• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1058
تعداد نظرات : 2080
زمان آخرین مطلب : 3867روز قبل
آلبوم تصاویر

 

... غائب همیشه حاظر ...

 

 

 

جمعه 3/2/1389 - 9:27
دعا و زیارت

 

  اول خدا

 رسول اکرم (ص) فرمودند :

 "هر کس چهار آیه ی اول سوره بقره ، آیة الکرسی ، دو آیه  ی بعد از آن و سه آیه ی آخر سوره بقره

را بخواند ، در جان و مال خود چیزی را مکروه و ناپسند باشد را نمی بیند و شیطان نزدیک نشود و

 قرآن را فراموش نمی کند". 

مستحب است انسان بعد از اتمام وضو آیة الکرسی بخواند.هر کس آیة الکرسی را بعد از وضو

بخواند خداوند ثواب چهل سال عبادت به او عطا می کند و چهل درجه به درجاتش می افزاید و چهل

 حورالعین را به او تزویج می نماید. 

رسول خدا (ص)  فرمود ند: " کسی که از خانه خارج می شود اگر آیة الکرسی بخواند ، خداوند

تبارک و تعالی هزار فرشته را مامور می کند تا هنگامی که به خانه بر گردد ، برای او استغقارکنند".

در روایتی آمده است که :

هنگام بیرون رفتن از خانه آیةالکرسی ، سوره قدر و سوره ی حمد را بخوانید ؛ زیرا این کار

موجب توفیق در کارها و برآوردن حوایج دنیا و آخرت می شود. 

پنج شنبه 2/2/1389 - 22:1
خاطرات و روز نوشت

 

اول خدا

 

تولدت  مبارک !


انشاا... از عمرتون درست استفاده کنین .


"تو عمرت سه حالت داشته باش :

 یکی برای خدا ، یکی برای خودت ، یکی برای دیگران

 برای خدا بندگی کن * برای خودت زندگی کن * به دیگران زندگی بده" .

 

 

                

 

 

آقا میلاد عزیز

تولدت مبارک !

با آرزوی بهترین ها برای تو   آنیما

 

پنج شنبه 2/2/1389 - 20:30
طنز و سرگرمی

 

اول خدا

 

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...



یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!


یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!


یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!


یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!


یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!


یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!


یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!


یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!


سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!


آنکه می تواند انجام می دهد و آنکه نمی تواند انتقاد می کند.



                                     "جرج برناردشاو "

پنج شنبه 2/2/1389 - 18:59
شعر و قطعات ادبی

 

    اول خدا

 

                 

 

کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم


گوشه ای تنها نشینم تا تماشایت کنم


مینویسم روی هر گل نام زیبای تو را


تا که شایداین شب جمعه ملاقاتت کنم

 

                           " ؟ "

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم

 

 

پنج شنبه 2/2/1389 - 7:18
آلبوم تصاویر

 

اول خدا

 

                    

 

 

پنج شنبه 2/2/1389 - 0:2
شعر و قطعات ادبی

 

اول خدا

 




به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

اگر سفر نکنی،

اگر کتابی نخوانی،

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،

اگر از خودت قدردانی نکنی.


به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.


به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

اگر برده‏ی عادات خود شوی،

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...


اگر روزمرّگی را تغییر ندهی

اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.


تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی

اگر از شور و حرارت،

از احساسات سرکش،

و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،

و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،

دوری کنی . . .


تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،

اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،

اگر ورای رویاها نروی،

اگر به خودت اجازه ندهی

که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات

ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .


امروز زندگی را آغاز کن!

امروز مخاطره کن!

امروز کاری کن!

نگذار که به آرامی بمیری

 

 (شعرى از پابلو نرودا )


ترجمه احمد شاملو

 

چهارشنبه 1/2/1389 - 23:58
شعر و قطعات ادبی

 

اول خدا

 

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند وقتیست که هر شب  به تو می اندیشم

 

به تو ، آری به تو ، یعنی به همان منظر دور

به همان سبز صمیمی ، به همان باغ بلور

 

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری

که سراغش ز غزلهای خودم می گیری

 

به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو

به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

 

به نفسهای تو در سایه  ی سنگین سکوت

به سخنهای تو با لهجه  ی شیرین سکوت

 

شبحی چند شبی آفت جانم شده است

اول نام کسی ورد زبانم شده است

 

در من انگار یکی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است

 

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش

می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

 

یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش

میتوان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

 

آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده

تو که بر روح من افتاده و آوار شده

 

آه ای بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست

راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست ؟

 

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست

پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست ؟

 

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود

آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

 

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است

خود تماشا گه این خیل تماشا شده است

 

آن الفبای دبستانی دلخواه ؛ تویی

عشق من ، آن شبح شاد شبانگاه ؛ تویی

 

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش

عاشقی جرم قشنگی است ، به انکار مکوش!

 

                                            " بهروز یاسمی "

 

چهارشنبه 1/2/1389 - 14:38
طنز و سرگرمی

 

 

اول خدا

 

 

حسنی نگو جوون بگو

 علاف و چش چرون بگو

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه

نه  سیما جون ،نه رعنا جون نه نازی و پریسا جون

 هیچ کس باهاش رفیق نبود

 تنها توی کافی  شاپ

نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟

-نه نمی رم نه نمی رم

گل پری جون با زانتیا ویبره می رفت تو کوچه ها

 

-گلیه چرا ویبره میری ؟

-دارم میرم به سلمونی که شب برم به مهمونی

 -گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین

 یه کمی به من سواری می دی ؟!

-نه که نمی دم

-چرا نمی دی ؟

-واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم و هم زرنگم

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه 

 در واشد و پریچه با ناز اومد تو کوچه

-پری کوچولو ، تپل مُپولو ، میای با من بریم بیرون ؟

مامان پری ،از اون بالا نگاه می کرد تو کوچه را

داد زد وگفت : اوی ! بی حیابرو خونه تون تورا به خدا

 دختر ریزه میزه حسابی فرز وتیزه

اما تو چی ؟ نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه  

نازی اومد 

-تو پوپکی یا نازی ؟

-من نازی جوانم

 -میای بریم کافی شاپ؟

-نه جانم

 -چرا نمی آی ؟

-واسه اینکه من صب تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،

دنبال یک شوهر خوب

 اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه 

 حسنی یهو مث ، جت رسید به یک کافی نت

 آن شد ورفت تو چت رووم

گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟

چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی،علافی کرد وبازی

خوشحال وشادمونه رفت ورسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟

 - آره می خوام آره می خوام

- چاهارتا شرعاً بگیرم ؟ 

 - آره می خوام آره می خوام  

 حسنی اومد موهاشو یه خورده ابروهاشو

 درست وراست وریس کرد رفت و تو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت و شاد شد زی ذی شد و دوماد شد . 

 

                                 "   ؟  "

 

 

 

چهارشنبه 1/2/1389 - 14:10
ادبی هنری

 

 اول خدا

 

 بگذار تا شیطنت عشق ،

 

چشمان تو را بر عریانی های خویش بگشاید.

 

هر چند حاصلی جز رنج وپریشانی نداشته باشد،

 

اما کوری را هر گز به خاطر آرامشش تحمل مکن !....

 

 

                                     " دکتر علی شریعتی "

 

 

 

چهارشنبه 1/2/1389 - 13:57
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته