• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 201
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چطور مى‏توان حقّانيت و صحّت تمام مطالب قرآن را ثابت كرد؟
پاسخ : از آنجا كه ما اعتقاد داريم خداوند صادق بوده و جز كلام راست و درست سخنى نمى‏گويد و هر چه مى‏گويد حق و صحيح است؛ چنانچه اثبات كنيم تمام مطالب قرآن از سوى خداوند متعال بوده و اكنون نيز آنچه به نام قرآن در دسترس همگان است، همان قرآنى مى‏باشد كه از سوى خداوند نازل گشته و هيچ عنصر غيرخدايى - چه به عمد و چه به خطا در آن راه نيافته است، مى‏توانيم اثبات كنيم كه تمام مطالب قرآن حق و صحيح است. براى اثبات اين مدعا، ادله «حجيت صدورى» قرآن مطرح است: T}يكم. قرآن كتاب خدا است؛{T اين مدعا در سطوح مختلف قابل طرح بوده معانى عميق و متعددى دارد: 1. مفاد و محتواى قرآن از سوى خداوند است. 2. تك تك الفاظ نيز از سوى او است. 3. تركيبات اين الفاظ (در قالب آيات) از سوى خداوند است. 4. ترتيب اين آيات (به صورت سوره‏ها) از ناحيه خداوند مى‏باشد. از اين رو وجوه مختلفى براى اعجاز قرآن گفته شده كه مى‏توان آنها را به سه بخش طبقه‏بندى كرد: الف. اعجاز لفظى قرآن، ب. اعجاز محتوايى قرآن، ج. اعجاز قرآن از جهت آورنده آن‏V}نگا: دكتر سيد مصطفى ثامنى، وجوه اعجاز قرآن (مجموعه مقالات دومين كنفرانس تحقيقاتى علوم و مفاهيم قرآن كريم، صص 168 - 178).{V. «اعجاز لفظى» قرآن ثابت مى‏كند كه الفاظ و تركيبات قرآن، الهى است. علاوه بر آنكه روشن مى‏سازد آن مقدار از آياتى كه به يكديگر مرتبط بوده و در يك سياق‏اند، از ناحيه خداوند است. «اعجاز محتوايى» قرآن نشان از عدم وجود اختلاف در قرآن دارد. بعضى از آيات، از غيب و مطالب آينده خبر مى‏دهد و برخى از علوم و معارفى كه لااقل در آن زمان هيچ بشرى نمى‏توانسته به آنها دسترسى پيدا كند. اين نوع اعجاز حقانيت قرآن و آسمانى بودن آن را اثبات مى‏كند. «اعجاز قرآن از جهت آورنده آن» بر اين مطلب تكيه دارد كه رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله فردى امى بوده است و نمى‏توانسته از پيش خود كتابى بياورد. اين نوع اعجاز نيز اثبات مى‏كند كه مفاد قرآن از ناحيه خداوند است. T}دوم. وحى مصون از خطا است؛{T براساس اين دليل اگر كسى به حقيقت وحى توجه نموده و مفاد آن را خوب دريافت كند و تصورى صحيح از آن داشته باشد به مصونيت وحى از خطا اعتراف خواهد كرد. حقيقت «وحى» نوعى علم شهودى و حضورى است كه در آن «حقايق هستى» در محضر شاهد و كاشف حاضر است؛ به خلاف علم حصولى كه فقط صورتى از علوم در ذهن وجود دارد. در واقع اين صورت ذهنى، پلى براى ارتباط با جهان خارج است. از اين رو چون واسطه در نزد ذهن حاضر است، امكان دارد به دليل تفسير اشتباه، در تطبيق آن با صورت خارج به خطا بيفتد. اما در علم حضورى چون نفس معلوم مكشوف و مشهود در نزد عالم كاشف و شاهد حاضر است و واسطه‏اى در كار نيست، امكان خطا معنا ندارد و چون حقيقت وحى كشف و شهود عالم غيب است و از نوع علم حضورى مى‏باشد، در آن خطا معنا ندارد.V}محمد باقر سعيدى روشن، تحليل وحى از ديدگاه اسلام و مسيحيت، صص 22 - 28.{V T}سوم. رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله معصوم است؛{T با توجه به صفات خداوند متعال (علم، قدرت و...) و با عنايت به حكمت نبوت و انزال كتاب‏هاى آسمانى و فرستادن رسولان عقل مى‏گويد كه پيامبر خدا بايد از هرگونه گناه و اشتباه عمدى و هرگونه خطا در هنگام دريافت وحى و رساندن آن به مردم معصوم باشد؛ چرا كه اگر چنين نباشد و پيامبر در هر يك از ساحت‏هاى فوق، معصوم نباشد، اعتماد مردم بر پيام‏رسانى و الهى بودن همه تكاليف و پيام‏ها از ميان مى‏رودV}پژوهشى در عصمت معصومان، ص 109 - 112.{V. در نتيجه با اثبات آنكه قرآن، كتاب خدا و از هر گونه تحريف مصون است، روشن مى‏گردد كه قرآن حاضر از سوى خداوند بر رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله نازل گشته و اين كتاب كلام خدا است. آنچه گفتيم ثابت كرد كه قرآن از سوى خدا است و به طور صحيح و كامل در اختيار ما قررا گرفته است، پس تمام مطالب آن حق و درست است. اما اگر نظر سؤال كننده محترم به كشف حقانيت و صحت تك تك گزاره‏هاى قرآنى است، بايد بگوييم كه اثبات آن به طور مستقيم ممكن نيست؛ زيرا هر چند برخى از گزاره‏هاى دينى را عقل ما به طور مستقيم درك مى‏كند و در دايره داورى تجارب بشرى و علوم قرار مى‏گيرد؛ اما بسيارى از آنها فراتر از گستره عقل و خارج از حوزه نفى و اثبات علوم و تجربه‏هاست. براى مثال خصوصيت نعمت‏هاى بهشتى يا ويژگى جن، ملائكه، موكلاّن جهنم، حوادث عالم برزخ و... در دسترس عقل و دانش بشرى نيست. در اينجا راهى جز پذيرش اعتبار منابعى كه گزارش اين وقايع را داده‏اند وجود ندارد، چنان كه در بسيارى از علوم ادبى و تاريخى نيز از همين روش استفاده شود. بله برخى از همين معارف، از طريق كشف و شهود عرفانى و باطنى به دست مى‏آيد؛ اما اين راهكار، قابل توصيه به عموم مردم و انديشمندان نيست و گستره آن، تمام معرفت‏هاى قرآنى را شامل نمى‏شود.
کد سوال : 202
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : با توجه به اينكه ملائكه بعد زمانى و مكانى ندارند، نزول قرآن به واسطه جبرئيل، چگونه تصور مى‏شود؟
پاسخ : در اين پرسش نزول فرشتگان همسان با نزول و فرود آمدن باران انگاشته شده است! در حالى كه نزول در غالب موارد به اين معنا استعمال نشده و معانى ديگرى دارد. قرآن مجيد مى‏فرمايد: A}«وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»{A؛ V}حجر (15)، آيه 21.{V. در اين آيه نزول اشياء از خزاين الهى چيزى جز مراتب آفرينش آنها نيست؛ زيرا اين مسئله روشن است كه درختان و انسان‏ها از بالاى آسمان بر زمين فرو نمى‏بارند. در مورد قرآن نيز نزول و مشتقات آن مكرر به كار رفته است. در اين موارد نيز روشن است كه قرآن از مكانى در بالا به زمين فرود نيامده است؛ بلكه حقيقتى عِلوى داشته كه مرتبه به مرتبه تنزل يافته تا به وجود لفظى رسيده است. نحوه نزول ملائكه نيز احياناً چيزى متناسب با شكل وجودى آنها است؛ به گونه‏اى كه واسطه فيض خداوند نسبت به انسان‏ها مى‏شوند. البته گاهى بدون تمثّل و گاهى به صورت تمثل است؛ آن گونه كه بر حضرت ابراهيم به عنوان ميهمان وارد شدند.V}ر.ك: ذاريات(51)، آيه 24 تا 28.{V
کد سوال : 203
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : با توجه به آيه شريفه A}«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» {Aآيا تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است؟
پاسخ : درباره كيفيت نزول قرآن، دو گونه آيات در قرآن كريم وجود دارد: يك. آياتى كه بر نزول قرآن در شب قدر و ماه رمضان دلالت دارند؛مانند: آيه 185 سوره «بقره» و آيه 3 سوره «دخان» و آيه 1 سوره «قدر». دو. آياتى كه بر نزول تدريجى قرآن در طول 20 تا 23 سال دلالت دارند؛ مانند آيه 106 سوره «اسراء» و آيه 32 سوره «فرقان». پاسخ‏هايى كه از جانب علماى اهل سنت و شيعه داده شده، به اين صورت است: 1. بيشتر اهل سنت و برخى از علماى شيعه (مانند شيخ مفيد، سيد مرتضى، ابن شهر آشوب) گفته‏اند: كه منظور از نزول قرآن در شب قدر، آغاز و شروع نزول است كه در ماه رمضان بوده است؛ زيرا هر حادثه‏اى را مى‏توان به زمان شروع آن نسبت دادV}ر.ك: محمد هادى معرفت، التمهيد، ج 1، ص 113.{V. از اين رو به نظر اين گروه از علما، طايفه اول از آيات در مقابل مفاد طايفه دوم قرار نمى‏گيرد. 2. برخى گفته‏اند: مقصود از «رمضان»، رمضان خاص نيست؛ بلكه نوع آن است؛ يعنى، در هر شب از هر سال، به اندازه نياز مردم قرآن بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل مى‏شد و جبرئيل آن را به حسب مواقع حاجت، به دستور خدا بر پيامبرش‏صلى الله عليه وآله مى‏خواند. فخر رازى اين احتمال را داده است‏V}ر.ك: التفسير الكبير، ج 5، ص 85.{V. روشن است كه با اين فرض، قرار گرفتن طايفه اول در برابر طايفه دوم منتفى مى‏گردد. 3. به نظر برخى، معناى طايفه اول آيات اين است كه بخش بزرگى از قرآن در ماه‏هاى رمضان نازل شده است و به لحاظ آن، انتساب نزول قرآن به ماه‏هاى رمضان هم صحت پيدا مى‏كندV}ر.ك: سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 2، ص 79.{V. 4. برخى - از جمله شيخ صدوق معتقدند: قرآن به صورت مجموع در يك شب قدر در بيت العزة يا بيت المعمور نازل گرديد. سپس در طول‏20 يا 23 سال به صورت تدريجى بر پيامبر نازل مى‏شد. اين ديدگاه برگرفته از برخى شواهد روايى است؛ چنان كه شيخ صدوق از امام صادق‏عليه السلام نقل مى‏كند: «قرآن يك‏باره بر بيت‏المعمور نازل شده است، آن گاه در طول بيست سال بر پيامبر نازل شده است»V}ر.ك: صدوق، الاعتقادات، ص 101، و بحارالانوار، ج 18، ص 250.{V. در اين ديدگاه، نزول قرآن در بيت‏المعمور (محل جبرئيل) يا بيت‏العزّه تنها بر جبرئيل، ملك موكل وحى انجام گرفته است. بنابراين مراد از نزول قرآن در شب قدر نزول آن بر آسمان مزبور است تا ملك وحى، در زمان مناسب و به تناسب حوادث در اختيار پيامبرصلى الله عليه وآله قرار دهد. 5. برخى ديگر از علماى شيعه (مانند فيض كاشانى و ابوعبداللَّه زنجانى) آسمان چهارم را - كه در روايات شيعه آمده است بر قلب شريف پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله تأويل مى‏كنند و معتقدند: آن حضرت چهار مرتبه «جمادى نباتى، حيوانى و انسانى» را به نهايت رساند تا آنكه حقيقت قرآن بر او نازل شد. علامه طباطبايى اين تأويل را مبرهن كرده و با فرق گذاشتن ميان نزول دفعى و تدريجى، اظهار داشته‏اند؛ «تنزيل» همان نزول تدريجى است كه مرحله قطعه قطعه و مقام تفصيل قرآن را شامل مى‏گردد. اين ديدگاه بر گرفته از برخى شواهد قرآنى است، از جمله: A}«كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ»{A؛ V}هود (11)، آيه 1.{V. علامه طباطبايى علت نياز به نزول دفعى را اين گونه بيان كرده است: «قرآن كريم داراى يك حقيقت والا، روح باطنى و وجود بسيط است؛ همان گونه كه واجد يك حقيقت تفصيل يافته و تجزيه شده در قالب الفاظ و كلمات است. اين بار همان حقيقت بسيط و روح كلى، سر بسته و متعالى قرآن از لوح محفوظ كه مرتبه‏اى از علم الهى است، به صورت دفعى بر جان و روان پيامبر اكرم تجلى نمود،. زيرا كسى كه معلم، مربى، بشير، نذير و رحمت براى عالميان است، بايد سرفصل‏ها، اغراض و اهداف اساسى دعوت و پيام آسمانى و كتاب خويش را به صورت كلى و اجمالى (اجمال در عين كشف تفصيلى) بداند و بر معارف عظيم الهى و آيين هدايت و حقايق عالى خلقت و اسرار وجود آگاهى يابدV}براى آگاهى بيشتر ر.ك: الف. الميزان، ج 2، صص 15 و 18، ج 18، ص 139، ج 14، صص 231 و 232. ب. قرآن در تفسير، تفسير موضوعى، جوادى آملى، صص 72-74.{V. بنابراين علت نزول دفعى قرآن، آگاهى يافتن از اهداف، برنامه‏ها، هدايت‏ها و حقايق به صورت اجمالى و كلى است و پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏بايست از اين گونه علم و فيض غيبى بهره‏مند مى‏شد. البته «نزول تدريجى» و متناسب با حوادث و نيازها، براى تثبيت قلب پيامبرصلى الله عليه وآله تأثير فراوانى داشته و ترتيب نزول آيات الهى براى راهنمايى بشر و ارائه الگو، جهت شكل‏گيرى يك تمدن اسلامى، بسيار راه گشا و كارساز بوده است. از ميان ديدگاه‏هاى مختلف، قول علامه طباطبايى مؤيدات كلامى دارد؛ اما برخى از محققان علوم قرآنى، دلايل او را كامل ندانسته و معتقدند: آنچه به طور مسلم مى‏توان پذيرفت، تنها همان نزول تدريجى است و فضيلت ماه مبارك رمضان، در اين است كه آغاز نزول آياتى از قرآن به عنوان كتاب هدايت بشرى در اين ماه است‏V}ر.ك: محمد هادى معرفت، التمهيد، ج 1، ص 101-121.{V.
کد سوال : 204
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : قرآن در طول 23 سال نازل شده و ترتيب نزول آيات آن به شكل كنونى نبوده است؛ چنان‏كه اولين آيات نازل شده A}«اقرأ باسم ربك الذى خلق»{A است. سؤال اين است كه جمع آورى قرآن به صورت كنونى، به دستور چه كسى، در چه زمانى و چگونه انجام گرفته است؟
پاسخ : درباره نحوه جمع‏آورى و تدوين قرآن، ميان پژوهشگران علوم قرآنى دو ديدگاه وجود دارد: T}يك. در عهد رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم‏{T اين گروه مى‏گويند: قرآن در عهد رسول خداصلى الله عليه وآله و به صورت امروزى (ترتيب آيه‏ها و سوره‏ها) تدوين يافته است. صاحبان اين ديدگاه دلايلى را برشمرده‏اند؛ از جمله: 1-1. مصونيت قرآن از خطر تحريف، بدون تدوين در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله امكان‏پذير نبود؛ چون غير از آن حضرت، كسى به طور كامل به خصوصيات قرآن آگاه نبود. 1-2. تحدّى از جانب قرآن، اقتضا كرد آيه‏ها و سوره‏ها، مطابق نظر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تنظيم شده و به شكل خاصّى درآيد. 1-3. بعضى از روايات دلالت دارد كه عده‏اى در زمان رسول خدا، مشغول اين كار بودند. شعبى مى‏گويد: «شش نفر از انصار، قرآن را در عهد رسول خدا جمع‏آورى كردند: ابى بن كعب، زيد بن ثابت، معاذ بن جبل، ابودرداء، سعيد بن عبيد و ابوزيد». T}دو. بعد از رحلت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم‏{T براساس اين نظر، تدوين قرآن به عصر بعد از رحلت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله برمى‏گردد؛ امكان تدوين قرآن به لحاظ تداوم نزول وحى، در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم وجود نداشت و تا آخرين روزهاى زندگانى آن حضرت نزول آيات قرآن ادامه داشت. تذكر اين نكته ضرورى است كه بين نوشتن آيات و تدوين آن، به عنوان يك كتاب تفاوت وجود دارد. صاحبان اين ديدگاه معتقدند جمع‏آورى قرآن در سه مرحله انجام شده است: مرحله يكم. نظم و چينش آيه‏ها در كنار يكديگر كه شكل‏گيرى سوره‏ها را در پى داشت و در عصر پيامبرصلى الله عليه وآله صورت گرفت. مرحله دوم. جمع كردن مصحف‏هاى پراكنده، در يك جا و تهيه جلد براى آنها كه در زمان ابوبكر انجام شد. مرحله سوم. جمع‏آورى تمامى قرآن‏هاى نوشته شده از سوى كاتبان وحى، براى نگارش يك قرآن به عنوان الگو و ايجاد وحدت قرائت در آن كه در زمان عثمان صورت گرفت. گفتنى است؛ بيشتر علماى اسلام، تدوين در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله را نپذيرفته‏اند. اما عده‏اى از آنان، به تدوين و جمع‏آورى قرآن در زمان آن حضرت معتقد بوده و سه مرحله‏اى بودن و يا تدوين در زمان خلفا را هم به طور كلى رد مى‏كنند؛ از جمله آيةاللَّه خويى‏V}ترجمة البيان، ج 1، ص 346.{V، آيةاللَّه حسن زاده آملى‏V}فصل الخطاب، ص 46.{V، دكتر صبحى صالح‏V}مباحث فى علوم القرآن، ص 73.{V و ... . آيةاللَّه خويى‏رحمه الله در تبيين ديدگاه خود، آورده است: 1. احاديث دلالت‏كننده بر جمع آورى قرآن در غير زمان پيامبرصلى الله عليه وآله با يكديگر در تناقض است. در بعضى ابوبكر، در بخشى ديگر عمر و در بعضى عثمان ذكر شده است. 2. اين روايات، با احاديث دلالت كننده بر جمع قرآن در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله تعارض دارد. 3. احاديث يادشده، با حكم عقل به لزوم اهتمام پيامبرصلى الله عليه وآله در امر جمع و ضبط قرآن مخالف است. 4. اين روايات با اجماع مسلمانان، مبنى بر ثبوت [قطعيت‏] قرآن از طريق تواتر مخالفت دارد. 5. جمع آورى پسينى، نمى‏تواند شبهه تحريف قرآن را به طور كامل از بين ببرد. كسانى كه تدوين را به عهد رسول خدا منسوب نمى‏دانند، ضمن پاسخ به اشكالات ياد شده، بر اين باورند كه گردآورى قرآن، يك حادثه تاريخى است؛ نه مسئله عقلانى؛ از اين رو مى‏بايست در اين باره به نصوص تاريخى مستند مراجعه كرد. اين گروه در مقابل اين سؤال كه چرا تدوين در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله صورت نگرفت، مى‏گويند: پيامبرصلى الله عليه وآله، به ترتيب و جمع آيه‏ها اهتمام داشت؛ ولى گردآورى و ترتيب سوره‏ها، بعد از رحلت آن حضرت صورت گرفت؛ زيرا در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله همچنان انتظار نزول قرآن مى‏رفت. بنابراين با تداوم نزول وحى، جمع‏آورى قرآن در يك جلد كامل، همانند كتاب امكان‏پذير نبود. از اين رو هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله آثار وفات را مشاهده و به انقطاع وحى يقين پيدا كرد، حضرت على‏عليه السلام را به جمع‏آورى قرآن وصيت فرمود. اما متأسفانه پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله، قرآن جمع آورى شده به دست حضرت على‏عليه السلام مورد پذيرش حاكمان وقت قرار نگرفت وجامعه اسلامى تا سال 25 هجرى از داشتن مصحف رسمى محروم ماند! هر چند مصحف‏هاى صحابه بزرگ مورد استفاده قرار گرفت. براساس اين ديدگاه پس از درگذشت پيامبرصلى الله عليه وآله، بزرگان صحابه بر حسب دانش و كفايت خود، به جمع آورى آيات و مرتب كردن سوره‏هاى قرآن دست زدند و هر يك، آنها را در مصحف خاص خود گرد آوردند. به اين ترتيب و با گسترش قلمرو حكومت اسلام، تعداد مصحف‏ها رو به فزونى گذاشت. بعضى مصحف‏ها، به تبع موقعيت و پايگاه جمع كننده آن، مقام والايى كسب كرد؛ به عنوان نمونه مصحف عبداللَّه بن مسعود، مرجع اهل كوفه به شمار مى‏آمد. مصحف ابوموسى اشعرى در بصره و مصحف مقداد بن اسود در دمشق مورد توجّه مردم بود. گردآورندگان مصحف‏ها، متعدد بوده و ارتباطى با يكديگر نداشتند و از نظر كفايت، استعداد و توانايى انجام كار، يكسان نبودند. بنابراين نسخه هر كدام از نظر روش، ترتيب، قرائت و ... با ديگرى يكسان نبود. اين تفاوت‏ها، بين مردم اختلاف ايجاد مى‏كرد. دامنه اختلاف به آنجا رسيد كه حتى در مركز خلافت (مدينه)، معلمان قرآن، شاگردان خود را به صورت‏هاى مختلف تعليم مى‏دادند. اين اختلافات، زمينه تقاضاى صحابه از عثمان را براى يكى كردن مصحف‏ها به وجود آورد. وى ابتدا گروهى متشكل از چهار تن (زيد بن ثابت، سعيد بن عاص، عبداللَّه بن زبير و عبدالرحمان بن حارث بن هشام) را مأمور اين كار كرد. سپس به دليل مخالفت برخى صحابه هشت تن ديگر را بر اين جمع افزود. در اين دوره رياست املاى آيات با صحابى بزرگ پيامبر ابى بن كعب بود. اين گروه مصحف‏ها را از اطراف و نقاط مختلف كشور پهناور اسلامى، جمع كرده و قرآنى را، از بين آنها فراهم آوردند (مشهور به مصحف عثمانى). همه مصحف‏هاى ديگر به دستور عثمان، خليفه سوم، سوزانده يا در آب جوش انداخته شد. از اين مصحف‏ها چند عدد نسخه‏بردارى شد و به همراه قاريان آگاه، به مراكز مهم اسلامى ارسال گرديد تا همگان طبق آنها، به تكثير و تعليم قرآن اقدام كنند.V}براى مطالعه بيشتر ر.ك: الف. معرفت، محمد هادى، تاريخ قرآن، صص 84 - 139؛ ب. راميار، محمد، تاريخ قرآن، ص 407.{V در مصحب عثمانى، چينش سوره‏ها بعد از سوره «فاتحةالكتاب» عبارت است از: سوره‏هاى طولانى، سپس سوره‏هاى «مئين» (سوره‏هايى كه غالباًاز صد آيه بيشترند)، آن‏گاه سوره‏هاى «مثانى» (غالباً كمتر از صد آيه) و سپس سوره‏هاى معضلات (سوره‏هاى كوتاه قرآن) برخى معتقدند: اين چينش - كه به ترتيب طول و درازى سوره‏ها در مصاحف رسمى (عثمانى) وجود دارد در زمان عثمان تنظيم شده است. اما گروهى نيز بر اين باورند كه اين چينش به دستور پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و در زمان آن حضرت به وقوع پيوسته است. گروهى نيز نظريه‏اى ميان اين دو برگزيده‏اند و معتقدند تدوين و چينش سوره‏ها بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله انجام گرفته، ولى ترتيب برخى سوره‏ها مانند حواميم و مسبحات به صورت فعلى، در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله نيز مشهور بوده است.V}ر.ك: حجتى، سيد محمد باقر، پژوهشى در تاريخ قرآن.{V امامان اهل بيت‏عليهم السلام قرآن موجود را تأييد و تلاوت بر اساس آن را سفارش كرده‏اند. علامه طباطبايى در اين باره مى‏نويسد: «حضرت على‏عليه السلام خودش پيش از آن، قرآن مجيد را به ترتيب نزول جمع آورى كرده‏V}اين عبارت علامه دلالت دارد كه چينش سوره‏ها به ترتيب كنونى در زمان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله صورت نگرفت زيرا در اين صورت على‏عليه السلام به گونه‏اى ديگر قرآن را تدوين نمى‏كرد.{V و به جماعت نشان داده بود؛ اما مورد پذيرش واقع نشد و آن حضرت بر هيچ يك از جمع اول و دوم شركت داده نشد. با اين حال هيچ گونه مخالفت ومقاومتى از خود نشان نداد و آن مصحف را پذيرفت و تا زمانى كه زنده بود - حتى در زمان حكومت خود از خلاف دم نزد. همچنين امامان معصوم‏عليهم السلام اعتبار قرآن مجيد موجود را تأييد مى‏كردند و پيوسته در بيانات خود،به آن استناد جسته و به شيعيان دستور مى‏دادند از قرائت‏هاى مردم پيروى كنند ...».V}ر.ك: الف. معرفت، محمد هادى، علوم قرآنى، ص 119؛ ب. حجتى، سيد محمدباقر، پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، ص 235.{V به همين جهت امروز مصحف عثمانى تنها مصحف رسمى دنياى اسلام است.
کد سوال : 205
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : اولين و آخرين سوره و آياتى كه از قرآن نازل شده كدام‏است؟
پاسخ : در مورد اولين آياتى كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد سه ديدگاه وجود دارد:1. پنج آيه اول سوره علق، 2. سوره مدثر، 3. سوره فاتحةالكتاب. بنا بر شواهد و روايات معتبر، اولين آيات نازل شده پنج آيه ابتداى سوره علق بوده و سوره حمد پنجمين سوره‏اى است كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد. بنابر قولى اين سوره اولين سوره كاملى است كه نازل گرديد. در مورد آخرين آيات نازل شده نيز اختلافاتى وجود دارد، طبرسى در مجمع‏البيان در جمع بين اقوال مختلف مى‏نويسد: مفسران مى‏گويند: وقتى آيه A}«إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»{A؛ V}زمر (39)، آيه 30.{V بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد، فرمود: اى كاش! مى‏دانستم اين زمان چه وقتى است؟ بعد خداوند متعال سوره‏هاى «فتح» و «نصر» را نازل كرد و از آن پس پيامبرصلى الله عليه وآله در بين تكبير و قرائت سكوت مى‏كرد و مى‏فرمود: H}«سبحان‏اللَّه و بحمده استغفرالله و اتوب اليه»{H. مردم به رسول خداصلى الله عليه وآله عرض كردند: چنين ذكرى را نمى‏گفتيد؟ فرمود: اين ندا و فرياد جان و روان من است و آن حضرت‏صلى الله عليه وآله پس از نزول اين سوره، يك سال در قيد حيات بود. وقتى كه براى حجةالوداع از مدينه خارج شدند، آيه كلاله‏V}نساء (4)، آيه 176.{V و سپس در حال وقوف در عرفات آيه A}«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»{A؛ V}مائده (5)، آيه 3. {Vنازل گرديد و پس از آن رسول خداصلى الله عليه وآله هشتاد روز در قيد حيات بود. بعد به ترتيب آيه رباV}بقره (2)، آيه 278 - 280.{V در واپسين مرحله A}«وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ»{A؛ V}همان، آيه 281. {Vبه عنوان آخرين آيه نازل شد. آخرين سوره‏اى كه بر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نازل گرديد، سوره توبه است. البته آخرين سوره‏اى كه يكباره و به طور كامل نازل شده، سوره نصر است. ترتيب زمانى نزول آيات نيز به ترتيبى كه الان در قرآن وجود دارد، نبوده؛ بلكه به مقتضاى حوادث و رويدادهاى مختلف گاهى يك آيه يا چند آيه و گاهى نيز يك سوره كامل بر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نازل مى‏شد؛ ولى ترتيب و چينش فعلى آيات قرآن كريم به اتفاق همه مسلمين و به دليل روايات متعدد و اسناد محكمى كه وجود دارد به دستور پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله بوده است.V}ر.ك: حجتى، سيد محمد باقر، پژوهشى در تاريخ قرآن.{V
کد سوال : 206
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : آيا برداشت‏هاى فردى از قرآن صحيح است؟ آيا نمى‏شود بدون مراجعه به كتاب‏هاى تفسيرى، خودمان از قرآن استفاده كنيم؟ مگر قرآن هدايت براى همه نيست؟
پاسخ : قرآن كتابى است با زبان عرفى و در اوج فصاحت و بلاغت و رسايى معنا؛ از اين رو عرب زبانان عصر نزول، بسيارى از معارف قرآن را بدون مراجعه به تفسير، درك مى‏كردند. اما به دلايلى بعضى از ابهامات بر آيات قرآن عارض شد كه ايجاب مى‏كند براى فهم آنها به تفسير مراجعه كنيم: 1. قرآن در كنار حادثه‏ها بود و به وقايعى كه در طول 23 سال‏رسالت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اتفاق مى‏افتاد، نظر داشت و اصول جاودان خود را معطوف به بيان موضع الهى در آن حوادث مى‏كرد. عرب‏هاى معاصر پيامبرصلى الله عليه وآله آن حوادث را درك كرده بودند، اما نسل‏هاى بعد از آن صحنه‏ها دور شدند. 2. قرآن با توجه به مخاطبان اوليه خود، از مثال‏ها و اصطلاحات منطقه‏اى بهره جسته است؛ اگر چه پيام‏هاى آن فرامنطقه‏اى است. گاهى از اين قالب‏ها در فهم بهتر پيام‏ها بسيار كارگشا است. 3. برخى از عبارات قرآنى، مربوط به اديان آسمانى گذشته است؛لذا آشنايى با اعتقادات آنان و محتواى كتاب‏ها و منابع آنان بايسته است. روشن است به دليل ناآگاهى از موارد فوق پرده‏هايى از ابهام، بر عبارات قرآن عارض مى‏شود. مفسران اين پرده‏ها را كنار مى‏زنند، تا مراد خداوند به طور شفاف استخراج و كشف شود. در واقع آنان كار فهم آيات را بر ما ساده و آسان مى‏كنند. در ضمن استخراج مراد آيات قرآن، علاوه بر تفسير به روش‏هاى ديگرى همچون تأويل و تطبيق نيازمند است كه از موضوع بحث خارج است. بنابراين برداشت‏هاى فردى از قرآن زمانى صحيح است كه ابهامات عارض شده بر عبارات قرآن رفع گردد. مراجعه به تفسير به همين منظور صورت مى‏گيرد و اگر آيه‏اى داراى هيچ گونه ابهامى نباشد، نياز به مراجعه به تفسير هم ندارد. تذكر؛ گفتنى است معناى «هدايت بودن قرآن» آن نيست كه بدون دانستن زبان آن و رسيدن به سرچشمه‏هاى قرآنى، بتوانيم از هدايت آن بهره گيريم. همان طور كه استفاده از آب كه مايه حيات است، گاه نيازمند حفر چاه وكنار زدن لايه‏هاى خاك و سنگ از روى آن است. بنا بر آنچه گفته شد؛ بهره‏مندى از معارف قرآن تا حدودى براى همگان ممكن است؛ امّا براى فهم قرآن - به عنوان منبع اساسى معرفت دينى بايد ابزارهاى خاص آن را بيابيم و حدود استفاده از آنها و ميزان تأثير و اعتبار آنها را بدانيم. مهم‏ترين اين ابزارها عبارت است از: T}1. ادبيات و قواعد زبان‏شناختى‏{T براى درك سخن هر گوينده و نقطه آغاز تفاهم، آگاهى از قواعد اوليه مربوط به زبان و لغت او ضرورى است؛ از اين رو بايد اطلاعاتى كافى و عميق از ادبيات اين زبان، داشت. در ادبيات نيز فهم معناشناسى واژه‏ها، آشنايى به علم صرف و علم نحو - كه جايگاه تركيبى كلمات را در ساختار جملات مشخص مى‏سازد و اطلاع از علم معانى و بيان و بديع - كه در زيباسازى كلام حاوى قواعد مهمّى است بايسته است. T}2. آشنا بودن به مضمون و سياق خود قرآن‏{T در قرآن قرينه‏هايى هست كه بعضى پيوسته و برخى ناپيوسته است و براى فهم مقصود هر گوينده، مناسب‏ترين شيوه آن است كه سخنان گوناگون خود او را در كنار هم و مرتبط با هم بنگريم و اين شيوه در ارزيابى و نتيجه‏گيرى مفيد است. T}3. سنت معصوم‏عليه السلام‏{T از جمله شئون پيامبرصلى الله عليه وآله و امامان‏عليهم السلام تبيين مقاصد كتاب الهى است: A}«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»{A.V}سوره نحل (16)، آيه 44. {Vعلامه طباطبايى مى‏نويسد: «آيه مباركه دليل بر حجّيت سخن پيامبر اكرم در شرح آيات قرآن كريم است»V}الميزان، ج 12، ص 261.{V . سنّت و سخن معصوم‏عليه السلام در تفسير و تبيين قرآن و تعليم شيوه تفسير به مردم و تبيين تأويل و تعليم راهيابى به بطون قرآن، نقش اساسى دارد. T}4. عقل و تفكر خلاق‏{T مفسّر و بهره گيرنده از قرآن، بايد عقل فعّال و تفكّر خلاق داشته باشد تا بتواند از اين ابزار به طور صحيح و دقيق، معارف دينى را از آيات قرآنى استفاده كنند؛ براى مثال در معارف عقلى قرآن، درك بديهيات و مسلمات عقلى و به كار بستن آنها و در معارف اخلاقى آن، توجه به اصول اخلاقى، بايسته است. T}5. جامع نگرى‏{T گفتنى است دين مجموعه عقايد و آموزه‏هايى است كه بايد با هم سازگار باشد؛ ازاين‏رو در برداشت از قرآن، بايد هر مفهوم قرآنى، در مجموعه آموزه‏هاى دينى - كه از منابع اصلى به دست آمده نگريسته شود. فهم عميق معانى قرآن، نياز به تلاش علمى بسيار دارد؛ از اين رو مفسرانى موفق بوده‏اند كه كوله‏بارى از پيشينه علمى و تحقيقى بر دوش آنان بوده است.V}براى آگاهى بيشتر در اين زمينه به كتاب‏هاى علوم قرآنى مراجعه شود؛ از جمله: الف. دزفولى، كمال، شناخت قرآن؛ ب. بهشتى، محمدحسين، روش برداشت از قرآن؛ ج. سعيدى روشن، محمدباقر، علوم قرآنى.{V
کد سوال : 207
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : آيا تفسير نمادين از قرآن صحيح است؟ آيا مى‏توان داستان حضرت آدم‏عليه السلام و فرشتگان را سمبليك دانست؟
پاسخ : نخست بايد توجه كرد كه گاهى منظور از «سمبل و نماد»، طرح بعضى داستان‏ها و توصيف برخى از شخصيت‏ها به عنوان يك ايده و آرمان است؛ بدون اينكه واقعيت خارجى داشته باشد. چنان كه در تعريف «سمبوليك» گفته‏اند: چيزى كه داراى ارزش و كارآيى خاص خود نيست و نشانه و مظهر چيز ديگرى است. «سمبوليسم» نيز شيوه‏اى است كه در حدود سال 1880 در ادبيات پيدا شد؛ به گونه‏اى كه برخى شاعران معتقد بودند: شعر بايد از راه آهنگ كلمات، حالات روحى و احساسات را به خواننده يا شنونده القا كنند»V}ر.ك: رضا زمرديان، فرهنگ واژه‏هاى قبل اروپايى در فارسى.{V. اما گاهى منظور از «سمبل و نماد» انتقال يك پيام ويژه - خارج از حصار زمان و مكان و ارائه الگوى تمام عيار، در قالب بيان يك داستان واقعى و توصيف يك شخصيت حقيقى است. با توجه به شأن كلام خدا و شواهد تاريخى و بيانات پيامبر و امامان‏عليهم السلام آنچه در قرآن مجيد آمده، نوع دوم است. نمونه آشكار داستان‏هاى نمادين قرآن، داستان آفرينش و خلافت حضرت آدم‏عليه السلام و سجده فرشتگان و استكبار شيطان است. داستان حضرت آدم‏عليه السلام اگر چه به طور واقعى اتفاق افتاده است؛ ولى توانايى حضرت آدم‏عليه السلام بر تعليم اسما و نيل به مقام خلافت الهى، منحصر در شخص ايشان نيست؛ چه اينكه تعظيم فرشتگان در برابر آدم‏عليه السلام و وسوسه و استكبار شيطان در برابر او نيز منحصر به شخص حضرت آدم‏عليه السلام نيست؛ بلكه او به عنوان نمادى از آدميت و جايگاه بشر در نظام هستى مطرح است. چنان كه علامه طباطبائى‏رحمه الله در تفسير الميزان مى‏فرمايد: «خلافت نامبرده اختصاصى به شخص آدم‏عليه السلام ندارد؛ بلكه فرزندان او نيز در اين مقام با او مشتركند. آن وقت معناى تعليم اسما اين مى‏شود كه: خداوند متعال اين علم را در انسان‏ها به وديعه سپرده است؛ به طورى كه آثار آن وديعه به تدريج و به طور دائم از اين نوع موجود سربزند»V}ر.ك: محمدباقر موسوى همدانى، ترجمه الميزان، ج 1، ص 220 و 221.{V. همچنين ايشان مى‏فرمايد: «پس اگر آن روز ملائكه را وادار كرد تا براى آدم سجده كنند، از اين جهت كه خليفه خدا در زمين است، در حقيقت اين حكم سجده شامل همه افراد بشر مى‏شود و در حقيقت سجده ملائكه براى خصوص آدم، از اين باب بوده كه آدم قائم مقام و نمونه و نايب از همه جنس بشر بوده است»V}همان، ص 250 و ر.ك: عبدالله جوادى آملى، تفسير ترتيبى، سوره بقره، ذيل آيات 30 - 38.{V. با توجه به آنچه گفته شد، مطالب نمادين در قرآن وجود دارد و آميخته با حقيقت و داراى واقعيت است. چه بسا برخى از صاحب نظران با توجه به غيرمادى بودن فرشتگان و شيطان، سجده فرشتگان و گفت و گوها و استكبار ورزيدن او را دور از ذهن بدانند و به سمبليك بودن اين داستان اعتقاد داشته باشند! در پاسخ بايد گفت: با استفاده از آيات قرآن، تمثّل فرشتگان براى انجام دادن مأموريت‏هاى الهى بارها اتفاق افتاده است. چنان كه در داستان‏حضرت مريم‏عليها السلام مى‏خوانيم: A}«فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا»{A؛ V}مريم (19)، آيه 17.{V؛ «پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به [شكل‏] بشرى خوش اندام بر او نمايان شد». همچنين در داستان حضرت ابراهيم و لوطعليه السلام آمده است كه فرشتگان مأمور عذاب الهى به صورت انسان، ميهمان آن دو پيامبر شدندV}ر.ك: هود (11)، آيه 69 - 81.{V. بنابراين در صورت آشنايى با فرهنگ قرآن و خارج ساختن خود از حصارهاى تنگ مادى، به خوبى آشكار مى‏شود كه نمادين بودن بعضى از مطالب قرآنى، با واقعى بودن آنها سازگارى دارد. يكى از پژوهشگران مى‏نويسد: «قرآن كريم در عين حال كه از واقعيات سخن مى‏گويد، بيانش «رمزى و سمبليك» است؛ بدين معنا كه از بيان امور خارجى واقعى - علاوه بر واقعيت معانى هدايتى و تربيتى را اشاره دارد و از دل واقعيت نقبى به درون حقايق متعالى مى‏زند، لذا «واقعيت و پيام» را با هم جمع كرده است... براى مثال تعبير A}«فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»{A؛ V}طه (20)، آيه 12.{V به ظاهر در آوردن كفش‏ها را مطرح مى‏كند؛ چرا كه حضرت موسى در وادى مقدس «طوى» قرار دارد و در مكان مقدس نبايد با كفش رفت. اين معناى ظاهرى در عين حال كه واقعاً جزء دستور خداوند است، ليكن تمام مطلب نيست؛ بلكه به «رفع دو خوف» نيز اشاره دارد: يكى خوف از تلف شدن همسرش است كه در حال زايمان به سر مى‏برد و ديگرى خوف از فرعون است كه فكرش را به خود مشغول داشته است»V}ر.ك: ولى اللَّه نقى پور، تدبّر در قرآن، ص 292.{V. در آيه بحث از خوف نشده؛ بلكه دو معنا در عبارت «نعليك» هست: نخست، معناى ظاهرى كه ادب ظاهرى و بيرون آوردن كفش است. دوم، معناى نمادين كه ادب روحى و فراغت دل از ياد غير خدا (حتى زن و دشمنان است. در پايان؛ توجه به اين نكته بايسته است كه: براى برداشت‏هاى نمادين از آيات قرآن، علاوه بر اينكه نبايد واقعيت را ناديده گرفت؛ براى دور ماندن از انحراف و التقاط نيز بايد آشنايى كافى با ديگر آيات قرآنى و سخنان معصومين و مفسران داشت. در برخى از روايات اسلامى، از ظاهر و باطن قرآن ياد شده است؛ مى‏توان گفت باطن همان معناى لازم و در طول معناى ظاهرى آيات است كه در اينجا به عنوان زبان نمادين شناخته شده است. گفتنى است شناخت معانى انتزاعى و عام از آيات، نه تنها دانشى فراتر از اطلاع نسبت به ظاهر آيات قرآن و ظاهر سخنان معصومان و مفسران لازم دارد؛ بلكه نيازمند شناخت عناصر اصلى و نقش آفرين در عبارت و جداسازى آنها از عناصر غير اصيل و غير مرتبط با مقصود آيات است. به علاوه گاه در زبان رمزى و نمادين، به مناسبت آيه‏اى، ذهن مفسر به مطلب ديگرى منتقل مى‏شود. اين انتقال‏ها به عنوان تفسير شناخته نمى‏شود؛ بلكه از باب تداعى معانى است. براى مثال وقتى خداوند به حضرت موسى امر مى‏كند: «به سوى فرعون برو كه او طغيان كرد»؛ از خواندن اين آيه، به ذهن تداعى مى‏شود كه به سوى نفس برو و آن را موعظه و تذكر بده؛ چرا كه طغيان كرده است.
کد سوال : 208
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : آيا رمزى بودن برخى آيات قرآنى، هميشگى است؟ يا امكان معنادار شدن آن وجود دارد؟
پاسخ : هر چه زمان مى‏گذرد و توانايى علمى انسان افزايش مى‏يابد، دريچه‏هاى جديدى از معارف قرآنى رو به سوى او گشوده مى‏شود تا آنجا كه بنا بر بعضى از روايات، آياتى در قرآن مجيد وجود دارد كه تنها مردم آخرالزمان از مفاهيم ژرف آن بهره‏مند مى‏گردند. چنان كه در تفسير الميزان از اصول كافى نقل شده است: امام سجادعليه السلام فرموده است: H}«ان‏اللَّه عزوجل عَلِمَ ان يكون فى آخرالزمان اقوام متعمقون فانزل‏اللَّه تعالى: A}«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»{A والايات من سورة الحديد الى قوله A}«عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»{A»{H؛ «همانا خداوند - عزوجل مى‏دانست كه در آخرالزمان، مردمى ژرف‏انديش خواهند بود؛ به همين جهت آيات A}«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»{A و آيات سوره حديد تا A}«عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»{A را نازل فرمودV}الميزان، ج 19، ص 154.{V. اين از ويژگى‏هاى اعجازآميز قرآن مجيد است كه براى بشر - در دوران‏هاى مختلف زندگانى او پيام دارد و هيچ‏گاه كهنه نمى‏شود.فزونى توانايى علمى و افزايش درك بشرى از معارف الهى، ثمره فرآيندى است كه از تكامل علوم انسانى و كشف و پيشرفت در علوم تجربى حاصل شده است. به گونه‏اى كه بعضى از آيات كه براى مردمان قرن‏هاى گذشته غيرقابل توجّه بوده است و يا شناخت سطحى درباره آن داشته‏اند، امروزه بسيار معنادار شده و اشارات آن براى صاحبان علم و معرفت، بسيار راه‏گشا و اعجازآميز بوده است. به عنوان نمونه يكى از آياتى كه در ميان برخى از مسلمانان زمان‏هاى گذشته و حتى امروز، جنبه رمزى به خود گرفته، اين‏آيه شريفه است كه: A}«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ‏مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً»{A؛ V}معارج (70)، آيه 40.{V ؛ «و درباره روح از تو مى‏پرسند، بگو: روح از [سنخ ]فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است».در صورتى كه برخى ديگر از بزرگان - از جمله علامه طباطبايى چندين صفحه درباره تفسير اين آيه پرداخته است. همچنين با پيشرفت علوم تجربى و گذشت زمان، مطابقت برخى از آيات با واقعيت كشف شده و اعجازعلمى قرآن به اثبات رسيده است؛ مانند آيه شريفه: A}«رَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ»{A؛ V}معارج (70)، آيه 40.{V؛ «پروردگار خاوران و باختران». اين آيه از تعدد مشرق‏ها و مغرب‏ها به مركزيت زمين و وجود كرات ديگر اشاره دارد. همچنين گاهى‏با پيشرفت علوم تجربى، معناى برخى از آيات به گونه‏اى شفاف‏تر آشكار مى‏گردد. بنابراين از آنجا كه قابليت‏هاى فزون‏تر معرفتى و پيشرفت‏هاى علمى و كشفيات جديد، در رفع بعضى از خرافات و موهومات مؤثر است و در دفع بسيارى از اشكالات و مشكلات تفسيرى به ما كمك مى‏كند، برخى از بزرگان توصيه كرده‏اند با فاصله هر چند سال، تفسيرى جديد از قرآن نگاشته شود (به نقل از علامه طباطبايى) و از آنجا كه پيشرفت زمان و تحولات فرهنگى جامعه و اعلام نيازهاى نسل نو، تأثيرات خاصى بر ذهن پژوهشگر و مفسر قرآن مى‏گذارد، گريزى نيست كه با تلاشى پيگير، معارف عميق‏ترى از قرآن استخراج گردد و با ادبيات روز و قالبى نو عرضه گردد. گاهى از اين روزآمد شدن تفسير و الهام‏گيرى از تحولات فرهنگى و علمى، به «تفسير عصرى» ياد مى‏شودV}سيد محمد على ايازى، قرآن و تفسير عصرى.{V. البته اين انگيزه بسيار مبارك و پرفايده است؛ به شرط اينكه حوزه‏هاى معرفت‏شناسى علم و دين باز شناخته شود و از تحميل يافته‏هاى ذهنى و علم زدگى بر آيات قرآنى، خوددارى گرددV}براى آگاهى بيشتر ر.ك: الف. تفسير الميزان، ج 3، صص 28 - 135؛ ب. مهدى هادوى تهرانى، مبانى كلامى اجتهاد؛ ج. على ربانى گلپايگانى، معرفت‏شناسى؛ د. هادى معرفت، التمهيد، ج 6؛ ه. محمد على رضايى، تفسير علمى قرآن.{V.
کد سوال : 209
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : قرآن براى هدايت همگان به خصوص گمراهان و كافران است؛ پس چرا در برخى آيات گفته شده كافران از هدايت قرآن محرومند و هدايت نمى‏شوند؟
پاسخ : نخست بايد دانست، گاهى كفر و گمراهى به جهت ناآگاهى و نادانى‏است و گاهى به جهت حق‏ستيزى و هواپرستى نوع اول را در اصطلاح «كفر و جهل» بسيط و غيرعمدى مى‏گويند و نوع دوم را كفر و جهل مركب و عمدى مى‏گويند. گروه اول از طريق آگاهى بر آيات قرآن هدايت پذيرند؛ اما گروه دوم به سوء اختيار خود حق ستيزند و آيات قرآن در دل‏هايشان نفوذ نمى‏كند. از اين رو خواندن قرآن همان گونه كه براى پيامبرصلى الله عليه وآله و انسان‏هاى پاك‏دل، حجاب‏ها را برمى‏دارد؛ براى عده‏اى حجاب است. در اين زمينه خداوند سبحان به پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: A}«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً»{A؛ V}اسراء (17)، آيه 45.{V؛ وقتى تو قرآن تلاوت مى‏كنى‏بين تو و ديگران حجابى است كه تو را نمى‏بينند و خود اين حجاب هم‏مستور است». حجاب گاهى مادى و جسمانى است، (مانند ديوار، سنگ و پرده) و گاهى معنوى و نامحسوس است (مانند گناه و غفلت كه انسان گنه‏كار آنها را نمى‏بيند ولى آنها مانع مشاهده جمال حق مى‏شود). از اين رو امام زين‏العابدين‏عليه السلام به پيشگاه خداوند عرض مى‏كند: H}«و انِّك لا تَحتَجب عن خَلقك اِلا أن تحَجبهم الأعمال دونك»{H؛ V}مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.{V. حجاب كفر عمدى، مانع از اين است كه كافران، كلام الهى را ادراك كنند. قرآن مى‏فرمايد: «واى به حال منكران! آنان كه روز جزا را تكذيب مى‏كنند، در صورتى كه آن روز را كسى تكذيب نمى‏كند، مگر ظالمان و بدكاران ستيزه گر كه وقتى آيات ما بر آنها تلاوت شود، گويند: اين سخنان افسانه پيشينيان است! چنين نيست، بلكه ظلم و بدكارى‏هايشان بر دل‏هاى آنان غلبه كرده است»V}مطففين (83)، آيات 10 - 14.{V. به همين جهت در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد: A}«وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ»{A؛ V}انعام (6)، آيه 7.{V؛ «و اگر فرستاده بوديم بر تو كتابى در كاغذى آن را با دست‏هايشان لمس مى‏كردند، باز كافران مى‏گفتند: اين نيست مگر جادوى آشكار». در مورد عمل بد و گناه نيز همين طور است. انسان با تكرار گناه و انس با آن، گوش شنوايى نسبت به مطالب خلاف آن نخواهد داشت. هر بار تكرار گناه موجب رسوخ بيشتر علاقه و شيفتگى به عمل باطل مى‏گردد و انسان را از فضاى مصلحت دورتر و به كانون ميل نزديك‏تر مى‏كند و در نتيجه به جايى مى‏رساند كه هر آيت و نشانه خلاف اين خواست و ميل را دروغ بداند؛ بلكه به سخره بگيرد؛ از اين رو قلب چنين شخصى اصولاً از درك و شهود آيات الهى محروم مى‏شود. نظير جسمى كه به دليل خوردن سم مبتلا به اسهال شده و بهترين ميوه‏هاى شيرين به حال او ضرر دارد؛ بلكه بيماريش را تشديد مى‏كند. قرآن در اين مورد مى‏فرمايد: A}«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَساراً»{V/28 ³½C ,)71( ¾Ao{A؛ «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى‏كنيم و ستمگران را جز خسران و زيان نمى‏افزايد». و در آيه ديگر مى‏خوانيم: A}«ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»{A؛ V}روم (30)، آيه 10. {V؛ «پس فرجام آنان كه بد كردند، تكذيب آيات خدا شده و آنان كسانى بودند كه آيات را استهزا مى‏كردند».
کد سوال : 210
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : اگر قرآن براى همه زمان‏ها و مكان‏ها است؛ چرا از اصطلاحات و فرهنگ رايج عربستان بهره برده است؟
پاسخ : قرآن در بيان پيام و آموزه‏هاى خود، از زبان عربى و الفاظ، عبارات و مثال‏هاى رايج بين مردم عرب آن زمان استفاده كرده است؛ ولى آنچه فرهنگ‏ساز است، پيام آن مثال‏ها و عبارات است و «پيام‏ها» فراتر از محدوديت زمان، مكان و قوم خاصى است. روشن است كه اهداف قرآن، در آن مثال‏ها و مصاديق محدود نمى‏گردد؛ ولى براى تفهيم و محاوره، گريزى از آنها نيست. پس مفاهيم و معانى بلند و ژرف، از رهگذر آن مصاديق، پى‏گيرى مى‏شود و اين اهداف همان نتايج معرفتى، اخلاقى و هدايتى است كه عموم مردم را شامل مى‏گردد؛ چرا كه مسائل تربيتى و هدايتى، نمى‏تواند در مكانى خاص و يا زمانى معين محصور شود. بنابراين عربى بودن قرآن و به كارگيرى بعضى از مثال‏هاى رايج در حجاز، به جهت آن است كه مخاطبان اوليه قرآن، مردم آن سامان بودند. اما زبان عربى، موجب محدوديت ارسال پيام و بيان اهداف قرآن به مردم عرب نيست؛ بلكه براى همگان و به طور هميشه، قابل استفاده است و اين دو با هم منافات ندارد؛ چنان كه در آيات نخستين سوره ابراهيم‏عليه السلام آمده است: A}«الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ... وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ‏لِيُبَيِّنَ لَهُمْ»{A؛ V}ابراهيم (14)، آيه 1 و 4.{V؛ «كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را از تاريكى‏ها به سوى روشنايى بيرون آورى ... و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم». پس با توجه به اينكه قرآن، بيانگر همه چيز است‏V}نحل (16)، آيه 89.{V و محدود در زمان و مكان مشخصى نيست‏V}ص (38)، آيه 87 و انبياء (21)، آيه 107.{V و همه را به تدبر و انديشه در معانى خود دعوت كرده است؛V}ص (38)، آيه 29.{V معلوم مى‏شود كه واژگان اختصاصى، محدوديتى در ارتباط با اهداف بلند آن پديد نمى‏آورد و اگر چنين تأثيرى هم داشته باشد، با توجّه به بطون قرآن، جايگاه خود را نزد هر مخاطبى حفظ خواهد كرد. اين از ويژگى‏ها و معجزات قرآن است كه گاهى از عبارات و زبان ويژه يك منطقه، استفاده مى‏كند؛ ولى براى ساير مناطق و فرهنگ‏ها نيز قابل برداشت است و گاهى تعبيرات را به گونه‏اى مى‏آورد كه چند منظوره بوده و همه آنها پذيرفتنى است.V}ر.ك: مطهرى، مرتضى، آشنايى با قرآن، ج 4، ص 134.{V البته در قرآن تنها برخى از نمونه‏هاى رايج در منطقه حجاز، گزينش و از آنها ياد شده است. اين موارد به گونه‏اى است كه علاوه بر ملموس بودن براى عرب‏ها، مورد پذيرش جامعه بشرى و قابل توجه براى ديگران‏نيز مى‏باشد. به عنوان مثال اگر از دقت و تأمل در شتر - كه جايگاه ويژه‏اى‏در زندگى ساكنان شبه جزيره دارد ياد شده است A}«أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ‏كَيْفَ خُلِقَتْ»{A؛ V}«آيا به شتر نمى‏نگرند كه چگونه آفريده شده است»: غاشيه (88)، آيه 17.{V؛ علاوه بر پيام كلى (دقت در آفريده‏هاى خدا در هر مكان و نقطه از جهان) پيام ويژه‏اى نيز دارد و آن اينكه دقت در ويژگى‏هاى اين حيوان، حتى براى مردم مناطق ديگر نيز اسرار بسيارى را روشن خواهد ساخت. عربى بودن زبان قرآن نيز اگر چه به جهت بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله در ميان‏عرب زبانان بوده است؛ اما خود زبان عربى داراى امتيازات فراوانى نسبت به زبان‏هاى ديگر است و چه بسا حكمت خداوند بر اين اساس بوده كه دين خاتم و كامل خود را به زبان كامل و مبين به ظهور رساند. همچنين استفاده از زبان يك قوم، غير از استفاده از فرهنگ آن قوم‏است. قرآن اگرچه به زبان عربى است؛ ولى فرهنگ نوينى را با خود به همراه آورده و در موارد بسيارى، با عناصر فرهنگى حاكم بر شبه جزيره،به مخالفت برخاسته و آنها را نسخ كرده است. علاوه بر اين قرآن براى خود، زبان و ادبيات مستقلى دارد. اسلوب آن پديده‏اى بى‏نظير درادبيات عرب است. زبان قرآن، ويژگى‏هاى خاصى دارد؛ از جمله اينكه زبان فطرت بشرى است، از همين رو پيام آن براى همه انسان‏ها، قابل درك و پذيرش است.