• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 892
تعداد نظرات : 213
زمان آخرین مطلب : 4709روز قبل
آلبوم تصاویر

 

اعلامیه گم شده

advertising 2010_35

 

 

ماهی

advertising 2010_30

مترو

صندلی

 

 

advertising 2010_24

ادکلن

موج سواری

 

ماشین لباسشویی

سقف

 

صندلی

جمعه 3/2/1389 - 11:4
آلبوم تصاویر

advertising 2010_67

 

advertising 2010_65

 

اتومبیل

اتومبیل

توپ بیسبال

 

هدیه

نوشابه

 

زمین فوتبال

 

advertising 2010_44

 

جمعه 3/2/1389 - 10:50
آلبوم تصاویر

craetive and design_2

craetive and design_1

creative ad design

creative ad design

creative ad design

لیمو رنگی

مداد رنگی

آبنبات رنگی

قوطی رنگ

کتاب

قوطی رنگ

پس زمینه رنگی

رنگ

سیب

فرفره

پس زمینه رنگی

آنتن تلویزیون

advertising 2010_68

جمعه 3/2/1389 - 10:43
آلبوم تصاویر

craetive and design

craetive and design_14

craetive and design_13

 

craetive and design_11

craetive and design_10

craetive and design_9

craetive and design_7

craetive and design_2

craetive and design_11

craetive and design_10

craetive and design_9

craetive and design_8

 

craetive and design_2

craetive and design_1

craetive and design_14

craetive and design_13

craetive and design_12

craetive and design_10

craetive and design_8

craetive and design_7

craetive and design_4

جمعه 3/2/1389 - 10:34
محبت و عاطفه

دوست داشتن از عشق برتر است.

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی . اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال . عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد .

عشق در غالب دلها ، در شکل ها و رنگ های تقریبا مشابهی ، متجلی میشود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است ، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش را دارد و از روح رنگ میگیرد و عطری ویژه ی خویش دارد ، میتوان گفت که به شماره ی هر روحی ، دوست داشتنی است .

عشق جوششی یک جانبه است . به معشوق نمی اندیشد که کیست ؟ یک " خود جوشی ذاتی " است  و از این رو همیشه اشتباه میکند و در انتخاب به سختی میلغزد و یا همواره یکجانبه میماند و گاه ، پس از جرقه زدن عشق ، عاشق و معشوق  که در چهره ی هم می نگرند ، احساس میکنند که هم را نمی شناسند و بیگانگی و نا آشنایی پس از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است .

اما دوست داشتن در روشنایی ریشه میبندد و در زیر نور سبز میشود و رشد میکند و از این رو است که همواره پس از آشنایی پدید می آید ، و در حقیقت ، در آغاز ، دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر میخوانند ، و پس از " آشنا شدن " است که " خودمانی " میشوند - دو روح ، نه دو نفر ، که ممکن است دو نفر با هم در عین رودربایسی ها احساس خودمانی بودن کنند و این حالت به قدری ظریف و فرار است که به سادگی از زیر دست احساس و فهم میگریزد - و سپس طعم خویشاوندی و بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی و گرمای خویشاوندی واز سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس میشود و از این منزل است که ناگهان ، خود به خود ، دو همسفر به چشم میبینند که به پهنداشت بی کرانه ی مهربانی رسیده اند .

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در " دوست " میبیند و می یابد .

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن .

عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن میدهد.

عشق نیرویی است در عاشق ، که او را به معشوق میکشاند و دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست میبرد.

آتش دوست داشتن است که داغ نیست ، سرد نیست ، حرارت ندارد ، چرا ؟ که نیازمندی ندارد ، که غرض ندارد ، که رسیدن ندارد ، که یافتن ندارد ، که گم کردن ندارد ، که به دست آوردن ندارد ، که التهاب و اضطراب ندارد ، که شک و تردید ندارد ، که دور و نزدیک ندارد ، که بیم و امید ندارد ، که مرگ و حیات ندارد ، که انتظار ندارد ، که اتهام ندارد ، که تب و تاب ندارد ، که ریاضت ندارد ، که ضرورت و مصلحت و فایده و چرا و برای و اقتضا و اختلاف و تناسب و تضاد و کفر و شرک و هوی و هوس و لذت و الم و ... ندارد

...

                                                                                   دکتر شریعتی

جمعه 3/2/1389 - 0:22
شعر و قطعات ادبی
 تو چه ساده ای و من ، چه سخت

     تو پرنده ای و من ، درخت

     آسمان همیشه مال توست

     ابر ، زیر بال توست

     من، ولی همیشه دیر کرده ام!

     تو به موقع می رسی و من،

     سالهاست دیر کرده ام...

      

     خوش به حال تو که می پری

     راستی چرا

     دوست قدیمی ات - درخت را-

     با خودت نمی بری؟

     فکر می کنم

     توی آسمان

     جا برای یک درخت هست

     هیچکس در بزرگ باغ آفتاب را

     روی ما نبست.

     یا بیا و تکه ای از آسمان برای من بیار

     یا مرا ببر

     توی آسمان آبی ات بکار...

     

     خواب دیده ام

     دست های من

     آشیانه تو می شود

     قطره قطره قلب کوچکم

     آب و دانه تو می شود

     میوه ام،

     سیب سرخ آفتاب

     برگهای تازه ام

     ورق ورق نور ناب

     

     خواب دیده ام

     شب، ستاره ها

     از تمام شاخه های من

     تاب می خورند

     ریشه های تشنه ام

     توی حوض خانه خدا

     آب می خورند.

     

     من همیشه

     خواب دیده ام، ولی...

     راستی، هیچ فکر کرده ای

     یک درخت

     توی باغ آسمان

     چقدر دیدنی ست!

     ریشه های ما اگر چه گیر کرده است

     میوه های آرزو، ولی

     رسیدنی ست...

    

                        (عرفان نظرآهاری)
پنج شنبه 2/2/1389 - 23:58
خانواده

از قدمتم

سال ها میگذرد

سال هایی طولانی

قلبم هنوز می زند

و من ،

بر خلاف تلاش پیوسته او ،

خسته ام

درونم خسته است

اما ، نفس هایم همچنان می آیند و می روند

صدایم از تنهایی

قهر کرده است

و از حنجره ام بیرون نمی آید

التماسش میکنم:

حرفی بزن

بگذار من هم تنها نباشم

بگذار حداقل با خودم باشم ، تا تنها نمانم

اما ...

صدایم سال هاست که با من قهر است

کمی کمتر از قدمتم !

گاهی غبطه میخورم

به آنها که سکوتشان را فریاد میزنند

گاهی با زبان ، گاهی با دست ها....

میخوانند ، ساز میزنند ...

آه از دمی که بی وفا بگذرد

آه از دردی ،

" کان را دوا نباشد "

آه از هم سخنی که همدل نباشد

آه از روزهایی که در بی خبری گذشتند

آه از قدمت بی حاصل !

امروز ، سال هاست که از من میگذرد

امروز ، روزگاری است که مردمانش

از بی عشقی

" روز عشق " را جشن میگیرند

و در همین روزگار است که

من در عزلتی بی پایان

" نور " میجویم

آری همین روزگار است

که هر ثانیه اش

سال ها مرا پیر می کند

                                    ....

             

پنج شنبه 2/2/1389 - 23:55
دعا و زیارت

خدای من!
تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده ای با این همه کار بد که من می کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.

خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام.
تو که اینقدر دلسوز منی! …..

خدایا
تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟

کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده ای که از عشق تو نصیب ندارد.

خدای من!
مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده
و پیش ازآنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک وشرک رهایی ام بخش.

خدای من!
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم ,چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش

چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده



" فرازی از دعای عرفه ترجمه دکتر علی شریعتی "  
پنج شنبه 2/2/1389 - 23:41
آلبوم تصاویر

car 2010_10

car 2010_9

car 2010_8

car 2010_6

car 2010_5

car 2010_4

car 2010_3

car 2010_2

 

 

پنج شنبه 2/2/1389 - 16:9
آلبوم تصاویر

دختر بچه

دختر و پسر

دختر بچه

کودک

پسر بچه

پسر بچه

دختر

دختر خردسال

دختر خردسال

پسر بچه

دختر بچه

دختر

پنج شنبه 2/2/1389 - 15:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته