• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 14221
تعداد نظرات : 3204
زمان آخرین مطلب : 3660روز قبل
تاریخ
محمد پورغلامی

بولتن نیوز: به طور کلّی درباره‌ی ماجرای بنی‌صدر دو دسته نظر از سوی کارشناسان و تاریخ‌نگاران مطرح شده است. یک دسته از نظریات، ماجرای بنی‌صدر را با «جریان نفاق» ارتباط داده و معتقدند که اساسا بنی‌صدر از ابتدا هم علقه‌ای به نظام مبتنی بر ولایت فقیه که امام خمینی، شارح آن بود نداشت و در حقیقت نقش، بازی می‌کرد. اینان معتقدند که بنی‌صدر نفوذی دشمنان انقلاب اسلامی در نظام بود و برای این که بتواند نقشه‌ی دشمن را عملیاتی کند در ابتدا با نهضت همراه شد تا از این طریق وارد سیستم حکومتی شده و بتواند به اهداف و مقاصد خود برسد.

البته این نگره را می‌توان درباره‌ی‌ برخی افراد و جریانات سیاسی دیگر نیز مورد بررسی قرار داد. برای مثال شهید بزرگوار، لاجوردی همواره خطر سازمان مجاهدین انقلاب را بیش از منافقین می‌دانست. سعید حجاریان، خودش در جایی به این سخن شهید لاجوردی اعتراف كرده و گفته كه لاجوردی به من می‌گفت منافقین چون زرنگ نبودند خیلی زود خودشان را لو دادند اما شماها زرنگ و زیرك هستید و نفاق‌تان را به این سادگی‌ها رو نمی‌كنید. بیش از بیست سال از حرف شهید لاجوردی گذشت تا مردم پی به صحت حرف او بردند.

موضوع نفاق را می‌توان در ابعاد مختلفی مورد بحث قرار داد. مثل نفاق دینی یا نفاق سیاسی. برخی افراد دچار «نفاق دینی» هستند. یعنی كسانی كه به اسلام و آموزه‌هایش ایمان و اعتقادی ندارند ولی در ظاهر خود را پایبند به آن نشان می‌دهند. برخی اشخاص نیز دچار «نفاق سیاسی» یعنی مشخص نكردن درست خطوط و مواضع سیاسی خود هستند.

دسته‌ای دیگر از محققان نیز ماجرای بنی‌صدر را در ذیل مسأله‌ای به نام «جریانات انحرافی» مورد بررسی قرار داده‌اند. این افراد معتقدند که بنی‌صدر از آن‌جایی که در یک خانواده‌ی مذهبی و روحانی رشد پیدا کرده و در جریان مبارزات انقلاب اسلامی نیز «کار»كی انجام داده بود نمی‌تواند فی نفسه انسان منافقی باشد اما دارای انحرافات فکری و عقیدتی بود. این انحرافات به مرور زمان و به طور خاص بعد از پیروزی در انتخابات و قبول پست ریاست جمهوری، خود را بیشتر و بیشتر معلوم کرد. از این منظر «التقاطات فكری» بنی‌صدر عامل سرنگونی او شد. تفكر التقاطی یا بهتر بگوییم «اسلام التقاطی» نیز همواره در جامعه‌ی دینی وجود داشته است. خروجی افرادی كه دارای تفكر اسلام التقاطی هستند می‌شود همان چیزی كه قرآن از آن تعبیر به «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» می‌كند.

در یك نگاه كلّی باید بگوییم هر جا «اسلام + یك تفكر خاص» مثل لیبرالیسم، كمونیسم، ناسیونالیسم و امثالهم شد نتیجه‌ای كه به بار آورد چیزی جز تباهی و سیاهی برای آن فرد و گروه و جامعه نبوده است. ما این موضوع را می‌توانیم در فرجام جریان‌هایی چون «سازمان منافقین» كه معجونی از اسلام به‌علاوه‌ی كمونیسم بود و یا «نهضت آزادی» كه دارای تفكر اسلام به‌علاوه‌ی لیبرالیسم و تجربه‌گرایی بود به خوبی مشاهده كنیم.

اساسا ذات دین اسلام طوری است كه نمی‌تواند با هیچ مكتب و یا آموزه‌ی دیگری مخلوط شود. به همین علت است كه می‌بینیم امام خمینی در ادبیات سیاسی خود از اصطلاحی به نام «اسلام ناب» استفاده می‌كند. اسلام ناب یعنی اسلام خُلّص. بدون هرگونه اضافات و مهملات فكری و عقیدتی خاص دیگر. بنابراین در تحلیل جریانات سیاسی همواره یكی از موضوعات كلیدی پی بردن به عقبه و پشتوانه‌ی فكری و عقیدتی جریان‌ها و گروه‌های سیاسی است. دقت در رفتار و گفتار بنی‌صدر نشان می‌دهد كه او دارای تفكر اصیل و ناب اسلامی نبوده است و به همین علت نمی‌توانست درك درستی از «نظام ولایی» انقلاب اسلامی و رهبریت آن داشته باشد.

جدای از این بحث‌ها، آن مسأله‌ا‌ی كه به نظر می‌رسد مهم‌تر باشد پاسخ دادن به این سؤال است كه چرا اساسا افرادی چون بنی‌صدر – و حتی این اواخر اشخاصی مثل موسوی و كروبی- دچار چنین ریزش‌هایی می‌شوند؟ چرا ما همیشه در «جامعه‌ی دینی» شاهد ریزش افراد به خصوص «خواص جامعه» هستیم؟ آیا این ریزش‌ها نمی‌تواند به عنوان عاملی در تضعیف و بی ثباتی نظام و جامعه‌ی دینی تلقی شوند؟

این‌ها سؤالات مهمی است كه دقت در پاسخ آنها می‌تواند ما را در فهم، درك و تحلیل درست و بهتر از چنین وقایعی كمك زیادی كند. ابتدائا باید بدانیم كه به طور كلی مسأله‌ی «ریزش»ها و در نقطه‌ی مقابل آن موضوع «رویش»ها جزو خصوصیات همیشگی یك جامعه‌ی دینی است كه تنها محدود به نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران نمی‌شود. این موضوع را حتی در جامعه‌ی دینی صدر اسلام هم می‌توانیم ملاحظه كنیم. چنان‌كه دیدیم كسانی كه در روزگار یك معصوم (ع) به عنوان «طلحة الخیر»ها و «سیف الاسلام»ها بودند چند سال بعد، رو در روی معصومی (ع) دیگر قرار گرفته و با او جنگیدند. و یا كسانی كه در صفین پا در ركاب علی (ع) بوده و در سپاه او علیه معاویه به جنگ پرداختند چند سال بعد، در كربلا، در سپاه پسر معاویه، علیه پسر علی (ع) شمشیر كشیدند! پس ریزش‌ها همواره در جامعه‌ی دینی وجود داشته، دارد و خواهد داشت. اما چرا؟

بخشی از این موضوع به خود خصوصیات «دین» بر می‌گردد. دین در ذات خود به تعبیر استاد بزرگوار، جناب پناهیان دارای خصوصیات و پیچیدگی‌هایی است كه موجب می‌شود فرآیند دینداری افراد همیشه توأم با فرازها و فرودهایی باشد. قواعد و قوانین دینی نیز مانند قوانین شهرداری یا راهنمایی و رانندگی و یا حقوق مدنی و جزا نیست كه كسی ادعا كند كه چون همه‌ی آن قواعد را یاد گرفته پس بنابراین همواره دیندار خواهد ماند. نه، فرآیند دینداری فرآیندی است كه هر چقدر انسان به جلو می‌رود با آزمایشات، امتحانات و ابتلائات جدیدتری روبرو خواهد شد كه عبور از آن‌ها اگر به درستی و همراه با لوازم آن انجام نشود می‌تواند باعث سقوط انسان شود. به همین علت است كه اساسا كسی نمی‌تواند ادعا كند كه به آخر دین یا ته دینداری رسیده است. این موضوع برای خواص جامعه به دلیل آن‌كه دارای مسئولیت‌ها و نقش‌های بیشتری هستند از شدت و غلظت بیشتری برخوردار است. به تعبیر مرحوم «ع. صاد» در سرعت‌های بالا یك نیش فرمان انحراف باعث سقوط ماشین به ته درّه خواهد شد.

بخش دیگر این موضوع نیز به «انسان»، خصوصیات و پیچیدگی‌های روح او بر می‌گردد. روح انسان دارای طبایع و خصائص «متفاوت» و حتی «متضاد»ی است. انسان می‌تواند هم «حریص» باشد هم «قانع». هم «رئوف» باشد هم «خشن». هم «عادل» باشد هم «ظالم». هم «مغرور» باشد هم «متواضع». حال اگر انسان جایگاه هركدام از این خصائص را به درستی نداند و نتواند حدود و ثغور هر یك از این‌ها را مشخص كرده و به اصطلاح آن‌ها را مدیریت كند یقینا با مشكلاتی روبرو خواهد شد. دروازه‌ی ورود شیطان به قلب انسان نیز از راه پر رنگ كردن همین خصوصیات است. شیطان برای انحراف و لغزش انسان، دست روی یكی از همین خصوصیات گذاشته و آن را تحریك می‌كند. همین پیچیدگی‌ها و خصوصیات روح انسان است كه باعث می‌شود اكثر انسان‌ها همواره كارهای خود را توجیه كنند، همیشه فكر كنند حق با خودشان است، نسبت به نصیحت دیگر اعتنا نكنند و حتی عیوب خود را هم نبینند.

درباره‌ی بنی‌صدر نیز بسیاری از محققان معتقدند كه خصوصیت «غرور» باعث ریزش و سقوط او شد. غرور تا جایی در بنی‌صدر پر رنگ شده بود كه خیال می‌كرد حتی طرفداران او بیش از طرفداران امام است. بنی‌صدر آن چنان مغرور شده بود كه تصور می‌كرد رأی مردم به او، به شخص او بوده است نه به نظام جمهوری اسلامی. و جالب است كه سرانجام چنین شخص مغروری آن شد كه با «حقارت» هر چه تمام‌تر از كشور فرار كند.

بر این اساس، بنی‌صدر یک شخص نیست، یک «هشدار» است. یک ماجرا و اتفاق است که می‌تواند در هر زمانی، برای هر کسی و حتی برای هرکدام از ما حادث شود. ماجرای بنی‌صدر هشداری است به همه و به خصوص به مسئولین و خواص جامعه که اگر «اهل مراقبه» نباشند و مواظب اعمال و رفتار خود، بدون تردید برای آنها هم اتفاق خواهد افتاد. فرجام بنی‌صدر سرانجام سرنوشت و عاقبت همه‌ی آن‌هایی است که «هوای نفس» و پافشاری بر «نظر شخصی» را به «نظر ولیّ» ترجیح ‌داده‌اند. داستان بنی‌صدر داستان همه‌ی افرادی است که یادشان رفت می‌بایست همیشه و هر لحظه «تقوا» داشته و در رفتار و گفتار خود همواره به خدا پناه برند. داستان بنی‌صدر و بنی‌صدرها داستان تكراری انسان‌هایی است که وقتی بر اریکه‌ی قدرت سوار شدند از یاد بردند که در نظام الهی، «مسئولیت»ها قرار بود در جهت «خدمت» به خلق الله باشد نه حفظ و بسط قدرت خود و اطرافیان. بنی‌صدر فراموش کرد که مبنای مشروعیت‌ش از ولیّ جامعه است و اگر به جای یازده میلیون، سی میلیون هم رأی می‌آورد باز هم تنها زمانی می‌توانست به عنوان رئیس‌جمهور منتخب مردم، این پست را احراز کند که زیر حکم تنفیذ او، امضای ولیّ جامعه زده باشد. از این حیث بنی‌صدر نه اولین این افراد است و نه یقینا آخرین آن.
منبع: هفته نامه پنجره
يکشنبه 12/4/1390 - 12:12
آلبوم تصاویر
بولتن نیوز

باغ ورسای، فرانسه




باغ بوچارت، کانادا




باغ گیاه شناسی ملی کریستن بوش، آفریقای جنوبی




باغ بابولی، ایتالیا




باغ گیاه شناسی هانتینگتون، ایالات متحده آمریکا




باغ گیاه شناسی نونگ، تایلند




باغ یو یوان، چین




باغ رویای کیهانی، اسکاتلند




باغ کاکنهوف، هلند




باغ اکسباری، بریتانیا




باغ ریوآن، ژاپن




باغ میرابل، اتریش




باغ عمودی موزه برانلی، فرانسه




باغ هلیگان، بریتانیا




باغ ریکوگین، ژاپن



يکشنبه 12/4/1390 - 12:7
آلبوم تصاویر

بولتن نیوز:
این خانه بسیار مدرن از قطعات مختلف بوئینگ 747 که در سال 2006 با قیمتی بالغ بر 30 هزار دلار خریداری شده ساخته شده است . این خانه حدود 5 سال در ساخت آن زمان برده است که یکی از خانه های دیدنی و جالب می باشد.

 

يکشنبه 12/4/1390 - 12:0
آلبوم تصاویر

بولتن نیوز:
تصاویری که مشاهده می کنید مربوط به کاگران چینی می باشد که با تلاش فراوان و با خطرات زیادی که در پیش رو دارند در حال ساخت پیاده رویی در امتداد کوه های شیب دار این کشور هستند . البته در این تصاویر نشانه هایی از امنیت فضای کاری دیده نمی شود.

 

يکشنبه 12/4/1390 - 11:52
آلبوم تصاویر

 


 

صولا برای تمام وسایلی که دارای منبع قدرت باشند و به خودی خود بتوانند حرکت کنند، می‌توان واژهٔ خودرو را بکار برد. لیکن کاربرد این واژه در زبان ما دارای محدوده مشخصی است که معمولاً به وسایل متحرکی گفته می‌شود که همگی دارای حرکت بوده و با زمین در تماس هستند. بنابراین به وسایلی مثل قطار، کشتی و هواپیما خودرو گفته نمی‌شود.

 

 

يکشنبه 12/4/1390 - 11:47
کامپیوتر و اینترنت
در همین لحظه كه شما این مقاله را می‌خوانید قطعا جمعیت قابل توجی از انسانها در سراسر دنیا به مونیتور كامپیوترهای خود خیره شده‌اند و اغلب ساعت‌های عمر خود را در این وضعیت می‌گذرانند.
ایسنا: یشتر این افراد اگر اقدامات پیشگیرانه ضروری را انجام ندهند به تدریج در معرض خطر ابتلا به سندرم بینایی ناشی از كامپیوتر قرار خواهند گرفت اما شما تا چه حد با این سندرم آشنایی دارید؟به گفته متخصصان چشم پزشكی، دانشگاه آلاباما استفاده طولانی مدت از كامپیوتر و ساعات زیاد خیره شدن به مونیتور آن صدمات جبران ناپذیری به چشم وارد می‌سازد كه سردردها و استرس‌ها و فشارهای وارد شده به سیستم بینایی از آن جمله‌اند.متخصصان این مشكلات را سندرم بینایی ناشی از كامپیوتر نامیده‌اند و به گفته آنها از هر 10 كاربر دائمی كامپیوتر، هشت نفر به این سندرم مبتلا می‌شوند. اگر روزانه بیش از دو ساعت مداوم به مونیتور نگاه كنید بیشتر با خطر ابتلا به این سندرم مواجه خواهید بود.مهمترین و شایعترین علائم این سندرم شامل درد گردن و شانه، سردردها و كاهش تمركز دید است. از دیگر علائم این سندرم می‌توان به خستگی، سوزش و خارش چشم، خشك شدن و یا ترشح بیش از حد مایعات چشم، دوبینی، نیاز به استفاده از عینك و حساسیت به نور اشاره كرد. اما آیا راهی وجود دارد كه به دلیل ضرورت استفاده از كامپیوتر در زندگی مدرن امروزی هم بتوانیم از این وسیله استفاده كنیم و هم از آسیب زیاد به چشم‌ها و احتمال بروز این سندرم تا حد زیادی بكاهیم؟سایت تخصصی – بهداشتی «سی‌نوتو منچستر» در مقاله‌ای در این زمینه چند توصیه بهداشتی را ارائه كرده است كه بكار بستن آنها در پیشگیری و كاهش خطر ابتلا به این سندرم تا حد قابل توجهی موثر است. در این مقاله توصیه شده است:-‌ مونیتور را در وضعیتی قرار دهید كه فاصله مناسبی با چشمان شما داشته باشد و اگر دید مناسبی ندارید از عینك استفاده كنید.- از خیره شدن به صحنه مونیتور حتی المقدور پرهیز كنید- دقیقا روبه‌روی كامپیوتر بنشینید- صحنه مونیتور را پشت به دیوار نگذارید بلكه سیستم را طوری جاسازی كنید پشت شما به دیوار باشد و بتوانید فضای اتاق را در پشت مونیتور ببینید.- حدود 30 تا 50 سانتی متر از مونیتور فاصله داشته باشید- خط دید شما باید مسطح یا بالاتر از مونیتور باشد- مچ‌ دست‌تان را هنگام تایپ كردن، خم نكنید و زانوهای خود را هنگام نشستن پشت كامپیوتر در زاویه 90 درجه قرار دهید.- هرازگاهی با نگاه كردن به یك شی در دور دست به عضلات چشمان خود استراحت بدهید. پزشكان توصیه می‌كنند در ازای هر یك ساعت كار با كامپیوتر دو تا سه دقیقه این كار را انجام دهید تا از فشار وارده به عضلات چشم كاسته شود.- نور مونیتور را در حد استاندارد تنظیم كنید- صفحه مونیتور را طوری قرار دهید كه نور لامپ یا چراغ روی آن نیفتد چون بازتاب آن از مونیتوربه سمت چشم خطرناك است.- یك راه كار ساده اما بسیار موثر دیگر پلك زدن است. با پلك زدن مكرر از خشكی چشم جلوگیری كنید. افرادی كه زیاد پلك نمی‌زنند دچار خشكی، سوزش و قرمزی چشم می‌شوند.همچنین توصیه می‌شود تمام افرادی كه مجبور هستند روزانه بیش از دو ساعت مقابل مونیتور بنشینند از عینك‌های محافظ استفاده كنند.
يکشنبه 12/4/1390 - 11:38
سينمای ایران و جهان
؛

طرح امنیت اجتماعی را از سینما و سیما شروع کنید+ تصاویر

چرا نیروی انتظامی یا نهادهای نظارتی و کنترلی دیگر، با آثار بدحجابی و پوشش های نامناسب در حوزه های فرهنگی و هنری برخورد نمی کنند؟ آیا در فیلم ها و سریال هایی که از سینماها و رسانه ملی ما پخش می شوند، بازیگران و هنرمندان دارای پوشش مناسب ملی و اسلامی هستند؟ آیا الگوهای فرهنگی یا همان سوپر استارهای سینمای ایران مودب به آداب اسلامی هستند؟

بولتن نیوز: یکی از مسائل مهم در مباحث فرهنگی، ایجاد «الگوی فرهنگی» است. الگوها در حقیقت آن دسته از افراد و شخصیت هایی هستند که عموم مردم به خصوص جوانان سعی می کنند برای رفتار و گفتار فردی و اجتماعی خود به آنها رجوع کرده و آنان را سر مشق خود قرار دهند. در این بین الگوهای فرهنگی اعم از الگوهای دینی تا هنری یقینا مهم تر از سایر حوزه ها است.

«متاسفانه» یا «خوشبختانه» در جامعه ما که یک جامعه «فرهنگ محور» است الگوهای فرهنگی بیشتر در چشم مردم و افراد جامعه هستند. خوشبختانه از این بابت که اگر این الگوهای فرهنگی از شخصیت های فرهیخته و مبادی به آداب اسلامی و ایرانی باشند بدون شک می توانند در جهت پیشرفت و اعتلای فرهنگی جامعه نقش بازی کنند. و «متاسفانه» هم از این روی که همین الگوهای فرهنگی خود می توانند عاملی باشند در جهت تنزّل فرهنگی جامعه.

آن چیزی که فعلا از رصد الگوهای فرهنگی موجود در جامعه علی الخصوص در حوزه هنر و سینما استنباط می شود این است که متاسفانه اکثر این افراد دارای رفتار و خلقیاتی خلاف آداب و رسوم دینی و ملی ما هستند. در حقیقت خود این افراد، اشخاص دیگری چون سوپر استارهای هالیوودی را به عنوان الگوی خود انتخاب کرده اند. از همین روی رفتار، گفتار و کردار این افراد در اکثر موارد مغایر با فرهنگ جامعه ایرانی است.

مدتی است که باز هم اجرای طرحی به نام «طرح امنیت اجتماعی» در جامعه داغ شده است. نیروی محترم اتنظامی در این چند مدت سعی کرده در حد توان خود با افرادی که مخلّ امنیت اجتماعی در جامعه شده اند برخورد کند. اگر چه بولتن نیوز قبلا در این باره صحبت کرد که اساسا این تلقی که بحث امنیت اجتماعی را محدود کنیم به برخورد با بانوانی که دارای پوشش نامناسبی هستند اشتباه است اما با فرض پذیرفتن این موضوع، باز هم سوال این است که چرا نیروی انتظامی یا نهادهای نظارتی و کنترلی دیگر، با آثار بدحجابی و پوشش های نامناسب در حوزه های فرهنگی و هنری برخورد نمی کنند؟ آیا در فیلم ها و سریال هایی که از سینماها و رسانه ملی ما پخش می شوند، بازیگران و هنرمندان دارای پوشش مناسب ملی و اسلامی هستند؟ آیا الگوهای فرهنگی یا همان سوپر استارهای سینمای ایران مودب به آداب اسلامی هستند؟ آیا به نظر شما اکران و پخش چنین فیلم ها و سریال هایی خود نمی تواند به عنوان یکی از عوامل مهم در ترویج فرهنگ بد حجابی باشد؟ آیا اثرات تخریبی بد حجابی این الگوهای فرهنگی بیشتر از مردم عادی نیست؟ و اصلا آیا می توان با جلوه های منکر در جامعه برخورد کرد در حالی که در فیلم هایی که از سینماهای ما پخش می شوند و از نهادهایی چون وزارت ارشاد اسلامی! مجوز اکران گرفته اند چنین صحنه هایی به وفور دیده می شود؟ آیا می توان داعیه مبارزه با پدیده بد حجابی را داشت در حالی که در برخی سریال هایی که از رسانه ملی به نمایش در می آید شاهد صحنه هایی از این گونه موارد هستیم؟

تصاویر زیر خود گویا تر از هر سخنی است اگر اهل اشاره و کنایه باشیم:

 

يکشنبه 12/4/1390 - 11:29
اخبار

از سال 1360 انواع و اقسام گروهک ها و تروریست های دست پرورده امریکا،رژیم صهیونیستی وانگلیسو در کنار آن ها رژیم بعث عراق، ضمن آموزش نظامی و تروریستی به مردم اغفال شده، آنان را جذب کرده و در عملیات های تروریستی زیادی بر علیه مردم کشورشان استفاده کردند. . .

بولتن نیوز : دیار کردستان سال های زیادی است که مورد توجه قرار گرفته است و با توجه به اینکه در سه کشور ایران، ترکیه و عراق استانی به عنوان کردستان با مردمی کرد نشین وجود دارد سال هاست بیگانگان بی توجه به منافع ملی کشورها در تلاش است به اختلافات قومی دامن بزنند تا منافع خود را تامین کنند .

از سال 1360 انواع و اقسام گروهک ها و تروریست های دست پرورده امریکا،رژیم صهیونیستی وانگلیسو در کنار آن ها رژیم بعث عراق، ضمن آموزش نظامی و تروریستی به مردم اغفال شده، آنان را جذب کرده و در عملیات های تروریستی زیادی بر علیه مردم کشورشان استفاده کردند. از این گروهک ها می توان به گروهک های منحله و تروریستی کومله،حزب منحله دمکرات کردستان ایران،سازمان خبات کردستان،حزب منحله آزادی کردستان،اتحادیه انقلابیون کردستان و غیره اشاره کرد.

این گروهک های تروریست از خاک اقلیم کردستان برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران و استان کردستان استفاده می کنند و متاسفانه اقلیم کردستان به منطقه ای برای اسکان این تروریست ها تبدیل شده است و در شمال عراق آزادانه بر علیه ملت ایران،عملیات تروریستی انجام می دهند و در طول سه سال گذشته در مقابل دیدگان سران اقلیم کردستان عراق،بارها و بارها تیم های تروریستی زیادی را روانه خاک کردستان ایران کرده و اقدام به چته گری ، قتل و تجاوز به نوامیس مردم روستاهای استان کردستان کرده اند.

در آخرین نمونه انجام این اعمال تروریستی در ماه های گذشته دو تیم تروریستی از پیشمرگان کومله به دستور عبدالله مهتدی و با هماهنگی عمر ایلخانی زاده برای انجام اقدامات تروریستی وارد خاک کشورمان شدند و متاسفانه یک نفر از هموطنانمان را نیز به شهادت رساندند .

کمکهای مالی و تسلیحاتی این گروهکها نیز از طرف اقلیم کردستان و کشورهای غربی به خصوص آمریکا تامین می شود. در این راستا تصمیم گرفتیم برای آشنایی بیشتر مردم ایران با سردمداران تروریست این گروهکها اسامی این تروریستها را که نقش اصلی و هدایت کننده این تروریستها را بر عهده دارند،افشاء کنیم.

در زیر توجه شما را به اسامی تروریستها گروهکهای کردی ضد انقلاب جلب می کنیم.

عبدالله كهنه پوشی مشهور به عبه دلیرسرکرده گروهک تروریستی کومله!

عبدالله مهتدی سرکرده گروهک تروریستی کومله!

عمر ایلخانی زاده سرکرده گروهک تروریستی کومله!

محمد راوند

ابراهیم كهنه پوشی

جلیل آزادی خواه

رحیم فرازمند

 

حسین یزدان پناه

 

بابا شیخ حسینی

 

مصطفی هجری

 

خالد عزیزی

 

برهان روشن مشهور به برهان رشه مجیه


منصور راوند مشهور به منصور فرج باغانی

علی بهمنی مشهور به علی سیفی

رئوف ایزدی

اقبال مرادی

جلال ناوه

حمدی عبداللهی مشهور به ره وه ز

عمر محمدزاده مشهور به عمر میرآوا

خلیل فتاحی مشهور به خلیل سور

بهرام رضایی مشهور به بهرام ره ش

سید محمود ذکریایی با نام مستعار (چیا)

امجد حسین پناهی

امیر صلواتی شکنجه گر کومله

کیومرث رستمی شکنجه گر کومله

محمد حسین محمدی (تخته)

محمد حسن محمدی (تخته)

سید ابراهیم علیزاده سرکرده گروهک تروریستی کومله!

يکشنبه 12/4/1390 - 11:25
سينمای ایران و جهان

مردم باید به من امضاء بدهند نه من به مردم

متاسفانه اکثر فیلم‌های‌ما الان درگیر سوژه‌های دم دستی شده‌اند که حتی وقت پرکن هم نیستند. من فکر می‌کنم که امروزه مردم ایران با پروسه‌ای که طی کرده‌اند، انقلاب، جنگ و پس لرزه‌های جنگ و بعد بقیه مسائلی که همین طوری می‌آید جلو، هنوز حال خوب خودشان را شاید پیدا نکرده‌اند. فراغتی پیدا نکرده‌اند . . .

بولتن نیوز : این فرد نیاز به معرفی ندارد. این جمله را اگر بتوان برای افراد محدودی در عرصه فرهنگ و هنر به کار برد به یقین یکی از آنها پرویز پرستویی استاد خوش اخلاق و بزرگ منش سینمای ایران است که در سال ها کار هنری لحظات نابی را برای مردم رقم زده است . پرستویی برای خیلی ها حاج کاظم و برای خیلی ها رضا مارمولک و برای خیلی ها پدر نگران به نام پدر است اما نکته ای که در این بین بسیار مهم به نظر می رسد این است که پرستویی ماندگار است در هر نقشی و هر جایی که باشد . مدت هاست که استاد مسلم سینمای ایران گزیده کار تر شده است اما از چهار شنبه گذشته فیلم جدید او به نام سیزده59 با بازی فوق العاده او به روی پرده رفته است . به همین بهانه گفت و گویی خواندنی با وی را تقدیم می کنیم .

 


متولد 1334 از همدان است و با مدرک درجه یك هنری (معادل لیسانس) از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پا به عرصه سینما گذاشت. فعالیت هنری خود را از سال 1348 با اجرای نمایش در مراكز رفاه، كاخ جوانان و كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان آغاز كرد. در سال 1353 برای بازی در نمایش « دكه » و یك سال بعد برای بازی در نمایش « تسلیم شدگان » جایزه كاخ جوانان را گرفت. برای نخستین فیلمش « دیار عاشقان » دیپلم افتخار بازیگر نقش دوم را در دومین جشنواره فیلم فجر گرفت. او همچنین برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد در چهاردهمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم
« لیلی با من است » و برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در شانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم « آژانس شیشه ای» شد.

بازی زیبای او در فیلم « مومیایی 3 » تحسین همگان را در هجدهمین جشنواره فیلم فجر برانگیخت. سال 1380 سال خوبی برای او نبود. فیلم « آب و آتش » با بازی نه چندان دلچسب و انتخاب نامناسب او و فیلم تكه پاره شده « موج مرده » با تكرار نقش حاج كاظم « آژانس شیشه ای » چهره موفقی از وی به جا نگذاشت.

پرویز پرستویی که لقب پرستوی سینمای ایران را یدک می کشد، در سال 1381 فیلم نچندان موفق «عزیزم من كوك نیستم » را با بازی خوبش بر پرده سینماها داشت كه در همان سال یكی از دو جایزه بهترین بازیگر مرد را از « جشن ماهنامه دنیای تصویر » دریافت كرد. در سال 1382 بار دیگر چشمها را به سوی خود خیره كرد. بازی معركه و ماندگار او در نقش « رضا مارمولك » در فیلم «مارمولك » (كمال تبریزی) سیمرغ بلورین ویژه هیئت داوران جشنواره بیست و دوم فیلم فجر (بهمن 1382) و تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد هشتمین جشن خانه سینما (شهریور 1383) را برای او به ارمغان آورد.

وی همچنین برای بازی در فیلم « بید مجنون » (مجید مجیدی) و « به نام پدر » (ابراهیم حاتمی كیا، 1384) برای دو بار پیاپی برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از بیست و سومین و بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر شده است.

از پروژه های سینمایی او می توان به فیلمهای سینمایی:

دیار عاشقان (حسن كاربخش، 1362)، پیشتازان فتح (1362)، سازمان 4 (1366)، شكار (مجید جوانمرد، 1366)، حكایت آن مرد خوشبخت (رضا حیدرنژاد، 1369)، مار (مجید جوانمرد، 1370)، آدم برفی (داود میرباقری، 1373)، لیلی با من است (كمال تبریزی، 1374)، مهرمادری (كمال تبریزی، 1376)، روانی (داریوش فرهنگ، 1376)، آژانس شیشه ای (ابراهیم حاتمی كیا، 1376)، مرد عوضی (محمدرضا هنرمند، 1377) روبان قرمز (ابراهیم حاتمی كیا، 1377) شوخی (همایون اسعدیان، 1378) عشق شیشه ای (رضا حیدرنژاد، 1378) مومیایی 3 (محمدرضا هنرمند، 1378)موج مرده (ابراهیم حاتمی كیا، 79-1378) آب و آتش (فریدون جیرانی، 79-1378) عزیزم من كوك نیستم (محمدرضا هنرمند، 1380) دیوانه ای از قفس پرید (احمدرضا معتمدی، 1381) دوئل (احمدرضا درویش، 1381) بانوی من (یدالله صمدی، 1381) دوئل (احمدرضا درویش، 1381) مارمولك (كمال تبریزی، 1382) بید مجنون (مجید مجیدی، 1383) به نام پدر (ابراهیم حاتمی كیا، 1384) اشاره کرد و مجموعه های تلویزیونی امام علی (ع) (مجموعه - داود میرباقری - 1370) آوای فاخته (مجموعه - بهمن زرین پور - 1375) زیر چتر خورشید (مجموعه - بهمن زرین پور - 1376) خاك سرخ (مجموعه - ابراهیم حاتمی كیا - 80/1379) زیر تیغ (مجموعه - محمدرضا هنرمند - 1385) از جمله آثار بیادمندنی او در تلویزیون ایران بوده است.

 


پرستویی به علاقه خود به پرواز اشاره می کند و می گوید: « اصولا پرواز را خیلی دوست دارم. پرواز کردن پرنده را بارها و بارها تماشا کرده‌ام. حسی که در پرواز وجود دارد، حس خیلی غریبی است.»

پرستوی سینمای ایران، از انتخاب نقش هایش و وسواس در انتخاب هایش اینگونه برایمان می گوید: «اصولاً من در شروع هر کار فکر می‌کنم که این فیلم چه چیزی به من اضافه می‌کند. خیلی هنرپیشه‌ها هستند که فقط قرار است بازیگر باشند و با هیچ جهان دیگری ارتباط ندارند. اما همین جهان دیگر است که مرا به بازیگری کشانده است. انگیزه خیلی‌ها از بازیگری این است که دیده شوند و به آن‌ها توجه شود. اما وقتی از من می‌پرسند انگیزه شما از بازیگری چیست، می‌گویم درد!»

او از دردهایی می گوید که در محیط زندگی اش با آنها دست و پنجه نرم کرده است: « من در محیط و منطقه‌ای زندگی کرده‌ام که پر از درد و زیر خط فقر بوده. همیشه احساسم این بود که این بغض فروخورده‌ای را که دارم، چه جوری می‌توانم بیرون دهم. من در آن محیط، حتی حق تماشاکردن تلویزیون را نداشتم و از پشت شیشه‌های قهوه‌‌خانه‌ها تلویزیون می‌دیدم. البته قهوه‌خانه جای امنی برای کودک دوازده سیزده ساله‌ای مثل من نبود.در من جوششی وجود داشت و با توجه به شرایط زیستی خودم احساس می‌کردم باید این جوشش را بیرون بریزم. شاید من فریاد زدن را از نمایش‌های خیابانی، معرکه‌ها و تعزیه‌ها یاد گرفته باشم. در چهارده‌سالگی وقتی معلمم از من پرسید برای چه می‌خواهی بازیگر شوی، می‌خواهی جای کدام هنرپیشه باشی، گفتم من اصلاً نمی‌خواهم جای کسی باشم. بازی کردن را دوست دارم. این که از خود خارج شوی و تبدیل شوی به کسی دیگر را دوست دارم.»

بازیگری برایم سیر و سلوک است

 

او از تعهد خود و فرار از مثلث کار و پول و زندگی می گوید و این مثلث را برای خود بیهوده می داند و اضافه می کند: « من از همان اوایل نوجوانی فشارهایی را احساس می‌کردم. نوع زندگی خانواده‌ام و محیطی که در آن بودم، همه در من تلمبار می‌شد. عالم بازیگری به نظر من یک‌جور سیر و سلوک است و بعد در جامعه هم خود‌بخود نگاه آدم دقیق‌تر و عمیق‌تر می‌شود. بعد ناهنجاری‌ها را می‌بینی، نابسامانی‌ها را می‌بینی. حتی شادی‌ها را می‌بینی. اصلاً قرار نیست همه‌اش به اصطلاح سیاهی باشد. نه، اصلاً شیرینی‌های زندگی را آدم می‌بیند. من کار طنز هم کرده‌ام که تماشاچی برای آن ریسه رفته است.وقتی می‌بینی به آن چیزی که داری می‌گویی توجه می‌شود و این ارتباط وجود دارد، خود به‌ خود مسئولیت‌هایی را احساس می‌کنی. دیگر یک آدم معمولی نیستی که فقط همان مثلث کار و پول و زندگی را داشته باشی. من از یک‌جایی دریافتم که این مثلت برای من بیهودگی است.یک زمانی آن قدر اسم خودم را تکرار کردم که به پوچی مطلق رسیدم. چرا اسمم شده پرویز؟ یعنی چی، به چه معنا؟ احساس کردم باید هویت داشته باشم. احساس کردم که باید کاری انجام دهم، خدمتی بکنم. یک شرح وظایفی برای خودم داشته باشم، پیش از آن‌که بخواهم شعار بیرونی برای خلق بدهم.

 

 

احساس می‌کردم یک چیزهایی کم دارم و باید بروم کنکاش کنم و خیلی قضایا را فراگیرم. شاید من اولین کسی بود که در ایران در اولین سالی که جشنواره رقابتی بود، جایزه گرفتم. در اولین مصاحبه‌ای که با من کردند، پرسیدند که شما چه احساسی دارید؟ گفتم، امیدوارم بیکار نشوم و علتش را هم گفتم. گفتم که من الان دیگر احساس می‌کنم مسئولیت دیگری دارم و این سیمرغی که به من داده‌اند، حکایت آن است که باید یک جاده بی‌انتها را بروم.من به این دریافت‌ها رسیده‌ام و این‌ها همه توشه راه من هستند. با خودم درگیرم و می‌گویم اگر یک کاری بتواند به من اضافه کند، اول برای خودم باشد. من با مخاطبم خیلی ارتباط دارم. این‌طور نیست که خودم را در کوچه و خیابان پنهان کنم تا من را نبینند که مبادا مزاحم من شوند. اتفاقا من می‌روم مزاحم آن‌ها می‌شوم.»

خود عباس آژانس شیشه ای را دیدم

 

پرستویی از خاطره اش از اکران «آژانس شیشه ای» در همدان می گوید و از مسکّن شدن این فیلم برای «عباس» خبر می دهد و می گوید: «من فیلم «آژانس شیشه‌ای» را کار کردم. خودم همدانی هستم و رفتم آنجا که جشنواره‌ی دفاع مقدس در همدان قرار بود به من جایزه دهد. وقتی من رفتم و پا گذاشتم به سینمای همدان، ۱۰ روز بود که «آژانس شیشه‌ای» آنجا در کنار جشنواره اکران بود. مردم ازدحام کرده بودند و اول وقتی مرا دیدند، خیلی ابراز احساسات کردند.

بعدش دیدم از ته سالن یک نفر با دو عصا و با بدبختی دارد به طرف من می‌آید. من هم رفتم طرفش. نیم‌متر مانده بود به او برسم که عصا را انداخت و افتاد توی بغل من. او گریه کرد، من گریه کردم. دم گوشش گفتم، چکار می‌کنی؟ چرا ما را خراب‌مان کردی؟ گفت، من خود عباس‌ام! عباسی که در آژانس شیشه‌ای ترکش توی گلویش هست و می‌خواهد بمیرد. گفتم، یعنی چی خود عباس‌ام؟ گفت، فقط اسمم فرق می‌کند. من ترکش توی بدنم هست، کمیسیون پزشکی تشکیل شده، باید بروم لندن. ولی من را نمی‌فرستند. ولی یک اتفاقی در من افتاده. گفتم چی؟ گفت، من در واقع به ضرب و زور قرص و دارو زنده‌ام. وقتی پایم را از خانه می‌گذارم بیرون، نمی‌دانم پنج دقیقه‌ی دیگر می‌خورم زمین یا ۱۰ دقیقه‌ی دیگر. اصلاً امید به برگشت من ندارند. اما این فیلم باعث شد اتفاقی در من بیفتد. مدیر سینما لطف کرده و من را بیرون نمی‌کند. ۱۰ روز است که از صبح میآیم سینما و تا شب آژانس شیشه‌ای می‌بینم و این موجب شده من ۱۰ روز داروهایم را قطع کنم.اینجاست که من می‌بینم چه وظایف سنگینی دارم، چه مسئولیت سنگینی‌ست. پس هنر آن قدر وسیع و ژرف است که می‌تواند زندگی یک انسان را نجات دهد.

سوژه های فیلم ها دم دستی شده

 

استاد سینمای ایران از سوژه فیلم های این روزها می نالد و از وظیفه هنرمندی اش در قبال مردم می گوید:« متاسفانه اکثر فیلم‌های‌ما الان درگیر سوژه‌های دم دستی شده‌اند که حتی وقت پرکن هم نیستند. من فکر می‌کنم که امروزه مردم ایران با پروسه‌ای که طی کرده‌اند، انقلاب، جنگ و پس لرزه‌های جنگ و بعد بقیه مسائلی که همین طوری می‌آید جلو، هنوز حال خوب خودشان را شاید پیدا نکرده‌اند. فراغتی پیدا نکرده‌اند که به یک آرامش کامل برسند.آن وقت من هنرمند وظیفه‌ام در قبال این مردم چیست؟ هر جای دنیا من فکر می‌کنم، این اصلاً خاص ایران نیست که هنرمند یک شرح وظایف خیلی سنگینی دارد. ما می‌توانیم یک بیمار را نجات دهیم، لبخندی گوشه‌ی لب کسی بنشانیم. خیلی سخت است خنداندن آدمها در خیلی از مواقع. خیلی سخت است اشک آدم را درآوری. ما اگر بتوانیم این ارتباط را داشته باشیم، خیلی وضع خوبی خواهیم داشت. در هر جای دنیا.»

 

 

پیشکسوت سینمای ایران بازیگری را هدیه ای از جانب خدا برای خود می داند و علی رغم تمام گرفتاری ها و عدم آرامش اش، از اینکه بازیگر است و میهمان خانه های مردم، خدا را شکرگزار است: «باید بگویم که واقعا زندگی آرامی ندارم. من در طول شبانه ‌روز شاید سه ساعت بیش‌تر نمی‌توانم بخوابم. آن سه ساعت هم انگار مثل تکنولوژی امروز فقط موبایلم را شارژ می‌کنم. والا خواب اصلاً توی زندگی من وجود ندارد. این شاید بد باشد، ولی گفتم ممنونم از خدا، چون من را به این ابزار مسلح کرده و این اتفاق افتاده است. من بارها گفته‌ام که ما خیلی راحت می‌توانیم بدون دعوت برویم توی خانه‌های مردم. هیچ کس نمی‌تواند این کار را بکند. ما راحت می‌توانیم برویم توی خانه‌های مردم و این خیلی نعمت بزرگی‌ست.»

پرستویی لذت بازیگری را در دیده شدند نمی داند و از اینکه در دل مردم جای می گرد لذت می برد و می گوید:«حالا دیگر کلیشه‌ای شده که بگوییم من عاشق بازیگری‌ام. من خودم با خیلی از جوان‌ها برخورد می‌کنم که می‌بینم تمام دغدغه‌شان این شده که علی دایی شوند یا مثل فلان هنرپیشه، چون عشق دیده شدن اصلاً در همه انسان‌ها وجود دارد. البته ما آدم داریم که مثلاً ۱۰تا برج توی مملکت‌دارد، ولی اصلاً دیده نمی‌شود. چه جوری بگوید من ۱۰تا برج دارم تا لذتش را ببرد. ولی من فکر می‌کنم که ۱۰تا چیه، صدهزارتا برج دارم. یک فیلم کار می‌کنم، می‌بینم توی خیلی خانه‌ها، بعد از قرآن و حافظ و خیام فرض کنید یک فیلم مارمولک هم هست. یا مثلاً یک فیلم آژانس شیشه‌ای هم هست. من همیشه به هنرجویانی که در کنارم بودند، ‌گفته‌ام که اصلاً فکر نکنید که بازیگری در آن شش ماه پروسه‌ای که آموزش می‌بینید یا آن آکادمی‌ست که در دانشگاه می‌گذرانید. من از در خانه‌ام که بیرون میآیم، فکر می‌کنم که کار من شروع شده است.»

استقبال مخاطب خستگی ام را در می برد

 

او استقبال مخاطب را بیش از دریافت جایزه برای خود جذاب و ارضا کننده می داند و در این باره تصریح می کند:«بی‌اغراق بگویم، هر سالی که فیلم داشتم، غیر از یکی دو مورد، همیشه نامزد بودم برای جایزه. ولی اصلاً جایزه برای من اهمیتی نداشته. البته به آن احترام می‌گذارم و ازش استقبال می‌کنم. چون به‌هر حال چند داور نشسته و ارزیابی کرده و لطف کرده‌اند. اینجا من فکر می‌کنم که دارم نمره قبولی‌ام را می‌گیرم. اما اتفاقی که خستگی من را بعد از یک پروژه سنگین از بین می برد استقبال مخاطب است نه دریافتن جایزه»

 

 

وی از اعتقاد عمیقش به مردم می گوید و داور اصلی را در قبال کارهایش مردم می داند:«من همیشه اعتقادم به مردم بوده. ممکن است بگویند دارد شعار می‌دهد و ژست می‌گیرد که من برای مردم... من برای... همین است دیگر، چرا مردم نه؟ من جایزه اصلی‌ام را در واقع از مخاطبم می‌گیرم. شاید یکی از زیباترین اکرانی که در عمرم دیدم، در کلن بود که فیلم "سیزده ۵۹ " را اکران کردیم. هیچکس در طول فیلمی با مضمون جنگ سالن را ترک نکرد و سکوت مطلق شد و من در چشمان تماشاچیان اشک را دیدم.من به دوستانم می‌گویم کهبحث مظلومیت آدمی ‌و بحث انسان است. آدم‌هایی که قربانی شده‌اند، آدم‌هایی که جان‌شان را کف دستشان گذاشتند، بدون این که کسی به آن‌ها توصیه کند، رفتند و این کار را کردند. و الان دارد به آن‌ها بی‌مهری و بی توجهی می‌شود. دیده نمی‌شوند و طلبی هم ندارند و اصلاً هم نمی‌گویند. ما خیلی از این آدم‌ها را داریم که اصلاً اسم‌شان هیچ جا نیست. من در طول این فیلم «سیزده ۵۹» که کار می‌کردم، از کسی انرژی می‌گرفتم که توی اتاق ایزوله بود و نمی‌توانست حرف بزند. من حرف می‌زدم، او با "اس‌ام‌اس" جواب من را می‌داد.»

او از انتقاد های سازنده مخاطبانش می گوید و از این انتقادها استقبال می کند:« واقعیت‌اش این است که اگر جایی هم مخاطبانم انتقاد کرده‌اند، درست بوده. الان وقتی یک سناریو به دست ما می‌رسد، ناخود‌اگاه هزارتا سفارش در آن سناریوآمده. یعنی سناریونویس درنظر می‌گیرد که آیا این تصویب می‌شود، این را بنویسد، این کار را بکند یا نکند. این می‌شود که اصل قضیه، آن موضوعی که قرار بوده روی آن در سناریو و فیلم کار شود، می‌رود در حاشیه قرار می‌گیرد.خیلی از فیلم‌ها بوده که قرار بوده کار خوبی شود و اصلاً با این نیت ساخته شده. اما من هنوز به یاد ندارم که طی قریب به ۴۰ فیلم، ۵۰ تئاتر و هفت هشت ده سریال، هیچکدام را بدون فکر انجام داده باشم. »

مردم باید به من امضا بدهند نه من به مردم

 

تنها زجر پرستویی از زبان خودش، امضا دادن به حامیانش است. او در این باره اینگونه توضیح می دهد:«پشیمانم از اینکه اینهمه فیلم بازی کرده ام! ببینید من وقتی از خانه بیرون می‌روم، نه عینک می‌زنم که کسی مرا نشناسد و نه عینک نمی‌زنم که بیایید مرا ببینید! بزرگترین زجر من وقتی است که کسی می‌خواهد برایش امضا کنم. در واقع اذیت نمی‌شوم، جوری شرم حضور دارم. با خودم می‌گویم آخر چرا باید این آدم از من امضا بگیرد؟ من باید از او امضا بگیرم که کار مرا تایید کرده است.»

بازیگر مطرح سینمای ایران از مهم قلمداد کردن همکاران بازیگرش در فیلم ها یاد می کند و با اعلام اینکه گاهی با پیچ دوربین راحت تر می خندم یا گریه می کنم تا این که بعضی موقع ها بازیگری جلوی من باشد، می گوید:«ممنونم که این سئوال را کردید. من دیگر تصمیم گرفتم با هیچ تهیه‌کننده‌ای کار نکنم. من الان دو سال است که با آقای نوروز بیگی دارم کار می‌کنم. چرا؟ به این خاطر که می‌گویم وقتی خودم حضور آنچنانی ندارم، فقط می‌شوم یک ابزار به‌عنوان یک بازیگر.بازیگر مقابلم برای من خیلی مهم است. وقتی می‌گویم من، از منیت نیست. اصولاً قاعده براین است. این کاری است که باید کارگردان بکند، ولی خیلی جاها اشتباه می‌کنند. خیلی جاها من نگاه می‌کنم به صورت بازیگر و می‌بینیم هیچی پشت چشمش وجود ندارد. با پیچ دوربین راحت‌تر گریه می‌کنم یا می‌خندم تا این که بعضی موقع‌ها بازیگری جلوی من باشد که ببینم اصلاً در عوالم دیگری است. چون او به عنوان شغل نگاه کرده به نقش‌اش. حالا یا غم نان دارد یا مشکل دیگری دارد. آمده فقط چهارتا دیالوگ را حفظ کند و برود.»

 

دو ماه خودم را به نابینایی می زدم

 

پرستویی در توضیح پروژه بید مجنون اینگونه می گوید: کار آقای مجید مجیدی است. من نقش یک نابینا را بازی می‌کردم. من برای این که به نابینایی برسم، آقای نوروزبیگی به‌عنوان تهیه کننده شاهد هستند، دو ماه ۷/۵ صبح می‌رفتم مجتمع نابینایان. ماشین‌ام را پارک می‌کردم، چشم‌بند می‌زدم تا ۵ بعدازظهر. یعنی اگر همین الان برای من بریل بیاورید، با چشم بسته برایتان بریل می‌زنم. بازی اتفاقاً رنج‌اش لذتبخش است. من همیشه به طنز می‌گویم که از بازیگری فقط بازی کردنش سخت است، بقیه چیزهایش آن قدر خوش می‌گذرد به آدم. ولی مهم این است که من باید برسم به آن آدم. اگر برسم، مخاطب من هم به من می‌رسد.

پرستویی از پابند نبودن اش به دسته بندی های سینما خبر می دهد و اضافه می کند:«من خوشبختانه هیچ دسته‌بندی برای خودم ندارم. نه این که بگویم من فقط قرار است کار جنگی بکنم، اصلاً. یادم هست اولین فیلمی که بازی کردم، «دیار عاشقان» که جایزه هم گرفتم، بلافاصله یک فیلم جنگی به من معرفی کردند ولی بعدش دیگر کار نکردم. گفتم نمی‌خواهم در واقع پاستوریزه شوم. جامعه‌ی من فقط به این آدم‌ها خلاصه نمی‌شود. این‌ها یک بخش هستند و ما بخش‌های دیگری هم داریم. من کار طنز کردم، کار کمدی کردم، کار جدی کردم، سریال کار کردم. مثلاً شما تصور کنید سریال «زیر تیغ» را وقتی ما کار کردیم، خب این خیلی برای من جذاب بود که چقدر من می‌توانم روی آدمها تأثیر بگذارم. با این سریال" زیر تیغ" خیلی از آدم‌ها رفتند و آشتی کردند. خیلی از آدم‌ها از چوبه‌ی دار نجات پیدا کردند. یا خود من به تبع پخش آن سریال یک شب رفتم در بندرعباس. ماه رمضان بود و آنجا گلریزان گذاشته بودند. در همان شب مثلاً ۱۵۰ میلیون تومان پول جمع شد. ضمن این که ۹۰ زندانی آزاد شدند.یک‌جا اصلاً این جوری تقسیم کردم و اصلاً برای خودم تزی دارم. می‌گویم الان باید بروم تئاتر کار کنم. می‌گویند آقا تئاتر که بعدازظهر است. صبح بیا. می‌گویم من اصلاً بلد نیستم. تا حالا هیچ کس سابقه‌ای از من ندارد که همزمان در دو کار حضور داشته باشم.»

تئاتر یک جور بدن سازی برای من است

 

پرستوی سینمای ایران از تاثر تئاتر بر شخصیتش می گوید؛ تاثیری که سینما از القای آن عاجز است:«تئاتر مرا بارور می‌کند. تئاتر یکجورهایی من را آماده می‌کند . انگار بدن سازی است برای من. من آخرین تئاتری که کار کردم سه سال پیش بود. آن موقع شاید هفت سال بود که تئاتر کار نکرده بودم. احساس کردم که نیاز دارم بروم تئاتر کار کنم. حالا کارهای من هم در سینما همه‌اش بیگاری بوده. یعنی هیچ وقت کار مبلمانی به من پیشنهاد نشده که بروم آنجا لباس‌های رنگ وارنگ بپوشم یا ماشین‌های رنگ وارنگ سوار شوم. همه‌اش کارهایی بوده که من دوست داشتم. یکجوری کارگری کردن است. ولی یک‌جا احساس کردم که نه الان باید با خودم خانه تکانی کنم. احساس کردم که باید خونم را تصفیه کنم. آنجاست که نیاز پیدا می‌کنم بروم تئاتر.تئاتر یک حس و حال دیگری دارد. حتماً خودتان می‌دانید و من دارم اضافه می‌گویم. این که رودررو و چشم در چشم، وقتی پرده می‌رود کنار، اصلاً آن فضای خامی که در سالن هست در واقع خیلی حال غریبی است. و آن یکجور تزکیه است، یکجور خانه تکانی کردن با خود است.»

پرستویی از خط قرمزها و از تعامل خود با مخاطبانش اینگونه می گوید :«اصولاً ما برای این که بتوانیم زندگی کنیم و برای انجام کارهای نکرده‌مان، نیاز به حمایت داریم. ولی متأسفانه خب خیلی جاها نمی‌شود و ناچاراً یک خط قرمزهایی برای خودمان داریم. من هنوز فکر می‌کنم خیلی کارها هست که نکرده‌ام که در واقع نشده‌است که بکنم. ولی هیچ وقت نخواستم از طرف کسانی از من قدردانی شود که با آن‌ها سنخیتی ندارم. فقط آن‌ها بستر و شرایط را برای ما فراهم می‌کنند.من با مخاطبم معنا پیدا می‌کنم. همیشه هم می‌گویم که دو پرویز پرستویی وجود دارد. یکی خود پرویز پرستویی که همین الان اگر در همین آلمان دوستی داشته باشم، مثلاً ۴۰ سال است که من را ندیده، اگر الان بیآید باهم بنشینیم، می‌گوید اِ این پرویز پرستویی که همان پرویز پرستویی‌ست، همان جوری حرف می‌زند، نه ادا دارد و نه اطوار دارد. ولی یک پرویز پرستویی هم هست که ساخته پرداخته‌ی جامعه است. یعنی آن‌ها ساختند این پرویز پرستویی را. درست است که من تلاش کردم، ولی ساختار اصلی را آن‌ها تشکیل داده‌اند. آن‌ها باعث شده‌اند که من خودم را پیدا کنم.من به این وضع خیلی وصلم، به آن خیلی نیازمندترم تا حتی به دولت خودم. دوست دارم این ارتباط با مردم همچنان برقرار باشد وگرنه شاید نیاز به دیده شدن کسی ندارم، یعنی به حمایت کسی نیاز ندارم.»

 

سال ها در دادگستری کار کرده ام

 

بازیگر محبوب سینمای ایران از تجربه اش در دادگستری و شعب جنایی و خانواده می گوید و توضیحاتی را درباره تلاش هایی در راستی جلوگیری اش از اعدام چند نوجوان اینگونه می گوید:«من برای این‌که هنر را برای خودم شغل ندانم، همیشه کار کرده‌ام. از دوران مدرسه وقتی به خانه می‌آمدم، مادرم برای من کار تراشیده بود و باید می‌رفتم برای درآمد خانواده در حد خودم کار می‌کردم. من حدود ۱۰ سالی هم دادگستری کار می‌کردم. ۱۰ سال در دادگاه کار کرده‌ام که دو سالش در دادگاه‌های خانواده و هشت سالش در دادگاه‌های جنایی بود. اتفاقاً ما آن موقع هم در شعبه‌ای که کار می‌کردیم، آماری داشتیم که چیزی قریب به ۲۰ تا ۲۴ قتل عمدی را رضایت می‌گرفتیم.

هدف من این نبود که از قاتل حمایت کنیم که بارک الله شما رفتی همه را کشتی، حالا ما میآییم رضایت می‌گیریم و جایزه هم به شما می‌دهیم. اصلاً این جوری نیست. اما این مورد به‌خصوص را، دوستان یکجوری بد توجیه شدند و آن جوان هم بالاخره اعدام شد.

آن جوان بهنود شجاعی بود. خیلی تلاش کردیم. من خودم دو بار رفتم نزد خانواده‌اش، حتی قبل از این که با آقای انتظامی برویم، رفتم و صحبت کردم. یکجورایی هم مجاب شده بودند. منتهی کمی این شیطنت‌های مطبوعاتی باعث شد جریحه‌دار شوند. به‌هرحال آن‌ها یک خانواده متعصب شهرستانی بودند. ما بدون این که آن‌ها بفهمند، به توصیه آقای انتظامی و پوراحمد گفتیم حسابی باز کنیم که مردم پول بریزند و خانواده مقتول را با پول یکجوری راضی کنیم که رضایت بدهند. اما موضوع درز پیدا کرد و مطبوعاتی شد.آن خانواده هم بالاخره تعصب داشتند و من حق می‌دادم به آن‌ها که مثلا قوم و خویش‌هایشان در لرستان بگویند که شما بابت خون ریخته شده بچه‌ات پول گرفتی. این شد که آن‌ها رفتند از ما شکایت کردند و بازپرسی هم که آنجا بود خواست خودی نشان دهد و بدون زمینه قانونی، یک حکم جلب برای ما نوشت.»

در پایان پرستویی در پاسخ پرسش خبرنگار ما مبنی بر اینکه اقای پرستویی بالاخره به مارمولک نزدیک تر هستید یا به پرستو اینگونه جواب داد؟«من به پرستو نزدیک هستم. خب پرواز را دوست دارم. اوج گرفتن را دوست دارم.»

 

 

يکشنبه 12/4/1390 - 11:20
سياست
پرونده سفیر سابق ایران در اردن که در انگلستان به سر می برد وارد مرحله جدیدی شد.
خبرآنلاین:

پس از آنکه دولت آمریکا تلاشهای بسیاری را در 4سال اخیر برای دستگیری و محاکمه نصرت الله تاجیک انجام داد دولت انگلستان دست به اقدامی سیاسی زد.

در ادامه اقدامات سیاسی دولت انگلستان با ویزای خانواده آقای تاجیک جهت باقی ماندن کنار ایشان در ایام بازداشت خانگی مخالفت شد و به آنها اعلام شد است ظرف ده روز انگلستان را ترک کنند.

انگلستان از موقعیت موجود برای استرداد نصرت الله تاجیک استفاده خواهد کرد و با فرستادن خانواده او به ایران به دنبال کاهش جوانب رسانه ای مسئله است.

عنوان آخرین مطلب نصرت الله تاجیک در وبلاگش در خبرآنلاین که ساعت18:30 روز جمعه به وقت ایران نوشته شده «حجازی سرمایه اجتماعی اش را چگونه خرج کرد؟» است. او در بخش از این یادداشت با یادآوری اینکه در دوران دبستان هم‌مدرسه ای با ناصر حجازی بوده و قصد داشته نامه ای خطاب به ناصر حجازی بنویسد که بیماری اش فرصت به او نداده نوشته است که قصد دارد در آینده نکاتی را درباره فوتبال خطاب به سیاسیون و مسئولین ورزش کشور بنویسد.

این مطلب نشان می دهد که سفیر سابق ایران که در بازداشت خانگی به سر می برد با روحیه بالا روزها را می شمارد تا به وطن بازگردد اما هنوز گزارشی از نتایج پیگیری های دستگاه سیاست خارجی کشورمان درباره پرونده او منتشر نشده است.

اطلاعات بیشتر درباره نصرت الله تاجیک و سه تبعه دیگری ایرانی که وضعیتی مشابه او دارند را در ایـــنـــجـــا بخوانید.

تاجیک سفیر سابق ایران در اردن است که آمریکا به اتهام معامله دوربین دید در شب، طبق قوانین خود خواستار انتقال وی از انگلیس به آمریکا برای محاکمه است. او در 5سال اخیر در شهر دورهام انگلیس تحت بازداشت خانگی است.

نصرت الله تاجیک یکی از شهروندان ایرانی و سفیر سابق کشورمان در اردن است که بنا بر دلایل واهی و با تبانی آمریکایی-انگلیسی در چهارم آبان سال 85 در محل تحصیل خود و خانواده اش در شهر دورهام انگلیس بازداشت شد.

تاجیک که پیش از بازنشستگی در سمت‌هایی چون مشاور وزیر، مدیرکل وزارت خارجه و سفیر ایران در اردن حضور داشته است هم اکنون متهم است در تقویت بنیه دفاعی حزب الله لبنان و انتقال برخی وسایل نظامی به ایران نقش داشته و بر این اساس در فهرست تعقیب اف بی آی قرار دارد.

نزدیکان تاجیک به نقل از وی می گویند که اتهام انتقال فنآوری نظامی به ایران تنها مبتنی بر خرید یک دوربین صنعتی برای یک شرکت تولیدی در داخل ایران بوده و عملا بی اساس است چرا که دوربین خریداری شده از سازنده هلندی در بازار موجود بوده و به هیچ وجه کالایی حساس و یا دارای کاربرد دوگانه محسوب نمی‌شود.
بازدید از صفحه اول
يکشنبه 12/4/1390 - 11:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته