• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 349
تعداد نظرات : 97
زمان آخرین مطلب : 3765روز قبل
رمضان

دنیای کودکان دنیایی سراسر رمز و راز است . آنان چون دانش کافی ندارند ، برای دریافت پیرامون خود به تخیل  یا اندیشه هایی برخاسته از رویا دست می یازند و به پدیده ها از دریچه بهت و حیرت، و گاه شیفتگی و جذبه می نگرند . از این روست که دنیای کودکان بی آلایش و پاک است . آنان یکپارچه از آرزوهای پاک و بلندپروازانه ساخته شده اند ،در دنیای کودکان شاید بی اغراق بزرگترین آرزو ، بزرگ شدن باشد. کودکان همواره در آرزوی بزرگ شدن و بالیدن هستند و برای نیل به این مقصود از والدین و اطرافیان بزرگسال خود تقلید می کنند. از زمانی که کودکی نوپا پا در کفش پدر ، مادر  یا بستگان خود می کند، از آن زمان که دختر بچه ای کوچک چادر  یا روسری به سر می کند  یا پسر بچه ای در آینه پشت لبان خود را به امید دیدن تار مویی می کاود، همه و همه بزرگترین آرزوی کودکانه کودکان را می نمایاند . کودکان، کودکی خود را با یک آرزو سپری می کنند و آن بزرگ بودن و به شیوه بزرگسالان رفتارکردن است. گاه فعل و عملی در نظر کودکان یک کار بزرگ و پرجذبه است و گاه کار دیگری در نظر آنها کوچک و بی اهمیت .

روزه داشتن یکی از اعمال بزرگسالان است که برای کودکان جاذبه بیشمار دارد. کودک حال روحانی والدین خود را به هنگام افطار که لب باز نمی کنند تا دعایی را زیر لب زمزمه کنند، می بیند و بدان با دقت می نگرد . زمزمه های دعای سحر را در خواب و بیدار شبانه می شنود . همه اینها برای او راز بزرگی را در خود دارد و به تخیل و آمال کودک مجال جولان می دهد و برای آنکه سهمی از این بزرگی را نصیب خود سازد به اصرار از والدین خود می خواهد تا او را نیز در این کار مشارکت دهند.

در فرهنگ ما برای پاسخگویی به این نیاز و آرزوی کودکان روزه های  «کله گنجشکی»  یا روزه «پیوندی»  معمول و متداول است و داستان یا  داستان هایی مرتبط با آن به ذهن رویا پرداز کودکان پاسخ می دهد . در این نوع روزه ، والدین کودک را راضی می کنند  که از سحر تا اذان ظهر روزه بدارد و با اذان ظهر افطار کرده و دوباره تا اذان مغرب از خوردن و آشامیدن دست بشوید، بدین ترتیب روزه کودک، دو پاره می شود و والدین کودک با این داستان که در آخر ماه رمضان استادی پینه دوز، یا ملائک آسمان، روزه های دو پاره را به هم دوخته و از آن یک روزه کامل می سازند، او را راضی و خشنود می کنند. و این خود نشان از آن دارد که گذشتگان ما که فرهنگ و آداب و رسوم ما به جای مانده از آنان است، به درستی و علی رغم کم دانشی خود، ضمیر خیال پرداز و بدون مرز کودکانه را می شناخته اند .

همین مردم عامی ساده دل نیز برای آنکه کودک از نخستین روزه خود خاطره خوشی به همراه داشته باشد در پایان هر روز و یا در روز عید فطر هدیه ای برای وی در نظر می گرفتند که کاملاً با استطاعت خانواده هماهنگ بود . اگر خانواده کودک کشاورز یا دامدار بود، گوشه ای از باغ یا زمین کشاورزی، یا بره و گوسفندی را به وی هدیه می دادند که کودک آن را مزد روزه خود تلقی می کرد و کلیه عواید حاصل از آن هدیه نیز به او تعلق داشت و والدین در این زمینه کاملاً استقلال کودک را به رسمیت می شناختند. این رسم در میان خانواده های شهرنشین با برآوردن یکی از نیازمندی های کودک همراه بود. به هر روی والدین در این تجربه کودک را به دادن هدیه ای دلشاد و خرسند می کردند .

این روزها با حجم بسیار اطلاعاتی که رسانه ها و صدا و سیما در زمینه تربیت کودکان، یا روان شناسی  آنان در اختیار مردم می گذارند، بر کسی پوشیده نیست که تشویق از اهمیتی به سزا در تربیت کودک برخوردار است. تشویق نه تنها درکودکان، که حتی در بزرگسالان و جوامع نیز می تواند برانگیزاننده رفتاری درست و اصولی، یا  بر حذردارنده از فعلی نادرست و غیراصولی باشد . تشویق بر جوهره وجود آدمی -که همواره مطلوب بودن را دوست می دارد و می پسندد – استوار است .گفتن  «آفرین»   یا حتی نگاهی از سر تحسین، می تواند در فاعل بزرگترین حق شناسی ها را ایجاد کند، و هر چه فاعل معصوم تر و پاک نهادتر، تشویق در او کاری تر و کارسازتر. کودکی را همگان سنین شکل گیری شخصیت آدمی می دانند گاه حتی برخی از روان شناسان چنان در این زمینه پیش می روند که شخصیت کودک ۵ ساله را آیینه تمام نمای بزرگسالی وی می دانند . به هر روی اگر این نظر را اندکی  اغراق آمیز بدانیم با این حالنمی توانیم منکر تأثیر کودکی بر رفتار بزرگسالی افراد باشیم.

والدین به دفعات برای نهادینه کردن رفتاری در کودک خود دست به تشویق می گشایند یا با خرید هدایایی انجام عملی را ازسوی وی تضمین می کنند . درآموزه های دینی ما نیز به دفعات بر تشویق کودکان به ویژه در امور دینی تأکید شده است .برای تشویق و ترغیب کودک یا نوجوان به انجام فرایض دینی، بهترین راه  دادن هدایا یا انجام اعمالی است که مورد توجه اوست . ” اگر می خواهید اشتیاق به انجام کاری را در کودک خود ایجاد کنید، کاری کنید که که آن کار از نظر او تجربه ای موفق و لذت بخش باشد ” تحسین و تشویق یکی از راه های ایجاد احساس لذت بخش در کودک است. در حین انجام فرایض دینی وقتی کودک یا نوجوان درانجام این اعمال احساس خوشایندی نسبت به خود داشته باشد در عمل به فرایض دینی ثابت قدم و استوار خواهد شد .

ماه رمضان آغاز شده است و بی شک شماری از دختران و پسران در این سال به تکلیف رسیده اند و روزه گرفتن برآنها واجب شده است . مادران و پدران نیز در عین اینکه نگران سلامت جسمانی فرزند خود هستند ، در تلاشند با تمهیداتی سلامت روحانی و ایمانی او را نیز فراهم آورند. والدین عزیز می توانند با ابتکار عمل، روزه داری را برای کودک یا نوجوان خود تجربه ای خوشایند کنند . به عنوان مثال برای روز عید فطر او هدیه ای شایسته در نظر بگیرند . برای افطار، کودک یا نوجوان را به اماکن مورد علاقه او ببرند . درانجام فرایض به هیچ وجه راه خشونت و شدت عمل نپیمایند بلکه همواره ملایمت ، نرمش و محبت را پیشه سازند . به هنگام سحر کودک را با نوازش از خواب بیدار کنند ، غذاهای مورد علاقه وی را آماده کنند و کارهایی دیگر که مطمئناً والدین عزیز با ذکاوت و تیزهوشی بدانها دست خواهند یافت

البته در عین انجام کارهای تشویق آمیز، در نظر داشته باشند که انجام فرایض دینی آنگاه ارزشمند است که از روی آگاهی کامل و ایمان قلبی انجام گیرد . و بدین منظور با تهیه کتب و منابعی که فلسفه روزه را به زبان ساده توضیح داده است بر معرفت دینی کودک و نوجوان خود بیافزایند.

سه شنبه 9/6/1389 - 0:58
رمضان

از حضرت امام باقر (علیه السلام) نقل شده که وقتی از حضرتش پرسیدند: آیا شما میدانید که لیلة القدر کدام شب است؟ حضرت فرمودند: چگونه ندانیم، و حال آن که در شب قدر فرشتگان بر گرد ما طواف می کنند.
خداوند متعال در چهارمین آیه سوره مبارکه قدر می فرماید: تنزّل الملائکة و الرّوح فیها بإذن ربهّم من کلّ أمرٍ. فرشتگان و روح، در آن شب به دستور پروردگارشان با هر فرمانی (برای تقدیر هرکاری) فرود آیند.
فعل مضارع «تنّزل»  دلالت بر تکرار و بقاء «لیلةالقدر» دارد، و در آیات سوم و چهارم سوره دخان نیز:
فیها یفرَق کلّ أمرٍ حکیم.۱ در آن شب، هر فرمانی، برحسب حکمت صادر میشود.

دلالت بر تجدد و دوام دارد. زیرا هیأت نحوی باب «تفعّل» اگر دلالت بر پذیرش یا تکلف یا هر دو مینماید. ظاهر این فعلها، خبر از تفریق و تنزل امر در لیلةالقدرهای آینده می دهد.

این امر که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به آن حضرت نازل می شده است، در هر شب قدر، باید بر کسی نازل و تبیین و تحکیم یا کشف شود که به افق نبوت نزدیک و پیوسته باشد.

قبول اصل وصایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامت، ناشی از این معنی و مبتنی بر همین اساس است.

هنگامی که کسی قرآن را به عنوان کلام خدا پذیرفت به این معنی که همه سورهها و آیات آن را پذیرفته است و یک مسلمان واقعی هم کسی است که تسلیم همه آیات قرآن باشد، پس هر مسلمانی الزاماً باید سوره قدر، و از آن سوره شب قدر، و استمرار آن را تا قیامت بپذیرد و لازمه پذیرفتن آن، آیه (تنزّل الملائکة…) که هر فرد با ایمانی ناگزیر از قبول آن است، این است که بپذیرد که در شب قدر فرشتهها و روح از جانب پروردگار با هر امری فرود میآیند و این امر یک متولی و ولی میخواهد که متولی و ولی آن امر باشد. اینکه خداوند در آیات سوم و چهارم سوره دخان می فرماید:

در آن شب هر فرمانی، برحسب حکمت صادر می شود؛ فرمانی از جانب ما، و ما همواره فرستنده آن بودهایم.

دلالت بر تکرار و تجدید فرق و ارسال در آن شب دارد و به این معنا که آن شب، فرشتگان و روح، در هر سال، دائماً نازل میشوند؛ پس باید به طور مدام شخصی به عنوان «ولی» این امر باشد که به سوی او نازل و ارسال گردند که او همان ولی جهان و جهانیان خواهد بود؛ و هم اوست که اطاعتش بر همگان واجب است.

به همین سبب، هر کس ادعا کرد که من ولی امر هستم، باید ثابت کند که این امر توسط فرشتگان و رو ح بر او نازل شده و میشوند، و چون هیچ کس جز پیامبر و اوصیاء معصومینش (علیهم السلام) نمیتوانند مدعی این امر باشند و اساساً هم نیستند، باید از اوصیاء و پیامبر همواره کسی باشد که در شب قدر توسط روح و فرشتگان از جانب یزدان هر امری بر او نازل شود.

آیه مورد بحث، یکی از مستدلترین آیات قرآن کریم بر ضرورت وجود همیشگی یک ولی امر از جانب خداست که امین بر حفظ و اجزاء و اداء امرالهی باشد، و آن همان امام معصوم (علیه السلام) است.

و هر کس نزول پیوسته فرشتگان و روح را در شب قدر بپذیرد که اگر به قرآن ایمان دارد باید بپذیرد، ناگزیر باید ولی امر را هم بپذیرد وگرنه کافر به بعضی از آیات قرآن خواهد بود، که در آن صورت چنین کسی بنابر بیان خود قرآن کریم کافر واقعی است.

چنان که خداوند در آیات ۱۵۰ و ۱۵۱ سوره نساء میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاً  أُوْلَـئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا . کسانی که به خدا و پیامبران خدا کافر شدهاند و میخواهند بین خدا و رسولانش جدایی اندازند و میگویند به برخی ایمان میآوریم و به بعضی کافر میشویم و میخواهند در این میان(بینابین) اتخاذ کنند، اینان حقا کافرند و ما برای کفرکیشان عذاب خوارکنندهای مهیا کردهایم.

و میبینید که خداوند، کسانی را که پارهای از آیات خدا را بپذیرند و برخی را نپذیرند، کافر حقیقی میداند.

علی بن ابراهیم قمی در تفسیری درباره نزول فرشتگان و روح، در شب قدر می گوید: فرشتگان و روح القدس، در شب قدر، بر امام زمان (علیه السلام) نازل می شوند و آنچه را از مقدرات سالانه بشر، نوشته اند، به او تقدیم می دارند

بنابراین مؤمن حقیقی کسی است که هم استمرار لیلةالقدر را تا قیامت پذیرا باشد و هم وجود حجت زمان و ولی امر، و امام معصومی که امر الهی را دریافت میکند و امین بر آن در جهت پاسداری، به کار بستن و اداء باشد، قبول کند؛ یعنی همان بزرگواری که در زمان وجود مقدس بقیةالله الاعظم حضرت مهدی(عج) میباشد و به همین سبب پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) بنابر آنچه شیعه و سنی از آن حضرت نقل کردهاند، فرمودند: من أنکر المهدی فقد کفر.۲ کسی که وجود مهدی را انکار کند، رهسپار دیار کفر شده است.
شب قدر

و در کتب شیعه، از این قبیل احادیث فراوان است، و از آن جمله، از امام صادق(علیه السلام) و آن حضرت از پدر ارجمندشان و از آن طریق از جد عالیقدرشان و از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودهاند:

القائم من ولدی اسمه إسمی و کنیته کنیتی و شمائله شمائلی و سنّته سنتی یقیم النّاس علی ملتّی و شریعتی و یدعوهم إلی کتاب الله عزّوجلّ، من أطاعه أطاعنی و من عصاه عصانی، و من أنکره فی غیبته فقد أنکرنی، و من کذبه فقد کذّبنی، و من صدّقه فقد صدّقنی، إلی الله اشکو المکذّبین لى فى أمره، و الجاهدین لقولی و المضلّین لأمتّی عن طریقته و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلبٍ ینقلبون.۳

قائم از فرزندان من است اسم او اسم من «محمد» و کنیه او، کنیه من «ابوالقاسم» و سیمای او سیمای من و سنت او سنت من است، دین و آیین و ملت و شریعت مرا در بین مردم برپا میدارد و آنان را به کتاب خدای عزوجل فرامیخواند. کسی که او را طاعت کند، مرا پیروی کرده و کسی که او را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است و کسی که او را در دوران غیبتش انکار کند، تحقیقاً مرا انکار کرده و کسی که او را تکذیب کند هر آینه مرا تکذیب کرده و کسی که او را تصدیق کند، هر آینه مرا تصدیق کرده است. از آنها که مرا درباره او تکذیب کرده و گفتار مرا در شأن او انکار میکنند و امت مرا از راه او گمراه میسازند، به خدا شکایت میبرم. به زودی آنها که ستم کردند و میدانند که بازگشتشان به کجا است و سرنوشتشان چگونه است (و چگونه در دگرگونیها مجازات ستمگریهای خود را در دنیا و آخرت خواهند دید).

در این حدیث شریف انکار و تکذیب امام عصر، اروحنا فداه، انکار و تکذیب پیامبر به حساب آمده است، و در نتیجه همه پیامبران را انکار کرده، که همان رهسپاری به وادی کفر خواهد بود.

علی بن ابراهیم قمی در تفسیری درباره نزول فرشتگان و روح، در شب قدر میگوید:

فرشتگان و روح القدس، در شب قدر، بر امام زمان (علیه السلام) نازل می شوند و آنچه را از مقدرات سالانه بشر، نوشته اند، به او تقدیم می دارند.

و همین محدث مورد وثوق از حضرت امام باقر(علیه السلام) نقل کرده، که وقتی از حضرتش پرسیدند: آیا شما میدانید که لیلة القدر کدام شب است؟ حضرت فرمودند:

چگونه ندانیم، و حال آن که در شب قدر فرشتگان برگرد ما طواف میکنند.۴

حضرت امام سجاد(علیه السلام)، در این باره، میفرمایند: همانا سال به سال در شب قدر تفسیر و بیان کارها، بر ولی امر (امام زمان(علیه السلام)) فرود می آید.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: قائم از فرزندان من است اسم او اسم من «محمد» و کنیه او، کنیه من «ابوالقاسم» و سیمای او سیمای من و سنت او سنت من است، دین و آیین و ملت و شریعت مرا در بین مردم برپا میدارد و آنان را به کتاب خدای عزوجل فرامیخواند. کسی که او را طاعت کند، مرا پیروی کرده و کسی که او را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است و کسی که او را در دوران غیبتش انکار کند، تحقیقاً مرا انکار کرده و کسی که او را تکذیب کند هر آینه مرا تکذیب کرده و کسی که او را تصدیق کند، هر آینه مرا تصدیق کرده است

و نیز آن حضرت(علیه السلام) فرمودهاند: ای گروه شیعه، با سوره «انا انزلناه فی لیلة القدر» با مخالفین امامت ائمه معصومین(علیهم السلام) مخاصمه و مباحثه (و اتمام حجت) کنید تا کامیاب و پیروز شوید، به خدا که آن سوره، پس از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) حجت خدای تبارک و تعالی است بر مردم، و آن سوره آقای دین شماست و نهایت دانش و آگاهی ماست. ای گروه شیعه، با «حم و الکتاب المبین؛ انا انزلناه فی لیلة مبارکة اناکنا منذرین» مخاصمه و مناظره کنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امامت بعداز پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است.

همچنین از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است، که به اصحابشان فرمودهاند:

به شب قدر ایمان بیاورید، زیرا آن شب برای علی بن ابیطالب(علیه السلام) و یازده نفر از فرزندان او پس از من خواهد بود.

از آنچه که نگارش یافت، استفاده میشود که شب قدر تا قیامت باقی است و در هر شب قدر هم ولی امر و صاحب امری هست که آن امر را دریافت دارد، که در زمان ما صاحب آن امر صاحب بزرگوار ما حضرت حجةبن الحسن المهدی، ارواحنا فدا، است و برای آن که بهتر بدانیم که لیلةالقدر بیانگر مقام شامخ ولایت اهل بیت (علیهم السلام) و امامت آنان تا روز رستاخیز میباشد. حدیثی را هم که در بخش فضیلتهای حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است، ملاحظه میکنیم که در آن به طور کنایه از آن بانوی عظیم القدر تعبیر به لیلةالقدر شده است و آن در تفسیر فرات بن ابراهیم از حضرت صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمودهاند:

«ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم»، «شب قدر» فاطمه و «قدر» خداست، پس کسی که فاطمه (سلام الله علیها) را آنگونه که باید، بشناسد، شب قدر را درک کرده است.

و این اشاره به مقام ولایت آن بانوی معصوم (سلام الله علیها) نیز دارد.

و از طرفی، همانگونه که در شب قدر امر حق بر امام به حق فرود میآید، نزول گاه نور پاک امامان معصوم (علیهم السلام) نیز وجود مقدس فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است؛ که حقیقتاً هر کس آن بانو را شناخت و به عظمت مقام فرزندان معصومش و همسر مظلوم و معصومش پیبرد، شب قدر را درک کرده است.


۱٫ سوره دخان (۴۴)، آیه ۴٫

۲٫ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۵۱؛ منتخب الاثر، فصل ۱۰، ب ۱، جز ۱ ، ص ۴۹۲٫

۳٫ علامه مجلسی، همان، ج ۵۱، ص ۷۳؛ منتخب الاثر، فصل۲، ب ۳، ح۴ ، ص ۱۸۳٫

۴٫ تفسیر القمی، ص ۷۳۱؛ علامه مجلسی، همان، ج ۹۷، ص ۱۴، جز ۲۳٫

برگرفته از: تحقیقی درباره لیلةالقدر و رابطه آن با امام عصر، ارواحنافداه، صص ۱۴۹ ـ ۱۳۲، با تلخیص.

سه شنبه 9/6/1389 - 0:52
آلبوم تصاویر

http://media.farsnews.com/Media/8706/ImageReports/8706300789/25_8706300789_L600.jpg

سه شنبه 9/6/1389 - 0:45
دعا و زیارت
رسول اکرم (ص) می فرمایند:

روزه برای خدا چهره شیطان را سیاه می کند.

صدقه و احسان برای خدا کمر شیطان را می شکند.

دوستی با مردم برای خدا و همکاری با مردم برای خدا ریشه شیطان را خشک می کند.
سه شنبه 9/6/1389 - 0:42
دانستنی های علمی
روزی بود، روزگاری بود. در ایران ما هم روزگاری بود که شاه عباس صفوی پادشاهی می کرد. می گویند شاه عباس گاه و بی گاه لباس پر زرق و برق پادشاهی را از تنش در می آورد و لباس مردم عادی را می پوشید. بعد هم شبانه راه می افتاد توی کوچه و بازار تا ببیند مردم چگونه زندگی می کنند و چه درد و مشکلاتی دارند.

یکی از شب ها که شاه عباس به صورت ناشناس از قصر بیرون آمده بود، چیز عجیبی دید:

سه نفر دزد، بیرون از قصر، مشغول سوراخ کردن زیر دیوار قصر بودند و می خواستند هر طور شده به خزانه ی شاه دست پیدا کنند و طلا و جواهرات آن را بردارند و با خود ببرند.

شاه عباس که سر رسید، دزدها دست از کار کشیدند. شاه عباس پرسید: «چه می کنید؟»

دزدها گفتند: «چاه می کنیم.»

شاه عباس گفت: «چاه کندن، آن هم در شب تاریک و زیر دیوار قصر! فکر می کنید من دیوانه ام و حرف شما را قبول می کنم؟ حتما شما دزدید.»

دزدها که دیدند نقشه هایشان نقش بر آب شده، دست به یکی کردند تا شاه عباس را با جنگ و دعوا از صحنه دور کنند اما شاه عباس که متوجه نقشه ی آن ها شده بود، گفت: «چرا جنگ و دعوا؟ من هم شریک! هر چه از قصر دزدیدیم، میان هر چهار نفرمان تقسیم می کنیم.»

یکی از دزدها گفت: «این طوری نمی شود. هر کدام از ما هنری داریم که به درد کارمان می خورد. اگر تو هم کاری بلد باشی، می توانی با ما شریک بشوی.»

شاه عباس پرسید: «هنر شما چیست؟»

یکی از دزدها گفت: «من هر کسی را حتی در تاریکی شب یک بار ببینم، بار دیگر هر جا ببینمش می شناسم.»

دزد دومی گفت: «من می توانم هر قفل بسته ای را باز کنم.»

دزد سومی گفت: «کار من هم مهم است. من می توانم تمام سگ ها را برای مدتی آرام کنم و تمام نگهبان ها را به راحتی خواب کنم.»
نوبت تو شده بجنبان ریش را

دزدها رو به شاه عباس کردند و گفتند: «حالا نوبت تو است. بگو ببینم تو چه هنری داری؟»

شاه عباس گفت: «کارهای شما مهم است اما باز هم ممکن است گیر بیفتید و زندانی شوید. من هنری دارم که به درد این جور وقت ها می خورد. من ریشی دارم با جنباندن آن می توانم هر زندانی یا اسیری را آزاد کنم.»

دزدها که حوصله ی دردسر نداشتند، قبول کردند که مرد ناشناس شریکشان باشد با هم سوراخ را کندند و به قصر شاهی رسیدند. دومی کاری کرد که هیچ سگی واق، واق نکرد و هیچ نگهبانی بیدار نماند. سومی هم کاری کرد که همه ی قفل ها باز شدند. آن ها به خزانه ی شاهی راه پیدا کردند. هر چه طلا و جواهرات به دستشان رسید، جمع کردند و بردند اما چون کارشان طول کشید، زمان خواب سگ ها و نگهبان ها تمام شد. هنوز دزدها از قصر خارج نشده بودند که سگ ها واق واق کردند و نگهبان ها از خواب پریدند و همه را دستگیر کردند و به زندان بردند.

صبح روز بعد، شاه عباس لباس شاهیش را پوشید و دستور داد دزدها را برای محاکمه بیاورند. او رو به دزدها کرد و گفت: «با چه جرأتی به قصر ما دستبرده زده اید؟»

مردی که گفته بود هر کس را یک بار در هر لباسی ببیند باز هم می تواند او را بشناسد، تا شاه عباس را دید، شناخت و با خود گفت: «چشم که توی چشم افتاد، حیا می کند.» آن وقت صدایش بلند شد که: «ای شاه! یکی از دوستانم می تواند همه ی سگ ها را آرام کند و همه نگهبان ها را بخواباند. او دیشب کار خودش را کرد، اما کارمان طول کشید و نگهبان های تو از خواب پریدند. یکی از دوستانم هم می تواند هر قفل بسته ای را باز کند. او هم دیشب کار خودش را کرد و ما به راحتی وارد قصر شدیم. من دیشب کاری نکردم، اما حالا می توانم چهره ی شریک دیشب خودمان را که در تاریکی دیده ام، شناسایی کنم. با این حساب، من هم همین الان کار خودم را کردم و باید بگویم:

هر یکی کردیم کار خویش را

نوبت تو شد، بجنبان ریش را

شاه عباس خنده اش گرفت و گفت: «آزادشان کنید.»
سه شنبه 9/6/1389 - 0:38
خواستگاری و نامزدی

کشیش سوار هواپیما شد.  کنفرانسی تازه به پایان رسیده بود و او میرفت تا در کنفرانس دیگری شرکت کند؛ میرفت تا خلق خدا را هدایت کند و به سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد.  در جای خویش قرار گرفت.  اندکی گذشت، ابری آسمان را پوشانده بود، امّا زیاد جدّی به نظر نمیرسید.  مسافران شادمان بودند که سفرشان به زودی شروع خواهد شد.

هواپیما از زمین برخاست.  اندکی بعد، کمربندها را مسافران گشودند تا کمی بیاسایند.  پاسی گذشت.  همه به گفتگو مشغول؛ کشیش در دریای اندیشه غوطه‌ور که در جمع بعد چهها باید گفت و چگونه بر مردم تأثیر باید گذاشت.  ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد: "کمربندها را ببندید!"  همه با اکراه کمربندها را بستند؛ امّا زیاد موضوع را جدّی نگرفتند.  اندکی بعد، صدای ظریفی از بلندگو به گوش رسید، "از نوشابه دادن فعلاً معذوریم؛ طوفان در پیش است."   

موجی از نگرانی به دلها راه یافت، امّا همانجا جا خوش کرد و در چهره‌ها اثری ظاهر نشد، گویی همه می‌کوشیدند خود را آرام نشان دهند. باز هم کمی گذشت و صدای ظریف دیگربار بلند شد، "با پوزش فعلاً غذا داده نمی‌شود؛ طوفان در راه است و شدّت دارد." نگرانی، چون دریایی که بادی سهمگین به آن یورش برده باشد، از درون دلها به چهره‌ها راه یافت و آثارش اندک اندک نمایان شد. 

طوفان شروع شد؛ صاعقه درخشید، نعرهء رعد برخاست  و صدای موتورهای هواپیما را در غرّش خود محو و نابود ساخت؛ کشیش نیک نگریست؛ بعضی دستها به دعا برداشته شد؛ امّا سکوتی مرگبار بر تمام هواپیما سایه افکنده بود؛ طولی نکشید که هواپیما همانند چوبپنبه بر روی دریایی خروشان بالا رفت و دیگربار فرود افتاد، گویی هم‌اکنون به زمین برخورد میکند و از هم متلاشی میگردد. کشیش نیز نگران شد؛ اضطراب به جانش چنگ انداخت؛ از آن همه که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند؛ گویی حبابی بود که به نوک خارک ترکیده بود؛ پنداری خود کشیش هم به آنچه که می‌خواست بگوید ایمانی نداشت.  سعی کرد اضطراب را از خود برهاند؛ امّا سودی نداشت.  همه آشفته بودند و نگران رسیدن به مقصد و از خویش پرسان که آیا از این سفر جان به سلامت به در خواهند برد. 

نگاهی به دیگران انداخت؛ نبود کسی که نگران نباشد و به گونهای دست به دامن خدا نشده باشد.  ناگاه نگاهش به دخترکی افتاد خردسال؛ آرام و بیصدا نشسته بود و کتابش را می‌خواند؛ یک پایش را جمع کرده، زیر خود قرار داده بود. ابداً اضطراب در دنیای او راه نداشت؛ آرام و آسوده‌خاطر نشسته بود.  گاهی  چشمانش را میبست، و سپس میگشود و دیگربار به خواندن ادامه میداد.  پاهایش را دراز کرد، اندکی خود را کش و قوس داد، گویی میخواهد خستگی سفر را از تن براند؛ دیگربار به خواندن کتاب پرداخت؛ آرامشی زیبا چهره‌اش را در خود فرو برده بود. 

نگاهی به دیگران انداخت؛ نبود کسی که نگران نباشد و به گونهای دست به دامن خدا نشده باشد.  ناگاه نگاهش به دخترکی افتاد خردسال؛ آرام و بیصدا نشسته بود و کتابش را می‌خواند؛ یک پایش را جمع کرده، زیر خود قرار داده بود. ابداً اضطراب در دنیای او راه نداشت؛ آرام و آسوده‌خاطر نشسته بود.  گاهی  چشمانش را میبست، و سپس میگشود و دیگربار به خواندن ادامه میداد.  پاهایش را دراز کرد، اندکی خود را کش و قوس داد، گویی میخواهد خستگی سفر را از تن براند؛ دیگربار به خواندن کتاب پرداخت؛ آرامشی زیبا چهره‌اش را در خود فرو برده بود. 

کشیش ابداً نمیتوانست باور کند؛ در جایی که هیچیک از بزرگسالان از امواج ترس در امان نبود، او چگونه میتوانست چنین ساکن و خاموش بماند و آرامش خویش حفظ کند.  بالاخره هواپیما از چنگ طوفان رها شد، به مقصد رسید، فرود آمد.  مسافران، گویی با فرار از هواپیما از طوفان میگریزند، شتابان هواپیما را ترک کردند، امّا کشیش همچنان بر جای خویش نشست.  او میخواست راز این آرامش را بداند.  همه رفتند؛ او ماند و دخترک.  کشیش به او نزدیک شد و از طوفان سخن گفت و هواپیما که چون توپی روی امواج حرکت می‌کرد.  سپس از آرامش او پرسید و سببش؛ سؤال کرد که چرا هراس را در دلش راهی نبود آنگاه که همه هراسان بودند.

دخترک به سادگی جواب داد، "چون پدرم خلبان بود؛ او داشت مرا به خانه میبرد؛ اطمینان داشتم که هیچ نخواهد شد و او مرا در میان این طوفان به سلامت به مقصد خواهد رساند؛ ما عازم خانه بودیم؛ پدرم مراقب بود؛ او خلبان ماهری است."  گویی آب سردی بود بر بدن کشیش؛ سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن؛ این است راز آرامش و فراغت از اضطراب! 

بسا از اوقات انواع طوفانها ما را احاطه میکند و به مبارزه میطلبد.  طوفانهای ذهنی، مالی، خانگی، و بسیاری انواع دیگر که آسمان زندگی ما را تیره و تار میسازد و هواپیمای حیات ما را دستخوش حرکات غیر ارادی میسازد، آنچنان که هیچ ارادهای از خود نداریم و نمیتوانیم کوچکترین تغییری در جهت حرکت طوفانها بدهیم.  همه اینگونه اوقات را تجربه کردهایم؛ بیایید صادق باشیم و صادقانه اعتراف کنیم که در این مواقع روی زمین سفت و محکم بودن به مراتب آسانتر از آن است که روی هوا، در پهنهء آسمان تیره و تار، به این سوی و آن سوی پرتاب شویم. 

امّا، به خاطر داشته باشیم، که خدا در آسمان است، و سرنوشت ما را به عهده دارد و با دست‌های آزموده و ماهر خویش آن را در پهنهء بیکران زندگی آن را هدایت میکند.  او ما را به منزل خواهد رساند؛ او مقصد ما را نیک میداند و هواپیمای زندگی ما را از طوفانها خواهد رهانید و به سرمنزل مقصود خواهد رساند. کافیست به خدا توکل کنیم و ایمان داشته باشیم، نگران نباشید.

 

سه شنبه 9/6/1389 - 0:33
دانستنی های علمی

ساختن قبّه و بارگاه بر قبور بزرگان واولیاى خدا به عنوان بزرگداشت و یادبود و تکریم آنان بوده است. عقلاى عالم براى بزرگداشت شخصیت هاى علمى، سیاسى بناى یادبود یا مجسمه بر روى قبر یا در جاهاى مناسب ایجاد مى کردند. این چیزى نیست که در اسلام رسم شده باشد بلکه قبل از اسلام نیز نزد مردم رواج داشته است. قرآن درباره‌ اصحاب کهف می‌فرماید: “فقالوا ابنوا علیهم بنیاناً ربّهم أعلم بهم قال الّذین غلبوا على أمرهم لنتّخذنّ علیهم مسجداً؛ گفتند بنایى بر آن بسازید. پروردگارشان از وضع آن‌ها آگاهتر است و آنان که آگاهى بیشتر بر راز آنان (اصحاب کهف) داشتند گفتند: روى مدفن آنان مسجدى مى سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود)”.[۱] سمهودى در ضمن بحث از پوشش هاى روضه و مرقد مطهر پیامبر(ص) و معطّر کردن گفته است: در زمان هارون الرشید خیزران (مادر هارون) دستور داد مسجد پیامبر(ص) و قبر مطهر را با زعفران و عطرهاى دیگر معطّر کردند و نیز قبر را با شال ها و پارچه هاى مشبّک حریر پوشانیدند. پرده کشیدن روى قبر و اطراف آن معمول بوده است و قندیل هاى گوناگون از طلا و نقره و بلور در اطراف حجره و روضه پیامبر قرار مى دادند. جمع بى شمارى از علما و زهّاد براى زیارت قبر پیغمبر(ص) که آمده اند، امور مذکور را منع و انکار نکرده اند.

شمار قندیل هاى حرم نبوى گاهى به حدّى مى رسید که قسمتى از آن‌ها را مى فروختند و قیمت آن را به مصرف بنا یاتعمیر اطراف حرم مى رساندند،‌ از جمله در سال ۷۰۵ رئیس خدّام حرم پیامبر(ص) از سلطان اجازه گرفت که قسمتى از قندیل ها را بفروشد و از پول آن مأذنه اى در باب السلام بنا کند، که سلطان اجازه داد.[۲] سمهودى در کتاب وفاء الوفا درباره گنبد کبود روى حرم نبوى می‌گوید: قبل از حریق در مسجد شریف در سال ۶۵۴ روى حجره پیامبر(ص) قبّه اى نبود، بلکه روى بام به موازات حجره بنایى از آجر به اندازه نضف قامت یک انسان وجود داشت تا بام حجره از دیگر قسمت هاى مسجد مشخص شود. در سال ۶۷۸ در زمان ملک منصور قلاوون صالحى قبّه اى روى حجره بنا شد که پایین آن مربع و بالاى آن هشت گوشه بود.[۳]

در سال ۷۲ هجرى قمرى به دستور عبدالملک خلیفه اموى بر بالاى صخره ذبائح در اورشلیم نزدیک مسجد الاقصى قبّه و گنبدى ساخته شد که به آن قبّه الصخره گفتند.[۴] ساختن گنبد یا بنایى به شکل دیگر روى قبور بزرگان به جهت تکریم و احترام آنان بوده است و مؤمنان و معتقدان به آن بزرگواران هر از چند گاهى از باب ذوقیاتى که داشتند، آن‌ها را به شکلى کامل تر در مى آوردند. نقش معماران و حاکمان در این زمینه بسیار بوده است. البته در برخى جاها این ساختمان ها به صورت کلّه قندى چند ضلعى و در اکثر موارد به صورت گنبد مدوّر بوده است. در ساختن این بناها وضعیت آب و هوایى مناطق نیز دخیل بوده است، مثلاً در مناطق گرمسیرى بلند بودن سقف همراه با دریچه هاى اطراف آن باعث کوران هوا و خنگى فضاى آن براى زوّار و نمازگزاران مى شد؛ با توجه به این که در زمان هاى قدیم امکانات رفاهى فعلى وجود نداشته است.

در مورد شکل گنبدها در مساجد و اماکن مقدس اسلامى باید گفت که: این اشکال هویت اسلامى ندارند، ‌بلکه نوعى وام گیرى از معتقدات ایران باستان و ادیان قبل از اسلام است که کم کم رنگ و بوى اسلامى به خود گرفته و در زمره فرهنگ اسلامى و معمارى اسلامى درآمده است. توضیح مطلب: اصل شگل گنبد و محراب از زمان تقدس آتش بر جاى مانده است.

اعتقاد اقوام گذشته بر این بود که انسان از ۴ یا ۵ عنصر تشکیل شده است. در ایران این عناصر چهارگانه و در فلات پامیر و تبت پنج گانه اند: خاک، آب، آتش، هوا و اتر. اقلیم خاک،‌ نشان هبوط انسان بر زمین و نماد تراکم موجودى لطیف است که همان روح انسانى است. اقلیم خاک، اقلیم وابستگى و نماد همه کثرت ها و دو گانگى هایى است که انسان در حیات خود با آن‌ها سر و کار دارد: روز و شب، خوبى و بدى، خیر و شر، خدا و شیطان و …

اقلیم آب،‌اقلیم احساس، درک، شعور و عقل است. اقلیمى است که در آن رایحه وحدت، انسان را به عشق ورزیدن، دوست داشتن، محبت و جستجوى اصل خویش فرا مى خواند. اما اقلیم آتش،‌ نماد سوختن و خاکستر شدن، نماد پختگى و وارستگى است. آتش مظهر دل کندن از عقل و جسم (عالم ناسوت) و اهتزاز و بالا رفتن به عالم روح (عالم لاهوت) است. از این رو آتش مقدّس است، زیرا نشانه سیر انسان از اسفل به اعلى است.

بدین لحاظ شکل آتش که چون محراب و گنبد است (مطابق شکل) در معمـارى امـاکن مقدس مورد تقلید واقع شد و محراب ها و گنبدهـاى

مدور شکل گرفت. در ایران، هند، چین، یونان و مصر تقریباً تمامى معابد و اماکن مقدس، شکلى مخروطى، هرمى، گرد یا گنبدى دارند. اهرام مصر نشانه عروج روحانى انسان است که از یک مقطع مربع آغاز شده و با کمتر شدن طول و عرض آن به نقطه اوج (یعنى رأس هرم) می‌رسد. در هند شکل ساختمان هاى معابد مراحل تکامل زندگى بشر را تداعى مى کنند که در ابتدا مقاطعى مربع یا مستطیل دارد و در انتها اَشکالى گرد،‌هرمى یا مخروطى مى یابد. در ایران آتشکده ها گنبدى شکل و داراى محراب هستند.

در معمارى اسلامى نیز این گنبدها نشانه عظمت و شکوه و قداست و همان حیات علوى هستند. مانند بسیار چیزهاى مثبت یا مباح دیگر که در فرهنگ هاى گذشته وجود داشته و در فرهنگ و تعالیم اسلامى باقى مانده، یا حتى از آن‌ها بهره گرفته است.


۱ – کهف (۱۸) آیه ۲۱٫

۲ – على اصغر فقیهى، وهابیان، ص ۵۹ به بعد، با تلخیص. 

۳ – همان، ص ۶۲، به نقل از وفاء الوفاء، سمهودى، ج۱، ص ۴۳۵٫

۴ – على اکبر دهخدا، لغت نامه، ص ۱۵۳۸۲٫

شنبه 6/6/1389 - 22:59
قرآن

و الشمس تجری لمستقر لها ذلك تقدیر العزیز العلیم(سوره یس ایه38)

و آفتاب به سوی قرارگاه خویش روان است این فرمان خدای پیروزمند و داناست.

قران در ایات متعددی به حر کت های خورشید اشاره کرده برای مثال سوره انبیا ایه33،رعد ایه2،فاطر ایه13 و....که برخی صاحب نظران این ایات را معجزه و اعجاز علمی قران دانستند.چرا که به حرکتهای مختلف خورشید اشاره دارد که بر خلاف تصورات رایج در محافل علمی عصر نزول بوده است.انان بر این باورند که این دسته از ایات بدین حرکت ها اشاره دارند:

یک حرکت انتقالی مستقیم خورشید درون کهکشان راه شیری،یعنی حرکت طولی خورشید به سمت معین یا ستاره دوردست.البته در این تفسیر«لام»لمستقر "به معنی«الی»به سوی است ومستقر نیز اسم مکان می باشد!مفسران ودانشمندان متعددی این حرکت خورشید را زا قران دریافته (کتاب دانش عصر فضا ص25)وبرخی دیگر نیز ان را اعجاز دانستند چرا که اختر شناسان جدید همچون کوپرنیک ،کلپ وگالیله بران بودند که خورشید ثابت استوحتی در ادعانامه ای که علیه گالیله در دادگاه قرائت شد،او متهم کردند که به سکون خورشید اعتقاد دارد زیرا در کتا ب مقدس چنین نوشته:خورشید مثل پهلوان از دویدن در میدان شادی میکند.ولی گالیله حاضر نشد حرکت خورشید را بپذیرد.اما در سال های بعد کشف شد که خورشید نیز دارای حرکتهای واقعی متعدد است. دانشمندان گفته های قران را یک شگفتی و نوعی اعجاز میدانند چون در ان زمان هیچ کس به حرکت های خورشید اشاره نکرده بود چه رسد به اعراب جاهلی که در میان انها یک دانشمند نبود در ان زمان. یکی دیگر از اشاره های قران  ادامه حیات خورشید تا زمان معین،یعنی عمر خورشید در اثر انفجارات هسته ای و سوخت مواد درونی ان چند ملیارد سال دیگر به پایان میرسد.
از این رو برخی مفسرلن سوره رعد ایه 2 را یک اعجاز می دانند:
الله الذی رفع السماوات بغیر عمد ترونها ثم استوی علی العرش و سخر الشمس و القمر كل یجری لاجل مسمی یدبر الامر یفصل الآیات لعلكم بلقاء ربكم توقنون.

 الله ، همان خداوندی است كه آسمانها را بی هیچ ستونی كه آن را ببینید، برافراشت سپس به عرش پرداخت و آفتاب و ماه را كه هر یك تا زمانی معین در سیرند رام كرد كارها را می گرداند و آیات را بیان می كند ، باشد كه به دیدار پروردگارتان یقین كنید.
حرکات درونی خورشید، بدین معنا که در خورشید دائما انفجارات هسته ای صورت میگیرد تا انرژی،نور و گرما تولید کند و همین انفجارات باعث زیرو رو شدن مواد مذاب داخل خورشید می شود که گاه تا کیلومترها پرتاب میشود.
برخی محققان از تعبیر تجری به معنای جریان داشتن و تفاوت ان با تحرک چنین استفاده کرده اند که خورشید نه نتها حرکت می کند،بلکه جریان دارد،یعنی زیر ورو می شود واین نکته ای لیف و علمی است که قران بدان اشاره کرده است و در عصر جدید کشف شده است. واین خود یک اعجاز علمی قران کریم است تا پندی برای همگان باشد.

ک/تفسیر موضوعی/منبع نوشته :ال طاها

شنبه 6/6/1389 - 22:56
دعا و زیارت

توبة‌ حضرت آدم(ع) ابوالبشر،

«فتلقّی‌ آدم‌ من‌ ربّه‌ کلماتٍ‌ فتاب‌ علیه‌». آدم‌ وقتی‌ با وسوسة‌ شیطان‌ از بهشت‌ بیرون‌ رفت‌ و از آن‌ مرتبة‌ الهی‌ نزول‌ کرد، خداوند متعال‌ کلمات‌ و اسمای‌ خمسة معصومین‌ را به‌ وی‌ القا کرد و این‌ کلمات‌ به ‌قلب‌ آدم‌ رسید (اسماء طیبه‌ و خمسه‌: محمد و علی‌، فاطمه‌، حسن‌ وحسین‌ -که درود و سلام بی پایان خداوند بر آنان باد- است)‌ خداوند متعال‌ به‌ برکت‌ این‌ اسامی‌ و وجود مقدس‌ آنان،‌ از غفلت‌ و قصور آدم‌ درگذشت‌.

 

استغاثة‌ حضرت‌ یوسف‌(ع) بر امام حسین(ع)

در آن‌ هنگام‌ که‌ برادران‌ یوسف‌ او را به‌ چاه‌ انداختند، در اعماق‌ چاه‌ جبرئیل‌ به ‌یوسف‌ فرمود: برای‌ نجات‌ خود توسل‌ به‌ این‌ ذوات‌ مقدس‌ پنج‌ تن‌ بنما که‌ همانا «محمد، علی‌، فاطمه، حسن‌ و حسین»‌ -صلوات الله علیهم اجمعین- می‌باشند.
پس‌ حضرت ‌یوسف‌ چنین‌ نمود و خداوند متعال‌ موجبات‌ نجات‌ و خلاصی‌ او را فراهم‌ ساخت
.

مهاتما بده»‌ و امام حسین(ع)

عظمت‌، شخصیت‌، تحمل‌ مصائب‌ و سختی‌های‌ امام حسین(ع) را نه‌ تنها انبیای ‌الهی‌ و فرشتگان‌ آسمان‌ و ادیان‌ مختلف‌ و مکاتب‌ گوناگون‌ بیان‌ نموده‌ و با دیدة تکریم‌ وتعظیم‌ بر آن‌ اشک‌ ریخته‌اند، بلکه‌ «مهاتما بده‌» که‌ از بزرگان ‌است‌ و عدّه‌ای‌ هم‌ او را یکی‌ از پیامبران‌ می‌دانند، بعد از تعبیر و تفسیر فراوان‌ که‌ در مورد عظمت‌ و شوکت‌ حضرت‌ محمد(ص) و حضرت‌ علی‌(ع) و خوابی‌ که‌ دیده‌ و بشارت ‌آمدن‌ وجود مقدس‌ علی‌ و شکافته‌ شدن‌ دیوار کعبه و آمدن‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌ را می‌دهد، در بستر مرگ‌ وقتی‌ شاگردش‌ «آنند» را گریان‌ و مضطرب‌ می‌بیند، او را به‌ آمدن‌ خاتم‌ پیامبران‌ ـ که‌ نور خدا و عالم‌ به‌ اسرار هستی ‌و صاحب‌ یک‌ تاج‌ پنج‌ پهلو که‌ مانند خورشید و ماه‌ می‌درخشد و نام‌ الماس‌ بزرگ‌ آن‌ «آلیا» باشد ـ بشارت‌ می‌‌دهد و سپس‌ می‌گوید: آنند! به‌ یاد داشته‌ باش‌ که‌ آن‌ انسان‌های ‌پاک‌ در ابتدا آفریده‌ شده‌اند ولی‌ هنوز به‌ ظاهر شدنشان‌ بسیار مانده ‌است‌.
ستمگران‌ دُردانه‌های‌ (فرزندان‌) وی‌ را بسی‌ زیان‌ و آزار رسانند و برای‌ ریشه‌ کن ‌کردن‌ آنان‌ از چیزی‌ فرو گذار نکنند و دست‌ به‌ هر عمل‌ ضدّ انسانی‌ زنند.
امّا خدا نام‌ و کار و مقصد او و نسل‌ او را تا آخر دنیا باقی‌ خواهد گذاشت‌.
همین ‌طور ادامه‌ می‌دهد و می‌گوید: خوشا به‌ حال‌ آنان‌ که‌ با او و همراهان‌ او همراهی‌ کنند.
اکنون‌ ای‌ آنند! بیش‌ از این‌ نمی‌توانم‌ به‌ تو یاد دهم‌ (و اسرار را برایت‌ ظاهر کنم‌).

 


استمداد حضرت‌ سلیمان‌ پیامبر(ع)

در لوح‌ نقره‌ای‌ که‌ با حاشیة‌ جواهرات‌ گرانبها، مرصع‌ در وسطش‌ خطوطی‌ به‌ حروف‌ طلایی‌ نگارش‌ یافته‌ بود، در جنگ‌ جهانی‌ اوّل‌ (1916 میلادی‌) به‌ وسیلة سربازان ‌انگلیسی‌ در چند کیلومتری‌ بیت‌ المقدس‌ ـ که‌ مشغول‌ سنگرگیری‌ و حمله‌ بودندـ در دهکدة کوچکی‌ به‌ نام‌ «اونتره‌» کشف‌ گردید که‌ بعد از ترجمه‌ و بررسی‌ در سوم‌ ژانویه ‌(1920) معلوم‌ شد که‌ این‌ لوح‌ مقدسی‌ است‌ به‌ نام‌ «لوح‌ سلیمانی‌» و سخنانی‌ از حضرت ‌سلیمان‌ را در بر دارد که‌ به‌ الفاظ‌ عبری‌ قدیم‌ نگارش‌ یافته‌ است‌ که‌ ترجمة‌ لوح ‌سلیمانی‌ بدین ‌قرار است‌:
«الله‌، احمد، ایلی‌، باهتول‌، حاسن، حاسین‌
یاه‌ احمد! مقذا = ای‌ احمد ! به‌ فریادم‌ رس‌
یاه‌ ایلی‌! الضطاه‌ = یا علی‌! مرا مدد فرمای‌
یاه‌ باهتول‌! اکاشئی‌ = ای‌ بتول‌! نظر مرحمت‌ فرمای‌
یاه‌ حاسن‌! اضو مظع‌ = ای‌ حسن‌! کرم‌ فرمای‌
یاه‌ حاسین‌! بارفو = یا حسین‌! خوشی‌ بخش‌
همین‌ سلیمان‌ اکنون‌ به‌ این‌ پنج‌ بزرگوار استغاثه‌ می‌کند:
«بذات‌ الله‌ کم‌ ایلی‌= و علیة قدر\ الله‌ است‌»
اعضای‌ کمیته‌ چون‌ بر مضمون‌ نوشتة‌ لوح‌ مقدس‌ اطلاع‌ یافتند هریک‌ با دیدة‌ تعجب‌ به‌ دیگری‌ نگریستند و انگشت‌ حیرت‌ به‌ دندان‌ گزیده‌ و پس‌ از تبادل‌ نظر قرار بر این‌ شد که‌ این‌ لوح‌ در موزة سلطنتی‌ بریتانیا گذاشته‌ شود، ولی‌ بعد آن ‌را در رازخانة‌ کلیسای‌ انگلستان‌ گذارده‌ که‌ فقط‌ «اُسقف‌» از آن‌ اطلاع‌ داشته‌ باشد.

شنبه 6/6/1389 - 22:52
آلبوم تصاویر
مادرید فرودگاه باراجاس





ترمینال 4 فرودگاه مادرید دارای طراحی منحصر بفردی است كه در آن از لبه های تیز خبری نیست. و در عوض تركیب از انحنا های مختلف در آن كار شده است. یكی از مواردی كه سبب برجسته شدن این طراحی شده است عیر معمولی بودن همه چیز آن است.



فرودگاه مونیخ




محوطه حیاط این فرودگاه با سقف عظیم گنبدی شكل آن شبیه به معماری دوران ملكه ویكتوریاست. جالب است بدانید طراحان بسیاری سعی در كپی كردن این طرح كرده اند ولی موفق نبوده اند.


فرودگاه بیجینگ


این فرودگاه بسیار عظیم و با شكوه است. اما شكوه واقعی آن زمانی مشخص می شود كه به مدیریت طراحی آن توجه كنید. در این فرودگاه با همه عظمت آن كوچكترین جزئیات در طراحی قسمتهای مختلف از نظر طراح دور نمانده و هماهنگی خود را حفظ كرده است
شنبه 6/6/1389 - 3:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته