• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 254
تعداد نظرات : 85
زمان آخرین مطلب : 5048روز قبل
دعا و زیارت

5ـ شرح دعاء السحر

این كتاب, شرح دعاى معروف سحر است ـ كه با جمله (اللّهمّ انّى أسئلك من بهائك بأبهاه وكلّ بهائك بهیّ) شروع مى شود و از حضرت امام محمدباقر(ع), روایت شده است.
این كتاب, نخستین تألیف حضرت امام(ره) است كه در 27 سالگى (1347ق) به زبان عربى نگاشته شده و در آن, اشارات متعدد به دیدگاه هاى استادش مرحوم آیة اللّه شاه آبادى نموده است. نیز از (أسرار الصلاة) میرزا جواد آقا ملكى تبریزى, (شرح الأسماء الحسنى)ى حاج ملاهادى سبزوارى, (القبسات) میرداماد, (الأسفار الأربعة)ى حكیم صدرالمتألّهین و كتابهاى فیض كاشانى, (الفتوحات المكّیه)ى ابن عربى و (شرح فصوص الحكم) قیصرى, مطالبى را نقل كرده و به نقد و توضیح آنها پرداخته است.
امام راحل, در این كتاب با استفاده از آیات, روایات و اشعار بسیار, به توضیح و تفسیر مطالب ژرف و بلند عرفانى موجود در این دعا پرداخته و حق مطلب را ادا كرده است.
برخى از مطالب این كتاب, عبارت است از: فرق بین دو صفت بها و جمال (ص21), بیان اوصاف جمالیه و جلالیه (27 و28), عظمت الهى و بیان تعدّد عوالم و وسعت نظامات (ص34 و 35), حقیقت نور (38), رحمت و رحمانیت و رحیمیت (ص43), حقیقت كلام الهى (ص56), ذكر تسویلات شیطانى (ص61), تجلّى اسمایى و صفاتى (ص73), شرح اسم اعظم به حسب مقامات سه گانه (ص75ـ77), حقیقت اسم اعظم (78ـ87), معانى عزیز و عزّت الهى (93ـ95), قدرت و استطالت (109و 113), علم خدا و نفوذ آن در اشیا (ص117ـ121), بحث خیر و شر (ص133), سلطنت, فاخریت, علو و فیض الهى (ص137ـ143), درباره آیات الهى و اینكه انسان كامل, بزرگترینِ آیات خداست (ص147 و 54 ـ 57).
امام(ره), در این كتاب به احادیث (أصول الكافى) و (بحارالأنوار), عنایت فراوان داشته و به شیوه محدّثان, آنها را با سلسله سند, نقل نموده است (ص78).
مؤلف بزرگوار, در برخى موارد, به ذكر موعظه و تربیت نفوس مى پردازد. از جمله در صفحه 59 و 60 مى نویسد:
اى بیچاره مسكین! در راه خدایت كوشش كن و دلت را از پلیدى ها پاك كن و قلبت را از قلمرو شیطان, خارج كن و بالا برو و كتاب خدایت ـ قرآن ـ را بخوان و آن را با ترتیل و تأمّل و تفكّر, مطالعه كن و بر ظاهر آن اكتفا مكن.
مبادا خیال كنى كتاب آسمانى, تنها همین ظاهر است و بس. به درستى كه توقّف در صورتِ ظاهر آن و به باطن آن راه نیافتن, هلاكت و نابودى و ریشه تمام نادانى ها و اساس انكار نبوّت انبیا و ولایت اولیاست. همانا نخستین كسى كه نزد ظاهر ایستاد و قلبش از درك باطن كور شد, شیطان لعین بود كه نگاه به ظاهر آدم(ع) كرد و امر بر او مشتبه شد و گفت: (أنا خیر منه, خلقتنى من نار و خلقته من طین) و از این خطا و اشتباه و نظر به ظاهر و بستن ابواب باطن, انكار مردم نسبت به نبوّت انبیا و پیامبران است, به ملاحظه اینكه آنان هم مى خوردند و مى آشامیدند
همچنین در صفحه 12 آمده است:

بدا به حال بنده اى كه ادّعاى عبودیت و بندگى كند و خدا را به اسما و صفاتش ـ كه آسمان ارواح و زمین اشباح بدان قائم شده است ـ بخواند و حاجتش شهوات نفسانى و رذائل حیوانى و ریاست باطله و بسط ید در بلاد و چیرگى بر عباد باشد:

  • تو را ز كنگره عرش مى زنند صفیر ندانمت كه در این دامگه چه افتاده است

  • ندانمت كه در این دامگه چه افتاده است ندانمت كه در این دامگه چه افتاده است

خوشا به حال آن بنده اى كه خدا را براى خدا عبادت كند و اخلاص در عبادت داشته باشد و نگاه به كسى جز خدا نكند و مشترى شهوات دنیوى یا مقامات اخروى نباشد:

  • غلام همّت آنم كه زیر چرخ كبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

  • زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

این كتاب, در 243 صفحه (154ص متن, 25ص پاورقى ها, 63ص فهارس), توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره) در سال 1374ش/1414ق, به زیور طبع آراسته شده است.

6. بدائع الدرر فى قاعدة نفى الضرر

قاعده لاضرر كه مبتنى بر حدیث مشهور و متواتر (لاضرر و لاضرار) است و بنابر نظر مشهورِ فقها ـ كه نفى حكم ضررى را مقصود از آن گرفته اند ـ آثار فراوانى در ابواب متعدد فقه دارد. این قاعده در بسیارى از كتابهاى مشهورِ اصول فقه (همچون: فرائدالأصول, كفایةالأصول و فوائدالأصول) در پایان بخش (برائت), مورد بررسى قرار گرفته و بسیارى از اصولیان نیز كتابهاى مستقل درباره آن نگاشته اند. یكى از این كتابها نوشتار حضرت امام(ره) است كه به گونه مستقل در سال 1368ق, به عربى نوشته شده است.
امام(ره), نخست به ذكر روایاتِ (لاضرر) به نقل از (كافى) و (وسائل الشیعة) و (مستدرك الوسائل) و كتابهاى فقهى و لغوى, در ضمن قضایا و احكام متعدد, با اختلاف در اسناد و الفاظ آن مى پردازد و چیرگى خویش را بر حدیث و فقه و رجال و لغتْ به خوبى مى نمایاند (ص27ـ40).
سپس در فصل دوم به بررسى اشكالاتى كه در روایات (منع فضول ماء) و (شفعه) بر این حدیث وارد شده, پرداخته است و ادلّه شریعت اصفهانى را بر عدم ورود (لاضرر) در این روایاتْ بیان كرده, رد مى كند در فصل سوم نیز عدم ورود (لاضرر) را در ذیل این دو روایتْ با دلیلى مخصوص, پذیرفته است. آن گاه در فصل چهارم به بررسى ورود دو عبارت (فى الاسلام) و (على مؤمن) در ذیل حدیث پرداخته و احادیث معتبر را بدون كلمه (فى الاسلام) مى داند; امّا عبارت (على مؤمن) را در ذیل روایت عبداللّه بن مسكان مى پذیرد.
امام(ره) در فصل پنجم به ذكر معنى مفردات حدیثْ پرداخته و با استفاده از كتابهاى لغت و استفاده از آیات قرآنْ به توضیح معنى (ضرار) و یكسان بودن یا نبودن معنى آن با (ضرر) مى پردازد و به توضیح مرحوم آخوند خراسانى و میرزاى نایینى(ره) ایراد گرفته, مبناى خویش را اثبات مى كند.
ایشان در فصل ششم به مفاد جمله تركیبى (لاضرر و لاضرار) و دیدگاه اصولیان و نقد و بررسى گفتار ایشان مى پردازد (ص73ـ86) و در فصل هفتم, تمام آراى شیخ انصارى را در این زمینه بیان مى كند و هیچ كدام را ـ بجز احتمال سوم ـ نمى پذیرد (ص86 ـ95) و در فصل هشتم, احتمال سوم را كه مبنا و مختار مرحوم شریعت اصفهانى هم هست, بررسى مى كند و آن را (أرجح الأقوال) بر مى شمارد كه نفى در حدیثْ به معنى نهى است(ص96ـ104).
فصل نهم, ارزنده ترین و مهمترین فصل این كتاب است كه امام(ره), قاعده لاضرر را ناظر به حكم حكومتى مى داند (ص105ـ140).ایشان در صفحه 113 و 114 مى نویسد:
بدان!حدیث نفى ضرر و ضرار, از (مسند) احمد بن حنبل به روایت عبادة بن صامت در ضمن داورى هاى پیامبر اكرم به لفظ (وقضى أنْ لاضرر ولاضرار) نقل شده است و روشن است كه لفظ: قَضَى (/حكم/ امر), ظاهر در آن است كه مقضیّ به از احكام حكومتى رسول اللّه ـ از حیث سلطان و یا قاضى بودن حضرت ـ است و از قبیل تبلیغ احكام الهى به بندگانش نمى باشد. پس حمل نهى بر نهى الهى, خلاف ظاهر است.
بخش پایانى كتاب, تنبیهات چهارگانه است: دفع اشكالات بر قاعده; حكومت قاعده بر ادلّه احكام اوّلیه; در وجوب یا عدم وجوب تحمّل ضرر و دفع ضرر از غیر; جایى كه تصرّف در مِلك انسان, منجر به ضرر به دیگران شود, آیا این تصرف جایز است؟ و در صورت تعارض دو ضرر, چه باید كرد؟ (ص123ـ140).
فهارس متعدد (آیات, روایات, اعلام, اشعار, كتابها, اماكن, جماعات و قبائل, لغات, وقایع, مصادر و موضوعات) در انتهاى كتاب آمده است. این كتاب در 175 صفحه وزیرى به سال 1415ق, تجدید چاپ شده است.

پنج شنبه 4/11/1386 - 12:58
دعا و زیارت

4. التعلیقة على (الفوائد الرضویة)

الفوائد الرضویة, نام شرحى است كه حكیم مرحوم قاضى سعید قمى (1049ـ1103ق) بر حدیث رأس الجالوتْ نگاشته است. وى كه از سرآمدانِ فلسفه و اخلاق شیعى و از شاگردان بنام و برجسته فیض كاشانى, ملاعبدالرزاق لاهیجى و ملارجبعلى تبریزى به شمار مى رفت و از آبشخور زلال دانش این بزرگان ـ بویژه در حدیث و فلسفه و عرفان ـ به خوبى سیراب شده و بحق, وارث مكتب فكرى این فلاسفه بزرگ اسلامى بود, این كتاب را همانند دیگر آثارش آكنده از فواید فلسفى و دقایق عرفانى و اخلاقى نموده كه محتاج به شرح و توضیح و بیان است.
از این رو, امام(ره) كه از دیرباز به مكتب فكرى قاضى سعید, علاقه و گرایش داشت و از مبانى فلسفى وى در آثار دیگرش بهره برده بود4 و او را با القابى بزرگ و تعابیرى والا مى ستود,5 به شرح لطائف و بسط دقایق این كتابْ دست یازید و بر آن تعلیقه اى گرانسنگ به عربى نگاشت.
این تعلیقه بیشتر صبغه كلامى, حدیثى, فلسفى و عرفانى دارد و گاه به شرح مستقیم حدیث شریف مى پردازد (ص52 و58) و گاه تعلیقه ایشان بیش از شرح مؤلف بوده (ص47, 60, 85 و 90) و گاه برخى از مطالب روشن و آشكار را گذرا شرح نموده است (ص79 و 143).
مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره), این كتاب را در 192 صفحه (36ص مقدمه, 130ص متن و تعلیقه, 30ص فهارس) در قطع وزیرى به چاپ رسانیده است.

پنج شنبه 4/11/1386 - 12:56
دعا و زیارت

3. شرح حدیث رأس الجالوت

رأس الجالوت, یكى از بزرگان و رؤساى یهود در زمان امام على بن موسى الرضا(ع) بود كه با حضرتْ گفتگوهایى نمود و سرانجام به شَرَف اسلام, نائل آمد.
این احتجاجات در كتابهاى حدیثى و كلامى بسیارى از جمله (عیون الأخبار) و (التوحید) شیخ صدوق, (الاحتجاج) شیخ طبرسى و (بحارالأنوار) علامه مجلسى, گرد آمده و آكنده از فرائد و فواید است كه همین, باعث نگارش شرحها و ترجمه هاى گوناگون از این حدیث شریف شده است.
امام خمینى(ره) نیز یكى از شارحان این حدیث است. به گفته صاحب كتاب (آیینه دانشوران), حضرت امام(ره) دو شرح مستقل بر این حدیث در سال 1348ق, نگاشته است كه تا كنون مخطوط مانده و به چاپ نرسیده است. امید كه نسخه خطّى این كتاب به دست آید و هر چه زودتر به زیور طبع آراسته گردد.

پنج شنبه 4/11/1386 - 12:56
دعا و زیارت

2. شرح حدیث جنود عقل و جهل

این كتاب, شرح حدیثى معروف از امام صادق(ع) است كه حضرت در آن, 75 سپاه براى عقل و 75 سپاه جهل برشمرده و شیخ كلینى, آن را در اوائل (اصول كافى) به سند خویش, روایت نموده است.3
مؤلف بزرگوار, این كتاب را در دوم ماه مبارك رمضان 1363ق, در 43 سالگى خویش به پایان برده است. در صفحه 429 آمده:
به اتمام رسید این جلد, در روز دوم شهر رمضان المبارك هزار و سیصد و شصت و سه [قمرى], در قصبه محلات, در ایّامى كه به واسطه گرماى هوا از قم به آنجا مسافرت كرده بودم.
مؤلف در این نوشتار كه كامل نیست و ادامه آن را به مجلّدى دیگر وانهاده (و پس از آن به كارهاى فقهى و اصولى روى آورده است), 25 سپاه براى هركدام از عقل و جهلْ برشمرده و توضیح داده و به خوبى از عهده برآمده است. امام(ره) در این كتاب, به آثار عرفانى دیگر خویش از جمله (مصباح الهدایة الى الخلافة والولایة) (ص28), (شرح چهل حدیث) (ص15, 123, 166, 173, 250 و334) و (آداب الصلاة) (ص51و413) ارجاع مى دهد و از آنها مطالبى نقل مى كند.
مؤلف, بنا را بر نوشتن كتابى اخلاقى به روشى نو نهاده و از سبك دیگر كتابهاى اخلاقى, پیروى نكرده است. ایشان در صفحه 11 و 14 مى نویسد:
مقصد قرآن و حدیث, تصفیه عقول و تزكیه نفوس است براى حاصل شدن مقصد اعلاى توحید, و غالباً شرّاح احادیث شریفه و مفسّرین قرآن كریم, این نكته را كه اصل اصول است, مورد نظر قرار ندادند و سرسرى از آن گذشته اند و جهاتى را كه مقصود از نزول قرآن و صدور احادیث به هیچ وجه نبوده (از قبیل جهات ادبى و فلسفى و تاریخى و امثال آن), مورد بحث و تدقیق و فحص و تحقیق قرار داده اند نویسنده, راه نوشتن كتاب اخلاق را بازكردم كه اگر عالمى نویسنده و قادر بر تقریر و تحریر پیدا شد, این طرز بنویسد و معلوم است اشكال نمودن, سهل است; ولى حل آن كردن, مشكل است و ما از خداى متعال, توفیق مى طلبیم كه قلب سخت ما را نرمى دهد و اخلاص را نصیب فرماید كه شاید از این نوشته نالایق, دلى به دست آید.
حضرت امام(ره) در آغاز مطلب, از كتابهاى رایج اخلاقى, مانند (طهارة الأعراق) ابن مسكویه و (احیاء علوم الدین) غزالى انتقاد مى كند و مى نویسد كه كتاب اخلاقى, باید مانند دارو باشد, نه نسخه. ایشان در صفحه 12 تا 14 مى نویسد:
كتاب (احیاء العلوم) كه تمام فضلا او را به مدح و ثنا یاد مى كنند و او را بدء و ختم علم اخلاق مى پندارند, به نظر نویسنده در اصلاح اخلاق و قلع مادّه فساد و تهذیب باطن, كمكى نمى كند; بلكه كثرت ابحاث اختراعیه و زیادى شعب علمیه و غیر علمیه آن و نقلهاى بى فایده راست و دروغ آن, انسان را از مقصد اصلى بازمى دارد و از تهذیب و تطهیر اخلاق, عقب مى اندازد نویسنده را عقیده آن است كه مهم در علم اخلاق و شرح احادیث مربوطه به آن یا تفسیر آیات شریفه راجع به آن, آن است كه نویسنده با ابشار و تنذیر و موعظت و نصیحت و تذكّر دادن و یادآورى كردن, هر یك از مقاصد خود را در نفوس, جایگزین كند و به عبارت دیگر, كتاب اخلاق, موعظه كتبیه باید باشد و خود معالجه كند دردها و عیبها را, نه آنكه راه علاجْ نشان دهد. ریشه هاى اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن, یك نفر را به مقصد نزدیك نكند و یك قلب ظلمانى را نور ندهد و یك خُلق فاسد را اصلاح ننماید.
كتاب اخلاق, آن است كه به مطالعه آن, نفس قاسى, نرم و غیر مهذّب, مهذّب و ظلمانى, نورانى شود و آن به این است كه عالِم در ضمن راهنمایى, راهبر و در ضمن ارائه علاج, معالج باشد و كتاب, خود دواى درد باشد, نه نسخه دوانما. طبیب روحانى باید كلامش حكمِ دوا داشته باشد, نه حكم نسخه.
مؤلف بزرگوار, علاوه بر مواعظ و نصایح كافى و شافى ـ كه در سراسر كتابش به چشم مى خورد و نمونه هایى از آن را نشان خواهیم داد ـ گاه دستورالعملى براى رهپویان وادى هدایت, نشان داده است. در صفحه 106 و 107 آورده:
و آیات شریفه آخر سوره حشر را از قول خداى متعال: (یا أیها الذین آمنوا اتقوا اللّه) ـ كه آیه 18 است تا آخر سوره ـ كه مشتمل بر تذكّر و محاسبه نفس و محتوى به مراتب توحید و اسما و صفات است, در یك وقت فراغت نفس از واردات دنیایى, مثل آخر شب یا بین الطلوعین با حضور قلب بخواند و در آنها تفكّر كند. امید است, ان شاء اللّه, نتایج حسنه ببرد و اگر در شب و روز, چند دقیقه اى به حسب اقبال قلب و توجّه آن ـ یعنى به مقدارى كه قلب حاضر است ـ نفس را محاسبه كند در تحصیل نور ایمان و از آن مطالبه نور ایمان كند و آثار ایمان را از آن جستجو كند, خیلى زودتر به نتیجه مى رسد, ان شاء اللّه.
و در صفحه 403 آمده است:

چون آفات معاشرتْ بسیار است و انسان نمى تواند نوعاً خود را از آن حفظ كند, مشایخ اهل ریاضت, اعتزال را ترجیح دهند بر عشرت; و حق آن است كه انسان در اوائل امر كه اشتغال به تعلم و استفاده دارد, باید معاشرت با دانشمندان و فضلا كند; ولى با شرایط عشرت و مطالعه در احوال و اخلاق معاشرین. در سیر ملكوتى, باید انسان كوشش كند تا هادى طریق پیدا كند و چون هادى پیدا كرد, باید تسلیم او شود و در سیر و سلوك, دنبال او رود و قدم را جاى قدم او گذارد و ما چون نبى اكرم(ص) را هادى طریق یافتیم و او را واصل به تمام معارف مى دانیم, باید در سیر ملكوتى تبعیّت او كنیم, بى چون و چرا.
امام(ره) در جاى جاى كتاب, به موعظه دلهاى سخت و قلوب قاسى پرداخته و تازیانه سلوك را بر اعماق جان و روان آدمى نواخته است. براى نمونه در صفحه 85 و 86 كتاب آمده است:
اى انسان بیچاره! چه حسرتى خواهى داشت آن روزى كه پرده طبیعت از چشم برداشته شود و معاینه كنى كه آنچه در عالمْ قدم زدى و كوشش كردى, در راه بیچارگى و شقاوت و بدبختى خودت بوده و راه چاره و طریق جبران نیز مسدود شده و دستت از همه جا كوتاه; نه راه فرار از سلطنت قاهره الهیه و نه راه جبران نقائص گذشته و عذرخواهى از معاصی
اى عزیز! اكنون تا حجابهاى غلیظ طبیعت, نور فطرت را به كلّى زائل نكرده و كدورتهاى معاصى, صفاى باطنى قلب را به كلّى نبرده و دستت از دار دنیا كوتاه نشده, دامن همّتى به كمر زن و درى از سعادتْ به روى خود باز كن; و بدان كه اگر قدمى در راه سعادت زدى و اقدامى نمودى و با حق ـ تعالى مجده ـ از سرِ آشتى بیرون آمدى و عذر ماسَبَق خواستى, درهایى از سعادت به رویت باز شود و از عالم غیب از تو دستگیرى ها شود و حجابهاى طبیعت, یك یكْ پاره شود
برخى از خصوصیات این كتاب شریف, عبارت است از:
1. مؤلف بزرگوار, در این كتاب براى تبیین و توضیح مقاصد خویش, بسیار از احادیث ائمه اطهار(ع) بهره مى برد و كمتر از كتابهاى رایج عرفانى و اخلاقى نقل مى كند.
2. امام راحل در این اثر, از عالمان شیعى و كتابهاى ایشان, نهایت تجلیل را به عمل مى آورد. (براى نمونه: ص154 و 267).
3. امام(ره), گاهى از مبانى علمى ویژه خود, در این اثر, بهره مى برد (ص23, 28 و 41).
4. مؤلف بزرگوار, دسیسه هاى شیطان و مكاید او را به خوبى نمایانده و آدمى را از حبّ دنیا و نفس امّاره, برحذر داشته و راه علاج و درمان این مرض را نشان داده است.
5. امام(ره) در این كتاب, تنها به شرح 25 صفت موفّق شده كه عبارت اند از: خیر و شرّ, ایمان و كفر, تصدیق و جحود, رجا و قنوط, عدل و جور, رضا و سَخَط, شكر و كفران, طمع و یأس, توكّل و حرص, رأفت و قسوت, علم و جهل, فهم و حُمق, عفّت و هتك, زهد و رغبت, رفق و خرق, رهبت و جرأت, تواضع و كبر, تأنّى و تسرّع, حلم و سفه, صمت و هَذر, استسلام و استكبار, تسلیم و شك, صبر و جزع, صَفح و انتقام.
این كتاب در پانصد صفحه از سوى مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره) در سال 1377ش, به چاپ رسیده است.

پنج شنبه 4/11/1386 - 12:54
دانستنی های علمی

اسناد احادیث

روایات این كتاب, همه از (كافى) شریف, تألیف شیخ كلینى رازى (م329ق) نقل شده است. مؤلف در آغاز, برخى از مشایخ روایى خویش را به این ترتیب معرّفى مى نماید:
1. آیة اللّه علامه شیخ ابوالمجد محمدرضا اصفهانى (م1362ق), صاحب (وقایة الأذهان).
2. آیةاللّه علامه حاج شیخ عباس محدّث قمى (1290ـ1359ق), صاحب (مفاتیح الجنان).
3. علامه بزرگوار حاج سیدمحسن امین عاملى (1282ـ1371ق), صاحب (أعیان الشیعة).
4. آیةاللّه سیدابوالقاسم دهكردى اصفهانى (م1353ق), صاحب (الوسیلة الى السیر و السلوك).
اخیراً نیز اجازه اى از مرحوم آیةاللّه مرعشى نجفى به حضرت امام(ره) به دست آمده است.
معظّم له از طریق مشایخ خویش, از محدث نورى, از شیخ انصارى, از حاج ملااحمد نراقى, از سیدمهدى طباطبایى (بحرالعلوم), از استاد كل وحید بهبهانى, از پدرش ملامحمد اَكمل, از علامه كبیر ملامحمدباقر مجلسى, از پدرش ملامحمدتقى مجلسى, از شیخ بهایى, از پدرش شیخ حسین بن عبدالصمد حارثى عاملى, از شیخ زین الدین عاملى (شهید ثانى), از شیخ على بن عبدالعالى میسى عاملى, از شیخ شمس الدین محمد بن مؤذّن جزینى عاملى, از شیخ ضیاءالدین على عاملى, از پدرش شمس الدین محمد بن مكّى عاملى (شهید اوّل), از فخر المحقّقین حلّى, از پدرش علامه حلّى, از دایى اش محقّق حلّى, از سیدشمس الدین فخار بن مُعَدّ موسوى حلّى, از شادان بن جبریل قمى, از ابوجعفر طبرى, از ابو على حسن طوسى, از پدرش شیخ طوسى, از ابوعبداللّه محمد بن محمدبن نعمان (شیخ مفید), از ابوجعفرمحمد بن على بن بابویه قمى (شیخ صدوق), از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمى, از ثقةالاسلام كلینى, روایات را به سند متّصل مرحوم كلینى, نقل نموده است.
مؤلف محترم, گاه احادیثى را با ذكر سند و گاه بدون ذكر سند, در مطاوى شرح حدیث(مانند:ص87) بیان مى نماید و در جاى جاى كتاب, مطالب را آكنده از آیات قرآنى و اخبار و احادیث كرده و از هیچ نكته اى, فروگذار ننموده است.
اینك به ذكر چگونگى ترتیب یافتن كتاب مى پردازیم:
1. مؤلف, پس از نقل حدیث, آن را ترجمه تحت اللفظى نموده و از هرگونه تصرّف در متن ترجمه, خوددارى مى ورزد.
2. سپس به شرح اسناد حدیث مى پردازد.
3. آن گاه به شرح لغات حدیث پرداخته است.
4. پس از آن به توضیح اصطلاحات علوم مى پردازد (ص621).
5. مؤلف بزرگوار, از توضیح نكات صرف و نحو و علوم بلاغت, غفلت نورزیده و آنها را در جاى خود, به گونه اى شایسته و بایسته بیان نموده است (مانند: ص236و322).
6. بهره گیرى از آیات قرآن در توضیح مطالب حدیث, در جاى جاى كتاب, مشهود است و فهرست آیات, در پایان كتاب آمده است.
7. مؤلف دانشمند, افزون بر شرح چهل حدیث, به ترجمه و توضیح صدها روایت دیگر در مطاوى شرح پرداخته و بر غناى مطالبْ افزوده است. ایشان در سراسر كتاب, حدیثى را رد نكرده و ضعف مضمون برخى از آنها را به خوبى توجیه كرده است (مانند: ص115). وى, گاه به جمع روایات متناقض و رفع تعارض بین آنها پرداخته (ص192) و گاه به اختلاف نسخه ها و اختیار اصحّ آنها اشاره كرده است (ص540).
8. مؤلف, در بیشتر جاها به موعظه نفس و ارشاد دیگران برخاسته و با آهى كه از سوزِ دل و صمیم قلبش برمى خیزد, دیگران را بیدار مى كند و هشیار مى سازد و آنان را از خطر وساوس شیطانى و تمایلات نفسانى مى آگاهاند و راه درمان بیمارى نفس را مى نمایاند و آدمى را از خطرهایى كه درپیش روى زندگى اوست, بر حذر مى دارد (مانند:ص8, 20و 22).
9. امام بزرگوار, در توضیح مطالب, به دهها نكته عرفانى و فلسفى اشاره كرده و نتیجه گیرى نموده است (از جمله: ص5, 185 و 206).
10. حضرت امام(ره), به دیدگاه هاى مختلف علما در شرح واژه ها اشاره كرده و احیاناً به نقد آن و اختیار قول حق مى پردازد (از جمله:ص62و 344).
این كتاب, براى شانزدهمین بار در سال 1376ش, از سوى مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (همراه با مقدمه, فهارس متعدد, پاورقى هاى مفید و اعراب گذارى و ترجمه عبارات و روایات متن) در هشتصد صفحه به چاپ رسیده است. نیز این كتاب نفیس به عربى, اردو و انگلیسى ترجمه شده و به چاپ رسیده است.
حسن ختام این بخش را دعایى از حضرت امام(ره) در این كتاب شریف كه در صفحه 660 آمده, قرار مى دهیم:
بار خدایا كه قلوب اولیا را به نور محبّت, منوّر فرمودى و لسان عشّاق جمال را از ما و منْ فرو بستى و دستِ فرومایگان خودخواه را از دامن كبریایى كوتاه كردى, ما را از این مستى و غرور دنیا, هشیار فرما و از خواب سنگین طبیعت, بیدار و حجابهاى غلیظ و پرده هاى ضخیم خودپسندى و خودپرستى را به اشارتى پاره كن; و ما را به محفل پاكانِ درگاه و مجلسِ قدس مخلصان خداخواه, بار ده و این دیوسیرتى و درشت گویى و خودآرایى و كج نمایى را از ما بركنار فرما و حركات و سَكَنات و افعال و اعمال و اوّل و آخر و ظاهر و باطن ما را به اخلاص و ارادت, مقرون نما!

پنج شنبه 4/11/1386 - 12:53
خاطرات و روز نوشت

فهرست احادیث

همان گونه كه گفتیم, 33 حدیث از مجموعه احادیث این كتاب, اخلاقى است كه موضوعات آنها عبارت است از: جهاد با نفس, ریا, عُجب, كبر, حسد, حبّ دنیا, غضب, تعصّب, نفاق, هواى نفس و طول آرزو, فطرت, تفكّر, توكّل, خوف و رجا, امتحان مؤمن, صبر, توبه, ذكر خدا, غیبت, اخلاص, شكر, كراهت از مرگ, اقسام طالبان علم, اقسام علم, شك و وسواس, فضیلت علم, عبادت و حضور قلب, لقاء اللّه, وصایاى پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین, اقسام قلوب, عدم معرفت حقیقى خداوند متعال و پیامبر و امامان(ع), یقین (وحرص و رضا), ولایت اهل بیت(ع), و اعمال.
و احادیث اعتقادى و كلامى این مجموعه شریف, درباره مقام مؤمن در نزد خداوند, معرفت اسماى حق تعالى (و مسئله جبر و تفویض), صفات حق, معرفت خدا و رسول و اولى الامر, آفرینش آدم بر صورت خداوند, و خیر و شرّ (و جبر و اختیار) است.
تنها حدیث تفسیرى كتاب, حدیث چهلم (تفسیرسوره توحید و آیات نخستین سوره حدید) است.

پنج شنبه 4/11/1386 - 12:51
خواستگاری و نامزدی

1. شرح چهل حدیث

چهل, یكى از اعداد مقدّس و متبرّك در فرهنگ اسلامى به شمار مى رود. مطابق نصوص قرآنى و روایى بسیار, برخى وقایع, با عدد چهل, ارتباط مستقیم و تنگاتنگ دارند. پیامبر اكرم در چهل سالگى به رسالت مبعوث شد و میقات موسى(ع) با خداى خود, چهل شب به طول انجامید و بنى اسرائیل ـ به سبب نافرمانى خداوند متعال ـ چهل سال در (تَیه), سرگردان ماندند. یونس(ع), چهل روز در شكم ماهى ماند و آدم(ع) به هنگام هبوط, چهل سال از فراق بهشت گریست تا خداوند, توبه اش را پذیرفت و یا در حدیث است كه هركس چهل روز براى خدا كارهایش را با اخلاص انجام دهد, چشمه هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى خواهد شد.1
در احادیث شیعه و سنّى, ارزش فراوان براى عدد چهل, بیان شده است كه اینك درصدد بیان آنها نیستیم. از جمله این احادیث, حدیث مستفیض و مشهور (من حفظ من أمّتى أربعین حدیثاً ینتفعون بها بعثه اللّه یوم القیامة فقیهاً عالماً)2 است. بر مبناى این حدیث شریف, عالمان و محدّثان شیعه و سنّى در طول اعصار و قرون, فراوان, به نگارش اربعینیات پرداخته اند كه ثمره آن, دهها كتاب (چهل حدیث) در زمینه هاى گوناگون اخلاقى, فقهى, فضائل و مناقب امیرالمؤمنین و دیگر موضوعات است.
از معروف ترین اربعین هاى حدیث در میان اهل سنّت, اربعین هاى نواوى, سُلّمى, جامى و قشیرى است, و اربعین هاى شیخ بهایى, قاضى سعید قمى, شیخ منتجب الدین رازى, علامه مجلسى و شهید اوّل, در بین كتابهاى حدیثى امامیه, از شهرت بسزایى برخوردار است.
شرح چهل حدیث حضرت امام خمینى(ره) نیز مجموعه اى دل انگیز و گرانسنگ و آكنده از فواید گوناگون تفسیرى, حدیثى, فلسفى, اخلاقى, اعتقادى و عرفانى است كه امام(ره) در 38 سالگى (محرّم الحرام1358ق) به رشته تحریر درآورده است. مؤلف بزرگوار, پس از آن كه مطالب آن را در مدرسه فیضیه و مدرسه ملاصادق قم (پس از آنكه مأموران شهربانى رضاخان از ادامه تدریس آن در فیضیه جلوگیرى كردند) براى دهها نفر از شاگردان فرزانه خود و بازاریان متدیّن القا فرمود, دست به نگارش آن زد.
این كتاب, در یورش مأموران ساواك شاه به منزل امام خمینى (در 1383ق) به یغما رفت و سالیان بسیار از آن خبرى نبود, تا اینكه پس از پیروزى انقلاب اسلامى, نسخه اى از آن كه متعلّق به مرحوم آیة اللّه آخوند ملاعلى معصومى همدانى (م1398ق) بود, به دست آمد و بارها به چاپ رسید.
سى و سه حدیث از روایات این كتاب, مربوط به اخلاق اسلامى (مُهلكات و مُنجیات) و هفت حدیث آخر در باب اعتقادات و كلام است. روش معظّم له در توضیح احادیث, چنان است كه ابتدا متن حدیث را با سند كامل نقل كرده, معنا مى نماید و پس از آن, كلمات اصلى حدیث ـ و گاه غالب تعبیرات و كلمات آن را ـ شرح مى كند و با استفاده از كتابهاى معتبر لغت (مانند (الصحاح) جوهرى, (قاموس) فیروزآبادى و (المصباح المنیر) فیوّمى) و در برخى موارد, به ذكر نكته هاى نحوى حدیث مى پردازد و در معناى آن, نكاتى را كه در تفسیر روایتْ مؤثّر است, یادآورى مى نماید و سپس به شرح متن, روى مى آورد و در چند (فصل) و گاه (مقام), (تنبیه) و (تتّمه), شرح حدیث را تمام مى كند.

پنج شنبه 4/11/1386 - 12:50
آموزش و تحقيقات

6اهتمام به امور مسلمین

امام صادق علیه السلام: مَن لَم یَهتَمَّ بِأُمور المُسلمین فَلَیس بِمُسلمٍ؛(34) هر كه براى سامان دادن امور مسلمانان همّت نگمارد مسلمان نیست. این حدیث با تعبیرهاى گوناگونى از معصومان علیهم السلام رسیده است.

حضرت صادق علیه السلام از رسول اكرم صلى الله علیه وآله چنین روایت مى كند: «هر كه روزگارش را سپرى كند و به امور مسلمین بى اهتمام و بى اعتنا باشد از آنان نیست و هر كه بشنود نداى مردى را كه فریاد مى زند: اى مسلمانان كمك! ولى به او پاسخ مثبت ندهد، مسلمان نیست». اهتمام به امور مسلمانان به معناى داشتن دغدغه و تلاش براى سامان دادن به كارهاى امت اسلامى و نجات از گرفتارى ها، آن قدر اهمیت دارد كه به منزله روح اسلامیت مطرح شده است.

شیخ حرّ عاملى، فقیهى كه فتواى خویش را عنوان هر فصلى قرار مى دهد و در بیشتر مسائل اخلاقى از همان سرآغاز مى نویسد: «باب استحباب...»، در این جا فتوا داده است: باب وجوب اهتمام به امور مسلمانان. اگر از این غصه بمیرد جا دارد امام على علیه السلام ضمن خطبه جهاد (خطبه 27 نهج البلاغه) مى فرماید: «...

یكى از فرماندهان لشكر غارتگر معاویه به شهر مرزى «انبار» حمله ور شده و حسان بن حسّان بكرى را كشته و سربازان و مرزبانان شما را از آن جا بیرون رانده است. به من خبر رسیده است كه یكى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمانى كه در پناه اسلام جان و مالش محفوظ است، وارد شده و خلخال، دستبند، گردنبند و گوشوارهایشان را كنده و ربوده است.

حالى كه آن ستمدیدگان هیچ وسیله اى براى دفاع، جز گریه و التماس نداشته اند.

اگر به خاطر این حادثه، مسلمانى از تأسف و غصه بمیرد از نظر من سزاوار و بجاست و ملامت نخواهد شد... .

(35) فلسفه فرمانروایى حضرت على علیه السلام و سپاهش روانه جنگ جمل بودند.

نزدیك بصره در «ذى قار» براى آماده سازى نیروها توقف كوتاهى داشتند.

ابن عباس گوید: در آنجا دیدم فرمانده كل قوا، نشسته و كفشش را وصله مى زند.

از من پرسید: ارزش این كفش چقدر است؟ گفتم: ارزشى ندارد، فرمود: «به خدا قسم این را از حكومت شما دوست تر دارم، مگر آن كه حقى را برپا سازم یا باطلى را براندازم»(36). امور مسلمانان گذشته از تأكیدهاى فراوان اسلام بر خدمت رسانى و توجه به مسائل مسلمانان در متن دین راهكارهایى نظیر حج، امر به معروف، نهى از منكر، ولایت، خمس، زكات...

طراحى شده است.

این برنامه هاى عبادى در عبادت خالص خلاصه نمى شوند بلكه از مهم ترین فلسفه هاى برنامه هاى اجتماعى اسلام رسیدگى به مشكلات مسلمانان و خدمت رسانى به آنان است.

گرچه متأسفانه دست طاغوت ها و استعمارگران برخى برنامه هاى اجتماعى را تهى و بى مغز كرده به گونه اى كه از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسم نمانده است.

اواخر ریاست جمهورى بیل كلینتون، در ایّام حج، وى پیامى براى حاجیان فرستاد كه ضمن پا فشارى بر آن دسته از مسائل اخلاقى مثل اخوت، عطوفت، مهربانى، مدارا، عفو و گذشت و...

كه البته صحیح است و مربوط به رفتار درونى مسلمانان با همدیگر مى شود به صورت مرموزى نتیجه گرفته بود: اسلام دین تسامح و تساهل و مهربانى است و باید با دیگران با محبت و لبخند برخورد كنید.

آن زمان جنگ بوسنى و مسأله فلسطین و...

مطرح بود ولى امروز عراق و افغانستان و...

نیز اضافه شده است.

آرى، پیغام غارتگران و دوستانشان، همین است كه سرزمینهاى اسلام را اشغال، ثروتها را تاراج و همه حیثیت و اعتبار وناموس مسلمانان را لگد مال كنند و مسلمانان نیز بى خیال، سرگرم عیش و نوش باشند، مزاحمت نكنند، تا صلح و صفا و امنیت و زندگانى مسالمیت آمیز، فرصت مناسبى در اختیار آنان قرار دهد تا همگان را به بند بكشند، بندهاى اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و... .

نا مسلمانى شخصى در ماه مبارك رمضان، روزه نمى گرفت ولى سحرى مى خورد.

به او گفتند: تو كه نمى خواهى روزه بگیرى، چرا خویشتن را به زحمت مى اندازى؟ در پاسخ گفت: روزه كه ندارم، اگر سحرى هم نخورم كه مطلقاً كافر خواهم بود.

پس بگذار نشانى از مسلمانى در وجودم باشد. سؤال: منظور از «فلیس بمسلم» یعنى نامسلمان قلمداد شدن كسى كه به امور مسلمانان اهتمام نمى ورزد، چیست؟ جواب: یعنى مسلمان حقیقى و كامل نیست.

مسلمانى دو گونه است: الف) اسمى؛ ب) رسمى. مسلمان اسمى، هنگام آمارگیرى، در زمره مسلمانان است و احكام ظاهرى، شامل حالش مى شود، بدنش پاك است، ازدواج با او حرام نیست، ذبیحه اش حلال است و مى توان او را در قبرستان مسلمانان دفن كرد.

نظیر فاسق، منافق، جاسوس بیگانگان كه شناسایى نشده باشد، غیر شیعه، و بسیارى از پادشاهان و سران ستم. مسلمان رسمى كسى است كه مى كوشد تسلیم خداى تعالى باشد و به دستورهاى الهى عمل كند، بدیهى است كه همه مؤمنان در یك درجه نیستند، روایاتى كه «مسلمانى» را نفى مى كند، یعنى مسلمان واقعى نیست و اسلام او بیشتر به كار این دنیا مى آید ؛ مثلاً در روایات آمده است، «تارك الصلات» كافر است، «تارك الزكات» كافر است.

هنگامى كه برخى عرب هاى بیابانى ادعا كردند: ما مؤمن شده ایم، قرآن دستور داد: نگویید مؤمن شده ایم بلكه بگویید: مسلمان شده ایم.(37) پس هر كه به امور مسلمانان بى توجه باشد، مسلمان واقعى نیست، بلكه مسلمان ظاهرى است.

چهارشنبه 3/11/1386 - 14:57
آموزش و تحقيقات

5شرط شیعه بودن

امام صادق علیه السلام مى فرماید: إنّما شیعَتُنا یُعرَفونَ بِخِصال شتّى: بالسّخاء و البذلِ للاخوان و...؛(27) شیعیان ما با خصلت هاى گوناگونى شناخته مى شوند: با سخاوت و بخشش به برادران... .

شیعه در قیامت مقام ارجمندى دارد.

مرحوم شیخ صدوق قدس سره یك كتاب حدیث درباره مقام (فضائل الشیعه) و یك كتاب حدیث درباره صفات و شرایط شیعه بودن (صفات الشیعه)، روایت كرده است. و بیش از آن در بحارالانوار علامه مجلسى قدس سره آمده است.(28) براى آگاهى از فضیلت شیعه، یك حدیث نقل مى شود.

پیامبر خداصلى الله علیه وآله مى فرماید: «روز قیامت براى شیعیان من و شیعیان اهل بیتم كه در دوستى ما خالص اند منبرهایى پیرامون عرش گذارده مى شود و خداى (عزّوجلّ) مى فرماید: «اى بندگان من، سوى من آیید تا كرامت خود را بر شما بگسترانم كه در دنیا اذیت شدید».(29) شرط تشیّع خدمت رسانى از شرایط مهم شیعه بودن است.

امام حسن عسكرى علیه السلام مى فرماید: «شیعیان على علیه السلام آنانند كه از اینكه مرگ به سراغشان آید یا آنان (با استقبال از شهادت) به پیشواز مرگ روند، نمى هراسند؛ شیعیان على علیه السلام آنانند كه برادرانشان را بر خود مقدّم مى دارند، هر چند خود نیازمند باشند...».(30) در محضر امام علیه السلام محمد بن عجلان از محضر امام صادق علیه السلام گزارش مى دهد: مردى وارد شد و سلام كرد، امام علیه السلام از حال برادران و همشهریانش پرسید، آن مرد خیلى خوب تعریف و تمجید كرد.

حضرت پرسید: سرزدن و عیادت توانگران آنها با بینوایانشان چگونه است؟ پاسخ داد: اندك است، امام پرسید: رسیدگى و كمك ثروتمندانشان در آنچه دارند به تهیدستانشان چگونه است؟ پاسخ داد: شما اخلاق و صفاتى را مى فرمایید كه در میان ما نیست.

حضرت فرمودند: پس چگونه آنان خود را شیعه مى دانند.(31) على علیه السلام و یتیمان روزى حضرت على علیه السلام مشاهده نمود زنى مشك آبى به دوش گرفته و مى رود.

مشك آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمناً از وضع او پرسش نمود.

زن گفت: على بن ابى طالب همسرم را به مأموریت فرستاد و او كشته شد و حال چند كودك یتیم برایم مانده و قدرت اداره زندگى آنان را ندارم.

احتیاج وادارم كرده كه براى مردم خدمتكارى كنم. على علیه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتى گذراند.

صبح زنبیل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد.

بین راه كسانى از على علیه السلام درخواست مى كردند كه زنبیل را بدهد تا حمل كنند.

حضرت مى فرمود: روز قیامت اعمال مرا چه كسى به دوش مى گیرد؟ به خانه آن زن رسید و در زد.

زن پرسید: كیست؟ حضرت جواب داد: كسى كه دیروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براى كودكانت طعامى آورده، در را باز كن! زن در را باز كرد و گفت: خداوند از تو راضى شود و بین من و على بن ابى طالب خودش حكم كند.

حضرت وارد شد، به زن فرمود: نان مى پزى یا از كودكانت نگهدارى مى كنى؟ زن گفت: من در پختن نان تواناترم، شما كودكان مرا نگهدار! زن آرد را خمیر نمود، على علیه السلام گوشتى را كه همراه آورده بود كباب مى كرد و با خرما به دهان بچه ها مى گذاشت.

با مهر و محبت پدرانه اى لقمه بر دهان كودكان مى گذاشت و هر بار مى فرمود: فرزندم، على را حلال كن! اگر در كار شما كوتاهى كرده است.

خمیر كه حاضر شد، على علیه السلام تنور را روشن كرد.

در این حال، صورت خویش را به آتش تنور نزدیك مى كرد و مى فرمود: اى على! بچش طعم آتش را! این جزاى آن كسى است كه از وضع یتیم ها و بیوه زنان بى خبر باشد.

اتفاقاً زنى كه على علیه السلام را مى شناخت به آن منزل وارد شد.

به محض اینكه حضرت را دید با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت: واى بر تو! این پیشواى مسلمین و زمامدار كشور، على بن ابى طالب علیه السلام است.

زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگى گفت: یا امیر المؤمنین! از شما خجالت مى كشم، مرا ببخش! حضرت فرمود: از اینكه در كار تو و كودكانت كوتاهى شده است، من از تو شرمنده ام.(32) سفارش هایى از امام باقرعلیه السلام جابر جعفى نقل مى كند: بعد از خاتمه اعمال حج، با جمعى به خدمت امام محمد باقرعلیه السلام رسیدیم، هنگامى كه خواستیم با حضرت وداع كنیم، عرض كردیم توصیه اى بفرماید! فرمود: اقویاى شما به ضعفا كمك كنند! اغنیا از فقرا دلجویى نمایند! هر یك از شما خیرخواه برادر دینى اش باشد. و آنچه براى خود مى خواهد براى او نیز بخواهد! اسرار ما را از نااهلان مخفى دارید، و مردم را بر ما مسلط نكنید! به گفته هاى ما و آنچه از ما به شما مى رسانند توجه كنید؛ اگر دیدید موافق قرآن است، آن را بپذیرید و چنانچه آن را موافق قرآن نیافتید، بر زمین بیاندازید! اگر مطلبى بر شما مشتبه شد، درباره آن تصمیمى نگیرید و آن را به ما عرضه دارید تا آن طور كه لازم است براى شما تشریح كنیم.

اگر شما چنین بودید كه توصیه شد و از این حدود تجاوز نكردید و پیش از زمان قائم ما كسى از شما بمیرد، شهید از دنیا رفته است.

هر كس قائم ما را درك كند و در ركاب او كشته شود، ثواب دو شهید دارد و هر كس در ركاب او یكى از دشمنان ما را به قتل برساند، ثواب بیست شهید خواهد داشت.(33)

چهارشنبه 3/11/1386 - 14:56
آموزش و تحقيقات

4شرط ایمان

پیامبر خداصلى الله علیه وآله از خداى تعالى نقل مى فرماید: ما آمنَ بى مَن مات شَبعاناً و أخوه المُسلم طاوٍ؛(21) كسى كه سیر بخوابد با آنكه برادر مسلمانش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است.

توجه به سایر مسلمانان به قدرى اهمیت دارد كه با ایمان انسان پیوند خورده كه اگر رخت بر بندد، ایمان نیز نمى ماند، و صرف اینكه نام انسان در فهرست آمار مسلمانان و در عمل بى ایمان باشد دردى را دوا نمى كند نظیر گرگ صفتانى كه در قیافه آدمند ولى به قول سعدى: تو كز محنت دیگران بى غمى نشاید كه نامت نهند آدمى حضرت سجادعلیه السلام مى فرماید: «كسى كه سیر بخوابد و نزدش مؤمن گرسنه اى باشد خداى عزّو جلّ گوید: «مَلائكَتى أشهِدُ كُم عَلى هذا العبد، أنّى قد أمَرتُه فَعَصانى، و أطاعَ غَیرى، وَ وَكلتُه إلى عَمَلِه، و عِزَّتى و جَلالى لا غَفَرتُ لَهُ أبداً»؛ فرشتگانم! درباره این بنده شما را شاهد و گواه مى گیرم، به راستى كه به او دستور دادم و نافرمانى ام كرد و از دیگرى اطاعت كرد، و او را به خودش وانهادم [به او كمك نمى كنم ] به عزت و جلالم سوگند هیچ گاه او را نمى آمرزم.(22) امام على علیه السلام: «مِن السّعادَةِ التوفیقُ لِصالِح الأعمال»(23)؛ توفیق كارهاى شایسته و نیكو، از سعادت و خوشبختى است.

مصطفى منفلوطى نویسنده مصرى مى گوید:روزى شخص ژولیده و پریشان حالى را دیدم، دست بر شكم نهاده و از گرسنگى گریه مى كرد.

چند قدم پیش تر رفتم، فرد دیگرى را دیدم كه خمیده، دست بر شكم نهاده و مى نالید. پرسیدم: چه شده است؟ دیدم از پرخورى و فشار و درد معده ناراحت است.

آرى، با نهایت تأسف كم نیستند كسانى كه از مصرف زیاد مواد غذایى به گونه اى در رنجند: چربى خون، اوره، چاقى مفرط و...

دارند و در كنارشان فرزندان فقرا فقط منظره میوه ها و شیرینى ها را مى بینند و بوى غذاها را استشمام مى كنند. پیامبر خداصلى الله علیه وآله: «لَیسَ بِمؤمنٍ مَن باتَ شبعان و جارُه طاویاً»(24)؛ كسى كه سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد مؤمن نیست.

عتاب استاد سید جواد عاملى، فقیه معروف صاحب كتاب مفتاح الكرامه شب مشغول صرف شام بود كه صداى در را شنید. و قتى كه فهمید پیشخدمت استادش سید مهدى بحرالعلوم، دم در است با عجله به طرف او دوید.

پیشخدمت گفت: حضرت استاد، شما را الآن احضار كرده است، شام جلو ایشان حاضر است اما دست به سفره نخواهد برد تا شما بروید.

جاى معطلى نبود.

سید جواد بدون فوت وقت و با شتاب تمام به خانه سید بحرالعلوم رفت، تا چشم استاد به سید جواد افتاد، با خشم و تغیّر بى سابقه اى گفت: سید جواد! از خدا نمى ترسى، از خدا شرم ندارى؟! سید جواد غرق حیرت شد كه چه شده و چه حادثه اى رخ داده، تا كنون سابقه نداشته این چنین مورد عتاب قرار بگیرد، هر چه به مغز خود فشار آورد تا علت را بفهمد ممكن نشد، ناچار پرسید: ممكن است حضرت استاد بفرمایند تقصیر این جانب چه بوده است؟ هفت شبانه روز است همسایه ات و عائله اش گندم و برنج گیرشان نیامده، در این مدت، از بقال سر كوچه خرماى زاهدى نسیه كرده و با آن به سر برده اند.

امروز كه رفته تا باز خرما بگیرد، قبل از آنكه اظهار كند، بقال گفته نسیه شما زیاد شده است.

او هم بعد از شنیدن این جمله خجالت كشیده تقاضاى نسیه كند، دست خالى به خانه برگشته است. و امشب خودش و عائله اش بى شام مانده اند.

به خدا قسم، من از این جریان بى خبر بودم، اگر مى دانستم به احوالش رسیدگى مى كردم.

همه داد و فریادهاى من براى این است كه تو چرا از احوال همسایه ات بى خبرى؟ چرا هفت شبانه روز، آنها به این وضع بگذرانند و تو نفهمى؟ اگر با خبر بودى و اقدام نمى كردى كه تو اصلاً مسلمان نبودى، یهودى بودى. گفتم: مى فرمایید چه كنم؟ فرمود: پیشخدمت من، این سینى بزرگ غذا را بر مى دارد، همراه هم تا دم در منزل آن مرد بروید؟ دم در پیشخدمت برگردد و تو در بزن و از او خواهش كن كه امشب باهم شام صرف كنید.

این پول را هم بگیر و زیر فرش یا بوریاى خانه اش بگذار، و از اینكه درباره او كه همسایه توست كوتاهى كرده اى معذرت بخواه، مجمعه را همانجا بگذار و برگرد.

من اینجا نشسته ام و شام نخواهم خورد تا تو برگردى و خبر آن مرد مؤمن را برایم بیاورى.

پیشخدمت سینى بزرگ غذا را كه انواع غذاهاى مطبوع در آن بود برداشت، و همراه سید جواد روانه شد.

دم در پیشخدمت برگشت و سید جواد پس از كسب اجازه وارد شد.

صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهى سید جواد و خواهش او دست به سفره برد.

لقمه اى خورد و غذا را مطبوع یافت.

حس كرد كه این غذا دست پخت عرب نیست، فوراً دست كشید و گفت: این غذا دست پخت عرب نیست، بنابراین از خانه شما نیامده، تا نگویى این غذا از كجاست من دست دراز نخواهم كرد.

آن مرد خوب حدس زده بود.

غذا در خانه بحر العلوم ترتیب داده شده بود.

آنها ایرانى الاصل و اهل بروجرد بودند و غذا، غذاى عرب نبود، سید جواد هر چه اصرار كرد كه تو غذا بخور، چه كار دارى كه این غذا در خانه كى ترتیب داده شده، آن مرد قبول نكرد و گفت: تا نگویى دست دراز نخواهم كرد.

سید جواد چاره اى ندید، ماجرا را از اوّل تا آخر نقل كرد.

آن مرد بعد از شنیدن ماجرا غذا را تناول كرد؛ اما، سخت در شگفت مانده بود.

مى گفت: من راز خودم را به احدى نگفتم، از نزدیك ترین همسایگانم پنهان داشته ام، نمى دانم سید از كجا مطلع شده است! سرّ خداكه عارف سالك به كس نگفت در حیرتم كه باده فروش از كجا شنید؟!(25) حافظ این داستان با تفصیل بیشتر در كتاب كلمه طیبه محدّث نورى قدس سره و از قول ملا زین العابدین سلماسى كه یكى از یاران نزدیك سید بحر العلوم قدس سره است نقل شده است.(26)

چهارشنبه 3/11/1386 - 14:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته