• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 7199
تعداد نظرات : 862
زمان آخرین مطلب : 3869روز قبل
رويا و خيال

روی دیوار سفید خونه‌مون
من با رنگ سبز یه جاده کشیدم
جاده‌ای پر از درخت و گل و یاس
جاده‌ای پر از بهار و عطر یاس

رنگ سبزم کم اومد
باد اومد پاییز اومد
توی جاده‌ی قشنگ
ابر اومد بارون اومد

من نوشتم بارون
من نوشتم بارون
من نوشتم بارون
من نوشتم بارون

روی دیوار سفید خونه‌مون
من با رنگ آبی دریا کشیدم
توی دریای قشنگ رو دیوار
من با رنگ آبی قایق کشیدم

رنگ آبی کم اومد
موج اومد بارون اومد
روی دریای قشنگ
ابر اومد بارون اومد

من نوشتم بارون
من نوشتم بارون
من نوشتم بارون
من نوشتم بارون

...

سه شنبه 29/8/1386 - 20:51
خواستگاری و نامزدی

سعی کن یک مشت آب را دردست بفشاری. خواهی دید که بسرعت ناپدید می شود. اما اگر به آرامی دست ات را در همان آب رها کنی می بینی که با تمام وجود آب را حس می کنی.

سه شنبه 29/8/1386 - 20:49
فلسفه و عرفان

در دستانم دو جعبه دارم كه خدا آنها را به من هديه داده است .
او به من گفت :
غمهايت را در جعبه سياه و شاديهايت را در جعبه طلايي جمع كن .
من نيز چنين كردم و
غمهايم را در جعبه سياه ريختم و شاديهايم را در جعبه طلايي !
با وجود اينكه جعبه طلايي روز به روز سنگين تر مي شد
اما از وزن جعبه سياه كاسته مي شد !
در جعبه سياه را باز كردم و با تعجب ديدم كه ته آن سوراخ است !!!
جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم : پس غمهاي من كجا هستند ؟!

خداوند لبخندي زد و گفت : غمهاي تو اين جا هستند ، نزد من !
از او پرسيدم : خدايا ،‌ چرا اين جعبه ها را به من دادي ؟
چرا اين جعبه طلايي و اين جعبه ي سياه سوراخ را ؟
و خدا فرمود :
بنده ي عزيزم ، جعبه ي طلايي مال آنست كه قدر شاديهايت را
بداني و جعبه سياه ، تا غمهايت را رها كني
!

سه شنبه 29/8/1386 - 20:48
فلسفه و عرفان

Image hosting by TinyPic

............................

همواره روحی مهاجر باش بسوی مبدا

 

بسوی آنجا که میتوانی انسان باشی

 

بسوی آنجا که میتوانی جهاد کنی

 

بسوی آنجا که میتوانی از هر آنچه که هستی و هستند ، فاصله بگیری

 

این رسالت دائمی توست .

سه شنبه 29/8/1386 - 20:43
محبت و عاطفه
 چشم ... 

 

                  زمانی زیباست که برای نگاه باشد

        نگاه ...

                    زمانی زیباست که برای عشق باشد

          عشق...

               زمانی زیباست که برای رسیدن به تو باشد ....

سه شنبه 29/8/1386 - 20:39
دانستنی های علمی
سالها پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده اي تصميم يه ازدواج گرفت با مرد خردمندي مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختري سزاوار را انتخاب کند .
دختر جواب داد : مي دانم هرگز مرا انتخاب نمي کند ، اما فرصتي است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم .
روز موعود فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت : به هر يک از شما دانه اي مي دهم ، کسي که بتواند در عرض 6 ماه زيباترين گل را براي من بياورد ، ملکه آينده چين مي شود .
دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلداني کاشت .
سه ماه گذشت و هيچ گلي سبز نشد ، دختر با باغبانان بسياري صحبت کرد و راه گلکاري را به او آميختند ، اما بي نتيجه بود ، گلي نروييد
روز ملاقات فرا رسيد ، دختر با گلدان خالي اش منتظر ماند و ديگر دختران هر کدام گل بسيار زيبايي به رنگها و شکلهاي مختلف در گلدان هاي خود داشتند .
لحظه موعود فرا رسيد شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسي کرد و در پايان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آينده او خواهد بود .
همه اعتراض کردند که شاهزاده کسي را انتخاب کرده که در گلدانش هيچ گلي سبز نشده است . شاهزاده توضيح داد : اين دختر تنها کسي است که گلي را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسري امپراتور مي کند : گل صداقت
همه دانه هايي که به شما دادم عقيم بودند ، امکان نداشت گلي از آنها سبز شود
.
پائولو کوئليو
سه شنبه 29/8/1386 - 20:38
فلسفه و عرفان

یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض

 

     کرد : من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست .حضرت اومد دید یه                                   

 

مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطوربه درجه ای رسید که خداوند میفرماید از خوبان ماست .

 

از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان

 

خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . بلا يي نازل شد که آن مرد

 

در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش .

 

گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست میداشتم . حال که

 

تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به

 

مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه .

 

میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :

 

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه                                          

 

                                                  . را که خودم برای خودم بخواهم.

سه شنبه 29/8/1386 - 20:33
ادبی هنری
پسرک کوچولو و پيرمرد

پسرک کوچولو گفت:گاهی وقتا قاشق از دستم می افتد.

پیر مرد گفت: منم همین طور .

پسرک کوچولو نجوا کنان گفت: شلوارمو خیس می کنم.

پیر مرد خندید و گفت : منم همین طور.

پسر کوچولو گفت :من اغلب گریه می کنم .

پیرمرد به توافق سرش را تکان داد و گفت : منم همین طور.

پسرک کوچولو گفت : اما بدتر از همه این که انگار ادمای بزرگ توجهی به من ندارند

و او گرمای دست پر چین و چروک و پیری را احساس کرد.

پیر مرد کوچک اندام گفت: منظور تو را خوب می فهمم.

سه شنبه 29/8/1386 - 20:30
دانستنی های علمی

ابوالحسن علي بن موسي (ع) ملقب به «رضا» امام هشتم از ائمه اثني عشر (ع) و دهمين معصومين از چهارده معصوم (ع) مي باشد. سال تولد آن حضرت را 148 و 153 ه.ق و ماه تولد ايشان را بنا بر روايت ذي القعده  گفته اند. مادر آن حضرت (ام ولد) به اغلب احتمالات از مردم شمال آفريقا يا مغرب مراكش بوده است.

 

كنيه هاي آن حضرت: ابوالحسن و ابوعلى
لقبها: رضا، صابر، زكى، ولى، فاضل، وفى، صديق، رضى، سراج الله، نورالهدى، قرة عين المؤمنين، مكيدة الملحدين، كفو الملك، كافى الخلق، رب السرير و رئاب التدبير.
مشهورترين لقب: مشهورترين لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب اختصاص اين لقب گفته اند: «او از آن روى رضا خوانده شد كه در آسمان خوشايند و در زمين مورد خشنودى پيامبر خدا و امامان پس از او بود. همچنين گفته شده: از آن روى كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند.»

 

سه شنبه 29/8/1386 - 20:27
دانستنی های علمی
پيشاپيش فرخنده زادروز آفتاب گيتي فروز توس، مهر تابان خراسان و خورشيد مرد ولايت عشق حضرت علي بن موسي الرضا (ع) خجسته باد
سه شنبه 29/8/1386 - 20:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته