دانستنی های علمی
نیم نظری به کرم اهل کرم روزى امام حسین (ع) بر اسامة بن زید وارد شد.وى بیمار بود و به شدت اظهار غم و اندوه مىكرد.امام علت آن را پرسید؟ وى در پاسخ گفت: شش هزار درهم بدهكار هستم.آن حضرت فرمود : من بر عهده مىگیرم كه این مبلغ را بپردازم.وى گفت: من بیم دارم كه قبل از پرداخت بدهى خود از دنیا بروم.امام فرمود قبل از آنكه مرگت فرا رسد، وام تو را پرداخت خواهم كرد .پس آن حضرت پیش از آنكه مرگ او فرا رسد وام او را ادا كردند.
آنگاه كه مروان دستور داد، فرزدق شاعر معروف از مدینه خارج شود، وى به خدمت امام حسین (ع) رسید.آن حضرت چهارصد دینار به او بخشید.یكى از حاضرین رو كرد به امام و گفت: به شاعرى فاسق بخشش مىكنى؟ فرمود: بهترین بخشش از مال آن است كه با آن آبروى خود را نگاهدارى . رسول خدا (ص) به كعب بن زهیر بخشش فرمود. و درباره عباس بن مرداس فرمود: او را از من دور سازید، تا زبانش از بدگویى به من قطع گردد.
ابن عساكر در كتاب، تاریخ دمشق، آورده است كه شخص فقیرى از اطراف به مدینه آمده بود .در حالى كه قدم مىزد خود را به خانه حسین بن على (ع) رسانید.حلقه در را به صدا درآورد، و به گفتن شعر پرداخت:
لم یخب الیوم من رجاك و من
حرك من خلف بابك الحلقه
فأنت ذو الجود انت معدنه
ابوك قد كان قاتل الفسقه
امام حسین (ع) كه به نماز ایستاده بود، با شنیدن صداى او نماز را كوتاه كرد، و خود را به مرد عرب رسانید.همین كه در را گشود، مردى را مشاهده كرد كه فقر و ناتوانى در چهرهاش نمایان بود.پس بازگشته قنبر را صدا زد و از وى پرسید: از پول مخارج خانه چقدر نزد تو موجود است؟ قنبر گفت: اى فرزند رسول خدا، دویست درهم باقى مانده كه آن هم به امر شما مىبایست بین افراد خانواده شما تقسیم كنم.سپس فرمود، آن را نزد من بیاور تا به آنكه از دیگران سزاوارتر است بپردازیم.بدین ترتیب، هر چه بود به شخص فقیر بخشید و اشعارى به شرح زیر بگفت:
خذها فانی الیك معتذر
و اعلم بأنی علیك ذو شفقه
لو كان فی سیرنا الغداة عصا
كانت سمانا علیك مندفقه
لكن ریب الزمان ذو نكد
و الكف منا قلیلة النفقه
مرد اعرابى پس از گرفتن عطاى امام بى درنگ اشعارى سرود و گفت:
مطهرون نقیات جیوبهم
تجری الصلوة علیهم اینما ذكروا
و أنتم أنتم الأعلون عندكم
علم الكتاب و ما جاءت به السور
من لم یكن علویا حسین تنسبه
فماله فی جمیع الناس مفتخر
سه شنبه 25/10/1386 - 12:5
دانستنی های علمی
اخلاق وکرم امام حسین(ع) مردى اعرابى به خدمت آن حضرت آمد و گفت: اى فرزند رسول الله (ص) دیه كاملى بر عهده من است و قادر به پرداخت آن نیستم.پیش خود گفتم، باید نزد كسى بروم كه در میان مردم از همه كریمتر باشد، و كسى را بالاتر از اهل بیت رسول الله (ص) نیافتم.حضرت فرمود:
اى برادر عرب من سه موضوع از تو مىپرسم چنانچه یك پرسش را جواب گفتى، یك سوم آن را به تو مىبخشم.اگر دو سؤال را پاسخ دهى دو سوم مال را خواهى گرفت و اگر هر سه را جواب گفتى تمام آن را اعطا خواهم كرد.مرد اعرابى گفت، اى فرزند رسول خدا چگونه روا باشد كه شخصى همانند شما كه خود اهل علم و فضیلت هستید، از فردى مانند من سؤال كند.امام (ع) فرمود، از جد خود رسول خدا (ص) شنیدم كه فرمود: المعروف بقدر المعرفة: نیكى و بخشش بایستى به اندازه معرفت و شناسایى هر كس انجام گیرد.
مرد عرب گفت، هر چه خواهید بپرسید.چنانچه بدانم جواب خواهم گفت، و اگر ندانم از شما فرا مىگیرم و همه نیروها از آن خداست.
حضرت فرمود، افضل اعمال چیست؟
اعرابى عرض كرد، ایمان به خداوند.
ـ چه چیز، مردم را از هلاكت رهایى مىبخشد؟
ـ توكل و اعتماد بر خداى تعالى.
ـ زینت آدمى در چیست؟
ـ دانشى كه همراه با حلم و بردبارى باشد.
امام (ع) فرمود، چنانچه به این فضیلت دست نیابد؟
وى پاسخ داد، مالى كه توأم با مروت و جوانمردى باشد.
فرمود، چنانچه از این زینت نیز محروم باشد؟ عرض كرد، فقر و پریشانى، همراه با صبر و شكیبایى.فرمود، اگر این صفت در وجود وى نباشد؟ مرد عرب گفت، در این صورت، صاعقهاى از آسمان فرود آید و او را بسوزاند، كه شایسته بیش از آن نیست.
پس حضرت بخندید و كیسهاى كه هزار دینار داشت همراه با انگشترى خود كه ارزش نگین آن به دویست درهم مىرسید به وى عطا كرد و به او فرمود: هزار دینار براى اداى قرض خود و دویست درهم را براى هزینه زندگى خود صرف كن.
مرد اعرابى آنها را بگرفت در حالى كه این آیه را تلاوت مىكرد: (الله اعلم حیث یجعل رسالته)، خدا بهتر داند كه پیغمبرى خود را چگونه قرار دهد.
سه شنبه 25/10/1386 - 11:58
شعر و قطعات ادبی
تقدیم به پیشگاه مقدس باب الحوایج حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
بهار جبهه ی تقواست عباس
به كوی عشق بی همتاست عباس
وفاداری زنامش آبرویافت
به میدان شرف یكتاست عباس
سرایم با دو صد شور حسینی
بهشت شوق را معناست عباس
بسان شاه مردان شیر توحید
امیر عرصه ی هیجاست عباس
سپهدار سپاه عشقبازان
چو حیدر فاتح دلهاست عباس
سراپا غرق در عشق الهی
فروغ ایزد یكتاست عباس
یل اردوی ایثار و شهادت
شفق گون و شفق سیماست عباس
گواه سرفرازی دستهایش
ذبیح مكتب طاهاست عباس
دو دست ازتن جدا خورشید ایثار
علی ثانی دلهاست عباس
ز نامش شعله شعله عشق خیزد
فروغ ذكر محفلهاست عباس
دو عالم نازد از نام بلندش
حماسه ساز میدانهاست عباس
مجاهد پهلوان جبهه ی نور
سپاه عشق را سقاست عباس
به كوی علم و عرفان و رشادت
بسان حضرت مولاست عباس
بود باب الحوایج در دو گیتی
شفیع محشر عظماست عباس
خدایی پیشگان را یار و یاور
چه در پنهان چه در پیداست عباس
درخشد تا قیامت نام پاكش
چو خورشید جهان آراست عباس
اگر چه مادرش ام البنین است
كلامش ذكر یا زهراست عباس
بود هفت آسمان آیینه دارش
جهان چون قطره و دریاست عباس
مریدش روسپید هر دو عالم
به كوی عاشقی مولاست عباس
سراید قنبر ثانی هماره
شه جاوید عاشوراست عباس
شعر از: محمدرضا كوزه گر كالجی
سه شنبه 25/10/1386 - 11:45
دعا و زیارت
كربلا رمز انقلاب
امام راحل مىفرمود روضه بخوانید. روضه امام حسین علیه السلام بخوانید. خیلى هم بخوانید، اما رمز انقلاب را هم بگوئید. رمز انقلاب در واقعه كربلاست; همان طور كه گفتیم الان شما در مقابل امریكا، مثل حسین و یارانش هستید در مقابل یزید. امام حسین علیه السلام سوگند یاد كرد و به برادر خود فرمود: اگر جایى در زمین نداشته باشیم به قدر یك وجب، من بیعت نمىكنم. اما در پایان ذكر مصیبت بخوانم، دلتان متوجه باشد. اساس كربلا بر قضیه زنده كردن حق است.
امام حسین به كربلا نرسیده بود، سوار اسب بود، پسرش على اكبر هم سوار. آقا همینطور كه مىرفتیك چرت مختصر به قدر چند دقیقه امام حسین را گرفت. پسر نگاه مىكرد چشم آقا بصورت خواب روى هم آمد. اما خیلى كوتاه دو دقیقه سه دقیقه. آقا چشمشان را باز كردند. اماء; على اكبر آثار تاثر دید گفت: آقاجان چه شد چرا حالتان تغییر كرد؟ گفت پسرم، - جوانها مكتب دین این است - گفت: پسرم، خواب دیدم كه یك سوار آمد گفت: این كاروان مىرود و مرگ هم دنبال این كاروان است.
یعنى چه؟ یعنى ما به سوى مرگ مىرویم؟ خوب على اكبر جوان باید بگوید آقاجان، اگر مرگ است پس نرویم. چرا برویم؟ مىدانید چه گفت؟ گفت: «اولسنا على الحق؟» باباجان مگر ما بر حق نیستیم و راه حق نمىرویم؟ گفت: چرا پسرجان، راه ما راه خداست. راه پیغمبر است. راه قرآن است. گفت: «فاذا لانبالى بالقتل» دیگر چه باك داریم از مرگ.
خون شد دل من خوب شد این خون شدنى بود در عشق تو شد بهتر این خود شدنى بود
على اكبر آمد به آرزوى دل رسید. مىدانید كى؟ آن وقتى كه گفت: «ابتا علیك منى السلام» گفت: پدر خدا حافظت. آقا ابىعبدالله با عجله آمد كنار بدن جوان; مادرهایى كه شهید دادهاید و اینجا هستید. پدرانى كه پسر جوان شهید دادهاید و در اینجا هستید، آن پدر آمد نشست بالین علىاكبر «جلس على التراب» آقا روى خاك نشست «و جعل یمسحالدم عن ثنایاه» یعنى ابىعبدالله بنا كرد خون از دندانهاى على پاك كردن. خون را از دندانها پاك كرد. چرا خون را از دندانها پاك كرد. به نظر من این خون را كه از دندانها پاك كرد دید على زنده است. این جوان شاید بخواهد وصیتى بكند. اما یك ضربتى بر سرش خورده كه تمام دهان غرق خون است و خودش هم نمىتواند خونها را دفع كند. آقا خواستخونها را از جلوى زبان على رد كند تا زبان على آزاد شود و وصیت كند. اما داشتخونها را رد مىكرد «فشهق شهقة فمات» یك وقت على یك ناله زد و جان به جانآفرین تسلیم كرد. آقا تمام كشتهها را خودش به خیمه مىآورد. اما بدن على را نیاورد. صدا زد جوانان بیائید بدن على را به خیمهها ببرید. مىدانید چرا نیاورد براى اینكه بدن آنقدر قطعهقطعه و چاك چاك بود كه یك نفر نمىتوانست آن را از جاى بردارد. باسمك العظیم الاعظم
پىنوشت ها :
1 - این مقاله متن سخنرانى خطیب توانمند معاصر، مرحوم حجة الاسلام و المسلمین فلسفى است كه با هدف استفاده از سبك آن واعظ شهیر از نوار پیاده و با حداقل تصرفات نگاشته شده است.
2- منافقون، آیه 8 ،3- بحار الانوار، ج 100، ص 257، ح 1 ،4- بحار الانوار، ج 45، ص 175، ذیل حدیث 5 ،5- مقتل عوالم، ص 54، خوارزمى، ج 1، ص 188 ،6- طبرى، ج 7، ص 300، كامل ابن اثیر، ج 3، ص 280، خوارزمى:، ج 1، ص 243، انساب الاشراف، ج 3، ص 171 ،7- همان ،8- همان، 9- طبرى، ج 7، ص 300، كامل ابن اثیر، ج 3، ص 280، با اندكى تفاوت در نسخه ها، 10- ارشاد، مفید، ص 223، ابن عساكر، ص 211، بااندكى تفاوت در نسخه ها ،
مرحوم حجةالاسلام والمسلمین محمد تقى فلسفى
دوشنبه 24/10/1386 - 9:42
دعا و زیارت
ذلتستیزى امام و ذلت پذیرى دشمنان امام
«زید بن ارقم» مىگوید: خیال مىكنید كشتن حسین ارزان است؟! بیچاره شدید، ذلیل شدید. خوار شدید. گفت: «فرضیتم بالذل» برده یزید شدید. دیگر قدرت نفس كشیدن از شما سلب شد. آن وقت گفت: «فبعدا لمن رضى بالذل» خاك بر سر كسى كه بخواهد با ذلت زندگى كند. دور باد از رحمتخدا كسى كه بخواهد با ذلت زندگى كند! این روح قصه كربلاست امام حسین علیه السلام روز عاشورا گفتیا یزید باید برود یا من باید كشته شوم. زندگى با ذلت ارزشى ندارد. گفت: «والله لااعطیكم بیدى اعطاء الذلیل ولاافر فرار العبید» گفت: به خدا قسم من هرگز نه تن به ذلت مىدهم و نه فرار مىكنم. این فرزند امیر المؤمنین. على بن ابیطالب هم مىگفت: «المنیة ولاالدنیة» منیتیعنى مرگ. مرگ [ آرى اما ] ذلت نه، پستى نه، دنیتیعنى پستى «المنیة ولاالدنیة:» حسین هم روز عاشورا گفت: «هیهات منا الذلة»
ادامه دارد ...
دوشنبه 24/10/1386 - 9:39
دعا و زیارت
پشیمانى پس از پیروزى
آیا تا به حال در تاریخ خواندهاید كه یك گروه سرباز بروند جنگ بكنند. 100هزار یا 70هزار نفر بروند جنگ بكنند و فاتح بشوند و برگردند، اما بعد از 24 ساعت پشیمان شوند؟! آقا ممكن استیك جنگى واقع شود و ملت بعد از 50 سال پشیمان شوند، بعد از 30 سال بعد از 20 سال بعد از 10 سال. بعد از 24 ساعت (در عصر عاشورا حسین علیه السلام كشته شد و پیش از ظهر روز دوازدهم اهل بیت آمدند كوفه) اگر بدانید كوفیان چقدر جیغ و فریاد زدند! اگر بدانید چقدر آه و ناله كردند! روایت مىگوید و در مقاتل هم نوشته كه امام سجاد علیه السلام خطبه خواند. گفت: اگر كسى مرا نمىشناسد، بداند كه من پسر حسینم. حسین علیه السلام پسر فاطمه علیها السلام است. پسر على علیه السلام است و پسر پیغمبر صلى الله علیه و آله است. آنوقتخطبه خواند بعد از اینكه خطبهاش تمام شد، «فارتفعت اصوات الناس بالبكاء» یك مرتبه مرد و زن كوفه فریاد، گریه، شیون، اى واى بر بدبختى ما اى واى بر تیره روزى ما چرا ما نداى حسین علیه السلام را اجابت نكردیم؟ در بدبختى بروى ما باز شد. خود عبارت مىگوید: «یدعو بعضهم بعضا هلكتم و لاتعلمون» به هم نگاه مىكردند مىگفتند: بیچاره شدید و نمىدانید هلاك شدید و خبر ندارید. این مال كوفه.
یكى دیگر به شما بگویم. «زیدبن ارقم» یكى از محترمین بود. وقتى آمد در مجلس عبیدالله و دید كه عبیدالله به سر مقدس ابى عبدالله با چوب جسارت مىكند، گفت: عبیدالله من دیدم كه پیغمبر این لبها را مىبوسید. چقدر بى ادبى! عبیدالله گفت: اگر پیر نبودى و خرفت نشده بودى و دیوانه نبودى مىگفتم تو را بكشند. زیدبن ارقم محترم از جا حركت كرد وقتى آمد داخل راهرو و سرسراى استاندارى، عدهاى از مامورین و افراد لشگرى و كشورى ایستاده بودند. به اینها یك نگاهى كرد و گفت: «انتم یا معشر العرب العبید بعد الیوم» گفت: عربها! بعد از امروز دیگر بردهاید، نوكرید، توسرى خورید، ذلیلید، بیچارهاید. این را در سرسراى استاندارى عبیدالله مىگفت كه تازه سر را آورده بودند. بعد گفت كه عبارتش هم خیلى جالب و جاذب است. «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة» خاك بر سرتان ملت كوفه! پسر فاطمه را كشتید و پسر زن زانیه را آوردید، استاندار كردید. این كار بود كه كردید؟ شما دیگر حق حیات دارید؟ و ادامه داد: «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة! فهو یقتل اخیاركم و یستعبد شراركم فرضیتم بالذل فبعدا لمن رضى بالذل» گفت مىدانید چه كار كردید؟ این عبیدالله بى دین را بر خودتان مسلط كردید. این خوبانتان را مىكشد. هر چه آزادیخواه با شرف و شجاع و با ایمان است مىكشد. چه كسانى را باقى مىگذارد.؟ مىگوید: «هو یقتل اخیاركم و یستعبد شراركم» نمىگوید «یستخدم شراركم» ، نمىگوید دولتى روى كار مىآید كه اشرار را استخدام مىكند. نه، مىگوید اشرار را برده مىگیرد. یعنى یك مشت مستخدم دولت مىشوند كه در دستگاه عبیدالله كور، كر، لال، نفهم، برده و بنده هر چه بگوید اطاعت كنند.
ادامه دارد...
دوشنبه 24/10/1386 - 9:36
دعا و زیارت
نتیجه اعراض از امام علیه السلام
حال، اگر آن مردم امام حسین علیه السلام را یارى نكردند. چه شد؟ امام حسین علیه السلام كشته شد، مصائب دید. بلایا دید. زن و بچه هم مصائب بسیار دیدند، اینها به قدرى قوى و توانا بودند كه با تمام این مصائب تكان نخوردند یكى از مواقع و مواردى كه امام حسین علیه السلام آتیه مردم را گفت فرمود:
«والله لا یدعونى حتى یستخرجوا هذه العلقة من جوفى» . گفت اى بى وفاها، اى بى صفاها من مىدانم كه از من دست بر نمىدارید
تا لخته خون قلب مرا بیرون بكشید، یعنى مرا بكشید، من مىدانم شما این كار را مىكنید: اما «فاذا فعلوا سلط الله علیهم من
یذلهم حتى یكونوا اذل فرقالامم» . (10) گفت مرا مىكشید ولى كشتن من براى شما ارزان تمام نخواهد شد. به هوش باشید كه
حكومت ظالمى خواهد آمد پدرى از شما در آورد و دمارى از روزگار شما بر آورد كه بیچاره شوید! همین طور هم شد. آنان كه
حسین علیه السلام را یارى نكردند خودشان را كوبیدند. «حجاج بن یوسف» استاندار عبدالملك مروان ده هزار زندانى دارد.
زندانش عمارت دارد؟ نه. سقف دارد؟ نه. یك زمین بیاض. مثلا 20 هزار 25هزار مترى را برداشته دیوار كشیده كه یك در دارد جلو
زندان هم اتاق نگهبان است. به این ده هزار زندانى خبر رسید كه حجاج بن یوسف مىخواهد از آنجا عبور كند. این زندانیان گفتند.
آقا ما كه اینجا پوسیدیم. آفتاب داغ، شبهاى سرد، اینكه زندگى نیست، یك فریادى كنیم اینها (این نتیجه قتل حسین علیه
السلام است) آمدند پشت در و به زندانبان گفتند مىخواهیم فریاد كنیم. گفت: نخیر، ولى اینها اعتنا نكردند. حجاج رسید ده هزار
جمعیت پیاپى فریاد زدند. حجاج عنان كشید: چه خبر است؟ گفتند: ده هزار زندانى زیر آفتاب دارند التماس مىكنند. حجاج
جلوى در زندان رفت و گفت: در را باز كنید. در را باز كردند خوب توجه كنید، اگر انقلاب بشكند، خداى ناخواسته امریكا گروهى را
بر شما مسلط مىكند كه شاید از حجاج بن یوسف هم بدتر باشد، این را بهوش باشید! حجاج گفت در را باز كنید. در را باز كردند.
مىدانید چه گفت؟ یك آیهاى است در قرآن كه وقتى جهنمىها آه و ناله مىكنند فرشتگان مىگویند: «اخسئوا فیها و لاتكلمون» .
اخسا یعنى چخ. ما به سگ مىگوییم چخ(دور شو) آقا در را كه باز كردند حجاج همین طور كه سوار بود و این زندانیان دستها را
تكان مىدادند گفت: «اخسئوا فیها ولاتكلمون» چخ، ساكتشوید و حرف نزنید. چرا؟ اگر آن روز نداى حسین علیه السلام را گوش
كرده بودند به اینجا نمىرسیدند وقتى گفت «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله» و اینها گوش نكردند بازى در آوردند، حالا
جوابش چخ است جوابش خفه شوید توى زندان بمانید است.
ادامه دارد ...
دوشنبه 24/10/1386 - 9:33
دعا و زیارت
نتیجه پیروى از امام علیه السلام
آن وقت، یك جمله خیلى عمیق است و آن جمله این است كه مىفرماید: «و قد اتتنى كتبكم و قدمت على رسلكم ببیعتكم... فان اتممتم على بیعتكم تصیبوا رشدكم». (7) گفت نامهها به من نوشتید و مرا وعده گرفتید. آمدم، اگر با وفا باشید به سعادت خواهید رسید. آن وقتسعادت [ چیست ] ؟ سعادت همان است كه الان شما در انقلاب اسلامى دارید (و انشاءالله بیش از این به آن ستخواهید یافت). آن جمله این است كه به سعادت مىرسید. حضرت مىفرماید: «فانا الحسین بن على ابن فاطمة بنت رسول الله نفسى مع انفسكم و اهلى مع اهلیكم». (8) تمام همین است، مىگوید: من پسر فاطمهام. پسر پیغمبر، اگر كمك كنید حكومت به دستم بیاید من حاكم مردمى هستم مثل حكومت پیغمبر. پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم صبح، ظهر و عصر، مغرب و عشاء مىآمد داخل مسجد و میان مردم نماز مىخواند، رئیس مملكت هم بود امیرالمؤمنین علیهالسلام رئیس مملكت بود زانو به زانو با فقرا، ضعفاء و مستضعفین مىنشست. على دربار نداشت، وزیر دربار نداشت. خانم امیرالمؤمنین را ملكه نمىگفتند. دختر على زینب را شاهدخت نمىگفتند. على در بین مردم، به گفته یك سرباز: «على فینا كاحد منا» على مثل یكى از ما بود، برادروار مىآمد و زانو به زانو مىنشست، امام حسین علیه السلام مىگوید: اگر كمك كردید «نفسى مع انفسكم» من با شما هستم و اهل بیت من با اهل بیتشما ،زن و بچه من هم مثل زن و بچه شما. این حكومت اسلامى است; زینب با زنها در مسجد، امام حسین علیه السلام با مردها در مسجد و در جامعه; ملاقات این قدر آسان است; بعد به مردم یعنى به همان لشگر حر گفت اگر موافقت كردید به سعادت مىرسید اما اگر موافقت نكردید ; «و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدكم و خلفتم بیعتى من اعناقكم فلعمرى ما هى منكم بنكر» . گفت اگر بیعت را شكستید و از من تخلف كردید و این كار هم از شما [ مردم كوفه ] بعید نیست، چرا؟ براى اینكه گفت: «فلعمرى ما هى منكم بنكر لقد فعلتموها بابى و اخى و ابن عمى مسلم» (9) شما عهد على را شكستید. عهد برادرم حسن را شكستید. عهد مسلم را هم شكستید. عجیب نیست اگر عهد من را هم بشكنید. اما اگر شكستید من باز دنبال هدف خود مىروم یزید نباید بر مسلمین حكومت كند ولو به قیمت قطعه قطعه شدن من و یارانم و شیرخوارهام باشد! این هدف حسین علیه السلام است.
ادامه دارد...
دوشنبه 24/10/1386 - 9:31
دعا و زیارت
انگیزه قیام امام حسین علیه السلام
امروز به مناسبت عاشورا و به مناسبتشرایط سیاسى و براى اینكه معرفت بیشترى براى حضار محترم پیدا بشود باید این نكته را عرض كنم كه شما، شناخت بیشترى به حق امام حسین علیه السلام در قضیه عاشورا پیدا كنید و این را به صورت سؤال عرض مىكنم از طرف همه شما. چرا امام حسین علیه السلام به كربلا آمد؟ انگیزه امام حسین علیه السلام چه بود؟ و هدفى كه ابىعبدالله علیه السلام داشت بر چه اساس بود؟ این سؤال اگر درست پاسخ داده شود، مطلب براى همه از نظر معرفت امام روشن مىشود.
مساله این بود كه ابىعبدالله علیه السلام یك قسمت ایام امامتش در زمان معاویه بود و یك قسمت ایام امامتش در زمان یزید. معاویه به عالم اسلام خیلى صدمه زد و دوستان بزرگوار على علیه السلام را بسیار كشت، اما مانند پسرش سخنان جنونآمیز نمىگفت. یزید علنا در مجلس عمومى كفر خود را ظاهر كرد، [ در حال مستى ] گفت:
«لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل» . (4)
گفت: بنىهاشم با مملكت بازى كردند و به نام وحى و قرآن و به نام دین مردم را سرگرم كردند، [ در حالى كه ] نه وحیى نازل شده، و نه دینى هست و نه قرآنى هست و نه خدایى و نه ایمانى.
صلح امام حسن و قیام امام حسین علیه السلام
این طرز تفكر یزید بود. این تفكر را امام حسین علیه السلام نمىتواند تحمل كند و اصلا قابل تحمل نیست و لذا من دیدهام گاهى بعضى از افراد، خیلى كه بخواهند مؤدب صحبت كنند، مىگویند: چرا امام حسن علیه السلام در انقلاب كوتاه آمد و قیام نكرد و امام حسین علیه السلام قیام كرد؟ اولا امام حسن علیه السلام قیام كرد، ولى افراد و سربازانش آن قدر بىوفایى كردند كه یك [ روز عدهاى ] نامه نوشتند به معاویه كه اگر به ما دستور بدهى امام حسن علیه السلام را كتف بسته به شما تسلیم مىكنیم(!) لذا امام حسن ناچار شد قراردادى با معاویه ببندد. آن وقتیك سؤال: چرا امام حسین علیه السلام با یزید قرارداد نبست؟ نمىشد با یزید قرارداد ببندد؟ براى اینكه بدانید امام حسن و امام حسین علیه السلام یك جور فكر مىكردند، امام حسین علیه السلام در حدود 10 سال پس از مرگ امام حسن علیه السلام امام بود و با این حال علیه معاویه لشكركشى نكرد. معلوم مىشود كه مصلحت همان بوده كه امام مجتبى علیه السلام عمل كرده است. وقتى معاویه مرد و یزید روى كار آمد به امام حسین علیه السلام گفتند: بیعت كنید، گفت: هرگز! تمام تكیه گاه سخن این است. یكى از جملههایى را كه باید دقت بفرمایید در این سخنرانى، این جمله است كه به محمد حنفیه فرمود: «یا اخى والله لو لمیكن فى الدنیا ملجا و لا ماوى لما بایعتیزیدبن معاویة» (5) گفت برادر! بخدا اگر در تمام كره زمین یك متر جا كه رویش بنشینم نداشته باشم من هرگز با یزید بیعت نمىكنم.
این سر قضیه است. چرا؟ چون یزید سمبل كوبیدن اسلام بود و مىخواست دین خدا را نابود كند. حالا امام حسین علیه السلام قیام كرد اول سخنرانى امام حسین علیه السلام كه هنوز به كربلا نرسیده، در مقابل لشكریان حر بود. مقابل لشكر حر یعنى همان لشكر عبیدالله ایستاد و بنا كرد صحبت كردن. فرمود: «الا ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و تركوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفىء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غیر» (6) گفت: مردم! سربازان عبیدالله! بفهمید. كه یزید و اعوانش كمر بستهاند به اطاعتشیطان; طاعتخداء;3چ را ترك كردهاند. فساد آوردهاند. حدود خدا را معطل گذاردهاند. بیت المال را به هوى و هوس قسمت كردند. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كردهاند و من در مملكت اسلام از همه شایستهترم كه بر ضد یزید خائن قیام كنم و ریشه فساد را از بیخ و بن بركنم.
ادامه دارد...
دوشنبه 24/10/1386 - 9:27
دعا و زیارت
شناختحق امام علیه السلام
در قضایاى امامت مطلبى وجود دارد كه نكته اى معرفتى است. شما شنیدهاید كه در همهجا در روایات، وقتى در باب زیارت - مثلا - صحبت مىشود مىگویند «عارفا بحقه» (3) این عارفا بحقه یك معناى وسیعى دارد كه من دو سه جمله از آن را مىگویم: - عارفا بحقه یعنى آدمى بداند كه امام معصوم علیه السلام به وسیله پیامبر ، برگزیده خداست. - عارفا بحقه یعنى تمام مسائل اسلام كه وحى الهى است در نزد امام علیه السلام است. ولى امام حسین علیه السلام علاوه بر همه اینها چون قضیه كربلا و حادثه عاشورایش بسیار مهم است، این عارفا بحقه باید در قضیه عاشورا شناخته شود. اغلب شما مردم مسلمان بیش و كم در منابر و مجالس و مطالعاتتان به سر قیام حسین بن على علیهما السلام واقفید و عارف.
ادامه دارد...
دوشنبه 24/10/1386 - 9:23