کد سوال : 201
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چطور مىتوان حقّانيت و صحّت تمام مطالب قرآن را ثابت كرد؟
پاسخ : از آنجا كه ما اعتقاد داريم خداوند صادق بوده و جز كلام راست و درست سخنى نمىگويد و هر چه مىگويد حق و صحيح است؛ چنانچه اثبات كنيم تمام مطالب قرآن از سوى خداوند متعال بوده و اكنون نيز آنچه به نام قرآن در دسترس همگان است، همان قرآنى مىباشد كه از سوى خداوند نازل گشته و هيچ عنصر غيرخدايى - چه به عمد و چه به خطا در آن راه نيافته است، مىتوانيم اثبات كنيم كه تمام مطالب قرآن حق و صحيح است. براى اثبات اين مدعا، ادله «حجيت صدورى» قرآن مطرح است:
T}يكم. قرآن كتاب خدا است؛{T
اين مدعا در سطوح مختلف قابل طرح بوده معانى عميق و متعددى دارد: 1. مفاد و محتواى قرآن از سوى خداوند است.
2. تك تك الفاظ نيز از سوى او است.
3. تركيبات اين الفاظ (در قالب آيات) از سوى خداوند است.
4. ترتيب اين آيات (به صورت سورهها) از ناحيه خداوند مىباشد.
از اين رو وجوه مختلفى براى اعجاز قرآن گفته شده كه مىتوان آنها را به سه بخش طبقهبندى كرد: الف. اعجاز لفظى قرآن، ب. اعجاز محتوايى قرآن، ج. اعجاز قرآن از جهت آورنده آنV}نگا: دكتر سيد مصطفى ثامنى، وجوه اعجاز قرآن (مجموعه مقالات دومين كنفرانس تحقيقاتى علوم و مفاهيم قرآن كريم، صص 168 - 178).{V.
«اعجاز لفظى» قرآن ثابت مىكند كه الفاظ و تركيبات قرآن، الهى است. علاوه بر آنكه روشن مىسازد آن مقدار از آياتى كه به يكديگر مرتبط بوده و در يك سياقاند، از ناحيه خداوند است.
«اعجاز محتوايى» قرآن نشان از عدم وجود اختلاف در قرآن دارد. بعضى از آيات، از غيب و مطالب آينده خبر مىدهد و برخى از علوم و معارفى كه لااقل در آن زمان هيچ بشرى نمىتوانسته به آنها دسترسى پيدا كند. اين نوع اعجاز حقانيت قرآن و آسمانى بودن آن را اثبات مىكند.
«اعجاز قرآن از جهت آورنده آن» بر اين مطلب تكيه دارد كه رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله فردى امى بوده است و نمىتوانسته از پيش خود كتابى بياورد. اين نوع اعجاز نيز اثبات مىكند كه مفاد قرآن از ناحيه خداوند است.
T}دوم. وحى مصون از خطا است؛{T
براساس اين دليل اگر كسى به حقيقت وحى توجه نموده و مفاد آن را خوب دريافت كند و تصورى صحيح از آن داشته باشد به مصونيت وحى از خطا اعتراف خواهد كرد. حقيقت «وحى» نوعى علم شهودى و حضورى است كه در آن «حقايق هستى» در محضر شاهد و كاشف حاضر است؛ به خلاف علم حصولى كه فقط صورتى از علوم در ذهن وجود دارد. در واقع اين صورت ذهنى، پلى براى ارتباط با جهان خارج است. از اين رو چون واسطه در نزد ذهن حاضر است، امكان دارد به دليل تفسير اشتباه، در تطبيق آن با صورت خارج به خطا بيفتد. اما در علم حضورى چون نفس معلوم مكشوف و مشهود در نزد عالم كاشف و شاهد حاضر است و واسطهاى در كار نيست، امكان خطا معنا ندارد و چون حقيقت وحى كشف و شهود عالم غيب است و از نوع علم حضورى مىباشد، در آن خطا معنا ندارد.V}محمد باقر سعيدى روشن، تحليل وحى از ديدگاه اسلام و مسيحيت، صص 22 - 28.{V
T}سوم. رسول اكرمصلى الله عليه وآله معصوم است؛{T
با توجه به صفات خداوند متعال (علم، قدرت و...) و با عنايت به حكمت نبوت و انزال كتابهاى آسمانى و فرستادن رسولان عقل مىگويد كه پيامبر خدا بايد از هرگونه گناه و اشتباه عمدى و هرگونه خطا در هنگام دريافت وحى و رساندن آن به مردم معصوم باشد؛ چرا كه اگر چنين نباشد و پيامبر در هر يك از ساحتهاى فوق، معصوم نباشد، اعتماد مردم بر پيامرسانى و الهى بودن همه تكاليف و پيامها از ميان مىرودV}پژوهشى در عصمت معصومان، ص 109 - 112.{V. در نتيجه با اثبات آنكه قرآن، كتاب خدا و از هر گونه تحريف مصون است، روشن مىگردد كه قرآن حاضر از سوى خداوند بر رسول اكرمصلى الله عليه وآله نازل گشته و اين كتاب كلام خدا است.
آنچه گفتيم ثابت كرد كه قرآن از سوى خدا است و به طور صحيح و كامل در اختيار ما قررا گرفته است، پس تمام مطالب آن حق و درست است. اما اگر نظر سؤال كننده محترم به كشف حقانيت و صحت تك تك گزارههاى قرآنى است، بايد بگوييم كه اثبات آن به طور مستقيم ممكن نيست؛ زيرا هر چند برخى از گزارههاى دينى را عقل ما به طور مستقيم درك مىكند و در دايره داورى تجارب بشرى و علوم قرار مىگيرد؛ اما بسيارى از آنها فراتر از گستره عقل و خارج از حوزه نفى و اثبات علوم و تجربههاست. براى مثال خصوصيت نعمتهاى بهشتى يا ويژگى جن، ملائكه، موكلاّن جهنم، حوادث عالم برزخ و... در دسترس عقل و دانش بشرى نيست. در اينجا راهى جز پذيرش اعتبار منابعى كه گزارش اين وقايع را دادهاند وجود ندارد، چنان كه در بسيارى از علوم ادبى و تاريخى نيز از همين روش استفاده شود. بله برخى از همين معارف، از طريق كشف و شهود عرفانى و باطنى به دست مىآيد؛ اما اين راهكار، قابل توصيه به عموم مردم و انديشمندان نيست و گستره آن، تمام معرفتهاى قرآنى را شامل نمىشود.
کد سوال : 202
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : با توجه به اينكه ملائكه بعد زمانى و مكانى ندارند، نزول قرآن به واسطه جبرئيل، چگونه تصور مىشود؟
پاسخ : در اين پرسش نزول فرشتگان همسان با نزول و فرود آمدن باران انگاشته شده است! در حالى كه نزول در غالب موارد به اين معنا استعمال نشده و معانى ديگرى دارد. قرآن مجيد مىفرمايد: A}«وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»{A؛ V}حجر (15)، آيه 21.{V. در اين آيه نزول اشياء از خزاين الهى چيزى جز مراتب آفرينش آنها نيست؛ زيرا اين مسئله روشن است كه درختان و انسانها از بالاى آسمان بر زمين فرو نمىبارند.
در مورد قرآن نيز نزول و مشتقات آن مكرر به كار رفته است. در اين موارد نيز روشن است كه قرآن از مكانى در بالا به زمين فرود نيامده است؛ بلكه حقيقتى عِلوى داشته كه مرتبه به مرتبه تنزل يافته تا به وجود لفظى رسيده است. نحوه نزول ملائكه نيز احياناً چيزى متناسب با شكل وجودى آنها است؛ به گونهاى كه واسطه فيض خداوند نسبت به انسانها مىشوند. البته گاهى بدون تمثّل و گاهى به صورت تمثل است؛ آن گونه كه بر حضرت ابراهيم به عنوان ميهمان وارد شدند.V}ر.ك: ذاريات(51)، آيه 24 تا 28.{V
کد سوال : 203
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : با توجه به آيه شريفه A}«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» {Aآيا تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است؟
پاسخ : درباره كيفيت نزول قرآن، دو گونه آيات در قرآن كريم وجود دارد:
يك. آياتى كه بر نزول قرآن در شب قدر و ماه رمضان دلالت دارند؛مانند: آيه 185 سوره «بقره» و آيه 3 سوره «دخان» و آيه 1 سوره «قدر».
دو. آياتى كه بر نزول تدريجى قرآن در طول 20 تا 23 سال دلالت دارند؛ مانند آيه 106 سوره «اسراء» و آيه 32 سوره «فرقان».
پاسخهايى كه از جانب علماى اهل سنت و شيعه داده شده، به اين صورت است:
1. بيشتر اهل سنت و برخى از علماى شيعه (مانند شيخ مفيد، سيد مرتضى، ابن شهر آشوب) گفتهاند: كه منظور از نزول قرآن در شب قدر، آغاز و شروع نزول است كه در ماه رمضان بوده است؛ زيرا هر حادثهاى را مىتوان به زمان شروع آن نسبت دادV}ر.ك: محمد هادى معرفت، التمهيد، ج 1، ص 113.{V. از اين رو به نظر اين گروه از علما، طايفه اول از آيات در مقابل مفاد طايفه دوم قرار نمىگيرد.
2. برخى گفتهاند: مقصود از «رمضان»، رمضان خاص نيست؛ بلكه نوع آن است؛ يعنى، در هر شب از هر سال، به اندازه نياز مردم قرآن بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل مىشد و جبرئيل آن را به حسب مواقع حاجت، به دستور خدا بر پيامبرشصلى الله عليه وآله مىخواند. فخر رازى اين احتمال را داده استV}ر.ك: التفسير الكبير، ج 5، ص 85.{V. روشن است كه با اين فرض، قرار گرفتن طايفه اول در برابر طايفه دوم منتفى مىگردد.
3. به نظر برخى، معناى طايفه اول آيات اين است كه بخش بزرگى از قرآن در ماههاى رمضان نازل شده است و به لحاظ آن، انتساب نزول قرآن به ماههاى رمضان هم صحت پيدا مىكندV}ر.ك: سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 2، ص 79.{V.
4. برخى - از جمله شيخ صدوق معتقدند: قرآن به صورت مجموع در يك شب قدر در بيت العزة يا بيت المعمور نازل گرديد. سپس در طول20 يا 23 سال به صورت تدريجى بر پيامبر نازل مىشد. اين ديدگاه برگرفته از برخى شواهد روايى است؛ چنان كه شيخ صدوق از امام صادقعليه السلام نقل مىكند: «قرآن يكباره بر بيتالمعمور نازل شده است، آن گاه در طول بيست سال بر پيامبر نازل شده است»V}ر.ك: صدوق، الاعتقادات، ص 101، و بحارالانوار، ج 18، ص 250.{V.
در اين ديدگاه، نزول قرآن در بيتالمعمور (محل جبرئيل) يا بيتالعزّه تنها بر جبرئيل، ملك موكل وحى انجام گرفته است. بنابراين مراد از نزول قرآن در شب قدر نزول آن بر آسمان مزبور است تا ملك وحى، در زمان مناسب و به تناسب حوادث در اختيار پيامبرصلى الله عليه وآله قرار دهد.
5. برخى ديگر از علماى شيعه (مانند فيض كاشانى و ابوعبداللَّه زنجانى) آسمان چهارم را - كه در روايات شيعه آمده است بر قلب شريف پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله تأويل مىكنند و معتقدند: آن حضرت چهار مرتبه «جمادى نباتى، حيوانى و انسانى» را به نهايت رساند تا آنكه حقيقت قرآن بر او نازل شد.
علامه طباطبايى اين تأويل را مبرهن كرده و با فرق گذاشتن ميان نزول دفعى و تدريجى، اظهار داشتهاند؛ «تنزيل» همان نزول تدريجى است كه مرحله قطعه قطعه و مقام تفصيل قرآن را شامل مىگردد. اين ديدگاه بر گرفته از برخى شواهد قرآنى است، از جمله: A}«كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ»{A؛ V}هود (11)، آيه 1.{V.
علامه طباطبايى علت نياز به نزول دفعى را اين گونه بيان كرده است: «قرآن كريم داراى يك حقيقت والا، روح باطنى و وجود بسيط است؛ همان گونه كه واجد يك حقيقت تفصيل يافته و تجزيه شده در قالب الفاظ و كلمات است. اين بار همان حقيقت بسيط و روح كلى، سر بسته و متعالى قرآن از لوح محفوظ كه مرتبهاى از علم الهى است، به صورت دفعى بر جان و روان پيامبر اكرم تجلى نمود،. زيرا كسى كه معلم، مربى، بشير، نذير و رحمت براى عالميان است، بايد سرفصلها، اغراض و اهداف اساسى دعوت و پيام آسمانى و كتاب خويش را به صورت كلى و اجمالى (اجمال در عين كشف تفصيلى) بداند و بر معارف عظيم الهى و آيين هدايت و حقايق عالى خلقت و اسرار وجود آگاهى يابدV}براى آگاهى بيشتر ر.ك:
الف. الميزان، ج 2، صص 15 و 18، ج 18، ص 139، ج 14، صص 231 و 232.
ب. قرآن در تفسير، تفسير موضوعى، جوادى آملى، صص 72-74.{V.
بنابراين علت نزول دفعى قرآن، آگاهى يافتن از اهداف، برنامهها، هدايتها و حقايق به صورت اجمالى و كلى است و پيامبرصلى الله عليه وآله مىبايست از اين گونه علم و فيض غيبى بهرهمند مىشد. البته «نزول تدريجى» و متناسب با حوادث و نيازها، براى تثبيت قلب پيامبرصلى الله عليه وآله تأثير فراوانى داشته و ترتيب نزول آيات الهى براى راهنمايى بشر و ارائه الگو، جهت شكلگيرى يك تمدن اسلامى، بسيار راه گشا و كارساز بوده است.
از ميان ديدگاههاى مختلف، قول علامه طباطبايى مؤيدات كلامى دارد؛ اما برخى از محققان علوم قرآنى، دلايل او را كامل ندانسته و معتقدند: آنچه به طور مسلم مىتوان پذيرفت، تنها همان نزول تدريجى است و فضيلت ماه مبارك رمضان، در اين است كه آغاز نزول آياتى از قرآن به عنوان كتاب هدايت بشرى در اين ماه استV}ر.ك: محمد هادى معرفت، التمهيد، ج 1، ص 101-121.{V.
کد سوال : 204
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : قرآن در طول 23 سال نازل شده و ترتيب نزول آيات آن به شكل كنونى نبوده است؛ چنانكه اولين آيات نازل شده A}«اقرأ باسم ربك الذى خلق»{A است. سؤال اين است كه جمع آورى قرآن به صورت كنونى، به دستور چه كسى، در چه زمانى و چگونه انجام گرفته است؟
پاسخ : درباره نحوه جمعآورى و تدوين قرآن، ميان پژوهشگران علوم قرآنى دو ديدگاه وجود دارد:
T}يك. در عهد رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم{T
اين گروه مىگويند: قرآن در عهد رسول خداصلى الله عليه وآله و به صورت امروزى (ترتيب آيهها و سورهها) تدوين يافته است. صاحبان اين ديدگاه دلايلى را برشمردهاند؛ از جمله:
1-1. مصونيت قرآن از خطر تحريف، بدون تدوين در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله امكانپذير نبود؛ چون غير از آن حضرت، كسى به طور كامل به خصوصيات قرآن آگاه نبود.
1-2. تحدّى از جانب قرآن، اقتضا كرد آيهها و سورهها، مطابق نظر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تنظيم شده و به شكل خاصّى درآيد.
1-3. بعضى از روايات دلالت دارد كه عدهاى در زمان رسول خدا، مشغول اين كار بودند. شعبى مىگويد: «شش نفر از انصار، قرآن را در عهد رسول خدا جمعآورى كردند: ابى بن كعب، زيد بن ثابت، معاذ بن جبل، ابودرداء، سعيد بن عبيد و ابوزيد».
T}دو. بعد از رحلت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم{T
براساس اين نظر، تدوين قرآن به عصر بعد از رحلت پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله برمىگردد؛ امكان تدوين قرآن به لحاظ تداوم نزول وحى، در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم وجود نداشت و تا آخرين روزهاى زندگانى آن حضرت نزول آيات قرآن ادامه داشت.
تذكر اين نكته ضرورى است كه بين نوشتن آيات و تدوين آن، به عنوان يك كتاب تفاوت وجود دارد. صاحبان اين ديدگاه معتقدند جمعآورى قرآن در سه مرحله انجام شده است:
مرحله يكم. نظم و چينش آيهها در كنار يكديگر كه شكلگيرى سورهها را در پى داشت و در عصر پيامبرصلى الله عليه وآله صورت گرفت.
مرحله دوم. جمع كردن مصحفهاى پراكنده، در يك جا و تهيه جلد براى آنها كه در زمان ابوبكر انجام شد.
مرحله سوم. جمعآورى تمامى قرآنهاى نوشته شده از سوى كاتبان وحى، براى نگارش يك قرآن به عنوان الگو و ايجاد وحدت قرائت در آن كه در زمان عثمان صورت گرفت.
گفتنى است؛ بيشتر علماى اسلام، تدوين در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله را نپذيرفتهاند. اما عدهاى از آنان، به تدوين و جمعآورى قرآن در زمان آن حضرت معتقد بوده و سه مرحلهاى بودن و يا تدوين در زمان خلفا را هم به طور كلى رد مىكنند؛ از جمله آيةاللَّه خويىV}ترجمة البيان، ج 1، ص 346.{V، آيةاللَّه حسن زاده آملىV}فصل الخطاب، ص 46.{V، دكتر صبحى صالحV}مباحث فى علوم القرآن، ص 73.{V و ... .
آيةاللَّه خويىرحمه الله در تبيين ديدگاه خود، آورده است:
1. احاديث دلالتكننده بر جمع آورى قرآن در غير زمان پيامبرصلى الله عليه وآله با يكديگر در تناقض است. در بعضى ابوبكر، در بخشى ديگر عمر و در بعضى عثمان ذكر شده است.
2. اين روايات، با احاديث دلالت كننده بر جمع قرآن در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله تعارض دارد.
3. احاديث يادشده، با حكم عقل به لزوم اهتمام پيامبرصلى الله عليه وآله در امر جمع و ضبط قرآن مخالف است.
4. اين روايات با اجماع مسلمانان، مبنى بر ثبوت [قطعيت] قرآن از طريق تواتر مخالفت دارد.
5. جمع آورى پسينى، نمىتواند شبهه تحريف قرآن را به طور كامل از بين ببرد.
كسانى كه تدوين را به عهد رسول خدا منسوب نمىدانند، ضمن پاسخ به اشكالات ياد شده، بر اين باورند كه گردآورى قرآن، يك حادثه تاريخى است؛ نه مسئله عقلانى؛ از اين رو مىبايست در اين باره به نصوص تاريخى مستند مراجعه كرد.
اين گروه در مقابل اين سؤال كه چرا تدوين در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله صورت نگرفت، مىگويند: پيامبرصلى الله عليه وآله، به ترتيب و جمع آيهها اهتمام داشت؛ ولى گردآورى و ترتيب سورهها، بعد از رحلت آن حضرت صورت گرفت؛ زيرا در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله همچنان انتظار نزول قرآن مىرفت. بنابراين با تداوم نزول وحى، جمعآورى قرآن در يك جلد كامل، همانند كتاب امكانپذير نبود. از اين رو هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله آثار وفات را مشاهده و به انقطاع وحى يقين پيدا كرد، حضرت علىعليه السلام را به جمعآورى قرآن وصيت فرمود.
اما متأسفانه پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله، قرآن جمع آورى شده به دست حضرت علىعليه السلام مورد پذيرش حاكمان وقت قرار نگرفت وجامعه اسلامى تا سال 25 هجرى از داشتن مصحف رسمى محروم ماند! هر چند مصحفهاى صحابه بزرگ مورد استفاده قرار گرفت.
براساس اين ديدگاه پس از درگذشت پيامبرصلى الله عليه وآله، بزرگان صحابه بر حسب دانش و كفايت خود، به جمع آورى آيات و مرتب كردن سورههاى قرآن دست زدند و هر يك، آنها را در مصحف خاص خود گرد آوردند. به اين ترتيب و با گسترش قلمرو حكومت اسلام، تعداد مصحفها رو به فزونى گذاشت.
بعضى مصحفها، به تبع موقعيت و پايگاه جمع كننده آن، مقام والايى كسب كرد؛ به عنوان نمونه مصحف عبداللَّه بن مسعود، مرجع اهل كوفه به شمار مىآمد. مصحف ابوموسى اشعرى در بصره و مصحف مقداد بن اسود در دمشق مورد توجّه مردم بود. گردآورندگان مصحفها، متعدد بوده و ارتباطى با يكديگر نداشتند و از نظر كفايت، استعداد و توانايى انجام كار، يكسان نبودند. بنابراين نسخه هر كدام از نظر روش، ترتيب، قرائت و ... با ديگرى يكسان نبود.
اين تفاوتها، بين مردم اختلاف ايجاد مىكرد. دامنه اختلاف به آنجا رسيد كه حتى در مركز خلافت (مدينه)، معلمان قرآن، شاگردان خود را به صورتهاى مختلف تعليم مىدادند.
اين اختلافات، زمينه تقاضاى صحابه از عثمان را براى يكى كردن مصحفها به وجود آورد. وى ابتدا گروهى متشكل از چهار تن (زيد بن ثابت، سعيد بن عاص، عبداللَّه بن زبير و عبدالرحمان بن حارث بن هشام) را مأمور اين كار كرد. سپس به دليل مخالفت برخى صحابه هشت تن ديگر را بر اين جمع افزود. در اين دوره رياست املاى آيات با صحابى بزرگ پيامبر ابى بن كعب بود. اين گروه مصحفها را از اطراف و نقاط مختلف كشور پهناور اسلامى، جمع كرده و قرآنى را، از بين آنها فراهم آوردند (مشهور به مصحف عثمانى). همه مصحفهاى ديگر به دستور عثمان، خليفه سوم، سوزانده يا در آب جوش انداخته شد.
از اين مصحفها چند عدد نسخهبردارى شد و به همراه قاريان آگاه، به مراكز مهم اسلامى ارسال گرديد تا همگان طبق آنها، به تكثير و تعليم قرآن اقدام كنند.V}براى مطالعه بيشتر ر.ك:
الف. معرفت، محمد هادى، تاريخ قرآن، صص 84 - 139؛
ب. راميار، محمد، تاريخ قرآن، ص 407.{V
در مصحب عثمانى، چينش سورهها بعد از سوره «فاتحةالكتاب» عبارت است از: سورههاى طولانى، سپس سورههاى «مئين» (سورههايى كه غالباًاز صد آيه بيشترند)، آنگاه سورههاى «مثانى» (غالباً كمتر از صد آيه) و سپس سورههاى معضلات (سورههاى كوتاه قرآن) برخى معتقدند: اين چينش - كه به ترتيب طول و درازى سورهها در مصاحف رسمى (عثمانى) وجود دارد در زمان عثمان تنظيم شده است. اما گروهى نيز بر اين باورند كه اين چينش به دستور پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و در زمان آن حضرت به وقوع پيوسته است. گروهى نيز نظريهاى ميان اين دو برگزيدهاند و معتقدند تدوين و چينش سورهها بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله انجام گرفته، ولى ترتيب برخى سورهها مانند حواميم و مسبحات به صورت فعلى، در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله نيز مشهور بوده است.V}ر.ك: حجتى، سيد محمد باقر، پژوهشى در تاريخ قرآن.{V
امامان اهل بيتعليهم السلام قرآن موجود را تأييد و تلاوت بر اساس آن را سفارش كردهاند. علامه طباطبايى در اين باره مىنويسد: «حضرت علىعليه السلام خودش پيش از آن، قرآن مجيد را به ترتيب نزول جمع آورى كردهV}اين عبارت علامه دلالت دارد كه چينش سورهها به ترتيب كنونى در زمان پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله صورت نگرفت زيرا در اين صورت علىعليه السلام به گونهاى ديگر قرآن را تدوين نمىكرد.{V و به جماعت نشان داده بود؛ اما مورد پذيرش واقع نشد و آن حضرت بر هيچ يك از جمع اول و دوم شركت داده نشد. با اين حال هيچ گونه مخالفت ومقاومتى از خود نشان نداد و آن مصحف را پذيرفت و تا زمانى كه زنده بود - حتى در زمان حكومت خود از خلاف دم نزد. همچنين امامان معصومعليهم السلام اعتبار قرآن مجيد موجود را تأييد مىكردند و پيوسته در بيانات خود،به آن استناد جسته و به شيعيان دستور مىدادند از قرائتهاى مردم پيروى كنند ...».V}ر.ك:
الف. معرفت، محمد هادى، علوم قرآنى، ص 119؛
ب. حجتى، سيد محمدباقر، پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، ص 235.{V به همين جهت امروز مصحف عثمانى تنها مصحف رسمى دنياى اسلام است.
کد سوال : 205
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : اولين و آخرين سوره و آياتى كه از قرآن نازل شده كداماست؟
پاسخ : در مورد اولين آياتى كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد سه ديدگاه وجود دارد:1. پنج آيه اول سوره علق، 2. سوره مدثر، 3. سوره فاتحةالكتاب.
بنا بر شواهد و روايات معتبر، اولين آيات نازل شده پنج آيه ابتداى سوره علق بوده و سوره حمد پنجمين سورهاى است كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد. بنابر قولى اين سوره اولين سوره كاملى است كه نازل گرديد.
در مورد آخرين آيات نازل شده نيز اختلافاتى وجود دارد، طبرسى در مجمعالبيان در جمع بين اقوال مختلف مىنويسد: مفسران مىگويند: وقتى آيه A}«إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»{A؛ V}زمر (39)، آيه 30.{V بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد، فرمود: اى كاش! مىدانستم اين زمان چه وقتى است؟ بعد خداوند متعال سورههاى «فتح» و «نصر» را نازل كرد و از آن پس پيامبرصلى الله عليه وآله در بين تكبير و قرائت سكوت مىكرد و مىفرمود: H}«سبحاناللَّه و بحمده استغفرالله و اتوب اليه»{H. مردم به رسول خداصلى الله عليه وآله عرض كردند: چنين ذكرى را نمىگفتيد؟ فرمود: اين ندا و فرياد جان و روان من است و آن حضرتصلى الله عليه وآله پس از نزول اين سوره، يك سال در قيد حيات بود. وقتى كه براى حجةالوداع از مدينه خارج شدند، آيه كلالهV}نساء (4)، آيه 176.{V
و سپس در حال وقوف در عرفات آيه A}«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»{A؛ V}مائده (5)، آيه 3. {Vنازل گرديد و پس از آن رسول خداصلى الله عليه وآله هشتاد روز در قيد حيات بود. بعد به ترتيب آيه رباV}بقره (2)، آيه 278 - 280.{V در واپسين مرحله A}«وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ»{A؛ V}همان، آيه 281. {Vبه عنوان آخرين آيه نازل شد. آخرين سورهاى كه بر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نازل گرديد، سوره توبه است. البته آخرين سورهاى كه يكباره و به طور كامل نازل شده، سوره نصر است.
ترتيب زمانى نزول آيات نيز به ترتيبى كه الان در قرآن وجود دارد، نبوده؛ بلكه به مقتضاى حوادث و رويدادهاى مختلف گاهى يك آيه يا چند آيه و گاهى نيز يك سوره كامل بر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نازل مىشد؛ ولى ترتيب و چينش فعلى آيات قرآن كريم به اتفاق همه مسلمين و به دليل روايات متعدد و اسناد محكمى كه وجود دارد به دستور پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بوده است.V}ر.ك: حجتى، سيد محمد باقر، پژوهشى در تاريخ قرآن.{V
کد سوال : 206
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : آيا برداشتهاى فردى از قرآن صحيح است؟ آيا نمىشود بدون مراجعه به كتابهاى تفسيرى، خودمان از قرآن استفاده كنيم؟ مگر قرآن هدايت براى همه نيست؟
پاسخ : قرآن كتابى است با زبان عرفى و در اوج فصاحت و بلاغت و رسايى معنا؛ از اين رو عرب زبانان عصر نزول، بسيارى از معارف قرآن را بدون مراجعه به تفسير، درك مىكردند.
اما به دلايلى بعضى از ابهامات بر آيات قرآن عارض شد كه ايجاب مىكند براى فهم آنها به تفسير مراجعه كنيم:
1. قرآن در كنار حادثهها بود و به وقايعى كه در طول 23 سالرسالت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اتفاق مىافتاد، نظر داشت و اصول جاودان خود را معطوف به بيان موضع الهى در آن حوادث مىكرد. عربهاى معاصر پيامبرصلى الله عليه وآله آن حوادث را درك كرده بودند، اما نسلهاى بعد از آن صحنهها دور شدند.
2. قرآن با توجه به مخاطبان اوليه خود، از مثالها و اصطلاحات منطقهاى بهره جسته است؛ اگر چه پيامهاى آن فرامنطقهاى است. گاهى از اين قالبها در فهم بهتر پيامها بسيار كارگشا است.
3. برخى از عبارات قرآنى، مربوط به اديان آسمانى گذشته است؛لذا آشنايى با اعتقادات آنان و محتواى كتابها و منابع آنان بايسته است.
روشن است به دليل ناآگاهى از موارد فوق پردههايى از ابهام، بر عبارات قرآن عارض مىشود. مفسران اين پردهها را كنار مىزنند، تا مراد خداوند به طور شفاف استخراج و كشف شود. در واقع آنان كار فهم آيات را بر ما ساده و آسان مىكنند.
در ضمن استخراج مراد آيات قرآن، علاوه بر تفسير به روشهاى ديگرى همچون تأويل و تطبيق نيازمند است كه از موضوع بحث خارج است. بنابراين برداشتهاى فردى از قرآن زمانى صحيح است كه ابهامات عارض شده بر عبارات قرآن رفع گردد. مراجعه به تفسير به همين منظور صورت مىگيرد و اگر آيهاى داراى هيچ گونه ابهامى نباشد، نياز به مراجعه به تفسير هم ندارد.
تذكر؛ گفتنى است معناى «هدايت بودن قرآن» آن نيست كه بدون دانستن زبان آن و رسيدن به سرچشمههاى قرآنى، بتوانيم از هدايت آن بهره گيريم. همان طور كه استفاده از آب كه مايه حيات است، گاه نيازمند حفر چاه وكنار زدن لايههاى خاك و سنگ از روى آن است.
بنا بر آنچه گفته شد؛ بهرهمندى از معارف قرآن تا حدودى براى همگان ممكن است؛ امّا براى فهم قرآن - به عنوان منبع اساسى معرفت دينى بايد ابزارهاى خاص آن را بيابيم و حدود استفاده از آنها و ميزان تأثير و اعتبار آنها را بدانيم. مهمترين اين ابزارها عبارت است از:
T}1. ادبيات و قواعد زبانشناختى{T
براى درك سخن هر گوينده و نقطه آغاز تفاهم، آگاهى از قواعد اوليه مربوط به زبان و لغت او ضرورى است؛ از اين رو بايد اطلاعاتى كافى و عميق از ادبيات اين زبان، داشت. در ادبيات نيز فهم معناشناسى واژهها، آشنايى به علم صرف و علم نحو - كه جايگاه تركيبى كلمات را در ساختار جملات مشخص مىسازد و اطلاع از علم معانى و بيان و بديع - كه در زيباسازى كلام حاوى قواعد مهمّى است بايسته است.
T}2. آشنا بودن به مضمون و سياق خود قرآن{T
در قرآن قرينههايى هست كه بعضى پيوسته و برخى ناپيوسته است و براى فهم مقصود هر گوينده، مناسبترين شيوه آن است كه سخنان گوناگون خود او را در كنار هم و مرتبط با هم بنگريم و اين شيوه در ارزيابى و نتيجهگيرى مفيد است.
T}3. سنت معصومعليه السلام{T
از جمله شئون پيامبرصلى الله عليه وآله و امامانعليهم السلام تبيين مقاصد كتاب الهى است: A}«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»{A.V}سوره نحل (16)، آيه 44. {Vعلامه طباطبايى مىنويسد: «آيه مباركه دليل بر حجّيت سخن پيامبر اكرم در شرح آيات قرآن كريم است»V}الميزان، ج 12، ص 261.{V
. سنّت و سخن معصومعليه السلام در تفسير و تبيين قرآن و تعليم شيوه تفسير به مردم و تبيين تأويل و تعليم راهيابى به بطون قرآن، نقش اساسى دارد.
T}4. عقل و تفكر خلاق{T
مفسّر و بهره گيرنده از قرآن، بايد عقل فعّال و تفكّر خلاق داشته باشد تا بتواند از اين ابزار به طور صحيح و دقيق، معارف دينى را از آيات قرآنى استفاده كنند؛ براى مثال در معارف عقلى قرآن، درك بديهيات و مسلمات عقلى و به كار بستن آنها و در معارف اخلاقى آن، توجه به اصول اخلاقى، بايسته است.
T}5. جامع نگرى{T
گفتنى است دين مجموعه عقايد و آموزههايى است كه بايد با هم سازگار باشد؛ ازاينرو در برداشت از قرآن، بايد هر مفهوم قرآنى، در مجموعه آموزههاى دينى - كه از منابع اصلى به دست آمده نگريسته شود. فهم عميق معانى قرآن، نياز به تلاش علمى بسيار دارد؛ از اين رو مفسرانى موفق بودهاند كه كولهبارى از پيشينه علمى و تحقيقى بر دوش آنان بوده است.V}براى آگاهى بيشتر در اين زمينه به كتابهاى علوم قرآنى مراجعه شود؛ از جمله:
الف. دزفولى، كمال، شناخت قرآن؛
ب. بهشتى، محمدحسين، روش برداشت از قرآن؛
ج. سعيدى روشن، محمدباقر، علوم قرآنى.{V
کد سوال : 207
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : آيا تفسير نمادين از قرآن صحيح است؟ آيا مىتوان داستان حضرت آدمعليه السلام و فرشتگان را سمبليك دانست؟
پاسخ : نخست بايد توجه كرد كه گاهى منظور از «سمبل و نماد»، طرح بعضى داستانها و توصيف برخى از شخصيتها به عنوان يك ايده و آرمان است؛ بدون اينكه واقعيت خارجى داشته باشد. چنان كه در تعريف «سمبوليك» گفتهاند: چيزى كه داراى ارزش و كارآيى خاص خود نيست و نشانه و مظهر چيز ديگرى است. «سمبوليسم» نيز شيوهاى است كه در حدود سال 1880 در ادبيات پيدا شد؛ به گونهاى كه برخى شاعران معتقد بودند: شعر بايد از راه آهنگ كلمات، حالات روحى و احساسات را به خواننده يا شنونده القا كنند»V}ر.ك: رضا زمرديان، فرهنگ واژههاى قبل اروپايى در فارسى.{V. اما گاهى منظور از «سمبل و نماد» انتقال يك پيام ويژه - خارج از حصار زمان و مكان و ارائه الگوى تمام عيار، در قالب بيان يك داستان واقعى و توصيف يك شخصيت حقيقى است. با توجه به شأن كلام خدا و شواهد تاريخى و بيانات پيامبر و امامانعليهم السلام آنچه در قرآن مجيد آمده، نوع دوم است. نمونه آشكار داستانهاى نمادين قرآن، داستان آفرينش و خلافت حضرت آدمعليه السلام و سجده فرشتگان و استكبار شيطان است. داستان حضرت آدمعليه السلام اگر چه به طور واقعى اتفاق افتاده است؛ ولى توانايى حضرت آدمعليه السلام بر تعليم اسما و نيل به مقام خلافت الهى، منحصر در شخص ايشان نيست؛ چه اينكه تعظيم فرشتگان در برابر آدمعليه السلام و وسوسه و استكبار شيطان در برابر او نيز منحصر به شخص حضرت آدمعليه السلام نيست؛ بلكه او به عنوان نمادى از آدميت و جايگاه بشر در نظام هستى مطرح است. چنان كه علامه طباطبائىرحمه الله در تفسير الميزان مىفرمايد: «خلافت نامبرده اختصاصى به شخص آدمعليه السلام ندارد؛ بلكه فرزندان او نيز در اين مقام با او مشتركند. آن وقت معناى تعليم اسما اين مىشود كه: خداوند متعال اين علم را در انسانها به وديعه سپرده است؛ به طورى كه آثار آن وديعه به تدريج و به طور دائم از اين نوع موجود سربزند»V}ر.ك: محمدباقر موسوى همدانى، ترجمه الميزان، ج 1، ص 220 و 221.{V.
همچنين ايشان مىفرمايد: «پس اگر آن روز ملائكه را وادار كرد تا براى آدم سجده كنند، از اين جهت كه خليفه خدا در زمين است، در حقيقت اين حكم سجده شامل همه افراد بشر مىشود و در حقيقت سجده ملائكه براى خصوص آدم، از اين باب بوده كه آدم قائم مقام و نمونه و نايب از همه جنس بشر بوده است»V}همان، ص 250 و ر.ك: عبدالله جوادى آملى، تفسير ترتيبى، سوره بقره، ذيل آيات 30 - 38.{V.
با توجه به آنچه گفته شد، مطالب نمادين در قرآن وجود دارد و آميخته با حقيقت و داراى واقعيت است.
چه بسا برخى از صاحب نظران با توجه به غيرمادى بودن فرشتگان و شيطان، سجده فرشتگان و گفت و گوها و استكبار ورزيدن او را دور از ذهن بدانند و به سمبليك بودن اين داستان اعتقاد داشته باشند!
در پاسخ بايد گفت: با استفاده از آيات قرآن، تمثّل فرشتگان براى انجام دادن مأموريتهاى الهى بارها اتفاق افتاده است. چنان كه در داستانحضرت مريمعليها السلام مىخوانيم: A}«فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا»{A؛ V}مريم (19)، آيه 17.{V؛ «پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به [شكل] بشرى خوش اندام بر او نمايان شد». همچنين در داستان حضرت ابراهيم و لوطعليه السلام آمده است كه فرشتگان مأمور عذاب الهى به صورت انسان، ميهمان آن دو پيامبر شدندV}ر.ك: هود (11)، آيه 69 - 81.{V. بنابراين در صورت آشنايى با فرهنگ قرآن و خارج ساختن خود از حصارهاى تنگ مادى، به خوبى آشكار مىشود كه نمادين بودن بعضى از مطالب قرآنى، با واقعى بودن آنها سازگارى دارد.
يكى از پژوهشگران مىنويسد: «قرآن كريم در عين حال كه از واقعيات سخن مىگويد، بيانش «رمزى و سمبليك» است؛ بدين معنا كه از بيان امور خارجى واقعى - علاوه بر واقعيت معانى هدايتى و تربيتى را اشاره دارد و از دل واقعيت نقبى به درون حقايق متعالى مىزند، لذا «واقعيت و پيام» را با هم جمع كرده است... براى مثال تعبير A}«فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»{A؛ V}طه (20)، آيه 12.{V به ظاهر در آوردن كفشها را مطرح مىكند؛ چرا كه حضرت موسى در وادى مقدس «طوى» قرار دارد و در مكان مقدس نبايد با كفش رفت. اين معناى ظاهرى در عين حال كه واقعاً جزء دستور خداوند است، ليكن تمام مطلب نيست؛ بلكه به «رفع دو خوف» نيز اشاره دارد: يكى خوف از تلف شدن همسرش است كه در حال زايمان به سر مىبرد و ديگرى خوف از فرعون است كه فكرش را به خود مشغول داشته است»V}ر.ك: ولى اللَّه نقى پور، تدبّر در قرآن، ص 292.{V. در آيه بحث از خوف نشده؛ بلكه دو معنا در عبارت «نعليك» هست: نخست، معناى ظاهرى كه ادب ظاهرى و بيرون آوردن كفش است. دوم، معناى نمادين كه ادب روحى و فراغت دل از ياد غير خدا (حتى زن و دشمنان است.
در پايان؛ توجه به اين نكته بايسته است كه: براى برداشتهاى نمادين از آيات قرآن، علاوه بر اينكه نبايد واقعيت را ناديده گرفت؛ براى دور ماندن از انحراف و التقاط نيز بايد آشنايى كافى با ديگر آيات قرآنى و سخنان معصومين و مفسران داشت.
در برخى از روايات اسلامى، از ظاهر و باطن قرآن ياد شده است؛ مىتوان گفت باطن همان معناى لازم و در طول معناى ظاهرى آيات است كه در اينجا به عنوان زبان نمادين شناخته شده است. گفتنى است شناخت معانى انتزاعى و عام از آيات، نه تنها دانشى فراتر از اطلاع نسبت به ظاهر آيات قرآن و ظاهر سخنان معصومان و مفسران لازم دارد؛ بلكه نيازمند شناخت عناصر اصلى و نقش آفرين در عبارت و جداسازى آنها از عناصر غير اصيل و غير مرتبط با مقصود آيات است.
به علاوه گاه در زبان رمزى و نمادين، به مناسبت آيهاى، ذهن مفسر به مطلب ديگرى منتقل مىشود. اين انتقالها به عنوان تفسير شناخته نمىشود؛ بلكه از باب تداعى معانى است.
براى مثال وقتى خداوند به حضرت موسى امر مىكند: «به سوى فرعون برو كه او طغيان كرد»؛ از خواندن اين آيه، به ذهن تداعى مىشود كه به سوى نفس برو و آن را موعظه و تذكر بده؛ چرا كه طغيان كرده است.
کد سوال : 208
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : آيا رمزى بودن برخى آيات قرآنى، هميشگى است؟ يا امكان معنادار شدن آن وجود دارد؟
پاسخ : هر چه زمان مىگذرد و توانايى علمى انسان افزايش مىيابد، دريچههاى جديدى از معارف قرآنى رو به سوى او گشوده مىشود تا آنجا كه بنا بر بعضى از روايات، آياتى در قرآن مجيد وجود دارد كه تنها مردم آخرالزمان از مفاهيم ژرف آن بهرهمند مىگردند. چنان كه در تفسير الميزان از اصول كافى نقل شده است: امام سجادعليه السلام فرموده است: H}«اناللَّه عزوجل عَلِمَ ان يكون فى آخرالزمان اقوام متعمقون فانزلاللَّه تعالى: A}«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»{A والايات من سورة الحديد الى قوله A}«عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»{A»{H؛ «همانا خداوند - عزوجل مىدانست كه در آخرالزمان، مردمى ژرفانديش خواهند بود؛ به همين جهت آيات A}«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»{A و آيات سوره حديد تا A}«عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»{A را نازل فرمودV}الميزان، ج 19، ص 154.{V.
اين از ويژگىهاى اعجازآميز قرآن مجيد است كه براى بشر - در دورانهاى مختلف زندگانى او پيام دارد و هيچگاه كهنه نمىشود.فزونى توانايى علمى و افزايش درك بشرى از معارف الهى، ثمره فرآيندى است كه از تكامل علوم انسانى و كشف و پيشرفت در علوم تجربى حاصل شده است. به گونهاى كه بعضى از آيات كه براى مردمان قرنهاى گذشته غيرقابل توجّه بوده است و يا شناخت سطحى درباره آن داشتهاند، امروزه بسيار معنادار شده و اشارات آن براى صاحبان علم و معرفت، بسيار راهگشا و اعجازآميز بوده است. به عنوان نمونه يكى از آياتى كه در ميان برخى از مسلمانان زمانهاى گذشته و حتى امروز، جنبه رمزى به خود گرفته، اينآيه شريفه است كه: A}«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْمِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً»{A؛ V}معارج (70)، آيه 40.{V ؛ «و درباره روح از تو مىپرسند، بگو: روح از [سنخ ]فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است».در صورتى كه برخى ديگر از بزرگان - از جمله علامه طباطبايى چندين صفحه درباره تفسير اين آيه پرداخته است. همچنين با پيشرفت علوم تجربى و گذشت زمان، مطابقت برخى از آيات با واقعيت كشف شده و اعجازعلمى قرآن به اثبات رسيده است؛ مانند آيه شريفه: A}«رَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ»{A؛ V}معارج (70)، آيه 40.{V؛ «پروردگار خاوران و باختران». اين آيه از تعدد مشرقها و مغربها به مركزيت زمين و وجود كرات ديگر اشاره دارد. همچنين گاهىبا پيشرفت علوم تجربى، معناى برخى از آيات به گونهاى شفافتر آشكار مىگردد. بنابراين از آنجا كه قابليتهاى فزونتر معرفتى و پيشرفتهاى علمى و كشفيات جديد، در رفع بعضى از خرافات و موهومات مؤثر است و در دفع بسيارى از اشكالات و مشكلات تفسيرى به ما كمك مىكند، برخى از بزرگان توصيه كردهاند با فاصله هر چند سال، تفسيرى جديد از قرآن نگاشته شود (به نقل از علامه طباطبايى) و از آنجا كه پيشرفت زمان و تحولات فرهنگى جامعه و اعلام نيازهاى نسل نو، تأثيرات خاصى بر ذهن پژوهشگر و مفسر قرآن مىگذارد، گريزى نيست كه با تلاشى پيگير، معارف عميقترى از قرآن استخراج گردد و با ادبيات روز و قالبى نو عرضه گردد. گاهى از اين روزآمد شدن تفسير و الهامگيرى از تحولات فرهنگى و علمى، به «تفسير عصرى» ياد مىشودV}سيد محمد على ايازى، قرآن و تفسير عصرى.{V. البته اين انگيزه بسيار مبارك و پرفايده است؛ به شرط اينكه حوزههاى معرفتشناسى علم و دين باز شناخته شود و از تحميل يافتههاى ذهنى و علم زدگى بر آيات قرآنى، خوددارى گرددV}براى آگاهى بيشتر ر.ك:
الف. تفسير الميزان، ج 3، صص 28 - 135؛
ب. مهدى هادوى تهرانى، مبانى كلامى اجتهاد؛
ج. على ربانى گلپايگانى، معرفتشناسى؛
د. هادى معرفت، التمهيد، ج 6؛
ه. محمد على رضايى، تفسير علمى قرآن.{V.
کد سوال : 209
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : قرآن براى هدايت همگان به خصوص گمراهان و كافران است؛ پس چرا در برخى آيات گفته شده كافران از هدايت قرآن محرومند و هدايت نمىشوند؟
پاسخ : نخست بايد دانست، گاهى كفر و گمراهى به جهت ناآگاهى و نادانىاست و گاهى به جهت حقستيزى و هواپرستى نوع اول را در اصطلاح «كفر و جهل» بسيط و غيرعمدى مىگويند و نوع دوم را كفر و جهل مركب و عمدى مىگويند. گروه اول از طريق آگاهى بر آيات قرآن هدايت پذيرند؛ اما گروه دوم به سوء اختيار خود حق ستيزند و آيات قرآن در دلهايشان نفوذ نمىكند. از اين رو خواندن قرآن همان گونه كه براى پيامبرصلى الله عليه وآله و انسانهاى پاكدل، حجابها را برمىدارد؛ براى عدهاى حجاب است. در اين زمينه خداوند سبحان به پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: A}«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً»{A؛ V}اسراء (17)، آيه 45.{V؛ وقتى تو قرآن تلاوت مىكنىبين تو و ديگران حجابى است كه تو را نمىبينند و خود اين حجاب هممستور است».
حجاب گاهى مادى و جسمانى است، (مانند ديوار، سنگ و پرده) و گاهى معنوى و نامحسوس است (مانند گناه و غفلت كه انسان گنهكار آنها را نمىبيند ولى آنها مانع مشاهده جمال حق مىشود). از اين رو امام زينالعابدينعليه السلام به پيشگاه خداوند عرض مىكند: H}«و انِّك لا تَحتَجب عن خَلقك اِلا أن تحَجبهم الأعمال دونك»{H؛ V}مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.{V.
حجاب كفر عمدى، مانع از اين است كه كافران، كلام الهى را ادراك كنند. قرآن مىفرمايد: «واى به حال منكران! آنان كه روز جزا را تكذيب مىكنند، در صورتى كه آن روز را كسى تكذيب نمىكند، مگر ظالمان و بدكاران ستيزه گر كه وقتى آيات ما بر آنها تلاوت شود، گويند: اين سخنان افسانه پيشينيان است! چنين نيست، بلكه ظلم و بدكارىهايشان بر دلهاى آنان غلبه كرده است»V}مطففين (83)، آيات 10 - 14.{V.
به همين جهت در آيهاى ديگر مىفرمايد: A}«وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ»{A؛ V}انعام (6)، آيه 7.{V؛ «و اگر فرستاده بوديم بر تو كتابى در كاغذى آن را با دستهايشان لمس مىكردند، باز كافران مىگفتند: اين نيست مگر جادوى آشكار».
در مورد عمل بد و گناه نيز همين طور است. انسان با تكرار گناه و انس با آن، گوش شنوايى نسبت به مطالب خلاف آن نخواهد داشت. هر بار تكرار گناه موجب رسوخ بيشتر علاقه و شيفتگى به عمل باطل مىگردد و انسان را از فضاى مصلحت دورتر و به كانون ميل نزديكتر مىكند و در نتيجه به جايى مىرساند كه هر آيت و نشانه خلاف اين خواست و ميل را دروغ بداند؛ بلكه به سخره بگيرد؛ از اين رو قلب چنين شخصى اصولاً از درك و شهود آيات الهى محروم مىشود. نظير جسمى كه به دليل خوردن سم مبتلا به اسهال شده و بهترين ميوههاى شيرين به حال او ضرر دارد؛ بلكه بيماريش را تشديد مىكند.
قرآن در اين مورد مىفرمايد: A}«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَساراً»{V/28 ³½C ,)71( ¾Ao{A؛ «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم و ستمگران را جز خسران و زيان نمىافزايد».
و در آيه ديگر مىخوانيم: A}«ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»{A؛ V}روم (30)، آيه 10.
{V؛ «پس فرجام آنان كه بد كردند، تكذيب آيات خدا شده و آنان كسانى بودند كه آيات را استهزا مىكردند».
کد سوال : 210
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : اگر قرآن براى همه زمانها و مكانها است؛ چرا از اصطلاحات و فرهنگ رايج عربستان بهره برده است؟
پاسخ : قرآن در بيان پيام و آموزههاى خود، از زبان عربى و الفاظ، عبارات و مثالهاى رايج بين مردم عرب آن زمان استفاده كرده است؛ ولى آنچه فرهنگساز است، پيام آن مثالها و عبارات است و «پيامها» فراتر از محدوديت زمان، مكان و قوم خاصى است. روشن است كه اهداف قرآن، در آن مثالها و مصاديق محدود نمىگردد؛ ولى براى تفهيم و محاوره، گريزى از آنها نيست. پس مفاهيم و معانى بلند و ژرف، از رهگذر آن مصاديق، پىگيرى مىشود و اين اهداف همان نتايج معرفتى، اخلاقى و هدايتى است كه عموم مردم را شامل مىگردد؛ چرا كه مسائل تربيتى و هدايتى، نمىتواند در مكانى خاص و يا زمانى معين محصور شود. بنابراين عربى بودن قرآن و به كارگيرى بعضى از مثالهاى رايج در حجاز، به جهت آن است كه مخاطبان اوليه قرآن، مردم آن سامان بودند. اما زبان عربى، موجب محدوديت ارسال پيام و بيان اهداف قرآن به مردم عرب نيست؛ بلكه براى همگان و به طور هميشه، قابل استفاده است و اين دو با هم منافات ندارد؛ چنان كه در آيات نخستين سوره ابراهيمعليه السلام آمده است: A}«الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ... وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِلِيُبَيِّنَ لَهُمْ»{A؛ V}ابراهيم (14)، آيه 1 و 4.{V؛ «كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را از تاريكىها به سوى روشنايى بيرون آورى ... و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم».
پس با توجه به اينكه قرآن، بيانگر همه چيز استV}نحل (16)، آيه 89.{V و محدود در زمان و مكان مشخصى نيستV}ص (38)، آيه 87 و انبياء (21)، آيه 107.{V و همه را به تدبر و انديشه در معانى خود دعوت كرده است؛V}ص (38)، آيه 29.{V معلوم مىشود كه واژگان اختصاصى، محدوديتى در ارتباط با اهداف بلند آن پديد نمىآورد و اگر چنين تأثيرى هم داشته باشد، با توجّه به بطون قرآن، جايگاه خود را نزد هر مخاطبى حفظ خواهد كرد. اين از ويژگىها و معجزات قرآن است كه گاهى از عبارات و زبان ويژه يك منطقه، استفاده مىكند؛ ولى براى ساير مناطق و فرهنگها نيز قابل برداشت است و گاهى تعبيرات را به گونهاى مىآورد كه چند منظوره بوده و همه آنها پذيرفتنى است.V}ر.ك: مطهرى، مرتضى، آشنايى با قرآن، ج 4، ص 134.{V
البته در قرآن تنها برخى از نمونههاى رايج در منطقه حجاز، گزينش و از آنها ياد شده است. اين موارد به گونهاى است كه علاوه بر ملموس بودن براى عربها، مورد پذيرش جامعه بشرى و قابل توجه براى ديگراننيز مىباشد. به عنوان مثال اگر از دقت و تأمل در شتر - كه جايگاه ويژهاىدر زندگى ساكنان شبه جزيره دارد ياد شده است A}«أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِكَيْفَ خُلِقَتْ»{A؛ V}«آيا به شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده است»: غاشيه (88)، آيه 17.{V؛ علاوه بر پيام كلى (دقت در آفريدههاى خدا در هر مكان و نقطه از جهان) پيام ويژهاى نيز دارد و آن اينكه دقت در ويژگىهاى اين حيوان، حتى براى مردم مناطق ديگر نيز اسرار بسيارى را روشن خواهد ساخت.
عربى بودن زبان قرآن نيز اگر چه به جهت بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله در ميانعرب زبانان بوده است؛ اما خود زبان عربى داراى امتيازات فراوانى نسبت به زبانهاى ديگر است و چه بسا حكمت خداوند بر اين اساس بوده كه دين خاتم و كامل خود را به زبان كامل و مبين به ظهور رساند.
همچنين استفاده از زبان يك قوم، غير از استفاده از فرهنگ آن قوماست. قرآن اگرچه به زبان عربى است؛ ولى فرهنگ نوينى را با خود به همراه آورده و در موارد بسيارى، با عناصر فرهنگى حاكم بر شبه جزيره،به مخالفت برخاسته و آنها را نسخ كرده است. علاوه بر اين قرآن براى خود، زبان و ادبيات مستقلى دارد. اسلوب آن پديدهاى بىنظير درادبيات عرب است. زبان قرآن، ويژگىهاى خاصى دارد؛ از جمله اينكه زبان فطرت بشرى است، از همين رو پيام آن براى همه انسانها، قابل درك و پذيرش است.