تشیع (: «عدل» و «امامت» ) و هم فروع محوری آن (: «جهاد» ، «امر به معروف» ، «نهی از منكر» ، «تولی» و «تبری» ) در صریح ترین و جامع ترین شكل خود تجلی و نمود دارند. از این منظر، هیچ نمونه مشابه دیگری را نمی توان چون واقعه عاشورا یافت. خصوصاً اگر وضعیت ویژه تشیع تاریخی در دوران زندگی امامان شیعه _ یعنی دوران خلافت اموی و عباسی، كه شیعه همیشه در اقلیت و زیر بار انواع فشارهای تبلیغاتی و سیاسی بوده است _ را در نظر بگیریم، ارزش این انتخاب، ملموس تر و روشن تر می شود. علاوه بر این موارد ناظر به محتوا، واقعه عاشورا از نظر شكلی هم قابلیت های تبلیغاتی فراوانی دارد. كشتار بی رحمانه و فجیع امام حسین (علیه السلام) و فرزندان و یارانش _ كه به گواه منابع تاریخی،  در بین عموم مسلمین آن زمان از احترام و مقام والایی برخوردار بودند- غارت بازماندگان و به اسارت بردن زنان و كودكان، جملگی بر پتانسیل تحریك كنندگی احساسات و تأثر انگیزی این واقعه می افزاید.

امتیاز ویژه مجالس سوگواری، این است كه موجبات بالفعل شدن این پتانسیل بالقوه را فراهم می آورند. از این رو عنصر «عاطفه» و «احساس» را باید یكی از عناصر محوری و كلیدی در تشكیل و حیات مستمر مجالس عزاداری شیعیان در طول تاریخ دانست؛ عاملی كه مشخصاً در عمل «گریستن» نمود می یابد.

پدیده گریه، در این مجالس، از بار معنایی خاصی برخوردار است. گریستن در باور شركت كنندگان این مجالس(:شیعیان)  نشانه ای از برقراری ارتباط متقابل با یك منبع قدسی و ماورایی(:خدا یا امام معصوم)  است و به این معنا یك ارزش محسوب می شود، كه میزان و كیفیت صورت پذیرفتن این رفتار هم خود بر مقدار ارزش آن مؤثر است. با استفاده از اصول نظری كه كولینز درباره مقوله احساس بیان كرده است، به خوبی می توان اتفاقی كه در مجالس سوگواری و هیأت های مذهبی واقع می شود را تبیین كرد.

اصول نظری كولینز درباره احساس

* احساسات از طریق تحریك و دست كاری، قابل سرایت هستند، تا حدی كه آن را به یك همبستگی بسیار قوی تبدیل كنند.

* تمایل انسان به مشاركت در احساس دیگران، همبستگی را تشدید می كند. تهییج متناوب و گاه به گاه، ممكن است برای ادامه پایداری یك احساس، مهم باشد. تحریك و تهییج موجب می شود كه یك احساس، واقعی و معتبر به نظر برسد.

*هر چه تعداد افراد حاضر در یك جمع و مراسم مذهبی بیشتر باشد، احساسات بیشتر تشدید می شود.

*كسانی كه مقدار زیادی انرژی احساسی كسب نمایند، قادر خواهند بود از طریق ادعاهای مالكیتی و اقتدار، تغییرات ساختاری در یك جامعه به وجود آورند، و اگر این افراد بتوانند انرژی احساسی دیگران را نیز هدایت و بسیج نمایند، هم سویی آنان تقویت می شود. استواری و یا تغییر یك نظام اجتماعی، به میزان تأیید احساس آن نظام از سوی مردم بستگی دارد.

با عنایت به این اصول می توان گفت، در مجالس سوگواری شیعیان، مداح و روضه خوان، با یادآوری و نقل مصائب و ستم هایی كه بر اهل بیت رفته است، احساسات شركت كنندگان را تحریك می كند. برگزاری مستمر این مجالس، تحریك متناوب احساسات حضار(:جامعه شیعیان) را در پی دارد. در اثر تكرار، این روند، پس از چندی، تثبیت و نهادینه می شود و این مسئله،  نهایتاً به پایداری و تعمیق احساسات دائماً برانگیخته شده خواهد انجامید. نتیجه آن كه مجالس عزا از صرف یك اجتماع معمول مؤمنان، فراتر رفته و به یك منبع احساسی قوی و گسترده مبدل می شوند. با توجه به بعد حماسی و مبارزاتی واقعه عاشورا، روشن است كه وجود چنین منبعی از احساس متراكم شده دینی، تا چه اندازه می تواند برای یك حكومت خطرساز و بحران آفرین باشد. خصوصاً هر چه این مجالس، متعدد و پرجمعیت تر باشند، احساسات متراكم تر می شوند و محتمل است كه آن اجتماعات،  هویتی مقتدر و وجهه اعتراضی و مبارزاتی بیابند. در تاریخ، مصادیق بسیاری می توان برای این مسئله یافت؛ مصادیقی كه برخی به یك تغییر جزئی، محدود و مقطعی منجر شدند (مانند واقعه ای كه بنجامن، سفیركبیر آمریكا در ایران عهد ناصری، در سفرنامه اش نقل می كند) و نیز برخی كه به تغییراتی كلی و ساختاری انجامیدند (نظیر پیروزی انقلاب اسلامی ایران).

گزارش بنجامن از قدرت هیجان شركت كنندگان در مجالس سوگواری، در عهد ناصرالدین شاه

هیجان عزاداران در روزهای آخر دهه اول محرم، به حدی است كه معمول است دسته های عزاداری، جلوی زندان و یا انبار دولتی رفته و تقاضای آزادی زندانیانی كه فهرست آنها را قبلاً تنظیم كرده اند، می نمایند. متصدیان زندان هم برای آن كه آنها به زندان حمله نكنند، تسلیم تقاضایشان شده و آن زندانیان را آزاد می كنند. در سال ۱۸۸۴ میلادی كه من در تهران بودم، تعداد ۶۵ زندانی، به این طریق آزاد شدند. البته مقامات دولتی كمی بعد از عزاداری و فرونشستن احساسات مردم،  دوباره آن عده را دستگیر می كنند. مگر آن كه فرار كرده باشند یا مخفی شده باشند.(بنجامن/كردبچه۳۰۴،:۶۳)

به این ترتیب راه اندازی دسته های سوگواران را می توان به مثابه اقدامی با هدف قدرت نمایی مجالس عزا و شركت كنندگان در آن ارزیابی كرد. یعنی درست همان منظوری كه امیر معزالدوله دیلمی از راه اندازی دسته های عزاداری در بغداد سال ۳۵۲ هجری دنبال می كرد.

از این منظر، همچنین می توان اقدامات سیاست هایی كه حكومت ها و شاهان طول تاریخ در قبال این مجالس اتخاذ كرده اند را علت یابی كرد. چه حكومت هایی كه بعضی به مخالفت صریح با این مجالس برخاستند و آنها را ممنوع اعلام كردند (مانند سلجوقیان و رضاشاه پهلوی) و چه آنان كه زیركانه و با دوراندیشی، به جای تعارض مستقیم، همه هم و غم خود را در راستای استحاله این مجالس از روح حماسی و مبارزاتی، و منحرف ساختن جهت گیری و در نتیجه بی خطر كردن آن مجالس به كار بستند و در این راه، ابایی نداشتند كه خود حتی در سلك پیشگامان و دست اندركاران اصلی برگزاری این مجالس درآیند (مانند صفویان و قاجاریان).

هیأت مذهبی

با وجود سابقه چندین ساله مجالس اهل بیت و دسته های سوگواری، استفاده از واژه «هیأت» برای نامیدن این مجالس، امر چندان با قدمتی نیست و سابقه ای حداكثر هفتاد _ هشتاد ساله دارد. طبق تعریف، «هیأت» یك گروه اجتماعی ، با سابقه تاریخی مشخص و تجمعی از افرادی است كه در راستای زنده نگه داشتن یاد و خاطره یك مناسبت مذهبی (اعیاد، ایام ولادت و شهادت ائمه ) با محوریت واقعه عاشورا و قیام امام حسین (علیه السلام) و براساس ساختار دو گانه «واعظ» (سخنران، آخوند)/ «ذاكر» (مداح، روضه خوان) تشكیل می شود و اعضا، از طریق روش هایی معمول و آدابی مشخص (سینه زنی، زنجیر زنی/ دست زدن) به سوگواری یا شادمانی می پردازند؛ شركت در آن اختیاری و براساس یك اعتقاد و باور درونی است؛ متناسب با ویژگی های سازمانی و نیز مخاطبان، یك هیأت جدای از هدف اصلی اش، كاركردهای دیگری را هم می تواند در بر گیرد.

هیأت را همچنین «نوعی تشكل مذهبی، بر محور عزاداری بر سیدالشهدا و ائمه (علیهم السلام)» ، و نیز: «مجموعه هایی از مردم هر محله، در شهرها یا روستاها، كه جهت سوگواری و روضه خوانی برای امام حسین (علیه السلام) و به ویژه در ایام عاشورا تشكیل می یابد» تعریف كرده اند. (محدثی، ۵۰۴:۸۱)

«هیأت» را می توان «یك گروه اجتماعی» نیز تلقی نمود. طبق تعریفی كه هومنز ارایه می كند، «گروه اجتماعی» عبارت است از عده ای افراد كه دارای یك هدف مشترك، فعالیت مشترك، كنش متقابل و احساس تعلق خاطر _ یا احساس «ما» - باشند. (رفیع پور، ۱۰۹:۸۰) بنابراین هر جمعی از افراد، برای آن كه یك گروه اجتماعی تلقی شود، لازم است كه از ۴ شاخصه برخوردار باشد:

- هدف مشترك

- فعالیت مشترك

- كنش (روابط/ تعامل) متقابل

- احساس تعلق خاطر

كه همه این شاخصه ها را می توان در هیأت مشاهده كرد:

هدف مشترك: زنده نگه داشتن یك واقعه (اعتقاد/ شخصیت) دینی

فعالیت مشترك: عزاداری (یا شادمانی)

كنش متقابل: سینه زنی (تعامل مداح و حاضران در مجلس)

احساس تعلق خاطر: دسته گردانی و عضویت در هیأت.

رویكردهای جامعه شناختی به هیأت های مذهبی

با عنایت به تحولات سالهای اخیر جریان مداحی كشور، مشخصا با چهار رویكرد جامعه شناسانه می توان به هیأت های مذهبی پرداخت كه عبارتند از:

۱ _ هیأت به مثابه سازمان دینی

در اصطلاح جامعه شناسان، یك نهاد فضای شكل رایجی از كردارهای همگن و هماهنگ است كه در جهت اعمال كنترل اجتماعی و ارضای نیازهای اساسی مورد استفاده قرار می گیرد. (بیرو/ ساروخانی، ۱۸۱:۷۵)

فیختر نهاد را «تركیب یا هیأتی از مدل های رفتاری كه توسط جمعی كثیر به كار آید و محور آن ارضای یك نیاز اساسی گروه باشد» تعریف می كند. (همان) پارسونز هم نهاد را «مجموعه ای از نقش ها (یا روابط بین پایگاه ها)ی نهادی شده» می داند كه «حایز فضایی ساختی و اهدافی درازمدت اند.» (همان)

با این تعاریف، هیأت های مذهبی را می توان یك نهاد اجتماعی با كاركرد دینی دانست. خصوصا هیأت های سنتی كه همه ویژگی های یك نهاد را دارا هستند: هیأت های مذهبی _ مشخصاً گونه سنتی - مانند هر نهاد اجتماعی دیگر،  دارای هنجارهایی اجباری برای جمع و اعضای خود هستند؛ كه مورد حمایت كلی جامعه قرار داشته و به رسمیت شناخته شده اند. همچنین آنها از اهدافی روشن پیروی می كنند كه ثابت و مشخص اند و بنابراین از تغییرات نسلی تأثیر نمی پذیرند. آنان هنجارها، ارزش ها و آداب و قوانین معمول و معینی دارند كه مجموعا تشكیل یك نظام واحد را می دهند كه علیرغم برخورداری از انعطاف نسبی در برابر برخی نوآوری ها،  همواره دارای وحدت و انسجام و یگانگی است.

۲ _ هیأت به مثابه خرده فرهنگ شهری

عده ای از جامعه شناسان بر این باورند كه یكی از خصوصیات شهروند جامعه صنعتی، «احساس بیگانگی» است؛ احساسی كه سبب می شود، فرد، خود را از دیگران و از جامعه، بریده محسوب كند. كلود فیشر اجزای این بیگانگی را به ۳ نوع تقسیم می كند:

۱ _ احساس بی قدرتی كردن (ناتوانی): كه فرد به دلایل مختلف در زندگی شهری نمی تواند نتایج كار خود را تعیین كند و كارهایش به صورت دلخواه انجام نمی شود. در نتیجه، فرد به بن بست می رسد و تعلق خود به جامعه را از دست می دهد و سرخورده می شود.

۲- احساس بی هنجاری كردن (از هم پاشیدگی):  شهروند جامعه شهری، دایما خود را در معرض آسیب های اجتماعی می بیند و ناهنجاری های موجود در جامعه، در نظرش هماره كلی، وسیع، تعمیم یافته و بزرگ تر از واقع جلوه می كند (مثلا: اعتقاد به حاكمیت پارتی بازی، در عین وجود قانون)

۳ _ احساس انزوای اجتماعی: در زندگی شهری ، از آنجا كه فرد مجبور است اطرافیان خود را انتخاب كند (جورج زیمل) همیشه احساس می كند كه دوروبرش خالی است و به هیچ كس نمی خورد. در نتیجه به صورت خواسته، خود را ایزوله می كند. این مسأله ممكن است به دلیل عدم دسترسی به امكانات برای هماهنگی با دیگران هم رخ دهد. (صدیق سروستانی، ۷۸)

در این بین آنچه كه در برابر این مصایب و مشكلات به یاری شهروند شهرنشین امروزی می آید، «خرده فرهنگ ها» ، به عنوان سمبل زندگی شهری، هستند. خرده فرهنگ، طبق تعریف، وقتی است كه تعداد معینی از مردم شهری كه در یك ویژگی خاص (قومیت، شغل، عقیده، مذهب و....) با هم شباهت و شراكت دارند، همدیگر را بیابند و تشكیل یك گروه اجتماعی دهند؛ و البته گروهی با ارزش ها و هنجارهایی متفاوت با ارزش ها و هنجارهای اكثریت جامعه بزرگ تر. (گیدنز/ صبوری۸۱۷،:۷۸)

خرده فرهنگ ها، كاركردهای مختلفی برای اعضا در پی دارند. از جمله:

۱ _ رفع نیازهای اساسی: به وقت ضرورت و نیاز، در حوزه های خاص می توانند پاسخگوی فرد باشند.

۲ _ هویت بخشی: خرده فرهنگ ها، یكی از منابع هویت ساز برای انسان شهری محسوب می شوند. افراد با عضویت، تعامل و برقراری ارتباط با انواع واحدهای موجود شهری، مورد احترام و شناسایی دیگران قرار گرفته و خود نیز دیگران را می شناسند و لذا احساس هویت می كنند. (گریگواستون _ نقدی۹۳،:۸۲)

۳ _ مقابله با حس بیگانگی: خرده فرهنگ ها همچنین از طریق هویت بخشی و تحت حمایت مادی و معنوی قراردادن افراد عضو، حس تعلق و همبستگی را در آنها پرورش داده و بدین ترتیب از احساس بی قدرتی، انزوای اجتماعی و بی هنجاری آنها می كاهند.

واژه «خرده فرهنگ» گاه در معنای منفی و با ارزش گذاری منفی درك شده است. به صورتی كه بدان معنی نوعی فرهنگ عامیانه، مبتذل و پیش پا افتاده در مقابل فرهنگ نخبگان  ، روشنفكران و بزرگان و اشراف (فرهنگ برتر) داده اند. (فكوهی، ۲۸۶:۸۳) در طول دهه های پس از جنگ جهانی دوم،  در شهرهای بزرگ، خرده فرهنگ ها بیش از پیش شروع به تبدیل شدن به فرآیندهای هویت یابی و تشخص اجتماعی كردند. در این راه خرده فرهنگ ها، ساز و كارهایی چون «خودنمایی» ، «همبستگی و انسجام درونی» و «موضع گیری تهاجمی در برابر بیرون» را پیش گرفتند. به صورتی كه از طریق به وجود آوردن شباهت هایی در نحوه پوشش (لباس ها)،  آرایش (شكل ظاهری)، رفتارهای كالبدی، زبان، موسیقی، استفاده از اشیاء و نمادها و... هر چه بیشتر خود را از دیگران متمایز كردند و به هویت های گروهی خود، شكلی «منحصر به فرد» دادند كه البته تداوم این گرایش، طبعا در خود،  تمایل تبدیل خرده فرهنگ ها به ضدفرهنگ را هم داشت. (فكوهی، ۲۸۷:۸۳) نمادهایی كه برای نشان دادن تمایز گزیده می شوند، كاركرد سازگاری، نشان گذاری، نمادی و برگزیدگی دارند. رفتار ویژه،  به اعضای خرده فرهنگ این احساس را القا می كند كه آنها متعلق به جریان خاصی هستند و باید آماده پذیرش نقش جدیدی باشند. چنین ویژگی می تواند در لباس، زبان محاوره، شیوه و سبك حركت، گرایش ها و عدم گرایش ها، موضوعات خاص مورد بحث و باورهای خاص تجلی داشته باشد.(شفرز/ راسخ، ۱۹۹:۸۳)

بر اساس این تعاریف، امروزه و در جوامع غربی، گروه ها و ستارگان موسیقی پاپ و انواع دیگر مشابه آنها- در ارتباط با مفهوم «فرهنگ جوانان» - یكی از مهم ترین و اصلی ترین منابع شكل گیری خرده فرهنگ ها محسوب می شوند.

در شهرهای بزرگ و نیمه صنعتی امروز كشور، می توان ادعا كرد كه هیأت های پاپ هم از چنین جایگاهی برخوردارند. این خرده فرهنگ جدید، مثلثی است كه علاوه بر مداحی پاپ و مخاطب جوان، ضلع سومی را هم شامل می شود و آن قرائت خاصی است كه این هیأت ها از دین و مفاهیم مرتبط با آن ارائه می دهند: «دین ورزی عرفی»

در مواردی، اعضای خرده فرهنگ های هیأتهای پاپ، مانند همتایان اهل موسیقی خود، به سمت نوعی یكسانی رفتاری پیش می روند و وجهه «تعارض» و «ستیز» ، در برابر فرهنگ رسمی و قرائت رسمی حاكم از دین- در عین نوعی «بی خیالی» - در آنها كاملاً مشهود است؛ وجهه ای كه به تدریج، به سمت عمومیت یافتن و تشكیل تیپ خاصی از جوانان مذهبی، پیش می رود.

اینان جوانان شیفته ای هستند كه كمابیش ظاهر یكسانی دارند و مثلاً در: فرم اصلاح موی سر و ریش، پوشش (: پوشیدن شلوار پلنگی یا خاكی بسیجی و پیراهن یا تی شرتهای سیاه)، چفیه انداختن، تسبیح در دست گرفتن یا در گردن انداختن، با كفش پاشنه خوابیده راه رفتن، زیارت گهگاهی عتبات عالیات و عضویت در گروه های (موسوم به:) فشار و یا اساساً كناره گیری از سیاست، مشترك اند و پاسخشان به همه مسائل، ظاهراً یك چیز بیشتر نیست: «فقط بگو حسین» !

خرده فرهنگ هیأت های پاپ، اقسام متفاوتی را شامل می شود كه من در این جا صرفاً به دو مورد از آنها، كه شایع ترینشان هستند و در حقیقت امتداد نمونه های مشابه هیأت های انقلابی دوران صلح محسوب می شوند، اشاره می كنم:

خرده فرهنگ اولی، به گونه ای امتداد امروزی شده «هیأت های انقلابی صلح منفعل» است و در دسته «خرده فرهنگ های واكنشی» جای می گیرد. طبق تعریف، خرده فرهنگ واكنشی، فرهنگی معمولاً كوچك تر است كه در درون فرهنگ یا جامعه و به عنوان واكنشی در برابر آن پدید می آید. خرده فرهنگ واكنشی می تواند مبتنی بر طغیان، بی بندوباری و یا انحراف باشد. (نظیر: ضدفرهنگ ها، هیپی ها و... كه در برابر جامعه حساب گر، خردگرا و بسیار صنعتی پدید آمدند.) و یا آن كه بر پایه ایثار، تقوا و اصالت، قوام یابد كه باز در رنج از انحطاط كل فرهنگ و در واكنش نسبت بدان نضج می گیرد. (ساروخانی، ۶۶۳:۷۶).

و خرده فرهنگ دوم كه در ارتباط با تشكیل گروه های انصار حزب الله و به گونه ای امتداد امروزی شده «هیأت های انقلابی صلح فعال منفی» محسوب می شود و جزو دسته «خرده فرهنگ های ستیز آمیز (تعارضی)» جای می گیرد. این خرده فرهنگ ها، طبق تعریف، فرهنگ خاص گروهی مثلاً جوانان یا اقلیت ها هستند كه نسبت به فرهنگ رسمی جامعه، وضعی ستیزه جویانه دارند. (ساروخانی، ۱۳۶:۷۵) همان طور كه پیش از این اشاره شد، به نظر كولینز «كسانی كه مقدار زیادی انرژی احساسی كسب نمایند، قادر خواهند بود، از طریق ادعاهای مالكیتی و اقتدار، تغییرات ساختاری در یك جامعه به وجود آورند و اگر این افراد بتوانند انرژی احساسی دیگران را نیز هدایت و بسیج نمایند (:وسایل ارتباط جمعی) همسویی آنان تقویت می شود» . (رفیع پور، ۱۱۷:۸۰) قدرت نمایی های این دسته افراد در سطح جامعه را می توان، به موازات برخورداری ایشان از رانت های تلویحی اجزایی از حاكمیت، به همین انرژی احساسی آنان- كه در هیأت هاشان تبلور می یابد- مرتبط دانست.

۳- هیأت به مثابه سبك زندگی

سبك عبارت است از مجموعه ای از صورت های بیانی نو و بدیع، كه به صورت نمونه های خاص (:زبان، مد، حركات بدنی، موسیقی و...) تجلی می یابند. (شفرز/ راسخ، ۱۹۸:۸۳) شیوه (سبك) زندگی را می توان به مجموعه ای كم و بیش جامع از عملكردها تعبیر كرد كه فرد آنها را به كار می گیرد، چون نه فقط نیازهای جاری او را برآورده می سازند، بلكه روایت خاصی را هم كه وی برای هویت شخصی خود برگزیده است، در برابر دیگران تجسم می بخشند. (گیدنز/ موفقیان، ۱۲۰:۸۳)

به اعتقاد برخی جامعه شناسان مانند ورث، شیوه زندگی مفهومی است كه با شهر و شهرنشینی (به مفهوم نوین و امروزی اش) ملازمت دارد. (بیرو/ ساروخانی، ۹۰۴:۷۶) و (گیدنز/ صبوری، ۵۹۹:۷۸) و در كنش متقابل با محیط زندگی شكل می گیرد. (فیالكوف/ نیك گهر، ۶۳:۸۳)

«شیوه زندگی» اصطلاحی است كه در فرهنگ سنتی چندان كاربرد ندارد، چون ملازم نوعی انتخاب از میان تعداد كثیری از امكان های موجود است و در عمل، نه فقط از نسل گذشته «تحویل گرفته نمی شود» بلكه «پذیرفته» می شود. به باور گیدنز شیوه های زندگی به صورت عملكردهای روزمره درمی آیند؛ عملكردهایی كه در نوع پوشش، خوراك، طرز كار و محیط های مطلوب برای ملاقات با دیگران تجسم می یابند. (گیدنز/ موفقیان، ۱۲۰:۸۳)

البته ممكن است مسأله شیوه زندگی تا حدی مبتذل به نظر برسد، چون اغلب منحصراً در چارچوب نوعی مصرف گرایی سطحی مطرح می گردد و منظور از آن شیوه های زندگی پر زرق و برق است كه مجله های چشم فریب و پیام های بازرگانی بازاری عرضه می دارند. اما در فراسوی آنچه این مفهوم القا می كند، نكته  بنیادی تری وجود دارد: در دنیای متجدد كنونی، همه ما نه فقط از شیوه های زندگی معینی پیروی می كنیم، بلكه به تعبیری دیگر كه اهمیت زیادی هم دارد، ناچار به این پیروی هستیم. در حقیقت، ما انتخاب دیگری جز گزینش نداریم. (همان: ۱۱۹-۱۲۰)

با در نظر گرفتن این تعاریف، می توان گفت امروزه هیأت های پاپ، خود به مثابه  یك شیوه زندگی مؤمنانه در زندگی جوانان مذهبی شهرنشین ما، ایفای نقش می كند؛ شیوه زندگی ای كه استانداردهای خاص خود (اعم از نوع پوشش، آرایش و تعامل) را دارد و به فرد، هویت مشخص و جدیدی (:بچه هیأتی) می بخشد.

۴- هیأت به مثابه نمودی از جنبش جوانان

«رفتار جمعی» را «پاسخ یك عده از مردم به یك وضعیت یا مسأله ای خاص» تعریف كرده اند. (جلایی پور، ۱۹:۸۱) «جنبش های اجتماعی» به عنوان یكی از انواع رفتارهای جمعی و اعتراضی و به عنوان شبكه وسیعی از افراد، محافل و گروه های غیررسمی و رسمی، پدیده ای مختص جوامع مدرن هستند. (همان: ۲۰-۲۱)

در یك تقسیم بندی كلی، جنبش های اجتماعی را می توان به دو دسته «متعارف» (در مفهوم كلاسیك و تا چندی پیش جنبش) و «امروزی» (در معنای نوپدید و امروزی جنبش) تقسیم نمود. یكی از معروف ترین جنبش های امروزی، بی شك «جنبش جوانان» است؛ جنبشی در ارتباط مستقیم با پدیده «جوانی» و مقوله «فرهنگ جوانان» ؛ كه این هر دو نیز از محصولات زندگی جدید محسوب شده و خاص جوامع مدرن اند. فرهنگ جوانان، حامل این فرض است كه تمامی جوانان در علایق و مشغولیات یكسانی در اوقات فراغت شریك اند و جملگی در شكلی از طغیان علیه بزرگتران خود درگیرند. ظهور این نوع فرهنگ متمایز جوانان، با افزایش خودمختاری آنها، [به دلیل افزایش درآمدشان] و نیز افزایش حس انزوای آنها [به دلیل افزایش تحصیلات شان] رابطه مستقیم دارد.  (شوكر/ فرهادپور، ۳:۸۱)

جنبش جوانان در بدو تأسیس در اروپا (حوالی سال های ۱۸۹۰-۱۹۲۰) در واقع، واكنش در برابر سر سختی، تنگ نظری و سنت گرایی جامعه شهروندی یا بورژوایی بود. آن هم در دوره ای كه از نظر روانی،  زمینه برای پشت كردن به نهادهای متعارف موجود چون خانواده ،مدرسه، شغل و كار فراهم بود. (شفرز/ راسخ، ۶۰:۸۳)

به اعتقاد برخی جامعه شناسان، با كمی تساهل می توان عموم جنبش های اجتماعی (اعم از متعارف و امروزی) را در دارا بودن ۴ خصلت مشابه دانست:

اول- وجود یك شكاف (تضاد) بین دو دسته/ قشر از جامعه؛ كه بهانه و علت شكل گیری یك تضاد دوگانه و نهایتاً یك جنبش می شود.

دوم- وجود یك «گفتمان» (یا در معنای كلاسیك اش: «ایدئولوژی» )؛ كه آموزه  ها، ایده ها و شعارهای مشترك هواداران جنبش را شامل شود و برای ایشان در جریان قبول یا استقبال از این آموزه ها، موجبات ایجاد و احساس آگاهی، هویت و همبستگی نسبت به یكدیگر را فراهم آورد.

سوم- وجود یك شبكه وسیع روابط جمعی و غیررسمی در میان دسته ای از همفكران، همكاران و دوستان؛ شبكه ای كه نهادهای حكومتی را یارای از بین بردن آن، به آسانی نباشد.

چهارم- امكان شكلی از اعتراض جمعی. چنین امكانی معمولاً وقتی فراهم می شود كه یا ساختارهای دولت، اجازه فعالیت به جنبش ها بدهد؛ یا دولت ضعیف باشد و قادر به كنترل فعالیت جنبش ها نباشد؛ و یا نیروی ناشی از بسیج مردمی جنبش، چنان قوی باشد كه دولت نتواند آن را كنترل كند. (نقل به اختصار از: جلایی پور، ۲۹:۸۱-۳۰)

هیأت های نوپدید پاپ و نیز «شبه هیأت»ها به عنوان پدیده هایی خاص فرهنگ جوانان، از ویژگی هایی برخوردارند كه می توان آنها را به عنوان نمودی از جنبش نوپدید جوانان در ایران محسوب كرد.

در برداشتی كلی می توان هیأت های پاپ و شبه هیأت ها را جریاناتی اعتراضی در برابر قوانین، آداب و اسلوب های سفت و سخت هیأت های سنتی و انعطاف ناپذیری، انحصارطلبی و افراط در سیاسی كاری هیأت های انقلابی دوران صلح دانست. جریاناتی كه «جوان بودن» اعضا، «ساختار شكنی» (در فرم و محتوا) و ارایه یك رویكرد «دیگر» به دینداری و برخی مقولات مذهبی شیعه (از جمله: محبت اهل بیت) از مشخصه های بارز و منحصر به فرد آنان است. به عبارت دیگر روند حركت هیأت های پاپ و شبه هیأت ها را می توان در راستای خارج ساختن نهاد هیأت های مذهبی و اصولاً ادب دینی و دینداری از اسلوب های «رسمی» (هیأت های انقلابی) و «سنتی» (هیأت های سنتی) معمول خود و ارایه یك شیوه زندگی و سبك جدید از عمل دیندارانه، كه در آن مقتضیات زندگی جدید و امروزی و نیز ذایقه ها و سلایق نسل جوان و نوجوان به خوبی رعایت و لحاظ شده باشد، دانست. البته نمی توان ادعا كرد كه این جهت گیری، كاملاً آگاهانه و نیتمند است؛ اما می توان وجود آن را در جریان كلی این هیأت ها استنباط كرد. ضمن آن كه نمود بیرونی این حركت متفاوت آن قدر در جامعه مذهبی شفاف و بارز است كه بتوان از وجود «شكاف» بین هیأت های پاپ و شبه هیأت ها و دیگر گونه های هیأت های مذهبی سخن گفت. شاهد مدعا مخالفت ها و اعتراضاتی است كه چه از سوی سنتی ها و چه انقلابی ها، خصوصاً در بدو پیدایش و نیز در دوران تثبیت این هیأت ها، صورت می گرفت و كمابیش هنوز هم ادامه دارد. نتیجه این چالش ها، شكاف محسوس و نه چندان پنهانی است كه بین اعضا، مداحان و مخاطبان هیأت های پاپ و شبه هیأت ها و اعضا، مداحان و مخاطبان هیأت های سنتی و خصوصاً هیأت های انقلابی ایجاد شده است.

هیأت های پاپ و شبه هیأت ها، گفتمان دینی متفاوتی را هم دارا هستند. گفتمانی كه در ادبیات و گرایش دینی آنها حضور بارزی دارد. از نظر شبكه روابط جمعی هم این هیأت ها، در مقایسه با گونه های دیگر از رشد چشمگیر و هماره با نرخ مثبتی برخوردارند و با وجود عمر كوتاه خود، توانسته اند شبكه وسیعی از هواداران پروپاقرص و محكم از بین جوانان و نوجوانان دارای انگیزه ها و علایق دینی گرد آورند. شبكه ای البته [هنوز] غیر منسجم و متشكل از كلونی های پراكنده و بدون رابطه مشخص و تعریف شده تشكیلاتی و سازمانی با یكدیگر.

*منابع و مأخذ در دفتر روزنامه موجود است.

محسن حسام مظاهری

 

چهارشنبه 14/12/1392 - 8:58
آموزش و تحقيقات

جلوه هاى معنوى و اجتماعى آیین با شكوه حج در سرزمین وحى

عید «قربان»

جشن بندگى خداوند

 

فرح خادم المله، خبرنگار اعزامى «ایران»

در هُرم داغ تابستانى در چندهزارسال پیش، زنى سیه چرده و كنیز با كودكى چندماهه در كوههاى مكه پناه مى گیرد. كودك در هواى گرم و داغ حجاز، عطش ناك مى شود و گریه سرمى دهد. مادر پرهیجان و نگران به اطراف مى نگرد تا آبى یا نشانى بجوید و كام تشنه دلبندش را سیراب كند. هفت بار فاصله دوكوهستان صفا و مروه را هروله مى كند و افسوس كه هیچ نمى یابد،جز سراب. مادر نومید و نگران كنار فرزند آرام مى گیرد كه ناگاه چشمش به آب زلالى مى افتد كه زیر پاى اسماعیلش جریان یافته بود. آرى آرى یافتن آب به عشق است نه به سعى اما پس از سعى.

سرزمین تفتیده و لم یزرع مكه به مدد آب روانى كه از زیر پاى اسماعیل جارى شد، بتدریج آبادانى گرفت. ابراهیم خلیل الله آنگاه كه در یكصدسالگى باز هم درمعرض آزمون سخت پروردگار قرارگرفت _ و البته روسفید بیرون آمد _ به كار ساختن كعبه شد. اسماعیل هم او را در این راه یارى كرد و اینگونه شد كه كهن ترین پرستشگاه جهان ساخته شد. خانه اى ساده براى یاد حضرت دوست و براى آن كه راه گم نشود.

قرنها گذشت و مكه رفته رفته پرجمعیت تر شد. مكانى در گذر تردد كاروان هاى مختلف كه در مسیر تجارت خود، چندروزى درآن بیتوته مى كردند. اعراب جاهلى در گذر زمان، زمین آسمانى كعبه را پرستشگاه بت هاى سنگى و چوبى قبایل خود كردند. شگفتا از زمانى كه بناى توحید خانه شرك شده بود و سنت ابراهیم و اسماعیل در پاى بت هاى پوشالى دفن.

تاریخ اما در خود آبستن حادثه اى بود. كودكى  اُمى در مكه از عبدالله و آمنه چشم برجهان گشود كه محمد نام گرفت. او امین ترین شهروند مكه شد و در ۴۰ سالگى به پیامبرى مبعوث. او از نسل ابراهیم و اسماعیل بود و دعوى هدایت مردم داشت. رفته رفته با صدق گفته و پایدارى در عمل، مردم را به اسلام فراخواند و اینچنین شد كه اسلام دركنار كعبه تولدیافت. محمد و یارانش پس از زجر و مشقات فراوان از مكه به مدینه هجرت كرده و در مدینه ساكن شدند. شهرى كه ۱۳ سال پایگاه آخرین دین توحیدى جهان شد و خاطرات فراوانى را در حافظه تاریخى اش از آن روزهاى باشكوه به یاد دارد ؛ از تلاش هاى پیامبر براى اصلاح تفكرات جاهلى تا جنگ ها و نبردهایى كه با كفار درمى گرفت ، از زخم تلخ احد تا طعم شیرین ازدواج فاطمه و على ، از خانه كوچك آن دو كه بزرگتر از همه تاریخ بود ، از حسنین ، از زینب همو كه پیامبر انقلاب كربلا شد ، از سلمان فارسى تا ابوذر غفارى و

آیین شكوهمند حج، جلوه اى از وحدت و كثرت و كثرت در وحدت است. حج یادگار سنت ابراهیمى و نفى همه طاغوت ها و شیاطین است. نفى هرآنچه غیرخدایى است. حج تجلى امت اسلام بدون برترى نژاد، طبقه و مقام و ثروت است. مؤمنان در ایام ذیحجه از سراسر جهان گردهم مى آیند تا نه در انزوا و رهبانیت كه درجمع از مَنیت ها دور شوند و از خود به سوى خدا حركت كنند، هرچند كه فاصله تا ابدیت است

هركسى كو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

وقتى لباس احرام به تن مى كنى از زرق و برق این دنیا دور مى شوى و یاد حشر مى افتى. روزى كه همه پرده ها فرومى افتد و آدمیان درمحضر او قرار مى گیرند.

در طواف كعبه این حجر اسماعیل است كه توجهى را بر مى انگیزد؛ دیوارى كوتاه و هلالى شكل رو به كعبه. آرى اینجا مدفن هاجر است كسى كه به جرم زن بودن، سیاه بودن و كنیز بودن در تفكر جاهلى پست ترین تلقى مى شود و از هرگونه فخرى عارى. اینجا خانه خدا دیوار به دیوار خانه یك كنیز شده است. مؤمنان در طواف خانه دوست، مدفن هاجر را نیز طواف مى كنند. كسى كه از دامان پاكش اسماعیل نیاى پیامبر زاده مى شود.

اجراى مناسك حج در بزرگترین اجتماع عظیم مسلمانان، رویه و طریقى است كه حج گزاران به جاى مى آورند، عمره، تمتع، طواف ، سعى صفا ومروه، وقوف در مشاعر مقدس از جمله عرفات، مشعر و منا، رمى جمرات (سنگ اندازى به نمادهاى شیطان) ، تراشیدن سر ، كوتاه كردن موى و ناخن، ذبح چهارپایان و باز هم طواف و سعى صفا و مروه. در این صورت بندى ظاهرى اما معانى بى شمارى نهفته است.

طواف : نفى ثنویت ، پیمان با خدا همگام با خلق ، سعى صفا ومروه : تلاش و عشق . عرفات: مرحله شناخت. مشعر: محل آگاهى و شعور. منا: سرزمین آرزوها

وقتى حج گزار ضمن اجراى مناسك به كنه و معانى نهفته در آن توجه مى كند، فلسفه زندگى و مرگ خویش را مى بیند. انسان مسافرى است كه روزى باید با این جهان خاكى وداع كند. سفر حج به سفر آخرت مى ماند. دل كندن از مال ومنال و فرزند. خداحافظى با هر آنچه در تو تعلق دنیوى ایجاد مى كند و آغاز سفرى بلند و ناشناخته . پوشیدن لباس احرام و طواف برگرد خانه حق، تلاش براى یگانه دیدن جهان و كشتن نفس اماره. در عرفات ابتدا به شناخت مى رسى (در روز) و در شب مشعر به آگاهى و سپس در منا به عشق. در واقع حج گزار با تأمل و وقوف هاى مكررش دوباره در خود تأمل مى كند و از شناخت به شعور و از شعور به عشق مى رسد. در منا به هواى نفس و شیاطین سنگ مى زند و آنها را مى راند و دست آخر با ذبح قربانى، هواى نفس وآرزوهاى غیرالهى را در خود مى كشد.

عید قربان كه پس از وقوف در عرفات و مشعر و منا فرا مى رسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز حج گزار ، اسماعیل وجودش را ، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا كرده قربانى مى كند تا سبكبال شود.

اجتماع عظیم حج از بعد فردى فرصتى براى خودسازى و از بعد اجتماعى، زمانى براى همنوایى مسلمین با یكدیگر است. مسلمانان اقوام و ملت هاى مختلف در پرتو فرصت كم نظیر حج از آلام و دردهاى یكدیگر آگاه مى شوند تا در سایه تعاون و همكارى ، آنها را حل كنند. این گردهمایى بزرگ و بى نظیر فرصت مناسبى است براى اتحاد اسلامى و دفع مقاصد شومى كه دشمنان در سر مى پرورانند. حج فرصت مغتنمى براى شكوفایى و پویایى امت اسلام در صحنه هاى اجتماعى، فرهنگى و سیاسى است كه با توجه به قابلیت هاى فراوان مسلمانان و كشورهاى اسلامى، هرگز از آن استفاده مطلوب نشده است. وقتى در بین مسلمانان آسیا، اروپا، آفریقا و آمریكاى لاتین قرار مى گیرى، بیدارى اسلامى را احساس مى كنى. احساس مى كنى كه مسلمانان از خواب تاریخى خود برخاسته اند و رفته رفته به آگاهى اجتماعى لازم و مطلوب مى رسند. گویا پس از یك قرن تلاش مسلمانان اجتماعى و روحانیون آگاه شیعه و سنى، رفته رفته امت اسلام بر جایگاه خویش در جهان امروز، فرصت هاى از دست رفته و مكر و تزویر دشمنان وقوف بیشترى مى یابند. اصلاً یكى از فلسفه هاى وقوف در مشاعر مقدس هم شاید همین باشد. تأمل و خودشناسى درونى و آگاهى از وضعیت اجتماعى سایر هم دینان خود.

موسم عید است. روز شادى مسلمانان . روز قبولى در جشن بندگى خداوند. اى مسلمان حج گزار و اى كسى كه در شكوهمندترین آیین دینى از زخارف دنیا دور شدى و به او نزدیكتر. ایام حج را نشانه اى از پاكیزگى ، رهایى، آزادگى، آگاهى و معنویت بدان. بدان كه زمین سراسر حجى است كه تو در آنى و باید با سادگى، وقوف در جهان درون و بیرون و قربانى كردن همه آرزوهاى پوچ دنیوى ، خود را براى سفر بزرگ آماده كنى. انسان مسافر چند روزه كاروان زندگى است. سلام بر ابراهیم، سلام بر محمد و سلام بر همه بندگان صالح خداوند.

چهارشنبه 14/12/1392 - 8:58
شخصیت ها و بزرگان

تبیین جایگاه سفال، سرامیک و کاشی در معماری ایران

(حسین زمرشیدی)

دنیای امروزه، ایران را به خاطر مسائل سیاسی آن می شناسد. دیروز ایران را به خاطر دستباف های فرشش و صادراتی چون پسته و فیروزه و ذخایر نفت آن می شناختند. اما دنیای مترقی و متمدن و با فرهنگ و با هنر شرق و غرب عالم، همواره ایران را به خاطر معماری بی همتای آن می شناخته و می شناسد تا جایی که شاهد براین هستیم که بزرگان محقق در ادوار مختلف تاریخ از هر دوت تا برادران و برادر زاده مارکوپولو و افرادی چون کالا ویخو (در مواردی ایشان را کلاویجو نیز گفته اند)، اولیا چلبی – تاورنیه – شاردن و بسیاری دیگر از دوران باستان، کهن و قدیم در سیاحت نامه های خود از معماری بزرگ و بی مانند ایران سخنها داشته و مباحثی را به رشته تحریر در آورده اند و بسیاری از نقاشان بزرگ اروپایی همزمان با دوره قاجاریه چون اوژن فلاندن و پاسکال کست و بسیاری دیگر در سفر نامه های خود آثار بسیار شگرف معماری ایران را به تصویر کشیده اند که همواره مورد توجه هنرمندان و معماران بزرگ و علاقه مندان به معماری ایران در جهان بوده است. در دوران معاصر شاهد تحقیقات بسیار وسیع و گسترده از سوی بزرگ معماران جهان چون استاد شهید و ایران شناس بزرگ پروفسور (ارتور اپهام پوپ)، پروفسور گر شمن و پروفسور آندره گدار و ماکسیم سیرو و دونالن ویلبرو و بسیاری دیگر می باشیم، که برخی از آنها تحت تاثیر این معماری بزرگ بنا به وصیت خود در خاک مقدس ایران و در کنار زنده رود چون پروفسور پوپ به منزلگه ابدیت خفته است و خود او در حیاتش چنین می گوید: پس از مرگم مرا در اصفهان دفن کنید تا روح من نظاره گر آثار ایران خصوصاً کاشیکاری های بسیار شگرفی باشد که در حیات خود نتوانستم عمیقاً ارزش های هنری آن را تحقیق و تفحص داشته باشم. این مطلب برای معماری ایران و هنر کاشیکاری ایران بسیار غرور انگیز می باشد. ما اگر به معماری مصر – یونان- اسپانیا- روم- روم شرقی (سوریه) و کشورهای عربی و اسلامی دقت کنیم شاخصیت معماری ایران در کاشیکاری های بسیار شورانگیز و پرواز و رمز آن است که دنیا را متوجه خود ساخته است. از این جهت به طور فشرده و خلاصه به روند کاشیکاری در ایران می پردازیم. در بنای (زیگورات چغا زنبیل) که مربوط به 1250 سال قبل از میلاد می باشد، از آجرهای لعاب دار بزرگ و متمایل به سبز درمحل دربندها استفاده شایان شده است که برخی از آنها تا امروز در این بنای مشهور جهان باقی مانده است.

دوره هخامنشی: از نقش نگاره های بسیار ارزشمند کاشی آجر لعابدار گلی که در شکل کاشی نره بسیار مقاوم و ممزوج لعاب های رنگینی را در عمق کاشی نشست داده است، چون پیکر سرباز جاویدان، گلهای رزاس و همچنین شیرمردان بالدار از این دوره در موزه ملی ایران و لوور نگهداری می شود. همچنین می توان به پیکر نگاره های سربازان جاویدان دوره هخامنشی از شوش بدست آمده که در موزه ملی ایران و لوور نگهداری می شود اشاره کرد. (شکل1).

دوره ساسانی: از این دوره به سرامیک های رنگین که نوعی کاشی می باشد با لعاب های ممزوج به ملات پخته نازک در ابعاد حدود 12 تا 18 میلیمتر به شکل مربع و مربع مستطیل نامتساوی، تصاویر شایان توجهی از صورت نگاره های مردان و زنان که عمق کمال در آنها مشهود است. همچنین رزم آوران دوره یاد شده زینت بخش کف ایوان کاخ بیشابور در نزدیکی کازرون بوده که نمونه هایی از آن شگرفی ها در موزه ملی ایران نگهداری می شود.(شکل2).

صدر اسلام: بناهای ایران عموماً خشتی و در مواردی تلفیق خشت و آجر بوده است اما از دوره شکوفایی سلجوقی می توان به آثار فراوان آجری بجا مانده با نقوش بسیار زیبا از میل مناره ها و برج مقبره ها اشاره کرد (شکل3)

دوره سلجوقی: عصر فرهنگ، تمدن، اقتصاد، اقتدار، آبادی و آبادانی های فراوان در زیر سایه تدابیر مرد بزرگ ایران حکیم خواجه نظام الملک طوسی آثار بدیع از کاروانسرا، مسجد، مدرسه، حمام، آب انبار، بناهای عمومی و راه سازی و بسیاری دیگر ساخته می شود که سبب شوکت و شکوه ایران زمین می گردد و ناصر خسرو قبادیانی از زیبایی بناهای ایران آن روز سخنها می گوید (شاهد زنده آن رباط شرف در استان خراسان می باشد) و نقوش کاشی در این زمان به شکل کاشی زیر رنگی گود و برجسته در ابعاد حدود 30×40 سانتی متر و به ضخامت 4 سانتی متر با لعاب دهی بسیار ماهرانه و پخت اصولی و با به کار گیری ذوق از انواع نقرش خصوصاً اسلیمی به رنگ لیمویی و یا رنگ های دیگر وخط ثلث برجسته بلند به رنگ لاجوردی بسیار زیبا و دل انگیز به نام کاشی های سلطان سنجری زینب بخش محراب مساجد و بخصوص بارگاه حضرت رضا (ع) می شود که نمونه هایی از آن به نام کاشی (زرین فام) در موزه آستان قدس رضوی نگهداری می گردد. همچنین از نقوش کاشی در کتیبه ها، در ترکیب نقوش هندسه اسلامی چون گردونه انتهایی ساقه 5/51 متری مسجد علی آن روزگار در اصفهان و نوعی منازه بسیار بدیع و شورانگیز در مدرسه دو منار طبس به شکل سفال فیروزه ای بسیار تاب در کتیبه زمینه گچی در پیکر آجری این دو منار درخشش بسیار چشم نواز را با عبارت (ناجی الحق و الدین ابوالمفاخر) از خط کوفی اسلیمی دار که به واقع تصویر آن قلب هر بیننده را شاد و شادان می ساخت و عجب اینکه اگرمناری از دو منار این مدرسه را از بالا تکان می دادند، منار دیگر نیز به حرکت در می آمد که این خود از شاهکارهای معماری بی همتای این دوره می باشد. بر خود غره مشو ای منارجنبان اصفهان و اما فریاد از خشم طبیعت که در زلزله شهریور 1357 مدرسه و دو منار عزیز و عظیم و بی مانند طبس دوره سلجوقی هزار ساله و بسیاری دیگر از آثار شهر عروس کویر، گوهرهایی که با خاک یکسان شدند و یاد و خاطره است از این دو منار و شهر گلشن طبس را می توان در کتاب (طبس شهری که بود) تالیف استاد محقق یعقوب دانش دوست با افسوس فراوان نظاره کرد. (شکل 4).

دوره خوارزمشاهی: زیباترین کاشی های خشتی کوچک فیروزه ای و لاجوردی در ترکیب اشکال هندسی منظم زینت بخش قالب های گچی گود و برجسته از انواع نقوش گره اسلامی به نام (مینوتکاری) در مسجد دو ایوانی (فریومد) در ناحیه بین سبزوار و شاهرود می باشیم که دل هر بیننده را به صفای حقانیت به سوی حضرت دوست می کشاند.

دوره ایلخانی: به تکامل رسیدن کاشی زرین فام و سپس پیدایش کاشی های بسیار زیبای خشتی هشت ضلعی و ستاره چهار پر که ترکیب نقش گره (هشت و چهار لنگه) را به وجود می آورد به نام کاشی (مینایی) زینت بخش ازاره های مقبره پیربکران در 25 کیلو متری جنوب اصفهان و همچنین ازاره ایوان مقبره عمو عبدالله منارجنبان در اصفهان می شود. ضمناً اصول کاشیکاری معرق در زمان سلطان محمد خدا بنده (الجایتو) در بخشهایی از بنای (گنبد عظیم سلطانیه) و همچنین پیدایش خط معقلی کاشی در گردونه (کونال) این گنبد صندوقه ای که شیوه اجرایی این گنبد بر روی ساخت گنبد کلیسای سانتاماریا دلفوره در فلورانس اثر مستقیم گذارده است و همچنین گلچین و خط معقلی از کاشی نره در مقرنس بندی سردرب و گلدسته های مسجد (اشترجان) اصفهان و سه کنج سازی های مسجد کبیر یزد و بسیاری دیگر و بالاتر از همه، جالب ترین نمونه معرق کاشی در زمینه سفال بدون لعاب در ایوان و سر درب مسجد جامع ورامین تحول شگرف و زیبا از هنر آفرینی های استادان زمان حاصل می شود که تا امروز در نهایت زیبایی به یادگار مانده است. (شکل 5).

دوره تیموری: عصر شکوفایی هنر، تیمور به معنای (آهن) مردی که دو شق داشت. می کشت و خراب می کرد و می ساخت و هنرمندان را مشرق هنر بخصوص در معماری و سازندگی از هنرهای بدیع بود. از این جهت معماری ایران در این دوره در نوع خود از جهات مختلف قابل توجه می باشد. به تکامل رسیدن کاشیکاری معرق با پیدایش کاشی جسمی و رنگهای لعاب الوان از نقوشی چون انواع اسلیمی و ختایی و پیچکهای افشان و گره هندسه اسلامی و بخصوص از انواع خط در کتیبه ها به واقع عصر دگرگونی در نما سازی آثار ایران خصوصاً مساجد و مدارس و کاخها و بازارها و بسیاری دیگر می باشد. از میان این آثار می توان به معقلی سازی های گلچین و خط و همچنین خط بنایی سه رگی و مقرنس معقلی سازی (قطاربندی) نره با رنگ لعاب کاشی های الوان خصوصاً فیروزه ای و لاجوردی در پوشش گنبد بسیار زیبای ترکین فتیله پیچ درمقبره تیمور در سمرقند که به دست استاد محمد اصفهانی استاد نامی ایران ساخته شده، همچنین مسجد بی بی خانم عیال تیمور و مدرسه الغ بیک در سمرقند با انواع پشت بغل سازی های معرق و خط بنایی از کاشی نره. همچنین زیباترین نوع معرق کاشی فیروزه ای و لاجوردی در زمینه آجری و بخصوص فتیله پیچ کاشیکاری بسیار شورانگیز، دل انگیزه و عمیق از هنر و ذوق هنرمندان کاشیکار را در نبش ایوان مسجد (فیروزه اسلام) مسجد کبود تبریز مشاهده کرد. امان از خشم طبیعت که زلزله این گوهر تابناک معماری ایران را به ویرانی کشید. همچنین کاشیکاری های بسیار ارزشمند از کاشی معرق و معقلی سازی خط شمسه ای در جای، جای بزرگ موزه معماری دینا گوهر مساجد عالم، مسجد گوهر شاد که به وسیله قوام الدین و غیات الدین دو برادر شیرازی که دل هر بیننده را به شوق کاشی های خشتی هندسی با نقوش حاشیه کشی خط بسیار ظریف طلایی و حرکات گل و گیاه و نقش مرغ و انسان در متن بندی این نوع کاشی از لعاب الوان و تکنیک نقوش به نام کاشی (کوکبی) در ازاره های مسجد امام مشهد و بارگاه حضرت رضا(ع) می باشیم.(شکل6).

دوره صفویه: آنجایی که سلاح بین اقوام ایرانی و عثمانی بر زمین گذارده  می شود، عصر بسیار شکوفا و ارزشمند و بی مانند معماری ایران شکل می گیرد و آثاری از میادین بزرگ، خیابان کشی ها، کاخها، کوشکها، مساجد، مدارس، پل ها، بناهای عالم المنفعه، بر جهای کبوتر خانه و بسیاری دیگر سبب آبادانی ایران دوره صفویه شده و در شکلهای مختلف در معماری بخصوص کاشیکاری پدیدار می گردد. کاشیکاری از هنر معقلی سازی و خط بنایی در شکل نوبا اصالت از هنر تا سر حد بی نهایت الله اکبر. کاشیکاری از نقوش بسیار پر رمز و رازگره هندسی که هر روز به شکلی پر فلسفه خلق شده. کاشیکاری معرق از به تکامل رسیدن کاشی جسمی برای ظریف ترین نقوش اسلیمی و ختایی، ترنج بندی ها، حرکات، تو، تورمه های متداخل از گل و گیاه با رنگهای جدید کاشی و بخصوص استفاده از انواع هفت قلم خط چون انواع کوفی، نسخ، محقق، ثلث، رقاع، تعلیق و نستعلیق با سایر نقوش های یاد شده در ازاره ها، دست اندازها، زیر دورها، طاقها، در رسمی بندی ها، کاربندی ها، طاسه سازی ها، گونه بندی ها، اختر سازی ها، مقرنس بندی ها در قسمتهای داخلی و همچنین در غرفه ها، ایوانها، صفه ها، و درگردونه تا تیزه گنبدها و گلدسته ها به واقع عظمتی از هنر کاشیکاری در بسیاری از آثار ایران از جمله در مسجد شیخ لطف الله آفریده می شود. آنجایی که پروفسور اشمیت در همین سالهای بعد از انقلاب که هیاتی او را همراهی می کرد، در داخل شبستان بی مانند پر گوهر عالم، بزرگ موزه هنر جهان اسلام و دنیا در نهایت (بهت) زانو می زند و های، گریه می کند و می گوید دست انسان نمی تواند این گل، این بوته، این طاووس و این خط ها را این چنین سحر آمیز بیافریند و او می گوید که اینها را دست معماران، بنایان، کاشی پزان، کاشی گران و کاشیکاران بحق مسلمان از سوی ارادت عمیق به درگاه حضرت احدیت با "عرق جبین و قوت قرص نان جوین" آن چنان آفریده اند که بر تارک معماری جهان می درخشند. آثاری که در ایران بوده اما تعلق آن به کل بشریت و کره ارض می باشد. در همین برهه از زمان کاشی هفت رنگی با طرحهای گوناگون از نقوش گل های بوته جغه ای و پیچکهای افشون با لعاب زرد نارنجی در زمینه آبی متمایل به لاجوردی و سایر رنگهای ملایم دیگر از آمیز رنگها – پیوند و پیوستگی رنگها – خانواده رنگها – اصول همنشینی رنگها و در مجموع زبان نقش از رنگهای  سنتی و معدنی در مساحتی حدود 50000 متر مربع کاشی ناب هفت رنگی در مسجد امام اصفهان و بسیاری دیگر تحول در هنر کاشیکاری از جهت اجرای زمانی به وجود می آید. (شکل7).

دوره نادری: ایران دوره نادری در گیر مسائل سیاسی و جنگهای زمان خود و آبادانی بی رونق بوده است. اما در همین زمان شاهد نقوش گلچین و خط معقلی مکرر با نام مبارک علی (ع) در گردونه گنبد مسجد کبود گنبد در کلات پایتخت نادری در استان خراسان و پاره ای دیگر می باشیم. (شکل 8).

دوره زندیه: عصر کاشی هفت رنگ خشتی به نام (گل و مرغ) در برخی از شهرها خصوصاً شیراز می باشیم. در این نوع کاشی از انواع نقوش گل و گیاه و درختان پر پیچ و خم بلند با گلهای گل اناری و مرغان زیبا از پیچ و خم حرکات زینت بخش بناهایی چون اسپر و قاب سازی های سردرب مسجد و کیل شیراز و بسیاری دیگر می گردد.(شکل9).

دوره قاجاریه: عصر پر شکوه هنر کاشیکاری معرق با نقوش نو و جدید از گره و همچنین کاشی هفت رنگی چون نگاره های کاشی در کاخهای گلستان، فیروزه، باغ ارم و نارنجستان قوام شیرازی، تکیه معاون الملک کرمانشاه و مدرسه ابراهیم خان کرمان و بسیاری دیگر با لعاب قرمز و ارغوانی و رنگهای زیبای زرد کوهی و بخصوص صورتی ملایم برای چهره نگاره ها می باشیم در این زمان شاهد شاهکارهای کاشی معقلی در کاربندیهای بازارهایی چون کرمان، اراک و بخصوص کاشان تیمچه حاج حسین بخشی و تهران تیمچه حاجب الدوله و بسیاری دیگر در شگرفی خاص بوده. همچنین کاربرد کاشی خشتی هفت رنگی با رنگهای زرد، لاجوردی، آبی، قرمز ارغوانی با نقوش زیبا و دلنشین در مقرنس بندیهای مسجد حاج حسین نصیر الملک شیراز و بسیاری دیگر از آثار ایران می باشیم.

ضمناً نقش از پیکرسازی ها و با موضوعات خاص برای دروازه های شهرها چون دروازه های هشت گانه تهران، قزوین، سمنان و بسیاری، تحول در هنر کاشی سازی برای نمای بناهای ایران خصوصاً در سردرب سازی بناهای مسکونی بیرونی و اندرونی و بسیاری دیگر می باشیم. (شکل10).

دوره معاصر: در آغاز دوران معاصر پهلوی نماسازی بناها در خیابان کشی های جدید و سردرب مغازه ها و منازل با به کارگیری کاشیکاری معقلی از انواع گلچین های نو و خلق شده از سرشت هنرمندان کاشیکار سبب شوق و شعف مردم هنردوست در ساختمان سازیهای جدید آن روز شده. اما ناگهان گرایش ساختمان سازی و بخصوص  نماسازی آنها به طرف نما سازی های سیمانی در انواع چکشی، تگرگی، موزاییک، آبساب، ترک بندی که دقیقاً تقلید از بناهای اروپایی می بود و امروزه از انواع سیمان بری باروک یونان، نماسازی های سنگ در اشکال مختلف آلومینیم، کنیتکس و آیینه دودی سیاه بی معنا و بسیاری دیگر دل هر هنر دوست و هنرمند و هنر آشنای به معماری عظیم و عزیز ایران را می فشارد. اما در همین زمان اماکن متبرکه مدارس و بخصوص مساجد و همچنین بناهای مفاخر ما و مواردی دیگر از هنرهای کاشیکاری پیروی داشته و در مواردی جهش ها و خلاقیت ها و هنر آفرینی ها چه از جهت تهیه کاشی حدود 15 رنگ و چه از جهت نقش و چه از جهت اجرا به وجود آمده است که از میان این آثار می توان به نما سازی های بارگاه حضرت رضا (ع) درشکلی بسیار بدیع و شورانگیز و در مقیاسی گسترده که مورد توجه جهان اسلام بوده، همچنین بارگاه حضرت احمد بن موسی (ع) در شیراز و مساجدی چون مسجد محمدیه یزد و مسجد حضرت ابراهیم (ع) در نمایشگاه بین المللی تهران و همچنین برخی از تابلوهای کاشی معرق از سوی هنرمندان باشیم. (شکل 11).

در مجموع شایسته است از طرف مجلس شورای اسلامی به وزارت مسکن و شهرسازی اختیار کامل داده شود تا در روند شهرسازی و معماری شهری و به کارگیری از نما سازی آجری از انواع نقوش بسیار زیبای آجری و کار برد کاشی از نقوش دلنشین بخصوص خط معقلی با نام مبارک الله و ائمه اطهار و اشعار نغز به طور تفکیک و محدود در نماهای آجری هنر آفرینی در شهر سازی و معماری شهرهای ایران عزیز به وجود آید تا انشا الله این روند زنده کننده نما سازی بسیار با ارزش و با فلسفه و بسیار زیبای ایرانی نه چندان دور برای کشور باشد. (شکل12).

منبع:

چهره های ماندگار

 

چهارشنبه 14/12/1392 - 8:57
شخصیت ها و بزرگان

"جام جهان نما"

ترجمه ای از تحصیل بهمنیار

تحصیل یا تحصیلات از مولفات فلسفی مکتب شیخ الرئیس است.

بهمنیاربن مرزبان از شاگردان مقرّب شیخ این کتاب را برای دائی خود بهرام خورشید ملقب به ابو منصور نگاشت و مطالب آن را از نوشته ها و از افادات شفاهی استاد برگزید و بر ترتیب دانشنامه علایی فراهم ساخت. (فهرست کتابخانه مجلس، مجلد5 صص 59-64)

صاحب روضات الجنات، در ضمن ترجمه بهمنیار از ترجمه تحصیل به پارسی یاد کند و گوید: "این ترجمه از خود بهمنیار و یا از دیگری است"، طرز سخن صاحب روضات گواه آن است که در اصل وجود ترجمه تحصیل تردیدی نداشته و شاید همین نکته موجب شده است، صاحب الذریعه از این سخن استنباط کند که صاحب روضات الجنات خود نسخه ترجمه تحصیل را دیده. (الذریعة الی تصانیف الشیعة از حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 4 ص، 359)

از ترجمه فارسی تحصیل بهمنیار نگارنده در جای دیگر، ذکری ندیده و تا آنجا که تتبع کرده در هیچ یک از مدارک جز روضات (که ظاهراً ازریاض العلماء گرفته) و ذریعه و دانشمندان آذربایجان (صص74) که منبع آنها نیز مسلماً همین روضات است به تحصیل پارسی اشاراتی نرفته است.

شاید علت اینکه اهل تحقیق تاکنون موفق به شناختن این کتاب نشده اند، آن است که مترجم، نامی جداگانه برای آن برگزیده ولی به هر حال مسلّم است که تحصیل بهمنیار به فارسی ترجمه شده و نسخ ترجمه هر چند نادر بوده اما نایاب نبوده است.

نسخه ای از ترجمه تحصیل که نگارنده بحمدالله موفق به شناختن آن شدم قبلاً در کتابخانه مرحوم تنکابنی بوده و اکنون متعلق به کتابخانه مجلس شورای ملی است. اما مرحوم تنکابنی آن را نشناخته. پشت نخستین برگ آن چند جا نام کتاب الف صغری یاد شده و پیداست یکی از مطالعه کنندگان و دارندگان نسخه آن را با ترجمه الف صغری از ارسطو اشتباه کرده.

مرحوم تنکابنی نیز بر خلاف معمول خود که در نسخه های کتابخانه اش یک یا چند یاد داشت در باره کتاب و موضوعات متفرقه می نوشته، در هیچ یک از صفحات این نسخه نوشته ای ندارد.

تحصیل بهمنیار شامل 3 کتاب است بدین ترتیب:

کتاب اول: منطق، شامل 3 مقاله

کتاب دوم: علم ما بعدالطبیعه، شامل 6 مقاله

کتاب سوم: اعیان موجودات، شامل دو مقاله: اول موجود بی سبب (اثبات واجب) و مقاله دوم ممکنات (شامل 4باب)

این نسخه ترجمه تحصیل از کتاب دوم که در مباحث عامه فلسفه است آغاز شده و کتاب اول که منطق است، به هنگام صحافی در آخر نسخه قرار گرفته و مقداری از اول آن (منطق) افتاده، بر خلاف متن عربی تحصیل در ترجمه، کتاب دوم، دارای هفت مقالات است و مقالت هفتم درباره واجب الوجود و صفات او و کیفیت صدور اشیاء است (165 نسخه) و این همان مساله است که در متن عربی موضوع مقالت اول از کتاب سوم است.

فهرست مقالات و فصول کتاب سوم ترجمه تحصیل در آغاز کتاب سوم (صص173) بدین گونه آمده:

این کتاب مشتمل است بر احوال موجودات معلول و منقسم است بر چهار مقاله:

مقالت اول: در مقدمات امور [و] اشیاء طبیعی و این فن موسوم است به سماع طبیعی

مقالت دوم: در معرفت اجسام فلکی.

مقالت سوم: در معرفت عناصر و آنچه مرکب اند...

مقالت چهارم: در علم نفس و بقاء او و حال معاد و بدین مقالت این کتاب ختم کرده آید. اما مقالت اول منقسم است زی هشت فصل (صص175-204)

مقالت دوم دارای سه فصل است (صص 204-221)

مقالت سوم دارای هفت فصل است (صص221-254)

مقالت چهارم (درعلم نفس) دارای پانزده فصل و فهرست این فصول در آغاز مقالت چهارم بدین گونه آمده:

فصل اول از مقالت چهارم از کتاب سوم در اثبات نفس و جوهریت او و نقص آراهای باطل درو.

فصل دوم: در برهان دیگر که نفس مزاج نیست.

فصل سوم: در آنکه نفس را قواها بسیار است.

فصل چهارم: در اشارت زی ادراک.

فصل پنجم: در ذوق و شم و...

فصل ششم: در ابصار.

فصل هفتم: در ابطال آنچه از عکس شعاع از مرات گفته اند.

فصل هشتم: در محسوسات مشترک و در حس مشترک.

فصل نهم: در بیان عقل نظری و عقل عملی...

فصل دهم: در احکام مفکره...

فصل یازدهم: در قوای محرکه...

فصل دوازدهم: در عقل و معقول...

فصل سیزدهم: در تعدید قوای نفسانی...

فصل چهاردهم: در آنکه بدنی واحد را نفسی واحد بود... و در ابطال تناسخ...

فصل پانزدهم: در بیان نفس انسانی... و بها تختم الکتاب.

فصل 1 تا چند سطر به پایان فصل هشتم در این نسخه موجود است. در پایان صفحه 292 فصل هشتم نا تمام مانده و در آغاز صفحه 249 که روی دیگر برگ است دنباله یک مبحث منطقی که با مراجعه به متن تحصیل و فصول بعد معلوم گردید دنباله فصل هشتم از باب اول از مقالت سوم از کتاب اول (منطق) است و کاتب گویا آن را متمم فصل هشتم از مقالت چهارم از کتاب سوم پنداشته و در پی آن آورده.

کاتب فصل بعد تا پایان فن یا باب اول برهان را به عنوان فصلی از مقالت پنجم یاد کرده، در صورتی که در متن عربی، منطق تنها دارای 3 مقالت است. بنابر این یا ترجمه منطق دارای ترتیبی خاص و یا این نیز اشتباه کاتب است.

بر خلاف متن عربی تحصیل، در ترجمه، کتاب دوم دارای 7 مقالت است و مقالت هفتم در باره واجب الوجود و صفات او و کیفیت صدور اشیا است (صص 165 نسخه) و این همان مساله است که در متن عربی موضوع مقالت اول از کتاب سوم است.

فرق دیگر ترجمه با متن در آن است که مترجم در آغاز هر یک از کتابها، فهرست مقالتهای آن کتاب و در آغاز هر یک از مقالتها فهرست فصول آن مقالت را بتفصیل آورده.

در آغاز کتاب سوم (صص 172 نسخه) مترجم نام کتاب را تحفة الکمالیة و جام جهان نمای یاد کند و از سخن وی استفاده می گردد که این کتاب در آن زمان به نام جام جهان نمای اشتهار داشته.

مترجم تحصیل:

سبک کتاب بدون شک گواه کهن بودن آن است و نثریست نزدیک به ترجمه حیّ بن یقظان از نویسنده مجهول (فهرست نسخ مصنفات ابن سینا و نسخه مجلس ش: 1373طبا) و این بنده تصور می کنم نویسنده ترجمه، بهمنیار نیست، اما یکی از شاگردان او با یکی دیگر از شاگردان شیخ الرئیس است. زیرا مترجم در برخی از جایها بر متن تحصیل افزوده و خرده گیری کرده.

در اواخر فصل چهارم از مقالت سوم از کتاب سوم هنگام بیان نسبتهای مقولات و عرضها این عبارت بصورت جمله معترضه در ترجمه وارد شده: "چنین گوید مترجم این کتاب که این سخن یعنی صداقت بعض اعراض مر بعضی را هم از جمله آن سخنهاست که خواجه گوید این چنین سخنها به سخن متصوفه بهتر ماند که به سخن حکما"(صص 236 نسخه) مترجم پس از افزودن عبارت مذکور دنباله ترجمه را ادامه داده است.

گذشته از اینکه اگر مترجم خود مولف متن باشد گمان نمی رود که خود را "مترجم این کتاب" بخواند، افزودن جمله ای اعتراض آمیز و خرده گیری بر متن نیز خود قرینه ای تواند بود بر اینکه جز مولف آن را ترجمه کرده.

نکته ای که در این جمله به چشم می خورد و در جایهای بسیاری از ترجمه تکرار شده آن است که شیخ الرئیس را نه نام خواجه یا "خواجه رئیس" یاد کرده و این تعبیر در زبان شاگردان شیخ و در آثار آنان فراوان است.

در پایان ترجمه منطق (که در این نسخه پایان نسخه نیز هست)، مترجم افزوده است: "چنین گوید مترجم این کتاب که ما در این ترجمه اشارت زی معانی برهان کردیم و هیچ التفات با جدل و خطابت و شعر نکردیم."

نگارنده هنوز به تتبع و بررسی و مطالعه کامل این نسخه نفیس توفیق نیافته ام و مسلّماً پس از بررسی کامل، آن را بهتر خواهیم شناخت.

مشخصات نسخه: این نسخه به خط نستعلیق است و ظاهراً در قرن 11 نوشته شده اما کاتب رسم الخط نسخه قبل را که از روی آن نوشته، حفظ کرده. موریانه کنار برخی از برگها را آسیب رسانیده و در بعضی از صفحات قسمتی از سطور نیز آسیب دیده.

قطع: نیم خشتی 22×12 س،ج: تیماجی قهوه ای رنگ که در وسط آن ترنجی کوبیده اند، صفحات:330، سطور:20.

 

 

چهارشنبه 14/12/1392 - 8:57
تاریخ

عمو نوروزها گم می شوند

 

 

 

 

  

 

پاپانوئل ها و عمو نوروزها هر دو نماد زمان هستند؛

یكی پر رنگ و دیگری در حال محو شدن

عكس: گلناز بهشتی

رویا ملكی

یكی بود، یكی نبود، پیرمردی بود شكم برآمده كه هر سال روز اول بهار با كلاه نمدی، زلف و ریش حنا بسته، كمرچین قدك آبی، شال خلیل خانی، شلوار قصب و گیوه تخت نازك، دل كوه را می گرفت به سمت دروازه شهر و عصا زنان و آوازخوان می آمد.

بیرون دروازه شهر، پیرزنی زندگی می كرد دلباخته این مرد. روز اول بهار صبح زود پا می شد، جایش را جمع می كرد و خانه را می روفت. خودش را تر و تمیز می كرد. حنا به سر و دست و پایش می گذاشت و هفت قلم خط و خال و سرمه و سرخاب و بزك می كرد. یل ترمه و تنبان قرمز و شلیته پر چین می پوشید و فرش می انداخت روی ایوان و مشك و عنبر به سر و روی و گیسش می زد و جلوی حوضچه و فواره رو به باغچه پر گل و درخت و میوه می نشست. سینی پر می كرد از سیر، سركه، سماق، سنجد، سیب، سبزی و سمنو و سینی دیگری هفت جور میوه خشك نقل و نبات می ریخت. بعد به منقل آتش می كشید و قلیان می آورد و چشم می دوخت به راه، معشوقش. اما از خستگی، پلك هایش وزن می گرفت و یواش یواش روی هم می رفت؛ و خرناسش به هوا.

بعد پیرمرد، چاق و سفیدرو، از راه می رسید، دلش نمی رفت پیرزن را از خواب شیرین بیدار كند. یك شاخه گل همیشه بهار از باغچه می چید می گذاشت روی سینه پیرزن. از منقل یك گل آتش برمی داشت و قلیان آتش می كرد و چند پك می گرفت.

یك نارنج از وسط نیم می كرد و یك پاره از آن را با قندآب می خورد و آتش منقل زیر خاكستر می كرد و بوسه ای به گونه پیرزن می كاشت و می رفت.

پیرزن كه چرتش پاره می شد، آتش بر سر قلیان بود و نارنج نیمه و گونه اش خیس بود و جای پیرمرد خالی.

پیكره افسانه عمو نوروز و ننه سرما را بسیاری از ایرانیان می شناسند. در شب فرجامین سال كه روز آن همراه است با آغاز نوروز و سال نو، پیری كهنسال كه عمو نوروز خوانده می شود، به دیدار زالی فرتوت و زمان فرسوده می رود كه گاهی به نام ننه سرما خوانده می شود؛ بانوی عمو نوروز كه برای دیدن شوی گریز پای خود همیشه در خواب است.

ننه سرما در درازای سال، تنها در این شب است كه بخت می یابد كه در كنار شوی خود باشد، بنابر افسانه ها او تنها یك بار در درازای سال و در واپسین شب، شوی خویش را می بیند و از هم بستری سال كهنه با سفید سال نو، سال جدید زاده می شود. عمو نوروز، همان نماد زمان است و یادآور زال شاهنامه و زروان باستانی.

پیری سالخورده با گیسوان و ریشی بلند و انبوه و آمیخته به رنگ سفید كه بانوی او ننه سرماست. عمو نوروز، نماد كسی است كه بركت می دهد و این داستان می تواند همان ازدواج الهه و شاه باشد در قصه ها و اساطیر قدیم.

دكتر كتایون مزداپور، استاد زبان های باستانی و اسطوره شناسی معتقد است، نوروز، جشنی مربوط به پیش از آمدن آریایی ها به این سرزمین است. لااقل از دو سه هزار سال قبل این جشن در ایران برگزار می شده و به احتمال زیاد با آیین ازدواج مقدس مرتبط است. تصور می شود، الهه بزرگ یعنی الهه مادر، شاه را برای ازدواج انتخاب می كند.

این الهه كه نه نه یا ننه خاتون نام دارد، معادل سومری آن نانای ، معادل بابلی و ایرانی آن ایشتر و آناهیتا است. این الهه رب النوع جنگ، آفرینندگی و باروری است.

داستان این ازدواج نمادین و اسطوره ای كه بنیادی ترین نماد نوروز است، این گونه نقل می شود. اینانا یا ایشتر كه در بین النهرین بود، عاشق دوموزی یا تموز می شود (نام دوموزی در كتاب مقدس تموز است) و او را برای ازدواج انتخاب می كند. تموز یا مودزی نماد شاه است.

الهه روزی هوس می كند برای دیدن خواهرش به زیرزمین سرك بكشد. اینانا تمام زیورآلاتش را به همراه می برد، او از هفت دروازه می گذرد تا به

زیر زمین برسد و در آخرین طبقه نگهبانان طبقات به جز زیورآلاتش، گوشت تن الهه را هم می گیرند و تنها استخوان هایش باقی می ماند.

از آن روز تمام زمین از باروری متوقف می شود، هیچ درخت و گیاهی نمی روید. همه زمینیان گریان بودند به جز دومزی شوهر الهه كه مقرر می شود برای بازگشت الهه از زیر زمین، او با لباس قرمز به

زیر زمین فرستاده شود و الهه دوباره رویش و زایش را به زمین برمی گرداند. ترجمه لوح اكدی این افسانه را تأكید می كند.

به هر حال عمو نوروز، اسطوره ایرانی، با لباس قرمز كه نشانه رازآلودگی خورشید است و نشانه ای در هفت سین نوروز و سفره شب چله ایرانی دارد، در فرهنگ اروپایی، با چهره پاپانوئل ها آفریده می شود.

پیرمردهای فراموش شده

پاپانوئل های اروپایی، در زبان فرانسوی بونوم(Bonhome) خوانده می شوند؛ مردی ساده و بی پیرایه كه نماد شادی و نوروز است، نمادی كه در فرهنگ ما چندان نمود و كاركرد ندارد ولی در فرهنگ اروپایی یكی از شناخته ترین، كارآمدترین و جذاب ترین نمادهای فرهنگ اروپایی، برای آغاز سال نو است.

پاپانوئل ها و عمو نوروزها هر دو نماد زمان هستند؛ یكی پر رنگ و دیگری در حال محو شدن. پاپانوئل ها تا جایی محبوب شده اند كه حتی در كشور ما كه خود دارای نماد زیبای عمو نوروز است، خودنمایی می كند و حتی شناخته تر از عمو نوروز در ذهن ایرانیان نقش می بندد؛ نمادی كه حتی جامه سرخ، ریش بلند و كمربندش را از تمدن ایرانی به ودیعه گرفته است.

جامه سرخ پاپانوئل ها، یادمانی از فرهنگ مهری، در باختر زمین است. موبدان و پیشوایان مهری، بالاپوش سرخ فام بر تن داشتند كه هنوز تن پوش پیشوایان ترساست؛ رنگی كه نشانه ای رازآلود از خورشید است. یكی از رنگ ها و نشانه های آن سرخی است كه هم در خوان آیینی نوروز كه هفت سین یاد می شود بازتاب دارد و هم در خوان آیین شب یلدا كه در آن زاد روز مهر جشن گرفته می شود. اما آنچه از این آیین بر جای مانده، یاد خوش عمو نوروزهای قدیمی است كه رنگ باخته جای خود را به پاپانوئل های اكتسابی اروپایی می سپارند. تا جایی كه شركت پست برای آشنایی بیشتر جامعه با ریشه های فرهنگی و تاریخی و یادآوری نمادهای زیبا و اسطوره ای ایران زمین اقدام به برگزاری مسابقه نامه نگاری به عمو نوروز كرده است.

ولی آیا برگزاری یك مسابقه می تواند آیین نوروزی به فراموشی سپرده شده ایرانی را احیا كند؟

به هر حال، پیام آوران شادی، فرا رسیدن نخستین ماه گاهشماری خورشیدی ایرانیان را آواز می خوانند و گاهی به صورت انفرادی و محقر، در قالب

عمو نوروزهای خیابانی در دل شهر سرك می كشند؛ عمو نوروزهایی كه تنها در قالب دوره گردهایی نه محبوب و معقول، پیام آور بهارند و گاه در ذهن كوچك كودكانمان، جعلی به نظر می رسند.

عمو نوروزهایی كه از ته دل نمی توانند ترجیع بند قدیمی خود را لابه لای ماشین ها و آدم های گرفتار زمزمه كنند و آخر سر به نام فقیران شاد در هیاهوی شهر گم می شوند.

 

نوروز در دنیای مجازی

آرش اقبالی- همه چیز از آنجا شروع شد كه ایرانیان سال گذشته و در آستانه نوروز 1384 با فرستادن نامه های الكترونیكی بسیار زیاد به جست وجوگر اینترنتی گوگل كوشیدند تا گوگل را وادار به قرار دادن لوگوی عید باستانی نوروز در صفحه اصلی خود كنند كه این گونه هم شد تا این كه امسال برای دومین بار بسیاری از پایگاه های اینترنتی فارسی زبان برای دومین سال متوالی خواستار قرار گرفتن لوگوی عید نوروز در جست وجوگر اینترنتی گوگل شدند.

در این حركت ملی كاربران اینترنتی با ارسال نامه های الكترونیكی برای گوگل، از تیم گوگل خواستند با توجه به اهمیت عید نوروز در میان اقوام كشورهای مختلف جهان مانند فارس ها، ترك ها، كردها، افغان ها، بلوچ ها، تاجیك ها،  لوگویی متناسب با این روزها در سایت خود قرار دهند.

پایگاه اینترنتی اصفهان هاست با امكان قرار دادن ارسال پست الكترونیكی برای سایت گوگل در صفحه اینترنتی پیشتاز این حركت نمادین ملی بوده است.

پایگاه اینترنتی گوگل كه جست وجوگری پیشرفته است، از پربیننده ترین و محبوب ترین سایت های اینترنتی در شبكه جهانی اینترنت است كه در سال گذشته با توجه به درخواست كاربران ایرانی، لوگوی عید نوروز را كه نشان دهنده سفره هفت سین ماست، در روزهای اول و دوم فروردین ماه بر روی صفحه اول سایت خود قرار داد.

با توجه به این كه صفحه اصلی گوگل روزانه بیش از سیصد و پنجاه میلیون بازدیدكننده دارد،  وجود لوگوی عید نوروز ایران در گوگل، در معرفی این عید باستانی به جهانیان نقش به سزایی خواهد داشت.

بسیاری از ایرانیان در سراسر دنیا در راستای معرفی عید نوروز با قدمتی چند هزار ساله از گوگل خواسته اند تا در تمام دنیا از این لوگو در آستانه فرارسیدن نوروز و بهار طبیعت، استفاده كنند.

موتور جست وجوگر گوگل كه عنوان پرمخاطب ترین موتور جست وجوگر اینترنتی را یدك می كشد و در 4 سال اخیر نیز در لیست 10 سایت اینترنتی پربیننده نیز قرار گرفته است، مدتی است كه با فرارسیدن مناسبت ها و رویدادهای مختلف جهانی از جمله رقابت های المپیك، سال نو میلادی و غیره لوگوی خود را به فراخور این مناسبت ها تغییر می دهد و از نماد این رویدادهای ورزشی و ملی در طراحی لوگوی خود استفاده می كند. بی گمان به كارگیری امكانات شبكه جهانی اینترنت برای شناساندن فرهنگ بومی كشورمان تاكنون با بدبینی هایی كه برخی به این شبكه دارند،  مورد توجه جدی قرار نگرفته است.

بی تردید با این شبكه نمی توان برخورد قهرآمیز داشت و هر كشوری كه بیشتر از این شبكه استفاده كند در معرفی فرهنگ خود در جهان موفق تر است.

با آن كه در سالهای اخیر حتی حوزه های علمیه نیز برای ورود به شبكه جهانی اینترنت اقداماتی داشته اند، اما هنوز عزم ملی برای بهره گیری مناسب از امكانات این شبكه در كشور ما ایجاد نشده است. راستی نوروز مجازی مبارك.

چهارشنبه 14/12/1392 - 8:56
تاریخ

فرهنگ اساطیرى خاستگاه رفتارهاى آرمانى - آیینى

 

و اینگونه

نوروز پایدار شد

 

 

 

 

على محمد نیاكان

بى تردید، طبیعت از عوامل مهم تمدن ساز است. در طول تاریخ، اكثر تمدن هاى كهن در كنار رودها و ساحل دریاها شكل گرفته و حتى بالیده و ماندگار شده اند. به همین دلیل، طبیعت در تمدن هاى ماندگار سابقه دارد. زایش طبیعت، خواه ناخواه در حافظه جمعى و وجدان گروهى هر قوم و ملتى و در هنرنمایى هاى هر هنرمندى تأثیر مى گذارد. ایرانیان از دیرباز آمدن بهار را جشن گرفته اند. نقاشان و نگارگران زیبایى هاى طبیعت را به تصویر كشیده اند و شاعران از سرسبزى طبیعت در بهار سخن گفته اند(۱).

آیین نوزایى طبیعت و آمدن بهار، در فرهنگ ایرانى پیشینه اى دیرینه دارد و آیین هاى نوروزى به داستان هاى اساطیرى و به ویژه داستان آفرینش جهان، جشن اهورامزدا و به تخت نشستن جمشید در نخستین روز فصل بهار برمى گردد.

آیین هاى نوروزى

نقش طبیعت در زندگى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگ رفتارى مردم واكنش هایى نمادین پدید آورده كه هنگام نوروز در مجموعه اى از آداب و رسوم نمایان مى شوند. بسیارى از رفتارهاى نمادین نوروز با اسطوره هاى اولیه در جوامع انسانى سرزمین ایران باستان ارتباط دارند و نشان دهنده رفتارها یا رخدادهایى هستند كه در آغاز شكل گیرى آن جوامع روى داده اند. به بیان ابوریحان بیرونى، نوروز، روز «نوزایى آفرینش» است. برخى از آیین هاى برخاسته از سنت هاى رایج دوران اساطیرى، در زندگى مردم معاصر معنا و مفهوم خود را از دست داده اند و به صورت بقایاى فرهنگى راكد و غیرفعال باقى مانده اند. برخى دیگر، هنوز در زندگى اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى و رفتارهاى معنوى مردم جامعه نقش و معنا دارند و در انسجام و تحكیم روابط میان افراد و گروه هاى اجتماعى كارساز و مؤثرند. آیین هاى نوروزى از دسته رفتارهاى فرهنگى هستند كه برخى از آنها هنوز در جامعه كنونى ایران كم و بیش نقش خود را میان گروه هایى از مردم حفظ كرده اند. خاستگاه بسیارى از رفتارهاى آرمانى - آیینى نوروز را باید در فرهنگ جوامع باستانى و در زمان سیطره فرهنگ اساطیرى جست وجو كرد. این رفتارهاى آرمانى - آیینى، در گذر زمان دگرگون شده و در هر دوره اى صورت و معناى خود را با ساختار اجتماعى - فرهنگى جوامع آن دوره تطبیق داده و در رهگذر این سازگارى، تغییر یافته و به شكل كنونى درآمده است(۲). بیشتر روایات اسطوره اى - افسانه اى ایران، دوره پیشدادى را زمان پیدایش نوروز، و جمشید، چهارمین پادشاه پیشدادى را بنیانگذار نوروز و آیین نوروزى به شمار آورده اند(۳). جمشید، شخصیتى جهانى و محبوب ترین چهره در دوران كهن ایرانى بوده است. پیوند نوروز با جمشید، از سویى به قدمت نوروز، و از سوى دیگر به محبوب بودن چهره جمشید و خاطره خوشى كه از او در اذهان مانده، اشاره دارد. افسانه هاى فراوانى درباره جمشید و چگونگى پیدایش نوروز در تاریخ و ادبیات ایرانى اسلامى آمده است. فردوسى در داستان پدید آمدن نوروز نقل مى كند كه وقتى جمشید از كارهاى كشورى بیاسود، آن روز را كه نخستین روز از فروردین و آغاز سال بود «نوروز» نامید و جشن گرفت(۴).

پیشینه تاریخى نوروز

از پیشینه و خاستگاه تاریخى نوروز در دوره هاى كهن آگاهى هاى مكتوب زیاد و دقیقى در دست نیست. بى تردید، نوروز و جشن نوروزى یك آیین كهن همگانى و مربوط به پدیده نوگشتى سال و دگرگونى طبیعت از حالتى به حالت دیگر است و در میان اقوام مختلف جهان و بومیان ایران، پیش از آمدن آریایى ها به این سرزمین رایج بوده است(۵).

آیین نوروزى در دوره هخامنشى

موضوع نوروز و سال نو و برپایى آیین نوروزى در دوره هخامنشیان به سبب كاربرد گاه شمارى هاى چندگانه مورد اختلاف است. برخى از محققان نوروز را در آغاز پادشاهى داریوش، اول تابستان و در اواخر پادشاهى او، اول بهار دانسته اند(۶).

جشن نوروز در دوره اشكانى و ساسانى

در دوران اشكانیان و ساسانیان، مردم، نوروز را طبق سنت هاى فرهنگى رایج ایران، در آغاز سال نو جشن مى گرفتند. در این دوران نیز همچون گذشته جایگاه نوروز در میان مردم در یك روز معین سال استوار نبود و در فصول سال مى گشت و هر چهار سال، یك روز از فصل پیشین خود عقب تر مى رفت(۷). بیرونى نیز، در التفهیم، به ثابت نبودن گاه نما در دوره ساسانیان اشاره مى كند و مى نویسد: «آذرماه به روزگار خسروان، اول بهار بوده است»(۸).

آیین هاى نوروزى در دوره اسلامى

در دوران اسلامى، ایرانیان مسلمان نوروز را جشن مى گرفتند و براى برگزارى آیین هاى نوروزى، تلاش مى كردند. در سرزمین هاى اسلامى، سه گونه عید وجود داشت.

۱- آغاز سال ایرانى یا شامى كه مصادف با اوایل بهار بود.

۲- آغاز سال قبطى (در مصر) كه مقارن با ماه اوت میلادى (نهم شهریور) بود.

۳- آغاز سال هجرى قمرى كه هر سال فرق مى كرد.

باید آغاز سال ایرانى قدیم را كه آغاز تابستان بود، به این اعیاد اضافه كرد. مردم تازه مسلمان ایران و حكومت هاى محلى ایرانى در دوره عباسیان و به ویژه سامانیان در خراسان بزرگ و بوئیان در ایران و عراق در زنده و پویا نگه داشتن نوروز در میان جامعه مسلمان نقش بسیار مهمى داشتند(۹).

از كارهاى اساسى و برجسته دوره اسلامى و زمان سلجوقیان، پایان دادن به گردش ماه ها در سال و قرار دادن نوروز به طور ثابت در روز اول بهار نجومى (نخستین روز از ماه فروردین) بود.

نابسامانى گاه شمارى و متغیر بودن ماه هاى سال در دوره پادشاهى جلال الدین ملك شاه سلجوقى به سامان رسید. وى در سال ۴۶۷ قمرى به هشت تن از اخترشناسان و ریاضیدانان بزرگ زمان خود، از جمله حكیم عمر خیام نیشابورى مأموریت داد تا گاه شمارى ایران را اصلاح كنند. این گروه، نوروز را در اول فصل بهار قرار دادند و جایگاه آن را براى همیشه ثابت كردند. از آن پس، تقویمى به نام تقویم جلالى یا ملكى، كه از نزدیكترین گاه شمارهاى جهان به سال خورشیدى است، در ایران رواج یافت و نوروز در فروردین ماه از فصل بهار تثبیت شد.

در دوران اسلامى، به ویژه در دوره صفویه، آیین هاى نوروزى با برخى از آیین ها و آداب اسلامى درآمیخت و رنگ تازه و مفهوم دینى گرفت. از این رو، براى اعتبار بخشیدن به رفتارهاى مسلمانان در آیین هاى نوروزى و شرعى و روا دانستن آنها، مجموعه اى حدیث و روایت در مورد پیدایش نوروز و ارزش و اعتبار آن گردآورى شد. این احادیث و روایات، شأن و منزلت نوروز را نزد شیعیان ایرانى بالا برد و به آنها اهمیت بخشید.

نوروز به روایت امام صادق(ع)

امام صادق(ع) درباره نوروز فرموده اند: نوروز روزى است كه در عالم «ذر» خداوند از بندگانش پیمان گرفت كه او را بپرستند و مشرك نشوند و به پیغمبران و ائمه ایمان بیاورند، روزى است كه آفتاب تابید و زمین خلق شد. روزى است كه كشتى «نوح» بر فراز كوه «جودى» آرام گرفت. روزى است كه جبرئیل بر پیغمبر(ص) نازل شد. روزى است كه «ابراهیم» بتها را شكست. روزى است كه پیغمبر(ص) على(ع) را بر شانه خود بلند كرد تا بت هاى قریش را از فراز كعبه به زیرافكند و نابود سازد. روزى است كه قائم ما(عج) ظاهر مى شود. هیچ روزى نیست كه ما اهل بیت انتظار فرج نداشته باشیم، چون (نوروز) از روزهاى ما و شیعیان ما است...(۱۰)

نوروز به روایت امام موسى كاظم(ع)

امام موسى كاظم(ع) مى فرماید: خداوند در نوروز آفتاب را برتاباند و بادها را فرمان داد تا بوزند و ابرها را گفت كه ببارند تا گل و گیاه بر روى زمین برویند. بنا به روایتى نیز، در این روز به سال دهم هجرت، رسول گرامى اسلام(ص) امیرمؤمنان على(ع) را در غدیر خم به جانشینى خود و به عنوان خلیفه مسلمانان برگزید و به امتش معرفى فرمود. امروزه، ایرانیان، بنا به سنت هاى دینى، نوروز را روزى خجسته مى پندارند و آداب نوروزى را با فرهنگ ایرانى _ اسلامى درآمیخته و به آن جلال و شكوهى خاص بخشیده اند.(۱۱)

نوروز در شعر و ادب فارسى

نوروز جلوه روح و جسم، مظهر تجدید حیات شكوفندگى و پاكى سرشت ایرانى است كه عمرى دراز به سرآورده و با همه سالخوردگى، هنوز با گذشته خود پیوندى ناگسستنى و نزدیك دارد.

آثار منظوم كلاسیك و اشعار طرب ساز و طبیعت پرداز سرایندگان پارسى زبان، آیینه بازتاب نوروز در جلوه و جلالى دلپذیرتر و جذاب تر است. اشارات و تعبیرات صریح شاعران پارسى گو در خصوص نوروز و نمادها و مراسم مربوط به آن، گواه روشن این جشن ملى در نزد ایرانیان است. علاوه بر آن، علاقه به طبیعت در شعر پارسى مشهود است. اكثر سخنوران پارسى گوى به مناسبت فرا رسیدن نوروز اشعارى سروده اند كه از بهترین سروده هاى شعر و ادب كلاسیك به شمار مى رود. در این راستا، بقایایى از دیرپایى نوروز را در آثار ادبیات فارسى مى توان مشاهده كرد:

« نوروز مبارك» باد اى آیت فیروزى

هر روز ترا فتحى بادا ز فلك روزى

(قوامى رازى)

«خجسته باد» و «مبارك» بهار و نوروزت

كه هم خجسته پى و هم مبارك انفاسى

(شیروانى)

اى روز جهان مبارك از طلعت تو

نوروز به تو ماه مبارك بادت

(انورى)

روز عیدست و مباركت باید عید

پیش شه ما را وصال آید پدید

«زبس نارنج و نامجلس افروز

شب اش مواج باد و روز، نوروز»

(نظامى گنجوى)

جهان از خلدگویى مایه گیرد، چون بهار آید

به چشم از دور هر دشتى بساط پرنگار آید

(لامعى گرگانى)

باغ را كز دى، كافور نثار آمد

چون بهار آید، لولوش نثار آید..

شصت بار آمده نوروز مرا مهمان

جز همان نیست اگر ششصد بار آید!

(ناصر خسرو قبادیانى)

نوا از پرده نوروز كن ساز

ز شاخ گل، چو بلبل بركش آواز

از آن موسم درین قصر دل افروز

بر سلطان برآمد نام نوروز

(خواجوى كرمانى)

زكوى یار مى آید نسیم باد نوروزى

ازین باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى

ساقیا آمدن «عید مبارك» بادت

وان مواعید كه كردى مرواد از یادت

(حافظ شیرازى)

چون نگوید نازنین من «مبارك باد عید»

جان شكرریزى كند، دیده گلاب افشان بود

(امیر خسرو دهلوى)

مى روى خندان و مى گویى مباركت باد عید

همچو عید ما مبارك نیست عید هیچ كس

(هلالى جغتایى)

اى مژده دیدار تو چون عید مبارك

فردوس به چشمى كه ترا دید مبارك

(بیدل دهلوى)

به جمشید بر گوهر افشاندند

مر آن روز را روز نو خواندند

همى كرد هر كس به ایوان نگاه

به « نوروز» رفتى بدان جایگاه

(فردوسى طوسى)

نوروز بزرگ بزن اى مطرب امروز

زیرا بود نوبت نوروز به نوروز

آمدت نوروز و آمد جشن نوروزى فراز

كامكارا، كار گیتى تازه از سر بازگیر

(منوچهر دامغانى )

ز باغ اى باغبان، ما را همى بوى بهار آید

كلید باغ ما را ده، كه فردامان به كار آید

(فرخى سیستانى )

برخیز كه مى رود زمستان

بگشاى، در سراى بستان

برخیز كه باد صبح نوروز

در باغچه مى كند، گل افشان

بوى گل بامداد نوروز

ز آواز خوش هزار دستان

(سعدى شیرازى)

زفیض ابر آزارى، زمین مرده شد زنده

ز لف باد نوروزى، جهان پرشد برنا

(هاتف اصفهانى) (۱۲)

نوروز در سایر سرزمین ها:

در فرهنگ و سنن هر قوم و ملتى، روزهایى وجود دارد كه ریشه تاریخى و فرهنگى داشته و جلوه اى از باورهایى است كه حتى در مقدسات دینى و مذهبى آنها نفوذ كرده و هویت فرهنگى و تاریخى آن جامعه را به نمایش گذاشته است.

یكى از این روزها مربوط به سال نو خورشیدى است كه یكى از شایع ترین آیین هاى جهانى است و كمتر تمدنى را خواهیم یافت كه از آن تهى باشد، هر قومى براساس تاریخ و فرهنگ و مذهب خود آغاز سال نو را در قالب برپایى مراسم و جشن هاى ملى و مذهبى پاس مى دارد. در كشورهاى آسیاى میانه و شبه قاره جشن عید نوروز متناسب با فرهنگ و تاریخ مردم هر كشور برگزار مى شود. مردم هر كشور براى برگزارى جشن نوروز، تدارك ویژه اى مى بینند. تهیه لوازم و مواد مورد نیاز سفره نوروز، پوشیدن لباس هاى نو، خانه تكانى، پختن غذاهاى مخصوص و متنوع، برگزارى مسابقات از قبیل تاب بازى، تخم مرغ بازى، خروس جنگى، اسبدوانى، اجراى بازى هاى محلى، از جمله اقداماتى است كه در ایام نوروز به عمل مى آید. در بعضى از كشورها (مثل پاكستان) مردم در ایام نوروز، به همدیگر احترام مى گذارند و با اخلاص و احترام یكدیگر را یاد مى كنند. پاكستانى براین باورند كه نوروز صلح و امنیت و آرامش را در پى دارد.(۱۳)

نوروز، پیام آور و مهرورزى

نوروز از سنن ایرانیان است كه همواره شور و نشاط، همراه با انگیزه و محبت را به خانواده هاى ایرانى به ارمغان مى آورد. شادى و شعف همراه با مهرورزى یكى از اثرات نوروز باستانى است. نوروز، پیام آور مهرورزى، محبت، نشاط، پاكى و پویایى است. مردم با آغاز نوروز و فرارسیدن بهار انگیزه مى گیرند. گذشته خود را فراموش مى كنند و روح اخوت، صمیمیت، صفا و یكرنگى با هدف برخوردارى از یك زندگى شاداب را تقویت مى نمایند.

نوروز، نمادى از فرهنگ ایران

فرهنگ ایرانى، مجموعه تمام ویژگى هاى رفتارى و روانى و فكرى و تجربى مردمى است كه به ایران زمین وابسته اند. مردمى كه در این سرزمین دیده به جهان گشوده اند، زیسته اند و سرانجام دیده از جهان فروبسته اند. فرهنگ مردم ایران، از سرچشمه هاى تاریخ برخاسته، فراز و فرودهاى بسیار را پیموده، از گذارهاى بسیار گذشته و به ما رسیده است. اگر ماندگارى و پویایى «محك» باشد، فرهنگ مردم ایران، در شمار ماندگارترین و پویاترین فرهنگ هاى جهان است. نوروز نمادى از فرهنگ ایران است. در نوروز پدیده هاى طبیعى یاران زمین، در هم آمیخته، تاهویتى شایسته این نقش را به تماشا بگذارد.

بهار، فصل زندگى

اصولاً، بهار در ایران فصل زندگى است. از نیمه هاى اسفند ماه سرماى سخت زمستان مى شكند. روزها بلند مى شود. برف به نرمى آب مى شود و به درون خاك فرو مى رود تا از جویبارها روان شود و رودها را پر آب و دشت هاى تشنه را سیراب كند. همین اندیشه را كه بهار موسم نوزایى آفرینش و نشانه هاى قدرت پروردگار عالم است، در اشعار شعرا مى توان جست.

علم دولت نوروز به صحرا برخاست

زحمت لشكر سرما، ز سر ما برخاست

(سعدى شیرازى)

امسال تازه روى تر آمد همى بهار

هنگام آمدن نه بدین گونه بود پار

(فرخى سیستانى)

نموده ناف خاك آبستنى ها

ز ناف آورده بیرون رستنى ها

گرفته هر گلى بر كف نثارى

زهر شاخى شكفته نوبهارى

(نظامى گنجوى)

رساند باد صبا، مژده بهار امروز

ز توبه توبه نمودم، هزار بار امروز!

(قاآنى شیرازى)(۱۴)

نوروز در دامان طبیعت ایران زمین زاده شده و از آن پرورش یافته است. نوروز جشن طبیعت ایران است. در نوروز تمام پدیده هاى طبیعى این سرزمین رنگى دوباره دارند. آمدن بهار با شادى و تلاش و كار و ورزش همراه است. نوروز، جشنى است فعال و پرحركت. در همه آیین هاى نوروزى نمادى از نو شدن جهان و نو شدن طبیعت و جنبش به چشم مى خورد. سبزه ها و كاشته ها از خاك سر مى زنند.

سفره هفت سین

مردم، در تحویل سال، «سفره هفت سین» مى گسترند و هفت نوع خوراكى كه نخستین حرف نام هر یك «سین» است، روى آن مى چینند. ظاهراً، رسم گستردن سفره در نوروز و چیدن هفت نوع خوراكى بر روى آن بازمانده رسمى كهن است.

«عدد هفت در همه فرهنگها و ادیان عدد مقدسى است. سفره رنگین هم كه ایرانیان براى تحویل سال نو مى چینند، هفت سین دارد كه همگى جنبه نمادین دارند. سبزه اولین و شاخص ترین سینى است كه هر سفره اى به آن مزین مى شود. اغلب زنان ترجیح مى دهند سبزه را خودشان از دانه گندم،عدس یا جو سبز كنند. به این دلیل چند روز مانده به عید، دانه هاى مرطوب را در سینى پهن مى كنند. اینكه سبز كردن دانه هاى خوردنى به زنان محول مى شود، توجیه نمادین دارد. بویژه آنكه آغازگر كشاورزى زنان بوده اند. زیرا مردان شكار مى رفتند و زنان به باغبانى و كشاورزى مى پرداختند. از سوى دیگر در فرهنگهاى باستانى الهه هاى زایش و رویش همواره از بین زنان انتخاب شده است. با این ذهنیت تاریخى درباره زنان، سبز كردن سبزه توجیه اسطوره اى و نمادین پیدا مى كند. سین هاى بعدى سیب، سمنو، سیر، سنجد، سكه و سماق هستند كه با نیت هفت سین خوشبختى، سعادت، سیادت، سلامت، سپیدروزى، سرافرازى، سخاوت و سربلندى روى سفره اى حصیرى یا پارچه اى و یا بر روى سینى بزرگى چیده مى شود. قرآن نیز، زینت بخش سفره هفت سین مى شود. سفره عید، شیرینى و میوه و آجیل و اسپند و آیینه و آب و تخم مرغ هاى رنگین هم دارد وجایى هم به ماهى قرمز و تنگ بلورش داده مى شود. رنگ كردن تخم مرغها و چیدن سفره هفت سین محصول مشترك مادران و بچه هاست. سفره هفت سین چندساعت قبل از لحظه تحویل سال پهن مى شود. تا آن موقع، زنان همه كارها را انجام داده اند وهمه چیز براى آغاز سال نو مهیاست. تمام این تكاپوها براى رسیدن یك لحظه است: لحظه تحویل، كه به دنبالش بهار مى آید و نشانه هایى را مى آورد. بهار با جشنواره رنگهاى شاد گلها كه در دامن دشتها به پا مى شود. بهار با اندام عریان درختانى كه جامه سبز به تن مى كنند. هر برگ و شكوفه اى كه جوانه مى زند شمعى است كه با افتخار جشن تولد طبیعت روشن مى شود.

نمادهاى سفره هفت سین:

قرآن: كتاب مقدس

سنجد: نمادى از زایش و تولد و بالندگى و بركت

سمنو: موجب فراوانى و بركت در سال نو مى شود، رنگ سبز آن رنگ ملى و مذهبى ایرانیان است.

سیب سرخ: نمادى است از بارورى و زایش

سماق: براى پاكیزگى

سیر: براى گندزدایى

سركه: براى گندزدایى و پاكیزگى

تخم مرغ: از نو سفید و رنگ نمادى از نطفه ونژاد

ماهى سرخ: وجود آن باعث بركت و بارورى مى شود.

سكه: موجب بركت و سرشارى كیسه است.

انار: پردانگى انار نشان از بركت و بارورى است. (۱۵)

خوان نوروز در نزدیك كردن اعضاى خانواده و گرد آوردن آنها به دور هم و نشستن بر سر سفره نوروزى اهمیت بسیارى دارد. ایرانیان، هر جا كه باشند، در سفر و حضر و در مسیرهاى دور و نزدیك، مى كوشند، پیش از تحویل سال، خود را به خانه برسانند و با بستگان خود بر سر سفره نوروزى حضور داشته باشند و در شادى ها با هم سهیم باشند.(۱۶)

تحویل سال

هنگام تحویل سال، همه اعضاى خانواده ها در خانه خود گرد مى آیند و در كنار سفره نوروزى مى نشینند و به یكدیگر تبریك مى گویند. بزرگ خانواده دعاى تحویل سال را مى خواند: یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر الیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الى احسن الحال. پس از خواندن دعاى سال تحویل، بزرگ خانواده قرآن را مى گشاید و هفت آیه را از آن مى خواند. با خواندن این آیات، افت و بلاى آسمانى و زمینى از محیط خانواده و خانه دور مى شود و سلامت و آرامش كانون خانواده را فرامى گیرد. آنگاه به رسم تبرك، اسكناس هاى جدیدى را از لاى قرآن درآورده و به هر یك از اعضاى خانواده مى دهد. در این هنگام، همه دهان خود را با شیرینى سفره نوروزى شیرین مى كنند. (۱۷)

دید و بازدید

مردم، از نخستین روز آغاز نوروز تا روز دوازدهم فروردین را به رفت و آمد به خانه بزرگان و خویشان و آشنایان و دید و بازدید از یكدیگر و شادباش به هم اختصاص مى دهند. این رسم از قدیم میان اقشار و طبقات مختلف مردم در شهر و روستا مرسوم بوده است(۱۸). البته امسال نیز كه اربعین حسینى با عید نوروز مصادف شده است، مردم مؤمن و متدین ایران به پاس احترام و عرض ارادت خالصانه به خاندان مطهر پیامبر گرامى اسلام(ص)، رسم دید و بازدید و اصولاً جشن نوروز را با یاد خاندان عصمت وطهارت(ع) برگزار مى كنند.

سیزده به در (روز طبیعت)

سیزده به در یكى از سنتهاى رایج و ستوده ایرانى است كه به جرأت مى توان گفت قدمتى برابر با تاریخ كهن این مرز و بوم دارد. این سنت نیكو، در رویكردى اجتماعى و در گذر زمان، به صورت یك اسطوره معنى دار درآمده است. در خصوص چگونگى به وجود آمدن این رسم نیكو در میان آثار به جاى مانده از گذشتگان وحدت نظر خاصى به چشم نمى خورد، ولى باید قبول كرد كه این روز در میان ساكنین فلات قاره ایران از جایگاه خاصى برخوردار بوده است.

در اساطیر ایرانى، عمر جهان هستى دوازده هزار سال پیش بینى شده و معتقدند پس از این دوره نبرد میان خیر و شر، تاریكى و روشنایى به پایان رسیده است و با ظهور سوشیانس (ناجى موعود) سرانجام خیر و نیكى به پیروزى و سعادت ادبى مى رسد.

به نظر مى رسد عدد ۱۲ از بروج دوازده گانه گرفته شده باشد كه این مطلب نشان از وسعت دانش ایرانیان در زمینه علم ستاره شناسى دارد.

به این ترتیب، دربین ایرانیان دوازده روز سال تمثیلى از ۱۲ هزار سال زندگى و نبرد با اهریمن است و روز سیزدهم هم تمثیلى از هزاره سیزدهم و رهایى از جهان مادى و سرآغاز زندگى معنوى به شمار مى رود.

درواقع، روز سیزدهم نمادى از زندگى انسانها در بهشت موعود و سرشار از نشاط و شادى مى باشد، زیرا نزول باران بهارى باعث سرسبزى و طراوت زمین شده و تصویرى از بهشت را درچشم بیننده جلوه گر مى كند.

این اعتقاد در ایران باستان موجب مى شد كه سیزدهم نوروز، روز ویژه طلب باران بهارى براى كشتزارهاى نودمیده تلقى شود.

بنابراین، سیزده به در نه تنها روزى نحس شمرده نمى شود، بلكه باید آن را روزى نیك و آغاز با بركت براى سالى كه در پیش است به شمار آورد.

دراین روز، خانواده ها دسته دسته دركنار آب و سبزه ها یا زیر درختان سبز، سفره خود را مى چینند و اجاق و آتش را روشن مى كنند و جشن مى گیرند (۱۹) سیزده نوروز و آیین هاى مربوط به آن از جمله بیرون رفتن جمعى از خانه ها و پیوستن به جمع مردم دیگر، پناه گرفتن در دامن طبیعت در آب افكندن سبزه هاى رویانده و رهایى از هر قید و بند اجتماعى و پرداختن به نوشكامى و بازى و شادى نشانه هایى از پایان گرفتن دوره گذار و سرآغاز زندگى اجتماعى دوباره در سال نو است.

نوروز، جلوه گاه رفتارهاى مردمى

خانه تكانى و تمیزى، فقط مختص نوروز نیست، بلكه مراد خانه تكانى «رفتار» است. البته به این معنا هم هست كه باید زنگار دل را زدود، قلب را صاف كرد، روح را صیقل داد و وجدان خفته را بیدار كرد. حقد و حسد و كینه و بداخلاقى را ازخود دور كرد، در ایام نوروز مى توان از سیم خاردار درون عبور كرد و وارد جهان پاك و بى آلایش شد و در سایه درخت عزت و نوعدوستى و خداپرستى آرامش یافت و شادمانى و نشاط را نه فقط در خانه، بلكه در جامعه پایدار كرد.

در نوروز دستگیرى از فقرا، عیادت از بیماران، خوش خلقى با مردم و...، ازجمله عوامل منشأ خیر و بركات در جامعه است وفرهنگ اسلام محمدى را عمق مى بخشد.

نوروز، زمان نو گشتن سال و زمان باززایى، تجدید حیات و بهار طبیعت است.

نوروز، جشن مردم و جلوه گاه رفتارهاى مردمى است. جشن با هم بودن و مودت است. نوروز بهانه اى براى تازه كردن دیدارها و پیام شادباش و از یكدیگر باخبر شدن است.

با نوروز، همه چیز تجدید و نو مى شود. زندگى در طبیعت و پدیده هاى طبیعى و زندگى در شكل اجتماعى، رنگ و جلایى نو مى گیرند و مردم با نیرو و توانى تازه براى پذیرش وظایف و زندگى اجتماعى در یك سال دیگر، آماده مى شوند و آن را با سال نو آغاز مى كنند. امید است سال جدید براى ایران اسلامى، سالى سرشار از معنویت و بركت باشد.

 

منابع و مآخذ:

(۱) اطلاعات ضمیمه، ویژه نوروز، ۲۸ اسفند ماه ۱۳۸۲

(۲) بلوكباشى، على _ نوروز، جشن نوزایى آفرینش تهران: دفتر پژوهشهاى فرهنگى، ص ۱۰-۱۱ ، ۱۳۸۰

(۳) پیشین، ص۱۳

(۴) همان، ص۱۴

(۵) همان، ص۱۷

(۶) همان، ص۱۹

(۷) همان، ص۲۵

(۸) همان، ص۲۶

(۹) همان، ص۳۰

(۱۰) اطلاعات ضمیمه، ویژه نوروز، ۲۸ اسفندماه ۱۳۸۳

(۱۱) بلوكباشى، على _ نوروز، جشن نوزایى آفرینش تهران: دفتر پژوهش هاى فرهنگى، ص۳۲-۳۳

(۱۲) اطلاعات ضمیمه، ویژه نوروز، ۲۸ اسفندماه ۱۳۸۲

(۱۳) سایت اینترنتى www.nowrouz.ir

(۱۴) اطلاعات ضمیمه، ویژه نوروز، ۲۸ اسفندماه ۱۳۸۲

(۱۵) خانواده سبز، شماره ،۱۵۲ ص۸۶

(۱۶) بلوكباشى، على _ نوروز، جشن نوزایى آفرینش، تهران، دفتر پژوهش هاى فرهنگى، ص ۷۶-۷۷ ، ۱۳۸۰

(۱۷) پیشین، ص۷۰-۷۱

(۱۸) پیشین، ص۸۱ ، ۱۳۸۰

(۱۹) پیشین، ص۹۶

چهارشنبه 14/12/1392 - 8:56
تاریخ

در گفت وگو با سید احمد وكیلیان (پیام هاى نوروز)

 

محقق ، مدیرمسؤول و سردبیر فصلنامه فرهنگ مردم

 

 

 

 

 

یكى از پژوهشگرانى كه در زمینه فرهنگ مردم و حوزه نوروز تحقیقاتى انجام داده، سید احمد وكیلیان است. مدیرمسؤول و سردبیر نشریه فرهنگ مردم، ضمن توصیف آداب و رسوم این جشن، پیام هایى را براى آن برمى شمرد و معتقد است تا زمانى كه نوروز اینگونه پیام ها را با خود دارد، جشنى ماندگار خواهد بود. گفت وگو با وكیلیان در پى مى آید:

 

آقاى وكیلیان ، شما در چه فضایى پژوهش در زمینه فرهنگ مردم و بویژه مقوله نوروز را شروع كرده و تا به امروز ادامه داده اید؟

در شیراز در خانواده اى فرهنگى متولد شدم و پس از اتمام تحصیلات در رشته فرهنگ و زبان هاى باستانى كارم را در دفتر «فرهنگ مردم» سازمان رادیو با استاد انجوى شیرازى شروع كردم. استاد انجوى پسرعمه پدرم بود و آقایان نصرالله یگانه، محمود ظریفیان و حسن پناهیان و بنده به طور تمام وقت در آن مركز شروع به كار كردیم و با توجه به پخش برنامه اى در مورد فرهنگ مردم زمینه اى فراهم آوردیم كه ۳ هزار نفر در مناطق مختلف كشور اعلام آمادگى كردند، فرهنگ مردم زادگاه خود را گردآورى كرده و براى ما بفرستند. ما نیز تلاش كردیم این مطالب را مدون كنیم . همچنین قصه هاى عامیانه را در چند جلد، كتاب رمضان در فرهنگ مردم، جلد دوم تمثیل و مثل و كتابى در زمینه چیستان براى كودكان نوشتم. در زمینه نوروز هم به خاطر ویژگى ها و آداب و رسومى كه این جشن دارد، كارهایى انجام داده ایم و در مقاله اى هم به این موضوع اشاره داشتم كه نوروز مى تواند در زمینه گفت وگوى تمدنها نقش بسیار گرانبهایى داشته باشد.

در همین زمینه مطالب مختلفى تهیه و تدوین كرده ام كه در روزنامه ها و مجلات داخل كشور به چاپ رسیده و یا در برنامه هاى صدا و سیما ارائه شده است.

پیشینه نوروز را به دوره بابلى ها منتسب ساخته اند. به نظر شما براى این مراسم دیرپا و با سابقه چه پیشینه اى مى توان ارائه كرد؟

جشن هاى مناطق شرق جهان مثل منطقه میان رودان، آسیاى میانه و فلات ایران از مبانى مشتركى برخوردار هستند. به اعتقادمن ، نوروز یكى از نخستین جشن هاى ساكنان فلات ایران است. جشن نوروز هم همزمان با وقوع تغییرات آب و هوایى، سپرى شدن زمستان و در آستانه فصل بهار برگزار مى شده و در واقع جشن كشاورزى است و از نوروز است كه كار و فعالیت كشاورزان شروع مى شود. چون كشاورزان در زمستان بذرپاشى مى كنند و بعد از نوروز مراقبت شدید در زمینه كشت و كشاورزى به عمل مى آید و داشت و برداشت محصول عینیت مى یابد. روى این اصل به عقیده من نوروز متعلق به طبقات و كاست هاى بالاى جامعه و پادشاهان و دربار نبوده ، بلكه یك جشن فصلى و كارى بوده است كه در آن مردم به نیایش و ستایش پروردگار مى پرداختند. مى گویند در جلوى تخت جمشید ۱۲ ستون بوده كه دانه ها و بذرهاى غلات را روى آن ستونها مى كاشتند، هر بذرى كه رشد بیشترى مى كرد، مردم به این باور مى رسیدند كه اگر كشاورزان در سال پیش رو، آن بذر را بكارند، سالى پرثمر خواهند داشت . در اساطیر ما نوروز را به عنوان جشن جمشیدى نامیده اند كه البته هنوز هم در تاریخ ما شخصیت جمشید یك شخصیت محرز تاریخى نیست و به نظر مى آید، یك شخصیت اسطوره اى باشد.

الآن هم وقتى مى خواهند به یك جشن و آیین رسمیت بدهند، یك مبدأ تاریخى براى آن قائل مى شوند. به همین دلیل نیز نوروز را به جمشید نسبت مى دهندولى حداقل مى توان گفت نوروز قبل از هخامنشیان در میان مردم بوده و به عنوان جشن كشاورزى و تغییر سال و زمان برگزار مى شده است. اما در زمان هخامنشیان كه مملكت داراى حكومتى واحد و منسجم مى شود ، نوروز را به عنوان مبدأ تاریخى و حتى حكومتى در نظر مى گیرند.

به عبارتى فرهنگها داد و ستد داشته اندو هیچ وقت نمى توان گفت یك مراسم و جشن مختص یك منطقه است. ممكن است حكومت ها با هم اختلاف داشته باشند ولى فرهنگ هاى مناطق فلات ایران ، آسیاى مركزى، ماوراءالنهر و میان رودان عناصر مشترك بسیار زیادى داشته اند.

ایده اولیه از كجا گرفته شده است؟

از فلات ایران و بابل. البته دكتر مهرداد بهار اعتقاد داشت جشن هایى مثل میرنوروزى متعلق به جوامع مادرسالارى مهر بوده است و هرسال كاهنه بزرگ شهر با جوانى ازدواج مى كرده و سپس در انتهاى سال و در آستانه بهار، او را قربانى مى كردند و خون او را به مزارع مى پاشیدند تا آن مزارع بارور شوند. جشن میرنوروزى ما نیز از همان جشن هاى جوامع مادرسالارى گرفته شده و استحاله یافته است.

به نظر شما آیا این جشن از زمان حمله كمبوجیه پادشاه ایرانى به مصر و تصرف مناطق حاشیه رود نیل اخذ نشده است؟

دقیقاً نمى توانیم بگوییم این مراسم از چه زمانى وارد فرهنگ ما شده است. مخصوصاً در گذشته كه اقوام آریایى و سایر اقوام به مناطقى مثل مصر كوچ مى كردند كه به خاطر طغیان رود نیل، زمین هاى كشاورزى حاصلخیزى داشته اند و دراین میان مصر یكى از كانون هاى مهم تمدن بوده است.

به اعتقاد من ، كانون هاى مهم تمدن با هم ارتباطاتى داشته اند كه باعث مى شده این فرهنگها با یكدیگر داد و ستد داشته باشند و گاه موجب عناصر مشتركى هم در آنها بشود.

در فرهنگ عامه به ویژه در قصه نیز دو مكتب تحت عنوان مكتب تك خاستگاهى و مكتب چندخاستگاهى مطرح مى شود. تك خاستگاهى به این صورت است كه مى گویند یك قصه مربوط به یك منطقه بوده و از آنجا به مناطق دیگر رفته است . اما در مورد چند خاستگاهى این اعتقاد وجود دارد كه چون انسانها نیازهاى مشتركى دارند، این نیازهاى مشترك باعث شكل گیرى فرهنگ هاى مشترك مى شود. یعنى این فرهنگها بدون اینكه از فرهنگ یكدیگر متأثر بشوند، به طور خودجوش به مؤلفه هاى مشتركى دست پیدا مى كرده اند.

مى توان به طور مشخص اعلام كرد كه نوروز تك خاستگاهى است یا چند خاستگاهى؟

به اعتقاد من ، بخشى از مراسم نوروز جنبه تك خاستگاهى دارد و جنبه هایى از آن نیز چند خاستگاهى است. به عبارتى برخى از جنبه هاى نوروز مختص ایرانیان بوده است. براى مثال، آیین «میرنوروزى» در ایران وجود داشته و شبیه آن در مصر و بابل هم رایج بوده است. اصولاً فلسفه میرنوروزى یعنى اینكه آشفتگى و بى نظمى تبدیل به نظم شود و جهان در آستانه بهار به نظم كامل برسد. چون در ابتداى فصل بهار، دوره سرگشتگى و سرماو بوران زمستان و یخبندان به تعادل مى رسد.

در مصر و یا بابل مى بینیم در آنجا فردى همانند میرنوروزى ایرانیان همسر كاهنه بزرگ مى شود و در نهایت باید قربانى بشود و خونش را روى مزارع بپاشند تا زمین بارور شود و نظم به نظام طبیعت بخشیده شود. چون آنها در آن زمان به خدایان مختلفى اعتقاد داشتند و این نوع قربانى كردن به این منظور انجام مى شد كه دل خدایان را به رحم بیاورند و خدایان از سر لطف و محبت به آنها بنگرند و طبیعت را براى مردم سازگار و معتدل كنند. البته وقتى این آیین به ایران مى آید ، رسم قربانى كردن از آن كاسته مى شود و نمایشى كه ایرانى ها خودشان داشتند با آن آیین ادغام شده و چنین جشنى به وجود مى آید.

كلمه جشن هم یك واژه مقدس است و از «یسنه » و «یزش» به معناى نیایش اخذ شده است؛ نیایش پروردگار و نیایش به خاطر اینكه پروردگار نعماتى به انسانها داده است. در نتیجه جشن ها در جهان باستان همه آیینى و الهى بوده اند و جشنى از سر تفنن و بى تفاوتى وجودنداشته است. براى سپاسگزارى خداوند و نعماتى كه به آنها داده است جشن

مى گرفتند.

جشنى كه در ابتدا به طبیعت ارتباط داشت، چگونه جنبه مذهبى به خود گرفت؟

در اعصار گذشته اعتقاد براین بود كه هربخش از طبیعت، زیر نفوذ یك امشاسپند و یا الهه است. یعنى هر جنبه و یا هر نیرویى از طبیعت را تحت كنترل خدایى مى دانستند و براى ستایش او، جشن مى گرفتند و گاه در این جشن ها نیز قربانى مى كردند. به عبارتى جشن مى گرفتند و قربانى مى كردند تا نیروى كنترل كننده با این نوع قربانى كردن، طبیعت را براى بقاى انسان سازگار كند. این صحبت ها براى ما امروزى ها ثقیل به نظر مى رسد چون هزاران سال است كه تمدن، رشد پیدا كرده و تعالى یافته است. شاید براى كسى كه در عصر حاضر زندگى مى كند ثقیل و غیرقابل فهم باشد جوانى را قربانى كنند و خونش را در مزارع بپاشند. شما باید خودتان را در آن زمان و با آن اعتقادات چندهزار سال پیش قرار بدهید تا اوضاع آنها قابل درك بشود. آنها با طیب خاطر قربانى مى كردندو حتى كسانى بودند كه براى قربانى شدن داوطلب مى شدند زیرا نجات انسان هاى دیگر مطرح بود. اگر آن اقدام را با معیارهاى امروزى بسنجید درست نیست و بسیارى از مشكلاتى كه ما، در فرهنگ مردم و فرهنگها داریم، این است كه معیارهاى گذشته را با معیارهاى امروزین مى سنجیم و ممكن است این تصور به وجود بیاید كه ملل قدیم، ملت هاى وحشى و غیرمتمدن بوده اند. در حالى كه مردم آن دوران با دانشى كه در آن زمان داشتند، این كارها براى آنها بسیار معمولى و عادى بود و هیچگونه قبحى هم نداشت. اما امروزه اگر چنین وضعیتى باشد، انسان دچار حیرت مى شود و نمى تواند آن را بپذیرد. ما براى تجزیه و تحلیل دوران قدیم باید از دالانى به قدمت چندهزار سال عقب برویم.

با گذر زمان آداب و رسوم كهن به چالش گرفته مى شوند؟

بله؛ بسیارى از جشن ها و آیین ها ویژگى ها و كاربردهاى خودشان را از دست مى دهند. جشن نوروز هم پیام هایى در دل خودش دارد.اگر روزى برسد و این پیام ها از بین برود، بالطبع نوروز از بین خواهد رفت و یا به صورت سمبلیكى در خواهد آمد. یعنى اگر هر زمان این پیام ها باشد، آن فرهنگ و جشن هم مى ماند. فرهنگ عین انسان و موجود است؛ زاده مى شود، شكل مى گیرد ، رشد و بالندگى پیدا مى كند و كم كم فرتوت مى شودو از بین مى رود و جایش را فرهنگ دیگر مى گیرد. ما، در ایران كهن جشن هاى بسیار زیادى داشته ایم و هر روزى از ماه كه با نام ماه یكسان مى شد، جشن مى گرفتند. چند جشن ایرانى مثل مهرگان و نوروز در آستانه تغییر فصل برگزار مى شدند.

یكى از جشن ها ، جشن خلقت انسان بوده كه در

۵ روز قبل از نوروز برگزار مى شد و بسیار مفصل تر از جشن نوروز بود. بسیارى از این جشن ها كاربردشان را از دست داده و فراموش شده اند و فقط نام آنها در كتابها باقى ماند.

از جشن هاى ایران باستان دو جشن مهرگان و نوروز پابرجا ماند. مثلاً جشن نوروز به این دلیل تداوم پیدا كرد كه ایرانیانى كه مسلمان شدند، آن را نگه داشتند. این جشن، جشنى است كه پیام هایش زنده است. اگر این جشن پیام هایش را از دست بدهد و یا هر

پدیده اى ، دیگر پیامى نداشته باشد ، از صحنه روزگار حذف مى شود.

نوروز عام و نوروز خاص به چه معنا است؟

در این زمینه ، تعابیر زیادى مطرح شده است. به اعتقاد من نوروز عام، جشنى متعلق به كشاورزان و دامداران و تمام آحاد مردم بوده كه به زمین و دام شان و در واقع به زمین وابسته بودند. چون دام هم وابسته به زمین است. عامه مردم در این جشن در خانه و كاشانه خودشان بوده اند و در ساعت و روز معین كه سال آغاز مى شده آداب و تشریفات نوروز را به جاى مى آوردند. نوروز خاص هم جشنى بوده كه پادشاهان و دربار برگزار مى كردند و پادشاه در روزهایى خاص بار عام مى دادند و همه را به حضور مى پذیرفت و در روزهاى خاصى هم درباریان و نمایندگان دول دیگر را به حضور مى پذیرفت.

برمبناى تصاویر و سنگ نوشته هاى تخت جمشید و تحقیقات كسانى همچون زنده یاد یحیى ذكاء، تخت جمشید كاخى عبادى و نیایشى بوده است. در زمان هخامنشیان ، نمایندگانى از ملل مختلف به دربار و كاخ تخت جمشید مى رفتند و در صف مى ایستادند و هدایاى خود را تقدیم مى كردند. بنابر برخى پژوهش ها، تخت جمشید كاخى بوده كه در آستانه نوروز مورد استفاده قرار مى گرفته وكاخ تابستانى در همدان و كاخ تابستانى در شوش بوده است.

در زمان سلجوقیان خیام و چندتن دیگر از دانشمندان موفق مى شوند تقویم جلالى را تنظیم كنند و نوروز هم براى اولین بار مقارن با آغاز سال جدید باشد. آیا قدما در برگزارى این جشن كه بعد از اتمام زمستان است و تابستان باید آغاز مى شد دچار مشكل خاصى در تشخیص زمان نمى شدند؟

بله درست كه ایرانیان فقط دو فصل زمستان و تابستان داشتند ولى باتوجه به تغییرات آب و هوایى و با تكیه بر تقویم هایى كه وجود داشت ، جشن نوروز را برگزار مى كردند و با تدوین تقویم جلالى این كار منظم تر شد و وقتى سال را ثابت نگه مى داشتند نوروز هم در زمان خاصى شروع مى شد.

در ادبیات ایران چقدر از آداب و رسوم و جشن و عید نوروز نام برده شده؟

در ادبیات ما موارد مختلفى در این زمینه دیده مى شود. یكى از آیین هاى نوروزى، میرنوروزى بوده است. دومورگان یكى از جهانگردان اروپایى «در تاریخ و جغرافیایى غرب ایران» براین نكته تأكید دارد كه در اواخر عهد قاجار برگزارى آیین میر نوروزى را در كردستان مشاهده كرده است. حافظ غزلى بسیار معروف با این مطلع دارد: « زكوى یار مى آید نسیم باد نوروزى/ از این باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى » و در ادامه هم افزوده است:

«چو گل گر خرده اى دارى خدا را صرف عشرت كن/ كه قارون را غلط ها دارد سوداى زراندوزى » سخن در پرده مى گویم چو گل از غنچه بیرون آى/ كه بیش از پنج روزى نیست حكم میرنوروزى».

او جهان و زندگى را به همان چند روزه اى كه میرنوروزى هست و سپرى مى شود، تشبیه مى كند و مى گوید باید قدر این زندگى را بدانیم و با صراحت به میرنوروزى اشاره مى كند. میرنوروزى هم به این صورت اجرا مى شد كه فرد بدهیبتى را مى آراستند و به عنوان حاكم موقت شهر یا روستا انتخاب مى كردند و خدم و حشمى داشت و دستوراتى هم مى داد كه عجیب و غریب و غیرمنطقى بود. حكومت او ۱۳ روز طول مى كشید و بعد از ۱۳ روز عزل مى شد و چنانچه او را مى یافتند، بشدت تنبیه مى كردند و در نهایت او براى رهایى از تنبیه در جاهایى «بست» مى نشست .

این همان بى نظمى است كه تبدیل به نظم مى شود و این تصور بود كه جهان بى نظم با آمدن نوروز منظم مى شود.

چرا اعتدال ابتداى فصل و سال جدید تا این اندازه براى پیشینیان اهمیت داشت؟

ما مى خواهیم اوضاع گذشته را با معیارهاى كنونى تعبیر كنیم ولى آنها خودشان را با معیارهاى آیینى مى سنجیدند. جشن نوروز آیینى براى نظم بخشیدن به جهان بوده است. آنها اعتقاد داشتند باانجام چنین كارهایى مى توانند بهتر به هدف خود برسند و یا براى استقرار نظم نوین آمادگى پیدا كنند و بهترین فصل هم بوده، فصل شكوفایى ، فصل رشد و حیات. دراین فصل است كه بى نظمى به نظم در مى آید و سرما و یخبندان پایان مى یابد.

الآن هم وقتى مى خواهند كارخانه اى را افتتاح كنند، سعى مى كنند روز مناسبى را براى افتتاح مشخص كنند ودر آن روز پرده بردارى هم با تشریفات خاصى انجام بشود. میرنوروزى و جشن هاى نوروزى در واقع پرده بردارى از فصلى بود كه در انتظارش هستیم و رسمیت بخشیدن به فصلى كه منتظرش بوده ایم. حتى هم اینك نیز در منطقه خور و بیابانك وقتى مى خواهند بعد از برداشت شلغم از زمین هاى كشاورزى، اولین آبیارى را براى بذرپاشى گندم انجام دهند، جشن ساده اى مى گیرند و فرد محترمى مى آید و زمینى را به عنوان نمونه انتخاب مى كنند ودر آن بذر مى پاشند. بعد هم به صورت منظم در زمین هاى دیگر بذر مى پاشند. این جشن هم یك نوروز كوچك است. میرنوروزى هم سمبلى است براى اینكه جهان از بى نظمى به نظم درمى آید.

آیا با توجه به از بین رفتن برخى آداب و رسم هاى قدیمى مى توان انتظار داشت، در آینده هم برخى از اجزاى جشن نوروز از بین برود؟

مى توان بحث تحول فرهنگى را مطرح كرد. چون ما در دهكده جهانى قرار داریم. اما الآن تلاش داریم و یونسكو هم رغبت دارد كه به بعضى از جشن ها رسمیت بدهد. این رسمیت بخشیدن و ثبت كردن جشن ها مثل آثار باستانى كه دیگر نمى توان در آنها دخل و تصرف داشت، مى تواند به ماندگار شدن این جشن ها كمك كند.

هدف از به رسمیت شناختن جشن هاى مختلف در سراسر دنیا این است كه پا بر جا بمانند. وظیفه ما نیز این است كه تلاش كنیم جشن نوروز را به عنوان یكى از مهمترین عوامل وحدت و همبستگى ایرانیان و اقوام ایرانى و كشورهاى حوزه نوروز و زبان فارسى حفظ كنیم.

جشن نوروز چه پیام هایى دارد كه مى تواند به ماندگارى و تداوم آن كمك كند؟

به اعتقاد من تا وقتى پیام هاى نوروز هست، این جشن هم انجام خواهد شد.

پیش از این در خصوص اینكه این جشن، جشنى مرتبط با طبیعت است صحبت شد و گفتید با تغییر فصل از بى نظمى به نظم مى رسیم.

همچنین آن را آغازى براى سال شمارى ایرانیان و كسانى كه با تقویم ایرانى سروكار دارند، برشمردید. مهمترین و بهترین فصل تغییر سال نوروز است كه در تقویم ایرانیان و كشورهاى حوزه نوروز مورد توجه قرار گرفته است. در حالى كه در فرهنگ غربى تغییر سال همیشه در شب و زمستان اتفاق مى افتد ولى نوروز، در بهترین وقت سال رخ مى دهد.

علاوه بر این موارد، جشن نوروز، جشن پاكى و پاكیزگى است. در آستانه نوروز تمام مردم از خرد و كلان و شهر و روستایى خانه تكانى مى كنند و بدن خود را شست وشو مى دهند. البته امروزه استحمام كردن كار آسانى شده ولى در گذشته كه آب لوله كشى و امكانات امروزى در دسترس نبود استحمام كار دشوارى بوده است ولى بالاخره مردم در جوى آب و یا رختشویخانه خود را شست وشو مى دادند و بدن خودشان را در آستانه نوروز تمیز نگه مى داشتند و مطابق دستورات اسلامى هم غسل مى كردند.

یكى از مسائلى كه با ظهور اسلام مورد پذیرش قرار گرفت، همین نوروز بود. طبق احادیثى كه در دست داریم، حضرت آدم در نوروز خلق شده است. پیامبر اسلام هم با چیزى كه سازنده بود، مخالفت نمى كرد و آیه اى هم داریم كه خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد. به اعتقاد من خداوند كامل است و كارش را ناقص انجام نمى دهد. بنابراین قرار است زمانى انسان به عنوان اشرف مخلوقات خلق بشود، این اتفاق باید در بهترین وقت سال از نظر آب و هوایى صورت گیرد، پس چه روزى در جهان بهتر از نوروز!

یكى از روزهاى شكرگزارى براى نعمات پروردگار همین نوروز است كه هوا متعادل مى شود. در ابتداى سال است كه تحولى در درون انسان هم پیدا مى شود.

نوروز جشن نیكوكارى است و جشن نیكوكارى هم متعلق به زمان ما نبوده است. در گذشته افراد ساكن در یك كوچه و محله مواظب همدیگر بودند و از وضع یكدیگر خبر داشتند. كسانى بودند كه از وضعیت مالى مناسبى برخوردار بودندو بدون اینكه تظاهر بكنند به كسانى كه تمكن مالى نداشتند، كمك مى كردند و یا براى آنها و بچه هاى همسایه لباس جدید و غذا و آذوقه تهیه مى كردند. در دوره ما هم جشن نیكوكارى را در آستانه نوروز برگزار مى كنند و چه چیزى بهتر از جشن نیكوكارى در آستانه سال جدید. در آستانه نوروز، مردم به زیارت اهل قبور مى روند زیرا قدما اعتقادداشتند ، ارواح مردگان در آستانه سال جدید به خانمان خود سر مى زنند و نظاره مى كنند كه آیا بازماندگان آنها براى آنان طلب مغفرت مى كنند و یا خیراتى براى آنها در نظر مى گیرند. در گذشته ظرف پر از حلوا یا خرما را پشت بام مى گذاشتند تا وقتى ارواح درگذشتگان آنها خانه را نظاره مى كنند آن خیرات را ببینند. این سنت مورد پذیرش اسلام هم واقع شد و در هفته آخر اسفند و شب عید خانواده ها به زیارت اهل قبور مى روند و سفره هفت سین برپا مى كنند و براى آنها طلب مغفرت هم مى كنند.

پیامبر اسلام هم فرموده است كه مبعوث شده تا مكارم اخلاق را گسترش دهد و با چنین گفتارى بر اهمیت اخلاق تأكید مى كند. بنابراین مى توان مدعى شد اسلام و پیامبر بزرگوار اسلام هیچ چیز نیكویى را از ملت هاى مختلف رد نمى كنند؛ جز آنچه كه نیكو نباشد و بوى شرك بدهد.

روایت شده براى پیامبر رطب بردند، فرمود: «این رطب به چه منظورى است.» وقتى به ایشان گفته مى شود امروز نوروز ایرانیان است، مى گوید: «اى كاش هر روز ما نوروز بود

نوروز، جشن كودكان هم هست. امروزه مرتب گفته مى شود باید به كودكان توجه شود. در حالى كه در فرهنگ ما نوروز جشن كودكان هم بوده است. در جشن نوروز بچه ها لباس نو مى پوشیدند، عیدى و هدیه دریافت مى كردند و بیشتر مورد نوازش قرار مى گرفتند.

در سالیان قدیم وقتى كودكان به مكتب خانه مى رفتند، پدران آنها شعرهایى را مى نوشتند و به كودكان خود مى دادند تا آنها را به مكتب خانه ببرند و براى مكتب دار یا ملاى مكتب بخوانند و شهریه شان را در نوروز پرداخت مى كردند و در مقابل مكتب دار هم به بچه ها شیرینى و هدیه مى داد.

این روز جشن دوستى و مودت هم بوده است. مردم معتقدند هیچ كس نباید نسبت به كسى كینه و نقادى داشته باشد و كینه ها را از دل خودشان مى زدودند. قهر و كینه جاى خود را به آشتى و دوستى مى داد، همه سعى مى كردند همدیگر را ببوسند و اگر كدورتى ازهمدیگر داشته باشند، فراموش كنند. عیادت از بیماران در گذشته بوده و الآن هم هست. از عزا درآوردن خانواده هاى عزادار هم یكى از آیین هایى بوده كه در آستانه نوروز مورد توجه بوده است.

در گذشته مردم ساكن یك كوچه و محله با همدیگر ارتباطات زیادى داشتند، به دیدار خانواده هایى مى رفتند كه طى سال عزیزى را از دست داده بودند و لباس نو به آنها مى دادند و به اصطلاح آنها را از عزا درمى آوردند.

جشن پیوند خانوادگى بوده و هست. در حال حاضر ممكن است كسى ساكن شرق كشور باشد و به خاطر نوع كارش به غرب كشور برود و یا از جنوب كشور به شمال كشور برود. اما در آستانه نوروز همه سعى مى كنند در خانواده گرد هم آیند و حداقل سالى یك بار همدیگر را ببینند.

حتى در كلانشهرى مثل تهران هم گاه اتفاق مى افتد كه فرزندان یك خانواده ماه به ماه پدر و مادرخود را نمى بینند ولى نوروز بهانه اى مى شود براى صله رحم و دیدن اقوام.

جشن نوروز، جشن همبستگى و وحدت ملى و یكى ازمهمترین عوامل همبستگى و وحدت ملى ایرانیان است. ما الآن پیروان ادیان مختلفى در ایران داریم كه در یك چیز مشتركند و آن اینكه آنها به عنوان ایرانى جشن نوروز را برگزار مى كنند. همه اقوام ایرانى در آستانه نوروز سفره هفت سین پهن مى كنند و پاى سفره هفت سین مى نشینند و سال جدید را جشن مى گیرند. بنابراین باید قدر این مسأله را دانست.

انسان به شادى نیاز دارد. ما نباید جشن نوروز را از دست بدهیم و دنبال این باشیم كه جشن هاى دیگران را بگیریم و آنها را اجرا كنیم. این كار همان چیزى مى شود كه حافظ درباره آن گفته:

«سالها دل طلب جام جم از ما مى كرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا مى كرد».

همچنین نوروز، یكى از حلقه هاى وحدت ملى و بین المللى است. الآن كشورهاى تركیه، افغانستان، تاجیكستان، قزاقستان، بخشى از هندوستان و پاكستان ادعا دارند، نوروز متعلق به آنها است. حال قرار است منشورى در یونسكو به تصویب برسد كه جشن نوروز را به عنوان جشن كشورهاى حوزه نوروز به رسمیت بشناسد و این هم یكى از عوامل بسیار مهم همبستگى بین ملل منطقه است. یعنى نزاع و جنگ زدوده مى شود و اتحاد و اتفاق جاى آن را مى گیرد. همان طور كه مى گوییم اسلام یك عامل همبستگى بین كشورهاى اسلامى است. به همین ترتیب نوروز هم یك عامل همبستگى بین اقوام ایرانى و همسایگان كشور ما است.

نوروز، جشن شعر و سرور است. تمام دیوان هاى شعراى ایرانى داراى بهاریه است و سروده هایى در مورد نوروز دارند. اگر بهار و نوروز را از شعرهاى ایرانى بگیرند، دیوان هاى شعراى ایرانى كاملاً غمگین مى شود. بهار و نوروز است كه به دیوان هاى شعراى ایرانى طراوت مى بخشد. حتى گوسفندان هم در آستانه نوروز وضع حمل مى كنند. یعنى در همان زمانى كه آب و هوا متعادل مى شود.

جشن كشاورزى هم هست. در آستانه نوروز، كشاورزانى به كار و فعالیت روى مى آورند. در قدیم كشاورزان جشن هاى مختلفى مثل جشن برداشت محصول، جشن درو، جشن خرمن و جشن انگورچینى داشتند و اصولاً ایرانیان هر روز یك جشن داشتند. البته ژاپنى ها هم جشن گل ختمى و جشن شكوفه هاى گیلاس را دارند. برگزارى جشن هاى متعدد باعث سرزندگى و شادى جامعه مى شود و با برگزارى این جشن ها جامعه و افراد یك جامعه خستگى را از تن مى زدایند. این جشن ها امید به زندگى را زیاد مى كنندو تا جایى كه مى توانیم باید به برگزارى این جشن ها در مناطق مختلف كشور كمك كنیم. زیرا این جشن ها موجب پویایى جامعه هستند. حتى ژاپنى ها یكسرى جشن ها را از ملت هاى دیگر اخذ كردند تا بتوانند جامعه شان را سرزنده و شاد نگه دارند. ما هم باید جشن هاى خودمان را زنده نگه داریم. چون این جشن ها و از جمله جشن نوروز پیام آوران شادى هستند.

چهارشنبه 14/12/1392 - 8:56
تاریخ

درباره جوانان و خریدهاى نوروزى

 

با اینا زندگیمو سر مى كنم

 

 

 

 

سارا جمال آبادى

 

سال جدید و لباس نو

سال جدید مى آید خواسته و ناخواسته با آب شدن برف ها (اگر برفى باریده باشد) و با صداى پرنده ها (اگر پرنده اى به این شهرهاى دودى بازگشته باشد).

سال جدید مى آید مى توانى ببینى حقیقت این اتفاق را از پشت شیشه پنجره اى كه لایه ضخیمى از دود سیاه از روى آن برداشته شده است: برقى آسمان را پر مى كند و تكه ابر سیاه درون ظرف پر از كف مى افتد و مادر به شیشه هاى پر از دانه هاى باران مى گوید: همیشه باران مى زند بعد از خانه تكانى.

از شیشه پاك باران خورده؛ شهر ما آبى آبى است. حتى این كفش دوزك هاى آهنى رنگى هم كه تمام شهر را گرفته اند حتى همین چند سنگفرش كوچك پیاده روهاى مردم سربزیر را آنها هم عوض شده اند!

سال جدید مى آید با تمام سبزى ها و آبى هایش ... خیلى زودتر از پاك شدن دود غلیظ روى پنجره یا خیلى زودتر از برگشت صداى گنجشك ها؛ آنقدر زودتر كه هنوز روى ماشین همسایه مى توانى بخوانى؛ لطفاً مرا بشویید! از صداى بوق ماشین هاى عاصى شده و در ترافیك مانده، از صداى همهمه و شادى آرام درون مردمك چشم ها. بوى سال جدید خیلى زودتر از این ها در شهر من و تو مى پیچید. از مغازه اى به مغازه اى دیگر مى رویم نخ نگاهمان از این ویترین به آن ویترین كشیده مى شود. جایى گیر مى كند؛ مى برد و درون اتاق هاى پر و پر مى شود از من و تویى كه در هر چهار دیوار آینه اى با لباسى نو ایستاده ایم.

نیم نگاهى به جیب

سال جدید اما قبل از آنكه با تمام تغییرات فصلى برسد آغاز دیگرى هم دارد و آن نیم نگاهى به یك جیب! جیبى كه لاغر و مردنى است و یا چاق و...

مهرداد ۲۴ ساله دانشجوى زبان انگلیسى است و فروشنده جوان یكى از فروشگاه هاى لباس این شهر. در حدود نیم ساعتى كه منتظر شنیدن جوابى از او مى مانم نزدیك به ۴ ، ۵ تومان درون - به قول خودش - دخلش مى گذارد. مهرداد به شلوارش اشاره مى كند و دستى درون جیبش مى رود و پارچه سفید درون جیب بیرون مى آید. مهرداد مى گوید: «خالى، خالى است، هرچه درآمد دارم درون این دخل است است این دخل هم مال من نیست مال صاحب مغازه است. من تنها یك فروشنده هستم!» دو دختر جوان وارد مغازه مى شوند دستشان لباسى را نشانه مى رود، مهرداد از جنس و رنگ و پارچه و ماركش مى گوید بعد از ۱۰ ، ۱۵ دقیقه معامله اى بى چونه باز هم دسته اى اسكناس سبز رنگ درون دخل مى رود.

به مهرداد نگاه مى كنم كه دانشجوى زبان انگلیسى است و تضمین لباس فروخته شده را مى كند: «اگر شستید و چیزى شد با من!» به مهرداد مى گویم: تضمین هایت واقعى است مى خندد و مى گوید: «آره؛ اما گاهى وقت ها این حرف ها كار دست آدم مى دهد».

فروشنده این مغازه كه تمام جنس هایش تضمینى است خرج و خرید عیدش به چند تكه لباس محدود مى شود. اما خودش مى گوید: «اگر بتوانم سعى مى كنم این خرج ها را محدود كنم و از این شهر براى چند روزى بیرون بزنم».

به قول مهرداد خرید عید وقتى معنى داشت كه مردم سالى یكبار لباس مى خریدند نه حالا كه هر فصل هر فصل لباس هایشان را نو مى كنند. على فروشنده مغازه بغلى است، ۲۲ ساله و پرشور و شر. مى گوید: «عاشق این عید هستم چون تنها ماهى است كه مردم كمتر قیمت ها را پس و پیش مى كنند». مهرداد مى گوید: سؤال هاى تان را از او بپرسید وضعش توپ توپ است. على هم خرج عیدش اول به لباس هایى محدود مى شوند كه هرچند كم هستند اما همه شان اصل هستند و مارك دار!

به قفسه هاى عجیب و غریب لباس هایش نگاه مى كنم لباس هایى كه درون پوشال هایى گذاشته شده اند. به ماشین كهنه وسط مغازه!

على مى گوید: «اگر بخواهم عید را خوش بگذرانم حداقل ۵۰۰ هزار تومان پول لازم دارم»

مى گویم: فكر نمى كنى زیاد است.

فكر نكرده مى گوید: «نه كم هم است؛ همین حالا اگر ۲ تا بلوز و ۲ تا شلوار و یك جفت كفش بخواهم باید ۳۰۰ هزار تومان پول توى جیبم باشد».

از ۲۰۰ هزار تومان بقیه مى پرسم و مى گوید: بالاخره یك تك پا شمال هم باید رفت.

مانكن هاى درون ویترین ها مى خندند و نمى خندند؛ اخم كرده اند و اخم نكرده اند به لباس هاى هم نگاه مى كنند و انگار هیچ چیز نمى بینند یكى از آن ها زل زده به مریم كه با خواهر ۱۶ ساله اش براى خرید آمده است. مریم كه ۲۴ ، ۲۵ ساله به نظر مى رسد خرید عید را براى هم سن و سالانش یك خرید ساده و معمولى مثل بقیه خریدها مى داند و خواهرش را نشان مى دهد كه هنوز چشم هایش درون ویترین است و مى گوید: براى این گروه سنى خرید عید شوق و ذوق دارد بالاخره بعد از عید و رفتن به مدرسه مى خواهند خود را به همدیگر نشانى بدهند.

مریم هم ترجیح مى دهد خرید معمولى داشته باشد و به یك مسافرات كوتاه برود تا حال و هوایى عوض كند كه البته این مسافرت اگر از جغرافیاى این مرزها بگذرد بیشتر مورد استقبال او است!

هلیا ۲۰ ساله هم خرید عید ندارد چون خرید عید مثل خریدهاى معمول هر فصل شده كه از راه مى رسد. خرید اول تابستان، اول پاییز، اول زمستان، اول بهار و به نظر او خرید اول بهار هرچقدر هم ساده تر برگزار شود چون شكل یك سنت را دارد بیشتر به چشم مى آید.

درون سیل پرهمهمه جمعیت، سبدهاى پلاستیكى رنگ به رنگ فصل جدید نفس مى كشد.

سعید با آمدن فروردین - درست اول فروردین - ۲۴ ساله مى شود به قول خودش شانس آورده چون هدیه هاى تولد بارى از دوش خرید عیدش برمى دارند. سعید اگر چیزى هم بخرد به حساب عید نمى گذارد چون اگر عید هم نمى آمد مى خرید چون تمام اینها وسایل لازم و ضرورى بوده اند كه لازم داشته است.

همه جوان ها خرید مى كنند اما خرید عید اسمش را نمى گذارند چون در آغاز هر فصل این زحمت را متحمل مى شوند! اما شیدا خوشحال و بدون مخفى كردن مى گوید: عید را دوست دارم خرید عید را هزار برابر بیشتر؛ كار مى كنم و قسمتى از این خرید را از جیبم مى دهم و بقیه را شده به زور و غر و قهر مى گیرم!

خرید عید جزو تفریحات جالب شیدا است كه دوست دارد با خوردن زنگ سال جدید بوى تازگى بدهد. شیدا مى گوید: ۲۶ سال دارم اما چند دقیقه به سال تحویل (حتى) جوراب هاى نو مى پوشم احساس مى كنم تازه مى شوم؛ بوى تلخ لباس هاى جدید را دوست دارم. مهرناز مى گوید: خرید عید چه كوچك چه بزرگ چه كم چه زیاد قبل از اینكه یك خرید باشد یك حس خوب است یك حس كه با گرفتن لباس هاى تازه، تمیز كردن قفسه هاى به هم ریخته آغاز مى شود. احساس مى كنى همه چیز از نو آغاز مى شود؛ آن هم آغازى كه یك جورهایى یقین دارى آغازى خوب است؛ راهى جدید است و خیلى كم پیش مى آید كه یك سال رفت و تو پیر شدى به این فكر مى كنى كه تو هم جوان شدى خیلى جوان؛ آنقدر كه دارى جوانه مى زنى، شكوفه هاى سپید مى دهى و كمى نمانده كه دست هایت پر از سیب هاى سرخ تازه شود...

سبدهاى رنگى

سبدهاى رنگى دست به دست مى شوند فروشندگان جوان لبخند مى زنند پول درون دخل هایى مى گذارند كه همگى مى گویند مال آنها نیست. مشترین جوان حال چانه زدن ندارند. پولش را نشان فروشنده مى دهد و یا هر دو با هم لبخند مى زنند و یا فروشنده با گفتن یك نه لبخند مشترى جوان را به بن بست مى كشاند! ز.ر همیشه فیلسوفانه وار به هر مسأله اى نگاه مى كند. خجالت مى كشد و ز.ر شروع مى كند به تجزیه و تحلیل؛ و به جاى اینكه مستقیماً از خرج و مخارجى كه عید براى او دارد بگوید نظرهاى مختلفى مى دهد از جمله اینكه براى خرج عیدش یك میلیون لازم دارد. البته سریعاً نظرش عوش مى شود و مى گوید نه! ۱۴ میلیون لازم دارم.

ز.ر مى خواهد با این پول یك ماشین براى عیدش بخرد بعد هم شروع مى كند به دسته بندى و مى گوید: از كیف و كفش و لباس بگذریم زیاد هم مهم نیستند اما دلم سفر مى خواهد. البته این سفر رفتن ۲ حالت دارد، یك، سفر خارجى مجلل و ترجیحاً رفتن به ایتالیا، چین و تبت كه فكر مى كنم ۱۰ تا ۱۲ میلیون تومان آب بخورد.

ز.ر اضافه مى كند البته با ۵۰ هزار تومان هم مى شود سروته قضیه را هم آورد.

و به نظر ز.ر سروته هم آوردن یك قضیه ۱۲ میلیونى به ۵۰ هزار تومانى به این شكل است كه: بى خیال خرید كیف و كفش و آجیل و شیرینى بلیتى تهیه كرد و با اتوبوس شهر به شهر رفت. شب ها هم وقتى به شهرى رسیدید كه نه آشنایى داشتید و نه پول هتل و متل و نه حتى پول گرفتن یك مسافرخانه كه حتى در آسمانش سنگ هم پیدا نمى شود چه به ستاره به شهردارى آن شهر سرى بزنید! شاید براى شما به عنوان یك مسافر جوان و بى جا فكرى بكند!

به نظر ز.ر عید در غیر این صورت دو جور مى گذرد: ۱- كسالت بار ۲- غیركسالت بار؛ حالت كسالت بارش این است كه صبح تا شب در خانه منتظر مهمان هایى بمانید كه سالى یكبار مى بینیدشان با بچه هاى جدید و باید تعارف بكنید و تعارف بشنوید و پسته دربسته را میان دندان هایتان جابه جا كنید و حالت دوم این است كه اولاً خودتان را حسابى گول بزنید و خوشحال باشید(؟) از نوع الكى.

ز.ر كه گرم شده است و احساس روانشناسانه اى به او دست داده از شما انتظار دارد در این حالت خود را به هواى فرح بخش بهارى بسپارید و قدم بزنید و بگذارید ریه هایتان جشن بگیرند! به قول ز.ر صبحانه اى مفصل با نان فریزر شده یخ زده كه روى اجاق گاز و یا در تستر گرم كرده اید بخورید و اصلاً به مسافرات و لباس و این جور چیزهاى تأسف بار فكر نكنید و تلویزیون را روشن كرده كانال به كانال دنبال یك برنامه مناسب بگردید. ز.ر اعتقاد دارد حتماً پیدا مى شود. ز.ر در حالى كه از فرط تندتند صحبت كردن نفس كم آورده مى گوید: پایان!

جوگیر شدن در آب و هواى عید

ارغوان درون جمعیت خریدار عید از این مغازه به آن مغازه دنبال چیزى كه لازم دارد مى گردد. ارغوان دلیل این همه شور و جنجال براى خرید عید را آب و هوا مى داند. او احساس مى كند این عوض شدن رنگ طبیعت است كه با خود خوشحالى و انرژى به همراه مى آورد. او حتى معتقد است كه مردم در این آب و هوا جوگیر مى شوند و به شكل نافرمى به خرید مى پردازند.

ارغوان مى گوید البته این جو خوب گاهى هم بد است چون آنقدر پررنگ مى شود كه یادمان مى رود كمى هم خود را تازه كنیم!

عمو نوروز

عمو نوروز با لباس قرمز و جیرینگ جیرینگ ساز و ضرب و دهلش از لابه لاى كفش دوزك هاى آهنى شهر مى گذره! مریم دلش مى خواهد از عمو نوروز عیدى دستگاهى بگیرد كه اختیار همه زندگى اش را به دست خودش بدهد. ز.ر مى گوید: عمو نوروزم كجا بود. دلتان خوش است! اما اگر من عمو نوروز بودم ساعت كارى را از ۸ به ۱۱/۳۰ صبح تغییر مى دادم و تعطیلات را هم دو برابر مى كردم. ز.ر اسم این كار خود را مى گذارد؛ كارى اساسى براى مردم تمام فصول!

جمله تكرارى

سال جدید مى آید. لطفاً این جمله تكرارى را چند مرتبه درون دلتان با صداى بلند تكرار كنید!

مجرى تكرارى تلویزیون هم با لحن تكرارى این جمله تكرارى را مى گوید كه كینه را بشورید؛ بزرگ ترها یادتان نرود چیزى نمانده كه سال نو شود؛ زنگ در همسایه را بزنیدووو

من كنار تنه درخت مى ایستد و دستى به تن پیر درخت مى كشد. درخت ۱۰۰ ساله هم جوانه سبز دارد! من به تو مى گوید: چشم هایت را ببند و برو به هر كجا كه مى خواهى؛ با هر لباسى كه دوست دارى با كیف پولى كه تنها هزار تومان دارد یا ۱۰ هزار تومان یا ۲۰۰ میلیون تومان!

تو خسته مى گوید: خسته شدم از رؤیاهایى كه به دنیا نیامدند! من روى تنه درخت دست مى كشد و مى گوید: شاید اشتباه بود آرزوى آوردن رؤیا به دنیا! شاید كه نه حتماً و باید دنیا را به سرزمین رؤیاهامان مى بردیم تو خسته پول هاى كثیف را مى شمرد. تو مى گوید: همیشه كم مى آوریم حتى براى اینكه با لباسى ساده بتوانیم پا به همین دریایى بگذاریم كه چند كیلومتر با ما فاصله دارد. من چشم هایش را مى بندد لباس تازه مى پوشد؛ نفس عمیق مى كشد و پا درون آب پاك دریا مى گذارد. تو مى رود و من با پاهاى خیس از سرزمین واقعى رؤیا برمى گردد!

لطفاً مرا بشویید!

همه عجله دارند اما تنها عمونوروز است كه با لباس قرمز و موهاى سفید عجله ندارد و میان راه بندان ماشین ها راه مى رود و روى تن ماشین هاى گرد و دود گرفته شهر مى نویسد: لطفاً مرا بشویید! مادر مى گوید: پنجره ها كه تمیز مى شوند همیشه باران مى زند!

چهارشنبه 14/12/1392 - 8:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته