• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 837
تعداد نظرات : 1481
زمان آخرین مطلب : 5088روز قبل
خانواده
مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه می رفت.مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:"این مشعل و سطل آب را کجا می بری؟"فرشته جواب داد:"می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم وبا این سطل آب،آتش های جهنم را خاموش کنم.آن وقت ببینم چه کسی واقعا برای خاطر خدا عبادت میكنه
شنبه 27/11/1386 - 9:25
خواستگاری و نامزدی
شخصی می گفت من شانزده سال دارم بزرگی به او خرده گرفت که نباید بگویی شانزده سال دارم باید بگویی آن شانزده سال را دیگر ندارم
شنبه 27/11/1386 - 9:20
محبت و عاطفه
زندگی چیست ؟ اگرخنده است چرا گریه می کنیم ؟؟؟ اگر گریه است چرا خنده می کنیم؟؟؟ اگر مرگ است چرا زندگی می کنیم؟؟؟ اگر زندگیست چرا می میریم؟؟؟ اگر عشق است چرا به ان نمی رسیم؟؟؟ اگر عشق نیست چرا عاشقیم؟؟؟
سه شنبه 23/11/1386 - 23:26
خاطرات و روز نوشت
پیامبرصلى الله علیه وآله : یَخرُجُ ناسٌ منَ الْمَشرِقِ فَیُوَطِّئُونَ لِلْمَهدِیِّ سُلطانَهُ مردمى از مشرق قیام مى‏كنند و زمینه حكومت مهدى را فراهم مى‏آورند كنزالعمّال ، ح 38657
سه شنبه 23/11/1386 - 23:22
طنز و سرگرمی

تعریف دانشجو:

موجودى نحیف،

عصبى،

 بى پول

و شبیه به انسان،

كه از تخم مرغ، گوجه و نیكوتین تغذیه می كند

و دشمنى عجیبى با كتاب دارد

سه شنبه 23/11/1386 - 23:20
طنز و سرگرمی

من اگه جواب یه سوال رو پیدا کنم دیگه از زندگی هیچ چیزی نمی خام

و اون سوال اینه که در زبان عربی  به ژان پیر پاپن ( فوتبالیست فرانسوی ) چی می گن ؟ !!!!
سه شنبه 23/11/1386 - 22:47
شعر و قطعات ادبی

ماهی شده بود باورش, تور اگه بندازن سرش ,میشه عروس ماهیا,شاه ماهی میشه همسرش,ماهیه باورش نبود ,تور اگه بندازن سرش ,نگاه گرم ماهیگیر میشه نگاه آخرش...

سه شنبه 23/11/1386 - 22:24
خانواده

سخت است هنگام وداع، آنگاه که در می یابی چشمانی که در حال عبور است،پاره ای از وجود تورا نیز با خود خواهد برد...

جمعه 19/11/1386 - 11:53
خانواده

روزهایی که بی تومی گذرد

گرچه بایادتوست ثانیه هاش

آرزوبازمی کشدفریاد:

درکنارتومی گذشت ای کاش!               (فریدون مشیری)

جمعه صبح...

بی خبر.بی خبرازاین که اخرجاده این جانیست!آسمان است.آسمان آبی...

مابی خبربودیم.اوولی می دانست.می دانست آسمان پیش رویش است.آسمان پرستاره...

ماکه ستاره هایش راندیدیم ونمی بینیم.ولی اودید.دیدکه این طورررفت!

باعجله.باشوق.باشادی وشایدبالبخند...برچهره اش نبوداین لبخند!دردلش بودکه ماندیدیم.

مابی خبربودیم.اوولی می دانست.می دانست این جاده راه برگشتن ندارد...

این رفتن جای ماندن ندارد...ورفت...!

چون نمی خواست برگردد.چون نمی خواست بماند.

آنجاچیزی دید.چیزی که به خاطرش رفت.برنگشت.نماند!

ماراباقی گذاشت وتنها...ورفت...

مابی خبربودیم.اوولی می دانست.می دانست کجامی رود.می دانست که رفت!

می دانست که ازاینجاگذشت.ازخانواده اش.ازدوستانش.اززندگی اش وازبرادرش..

اورفت وما ماندیم.ماماندیم وخاطراتش.قدرش راندانستیم وندانستند.نمی دانیم ونمی دانند!

چه کردبرای ما؟ناممان را.هویتمان را.میهنمان را.مردممان راسرافرازکرد.

غرورمان رابرانگیخت.دستمان رابالابرد.سرمان رابالاگرفت...

چه کردیم برای او؟!

هیچ...

    هیچ...

       هیچ...!

ادمیان فرشته خوکمتربه دنیاقدم می گذارندوانگاه که ماراترک می گویند تازه می فهمیم که چه گل خوشبویی چهره درنقاب خاک پیچیده است.

16بهمن سال 60 بودکه کودکی متولدشد که وجودش به پاکی وسپیدی برفهایی بود که تمام شهرراپوشانده بود.اصالتی آذری داشت ونام آیدین برایش برگزیده شد.

15ماه بعدیارویاورتمام دوران زندگی اش به اوپیوست.حال اوتنهانبود بلکه صمدبااوبود. دوبرادربه سرعت بزرگ شدند.آیدین به 10سالگی رسیدودریافت قلبش برای چه می تپد.برای توپی گردامانه سیاه وسفید!بلکه نارنجی رنگ که شده بودتمام دغدغه ی اوومحمدصمد.سبدباقدش فاصله ی بسیارداشت اماآیدین هرروزنه تنهابه سبدبلکه به قله های موفقیت نزدیک ترمی شد.آیدین هرروزبیش ازگذشته برتلاشش می افزود.پس ازمدتی مسیرمحمدصمدوایدین برای مدتی ازهم دورشد.امانه قلبهاشان!

صمدبه تیم صنام وآیدین به تیم صباپیوست.سکویی برای پرتاب وبه اوج رسیدن او.

حال صمد کمتردرکناربرادربوداماحمایت ویاری آیدین همیشه همراه صمدبود.آیدین برای صمدبیش ازیک برادربود.سالهاگذشت وآیدین وصمدبه تیم بزرگسالان پیوستند.تیمی که آیدین آرشش بود.آرشی که تورکمانش وتوپ بسکتبال تیرش بود.سلطان پرتاب 3امتیازی توانایی های خودرابه همه نشان داد.بلندبالایی که بابرادرطوفانی برپاساخت ومقام سومی مسابقات دوحه ی قطررابرای مردمش به میهن اورد.امااین پایان افتخارافرینی های اونبود.بی همتای میدان به همراه صباافتخاری دگررابردفترقلبهاگذاشت.بازهم بهترین شدن درمیان تیم های باشگاهی قاره ی کهن وکسب مقام اول درمسابقات قهرمانی اسیانشان دادکه کیست آیدین نیکخواه بهرامی!

دلاوری که رویاهای ملت رابه حقیقت تبدیل کردوخواب المپیک راتعبیرکرد.اوکه بود؟ازکجاامده بودرامن هم به خوبی نمی دانم اماشایدامدتاماراخوشحال کند.به زندگی هامان امیدبخشد ودرگرگ ومیش روزی برفی وزمستانی بازعزم سفرکند.سفری به جایی دور وسفری که ازجاده شروع شدوبه آسمان ختم شد.سفری که آیدین راازماگرفت وحال که 40روزازنبودنش می گذردهنوزهم خیابانهاسپیداست!

آسمان می باردتاشایدبه مابگویدکه اوسپیدبود.سپیدزیست وسپیدرفت...

کسی که پس از40روزانتظارآمدنش به مامی گویدبرایم جشنی برپاکنیدکه من دوباره متولدشده ام!!!

جمعه 19/11/1386 - 11:3
شعر و قطعات ادبی
نامت چه بود؟ آدم
فرزندِ ؟ من را نیست نه مادری و نه پدری بنویس اول یتیم عالم خلقت
محل تولد؟ بهشت پاک
اینک محل سکونت؟ زمین خاک
آن چیست بر گُرده نهادی؟امانت است.
قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به قدر سایه بختم بروی خاک
اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک، قابیل وحشتناک،هابیل زیر خاک
روز تولدت؟در جمعه ای ،به گمانم روز عشق
رنگت؟ اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه
وزنت؟نه آنچنان سبک که پَرم در هوای دوست نه آنچنان سنگین که نشینم به این زمین
جنست؟ نیمی مرا زخاک نیمی دگر خدا
شغلت؟ در کار کشت امید بروی خاک
شاکی تو؟ خدا
نام وکیل؟ آن هم فقط خدا
جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین؟ همین و بس
حکمت؟ تبعید در زمین
همدمت در گناه ؟ حوای آشنا
ترسیده ای؟ کمی
زچه؟ که شوم من اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟ بلی
چه کس؟ گاهی فقط خدا
داری گلایه ای؟ دیگر گِله نه ولی...
ولی که چه؟حکمی چنین آن هم به یک گناه؟!!!!
دلتنگ گشته ای؟ زیاد
برای که؟ تنها فقط خدا
آورده ای سند؟ بلی
چه؟دو قطره اشک
داری تو ضامنی؟ بلی
چه کس؟ تنها کس خدا
در آخرین دفاع؟ می خوانمش چنان که اجابت کند دعا
جمعه 19/11/1386 - 10:12
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته