• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 291
تعداد نظرات : 144
زمان آخرین مطلب : 5963روز قبل
دعا و زیارت
يکشنبه 5/12/1386 - 20:3
دعا و زیارت

آنکه چند روزی کشیک نفس خود را بکشد و صادرات و واردات آن را مواظب باشد ، به درد خود می رسد و چاره درمانش می کند .

آیت الله حسن زاده آملی

يکشنبه 5/12/1386 - 13:58
دعا و زیارت
اگر كسی مقید باشد كه نماز را در اول وقت بخواند ، به جایی كه باید برسد ، خواهد رسید .
آیت الله بهجت
يکشنبه 5/12/1386 - 13:55
دعا و زیارت
مرتب به خود بگویید كارهای دنیا درست میشود ، آن را شوخی و بازی بگیرید ، اما خوب بازی كنید ( انما الحیوة الدنیا لعب ) زندگی دنیا منحصرا بازی است .
حاج اسماعیل دولابی
يکشنبه 5/12/1386 - 13:53
دعا و زیارت
 

كوچه های دنیا همه بن بست است و اهل دنیا همه سرشان به دیوار ته كوچه خورده سر و دست شكسته بر می گردند و همین برای عبرت ما كافی است .

حاج اسماعیل دولابی

يکشنبه 5/12/1386 - 13:52
دعا و زیارت

ای طبیب درد ها
پشت پرده ی غیب پنهان گشته ای و چشم های بیتاب ما را در پی آن زلالی پاک تر از آب و آینه روزهای دلتنگی را مرور می کند تاشاید پیدا کند ردی و نشانی از روشنیٍ ، و قلب های زنگار خو رده مان را پاک کند و دیدههای کم سوی ما را به خورشید حضورت روشن کند...

ای دور ترین نزدیک:
سر به راهی نهاده ایم که قرار است گامهای مهربان و مبارکت را بر آن نهی و نگاه هایمان را به ادینه ای دو خته ایم که عطر نفسهای تو لبریز کند جام وجودمان را
...ای غریب آشنا:
لحظه های این دنیای درد آور و محنت زده را به امیدتو تاب می اوریم و سپری می کنیم که شاید شایستگی این را بیابیم که ازانفاس قدسی تو بر رو ح های آزده مان بدمدو ما خستگان این دنیای پوشالی و فرسوده از رنج فراق تو را از محبسی به نام انتظاررهاسازی...
ای مطلوب دلها:
فقط تو را می جوییم همانطور که تو خواهی و بدان راه مسافر می جویم که تو گویی...
ای حقیقت آفتابی
ای سبزترین از هربهاری
ای مصلح و ای پایان بغضهای فرو خورده در گلو
دست به دعا گشوده ایم وسکوت را شکسته ایم و آن یگانه را فریاد زده ایم که خدا کند که بیایی
تا هنوز چشم از این جهان فرو نبسته ایم...

چهارشنبه 1/12/1386 - 11:26
دعا و زیارت
یكی از چیزهایی كه طعمش زیر دندانم مانده ، بیداری بین الطلوعین است كه از ساعت بهشتی است و در آن موقع فضا آرام است .
حاج اسماعیل دولابی
چهارشنبه 1/12/1386 - 10:42
دعا و زیارت
الهی از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام ، از انس و جان شرمنده ام ، حتی از روی شیطان شرمنده ام كه همه در كار خود استوارند و این سست عهد ، ناپایدار .
آیت الله حسن زاده آملی
چهارشنبه 1/12/1386 - 10:41
دعا و زیارت

حسین لبخند بزن !عباس آمد


ام البنین چه می كنی ؟ این نوزاد كیست ؟ كه دور سر حسین می گردانی ، چقدر زیبا و پر فروغ است ؟ام البنین تو از احوال همسرت علی آگاهی ، چرا به بازوان این نوزاد خیره شده است ؟ تو هم همان چیزی را حدس می زنی كه حسن و حسین و زینب حدس میزنند ؟ مولا چه می گوید ؟ هذا ذخیره الحسین یعنی چه ؟ ام البنین جای نگرانی نیست ، دستان فرزند تو ایرادی ندارد ، علی برای چیز دیگری گریه می كند ، شاید برای روز مبادا !! اولین كلامی كه به نوزادت آموخته ای چیست ؟ مامان ، بابا ؟ یا ، حسین ؟ !! برای چه حسین ؟ نگو! می دانم ، برای روز مبادا !! چه زیباست ، نوزاد در آغوش زینب آرام گرفته ، زینب جان تو از احساست بگو ؟ خوشحالی ؟ تو تو دیگر اشك نریز مگر قد وبالای این نوزاد چه عیبی دارد ؟ ببین چه رشید است ، لبخند بزن !! نكند تو هم نگاهت خیره به روز مبادا است ؟ اینقدر خیره به چشمانش نگاه نكنید ، چشمانش چشمه جوشان آفتاب است، ببینید چه درخششی دارد ، نافذ و بی همتا ! اگر می بینید بین شما بیشتر به حسین نگاه می كند ! این از باب روز مبادا است !! آخه او هم نگران است . خدا یا این نوزاد چه می خواهد بگوید ، همه خیره به او نگاه می كنند و او خیره به لبهای حسین ، نكند بین چشمان او و لبهای حسین ارتباطی باشد !! حسین جان تو دیگر بخند ! ذخیره روز مبادایت آمد ، كسی كه امانت دار طراوت لبهای توست ! مادرش به او گفته تو را برادر صدا نكند ، اما او نگهبان و ساقی خیمه های توست . همبازی علی اصغر ، آرام كننده رقیه ، معلم قاسم ، رفیق علی اكبر ، لبخند بزن عباس آمد . مطمئن باش یوسف زهرا ، عباس حتی برای تو به لبهایش هم رحم نمی كند ، او خوب می داند لب خشك امام زمان یعنی چه ؟ او غیرت الله است ، نگران نباش او عباس است و عباس بی همتاست !!

سه شنبه 30/11/1386 - 19:45
دعا و زیارت

گفتم می‌شنوی چه آهنگ حزینی دارد ؟ گفت: آری این صدای ... است كه می‌خواند. گفتم: نه, نه خوب گوش كن من صدای قافله را می‌گویم قافله دو كوهه كه دارد دور می‌شود .
گفت: دور نمی‌شود عزیزم دارد گم می‌شود. گفتم: من نمی‌گذارم كه صدای زنگ قافله دو كوهه در دالان گوش‌های من گم شود. گفت: گم می‌شود دیر یا زود این جبر تاریخ است. گفتم :تاریخ مدیون دو كوهه است.من هنوز صدای نیایش‌ها را می‌شنوم من هنوز صدای زیارت عاشوراها را می‌شنوم. باور كن كه دوكوهه زنده است. گفت:این انعكاس دور صدایی است كه سال‌های سال مرده است.
گفتم : من جا مانده‌ام باید بروم.قافله دوكوهه دارد می‌رود. گفت: می‌رود نه بگو رفت. گفتم: هوای آن روز ها را كرده‌ام هوای دوكوهه را هوای بی‌رنگی را هوای یك رنگی هوای آن مردان بی‌ادعا گفت:اصحاب كهف شده‌ای سكه بی‌وقت می‌خواهی؟ گفتم:دلم برای آن روزها تنگ شده حسرت یك شبش را دارد من اینجا زنده نمی‌مانم من با دوكوهه زنده‌ام. گفت: چشمهایت را باز كن تقویم بالای سرت است . سال دو هزار را گذراندیم.دوره دل دادگی ها به خاطره ها پیوست.
از اینترنت حرف بزن. گفتم:دیسكت برای گنجاندن شبهای دوكوهه سرد است. من نمی توانم حاج همت را با آن همه عظمت را توی حقارت سی دی جا دهم. گفت: دیروز ها تمام شدند.دوكوهه ها و حاج همت ها رفتند.چشمهایت را باز كن دنیای خودت را ببین. گفتم:دنیای من دوكوهه ها و حاج همت ها و با كری هاست..خاطرات من تاریخ مصرف ندارند . آنها تمام نمی شوند. گفت : شعار نده به خیابانهای شهرت نگاه كن آیا خاطرات گذشته ات را می بینی؟ گفتم:نه هیچ كدامشان را ...اما گاهی ... گفت: گاهی چه؟ گفتم:گاهی سایه كسی را می بینم كسی مثل محمد زمانی , مجید پازوكی, آقاسی,ابو الفضل سپهر. گفت :اینها كه گفتی امروز قاب عكس شده اند فردا همایش خواهند شد و فرداتر فراموش. گفتم:اما اینها با خونشان تاریخ را رنگ زده اند. رنگ تاریخ این سرزمین همیشه سرخ خواهد بود. گفت:باران گناه رنگ ها را با خودش می برد.
راه دوری نرو,توی همین صندلی نشین ها, آنها كه دم از غم مردم می زنند,آیا كسی را شبیه به با كری می بینی؟ گفتم: نه انگار هیچ كس همرنگ او نیست. گفت:آیا رد حاج همت را می بینی؟ گفتم: نه گفت:جای پایش را توی این همه دود و غبار می توانی پیدا كنی؟ گفتم: نه انگار... گفت : انگار نه مطمئن باش كه راه آنها گم شده است. گفتم:اما من هنوز می بینمشان حی و حاضر و زنده . گفت :چشمها را باید شست , جور دیگر باید دید.
گفتم: را كه گم نمی شود .راه می ماند مقصد می ماند. آدمها گم می شوند . آنها كه كورند آنها كه كر شده اند و صدای قافله را نمی شوند. گفت: جنگ تمام شد دروازه های شهادت را بسته اند چفتش را هم انداخته اند. گفتم: شهادت را با زخم و تیر نمی دهند خیلی ها شهید شده اند قبل از آنكه بمیرند.
گفت:رفته ایم توی سال هشتادوپنج . سال خودت را باور كن شهادت غزل معاصر نیست. خاك و خاكریز رفته توی عكس ها . گفتم: توی خیابان هم می شود خاكریز زد.
دشمن لباس خاصی ندارد. خاكریزها هم تقویم ندارند. گفت: باور كن از دوكوهه تنها اسم وخاطره اش مانده بیا حرف روز بزنیم. گفتم: باور كن من هنوزهر صبح با صدای اذان دوكوهه از خواب بیدار می شوم . گفت:اینجا تهران است دوكوهه نیست.باید مراقب باشی كه چه می گویی و چه می كنی.
گفتم: من همه جا را دو كوهه می بینم و چه حیف كه تهران دو كوهه ی قشنگی نیست.

سه شنبه 30/11/1386 - 19:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته