• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 632
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 3472روز قبل
حجاب و عفاف

آیا «کشف حجاب» از خدمات مهم رضاخان بود!

حجاب، مسأله ای فطری است که از دیرباز در فرهنگ ملی و باستانی ما ایرانیان وجود داشته و به همین دلیل استعمارگران جهانی و برخی از روشنفکران غرب زده بی حجابی و «کشف حجاب» را از سال های بسیار دور مورد توجه قرار داده بودند.
 
نفش روشنفکران غرب زده در ترویج بی حجابی
اهمیت واقعۀ «کشف حجاب»، به عنوان نماد و نشان استیلای فرهنگ غرب بر برهه ای از تاریخ ایران، که عده ای از آن با نام عصر تجدد یاد می کنند، بر کسی پوشیده نیست.
اما با وجود اینکه توطئه «کشف حجاب» یکی از پلیدترین توطئه های دشمنان اسلام در تاریخ معاصر به شمار می رود ولی مبارزه ی فرهنگی با حجاب، از سال ها پیش از رضاخان، و آن هم توسط روشنفکران غرب زده و خودباخته ی در برابرِ افکار بیگانه باب شده بود؛ مبارزه ای که بی تردید سهم آن در برداشتن حجاب از سر زنان ایرانی و هماهنگ ساختن آنان با زنان اروپایی کمتر از زور سرنیزه و قلدری امنیه و شهربانی رضاشاهی نبود.
بسیاری از این روشنفکران غرب زده، از همان ابتدای آشنایی با تمدن غرب، از موضع فرهنگیِ مغلوب و عقب مانده خود کوشیدند با تشبّه جویی و تمسک کورکورانه به غرب، خود را به عالم تجدد وارد نمایند.
این روشنفکران متجدد برای مبارزه به منظور تغییر نوع لباس و پوشش سنتی مردم ایران، و تخفیف دایره حجاب، به طمع پیشرفت از نوع غربی و ورود به عالم تجدد، در مقابل قشرهای متدیّن جامعه قرار گرفتند که این فعالیت ها تا به امروز نیز به صورت گسترده ادامه دارد.
اخیراً نیز یک بازیگر خودفروخته و وطن فروش(گلشیفته فراهانی) که بعد از خروج از ایران و فروختن شرافت و حیثیت خود و بازی در فیلم های مستهجن غربی، هویت و اعتبار خود را از دست داده است، سعی کرده با زنده کردن افکار هم مسلکان و همفکران پیشین خود و در راستای کسب درآمد بیشتر و جلب توجه خاندان منفور پهلوی، کشف حجاب و اجباری کردن کلاه پهلوی را به عنوان یکی از خدمات مهم رضاخان میرپنج یاد نماید!
این فرد و همفکرانش سعی دارند با دیدگاه های ساده انگارانه، نوع لباس و پوشش سنتی ایرانیان را مانع پیشرفت کشور پنداشته و بیهوده القاء نمایند که پیروزی و بهروزی قوم غربی به دلیل همین ظواهر بوده است!
به هر صورت هر چند کشف حجاب در ایران برای اولین بار توسط رضاخان مطرح و ترویج شد، ولی امروزه و در راستای تأمین اهداف استعمارگران و زنده کردن آن واقعه تلخ تاریخی، عده ای خودفروخته در راستای کسب منافع خویش، با در هم آمیخن شبهه علمی و شهوت عملی، تمام تلاش خود را برای مقابله با عفت و حجاب بانوان در سرزمین های اسلامی به ویژه ایران به کار گرفته اند.
 
تاریخچه «کشف حجاب» توسط رضا خان
با توجه به اهمیت حجاب در فرهنگ کشورهای اسلامی و به ویژه ایران، دشمنان همواره تلاش داشتند که میان حجاب و اصل دین جدایی به وجود آورند. بر همین اساس، استعمارگران رضا خان را در ایران، امان الله خان را در افغانستان، و کمال آتاتورک را در ترکیه برگزیدند تا در این کشورها به اسلام زدایی بپردازند و فرهنگ وارداتی غرب را جایگزین کنند.
رضاخان میرپنج که از قزاق های سپاه ایران در عهد قاجار بود، با زیرکی خاصی که داشت خود را به هرم قدرت نزدیک کرد و با حمایت های دول بیگانه خصوصاً انگلیس خود را به بالاترین مقامات سیاسی در ایران رساند و پله پله تا دستیابی به سلطنت صعود کرده و توانست تخت احمد شاه قاجار آخرین پادشاه سلسله قاجار را با دادن شعارهای اصلاحاتی و تظاهر به جمهوری خواهی و رفتارهای عوام فریبانه و حمایت انگلیس تصاحب نماید. او توانست در حکومت احمد شاه قاجار، سردار سپه و وزیر کابینه شده و با طی این مراحل در ایران دوره ی مستبدانه ی جدیدی را پایه گذاری نماید.
او حتی با تظاهر به مذهب و ریاکاری توانست تا حدی حمایت علماء که اهل فرهنگ و ذی نفوذ در اجتماع بودند را، جلب کند. انگلیس هم با به قدرت رساندن چهره های ضعیفی مثل سید ضیاء و نا امن نمودن اوضاع داخلی که از حضور بیگانگان نیز سرچشمه می گرفت، زمینه را مساعدتر می نمود، تا قدرت گیری رضاخان مقبولیت بیشتری پیدا کند و ضعف ها متوجه قاجاریه شده و از این طریق یک کودتای آرام در کشور صورت پذیرد.
بالاخره رضا خان در سوم اسفند ماه سال 1299 هجری شمسی و در پی یک کودتا، با حمایت و هدایت انگلیسی ها بر سر کار آمد.
او پس از سوار شدن بر اریکه قدرت، امیال درونی خویش و خواسته های اربابانِ بیگانه خود را با هدایت برخی از درباریان، مثل فروغی، اظهار و دشمنی های خویش را با مظاهر اسلام آشکار و با تبلیغات جنجال برانگیز این خیانت ها را به نام اصلاحات مطرح کرده و به طور علنی مخالفت صریح خود را با نمادهای مذهبی و باورهای دینی و هنجارهای عرفی و شرعی آغاز نمود. او همواره درصدد اجرای تز اسلام زدایی و جایگزینی ارزش های لیبرالیستی در جامعه بود که از مهم ترین جلوه های این طرح، پدیده «کشف حجاب» بود.
 
کشف حجاب و اجباری کردن کلاه پهلوی
بنابراین ابتدا در راستای آماده ساختن زمینه «کشف حجاب»، مجلس وقت، در ششم دی ماه 1307 قانون متحدالشکل نمودن البسه را تصویب کرد که بر اساس آن، پوشیدن کت و شلوار و کراوات و کلاه فرنگی برای مردان، الزامی شد.
تلاش های رضا خان باعث شد تا عده ای از زنان غرب زده، به ویژه زنان درباری و دولتمردان، به صورت بی حجاب یا بدحجاب، در مجامع و معابر عمومی ظاهر شوند و مردم نیز تحت تأثیر اختناق و ظلم رضاخانی، حساسیت لازم را از خود نشان ندهند.
تأثیر پذیری رضاخان در کشف حجاب و اصلاحات از آتاتورک
در سال 1313 رضا خان عازم ترکیه شد و با مشاهده تغییراتی که رژیم لائیک ترکیه به رهبری مصطفی کمال آتاتورک در جهت غربی کردن جامعه مسلمان ترکیه اجرا کرده بود، تحت تاثیر قرار گرفته و شدیدتر از گذشته در راستای اسلام زدایی و به ویژه حجاب زدایی گام برداشت. (البته باید به این مطلب توجه داشت که مقصود از حجاب در اینجا نوعی پوشش کامل و سراسری می باشد که شامل چادر یا مقنعه و یا چیزی است که بانوان خود را با آن بپوشانند، تا در معرض دیگران نمایان نشوند و مصداق بارز و متبادر عرفی آن چادر می باشد و مقصود از کشف حجاب هم که در عصر رضاخان صورت گرفت باز داشتن بانوان از این نوع حجاب بود.)
او پس از مسافرت به ترکیه که اولین و آخرین سفر خارجی او در مدت 20 ساله حکومتش بود، این مفاسد را با نام اصلاحات آغاز کرد، مسافرت او به ترکیه نیز با تحریک و ترغیب محمد علی فروغی انجام گرفت، تا رضاخان بی سواد، تحت تأثیر افکار و رفتار آتاتورک قرار گیرد و از نزدیک شیفته ی کارهای او شود.
آتاتورک همان کسی بود که امپراطوری عظیم اسلامی را با افکار غرب گرایانه خویش منقرض و بهترین خدمت را به جهان غرب و اربابان غربی خود انجام داد و نام اسلام را از کشورهای اروپایی برافکند و وحدت و یکپارچگی جهان اسلام را از بین برده و زمینه های حضور مستمر استعمارگران را در کشورهای اسلامی و منطقه را فراهم کرد.
رضاخان پس از دیدار با آتاتورک در مراجعت به ایران چنین اظهار داشت: «... این چادر، چارچوها را چطور می شود از بین برد، دو سال است که این موضوع فکر مرا به خود مشغول داشته... از وقتی که به ترکیه رفتم، زن های آنجا را دیدم که... حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار می کنند، دیگر از هر چه زن چادری بود بدم آمد...»
در بهمن 1313 و در جریان افتتاح دانشگاه تهران، به دختران دستور دادند که بدون حجاب به تحصیل مشغول شوند. این اقدامات رضاخان در این جهت، واکنش و مخالفت های زیادی از سوی مردم به رهبری روحانیت را باعث شد که از جمله مهم ترین آن ها می توان به سرکوب قیام مسجد گوهرشاد و کشتار مردم مظلوم اشاره کرد.
حدود شش ماه پس از فاجعه مسجد گوهرشاد، رضا خان با بی اعتنایی به علما و مردم، در روز 17 دی 1314 در جشن فارغ التحصیلی دانشسرای مقدماتی دختران در تهران، قانون «کشف حجاب» زنان را به طور آشکار و رسمی اعلام کرد و خود به اتفاق همسر و دخترانش که بدون حجاب بودند، در این جشن که به ابتکار علی اصغر حکمت، وزیر معارف و فراموسونر معروف تشکیل گردید، شرکت و سخنرانی کرد و دوره ای سیاه برای زنان ایران در تاریخ شروع شد.
ماموران رضاخان در اجرای این قانون، شب و روز در کوچه ها و خیابان ها گشت می زدند و هر جا زن باحجابی را می یافتند، با خشونت چادر و روسریش را برمی داشتند و مردها را مجبور می کردند تا زن هایشان را سر برهنه به خیابان ها و مجالس ببرند.
 
واکنش علما در مخالفت با قانون منع حجاب
پس از توطئه متحد الشکل شدن البسه و اجرای برنامه استعماری «کشف حجاب» و اهانت به ساحت نوامیس مسلمین از طرف رضاخان مزدور، علما و روحانیت برای مقابله با این فعالیت های ضد دینی به شدت موضع گرفتند و حتی زنان آگاه و متدین ایران نیز درمقابل «کشف حجاب» رضاخان ، قیام کردند.
نوشته اند که وقتی آیة الله حائری از این توطئه خطرناک مطلع شدند، به قدری برآشفتند که با اضطراب و نگرانی فزون از حد به رگهای گلوی خود اشاره کردند وگفتند: «تا پای جان باید ایستاد و من هم می ایستم. ناموس است، حجاب است، ضروری دین و قرآن است.»
با این که آیة الله حائری از رذالت و سرسپردگی رضاخان آگاه بود، به ناچار برای او تلگرافی در این باره ارسال نمود که با توجه به شرایط آن زمان بسیار شدید اللحن و قاطع می نمود. طی این تلگراف حاج شیخ، «کشف حجاب» را مخالفت صریح با طریقه جعفریه و قانون اسلام دانسته و رضاخان را از انجام این گونه اقدامات استعماری، بر حذر داشت.
متن آن تلگراف به این شرح است: «بنده با اینکه تاکنون در هیچ کاری دخالت نداشته ام، اکنون می شنوم اقدام به کارهایی می شود که مخالفت صریح با طریقه جعفریه و قانون اسلام دارد که دیگر خودداری و تحمل برایم مشکل است.» «الاحقر عبد الکریم حائری»
 
غربی ها عامل اصلی اجرای نقشه «کشف حجاب» در ایران
اما با همه این اوصاف و با وجود اینکه رضا خان «کشف حجاب» را در ایران اجرایی کرد ولی نمی توان گفت که رضاخان منع حجاب را به تحریک آتاتورک در ایران آغاز کرد؛ بلکه محرک اصلی رضاخان در مخالفت با اسلام، غربی ها بودند که نماینده آنها در دربارِ شاه، محمد علی فروغی بود که رضاخان را تحریک به مسافرت نمود.
در واقع رضاخان با تقلید از آتاتورک به انجام این امور در ایران با نام اصلاحات دست زد که در حقیقت نمی توان حتی آن را اصلاحات نام نهاد؛ بلکه او با این عملکرد و با اجرای چنین قوانینی در پی رسیدن به اهداف قلدرمآبانه خود و راضی کردن اربابان خویش بود که می خواستند، ایران به عنوان مستعمره مشترک آن ها باشد و یکی شیلات شمال را در اختیار داشته باشد و دیگری نفت جنوب را و معادن و آثار باستانی را به یغما ببرد و هم زمان فرهنگ اسلامی را به تحلیل برده و از ریشه برکنند و ایران را همانند کشور ترکیه یکی از مستعمرات پایدار خود نمایند.
رضا خان در واقع با اجرای قانون منع حجاب و انجام اموری مانند: ایجاد ارتش نوپا و جدید، اجرای طرح سراسری خط آهن از غرب تا جنوب، اصلاحات ارضی و... که هر یک از این ها را به عنوان اصلاحات یاد می کرد، به دنبال هدف خاصی بود و آن هم اینکه استقلال کشور را به طور کامل محو بنماید و اساس دین را از ریشه بر کند.

 

چهارشنبه 5/9/1393 - 14:49
حجاب و عفاف

بی‌حجابی ‌یا بی‌ عفتی؛ کدام غیراخلاقی است؟

نویسنده: حجت‌الاسلام والمسلمین محمود حسین‌زاده خراسانی
چندی قبل مقاله‏ای از آقای سروش دباغ با عنوان «بی‌حجابی یا بی‌عفتی؛ کدام غیراخلاقی است؟» در سایت جرس قرار گرفت. ایشان در این مقاله شبهاتی را در باب حجاب ذکر کردند. اینجانب ضروری دانستم تا نکاتی را در نقد این مقاله ذکر کنم:

نقد ساختاری مقاله
نکته‌ نخست:
ایشان در ابتدای کلامشان، اشاره به این امر نموده‌اند که اهل فتوا نیستند، ولی در عین حال، در صدد استنباط حکمی از قرآن برآمده‌اند که این خود در کلام ایشان نوعی تعارض است یا اگر بگوییم پا در عرصه‌ی استنباط حکم نگذاشته‌اند، ولی بر اساس مبانی‌ای بحث نموده‌اند که اولاً فقهی است و ثانیاً این نظریات فقهی، در حد یک نظریه‌ی ظنی است که برای مبنا شدن برای یک بحث علمی صلاحیت ندارند. پس چگونه است که حضرت ایشان این قوال شاذ و نادر را که بر اساس اصل «النادر کالمعدوم» هیچ است، پایه‌ی بحث خود قرار داده‌اند.
بهره‌مندی از کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر»، که جناب ترکاشوند قلمی نموده‌اند، خود نوعی تکیه بر ظنیات است: وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئ.[۱] به عنوان مثال، این کتاب، به خصوص در حوزه‌ی تفسیر قرآنی، نتایجی به آیات نسبت می‌دهد که از لوازم بعیده‌ی آن آیه است. به عنوان مشت نمونه‌ی خروار، جناب ترکاشوند در صفحه‌ی ۳۱۸ این کتاب، با اشاره به آیه‌ی استیذان[۲] چنین نتیجه گرفته‌اند که دروازه‌ی خانه‌ها فاقد درب و پیکر بوده است.
آیا واقعاً آیه استیذان دلالت بر این نتیجه‌ی مأخوذه دارد؟ حال آنکه در بین عرب معمول نبوده است که کسى براى ورود به منزل دیگران اذن بخواهد. درِ خانه‏ها باز بوده است. همان طورى که الآن هم در روستاها و شهرهای کوچک دیده مى‏شود، هیچ وقت رسم نبوده است، چه در شب و چه در روز، درها را ببندند؛ چنان که این عدم اذن دخول نیز از آیه‌ی «وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها»[۳] قابل استفاده است.
نکته‌ی دوم:
به نظر می‌رسد برداشت‌های جناب سروش از همان نگاه هرمنوتیک فلسفی و توجه بیش از حد به «اخلاق عرفی»، که همان اخلاق سکولار است، ناشی شده است و «مفسرمحوری» و بهره‌مندی از واژه‌ی «شهود اخلاقی» شاه‌بیت غزلیات ایشان است و در آن موج می‌زند که مسلماً علی‌المبنا، چنین نگاهی با تفسیر قرآن و استنباط از کلام الهی برای اساس سیره‌ی مستمره‌ی مفسرین و فقها رهی به ناکجاآباد دارد.
نکته‌ی سوم:
روندی که ایشان معلوماً در مباحث دینی پی گرفته و می‌گیرند و مبنای ایشان در رابطه به نصوص دینی است و در هر بحث علمی مربوط به حوزه‌ی دین به آن اشاره می‌کنند، «نظریه‌ی حداقلی فرمان الهی» است که با ادله‌ی عقلی و نقلی و سیره‌ی اهل بیت در تعارض است و بطلان آن در جای خود قابل اثبات است.
نکته‌ی چهارم:
جای روایت در این مباحث کجاست؟! آیا نباید بر اساس آیاتی نظیر «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»[۴] و «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»[۵] برای پیامبر و ائمه‌ی هدی، نقش تبیینی قائل شد و آیا شایسته نبود ایشان علاوه بر قال فلان و قال فلان، از قال رسول‌الله و قال الامام نیز ـ‌نه به عنوان مبیّن و مفسر حقیقی قرآن، بلکه دست کم به عنوان یک عالم‌ـ در گوشه‌ای از مباحث‌شان بهره می‌بردند؟
نکته‌ی پنجم: همان گونه که ایشان سعی کرده‌اند مبحث «حدود و ثغور حجاب» را در حوزه‌ی اخلاق نظری در نظر بگیرند، شایسته است که به حوزه‌ی اخلاق عملی توجهی داشته باشند؛ چرا که شایسته نیست برای ناقدین خود عبارت «دین‌داران معیشت‌اندیش» را به کار برند و در مقابل، عده‌ای دیگر را «دین‌داران معرفت‌اندیش» خطاب کنند. لذا اگر ایشان این ادبیات را جایز بدانند، بنابراین خرده گرفتن به کسانی که ایشان را «دین‌ستیز» و «مروج فرهنگ حجاب‌ستیزِ رضاشاهی» قلمداد کرده‌اند، معقول به نظر نمی‌رسد.

نقد محتوایی مقاله
مبحث فقهی
در ابتدای این مبحث باید متذکر شد که درست است که جناب سروش به بحث، وجهه‌ی اخلاقی داده است؛ اما چون پایه و مبنای تفکرات ایشان مباحث فقهی‌ای است که مرحوم قابل و جناب ترکاشوند به آن پرداخته‌اند، لذا اگر زیربنای تفکرات ایشان نقد شود، بطلان اصل کلام ایشان معلوم خواهد شد. بر این اساس، در این وجیزه مباحث فقهی زیر قابل طرح است:
نکته‌ی نخست:
ایشان در مقاله‌ی خود، با بهره‌گیری از مباحث مرحوم قابل در خصوص پوشش سر و گردن، فلسفه‌ی حجاب را زیر سؤال برده‌اند و این پرسش را مطرح نموده‌اند که «اگر ملاحظه‌ای اخلاقی در اینجا در میان بود و نپوشاندن گردن و موی سر، اسباب تحریک جنسیِ اجتناب‌ناپذیرِ مردان را فراهم می‌کرد و زمینه‌ساز فساد در جامعه می‌بود، می‌توان پرسید چرا این حکم علی‌الاطلاق برای همه‌ی زنان مسلمان نیامده است و زنان برده از پوشاندن موی سر و گردن معاف شده‌اند؟»
در جواب مرحوم قابل و جناب دباغ باید گفت: تفاوت نوع حجاب «حره و امه» در روایات در خصوص نماز ذکر شده است و این امر به خاطر آسان‌گیری در «امات» و در یک کلام، تفاوت کلی در «امات» و «حرّات» است؛ مانند تقلیل مدت زمان عده و... بنابراین اولاً مدلول روایات و به تبع آن، کلام فقها در خصوص حضور در جامعه نیست تا ایشان فلسفه‌ی حجاب را زیر سؤال ببرند؛ چنان که شیخ طوسی در کتب مختلف خود، از جمله «الإقتصاد» چنین می‌نویسد:
«و أما المرأه الحرة فإن جمیع بدنها عوره یجب علیها ستره فی الصلاه، و لا تکشف غیر الوجه فقط. فان کانت مملوکه جاز أن تصلیمکشوفه الرأس»[۶]
و علمایی مانند مرحوم طبرسی،[۷] ابن زهره[۸] و غیره نیز «مکشوفه الرأس» را مربوط به نماز می‌دانند، نه در انظار و در جامعه.
و ثانیاً در سرایت حکم این روایات به غیر نماز، حداقل جای تردید است؛ چنان که مرحوم قابل این روایات را به غیر صلاه تسری داده است.
نکته‌ی دوم:
چنان که بیان شد، نکته‌ی دیگری که پایه‌ی بحث جناب سروش شده است، تحقیقات جناب ترکاشوند است. جناب سروش در بخشی از مقاله‌ی خود آورده است:
«ترکاشوند نیز با تتبعات تاریخی و فقهی خود، حدود و ثغور پوشش در عصر پیامبر را مشخص کرده و معتقد است پوشاندن گردن و موی سر در عصر پیامبر ضرورت نداشته و رأی شارع بر این امر تعلق نگرفته بوده.»
در جواب به آقای ترکاشوند و به تبع ایشان، جواب به جناب دباغ، باید عرض شود که این تحقیق ایشان بر خلاف آیه‌ی «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ»[۹] است، زیرا از این آیه دو نکته قابل استفاده است:
۱. اصل وجود پوشاندن موی سر در زمان پیامبر قبل از نزول آیات حجاب.
۲. دستور اسلام بر باز کردن گوشه‌های روسری و انداختن آن بر گردن تا سینه است. زیرا زنان قبل از نزول آیه، گوشه‌های روسرى خود را به شانه‏ها یا پشت سر مى‏انداختند و گره می‌زدند، به طورى که گردن و کمى از سینه آن‌ها نمایان مى‏شد. قرآن دستور مى‏دهد روسرى خود را بر گریبان خود بیندازند تا هم گردن و هم آن قسمت از سینه که بیرون است پوشیده شود. آیا این آیه به روشنی بر پوشش سر و گردن دلالت ندارد و آیا نصِّ در این امر نیست.
نکته‌‌ی سوم:
بر اساس قیاس اولولیت، وقتی گفته می‌شود «وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها»[۱۰]یعنی زینت‌ها ـ‌اعم از گردن‌آویز و غیره‌ـ را بپوشانید، به طریق اولی، وجوب پوشش مواضع زینت قابل استفاده است که یکی از این مواضع زینت همان قسمت گردن است.
نکته‌ی چهارم:
از باب مقدمه‌ی علمیه نیز وجوب پوشش سر و گردن قابل استفاده است؛ زیرا بر اساس این قاعده، باید پوشش طوری باشد که انسان یقین کند حجاب او کامل است و با پوشش سر و گردن، این یقین حاصل می‌شود.
نکته‌ی پنجم:
از باب احتیاط عملی نیز می‌توان وجوب پوشش سر و گردن را استفاده کرد. به این معنی که حتی اگر ما به فرض قائل شویم که عده‌ای! از فقها دارای این نظریه هستند که پوشش سر و گردن واجب نیست و عده‌ای دیگر از فقها قائل به پوشش این ناحیه هستند، احتیاط عملی ایجاب می‌کند که نظریه‌ی فقهای دسته‌ی دوم مقدم شود.
مضافاً بر اینکه اصولاً در بین فقها در خصوص وجوب پوشش سر و گردن اختلافی وجود ندارد، بلکه آنچه درباره‌ی آن اختلاف وجود دارد مسئله‌ی پوشش چهره و دست‌ها تا مچ است؛ کمااینکه شهید مطهری در تحقیق جامع و محققانه‌ی خود در کتاب «مسئله‌ی حجاب» به آن اشاره نموده است:
«در اینکه پوشانیدن غیر وجه و کفّین بر زن واجب است، از لحاظ فقه اسلام هیچ گونه تردیدى وجود ندارد. این قسمت جزء ضروریات و مسلمات است. نه از نظر قرآن و حدیث و نه از نظر فتاوى، در این باره اختلاف و تشکیکى وجود ندارد. آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دست‌ها تا مچ است.»[۱۱]
نکته‌ی ششم:
کثیری از فقها، بلکه جلّ و بلکه کل فقها نیز به این مسئله اشاره نموده‌اند: «قاطبه‌ی فقهای مسلمان بر این باورند که نپوشاندن گردن و موی سر حرمت شرعی دارد.» آیا بر اساس بنای عقلا، رواست که نظریه‌ی اکثر متخصصین را به خاطر وجود دو یا سه نظریه‌پرداز کنار گذاشت؟! حاشا و کلا!

مباحث دیگر
نکته‌ی نخست:
مراد ایشان از اخلاق چیست؟ آیا منظور همان اخلاق سکولار شده‌ای است که غرب بارها آن را از صافی نگاه مادی‌گرایانه‌ی اومانیستی خود گذرانده است یا آن اخلاقی که از منظر دین مورد توجه است که حتی اخلاق بین خدا و بندگانش را نیز تبیین می‌کند؛ اخلاقی که بر اساس روایات، پیامبر برای اکمال آن آمده و بعثتش فقط در این رابطه است: «إِنَّما بُعِثْتُ‏ لِأُتَمِّمَ‏ مَکَارِمَ‏ الْأَخْلَاقِ‏»[۱۲] و ثانیاً جزء لاینفک علوم نافعی است که در دین به آن توصیه شده است: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ»[۱۳]
نکته‌ی دوم:
تعریف اخلاق هر چه می‌خواهد باشد، عفت از مقوله‌ی اخلاق ستبر هست یا نیست؟ و مسئله‌ی اساسی اینجاست که آیا افعال اخلاقی می‌توانند موضوع احکام شرعی واقع شوند یا خیر؟ و آیا این «باید و نباید» که در نگاه «برنارد ویلیامز» از اخلاق سبک تلقی شده است، می‌تواند متصف به «باید و نباید» فقهی بشود یا خیر؟!
اگر جواب ایشان منفی باشد، باید گفت که اصلاً جایگاهی برای علم فقه قائل نیستند؛ زیرا این فقه است که تکلیف باید و نبایدِ افعال انسان را حتی در حوزه‌ی افعال اخلاقی مشخص می‌کند و اگر جوابشان مثبت است که دیگر بحثی نیست.
نکته‌ی سوم:
جناب سروش می‌خواهد با اخلاقی جلوه دادن افعال در قالب اخلاق اومانیستی و عرفی کردن تمام گزاره‌های اخلاقی، به این نتیجه برسد که حجاب در ماهیتش بر اساس مقتضیات زمان و مکان، قابل تغییر و حتی حدود و ثغور آن نیز عرفی است؛ کمااینکه چنین نوشته است:
«پس با ایجاد تغییراتی در فرهنگ و عرف جامعه، مصادیق رفتار عفیفانه و غیرعفیفانه در جامعه‌ی ما در صدوپنجاه سال گذشته، تحول چشمگیری پیدا کرده؛ کمااینکه در دیگر جوامع نیز تغییر کرده است. از ابتدای قرن بیستم بدین سو، در کثیری از کشورهای اروپایی، آمریکای شمالی، آمریکای لاتین و شرق آسیا... نپوشاندن گردن و موی سر رفتاری غیرعفیفانه و غیراخلاقی قلمداد نمی‌شود. مطابق با شهودهای اخلاقیِ عرفیِ عموم کسانی که در این کشورها زندگی می‌کنند، زنان می‌توانند مناسبات و روابط عفیفانه‌ای با جنس مخالف داشته باشند، در حالی که گردن و موی سر پوشیده‌ای ندارند.»
اما در پاسخ باید گفت: در اینکه دو عنصر مکان و زمان در برداشت‌های دینی و فقهی تأثیر دارد شکی نیست، اما نکته‌‌ی سؤال‌برانگیز این است که حوزه‌ی این تأثیرات چه اندازه است؟ آیا تأثیر این دو عنصر می‌تواند تا حدی باشد که حتی ماهیت گزاره‌های دینی را دگرگون کند؟!
اولاً: تأثیر این دو عنصر به این وسعت نیست، زیرا گزاره‌های دینی دو نوع است: یکی گزاره‌های لایتغیر و ثابت که مشمول «إِنَّ حَلَالَ‏ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ حَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ»[۱۴] هستند و دیگری گزاره‌های منعطف.
بر این اساس، ماهیت حجاب و حدود و ثغور آن از نوع اول و شکل و انحای این پوشش از نوع دوم است که محول به عرف شده است. لذاست که پوششی مثل مانتو نیز حجاب است و چادر به اشکال و به رنگ‌های مختلف نیز حجاب است. امام خمینی در خصوص این سؤال که «آیا در مورد حجاب، خانم‌ها فقط باید چادر سر کنند یا هر پوششى که حجم بدن و به طور کلى حجاب واقعى را براى زن فراهم کند مى‌تواند حجاب باشد» فرموده‌اند: «در حجاب، لباس خاصى معتبر نیست؛ هرچند چادر بهتر است و از لباسى که جلب توجه کند احتراز شود.»[۱۵]
ثانیاً: اگر قرار باشد که مسئله‌ی پوشش سر و گردن برای اساس عرف در جایی غیراخلاقی قلمداد نشود، در بسیاری از کشورها دیگر ممکن است پوشش سینه نیز غیراخلاقی قلمداد نشود. پس با این نگاه، جناب سروش باید مبحث را به سینه و اعضای دیگر مانند بازوها و... نیز سرایت دهند و هلمّ جرّا.
نکته‌ی چهارم:
یکی دیگر از خلط‌های عجیب جناب سروش، عدم تفاوت در حوزه‌های مختلف عفاف است. ایشان چنین بیانی دارد: «[ممکن است][۱۶] کسی گردن و موی سر پوشیده‌ای داشته باشد و رفتار موقر و عفیفانه‌ای داشته باشد. همچنین متصور است کسی گردن و موی سر پوشیده‌ای نداشته باشد؛ در عین حال رفتار عفیفانه و اخلاقی‌ای پیشه کند. پس تلازمی میان پوشیده بودن گردن و موی سر و رفتار عفیفانه وجود ندارد.»
در جواب این بخش از کلام ایشان باید گفت: عفاف یک بسته‌ی کامل بوده و باید به نحو عام مجموعی لحاظ شود؛ به این معنی که عفاف مشتمل بر حوزه‌های مختلفی است: عفت در حوزه‌ی کلام، عفت در حوزه‌ی نگاه، عفت در حوزه‌ی حرکات و سکنات، عفت در حوزه‌ی پوشش بدن و... کمااینکه در حوزه‌ی عفافِ کلامی، خطاب ویژه‌ای متوجه زنان پیامبر و با تنقیح مناط، متوجه تمام زنان مسلمان نیز هست: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»[۱۷]
بنابراین عفت در یک حوزه و با عفت در حوزه‌ی دیگر، چنان که ایشان نیز اشاره نموده است، تلازمی ندارد و این عدم تلازم[۱۸] امری مسلم است؛ چنان که شهید مطهری هم بیان نموده‌اند،[۱۹] اما نتیجه‌ای که ایشان در راستای عدم تلازم به دنبال آن است صحیح نیست. ایشان می‌خواهد بگوید چون تلازم نیست، پس حجاب نمی‌تواند عفاف لازم را ایجاد کند، پس نباید در حدود و ثغور حجاب، بسته اندیشید.
جناب سروش! درست است که بین بخش‌های مختلف حجاب ممکن است در فردی در عالم خارج و مصادیق مختلف زنان تلازم وجود نداشته باشد، اما این بدان معنا نیست که در شرع نیز به این نحو است؛ زیرا اگر در یکی از این بخش‌های عفاف خللی وارد شود، این شخص از منظر دین در حوزه‌ی عفاف با مشکل مواجه است و حتی از نگاه عرف نیز زن عفیفی تلقی نمی‌شود.
بنابراین چنان که بیان شد، عفاف یک بسته‌ی کامل از موارد گوناگون است و باید به نحو عام مجموعی نگریسته شود، نه به صورت جزیره‌های جدا.
نکته‌ی پنجم:
در اینکه حوزه‌ی عفاف فراجنسیتی است، شکی وجود ندارد؛ چنان که ایشان می‌گوید:
«همچنین باید به خاطر داشت که مطابق با موازینِ دینی و اخلاقی، خویشتن‌داری و کف نفس و رفتار عفیفانه پیشه کردن، هم وظیفه‌ی زنان است و هم وظیفه‌ی مردان. این حکم بر هر دو جنس بار می‌شود، نه فقط بر زنان.»
و همچنین مسلم است که عفت را تنها در حوزه‌ی جنس خاص ملاحظه نمودن، ناعادلانه، ناروا و غیرموجه خواهد بود. اما تأکیدات علمای ربّانی بر حجاب در خصوص زنان از مقوله‌ی «اثبات شیء نفی ماعدا نمی‌کند» است و شاید بتوان برای این تأکیدات دو علت ذکر نمود:
۱. زیبایی مربوط به زنان است و بی‌شک کنش‌های جنسی آنان جذاب است و جلوه‌های زیباشناختی هر چه نمایان‌تر باشد، سبب میل جنس مخالف را فراهم می‌کند.
۲. در علم جرم‌شناسی، در مثلث تحلیل جرم، یکی از مؤلفه‌های مهم در تحلیل جرم، مؤلفه‌ی «بزه‌دیده» است؛ یعنی یکی از علل وقوع جرم، به خصوص در جرم‌های اتفاقی، موقعیت و وضعیت «بزه‌دیده» است. به این معنی که گاهی این موقعیتِ مجنی علیه است که باعث انگیزش جرم می‌شود. مثلاً ماشین روشنی را در کنار خیابان تصور کنید که در زمان شرایط سخت اقتصادی و بحران بیکاری، بدون راننده توقف نموده است. این وضعیت بی‌شک باعث توجه افراد زیادی خواهد شد و فردی که از بیکاری و بی‌پولی رنج می‌برد یک‌باره در صدد سرقت برمی‌آید. همان گونه که ملاحظه می‌شود، این وضعیت ماشین سبب ایجاد یک جرم اتفاقی را فراهم آورده است. حال این مثال را خودتان نسبت به فردی که شرایط حداقلی حجاب را نداشته باشد، تطبیق دهید.
در قرآن نیز به این امر در خصوص بزه‌دیده در مبحث حجاب اشاره شده است: «ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ»؛[۲۰] یعنى پوشاندن همه‌ی بدن به شناخته شدن به اینکه اهل عفت و حجاب و صلاح و سدادند نزدیک‏تر است. در نتیجه، وقتى به این عنوان شناخته شدند، دیگر اذیت نمى‏شوند؛ یعنى اهل فسق و فجور متعرض آنان نمى‏گردند.[۲۱]
پُرواضح است که این اهل عفت و حجاب بودن عامل پیشگیرانه‌ای در خصوص جرم تعرض به عنف است.
نکته‌ی ششم:
نکته‌ی دیگری که ایشان در مقاله‌ی خود به آن اشاره می‌کنند واژه‌ی «شهودهای اخلاقی»[۲۲] است. در این رابطه نیز دو مطلب قابل توجه است:
۱. «شهودهای اخلاقی» در مقوله‌ی «اخلاق سبُک» یعنی همان «بایدها و نبایدها» قابل بررسی است.
۲. از تعریفی که ایشان از این واژه ارائه می‌کنند، برمی‌آید که مراد همان «عرف» است.
اگر مراد ایشان همان عرف باشد، این بحث به مباحث ریشه‌ای و بنیادین دو تفکر الهی و مادی در خصوص منشأ حقوق و تکالیف یا منشأ «بایدها و نبایدها» حتی «بایدها و نبایدهای اخلاقی» برمی‌گردد.[۲۳]
در این رابطه که عرف در حوزه‌ی «بایدها و نبایدها» می‌تواند نقش ایفا نماید یا خیر و میزان آن به چه مقداری است، باید به کتب اصول فقه[۲۴] مراجعه نمود.
نکته‌ی هفتم:
در پاسخ به این یافته‌ی سکولاری جناب سروش که گفته است: «در باب رابطه میان دین و اخلاق، به نظریه‌ی حداقلی فرمان الهی باور دارم. مطابق با این قرائت، اخلاق به لحاظ دلالت‌شناختی و وجود شناختی مستقل از دین است. به تعبیر دیگر، احراز معانیِ مفاهیمِ اخلاقیِ ستبر و سبکی نظیر عفت، وفاداری، مهربانی، خوبی، بدی و... متوقف بر رجوع به متون دینی نیست» باید گفت:
اولاً: این امر مسلم است که بسیاری از اخلاقیات پیدایشی هم‌زمان با خلقت انسان دارد و از حیث وجودشناختی، امری فرادینی محسوب می‌شوند؛ مانند احترام و ... این نکته نیز مسلم است که در دین انور اسلام، بسیاری از احکام امضایی است، نه تأسیسی؛ مانند بسیاری از قوانین مربوط به معاملات که اسلام بسیاری از آن‌ها را امضا نموده است و تأسیس نهادی نو ننموده است. اما این امر منافاتی ندارد با این بحث که در برخی از این قوانین دست ببرد و آن‌ها را جرح یا تعدیل نماید، مانند اینکه بیع ربوی را که در زمان جاهلیت وجود داشت تحریم نماید.[۲۵] یا به طور مثال، از مصادیق احترام به میزبان حضور در سر سفره‌ی اوست، ولی شارع این امر را از مصادیق این فعل اخلاقی ستبر (یعنی احترام به میزبان) نمی‌داند.
در محاسن برقی و دیگر کتب معتبره چنین آمده است که وقتی امام صادق در مجلسی بر سر سفره‌ای نشسته بود که ناگهان شراب بر سر سفره آوردند، ایشان برخاستند و از مجلس خارج شدند. وقتی علت این کار را از ایشان سؤال نمودند، فرمودند:
«قَالَ رَسُولُ اللهِ مَلْعُونٌ مَنْ جَلَسَ عَلَى مَائِدَهٍ یُشْرَبُ عَلَیْهَا الْخَمْرُ»[۲۶]
همان گونه که روشن است، این دین است که بر مصادیق اخلاقی، در عین امضا نمودن اصل آن، مهر تأیید یا رد می‌زند.
ثانیاً: همان گونه که می‌دانید، موضوع علم فقه عبارت از «افعال مکلفین» است. بنابراین هر عملی که انسان انجام می‌دهد، حتی افعال طبیعی و اخلاقی، می‌تواند مورد امر یا نهی الهی قرار بگیرد؛ مثل اوامر و نواهی که در کتاب «اطعمه و اشربه» در خصوص افعال طبیعی وجود دارد، چه برسد به افعال اخلاقی.
ثالثاً: ارتباط وثیقی بین اخلاق و فقه بالاخص و دین بالاعم وجود دارد و این دین است که باید مصادیق اخلاقی را مورد سنجه قرار دهد و مهر تأیید بر مصادیق اخلاقی بکوبد. به عنوان نمونه، به این آیه توجه کنید که چگونه مصادیق اخلاق ستبری چون «احترام» را جرح و تعدیل نموده است:
«وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»[۲۷]
و [آن چنان که در جاهلیّت مرسوم بود که به هنگام حج، که جامه‌ی احرام مى‏پوشیدند، برای احترام از درِ خانه وارد نمى‏شدند و از نقبِ پشتِ خانه وارد مى‏شدند، نکنید!] کارِ نیک و احترام به صاحب خانه، آن نیست که از پشتِ خانه‏ها وارد شوید، بلکه نیکى و احترام به میزبان این است که پرهیزگار باشید! و از درِ خانه‏ها وارد شوید و تقوا پیشه کنید تا رستگار گردید.

نتیجه‌ اینکه:
اولاً: آقای سروش باید بداند که ملاک در عمل برای مکلفین فتوای فقهای دارای شرایط تقلید است و نه نتیجه‌ی بحث‌های علمی. این نکته نیز روشن است که بین بحث‌های علمی و فتوا بینونتی کاملاً واضح وجود دارد.
ای‌کاش ایشان این امر را به خوانندگان مقاله متذکر می‌شدند تا مبادا توده‌ی مردم در دینشان متزلزل شوند و اصولاً این امر در مسائل مربوط به حوزه‌ی دین امری پسندیده است. شهید مطهری در کتاب «مسئله‌ی حجاب» به این نکته توجه نموده و خوانندگان را به این امور دلالت کرده است:
«مجدداً توضیح مى‏دهیم که بحث ما جنبه‌ی علمى دارد، نه فتوایى. این بنده نظر خودم را مى‏گویم و هر یک از شما باید عملاً به فتواى همان مجتهدى عمل کند که از او تقلید مى‏نماید.»[۲۸]
ثانیاً: به نظر می‌رسد مراد ایشان با قلم‌فرسایی که داشتند و بیان نمودند که «نه دین و فقه باید جایگزین اخلاق شود و نه اخلاق جایگزین فقه؛ بلکه تعامل و تلائم میان شهودهای فقهی و دینی از یک سو و شهودهای اخلاقی عرفی، از سوی دیگر، در این میان ره‌گشا و برگرفتنی است و داوری‌های هنجاریِ فقهی واخلاقی موجهی را برای ما رقم می‌زند» این است که تعامل و تلائم باید همیشه یک‌سویه باشد و به نفع اخلاق عرفی سکولار رقم بخورد و همیشه فقه در قربانگاه اخلاقِ عرفی ذبح شود.
به عبارت دیگر، آیا نگاه دین باید همیشه به دهان جامعه‌ی بشری دوخته شود تا هر چه او بر زبان می‌آورد و مکتوب می‌کند، دین نیز مهر تأیید را زیر اوامر عرف بزند؟! یا خیر این جامعه‌ی بشری است که خود را باید با اوامر الهی وفق دهد؟
ثالثاً: ایشان برای اثبات مدعای خویش، به کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» تمسک نموده‌اند که در اصل کتاب نقدهای اساسی وجود دارد و نقدهایی نیز بر آن نوشته شده است و در این خصوص نکاتی مصداقی در متن مقاله نیز ذکر شد.
رابعاً: کراراً بیان شد که اخلاق باید در بوته‌ی نقد فقه وارد شود، نه فقه در سنجه‌ی اخلاق عرفی. بنابراین این انگاره که شهود اخلاقی (یعنی عرف) در عرض شرع قرار می‌گیرد[۲۹] امری ناپخته است و نوشتن چنین عباراتی صحیح به نظر نمی‌رسد؛ زیرا اخلاق سکولار و عرفی‌شده پُر از قیاسات ناروایی است که شرع آن‌ها را ناشایست شمرده و خوانشِ عرف را امری ناپسند دانسته و اساساً تعامل با آن‌ها در چنین قیاساتی، امری ناشدنی است. روایاتی فراوانی در این خصوص در کتب معتبره‌ی حدیثی ذکر شده است که در ابوابی با عنوان «باب المقاییس و الرأی»[۳۰] یا «باب البدع و الرأی و المقاییس»[۳۱] گرد آمده است که حدیث زیر یکی از این احادیث است:
«إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِیسَتْ‏ مُحِقَ الدِّینُ»[۳۲]

سخن پایانی
بر خواننده‌ی فهیم پوشیده نماند که اساساً طراحی نظریاتی با اسامی گوناگونی چون «نظریه‌ی حداقلی فرمان الهی»، «جدایی ساحت اخلاق و دین»، «اخلاق عرفی»، «اخلاق سکولار» و مقالاتی که در حوزه‌ی دین با این رویکردها نوشته می‌شود در صدد ایجاد دینی چشم‌وگوش‌بسته و غلام حلقه‌به‌گوش در مقابل جامعه‌ی سکولار است و خواسته یا ناخواسته، هدفی را جز ضعف اعتقادات پاک جامعه‌ی دینی دنبال نمی‌کند.(*)

منابع :
۱. قرآن.
۲. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه‏، على‌اکبر غفارى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم، چاپ دوم، ۱۴۱۳ ﻫـ.ق.
۳. ابن زهره حلبى، حمزه بن على حسینى‌، غنیه النزوع إلى علمی الأصول و الفروع‌، قم، مؤسسه‌ی امام صادق، چاپ اول، ‌۱۴۱۷ هـ.ق‌.
۴. احسائى، ‏ابن ابى جمهور، عوالی اللآلی‏، قم، انتشارات سیدالشهداء،‏ اول، ‏۱۴۰۵ ﻫـ.ق.
۵. برقى، ابوجعفر، احمد بن محمد بن خالد، ‌المحاسن،‌ قم، دارالکتب الإسلامیه،‌ چاپ دوم، ‌۱۳۷۱ ه‍ـ.ق.
۶. حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه‌ی آل‌البیت، اول، ‏۱۴۰۹ ﻫـ.ق‏.
۷. خمینى، سید روح الله موسوى‌، استفتائات، قم، انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، ‌۱۴۲۲ هـ.ق‌.
۸. طبرسى، امین‌الإسلام، فضل بن حسن، ‌المؤتلف من المختلف بین أئمه السلف،‌ مشهد، مجمع البحوث الإسلامیةه، چاپ اول، ‌۱۴۱۰ هـ.ق‌.
۹. طوسى، ابوجعفر، محمد بن حسن، ‌الاقتصاد الهادی إلى طریق الرشاد‌، تهران، چهل‌ستون،‌ چاپ اول، ‌۱۳۷۵ هـ.ق‌.
۱۰. طوسى‏، محمد بن حسن، تهذیب‏الأحکام، تهران‏، دارالکتب الإسلامیه، چهارم‏، بی‌تا.
۱۱. کلینى رازى، محمد بن یعقوب بن اسحاق‏، کافی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چهارم، ‏۱۳۶۵.
۱۲. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ﻫـ.ق.
۱۳. مطهرى، مرتضی، مجموعه‌ی ‏آثار.
۱۴. موسوى همدانى، سید محمدباقر، ترجمه‌ی تفسیر المیزان، قم، انتشارات اسلامى، پنجم، ۱۳۷۴.
۱۵. وایت، رابرت و هینز، فیونا، جرم و جرم‌شناسی، علی سلیمی، قم، مؤسسه‌ی حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳.

پی‌نوشت‌ها:
[۱] «گمان» هرگز انسان را از حق بى‏نیاز نمى‏کند (نجم، آیه‌ی ۲۸).
[۲] یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ* فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى‏ لَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ (نور، آیه‌ی ۲۷ و ۲۸).
[۳] بقره، آیه‌ی ۱۸۹.
[۴] نحل، آیه‌ی ۶.
[۵] نحل، آیه‌ی ۴.
[۶] الاقتصاد الهادی إلى طریق الرشاد (للشیخ الطوسی)، ص ۲۵۸؛ الجمل و العقود فی العبادات، ص ۶۳‌؛ المبسوط فی فقه الإمامیه، ج ‌۱، ص ۸۷.
[۷] المؤتلف من المختلف بین أئمه السلف، ج ‌۱، ص ۱۶۰.
[۸] غنیه النزوع إلى علمی الأصول و الفروع، ص ۶۵.‌
[۹] نور، آیه‌ی ۳۱.
[۱۰] نور، آیه‌ی ۳۱.
[۱۱] مجموعه‌ی ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج ‏۱۹، ص ۵۰۷.
[۱۲] منمبعوثبه رسالتشدمتاسطحاخلاقرابالا برم (بحار الأنوار، ط‌ ـ بیروت، ج‏ ۶۷، ص ۳۷۲).
[۱۳] علم نافع سه چیز است: عقاید، اخلاق و فقه (الکافی، ط - الإسلامیه، ج‏ ۱، ص ۳۲).
[۱۴] بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏ ۱، ص ۱۴۸ و الکافی، ط - الإسلامیه، ج‏ ۱، ص ۵۸.
[۱۵] استفتائات امام خمینى، ج ‌۳، ص ۲۴۸.
[۱۶] این قسمت برای واضح شدن کلام به نقل قول اضافه شده است.
[۱۷] احزاب، آیه‌ی ۳۲: به گونه‏اى هوس‏انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند.
[۱۸] عدم تلازم به این معنی است که می‌توان یک زن چادری یافت که در کلام عفت لازم را ندارد.
[۱۹] مجموعه‌ی ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج ‏۲۱، ص ۲۶۳.
[۲۰]- احزاب، آیه‌ی ۵۹.
[۲۱] ترجمه‌ی المیزان، ج ‏۱۶، ص ۵۱۰.
[۲۲] جناب سروش در مقاله‌ی خویش چنین می‌نویسد: مراد از شهودهای اخلاقی، شهودهای اخلاقی «ناظر آرمانی» است؛ ناظری که در زمینه‌ای که قضاوت اخلاقی می‌کنند دانش دارد و در عین حال، احساسات و عواطف بشری او، به قدر طاقت بشری، در داوری‌های او ریزش نمی‌کند.
[۲۳] رک: مقدمه‌ی علم حقوق، ناصر کاتوزیان.
[۲۴] قوانین الأصول، ج ۱، ص ۱۴؛ الاصول العامه للفقه المقارن، ص ۴۱۹ و فوائد الاصول، ج ۴، ص ۲۱۵.
[۲۵] أَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا (بقره، آیه‌ی ۲۷۵).
[۲۶] المحاسن، ج‏ ۲، ص ۵۸۵؛ الکافی، ط - الإسلامیه، ج‏ ۶، ص ۲۶۸؛ تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۹، ص ۹۷؛ الوافی، ج ‏۲۰، ص ۴۹۷؛ وسائل الشیعه، ج‏ ۲۴، ص ۲۳۲؛ هدایه الأمه إلى أحکام الأئمه علیهم السلام، ج ۸، ص ۸۱؛ ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج ‏۱۴، ص ۳۲۶ و بحار الأنوار، ط - بیروت، ج‏ ۴۷، ص ۳۹.
[۲۷]- بقره، آیه‌ی ۱۸۹.
[۲۸] مجموعه‏‌ی آثار استاد شهید مطهرى، ج ‏۱۹، ص ۵۰۷.
[۲۹] در واقع، مفروض «نظریه‌ی حداقلی فرمان الهی» این است که هم خوانشِ سازوار و روشمند از سنت دینی برای احراز مراد و فرمان خداوند معرفت‌بخش است، هم شهودهای اخلاقیِ عرفی.
[۳۰] المحاسن، ج‏ ۱، ص ۲۰۹.
[۳۱] الکافی، ط - الإسلامیه، ج‏ ۱، ص ۵۴.
[۳۲] المحاسن، ج‏ ۱، ص ۲۱۴؛ الکافی، ط - الإسلامیه، ج ‏۱، ص ۵۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج ‏۴، ص ۱۱۹ و وسائل الشیعه، ج ‏۲۷، ص ۴۱

 

سه شنبه 4/9/1393 - 22:58
حجاب و عفاف

بدحجابی و آثار آن

حجاب از نظر لغوی به معنای «پرده» و «حاجب» است و در اصطلاح به نوعی پوششی که اسلام به خاطر اهداف خاص و معنوی خود به آن توصیه فراوان کرده است، ‌گفته می شود و در مورد زنان، ‌به خاطر حساسیت جنسی خاص و ظرافت و مسئولیت خطیری که دارند بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است (1).
حجاب مصدر از ریشه (ح ج ب) است که اهل لغت تعاریف مختلفی برای آن ذکر کرده اند.برخی گفته اند: «هر آن چه میان دو چیز حائل شود حجاب است». عده ای نیز این واژه را کمی دقیق تر تعریف کرده و معتقدند: «حجاب حائل میان دو چیز است که مانع تلاقی آن دو یا اثرگذاری آن دو بر هم می شود، این دو چیز می تواند مادی باشد یا معنوی یا این که یکی مادی و دیگری معنوی باشد. آن مانع هم می تواند مادی یا معنوی باشد» (2). فقها در تعریف حجاب گفته اند: «حجاب، لباسی است که زن برای حفظ عورت از اجانب می پوشاند» (3).
یا این تعریف که: «حجاب، ‌پوشش زن در برابر بیگانه است» (4). در واقع، ‌مفهوم حجاب خاص بوده و پیچیده تر از پوشش است و ارزش ها و اصول اساسی مانند: ظاهر و باطن، ‌محرم و نامحرم و خصوصی و عمومی را نیز در خود جای می دهد(5). حجاب یا همان پوشش اسلامی، پدیده ای چند بعدی است. از یک سو مقوله ای اخلاقی، ‌دینی و معرفتی است و از سوی دیگر پدیده ای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی می باشد. ابعاد مختلف این پدیده به گونه ای در هم تنیده است که نمی توان در خصوص ابعاد و آثار اجتماعی آن به تحقیق پرداخت و ابعاد باطنی، ‌مبانی اعتقادی و ایدئولوژی مذهبی را نادیده گرفت (6).
این موضوع، یکی از آموزه های دین مبین اسلام است که بسیاری از زنان مسلمان به عنوان تکلیف دینی (7) به آن عمل می کنند و اهمیت آن به حدی است که از مصادیق معروف و جزء شعائر اسلامی قرار گرفته است(8). در واقع، ‌حجاب و پوشش اسلامی ثمره شناخت و جهان بینی اسلامی است و فقط کسانی حجاب را رعایت می کنند که از زمینه های معرفتی و ریشه های محکم اعتقادی برخوردار باشند (9). اسلام برای پیشگیری از وقوع جرایم اخلاقی و پاک و منزه ماندن جامعه از پلیدی، راه کارهایی را معرفی کرده که بهترین آن ها حجاب است و برای حفظ عفت عمومی و سلامت جامعه توصیه فراوان به آن کرده است، زیرا اگر افراد جامعه به آن پای بند باشند، ‌از جرایم اخلاقی بسیاری پیشگیری خواهد شد. البته حجاب با وجود این که از آداب مهم اسلامی است جزء اصول دین نمی باشد تا مرز بین کفر و دین داری به شمار آید؛ اما در عین حال نقش بزرگی را در تکامل جامعه، ‌پیشگیری از وقوع جرایم اخلاقی و رسیدن به اهداف آفرینش که عفت، ‌پاک دامنی و حفظ اصالت فرهنگی است می تواند ایفا کند و این نقش‌، زمانی بهتر ایفا می شود که مردان نیز به حجاب خویش که مهم ترین آن، ‌نگاه پاک و با عفت به زنان است مقید باشند (10). بحث جامعه پذیری حجاب نیز نوع خاصی از جامعه پذیری دینی افراد است و همان عوامل، ‌نهادها، ‌مؤسسات و سازمان هایی که در جامعه پذیری افراد نقش دارند، ‌به نحو مستقیم و غیر قابل انکاری در آشناسازی فرد با مفهوم و معنای حجاب، یا به عبارت دیگر، جامعه پذیری حجاب نقش دارند. این عوامل عبارتند از: خانواده، مراکز آموزشی، ‌وسایل ارتباط جمعی، گروه هم سالان، ‌دولت، سازمان های سیاسی و نهاد روحانیت(11). از آن جایی که حجاب از احکام قطعی اسلام است و همه فقها بر لزوم رعایت آن اتفاق نظر دارند، ‌بنابراین واجب است. بر همین اساس، ‌بانوان وظیفه دارند بدن خود را از مردان بیگانه به وسیله چادر، ‌عبا، پیراهن بلند، مانتو، پالتو، روپوش، ‌مقنعه و روسری یا هر وسیله دیگری که بدن را بپوشاند، ‌پوشش دهند (12).

در قرآن توصیه های فراوانی راجع به ضرورت پوشش و حجاب آمده است. به طور مثال، خداوند در آیه (59) سوره احزاب پس از ذکر نکاتی که بعضی از آن ها مخصوص زنان پیامبر است می فرماید: « ای پیامبر به زنانت و دخترانت و زنان با ایمان بگو روسری هایشان را بر خود فرو پوشند. این نزدیک تر است به آن که شناخته شوند و آزار نبینند و خداوند آمرزنده و مهربان است» (13). البته هدف اسلام از واجب کردن حجاب، افزایش آرامش روانی در جامعه، حمایت از خانواده در کارکرد جنسیتی(14)، ‌تحکیم بنیاد خانواده، ‌جلوگیری از انحرافات جنسی و عوارض سوء ناشی از آن، تأمین سلامت جامعه، ‌افزایش امنیت اجتماعی، کمک به پاک سازی محیط و کاهش مفاسد اخلاقی است که این محدودیت نه تنها به زیان بانوان نیست، بلکه به نفع آن ها، ‌فرزندان، همراهان و سایر افراد اجتماع نیز می باشد(15).
یکی دیگر از دلایل وجوب حجاب برای بانوان، ‌به خاطر خروج ناگزیر زن از محدوده خانه و تأمین حاجت های مادی و معنوی از طریق کار و تلاش است؛ زیرا معاشرت، ‌گفت و گوی متقابل زنان با مردان نامحرم را ایجاب می کند(16). از طرف دیگر، خداوند برای این که زن مورد نگاه و توجه هر مردی قرار نگیرد، به او طمع نورزند، ‌تحریک نشوند و به گناه آلوده نشوند، ‌حجاب و پوشش را بر زن واجب کرده است تا به وسیله آن و دوری از آرایش و پرهیز از ظاهر کردن زینت آلات نزد نامحرمان، زن در جامعه مصونیت داشته باشد(17). اما حجاب برتر‌، حجابی است که تمام اندام زن و برآمدگی های سینه و جاذبه های بدن وی به جز گردی صورت و کف دو دست و دو پا را مستور سازد. شاید بتوان بارزترین پوششی که تمام این خصوصیات را دارا باشد، ‌چادر دانست. این پوشش در نظر اسلام به خاطر مصلحت هایی است که به آن اشاره شد. بنابراین، حجاب و پوشش دینی نه تنها محدودیت و بند و حصار نیست؛ بلکه موجب مصونیت و حرمت زن می باشد(18). البته برخلاف برخی تصورات، از بررسی و مقایسه حد و کیفیت حجاب در ادیان روشن می شود که حجاب در ادیان دیگر نیز حتی پیش از اسلام وجود داشته است. به طور مثال، چادر و روبنده از ارکان اخلاقی مسیحیان و یهودیان محسوب می شده است. در دوره زرتشت، زنان عادی از لباس های بلند و روسری و زنان اشراف علاوه بر این ها در خارج از منزل و برای پوشاندن صورت از روبند استفاده می کرده اند (19).
همان طور که اشاره شد، ریشه عملی بسیاری از انحرافات و تباهی های اخلاقی به پدیده و فرهنگ بی حجابی باز می گردد و فتنه انگیزی بی حجابی نیز از همین رو می باشد. مهم ترین اثر وضعی رواج فرهنگ برهنگی، ‌جنسی شدن محیط و جامعه برهنگی زده و جنسی گرا در مقابل جامعه شرعی و اخلاق گراست. در جامعه جنسی شده، ‌این عقلانیت نیست که حاکم می باشد، ‌بلکه حاکمیت متعلق به نفس شهوانی است. اما رواج حجاب در هر جامعه ای تداوم بخش و گرمی بخش آن جامعه است. در جامعه ای که حجاب فضیلت باشد و بی حجابی رذیلت، ‌آن جامعه می تواند به رحمت الهی و حیات معنوی خود امیدوار باشد. در حالی که اگر در جامعه ای بی حجابی فضیلت شمرده شود‌، بی تردید آن جامعه نمی تواند به تداوم حیات معقول و مشروع خود امیدوار باشد(20).

واضح است که بدحجابی و رعایت نکردن شرع و عرف و تکرار و گسترش آن، ‌چهره جامعه را مکدر کرده و به اصطلاح، نابهنجاری های اجتماعی را طبیعی جلوه می دهد این مقوله می تواند زمینه ساز بسیاری از مفاسد اجتماعی باشد. چنان چه دیده می شود تعدادی از زنان و مانکن های خیابانی با دریافت مبالغی، حاضر می شوند که با پوشیدن لباس های زننده، ‌در اماکن عمومی حاضر شوند. این مسئله موجب اخلال در نظم اجتماعی می شود. افرادی که این مبالغ را پرداخت می کنند، ‌مقاصد گوناگونی را دنبال می کنند. برخی از کسانی که در تجارت لباس ذی نفع هستند، ‌با پرداخت این مبالغ از مانکن های خیابانی می خواهند که با پوشیدن آن و حضور در اجتماعی به نوعی تبلیغ انجام دهند. البته تجارت و اقتصاد یکی از ابعاد پرداخت و دریافت این مبالغ هستند اما برخی از افراد برای رسیدن به مقاصدی غیر از این و برای شکستن مرزها و خط قرمزها به این کار دست می زنند(21). موضوع لباس و سبک های پوشش، ‌در کشور ما از زمانی که رضا خان تصمیم به اجباری کردن لباس فرنگی برای مردان و زنان گرفت و متعاقب آن خواست تا حجاب را از زندگی روزمره ایرانیان حذف کند تا اکنون، درصد مسائل فرهنگی جامعه بوده است( 22).
البته در سال های نخستین انقلاب، حجاب تبدیل به یک فرهنگ اجتماعی شد و در بخش های زیادی بدون آن که اجبارها شکل بگیرد، ‌اکثریت جامعه با آن همراهی می کردند؛ اما از آن جا که رفتارها شکل خشونت آمیز پیدا کرد و از طرفی فلسفه حجاب تبیین نشد(23)، ‌هم چنین به خاطر آسیب پذیری درونی جامعه و تهدیدهای بیرونی، ‌انتقال فرهنگی حجاب با اخلال مواجه شد و این امر موجب جریحه دار شدن وجدان جمعی و تبدیل آن به عنوان مسئله ای اجتماعی شد(24). به طوری که آخرین آمار در این خصوص نشان می دهد که در طول اجرای طرح ارتقاء امنیت اجتماعی در 6 ماهه اول سال 1387، ‌در مجموع تعداد 1098 نفر از زنان بدحجاب که با پوشش خود عفت عمومی را جریحه دار می کردند دستگیر شده اند(25).
 
پی نوشت ها :
1- معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 306
2- غروی نائینی و عامری، 1386: 115و 116
3- مهدوی زادگان، ‌1386: 118
4- خلفی، 1386: 77
5- یزدخواستی، 1386: 45
6- همان، 37
7- میر محمدی، 1386: 50
8- مهدوی زادگان، 1386: 161
9- طهماسبی نیک، 1383: 298
10- معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، ‌1383: 307و 305
11- زین آبادی، 1386: 207-199
12- امینی، 1384: 37
13- فاضل، 1386: 12و 13
14- محلاتی، ‌1386: 194
15- امینی، 1384: 45
16- شریعتی سبزواری، ‌1387: 81
17- محمدی نیا، 1387: ‌43و 44
18- فرهادیان، 1387: 125
19- باغجری، ‌1386: 20
20- مهدوی زادگان، ‌1386: 47و 48
21- بیات، 1387: 119
22- جوادی یگانه و کشفی، 1386: 63
23- مهدوی زادگان، 1386: 173
24- محبوبی منش، ‌1386: 88
25- ماه نامه زندگی سالم، ‌ش 9: 19
 
برگرفته از: کتاب آسیب شناسی بیماری های اجتماعی

 

سه شنبه 4/9/1393 - 22:57
حجاب و عفاف

بهشت خانواده (4)؛ حجاب

« شوهر نباید نسبت به زنش تعصب و غیرت ورزى بیجا داشته باشد» ، اكنون باید روشن شود كه موارد غیرت ورزى از نظر اسلام ، كجا و در چه حد است ، تا اضافه بر آن را بیجا بشماریم .
غیرت ورزى شوهر درباره زن ، نسبت به حجاب و عفاف او مى باشد. در این درس درباره دستور اسلام نسبت به حجاب زن بحث مى كنیم :
در آیات قرآن و احادیث و روایات اسلامى چنانكه در ضمن « دلیل» خواهیم گفت حجاب زن به دو گونه مختلف مطرح شده است . در برخى از مآخذ سخت گیرى و محدودیت زیادى براى زن قائل مى شود تا آنجا كه :
1- شوهر اگر بتواند كارى كند كه هیچ مردى زنش را نشناسد، بهتر است .
2- صداى زن عورت است و نباید به گوش نامحرم برسد.
3- زن نباید پاهایش را طورى به زمین بزند كه صداى خلخال پایش به گوش ‍ مردى برسد.
در مقابل این دسته از مآخذ، ادلى دیگرى وجود دارد كه در نظر ابتدائى مخالف با اینهاست ، مانند:
1- هر مرد و زن نامحرمى مى توانند با یكدیگر دست بدهند به شرط آنكه با دستكش باشد و دست یكدیگر را نفشارند، البته این عمل كراهت دارد.
2- هر مردى مى تواند به هر زنى سلام كند، و او را به غذائى كه مى خورد، دعوت كند مگر زن جوانى كه صدایش محرك و وسوسه انگیز باشد. كه نسبت به چنین زنى كراهت دارد.
3- پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) در جنگها و مسافرتها یكى از همسرانش را همراه خود مى برد و در جنگ احد دخترش حضرت فاطمه علیها السلام ، حضور داشت .
4- اصحاب پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) چهره فاطمه علیها السلام را كه از گرسنگى زرد شده بود دیده اند.

اینها نمونه هائى بود، از دو دسته مآخذ مختلف كه درباره حجاب و عفاف زن نقل شده است . نمونه هاى بسیار دیگرى هم وجود دارد كه جوینده در آیات و احادیث مشاهده مى كند.
در مقام حل مطلب و رفع اختلاف هر زن مسلمانى باید به مرجع تقلیدش ‍ رجوع كند و فتواى او را بخواند و عمل كند، اما از نظر طرح یك مساله علمى ، به عقیده نویسنده ، تضاد و تناقضى بین این دو دسته از ماخذ وجود ندارد، زیرا:
اولا: محدودیت و در خانه نگهداشتن زن ، مشروط شده است به اینكه « اگر مرد بتواند» یعنى اگر وضع اجتماعى و خانوادگى ، در شهر یا روستایى چنین باشد كه براى زن هیچ لزومى نداشته باشد كه از خانه بیرون برود، به طورى كه تمام احتیاجات خود و شوهر و فرزندانش با بودن او در خانه تامین شود، و رابطه با مردان بیگانه را شوهر و فرزندانش به عهده گیرند، بهتر است چنین زنى با مردان بیگانه رفت و آمد و آشنایى نداشته باشد. اگر خواننده محترم بگوید: در زمان ما، از میان صدها زن یك زن مى تواند اینگونه زندگى كند، اسلام پاسخ مى دهد: این دستور هم نسبت به همان یك زن صادر شده است .
ثانیا: بدون شك تاكید اسلام در امر حجاب ، به خاطر خیر خواهى و دلسوزى نسبت به خود زن و حفظ عفاف و شخصیت اوست ، و زنان در جذابیت و دلربائى مختلفند، اسلام به زنانى كه قیافه و صداى وسوسه انگیزى دارند، محدودیت مى دهد كه در برابر مردان ، مخصوصا جوانان آشكار نشوند و آنان را تحریك نكنند، ولى نسبت به زنان عادى و كهنسال و روستائیان ساده پوش تا حدى آن محدودیت را برمى دارد.
ثالثا: از لحاظ مقررات اسلام ، چنانكه رعایت عفت بر زن واجب است ، صله رحم هم بر او واجب است و ترك آن از گناهان كبیره بشمار مى رود، چنانكه قضاء حوائج زنان مسلمان واداء حقوق آنها هم بر هر زن مسلمانى واجب است به طورى كه در درس چهاردهم گفته شد. بنابراین زن باید هم به دیدن خویشانش برود و هم عفت خود را حفظ كند.
رابعا: تاریخ نشان داده است كه قدرت غریزه جنسى و فریبكارى و وسوسه شیطانى خیلى بیشتر از آن است كه پسر یا دختر جوانى فكر كند كه او مى تواند در میان آتش برود و خود را حفظ كند. شما به هر دختر جوانى بگویید: حجاب خود را حفظ كن ، مبادا پسران هرزه فریبت دهند مى گوید: من قویتر از آنم كه در دام هرزگان افتم ، من حجاب و محدودیت نمى خواهم ، ولى خداوند مهربان و پیغمبر خیرخواه او مى گوید: براى زن بهتر است ، حجاب خود را رعایت كند.
اگر وضع اجتماعى طورى باشد كه مثلا از میان ده دختر یك دختر فریب بخورد، اسلام دلسوز و خیرخواه به همه دختران دستور مى دهد حجاب را رعایت كنند و از مرآ و منظر جوانان به دور باشند، زیرا آن دخترى كه فریب مى خورد، معلوم نیست كدام یك از آنهاست ، بنابراین لزوم حجاب 9 دختر را شما به عنوان پیشگیرى و رعایت احتیاط فرض كنید، شما دختران عزیز از انواع حیله گریها و دغل بازیهاى جوانان هرزه اطلاع ندارید. تاریخ نشان مى دهد كه آنها حتى زنان شوهردار را فریب داده و به دام انداخته اند.
خامسا: چنانكه مراعات عفت بر زنان لازم است ، سهولت و رواج كارهاى اجتماعى چنانكه مردم در فشار و سختى نباشند هم واجب است شاید استثناء وجه و كفین یعنى عدم وجوب پوشیدن صورت و كف و پشت دستها بر زنان ، هر چند جوان باشند، به همین جهت است ، چنانكه در زمان احرام حج و عمره بر زنان واجبست كه صورت خود را باز گذارند، هر چند در میان انبوه مردان باشند. و نیز بنده ئى كه در خانه زنى خدمت مى كند، اگر موى سر و ساق پاى خانمش را ببیند، مانعى ندارد.
بنابر آنچه گفتیم حدود غیرت ورزى باجا و بیجا كاملا مشخص مى شود: غیرت ورزى شوهر نسبت به زن زمانى پسندیده و مطلوب است كه احتمال فریب خوردن و بدام افتادن او عاقلانه باشد یا حتى اگر وضع زن طورى باشد كه پسر جوان را تحریك كند و به اصطلاح به نظر ریبه (با سوء نیت و قصد لذت ) به او نگاه كند، خود زن وظیفه دارد كه در آن مورد و با آن وضع ظاهر نشود و شوهر هم باید او را از قبآن كار منع كند، ولى اگر وضع زنى عادى است و هیچ گونه احتمال فساد و ریبه ئى در كار نیست ، شوهر نباید سخت گیرى و جلوگیرى كند و آیات و روایات مختلف اسلامى هم به همین جهت ناظر است ، یعنى در مورد زنان جاذب و صاحب وضع جالب سخت گیرى و محدودیت است و براى زنان عادى و داراى وضع غیر جاذب ، دستور اسلام هم ساده و عادى است و در موردى هم كه فساد و ریبه مشكوك باشد، عقل حكم مى كند، به عنوان پیشگیرى و رعایت احتیاط و نیز به خاطر اهمیت عفت زن و سلامت نسل ، لباس زن و حركات و نگاه او جاذب و جالب نباشد.
- و ان استطعت أن لا یعرفن غیرك فافعل .
اگر بتوانى كارى كن ، كه زنانت غیر تو نشناسند. (1)
- فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض .
شما زنان نباید صداى خود را در گفتار نازك كنید تا مرد بیمار دل به طمع افتد. (2)
از آیه شریفه استفاده مى شود كه اگر سخن گفتن زن ساده و عادى باشد مانعى ندارد و حرمت در صورتى است كه زن عمدا صدایش را نازك و محرك كند، و شرط دیگرى كه از آیه استفاده مى شود اینست كه حرمت در صورتى است كه آن صدا را مرد بى تقوایى بشنود و در زن طمع كند، پس اگر زن چنین وضعى را در شنوندگان سراغ نداشته باشد، مثل اینكه شنوندگان ، زنان و كودكان و سالخوردگان باشند، سخن گفتن و حتى نازك كردن صدا هم مانعى ندارد و نیز استفاده دیگرى كه از آیه شریفه مى شود، این است كه : بستر و حجاب و محدودیتى كه اسلام براى زن قائل است ، به خاطر مفاسدى است كه از بى پرده بودن و آشكار شدن او در برابر مردان بى تقوى حاصل مى شود، - چنانكه در درس چهاردهم از قول شیخ حر عاملى نقل كردیم - ولى این سخن به آن معنا نیست كه حجاب و تستر بر زن لازم نیست ، مگر در صورتى كه فساد و ریبه ئى در كار باشد، زیرا چنانكه در همین درس گفتیم ، چون وقوع فساد آشكار نیست و دختر سست عنصر و پسر هرزه شناخته نمى شود، به عنوان احتیاط و پیشگیرى از وقوع مفسده احتمالى ، به حكم عقل تستر و حجاب بر همه زنان لازم مى شود تا عده قلیل و حتى یك درصد آنها هم به تباهى و فساد كشانده نشوند.
- یا أیها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ، ذلك أدنى ان یعرفن فلا یؤ ذین . اى پیغمبر به همسران و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو، روپوشهایشان را به خودشان بپیچند این مناسبتر است كه آنان را بشناسند و آزارشان نكنند. (3)
وقتى زنان چادر یا عباى روپوشى را به خود پیچیدند، جوانان هرزه اى كه در سر راه ایستاده اند، مى فهمند كه آنها زنان عفیف و پاكدامن مى باشند، لذا ایشان را با شوخى كردن و متلك گفتن آزار نمى دهند.
- والقواعد من النساء اللاتى لا یرجون نكاحا فلیس علیهن جناح أن یضعن یثابهن غیر متبرجات بزینه و أن یستعففن خیر لهن .
و زنانى كه از عادت و زائیدن وامانده اند و امید شوهر كردن ندارند، گناهى بر آنها نیست كه بدون نمایش زینت ، روپوش خویش نزد نامحرمان ، از تن برگیرند، ولى اگر خوددارى كنند، برایشان بهتر است . (4)
مقصود از روپوش ، عبا یا چادر یا هر جامه دیگرى است كه زن روى پیراهن و روسرى خود مى پوشد. پوشیدن چنین روپوشى براى زنان جوان لازم است و براى زنان پیرى كه امید شوهر كردن ندارند، لازم نیست به شرط اینكه به قصد نمایش زینت نباشد ولى آنها هم اگر رعایت عفت كنند و آن روپوش را كنار نگذارند بهتر است .
- استأذن ابن ام مكتوم على النبى (صلى الله علیه و آله و سلم ) و عنده عایشه و حفصه ، فقال لهما: قوما فادخلا البیت ، فقالتا: انه أعمى ، فقال ان لم یركما فانكما تریانه .
ابن ام مكتوم - كه نابینا بود - اجازه گرفت و خدمت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) رسید، در حالى كه دو زوجه آنحضرت : عایشه و حفصه نزدش ‍ بودند، حضرت به آنها فرمود: برخیزید و به خانه روید، آنها گفتند: او كه نابیناست . فرمود: اگر او شما را نمى بیند، شما كه او را مى بینید. (5)
پیداست كه این حدیث در مورد نهى از نگاه كردن زن به مرد است نه مرد به زن ، بعلاوه فقهاء عظام در این حدیث احتمال خصوصیت مورد مى دهند و مى گویند این حكم را نمى توان تعمیم داد، یعنى تنها به استناد به این حدیث نمى توانیم بگوییم : اگر زنى در برابر مرد كورى قرار گیرد و تصمیم جدى بگیرد كه به آن مرد نگاه نكند، باز هم لازم باشد، از نزد او برخیزد و برود، بلكه در چنین موردى مى توان گفت : زن اختیار دارد كه یا آنجا بنشیند و به مرد نگاه نكند، یا از آنجا برخیزد و برود تا او را نبیند، مگر این كه دلیل دیگرى داشته باشیم كه برخاستن را به طور كلى لازم بداند.
- و لا یضربن بأرجلهن لیعلم ما یخفین زینتهن .
زنان پاهاى خود را جورى به زمین نزنند كه زینتهاى نهانى ایشان دانسته شود. (6)
- عن أبیعبدالله (صلى الله علیه و آله و سلم ) قال : ما یأمن الذین ینظرون فى أدبار النساء أن ینظر بذلك فى نسائهم .
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: كسانى كه به پشت و عقب زنان نگاه مى كنند، ایمن نباشند از این كه دیگران به عقب زنان آنها نگاه كنند. (7)
-قال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ): اذا جلست المرأه مجلسا فقامت عنه فلا یجلس أحد فى مجلسها حتى یبرد.
هر گاه زنى از جائى كه نشسته بر خیزد، مردى در آنجا ننشیند مگر زمانى كه سرد شود. (8)
- عن ابى بصیر، عن أبیعبدالله ، قال : قلت له : هل یصافح الرجل المرأه لیست بذات محرم ؟
فقال : لا، الا من وراء التوب - و فى اخرى - و لا یغمزكفها.
ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم : آیا مرد مى تواند با زن نامحرم دست بدهد؟ فرمود: نه ، مگر از زیر پارچه ئى . و در روایت دیگر است كه دست زن را فشار ندهد. (9)
- عن أبیعبدالله (علیه السّلام) قال : كان رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) یسلم على النساء و یرددن علیه و كان امیرالمومنین (علیه السّلام) یسلم على النساء و كان یكره أن یسلم على الشابه منهن ...
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به زنها سلام مى كرد و زنها جواب مى دادند و امیرالمومنین (علیه السّلام) به زنها سلام مى كرد، ولى از سلام كردن به زن جوان كراهت داشت . (10)
- كان رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) اذا اراد سفرا أقرع بین نسائه فأیتهن خرج سهمها خرج بها...
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) هر گاه مى خواست به سفر برود، براى بردن زنى همراه خویش قرعه مى كشید و اسم هر زن كه در قرعه بیرون مى آمد، او را همراه خود مى برد. (11)
- عن عمران بن الحصین ، قال : كنت عند النبى (صلى الله علیه و آله و سلم ) جالسا اذ أقبلت فاطمه علیها السلام و قد تغیر وجهها من الجوع
عمران گوید خدمت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نشسته بودم كه فاطمه (علیها السلام) وارد شد، در حالى كه چهره اش از گرسنگى دگرگون بود. و در روایت دیگر جابر بن عبد الله انصارى چهره حضرت فاطمه را از گرسنگى زرد مى بیند. (12)
- عن أبى بصیر، عن أبیعبدالله (علیه السّلام) قال سألته عن قول الله عزوجل « و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها» قال الخاتم و المسكه .
ابو بصیر گوید از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم از معنى آیه شریفه « زنان نباید زینت دست خود را آشكار كنند مگر آنچه خود ظاهر است» فرمود: (مقصود از آنچه ظاهر است ) انگشتر و دست برنجن مى باشد. (یعنى دیدن انگشتر و دست بند زن مانعى ندارد زیرا پوشیدن و نگاه داشتن آن موجب عسر و حرج است . (13)
- فلما كان لیله الزفاف أتى النبى (صلى الله علیه و آله و سلم ) ببغلته الشهباء و ثنى علیها قطیفه و قال لفاطمه : اركبى و أمر سلمان أن یقودها.
حضرت فاطمه (علیه السّلام) در شب عروسیش سوار بر استرى بود و سلمان افسار آن را گرفته و مى برد. (14)
- سمعت أبا عبدالله (علیه السّلام) یقول : ان رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) دخل بیت ام سلمه فشم ریحا طیبه فقال أتتكم الحولاء فقالت هوذا هى ... (15)
زنى به نام « حولاء» در مدینه عطر فروشى مى كرد و یكى از مشتریانش ‍ پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) بود. (16)
- سمعت أبا عبدالله (علیه السّلام) یقول : لابأس بالنظر الى رأوس ‍ أهل تهامه و الاعراب و أهل السواد والعلوج لأنهم اذانهوا لا ینتهون .
امام صادق (علیه السّلام) مى فرماید: نگاه كردن به موى سر زنان چادرنشین و روستائیان و گبران آتش پرست و اقلیتهاى مذهبى مانعى ندارد، زیرا اگر آنان را نهى كنى ، گوش نمى كنند. (17)
از دلیلى كه امام (علیه السّلام) در آخر روایت فرمود، معلوم مى شود كه هر زن روستایى شامل این حكم نیست ، بلكه روستائى اى كه قدرت فهم مسائل دین را نداشته باشد، چنانكه زن دیوانه هم چنین است .
 
پی نوشت ها :
1- نهج البلاغه ، مكتوب 31
2- احزاب ، آیه 32
3- قرآن كریم ، احزاب 59
4- قرآن كریم ، سوره نور،ى 20
5- وسائل ، ج 14 ص 171
6- سوره نور،ى 31
7- وسائل ، ج 14 ص 145
8- وسائل ، ج 14، ص 185
9- وسائل ، ج 14، ص 151
10- وسائل ، ج 14، ص 173
11- بحار، ج 20، ص 310
12- بحار 43، ص 27، وسائل ، ج 14، ص 159
13- وسائل ج 14، ص 146
14- وسائل ، ج 14، ص 62
15- ترجمه این دو روایت نقل به معنى شده است .
16- وسائل ، ج 14، ص 75
17- وسائل ، ج 14، ص 149-150
 
برگرفته از: کتاب بهشت خانواده ، جلد اول ، دكتر سید جواد مصطفوى

 

سه شنبه 4/9/1393 - 22:57
حجاب و عفاف

آیا نگاه اسلام به زنان تحقیر آمیز است؟

گاه در جوامع روایی ما احادیثی سؤال برانگیز به چشم می خورد که در نگاه اول انسان را به فکر فرو می برد، تا جایی که با شناخت نسبی خود نسبت به اسلام این مفاهیم دینی را نمی پذیریم یا در حد یک سؤال برای ما باقی می ماند و به امید دست یافتن به پاسخی مناسب منتظر جوابی قانع کننده می مانیم، شبهه علمی خصوصا در مباحث اعتقادی باید در محضر متخصصین دین شناس به سرعت حل گردد، و وجود این شبهه در نهانخانه دل بسی آزار دهنده و جانکاه است یکی از این شبهات روایاتی است پیرامون زن و جایگاه او در روایات، استاد فرزانه آیت الله جوادی آملی با بیانی عالمانه این شبهات را پاسخ گفته اند، نظر شما عزیزان را به این گفتار حکیمانه جلب می کنیم.
 
عقل زنان
آیا طبق حدیث شریف علوی که فرمود: «عقول النساء فی جمالهنّ و جمال الرّجال فی عقولهم» عقل زن در جمال او و جمال مرد در عقل او خلاصه می شود، تا وسیله ای برای سرزنش زن و برتری مرد باشد؟
برای پاسخ به این سؤال لازم است به این نکته توجّه کنید که: زیور جان آدمی به ایمان است نه چیز دیگر، چنان که خدای سبحان فرمود: «حَبَّبَ الَیکمُ الْایمانَ و زَینَهُ فی قُلُوبِکمْ؛ خدا ایمان را برای شما دوست داشتنی گردانید و آن را در دل های شما زینت داد.»[1]
و چون روح انسان مجرد است نه مادّی و ایمان نیز امری است معنوی، این امر معنوی یعنی ایمان، مایه جمال و زیبائی آن امر مجرد یعنی جان انسانی شده است و از آنجا که خصوصیت ذکورت و انوثت در حقیقت انسان (که همان جان اوست) و ایمان او تأثیری ندارد یعنی حقیقت انسان و ایمان و امثال آن نه مؤنث است نه مذکر، بلکه امری مجرد است که در زن و مرد یکسان می باشد؛ بنابراین از حدیث شریف علوی که فرمود: «عقول...» می توان معنای دستوری فهمید نه معنای وصفی، یعنی منظور آن نباشد که حدیث شریف در توصیف دو صنف از انسان باشد که عقل زن در جمال او خلاصه شود و جنبه سرزنش داشته باشد و جمال مرد در عقل او تعبیه شود و عنوان ستایش بگیرد، بلکه ممکن است معنای آن دستور، یا وصف سازنده باشد.
به بیان دیگر زن موظف است و یا می تواند عقل و اندیشه انسانی خویش را در ظرافت عاطفه و زیبایی گفتار و رفتار و کیفیت محاوره و نحوه برخورد و نظائر آن ارائه دهد چنانکه مرد موظف است و می تواند هنر خود را در اندیشه انسانی و تفکر عقلانی خویش متجلی سازد.
تحصیل کرده و آگاه به معارف ایثار و شهادت توان آن را دارد که در نقش مادری مهربان، فرزندش را تشویق به جهاد کند و در بدرقه او هنگام عزیمت به جبهه، عقل طریف[2] خود را در جامه هنر ظریف ارائه دهد. یا هنگام استقبال فرزندش که از جبهه و میدان رزم، پیروزمندانه برگشته است اندیشه وزین عقلی خود را در لباس زیبای شوق و نظایر آن نشان دهد. هرگز این ظرایف هنری که تَمَثُّل عینی طرایف عقلی است برای مردان هنرمند میسّر نخواهد بود.
خلاصه آنکه زن باید حکمت را در ظرایف هنر ارائه دهد و مرد بالعکس باید ظرایف هنر را در طرایف حکمت جلوه گر کند یعنی جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او متجلّی شده است و این توزیع کار نه نکوهشی برای زن است و نه ستایشی است برای مرد. بلکه رهنمود و دستور عملی هر یک از آنها است تا هر کس به کار خاص خویش مأمور باشد و در صورت امتثال دستور مخصوص خود، درخور ستایش گردد و در صورت تمرّد از آن، مستحق نکوهش شود.
پس تفاوت زن و مرد در نحوه ارائه اندیشه های درست ظهور می نماید وگرنه زن نیز چون مرد شایستگی فراگیری علوم و معارف را داشته و مستحق تقدیر است.
مطلب دیگری که باید به آن توجّه داشت این است که دو گونه عقل داریم: عقل نظری و عقل عملی. انسان با عقل نظری می فهمد و با عقل عملی کار انجام می دهد. یقین، جزم، ظن و گمان، وهم، خیال و مانند آن جزو شؤون عقل نظری است؛ امّا نیت، عزم، اخلاص و اراده، محبت، تولی، تبرّی، تقوی و عدل و مانند آن جزو عقل عملی است[3] و همین عقل عملی هم معیار فضیلت در انسان است.
عقل نظری معیار اعلمیت انسان و عقل عملی معیار کرامت و افضلیت انسان است.
«انَّ اکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ اتْقیکمْ»[4] و این که در روایت آمده است که «عقول النساء فی جمالهن و...»[5] اشاره به عقل نظری است نه عقل عملی. یعنی اگر بین مرد و زن تفاوتی از نظر عقلی باشد در مورد عقل نظری یا ابزاری است نه عقل عملی.
عقل نظری، عقلی است که انسان با او بتواند علوم حوزوی و دانشگاهی را فراهم کند تا چرخ دنیا بچرخد و این هم معیار فضیلت انسان (مردها) نیست. بلکه معیار فضیلت انسان، عقلی عملی است که در تعریف آن آمده است «الْعَقْلُ ما عُبِدُ بِهِ الرَّحْمنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان»[6] انسان به وسیله آن خدا را عبادت می کند و بهشت را کسب می نماید و به مقام قرب می رسد و این عقل در مرد و زن تفاوتی ندارد.
بنابراین اگر کسی خواست بین زن و مرد داوری کند نباید عقل به معنای علم مصطلح را معیار قرار دهد (یعنی عقل نظری را) بلکه باید عقل عملی را که وسیله قرب انسان و معیار فضیلت است معیار قرار دهد و در این صورت است که جمال مرد و زن هر دو در عقلی است که «عُبِدَ بِهِ الرَّحْمانُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الْجنان» و در این صورت، هم «جَمالُ الرِّجالِ فی عُقُولِهِم» و هم «جَمالُ النِّساءِ فی عُقُولِهِنّ» می باشد.[7]
 
عقل زن و مرد
گاهی گفته می شود که عقل مرد بیش از عقل زن است و تجارب گذشته و حال نیز مؤید این مطلب می باشد آیا چنین گفته ای صحیح است؟
این موضوع را مرحوم علامه طباطبایی قدس سره در تفسیر شریف المیزان آورده و فرموده اند: آن عقلی که در مرد بیش از زن است یک فضیلت زائده است نه معیار فضل.
توضیح مطلب این که عدهّ ای گفته اند عقل در اسلام معیار کمال انسانی است یعنی هر کس که عاقلتر است به کمال انسانی نزدیک تر و نزد خدا مقرب تر است، و هر که از عقل دورتر است از کمال انسانی کم بهره تر و از مقام قرب الهی محرومتر است، بنابراین چون عقل در مرد بیش از زن است پس مردها بیش از زن ها به خدا نزدیک تر هستند. در صورتی که این استدلال تمام نیست بلکه مغالطه ای است که در اثر اشتراک لفظ رُخ می دهد.
چون عقل به صورت اشتراک لفظی بر معانی گوناگون اطلاق می شود، لذا باید اوّلًا، روشن شود کدام عقل معیار کمال انسانی و قرب الهی است و ثانیاً در کدام عقل، زن و مرد با یکدیگر اختلاف و تفاوت دارند؟
منشأ مغالطه آن است که گرچه گفته می شود که زن و مرد در عقل تفاوت دارند، و عقل معیار قرب الی اللّه است، و هر که عقلش بیشتر باشد به خدا نزدیک تر است، امّا عقلی که در مقدمه دوم ذکر می شود، غیر از عقلی است که در مقدمه اولی آمده است. به عبارت دیگر عقلی که در آن، زن و مرد اختلاف و تفاوت دارند غیر از عقلی است که مایه تقرب الی اللّه است.
اگر دو معنای عقل از هم جدا شود، و دو مقدمه را با حفظ یک حد وسط کنار هم ذکر کنیم، می بینیم که هرگز نمی توان قیاسی ترتیب داد تا از آن، فضیلت مرد بر زن استنتاج شود؛ زیرا عقلی که در زن و مرد متفاوت است عقل نظری است که در نحوه مدیریت در مسائل سیاسی، اقتصادی، علمی، تجربی، ریاضی و مانند آن دخیل است.
و بر فرض هم که ثابت بشود دراین گونه از علوم و مسائل اجرایی، عقل مرد بیش از عقل زن است - که اثبات این مطلب نیز کار آسانی نیست - ولی این سؤال وجود خواهد داشت: آیا آن عقلی که مایه تقرب الی اللّه است همین عقلی است که بین زن و مرد مورد تمایز می باشد؟ آیا می توان گفت هر کس مسائل فیزیک، ریاضی، طب، طبیعی و مانند آن را بهتر بفهمد به خدا نزدیک تر است؟ آیا این عقل مایه تقرب است یا عقلی که «عبد به الرّحمان و اکتسب به الجنان» [8] می باشد مایه تقرب است؟
چه بسا ممکن است مردی در علوم اجرایی بهتر از زن بفهمد امّا توان عقال کردن غرایز خویش را نداشته باشد. همه مذهب های باطلی که در برابر انبیا صف بستند، به وسیله مردها جعل شد. اکثر متنبّی ها[9] که در برابر انبیا به مبارزه مذهبی برخاستند، مرد بودند. قرآن کریم در مورد کسانی که نظیر فرعون مذهب های جعلی آوردند می فرماید: «یقْدُمُ قَوْمَهُ یومَ الْقِیامَةِ»[10] آنان که پیشاپیش دیگران به جهنّم رفته و می روند آیا مردند یا زن؟
بنابراین، اگر کسی در مسائل علمی یا سیاسی و اجرایی فکر برتر داشت این نشانه تقرب الی اللّه نیست، بلکه یک فضیلت زاید است، زیرا: «ذاک عِلْمٌ لایضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ»[11] علمی است که ندانستنش زیان نمی رساند.
اگر کسی ادّعا کند که عقل مرد در جنبه «یعبد به الرحمان و یکتسب به الجنان» قوی تر از زن است، هر گز اثبات آن مقدور نیست، چرا که نه تجربه آن را نشان می دهد و نه برهان آن را تأیید می کند.
مضافاً این که همه کمالات به اندیشه های نظری وابسته نیست. زیرا که گاهی انسان خوب می فهمد امّا فهمش همراه با خشونت است. اگر انسان دو صنف است: بخشی محکم کارند به نام مرد، و بعضی ظریف کارند به نام زن، اسماء الهی هم دو صنف است و کمالات نیز از دو راه نصیب انسان می شود. بعضی از کمالات بر اساس جنگ و قوام و قیام و مبارزه و ستم ستیزی و مظهر قهر و جلال حق بودن است، و بعضی مظهر مهر و رأفت و عاطفه و محبت و جمال و لطف حق بودن است و اگر یکی از این دو صنف در خشونت و اندیشه قوی ترند، دلیلی بر آن نیست که در بخش های مهر، عاطفه، لطف، رأفت، صفا، صمیمیت و رقّت نیز قوی تر باشند.
ذات اقدس اله، عالم را بر محور محبت اداره می کند و بسیاری از آیات قرآن درس محبت می دهد و راه محبت را زن بهتر از مرد درک می کند. اگرچه راه قهر را ممکن است مرد بهتر از زن درک کند.[12]
 
مشورت با زنان
آیا این گفته حضرت علی علیه السلام در بیان وهن عقول زنان است که فرمودند: «ایاک و مشورة النساء فانَّ رأیهنّ الی افنٍ و عزمهنّ الی وهن» [13] بپرهیزاز مشورت با زنان که رأی آنان ناقص و تصمیم آنان سست است. وکلًا چنین مسئله ای شامل حال تمام زنان اعم از تحصیل کرده و تحصیل نکرده است؟!
چنین تعبیر هایی به لحاظ غلبه خارجی موضوع در زمان بیان آن است. یعنی در آن زمان این صنف گرانقدر(یعنی زنان) از تعلیم و تربیت صحیح محروم بوده اند در صورتی که اگر شرایط درست برای فراگیری آن ها در صحنه تعلیم و تربیت فراهم شود اگر غلبه بر عکس نشود لااقل غلبه با مردان نخواهد بود تا منشأء نکوهش گردد.
یعنی اگر زنان در پرتو تعلیم صحیح و تربیت وزین پرورش یابند و چون مردان بیاندیشند و چون رجال تعقّل و تدبّر داشته باشند تمایزی از این جهت با مردها ندارند و اگر گاهی تفاوت دیده شود، همانند تفاوتی است که در این مورد بین خود مردها نیز مشهود است.
مثلًا اگر زنان مستعد به حوزه ها و دانشگاه های علمی راه یابند و همانند مردان به فراگیری علوم بپردازند و در دروس مشترک آگاهی کامل یابند دیگر نمی توان گفت روایاتی که در نکوهش زنان آمده و احادیثی که در پرهیز از مشورت با آن ها وارد شده و دلایلی که در نارسایی عقول آنان رسیده اطلاق دارد و هیچگونه استثنایی نسبت به زنان دانشمند و محقق ندارد، بلکه قطعاً این گونه زنان، مستثنی خواهند بود و زنها در این زمینه تمایزی با مردها ندارند.
 
زنان و مرجعیت
به چه دلیل زنان نمی توانند به مقام مرجعیت برسند؟
باید بین مرجعیت و فقاهت فرق گذاشت. زن از آن جهت که دارای روح مجرد است، از جهت حقیقت انسانی، با مرد تفاوت ندارد؛ زیرا محور اصلی بحث پیامبران، انسان است نه مرد و زن. انسانیت انسان به روح است و روح نه مرد است و نه زن. این بدن است که مذکر و مؤنث دارد.
در وظایفی که به بدن مربوط است، مرد و زن اختلاف دارند؛ اما کمالات علمی، عقاید، اخلاق، معنویت و... به جان مربوط است و به مذکر و مؤنث ارتباط ندارد. پس باید بین فقاهت که یک مقام علمی است، با مرجعیت که یک کار اجرایی است، فرق گذاشت.
در فقاهت هیچ شرطی نیست. زن می تواند در بحث های علمی به کامل ترین مرحله فقاهت برسد و حتی شاگردانش مرجع تقلید باشند. اما مرجعیت یک مقام اجرایی است. مردم مراجعه دارند. مصافحه می کنند و... این با مقامی که زن دارد، هماهنگ نیست. البته زن می تواند مرجع تقلید زن ها باشد و اشکال ندارد.[14]
 
پی نوشت ها:
[1] سوره حجرات؛ آیه 24.
[2] لطیف و خوش و پسندیده.
[3] این برداشت و تفسیر از «عقل عملی» نظر خاص برخی از اندیشمندان از جمله حضرت آیةالله جوادی‏ آملی می‏ باشد.(ر. ک: فطرت در قرآن از سلسله کتب تفسیر موضوعی قرآن، ص 29-30). برخی از صاحب نظران دیگر از جمله حضرت آیة الله مطهری و مصباح‏یزدی بلکه مشهور فلاسفه نظیر فارابی و ابن سینا، بر این باورند که عقل در انسان، قوه واحدی است که همان قوه مدرکه است لیکن به لحاظ مطلق ادراک به دو قسم عقل نظری و عقل عملی تقسیم می‏شود و آن شأن از قوه ادراک بشر که به «هست ما و نیست ما» تعلق می‏ گیرد و راجع به واقعیات هستی نظر می‏ دهد «عقل نظری» نامیده می‏ شود، اما آن شأن از عقل که به «بایدها و نبایدها» تعلق می‏ گیرد و راجع به رفتار عملی انسان یعنی حوزه ارزش‏ ها نظر می ‏دهد، عقل عملی نامیده می‏ شود.(ر. ک: فلسفه اخلاق مصباح یزدی؛ ده گفتار استاد مطهری ص 46.)
[4] حجرات، آیه 13.
[5] بحارالأنوار، ج 103، ص 224.
[6] اصول کافی، ج 1، باب 1، 11.
[7] پاسخ این سؤال از کتاب زن در آئینه جلال و جمال تألیف حضرت آیت الله جوادی آملی گزینش شده است.
[8] اصول کافی، ج 1، باب 1، 11.
[9] مدعیان دروغین نبوت.
[10] هود، آیه 98.
[11] اصول کافی، ج 1، باب 3، 32.
[12] برگرفته از کتاب زن در آیینه و جلال و جمال.
[13] نهج البلاغه، نامه 31.
[14] آیت الله جوادی آملی، پرسش ها و پاسخ ها دفتر بیستم (توصیه های آیت الله جوادی آملی.)
 
برگرفته از : کتاب توصیه های آیت الله جوادی آملی

 

سه شنبه 4/9/1393 - 22:56
حجاب و عفاف

آیا حجاب مانع رسیدن ویتامین است؟

قطعا ویتامین دی برای بدن لازم است ولی اینکه راه رسیدن ویتامین دی به بدن، فقط از راه خورشید است را باید از متخصصین طب پرسید.
گزارشی در یکی از شبکه ای ماهواره ای بیان می کرد که ویتامین دی از طریق خورشید به پوست بدن می رسد و نتیجه ی این گزارش این بود که حجاب برای پوست خانم ها مضر است و باعث ضربه زدن به سلامتی آنها می شود. این گزارش دلسوزانه از زنان و دختران می خواست در صورتی که نگران کمبود ویتامین دی بدن شان هستند حجاب را کنار بگذارند؟
معلوم نیست که چرا آنها نگران سلامت خانم های با حجاب هستند؟ آنها که دلسوز بانوان کشورهای اسلامی هستند چرا نگران جوانان مسلمان فلسطینی، لبنانی عراقی و افغانستان نیستند؟ آیا آنها حیات لازم ندارند؟ چرا آنها نسبت به مسلمانانی که بخاطر تحریم های دارویی ظالمانه ی این کشورها دارند جان شان را از دست می دهند، دلسوزی نمی کنند؟
باید بدانید که دلسوزهای شما چه کسانی هستند؟
قطعا ویتامین دی برای بدن لازم است ولی اینکه راه رسیدن ویتامین دی به بدن، فقط از راه خورشید است را باید از متخصصین طب پرسید. باید اشاره کرد که دین اسلام برای سلامت روح و جسم انسان دستورات کاملی دارد. ادیان غیر توحیدی به ظاهر و جسم انسان ها توجه دارد. خالق ما عالم را بصورت باطن و ظاهر، جسم و روح، مادیات و معنویات، دنیا و آخرت آفریده است. دنیا نسبت به آخرت قابل مقایسه نیست. وسعت روح ما نسبت به جسم ما، قابل مقایسه نیست. خالق ما دستوراتی در قالب دین به ما داده است که این دستورات در قالب روحی و جسمی یا مادی و معنوی است ولی آن قدر جسم من برای خدا مهم بوده است که این دستورات روحی که برای ما قرار داده است تحت الشعاع سلامت ما قرار گرفته است.
مثلا روزه واجب است، علاوه بر اینکه روزه مایه ی سلامتی جسم است، غذای روح ماست. اولویت اول روزه برای بعد معنوی و آخرت ماست. همین غذای روح و باطن، اگر به جسم ضربه بزند واجب نیست و حتی حرام است.
تا ما اعتماد به خدا و دین خدا پیدا نکنیم (که اسمش ایمان است) عبد خدا نمی شویم. و برای هر دستور خدا یک بهانه می آوریم. اگر باور کنیم که خداوند برای ساده ترین مسائل، همه ی عالم هستی را در نظر گرفته است، دیگر دنبال بهانه نمی رویم. سعی کنید که با حرف های دیگران به دستورات خدا بدبین نشوید
نماز که ستون دین است و قضای روح ماست و نخ بندگی اعمال است، در این مورد هم خدا آن را تغییر داده است که مثلا اگر نمی توانیم ایستاده نماز بخوانیم، می توانیم نشسته بخوانیم یا اگر نمی توانیم نشسته نماز بخوانیم خوابیده بخوانیم یا اگر آب برای ما ضرر دارد تیمم کنیم. حتی بیمار می تواند با اشاره نماز بخواند یعنی خدا برای سلامتی جسم ما اینها را در نظر گرفته است.
خالقی که دستور حجاب را داده است از همه دلسوزتر است.
با توجه به این نکات، آیا خداوند می تواند نسبت به سلامتی بانوان بی توجه بوده باشد؟ خدایی که دستور حجاب را به خانم ها داده است، دستور حجاب را به کل جامعه هم داده است. مثلا برای محل خرید بانوان محل هایی را اختصاص بدهید که آنها راحت باشند. محل تفریح اختصاصی درست کنید تا خانم ها راحت باشند و ویتامین دی هم به آنها برسید. برای آموزش هم مرکز اختصاصی درست کنید. اگر همه ی مراکز اختصاصی برای خانم ها آماده باشد، داشتن چند ساعت حجاب در راه رفت و آمد، چندان ضرری به آنها نخواهد زد. خالقی که دستور حجاب را داده است از همه دلسوزتر است.
گاهی برای نیازهای انسان سفره ی آماده پهن نیست. و انسان باید تحمل داشته باشد. مثلا ما گرسنه هستیم. و نیاز به غذا داریم. آیا منطق اجازه می دهد که انسان گرسنه دست به هر غذایی ببرد و نیازش را برطرف کند؟ خیر. این کار انسانی نیست.
 
شیطان فوق تخصص نیازشناسی
حضرت موسی از خدا درخواست کردند که حضرت آدم را ببینند. خدا حضرت آدم را به حضرت موسی نشان داد. حضرت موسی با لحن تندی به حضرت آدم گفتند که چرا از آن درخت خوردی؟حضرت آدم فرمود: شیطان با سه حربه سر من را کلاه گذاشت، شیطان فوق تخصص نیازشناسی است. پس شیطان به نیاز ویتامین دی خانم ها توجه دارد و این می شود بزرگترین دغدغه ی آنها ولی کشتار انسان ها دغدغه ی آنها نیست. شیطان نیاز آدم را درست تشخیص داد که نیاز به جاودانگی دارد ولی آدرس را اشتباه داد.
 
شیطان فوق تخصص ظاهرسازی
دیگر اینکه شیطان فوق تخصص ظاهرسازی است. مثلا آنها دلسوزانه ما را نصیحت می کنند و طرفدار حقوق زنان هستند. دیگر اینکه شیطان فوق تخصص استفاده از واسطه های ارزشی است و قسم خورده است. این سه حربه استراتژی شیطان است. پس بدانید که خدا دلسوزتر از آنهاست و حتما در مورد ویتامین دی خانم ها هم فکر کرده است.
گاهی برای نیازهای انسان سفره ی آماده پهن نیست. و انسان باید تحمل داشته باشد. مثلا ما گرسنه هستیم. و نیاز به غذا داریم. آیا منطق اجازه می دهد که انسان گرسنه دست به هر غذایی ببرد و نیازش را برطرف کند؟ خیر. این کار انسانی نیست
معمولا خانم ها بدنبال نسخه های لاغری هستند. خالق مهربان فرموده: روزه بگیرید که روحتان را تعالی بدهد و سلامتی تان را هم تضمین کند. ما به دستورات مشاور عمل می کنیم در حالی که دستورات خداوند که به عالم هستی اشراف دارد، را در نظر می گیرد.
یکی از مُبلغین را دعوت کردند که بین جمعی از پزشکان یک بحث علمی مطرح کند. ایشان درجمع پزشکان حاضر شد و گفت: سیستم های پزشکی اشکالی دارد، دارویی که برای معده می دهید به کلیه توجهی نمی کند و دارویی که برای اعصاب می دهید به بخش های دیگر توجهی نمی کند. شما یک بُعد را می بینید و به بعدهای دیگر توجهی نمی کنید ولی خالق هستی وقتی حکمی می دهد به تمام بُعدهای آن در عالم هستی توجه دارد. ساده ترین کار، قضای حاجت است. خداوند فرموده است که این کار در آب روان نباشد، رو به ماه نباشد، روبه باد نباشد، رو به قبله و پشت به قبله نباشد، در معرض نگاه کردن دیگران نباشد و ... خداوندی که برای چنین مسئله ای همه ی بُعدها را در نظر گرفته است، آیا می شود که در مورد حجاب خانم ها، ویتامین دی خانم را در نظر نگرفته است؟
تا ما اعتماد به خدا و دین خدا پیدا نکنیم (که اسمش ایمان است) عبد خدا نمی شویم. و برای هر دستور خدا یک بهانه می آوریم. اگر باور کنیم که خداوند برای ساده ترین مسائل، همه ی عالم هستی را در نظر گرفته است، دیگر دنبال بهانه نمی رویم. سعی کنید که با حرف های دیگران به دستورات خدا بدبین نشوید.

 

سه شنبه 4/9/1393 - 22:55
حجاب و عفاف

آیا حجاب شرط الزامی برای بهشت و جهنم است؟

در این جا بیان چند نکته لازم است:
اولاً: معیار رستگارى در آخرت و رفتن به بهشت از دیدگاه قرآن کریم, ایمان و عمل صالح است. هر كسی كه ایمان و عمل صالح داشته باشد و تقوای الهی را رعایت کند و گناه نکنند, بنا به وعده قرآن کریم وارد بهشت مى‏شود و همیشه در آن می مانند. [و الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنة هم فیها خالدون]؛(بقره,82)
ثانیا: مصادیق عمل صالح در دین تعیین شده و به صورت امری در نصوص دینی بیان شده است.ثالثا: مسأله حجاب یکی از مسلمات دینی و مورد تأکید در نصوص دینی است. افزون بر آنکه رعایت آن زمینه سعادت معنوی و دینی دیگران نیز هست و عدم رعایت آن آتش به خرمن ایمان و پاکی جوانان می زند. در نتیجه رعایت حجاب قطعا از اسباب سعادت و رستگاری و بی اعتنایی به آن، پشت پا زدن به احکام ا لهی و اسباب قطعی عذاب است. با توجه به توضیحات بالادر مورد حجاب باید بگوییم:
حجاب یکی از احکام ضروری اسلام به شمار می آید و شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند خداوند در این باره آیاتی نازل کرده و در آن به مسئله پوشش بانوان اشاره کرده است. (احزاب، 59؛ نور، 31) علاوه بر این احادیث بسیاری درباره اهمیت و چگونگی حجاب نقل شده است.
بنابراین رعایت نکردن آن گناه بزرگی محسوب می شود.
 
فلسفه حجاب:
1- برهنگی زنان که طبعا پیامدهائی هم چون آرایش و عشوه گری و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در یک حالت تحریک دائم قرار می دهد تحریکی که سبب کوبیدن اعصاب آنها و ایجاد هیجان های بیمارگونه عصبی و گاه سرچشمه امراض روانی می گردد، مگر اعصاب انسان چقدر می تواند بار هیجان را بر خود حمل کند؟ مگر روان پزشکان نمی گویند هیجان مستمر عامل بیماری است. اسلام می خواهد مردان و زنان مسلمان روحی آرام و اعصابی سالم و چشم و گوشی پاک داشته باشند، و این یکی از فلسفه های حجاب است.
عدم رعایت حجاب سبب به گناه افتادن دیگران می شود و فردی که حجاب را رعایت نکرده به گناه دیگران کمک کرده و شریک جرم به حساب می آید.
2- افزایش طلاق و از هم گسیختگی زندگی زناشوئی یکی از دیگر آثار برهنگی است. چون هر چه را دیده بیند دل کند یاد و به دنبال دیدن، هوس بازی انسان سبب می شود که هر روزی با یکی دل ببندد و و دیگری را رها کند.
3- گسترش دامنه فحشا و افزایش فرزندان نامشروع از درد ناک ترین پیامدهای بی حجابی است.
4- ابتذال زن و سقوط شخصیت او و تبدیل شدن به وسیله ای برای اشباع هوس های سرکش مشتی آلوده و شهوت ران یکی دیگر از پیامدهای بی توجهی به حجاب است.
پوشش امری فطری است و لذا آدم و حوا وقتی از آن شجره ممنوعه چشیدند عورت آنها پدیدار شد و شروع کردند از برگ درختان بهشت پوششی برای خود ایجاد کنند و این نشان می دهد برهنگی برخلاف فطرت انسان است.
از جمله واژه هائی که در آیات حجاب به کار گرفته شده واژه [تبرج] است تبرج یعنی خودنمائی و جلوه گری است در کتاب العین آمده است: [آن گاه که زن زیبائی های گریبان و چهره را نمایاند، گفته می شود تبرج کرده است.
فیومی نیز گفته: تبرجت المرئه؛ یعنی زن زیبائی ها و زینت هایش را در مقابل نامحرم، آشکار سازد. قرآن کریم از تبرج و خودنمائی نهی کرده است و فرموده: [و در خانه‏هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشكار مكنید و نماز برپا دارید و زكات بدهید و خدا و فرستاده‏اش را فرمان برید خدا فقط مى‏خواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاك و پاكیزه گرداند]. (احزاب، 33)
تبرج آشکار ساختن زینت و زیبائی ها برای مردان است مثل این که زن، مقنعه بر سر کند اما آن را رها سازد و گردن و گردنبد او پیدا شود.
امیر المؤمنان علیه السلام می فرماید: [در آخر الزمان که بدترین زمان هاست جمعی از زنان پوشیده های برهنه اند و از خانه با خود آرای بیرون می آیند اینان از دین بیرون رفتگانند و داخل در فتنه ها شده و به سوی شهوت تمایل دارید و به طرف لذات نفسانی در شتابند حرام ها را حلال می دانند و در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار]
اینها همان کسانی هستند که به ظاهر پوششی دارند ولی به قول معروف بدحجاب اند و مبالاتی ندارند که پوشش آنها عقب برود یا اصلا پوشش آنها طوری است که با عدم پوشش مساوی است. پوشش نازک و بدن نما که تعبیری کاسیات عاریات اشاره به این جهت دارد در احادیث معراج و مشاهدات پیامبر اسلام از عذاب هائی که بر زن ها وارد می شده معلوم می شود که مجازات سختی برای رعایت نکردن حجاب در نظر گرفته شده است.
از جمله در روایتی نقل شده از امیر المؤمنان که می فرماید: [من و فاطمه بر پیامبر وارد شدیم مشاهده کردیم که پیامبر گریه شدیدی می کند از علت گریه سؤال کردیم فرمود علی جان در شب معراج زن هائی از امتم را در عذاب شدید گرفتار دیدم و از بدی وضعیت آنها گریه کردم دیدم زن هائی را که با موهای خود در (آتش) آویزان و مغز آنها به جوش آمده بود اینها کسانی بودند که موهای خود را از نامحرمان نمی پوشاندند و عذاب های شدید دیگری که ذکر آنها به طول می انجامد.
در هر صورت حجاب از ضروریات دین اسلام است و رعایت آن به طور دقیق برای هر زن مسلمانی لازم است و ترک آن عقوبت های شدیدی را به همراه دارد و علاوه بر گناه ترک حجاب و مراعات نکردن آن در گناه کسانی دیگر که به خاطر او به معصیت افتاده اند شریک است.
 
منابع :
1- حجاب از دیدگاه قرآن و سنت، فتحیه فتاحی زاده، نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص 33-170
2- تفسیر نمونه، ج 14، ص 442.

 

سه شنبه 4/9/1393 - 22:55
حجاب و عفاف
سلامتی یکی از مهم‌ترین خواسته‌های بشر محسوب می‌شود، خواسته‌ا‌ی که امروزه در پرتو پیشرفت علم و دانش و به تبع آن ارتقاء سطح فکری جوامع، اهمیت روزافزون پیدا کرده است. اما بشر عصر حاضر نسبت به بهداشت و سلامت جسم، بیش از سلامتی روح و روان توجه می‌کند، به گونه‌ای که از آغاز تولد، دستور العمل‌های زمان‌بندی شده‌ای را به اجرا می‌گذارد تا مقاومت ایمنی بدن را در مواجهه با بیماری‌ها افزایش دهد.
هرچند این گونه تلاش‌ها جای تقدیر دارد، اما اهمیت سلامتی روح و روان کمتر از اهمیت سلامتی جسم او نیست؛ که خوش‌بختانه مکتب انسان‌ساز اسلام همان گونه که به سلامتی تن و جسم اهتمام ورزیده، برای سلامتی روح و روان نیز برنامه‌های جامع و گسترده‌ای را در نظر گرفته است که در این میان توصیه‌ی مؤکد به استفاده از پوشش مناسب، یکی از این برنامه‌ها می‌باشد؛ دستورالعملی که اگر به درستی اعمال شود از وقوع بسیاری از ناهنجاری‌هایی که سلامت فرد و جامعه را تهدید می‌کند جلوگیری به عمل می‌آورد.
 
نگاهی به پیشینه حجاب
یکی از مهم‌ترین راهکارهای گسترش فرهنگ عفاف و حجاب، تبیین و بازگو نمودن پیامدها و تبعات ناگوار بدحجابی است؛ چرا که بسیاری از افراد بدحجاب، به دلیل عدم آگاهی از پیامدهای ناگوار آن، نسبت به پوشش‌شان سهل‌انگاری می‌کنند و چه بسا اگر اطلاع درست و روشنی از پیامدهای منفی بدحجابی داشتند، هرگز گرفتار این مرداب نمی‌شدند. با مطالعه‌ی تاریخچه‌ی حجاب روشن می‌شود که اسلام مؤسس و مخترع حجاب نیست، بلکه حجاب یک امر فطری است که به آیین یا ملت خاصی اختصاص ندارد. شواهد تاریخی نیز فطری، فرا دینی و فرا ملی بودن حجاب را تأیید می‌کند؛ به گونه‌ای که آثار و بقایای برجای مانده از ملل مختلف بیانگر آن است که حجاب، قبل از اسلام در ادیان دیگر و نیز در میان بسیاری از ملل متمدن جهان، مرسوم و متداول بوده است.
زن‌های یونان قدیم و زنان شهر تب، حجاب مخصوصی داشتند که غیر از دو چشم، تمام صورت را می‌گرفت. در اسپارته، دختران بعد از اختیار شوهر صورت خود را می‌پوشاندند و زنان در وقت خارج شدن از خانه‌ها، مکلف به حجاب بودند. «به گواهی تاریخ در یونان، روم، مصر و ایران زنان و به‌خصوص زنان شهرنشین و زنان طبقه‌ی اشراف خود را می‌پوشیده و از نظرها دور می‌داشتند.» (1) در میان زنان‌های سیبلیرتین و قبایلی که در آسیای صغیر اقامت داشتند عادت حجاب جاری بود. رومانی‌ها در عصر شوکت خود اهتمام به حفظ قانون حجاب داشتند. (2) در روم شرقی، حجاب با شدت هرچه تمام‌تر رواج داشت، در میان مسیحیان و اروپائیان حجابِ معمول و متعارف، تا قرن سیزدهم سخت رایج بود. (3)
حجابی که در قوم یهود معمول بوده از حجاب اسلامی، بسی سخت‌‌تر و مشکل‌تر بوده است، به گونه‌ای که ویل دورانت در این زمینه می‌نویسد: «اگر زنی به نقض قانون یهود می‌پرداخت چنان که مثلاً بی‌آن‌که چیزی بر سرداشت، به میان مردم می‌رفت و یا در شارع عام، نخ می‌رشت، یا با هر سنخی از مردان درد دل می‌کرد، یا صدایش آن قدر بلند بود که چون در خانه‌اش تکلم می‌نمود همسایگانش می‌توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد.» (4)
همچنین در تاریخ نقل شده است که پوشش زنان مسیحی تا قرن سیزدهم، لباسی بلند بود که تقریباً به زمین می‌رسید و در هنگام عبادت هم این لباس را بر تن داشتند. بنا به گفته‌ی ویل دورانت، حتی در مراسم شادی و تفریح از لباس‌های پوشیده و چادر استفاده می‌کردند و زنان  اشراف نیز از این قانون مستثنی نبودند. (5)
 
جایگاه عفاف در اسلام
عفت و پاک‌دامنی در دین مقدس اسلام از اهمیت و جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، به گونه‌ای که قرآن کریم صریحاً به حفظ عفت سفارش کرده و می‌فرماید: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛ (6) و آن‌ها كه وسیله‌ی ازدواج ندارند باید عفت پیشه كنند تا خداوند آنان را به فضلش بى نیاز سازد.» در روایات اسلامی نیز از عفت و پاک‌دامنی بسیار یاد شده است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.
 عفت، زکات زیبایی: با توجه به روایات، هر چیزی زکاتی دارد؛ به عنوان مثال زکات علم، نشر آن است، زکات مال، بخشش است (7) و... جالب است که برای زیبایی نیز زکات تعریف شده است حضرت علی(علیه السّلام) در این زمینه می‌فرمایند: «زكاه الجمال العفاف؛ زکات جمال و زیبایی، عفت و پاک‌دامنی است.» (8)
عفت، برترین عبادت: روایات اعمال مختلفی را به عنوان عبادت برتر معرفی کرده است که یکی از آن‌ها عفت و پاک‌دامنی است حضرت امام صادق(علیه السّلام) در این زمینه می‌فرمایند: «مَا مِنْ عِبَادَه أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عِفَّهِ بَطْنٍ وَ فَرْج» (9)
 عفت، شاخصه‌ شیعه: در روایت دیگر امام صادق(علیه السّلام) امور مختلفی را به عنوان صفت شیعه بر می‌شمارد که یکی از آن‌ها عفت و پاک‌دامنی است: «إِنَّمَا شِیعَهُ جَعْفَرٍ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ اشْتَدَّ جِهَادُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ وَ خَافَ عِقَابَهُ فَإِذَا رَأَیْتَ أُولَئِكَ فَأُولَئِكَ شِیعَهُ جَعْفَر؛  همانا شیعه‌ی جعفر(امام صادق) كسى است كه شكم و دامنش باعفت باشد و كوشش و جهادش شدید باشد و براى آفریدگارش عمل كند و به امید ثواب خدا باشد و از عقاب خدا بترسد، چون چنین افرادى را دیدى بدان كه آنان شیعه‌ی جعفر هستند.» (10)
اهتمام کتب به عفت: در اهمیت عفت همین بس که در کتب روایی از قبیل کتاب ارزشمند کافی (11) و وسائل‌الشیعه (12) بابی تحت عنوان «باب العفه»  گشوده شده و روایات مربوط به عفت در این ابواب جمع‌آوری شده است.
 
پیامدهای بدحجابی
بدون شک بدحجابی همانند هر ناهنجاری اجتماعی دیگری، پیامدها و تبعات منفی بسیاری را در پی دارد.
خود فراموشی: یکی از مهم‌ترین پیامدهای بدحجابی، خودفراموشی و از خودبیگانگی است؛ چرا که فرد بدحجاب به دلیل فاصله گرفتن از آموزه‌های دینی که همواره بر عفت و پاک‌دامنی تأکید می‌کند؛ و نیز سرسپردگی و اطاعت محض از هواهای نفسانی، خدا را فراموش می‌کند، که با توجه به نص صریح قرآن کریم، خدافراموشی، خودفراموشی را در پی خواهد داشت. (13)
هنگامی که انسان خدا را ناظر اعمال خویش نداند، هواهای نفسانی سایه‌ی سیاه خویش را بر سر او می‌گستراند و زمینه را برای طغیان و شعله‌ور شدن غرایز مهیا می‌سازد. یکی از این غرایز سرکش، غریزه‌ی خودنمایی است و از آن جایی که زمینه‌ی طغیان این غریزه، در فرد بدحجاب به دلیل تمایل شدید او به خودنمایی، بیش از دیگران وجود دارد، لذا در صورت عدم مهار آن، آتش آن روز به روز شعله‌ورتر می‌شود، به گونه‌ای که جذاب‌تر از روز قبل ظاهرشدن در انظار عمومی،  به مهم‌ترین خواسته‌ی فرد تبدیل می‌شود و بخش عظیمی از  نیرو، سرمایه و وقت او به اشباع کردن این غریزه اختصاص می‌یابد؛ تا جایی كه حریم‌ها و خط قرمزهای اعتقادی و دینی نادیده گرفته می‌شوند. فرد به فطرت پاکش پشت می‌کند و تدریجاً هویت اصیل خویش را به فراموشی می‌سپارد.
اسارت فكری و روحی: اسارت، گونه‌های مختلفی دارد، گاهی جسم انسان در پشت سلول‌های آهنین، اسیر و گرفتار می‌گردد، و گاهی روح و فکر انسان به بردگی و اسارت هوا و هوس در می‌آید. بدون تردید، بردگی فکری و روحی به مراتب دردآورتر از اسارت جسمی است؛ تا آن جا که حضرت علی(علیه السّلام) آزادی را در ترک هواها و شهوات نفسانی دانسته و می‌فرمایند: «مَنْ تَرَكَ الشَّهَوَاتِ كَانَ حُرّا» (14)
فرد بدحجاب تمام تلاشش آن است که هر روز با پوشاك و مدل آرایش جدید وارد جامعه شود و به همین دلیل برای آگاهی از جدیدترین مدهای روز دنیا، ناخواسته خودش را به اسارت فرهنگ مسموم غرب در می‌آورد. همان چیزی را می‌پوشد که مانکن‌های ماهواره‌ای تبلیغ می‌کند، همان آرایشی را بر می‌گزیند که بازیگران ‌هالیوود و بالیوود انتخاب کرده‌اند.
مخرب‌ترین سلاح دشمن: دشمنان اسلام در طول تاریخ برای سیطره پیدا کردن بر جوامع اسلامی از ابزارهای گوناگون همچون ابزارهای نظامی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی استفاده كرده‌اند که در این میان، بدحجابی و به دنبال آن ترویج و گسترش فساد و فحشا، یکی از خطرناک‌ترین سلاح‌های دشمن به شمار می‌آید؛ سلاحی که برخلاف سلاح‌های متعارف، روح و جان انسان را هدف قرار داده و او را از درون متلاشی می‌سازد. «مستر همفر» جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، در خاطرات خود می‌نویسد: «باید زنان مسلمان را فریب داد و از زیر چادر و عبا بیرون کشید... پس از آن که زنان را از چادر و عبا بیرون آوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آن‌ها بیفتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد.»
سلاح فساد و فحشا که با کمترین هزینه، گستره‌ترین تخریب‌ها را به دنبال دارد، ظاهراً توفیقات فراوانی را برای غرب در پی داشته است. بطور مثال بدحجابی زمینه‌ساز شکست اندلس است. مسلمانان در اندلس قدیم یا اسپانیای امروزی، هشتصد سال حکومت کردند و تمدن بزرگ اسلامی را در اروپا پایه‌ریزی کردند، تمدنی که سرآغاز تحول عظیم علمی و صنعتی گردید. به عنوان مثال در شهر «قرطبه»  هفتاد کتاب‌خانه وجود داشت که 000/400 نسخه کتاب داشت. دانشگاه «قرطبه» هم در سراسر اروپا مشهور بود. (15)
مسلمانان اسپانیا با وجود این همه دستاوردها و افتخارات، در عرصه‌ی جهاد اصغر و عملیات نظامی، بسیار خوش درخشیدند و همواره پیروز میدان بودند؛ اما در عرصه‌ی جهاد اکبر و مبارزه با نفس، تاب مقاومت را از دست دادند. استاد مطهری در این زمینه می‌گوید: «مسیحیت چگونه بر آن جا غلبه کرد؟ نقشه کشید و دو مسئله را در آن جا رایج کرد: یکی مسئله‌ی بی‌حجابی و دیگر مسئله‌ی مشروب‌خوری... دستور دادند دختران بسیار زیبای مسیحی به بهترین وجه آرایش کنند و در خیابان‌ها گردش و رفت و آمد نمایند و در روابط با مردان، آزاد باشند.» (16)
همچنین دشمنان اسلام برای سیطره پیدا کردن بر الجزایر نیز از هجمه‌ی بدحجابی استفاده کردند. «اولین اقدام ضدفرهنگی که فرانسه در الجزایر صورت داد، تلاش برای از بین بردن حجاب بود و در این کار موفق شد و هرچه بدن زن الجزایری را بیشتر عریان کرد، چنگال استعمال بیشتر به حلقوم الجزایر فرو رفت.» (17)
زمینه‌ساز استعمار فرهنگی: رهایی از استعمار و سلطه‌ی دیگران و دستیابی به استقلال یکی از مهم‌ترین خواسته‌های یک ملت به‌شمار می‌آید. حفاظت و حراست از استقلال فرهنگی، یکی از مهم‌ترین وظایف افراد جامعه می‌باشد؛ همان فرهنگی که نسل به نسل به آنان رسیده است. بهترین راه دستیابی به این مهم، توجه به نمادهای فرهنگی است که در این میان پوششِ مناسب یکی از مهم‌ترین نمادهای فرهنگی جامعه اسلامی محسوب می‌شود. مسلمانان با استفاده از پوشش متناسب با ارزش‌های حاکم بر جامعه‌ی اسلامی، استقلال فرهنگی کشورشان را بیمه می‌کنند و در حقیقت با لباس خود، ملیت و گرایش دینی خود را به جهانیان اعلام می‌کنند و بدین سان زمینه‌ی اعتلا و پیشرفت فرهنگ غنی‌شان را فراهم می‌سازند. «وقتی یک خارجی و غریبه وارد محیطی می‌شود، نخستین علامتی که او را می‌شناساند همان لباس اوست و گویی انسان‌ها با لباس خود با یک‌دیگر صحبت می‌کنند و هر کس به زبان لباس خویش، خود را معرفی می‌نماید که من کیستم؟ از کجا آمده‌ام؟ و به چه دنیا و فرهنگی تعلق دارم.» (18) افراد بدحجاب در حقیقت نقش «تخریپ‌چی فرهنگی» را برعهده دارند و با هنجارشکنی اجتماعی، زمینه‌ی استقرار استعمار فرهنگی را فراهم می‌آورند.
عامل رشد میزان طلاق: بدحجابی به عنوان یک پدیده‌ی هنجارشکن، سبب کم‌رنگ شدن تدریجی اصول مذهبی و اخلاقی در فرد می‌شود و به مرور زمان موجب شکسته‌شدن حریم‌ها، از بین رفتن قبح روابط بی قید و بند، از میان رفتن علاقه و محبت میان زوجین، از بین رفتن حس اعتماد و ایجاد بدبینی در میان آن‌ها خواهد شد. آمار نیز بدحجابی را به عنوان یکی از مؤثرترین عوامل زمینه‌ساز طلاق معرفی می‌کند تا جایی که برخی از صاحب‌نظران ریشه و عامل 49% از طلاق‌های صورت گرفته در برخی از استان‌ها را بدحجابی عنوان کرده‌اند. (19)
 
پی نوشت ها:
1- جعفریان، 1386، ج1، ص642
2- همان، 171
3- همان، 642
4- مطهری، 1378، ج19، ص385
5- مهدی‌زاده، 1386، 44
6- نور، آیه‌ی34
7- محدث نوری، 1408، ج7، ح7616، ص46
8- همان
9- محدث عاملی، 1404، ج15، ص249
10- همان، ج15، ص251
11- کلینی، 1362، ج2، ص79
12- محدث عاملی، 1409، ج15، ص249
13- حشر، آیه‌ی19
14- مجلسی، ج74، ص239
15- فیلیپ خوری، 1380، 672
16- مطهری، 1382، 262
17- مهدی‌زاده، 1386، 140
18- عادل،1376، 8
19- ر.ک: ghatreh.com/news/nn5221182
 
منابع:
- قرآن کریم.
- جعفریان، رسول، رسائل حجابیه، ج 1، قم، دلیل ما، 1386.
- عادل، حداد، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، تهران، سروش، 1376.
- فیلیپ خوری حتی، تاریخ غرب، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، علمی و فرهنگی، 1380.
- کلینی، الکافی، اسلامیه، 1362.
- محدث عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، آل البیت، 1409.
- محدث نوری، مستدرک الوسائل، آل البیت، 1408.
- مجلسی، بحار الانوار، اسلامیه، بی تا.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، صدرا،  1378.
- پانزده گفتار، صدرا، 1382.
- مهدی زاده، حسین، پرسمان حجاب، صهبای یقین، 1386
سه شنبه 4/9/1393 - 22:53
حجاب و عفاف

تصویری که اسلام از زن دارد

1. نگاه اجمالی
زن مسلمان امروزه میان دو جاهلیت قرار گرفته: یکی جاهلیت قرن بیستم میلادی که تصویری ابتذال گونه از زن ارائه می دهد، و دیگری جاهلیت کهن که زن را موجودی کهتر در برابر مرد می انگارد. جاهلیت جدید به بهانه حضور اجتماعی زن و دفاع از حقوق وی، او را به بی هویتی فرا می خواند و جاهلیت دیگر به بهانه عصمت و عفاف، زن را از بسیاری کمالات و ساحت های انسان دور نگه می دارد.
تصویری که اسلام بر پایه متون اصیل از زن نشان می دهد این است که زن انسان است، اما مرد نیست. ساحت های زندگی نیز به دو بخش انسانی و جنسیتی تقسیم می شود. ساحت انسانی زن و مرد نمی شناسد و جنسیت نمی پذیرد؛ در این وادی، هر دو فعالند و کمال جو. اما در ساحت جنسیتی، زن باید زن باشد و کار زنانه کند و به لوازم و آثارش پایبند گردد.
شناخت و تفکیک این دو میدان و به دست آوردن احکام و قوانین حاکم بر هر یک بر پایه متون مسلم دینی، یعنی قرآن و سنت و نیز دستاوردهای مسلم تجربه و تفکر در این کتاب مورد توجه قرار گرفته است.
بخش نخست، به تبیین «شخصیت زن» اختصاص دارد. به نظر مؤلف، بسیاری از داوری های نادرست ریشه در تلقی نادرست از زن دارند و اگر سرچشمه تطهیر گردد، بسیاری از باورها و دیدگاه ها نسبت به زن اصلاح خواهند شد. از این رو، بخش اول کتاب نقش کلیدی نسبت به دیگر بخش ها دارد. پس از آن، حضور زن در سه عرصه کلان زندگی فردی، خانواده و جامعه با عنوان «کمالات انسانی»، «زن و خانواده» و «مشارکت زنان در حیات اتماعی» ضمن بخش های دو تا چهار مورد بحث و بررسی قرار می گیرند، مسئله «حجاب و عفاف» هم در این مقاله ذکر شده است. نویسنده طرح این موضوع را به دلیل آن که برخی آن را مغایر با حضور اجتماعی زن می انگارند و برخی دیگر آن را با کمال فردی زن و استحکام خانواده پیوند می دهند، ضروری دانسته، تحلیل ابعاد حجاب و عفاف در زندگی زنان و پاسخ گویی به برخی پرسش ها را هدف این مبحث ذکر می کند. پایان بخش کتاب «گزینه کتاب شناسی توصیفی مجموعه ها» است که معرفی اجمالی چند مجموعه مربوط به مسائل زنان را در بر دارد.
 
2. نگاه تفصیلی
 شخصیت زن
 هر جریان فکری بر اساس تصویری که از شخصیت زن ارائه می کند، می تواند در دیگر مسائل زنان نظر دهد و اظهار رأی کند. به تعبیر دیگر، مباحثی همچون حقوق زن، مشارکت اجتماعی، کمالات معنوی، حجاب و زینت، همه به موضوع «شخصیت زن» گره خورده اند.
از دیدگاه اندیشه اسلامی، زن انسانی است که همه مواهب رشد را داراست، نقص و خللی در جوهر وجودش نیست، ابزار تکامل و رشد را به اندازه مردان واجد است، و در حیات و آفرینش، موجودی مستقل است و طفیل دیگری نیست؛ زیرا خداوند انسان را آفرید و برای بقا، او را به دو صنف زن و مرد تقسیم کرد. تصنیف موجودات به مذکر و مؤنث قانونی عام در جهان مادی است. این برداشت دینی در باب زن را از چند طریق می توان مستند ساخت:
ابتدا به قرآن کریم اشاره می شود. برای دست یابی به رأی قرآن در زمینه شخصیت زن، شش پرسش را بر آن عرضه می داریم و پاسخ های این کتاب الهی تصویر شخصیت زن خواهند بود:
 
1. آفرینش زن و مرد در قرآن چگونه توصیف شده است؟
نخست خداوند به فرشتگان خبر می دهد که می خواهد در زمین خلیفه و جانشین بگمارد: «و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه» و چون پروردگارت به فرشتگان گفت؛ من در زمین خلیفه ای می آفرینم. سپس به آن ها می فرماید: بشری از گل خشک و لجن بویناک می آفرینم و وقتی آفرینش او را به پایان بردم و از روح خود در او دمیدم، در برابر او به سجده بیفتید.
آن گاه خدا به آدم اسماء (نام ها) را می آموزد و با او پیمان می بندد. پیمان خداوند دوری از بندگی شیطان بود. سپس آدم و همسرش در بهشت سکونت می یابند. از آن پس، ماجرای وسوسه شیطان آغاز می شود، تا آن که بالاخره آن ها را فریب می دهد. آن ها نافرمانی می کنند و از بهشت رانده می شوند. در این مرحله، آدم و همسرش عذر تقصیر به آستان الهی می برند و طلب مغفرت می نمایند. آدم کلماتی را دریافت می کند و خداوند توبه او را می پذیرد.
تأمل و درنگ در این آیات الهی، ما را بدین مطلب رهنمون می شود که در آفرینش زن و مرد، هیچ تفاوت و تمایزی در قرآن دیده نمی شود و چنین نیست که قوت ها از آن مرد باشند و ضعف ها و نقص ها به زن نسبت داده شوند؛ زیرا در این آیات، یا سخن از بشر و انسان است و یا آدم به عنوان نمونه و نماینده نوع انسانی. از این رو، زن و مرد در خلافت و جانشینی، دمیدن روح، سجده فرشتگان، تعلیم اسماء، وسوسه شیطان، نافرمانی، عهد و پیمان، اجتهاد و برگزیدگی، دریافت کلمات، توبه و ماده آفرینش برابرند.
 
2.قرآن، استعداد و دارایی زن و مرد را چگونه معرفی کرده است؟
در آیات متعددی از قرآن، سخن از استعدادها و امکانات تکوینی و تشریعی آدمیان به بیان آمده و همه جا از انسان، «ناس» و واژه های عام سخن گفته شده است. هیچ گونه استثنایی در حق زنان یا تفضیلی برای مردان در بین نیست. در زمینه استعداد روح الهی، تسویه و تعدیل در خلقت، ابزار ادراکی، فطرت الهی، وجدان اخلاقی و حمل امانت سخن به میان آمده و هیچ کدام را به مردان اختصاص نداده، بلکه همه استعدادها و امکانات طبیعی از قبیل آسمان و زمین و باران و روییدنی ها و تعلیم را از آن انسان دانسته است.
 
3.هدف از آفرینش زن و مرد چیست؟
 در قرآن، هدف آفرینش عبودیت و بندگی ذکر شده و فرقی میان زن و مرد نیست: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون.» (20) و جن و انس را نیافریدم، جز برای آن که مرا بپرسند.
 
4. برخورداری زن و مرد از ارزش ها چگونه است؟
 در کتاب الهی ارزش هایی چند ذکر شده اند که مقیاس سنجش معنوی انسان هستند. در این ارزش ها نیز صنف گرایی دیده نمی شود این ارزش ها عبارتند از: ایمان و عمل صالح،  علم،  تقوا، سبقت در ایمان، جهاد و هجرت.  
 
5. راه سعادت و خوش بختی زن و مرد چیست؟
 قرآن راهی یگانه برای سعادت انسان معرفی کرده و تمامی فرزندان آدم مرا به آن دعوت کرده است: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوٌ مبینٌ و ان اعبدونی هذا صراط مستقیمٌ»؛ ای فرزندان آدم، آیا با شما پیمان نبستم که بندگی شیطان نکنید؟ زیرا او دشمن آشکار شماست، مرا بندگی کنید، این است راه راست.
 
6. دشمن زن و مرد در سیر تکامل چیست؟
قرآن شیطان را دشمن انسان می داند؛ دشمن مردان یا زنان: «ان الشیطان للانسان عدوٌ مبین»؛ همانا شیطان برای انسان دشمنی آشکار است.
خلاصه سخن این است که قرآن کریم تفاوتی در شخصیت زن و مرد قایل نیست، بلکه آن دو را در جوهره انسانی یکسان دیده و زمینه رشد و ترقی را برای هر دو فراهم ساخته است.
سند دیگر، سنت است. در لابه لای احادیث، سخنانی گهربار نقل شده که نشان دهنده تلقی پیشوایان دین از شخصیت زن است. در اینجا، به چند مورد اشاره می شود:
1.زنان همتایان مردان: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: «انما النساء شقایق الرجال»؛ زنان همتایان مردانند؛
2. بهشت زیر پای زنان: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ان الجنه تحت رجلها»؛ بهشت زیر پای مادران است؛
3. تکریم زنان: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در گرامیداشت زنان فرمود: «خیارکم خیارکم لنسائهم»؛ بهتریه شما کسی است که با زنان، بهترین باشد.
پیشوایان دینی در آخرین وصایای خود، به حقوق و شخصیت زنان سفارش کرده اند. برای نمونه، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه حجه الوداع فرمود: «ای مردم، زنان بر شما حقوقی دارند؛ چنان که شما را بر آنان حقوقی است. خدا را نسبت به زنان در نظر دارید و نسبت به آن ها به خیر و نیکی سفارش کنید»باور پنهان، سند دیگری است. این پرسش مطرح است که آیا زن در ذات و جوهرش، تفاوتی با مرد دارد، یا تفاوتی در جوهر و ذات او نیست و تفاوت ها در بعد کمالات انسانی بر اثر شرایط بیرونی هستند؟
اگر صورت اول درست باشد، وجود زنان با فضیلت و برتر از بسیاری مردان نوعی استحاله در ذات به همراه دارد، که این قابل پذیرش نیست، و اگر صورت دوم پذیرفته شود، یعنی نقص زنان را امری عارضی بدانیم که شرایط اجتماعی بر آنان تحمیل کرده، باز جای این پرسش هست که آیا این شرایط تحمیلی مورد رضایت دین و پیشوایان دینی است؟ یا این که آنان خواهان براندازی آن و درصدد از بین بردن شرایط نادرست بوده اند؟
 اگر فرض اول قبول شود، وجود زنان با فضیلت و برجسته نقض غرض و هدف دین خواهد بود. در نتیجه، صورت صحیح آن است که بگوییم: زنان و مردان در جوهره انسانیت و خمیرمایه رشد و کمال، تفاوتی ندارند و برخی تفاوت ها را شرایط غیر انسانی به وجود آورده اند که دین هم به آن ها راضی نیست. شاهد آن وجود زنان برجسته در تاریخ اسلام و توصیه های اکید بر رشد و کمال است.
خلاصه سخن این است که بر اساس تصویری که قرآن، سنت و باور پنهان مسلمانان از شخصیت زن به دست می دهد، تفاوت اساسی در نهاد این دو صنف وجود ندارد. توان رشد و کمال جویی برای هر دو یکسان است و هر دو می توانند به مقامات بلند معنوی و انسانی راه یابند و هیچ کدام طفیلی دیگری نیست. برای تکمیل این نظریه، به دو بحث مهم اشاره می شود:
 
1. دایره تفاوت زن و مرد:
اولاً، میان زن و مرد تفاوت هست. کسی نیست که مدعی برابری کامل زن و مرد در همه عرصه های حیات باشد. ثانیاً، از تفاوت های گفته شده آنچه قابل اذعان و اتفاق نظر است، مسائلی است که به بقای نوع آدمی بر می گردد؛ یعنی تفاوت هایی که به چگونگی تکثیر نسل انسان مربوطند. ثالثاً، بجز آنچه گفته شد، دیگر تفاوت ها با دلیل قطعی دینی با علمی ثابت نشده اند. رابعاً، برخی از تفاوت ها، که امروزه بر زبان ها جاری اند، از کجا معلوم که به شرایط اجتماعی بر نگردند و عارضه ای زوال پذیر نباشند؟ زنی که در جامعه بسته خانه نشین شده باشد، بسیاری از مسائل اجتماعی را درک نمی کند و عقل اجتماعی اش شکل نمی گیرد، ولی اگر همان زن از شرایط مساعدی برخوردار گردد، متهم به نقص عقل نخواهد شد.
با توجه به نکات یاد شده، در نزاع تفاوت های زن و مرد، به آن مقدار می توان ترتیب اثر داد که به صورت قطعی محرز باشد و نیز معلوم گردد که نشأت گرفته از عوامل اجتماعی نیست، بلکه ریشه در نهاد زن و مرد دارد. در غیر این صورت، هویت واحد زن و مرد و استقلال وجودی آن ها ما را بر آن دارد که عرصه های زندگی را برای هر دو یکسان منظور کنیم.
 
2. نقصان وجودی زنان:
در برخی از تعابیر دینی، از زنان با عنوان «ناقص العقل» یا «ناقص الایمان» یاد شده است، اما اثبات می شود که:
الف. برخی از این احادیث به درستی معنا نشده اند و با تأمل و دقت معنایی روشن خواهند داشت. اگر در حدیث آمده است زنان نقصان عقل دارند، این خبر از یک امر تکوینی و ذاتی در زنان نیست، بلکه به عقل اکتسابی و تجربی نظر دارد و در آن، شرایط اجتماعی و تربیتی دخیل است. این بدان ماند که گفته شود: روستاییان دارای فرهنگ پایین تری هستند. معنای این گفته به فرض درستی جهل ذاتی روستاییان نیست، بلکه با فراهم آمدن شرایط، آنان نیز بسان شهرنشینان، بلکه بالاتر، اهل دانش و فرهنگ خواهند شد.
به همین سان، معنای حدیث نقصان ایمان نیز روشن می شود؛ زیرا مراد از ایمان حالت قلبی و اعتقادی نیست، بلکه منظور تکلیف و دستور است که در بیشتر روایات، با واژه «دین» از آن تعبیر می شود؛ یعنی زنان تکلیف کمتری نسبت به مردان دارند و این در شرایط قاعدگی است که خداوند برخی از تکالیف عبادی را از آنان نخواسته است. اگر مراد از این نقصان، نقص باطنی بود، چرا فقیهان گفته اند: مستحب است زن در اوقات نماز بر سجاده عبادت بنشیند و ذکر بگوید
ب. برخی از این احادیث قابل انتساب به پیشوایان دینی نیستند، بلکه با تأثیرپذیری از فرهنگ های غیر دینی و انگیزه های گوناگون جعل شده اند. روایتی را ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود: «شومی در سه چیز است: وسیله نقلیه، زن و خانه.» عایشه می گوید: «پیامبر این گفته را به عنوان سخن اهل جاهلیت نقل کرده و راوی، ابتدای سخن پیامبر را نقل نکرده است»
ج. برخی از احادیث و روایات ناظر به شرایط ویژه بوده اند و نمی توان مفاد آن ها را تعمیم داد؛ مثل آنچه در منع فراگیری از نوشتن زنان در لابه لای احادیث آمده است. امروزه نمی توان دین شناسی را یافت که عقیده داشته باشد زن نباید خواندن و نوشتن بیاموزد.
 
کمالات انسانی
 پس از آنکه در بخش نخست، هویت برابر زن و مرد مورد بحث قرار گرفت و به نتیجه روشن دست یافتیم، در این بخش، به اولین ساحت این هویت مشترک، یعنی کمالات انسانی، می پردازیم.
تکامل انسانی زنان در دو عرصه «دانش» و «سلوک معنوی» قابل بررسی و مطالعه است. این بحث را، هم می توان بر اساس متون و منابع دینی یعنی قرآن و سنت و هم بر پایه شواهد تاریخی و خارجی اثبات نمود.
 
سلوک معنوی
قرآن کریم از مریم و همسر فرعون به عنوان دو مثل و الگو برای همه مومنان یاد کرده است . این دو زن در ایمان و قرب خداوند، به مراتبی بلند دست یافتند. همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در وصف دختر خویش فرمود: «ان ابنتی فاطمه لفی الخیل السوابق»؛  دخترم فاطمه در کاروان پیشتازان است. حضرت زینب علیهاالسلام، حمیده همسر امام صادق علیه اسلام و برخی دیگری از دیگر زنانی هستند که از مقامات والای معنوی برخوردار بوده اند.
استاد جوادی آملی در این زمینه می فرماید: «قرآن کریم سعی کرده، هم از راه موعظه، که ارتباط تنگاتنگ و مستقیم با قلب و دل دارد، با انسان سخن بگوید و هم سعی کرده از راه حکمت، که ارتباط غیرمستقیم با دل دارد، با انسان سخن بگوید، و اگر کانال عقل و فکر به دالان ورودی دل و ذکر نرسد، سودی ندارد؛ و زن ها در بخش دل و قلب و گرایش و جذبه، موفق تر از مردانند. لذا، مناجات در زن ها به بیش از مردها و یا لااقل همتای مرد اثر می کند و موعظه در زن بیش از مرد و یا همسان مرد اثر می کند»
حقیقت مطلب آن است که در سلوک معنوی، نقصی در زنان نیست و با همه کم توجهی به ثبت تاریخ زنان بلندمرتبه در سلوک معنوی، باز هیمه حقیقت پوشانده نمانده است.
 
دانش طلبی
در شریعت اسلامی، کسب آگاهی و معرفت، که یکی از ارزشمندترین ویژگی های انسانی است، از صنفی دریغ نشده، بلکه انسانیت با تمامی اصنافش به دانش طلبی دعوت شده است. خداوند در ستایش دانش آموزان می فرماید: «یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجاتٌ»؛ خداوند رتبه کسانی از شما را که گرویده و کسانی را که دانشمندید، بر حسب درجات بلند گرداند.
در کلام پیشوایان نیز سخنانی در خصوص دانش جویی زنان آمده است؛ مانند: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «نعم النساءُ نساءُ الانصار لم یمنعهنَّ الحیاءُ ان یتفقهن فی الدین»؛ زنان انصار خوب زنانی هستند، حیا و شرم مانع فقه آموزی آنان نیست. نقل های تاریخی فراوانی نیز در خصوص پرسش زنان از پیامبر، پرسش زنان از صحابه، پرسش صحابه از زنان، و پرسش زنان از زنان وجود دارند که همه اثبات می کنند محدودیتی در دانش اندوزی زنان وجود ندارد.
البته این نکته جای انکار نیست که در برخی جوامع اسلامی، محدودیت هایی در علم آموزی زن وجود داشته است، ولی این را نباید به فرهنگ اسلامی منسوب کرد. همچنین نباید قصور و کوتاهی زنان در امر دانش اندوزی را به حجاب دین و شریعت گذارد.
 
زن و خانواده
 هویّت مشترک زن با مرد در عرصه خانواده محتوای این فصل است. چرا که نمی توان معتقد به نقش برابر زن و مرد شد، مگر آنکه بتوان آن را در همه ساحت های حیات به اثبات رساند. برای دست یابی به این منظور، دو مطلب را باید بررسی کرد:
 
یکم. تلقّی اسلام از ازدواج
 ازدواج در شریعت اسلامی اهدافی چند را دنبال می کند که تمامی آن ها منظور قانون گذار دینی بوده اند:
 
1.بقای نسل انسانی:
قرآن کریم در آیه ای، از ازدواج به عنوان کشت و برداشت یاد کرده است: «نساءکم حرثٌ لکم فاتوا حرثکم انی شئتم»؛ زنان شما کشتزار شمایند. پس از هر جا [و هرگونه] که خواهید به کشتزار خود [در] آیید.
تعبیر «حرث» نشان دهنده جانبی از علاقه زوجیت است؛ یعنی تولید مثل تکثیر نسل. احادیثی نیز این مضمون را تأیید می کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «تناکحوا تکثُروا فانّی اباهی بکمُ الامم»؛ ازدواج کنید تا زیاد شوید، من به واسطه شما بر امت های دیگر مباهات می کنم.
 
2. سکونت و آرامش:
در آیات 89 سوره اعراف و 31 سوره روم بر این هدف دلالت شده است که سکونت زوجین را فلسفه آفرینش زن ومرد می داند.
 
3. ارضای غریزه جنسی:
این غریزه باید در محیط خانه ارضا گردد و ازدواج بستر سالم آن است و شارع اسلام بدان به خوبی توجه کرده که روایات فراوانی دال بر این مدعایند.
 
4. مشارکت در حیات معنوی:
در روایت های بسیار، این سخن نقل شده است که با ازدواج، نیمی از دین آدمی در حرز قرار می گیرد و مصونیت می یابد، باید تلاش کرد برای مصونیت و حراست نیم دیگر.
 
 5. مشارکت در حیات مادی:
بر این نکته نیز در منابع دینی تأکید شده است. امام صادق علیه السلام فرمود: سعادت مومن در چند چیز است: خانه ای بزرگ که او را بپوشاند، و همسری نیکو که بر امور دنیا و آخرت او را کمک کند، و مرکب راهوار.
 
 6. تربیت نسل:
حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: «ازدواج کنید تا زمین با نسل شما که اهل توحیدند سنگین شود»،  اشاره به همین نقش دارد. همچنین است بسیاری از روایات دیگر.
خلاصه سخن اینکه تلقی اسلام از ازدواج، تحقق اغراض شش گانه است و هیچ یک جای دیگری را نمی گیرد و تمامی این هدف ها برای زن ومرد منظورند.
 
دوم، جایگاه زن در خانواده
 پس از آنکه به اجمال، تلّقی دین از ازدواج و خانواده روشن گشت، حال باید ملاحظه کرد که زن در این مجموعه چه جایگاهی دارد. نصوص دینی، به ویژه قرآن کریم، برای زن و مرد نقشی برابر، و زن را از جهاتی برتر می بیند. این برابری یا برتری، هم در بُعد همسری زن به چشم می خورد و هم در بُعد مادری. زن به عنوان همسر، هویّتی مستقل در برابر مرد دارد، و به عنوان مادر نیز رکنی از خانواده است بسان پدر، بلکه می توان گفت: زن به عنوان مادر، جایگاهی والاتر از پدر دارد. خانواده متعال به سپاسگزاری از والدین توصیه کرده است، آنجا که می فرماید: «و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی هن و فصاله فی عامینٍ ان اشکر لی و لوالدیک الی المصیرُ»؛ و انسان درباره پدر و مادر سفارش کردیم. مادرش به او باردار شد؛ سستی بر روی سستی، و از شیر بازگرفتنش در دو سال است. [آری، به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوی من است.
در احادیث، جایگاه مادران بس والا و ارزشمند توصیف گردیده و نیکی به مادران یکی از نشانه های انسان های با خرد شمرده شده است. 
 
مشارکت زنان در حیات اجتماعی
 عرصه حیات اجتماعی سومین ساحت تکاپو و تلاش آدمی برای نیل به کمال است. می توان گفت: حیات اجتماعی سه زمینه دارد: 1. اشتغال و فعالیت های اقتصادی؛ 2. فعالیت های اجتماعی همچون تعلیم و تربیت، ورزش و هنر؛ 3. مشارکت سیاسی.
حال با این پرسش مواجهیم که آیا این عرصه با تمام گستره اش در انحصار مردان است؟ یا هیچ گونه محدودیتی در میان نیست و این عرصه جنسیت بر نمی تابد؟ و یا اینکه با پذیرش مشارکت، نباید تفاوت زنان و مردان را نادیده انگاشت؟ مراجعه به قرآن کریم و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پیشوایان معصوم علیهم السلام راهی معقول و روشن معرفی می کند:
 
یکم. جواز مشارکت اجتماعی
1. قرآن کریم در آیه 12 سوره ممتحنه به بیعت زنان، که بارزترین مظهر عمل سیاسی در جامعه می باشد، اشاره می کند. تاریخ صدر اسلام نیز نشان دهنده تحقق این عمل سیاسی از سوی زنان است. در بیعت عقبه ثانیه، که گروهی از مردمان مدینه پس از انجام اعمال حج با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کردند، دو زن به نام ام عمّاره و اسماء نیز حضور داشتند.
2. قرآن کریم در آیات متعددی از مهاجرت زنان مسلمان، که یکی دیگر از حرکت های اجتماعی و سیاسی می باشد، سخن گفته است.
3. سومین فعالیت اجتماعی، که قرآن نسبت به زنان بازگو کرده، «امر به معروف و نهی از منکر» است. آیه 71 سوره توبه بر این فریضه دلالت می کند.
4. کسب وتلاش اقتصادی زنان نیز مورد تأیید قرآن می باشد 
5. قرآن کریم از دختران حضرت شعیب علیهم السلام در حال انجام فعالیت اقتصادی و اجتماعی یاد می کند
6. داستان ملکه سبا و پادشاهی او در قرآن کریم به خوبی یاد شده و مورد نقد و ذم قرار نگرفته است. 
7. در مباهله، که یک رفتار مذهبی اجتماعی است و قرآن کریم آن را بازگو نموده، مشارکت زنان و مردان به خوبی دیده می شود 
8. قرآن کریم تلاش های خواهر حضرت موسی علیه السلام را برای رهایی وی بازگفته است 
9. مشارکت زنان در جهاد در تاریخ صدر اسلام و پس از آن بر کسی پوشیده نیست و روایاتی دال بر این مطلب موجودند 
10. اشتغال زنان در عصر پیامبر به شکلی گسترده به چشم می خورد. در تمامی شغل های رایج آن زمان، زنان حضور داشتند. زینب عطاره، شغلش فروش لوازم آرایش به زنان بود . همین شغل را ملیکه دختر اقرع ثقفیة و اسماء دختر مخربة نیز داشتند. زینب دختر جَحش به صنایع دستی مشغول بود.پیرزنی در عهد خلیفه دوم، شیر فروشی می کرد. زنان بسیاری به شبانی و چوپانی مشغول بودند؛ همچون سلامه و ام هانی . زنی به نام زینب پزشک قبیله «بنی اود» بود  و زنانی همچون قیله مادر «بنی نمار» به تجارت اشتغال داشتند . خوّات دختر جبیر نیز روغن می فروخت.  
 
دوم. انگیزه های مشارکت
 
1. رشد شخصیت زنان:
یکی از انگیزه های دعوت به حیات اجتماعی زنان، بالا رفتن شخصیت علمی، معنوی و اجتماعی آنان است که بدون آن دست یافتنی نیست.
 
2. زندگی آسان:
زندگی با نشاط و پاک نیازمند آسانی و راحتی است. در آیات متعددی خداوند در بیان علت تشریع حکمی از احکام، «یسر» و آسانی را گوشزد می کند: «یرید الله بکم الیسر ولا یرید بکم العسر»؛ خداوند برای آسانی می خواهد ورای شما دشواری نمی خواهد. بر این اساس، منع زنان از مشارکت اجتماعی خلاف اصل «سهولت» است. اگر زنان موظف باشند مسائل خود را از طریق مردان محرم بپرسند و تکالیف خود را با واسطه به انجام رسانند، زندگی و حیات خالی از حرج و صعوبت نخواهد بود.
 
سوم. آداب مشارکت اجتماعی زنان
 تجویز و ترغیب به حضور و مشارکت اجتماعی زنان همراه با رعایت آداب اسلامی آن است که بدان ها اشاره می کنیم:
الف. آداب مشترک که عبارتند از: غصّ بصر (خودداری از نگاه فتنه انگیز)، پرهیز از دست دادن و مصافحه زنان با مردان، جلوگیری از ازدحام زنان و مردان، اجتناب از خلوت، پرهیز از محادثه (گفت و گویی که هزل و لعب به همراه دارد) که این آداب همگی در آیات قرآن مورد تأکید قرار گرفته اند.
ب. آداب ویژه زنان که عبارتند از: پوشش مناسب، خودداری از استعمال بوی خوش، خودداری از به ناز سخن گفتن، وقار در رفت و ‌آمد که به همه این ها در آیات نورانی قرآن کریم اشاره شده است.
 
حجاب و عفاف
 در این بخش، به اختصار چند موضوع از مباحث مربوط به حجاب را مورد بحث قرار می دهیم:
 
یکم. عفاف؛ فلسفه پوشش
 عفّت و حیا به عنوان یک خصلت انسانی همیشه و در همه دوره های حیات بشر مطرح بوده است. پوشش زن و مرد در میان انسان های غارنشین نیز معنا داشته و تاریخ بشریت قبل از میلاد نیز حکایت از وجود پوشاک به علت حیا و آزرم در میان انسان ها دارد. در ادیان آسمانی نیز توصیه به عفاف و آزرم فراوان به چشم می خورد. از کتاب مقدّس بر می آید که در عهد حضرت سلیمان علیه السلام زنان علاوه بر پوشش بدن، روبند به صورت می انداختند.  همین سنّت در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام نیز رایج بود، نامزد حضرت اسحاق علیه السلام، رفقه، ابتدا که اسحاق را دید، برقع به صورت انداخت.  زنان ایرانی در دوره های گوناگون، از مادها، هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان دارای پوشش بوده اند. خلاصه اینکه نقل ها و گزارش های تاریخی این نظر را تأیید می کنند که حیا و آزرم یکی از فلسفه های پوشش می باشد و تمام انگیزه انسان از پوشش، حفاظت از سرما و گرما و یا زیور و خودنمایی نبوده است، گرچه نمی توان این انگیزه ها را در کیفیت و نوع پوشش نفی کرد. در فرهنگ اسلامی نیز پوشش و متعلقات آن در راستای حفظ و رشد این خصلت فطری قرار دارد. قرآن کریم در آیات متعددی، عفّت و حیای حضرت آدم و حوّا یوسف، دختران شعیب، موسی و مریم علیهم السلام را بازگو نموده و یکی از اوصاف مومنان را نگه داری شرمگاه می داند .
در احادیث نیز مانند قرآن از عفاف و حیا به عنوان فلسفه پوشش یاد شده است. خلاصه سخن آنکه عفت و حیا خصلتی انسانی است و مورد پذیرش تمامی انسان ها بوده؛ انسان های اسلامی نیز بر آن تأکید داشته و آن را مبنای احکامی از قبیل پوشش، کنترل نگاه و رعایت حریم میان زن و مرد قرار داده است. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که اگر حیا و عفّت فلسفه اصلی پوشش است، نتایج دیگری را جز کمال نفسانی نیز به همراه دارد که یکی از آن ها حفظ سلامت جامعه انسانی است؛ بدان معنا که زن و مرد در معاشرت های اجتماعی به عنوان دو انسان، که خواسته های انسانی از یکدیگر دارند، ارتباط برقرار می کنند و دنبال ارضای غریزه جنسی نخواهند بود. فایده دیگری که بر پوشش مترتّب می شود، حفظ اصالت خانواده است؛ چرا که زن و مرد در خانواده با ارضای مشروع غرایز جنسی، بقای نسل آدمی و سلامت آن را، که از اهداف اصلی و نخستین خانواده است، تضمین خواهند کرد. رعایت عفاف و پای بندی زن و مرد به حیا و آزرم و انحصار ارضای غرایز به محیط قانونی، بر پایداری و سلامت خانواده اثر فراوان می گذارد.
 
دوم. شرایط عمومی پوشش
 در اسلام برای پوشش، حدود و شرایط عمومی بیان گشته و به شکل و نوع خاصی تأکید شده است. اگر لباس آن شرایط عمومی را داشت، منعی بر آن نیست و این به اختلاف اوضاع و احوال متفاوت خواهد بود. حدود و شرایطی که در لباس باید منظور گردند، عبارتند از:
1. تمام بدن بجز صورت ودو دست تا مچ پوشانده شود؛
2. پرهیز از لباس شهرت؛
3. لباس زن در مجموع، مخالف لباس مرد باشد؛
4. پرهیز از لباس بدن نما.
 
سوم. زینت
 شریعت اسلامی، همان گونه که پوشش زن را بیش از مردان دانسته، در مسئله زینت نیز فطرت و خواسته های فطری زن را در نظر داشته و اندازه ای از زینت را برای زنان مجاز دانسته، بلکه بدان ترغیب نموده است.
قرآن کریم زینت را به «ظاهر» و «باطن» تقسیم می کند و از آشکار کردن زینت باطن در بیرون از منزل منع کرده است، اما زینت ظاهر را برای زن تجویز می کند: «و لا یبدین زینتهُنَّ الا ما ظهر منها» (نور: 31)
 
چهارم. اختلاط
 مسئله اختلاط زن و مرد محور بحث های فراوانی است و گاه نویسندگانی این واژه را برابر «تبرّج»، که به معنای بی بند وباری جنسی است، به کار می برند. به نظر می رسد اگر مراد از اختلاط همان بی بندوباری باشد، که قرآن کریم از آن به عنوان «تبرّج» یاد کرده، مذموم و ناپسند است و شریعت اسلامی آن را تحریم نموده، و اما اگر مراد از اختلاط صرف حضور زن در بیرون از منزل باشد، دلیلی بر ممنوعیت آن نیست.
حاصل سخن آنکه صرف ارتباط زن و مرد با رعایت ضواط و آداب، منع شرعی ندارد، بلکه مشارکت اجتماعی زنان بدن این ارتباط ممکن نیست. اما این ارتباط باید در مهار شرایط باشد و نیز برای کار و عمل. اما آنجا که زن ومرد بدون رعایت ضوابط و نه برای کار و عمل در جامعه حاضر گردند، این همان اختلاط ناپسند و مذموم است.
توجه به این نکته لازم است که آنچه نظر خواننده را در مطالعه مقاله به خود جلب می کند نظم و ترتیب بین فصول، انسجام و سیر منطقی بین مطالب هر مقاله است، به گونه ای که استدلال به آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام و استشهاد به سخنان علما و اندیشمندان در طرح مباحث و اثبات آن ها، نقش اساسی بر عهده دارد.
تتبّع بسیار و بیان مطالب با جملات گویا و زیبا، و روانی و شیوایی قلم از ویژگی های دیگر این کتاب است که نشاط و تحسین خواننده را بر می انگیزد.
 
پی نوشت ها:
نگاهی به کتاب «زن در اندیشه اسلامی» مهدی مهریزی

 

سه شنبه 4/9/1393 - 22:52
حجاب و عفاف

جایگاه حجاب و نقش زنان مسلمان در کلام رهبر انقلاب

مقدمه
حجاب زنان و مردان در جامعه یکی از مهم ترین دستورات اجتماعی اسلام است که نقش عظیمی در حفظ بهداشت معنوی جامعه دارد، رعایت حجاب نه تنها موجب امنیت روحی و روانی جامعه می باشد بلکه می تواند باعث تعالی علمی، فرهنگی و حتی اقتصادی یک ملت را تامین کند، تفاوت جایگاه زن در ایران اسلامی با زن، در دوران ستم شاهی خود موید این مطلب است، امروزه زن مسلمان توانسته است در تمامی علوم همپای مردان بلکه در اموری نیز جزو پیشقراولان این حرکت تکاملی باشد.
پایگاه اطلاع رسانی حوزه بر اساس فرمایشات مقام معظم رهبری در سخنرانی های مختلف ایشان مطالبی را جمع آوری نموده و بر اساس آن متن سئوالاتی مناسب طرح نمود تا شاید با بخشی از دیدگاه های رهبر انقلاب در این وادی آشنا شویم. لازم به ذکر است که متن سخنان ایشان بدون هیچ گونه دخل و تصرفی ارائه می شود و تنها به گزینش بخش های مرتبط با موضوع هدف اکتفا شده است.
 
مقایسه ای بین جایگاه علمی و اجتماعی زنان در دوره قبل و بعد از انقلاب داشته باشید؟
زن، در جامعه ی خودباخته ی نظام پلید پادشاهی، حقیقتاً و از همه ی جوانب مظلوم بود. اگر زن می خواست وارد مقوله ی علم بشود، باید قید دین و تقوا و عفاف را می زد. مگر یک خانم مسلمان، در دانشگاهها و محیط های آموزشی و مراکز علمی و فرهنگی می توانست به آسانی حجاب و متانت و وقار خود را حفظ کند؟ مگر ممکن بود؟ مگر می شد یک زن مسلمان، در خیابآنهای تهران و بعضی از شهرهای دیگر، با متانت و وقار اسلامی یا حتّی با حجاب نیمه کاره، راحت راه برود و از گزند زبان و حرکت هرزگان و دل باختگانِ به فساد و فحشای سوغات غرب، مصون بماند؟ کاری کرده بودند که در این مملکت، کسب علم برای زن ها غالباً ممکن نمی شد. موارد استثنایی را کاری ندارم. به طور غالب، رفتن زنان به وادی علم میسر نمی شد؛ مگر با برداشتن حجاب و منصرف شدن از تقوا و وقار اسلامی!
در میدان سیاست و در زمینه ی فعالیت های اجتماعی هم همین طور بود. اگر زنی می خواست منصبی از مناصب اجتماعی و سیاسی را در ایرانِ دوران پادشاهی دارا باشد، باید قید حجاب و عفاف و وقار و متانت زن اسلامی را می زد. البته، بسته به این بود که خود این زن، جوهر و استعدادش چگونه باشد. اگر خیلی سست عنصر بود، باید تا آن اعماق می لغزید. اگر خوددار و خویشتن دار بود، تا حدودی خود را حفظ می کرد؛ اما دائماً با فشارهای روزافزون از سوی محیط اجتماعی روبه رو بود. جامعه ی ما، این گونه بود.
اسلام و انقلاب و امام آمد و در این کشور، زن را در مرکز فعالیت های سیاسی قرار دادند و پرچم انقلاب را به دست زنان سپرد؛ در حالی که زن در همان حال توانست حجاب و وقار و متانت اسلامی و عفاف و دین و تقوای خود را حفظ کند. کسی حقی از این بزرگتر بر گردن زن ایرانی و مسلمان ندارد.(1)
 
فاصله وضعیت حجاب زنان کنونی با قبل از انقلاب تا چه حد است؟ آیا وضعیت کنونی حجاب جامعه مطلوب است؟
امروز از لحاظ وضع حجاب و وضعیت زنان کشور، فاصله ی ما با قبل از انقلاب، خیلی ژرف و عمیق است. کمتر قسمتی است که ما نسبت به قبل از انقلاب، این قدر فاصله پیدا کرده باشیم. شما ببینید در کدامیک از بخشهای مختلف جامعه چه بخش های مربوط به مذهب و دین، چه بخشهای مربوط به مسائل علمی، چه بخش های مربوط به سیاست و اقتصاد و غیره این همه فاصله بین وضع موجود و وضع آن روز وجود دارد، که در حال حاضر ما میان زن امروز و زن زمان حکومت ستم شاهی مشاهده می کنیم؟ آن روز، چیزی از زن باقی نمانده بود. آن روز، نگذاشته بودند که چیزی به نام حرمت و حجاب و حفاظ و قداست و طهارت زن باقی بماند؛ بخصوص در شهرهای بزرگ. وضعیت امروز، قابل مقایسه با آن روز نیست. البته شکی نیست که باید از این بهتر بشود؛ اما آنچه که امروز هست، قابل مقایسه با آن روزگار نیست.(2)
 
در مکتب اسلام، حفاظ و حجابی بین زن و مرد وجود دارد. این به معنای آن نیست که زنان، عالم جداگانه یی غیر از عالم مردان دارند؟
نه! زنان و مردان در جامعه و در محیط کار، باهم زندگی می کنند؛ همه جا باهم سروکار دارند؛ مشکلات اجتماعی را با هم حل می کنند؛ جنگ را با هم اداره می کنند و کردند؛ خانواده را با هم اداره می کنند و فرزندان را پرورش می دهند؛ اما آن حفاظ و حجاب در بیرون از محیط خانه و خانواده حتماً حفظ می شود. این، آن نکته ی اصلی در الگوسازی اسلامی است. اگر این نکته رعایت نشود، همان ابتذالی که امروز غرب دچار آن است، پیش می آید. اگر این نکته رعایت نشود، زن از پیشتازی در حرکت به سمت ارزش ها که در ایران اسلامی دیده شد باز خواهد ماند. غربی ها مایلند با تمام توان، آن نکته را هم در جایی به نحوی نسبت به هرکسی رسوخ دهند.(3)
 
جایگاه زن در جوامع غربی چگونه می باشد؟
دنیای غرب، زن را به ابتذال کشاند. تا شصت، هفتاد سال قبل از این، در تمام اروپا و کشورهای غربی، زن فقط در سیطره ی مرد- یا مردِ خود و یا یک مرد دیگر مثل صاحب کارخانه و مزرعه- می توانست باشد و هیچ حقی از حقوق اصلی یک انسان در یک جامعه ی متمدن را نداشت. حق رأی و حق مالکیت و حق معامله نداشت. بعد آمدند زن را به میدان کار و زندگی و فعالیت اجتماعی کشاندند؛ اما در همان حال، تمام وسایل را برای لغزش زن فراهم کردند و او را در متن جامعه، رها و بی پناه گذاشتند.
سرمایه داران بزرگ، سیاستمداران خبیث و پلید و گردانندگان دستگاه های مخفی، فکر کردند که می توانند برای کارهای سیاسی و اقتصادی، از این وضعیت بهتر استفاده کنند و زن را به ابتذال بکشانند. بله، در آنجاها، علم و سیاست هم هست و زنها در میدان علم و سیاست هم جلو می روند؛ اما به چه قیمتی؟ همین حالا هم توده و عامه ی زنها- نه چهار نفر خانم دکتر یا متخصص یا نویسنده و برجستگان و زبدگان - در کشورهای اروپایی و امریکایی که از تمدن غربی حظّ زیادی دارند، در وضعیت سخت و بی رحمانه ای زندگی می کنند و ستم همسران و ستم کاری که بر آنان تحمیل می شود و کارهای سخت و سنگینی که بر دوش آنان می گذارند، تحمل می کنند. با این کار، وانمود می کنند که زن را وارد میدان اجتماع کرده اند؛ در حالی که فرصت اندیشیدن و فکر کردن و تصمیم گرفتن هم برای آنان وجود ندارد.
زن های مؤمن در جامعه ی ما سعی کنند قدر زن ایرانی مسلمان را بدانند. ارزش زن اسلامی و مسلمان را بدانید. زنی که در اختلاط و معاشرت، با مرد قاطی نمی شود و خود را وسیله ای برای جلب چشم مرد نمی داند و خود را بالاتر از این می داند؛ زنی که شأنش را عزیزتر از این می شمارد که خود را عریان کند و با صورت و موی و بدن خود، چشم روندگان را به سمت خویش جلب کند و هوس آنها را اشباع نماید؛ زنی که خود را در دامنه ی قله یی می داند که در اوج آن، فاطمه ی زهرا(س)- بزرگترین زن تاریخ بشر- قرار دارد؛ آن زن، زن مسلمان ایرانی است. این زن باید دیگر از این بازیچه های فراهم آمده ی تمدن غربی و روشهای توطئه آمیز آن، رو بگرداند و به آن بی اعتنایی کند.(4)
 
چرا غرب تا این حد با حجاب و چادر زن مسلمان مخالفت می کند؟
چون فرهنگ آنها این را قبول ندارد. اروپایی ها این طورند؛ آنها می گویند هر چه را که ما فهمیده ایم، دنیا باید از ما تقلید کند! مایلند که جاهلیت خودشان را بر معرفت عالم غلبه بدهند. آنها می خواهند زن به سبک اروپایی را در جامعه رواج بدهند؛ که عبارت است از سبک مد و مصرف و آرایش در انظار عموم و ملعبه قرار دادن مسائل جنسی بین دو جنس؛ می خواهند این چیزها را به وسیله ی زنان رواج بدهند. هرجا با این هدف گیری غربی ها مخالفت بشود، فریادشان بلند می شود! این ها کم طاقت هم هستند! همین مدعیان غربی، کمترین مخالفتی را با مبانی پذیرفته ی خودشان تحمل نمی کنند.
همه جای دنیا را هم توانسته اند تحت تأثیر قرار بدهند؛ مگر محیط های اسلامی واقعی را. شما اگر به دنیای فقیر آفریقا و امریکای لاتین و شرق آسیا و هرجا که جوامعی هستند، مراجعه کنید، خواهید دید که آنجا هم توانسته اند همان الگوهای خودشان همان طور آرایش کردن، همان طور مصرف کردن و همان طور ملعبه شدن زن را رواج بدهند. تنها جایی که تیر آنها به نشان نخورد، محیط های اسلامی است، و مظهر آنها جامعه ی بزرگ جمهوری اسلامی است؛ لذا به شدت با این مبارزه می کنند.
امروز شما زنان، سنگربان ارزش های اسلامی در مقابل وضع جاهلی دنیای غرب هستید. شما هستید که دارید از این حصار مستحکم فرهنگ اسلامی محافظت می کنید. در علم، در فرهنگ، در سیاست و در همه چیز، زن باید پرورش اسلامی پیدا کند؛ در میدانهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و همه جا برود و پیشتاز باشد؛ اما در مسائل شهوانی و جنسی، ملعبه ی دست این و آن نشود؛ این حرف ماست.(5)
 
از بزرگ ترین عوامل انحراف جامعه و انحراف زنان چیست؟
به اعتقاد من، گرایش به سمت مدگرایی و تجمل گرایی و تازه طلبی و افراط در کار آرایش و نمایش در مقابل مردان، یکی از بزرگترین عوامل انحراف جامعه و انحراف زنان ماست. در مقابل این ها، خانم ها بایستی مقاومت کنند.
آنها برای اینکه از زن، آن چنان موجودی به وجود بیاورند که مورد نظر خودشان است، محتاج این هستند که دائماً مد درست کنند و چشم ها و دل ها و ذهن ها را به همین چیزهای ظاهری و کوته نظرانه مشغول کنند. کسی که به این چیزها مشغول شد، کی به ارزش های واقعی خواهد رسید؟ مجال پیدا نمی کند برسد. زنی که در فکر باشد از خود وسیله ای برای جلب نظر مردان بسازد، کی فرصت این را پیدا خواهد کرد که به طهارت اخلاقی فکر کند و بیندیشد؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ آنها این را می خواهند. آنها مایل نیستند که زنان جوامع دنیای سوم، دارای فکر روشن و آرمان خواه باشند؛ خودشان دنبال هدف های بزرگ حرکت کنند و شوهر و فرزند خود را هم حرکت بدهند. زنان جوان در جامعه ی ما باید خیلی مراقب باشند، تا این کمند ناپیدای بسیار خطرناک فرهنگ و تفکر غربی را بشناسند؛ از آن پرهیز کنند و جامعه ی زنان را از آن جدا و برحذر بدارند.
امروز این راهی که ملت اسلام، بخصوص ملت بزرگ و شجاع ایران در پیش گرفته است راه تحقق آرمآنهای اسلامی راه نجات انسانها، راه دفع ظلم، راه شکستن بتهای زر و زور قدرت در دنیاست؛ بایستی این راه را درست شناخت و از آن پاسداری و حراست و حفاظت کرد. به اراده های قوی، به دلهای محکم و ظرفیتهای بالا احتیاج است؛ و این جز با تربیت الهی و اسلامی مرد و زن ما امکان پذیر نیست. صلاح زنان در جامعه، به دنبال خود، صلاح مردان را هم می آورد. نقش زنان در این مورد، جزو نقش های برجسته و شاید نقش اول است.(6)
 
بحث هایی مختلفی در باب پوشش زن می شود، صرف نظر از این مباحث حجاب مناسب برای زن چیست؟
به نظر ما، بحث هایی که در باب پوشش زن می شود، بحث های خوبی است که انجام می گیرد؛ منتها باید توجه کنید که هیچ بحثی در این زمینه های مربوط به پوشش زن، از هجوم تبلیغاتی غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلًا بیاییم با خودمان فکر کنیم که حجاب داشته باشیم، اما چادر نباشد؛ این فکر غلطی است. نه اینکه من بخواهم بگویم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من می گویم چادر بهترین نوع حجاب است؛ یک نشانه ی ملی ماست؛ هیچ اشکالی هم ندارد؛ هیچ منافاتی با هیچ نوع تحرکی هم در زن ندارد. اگر واقعاً بنای تحرک و کار اجتماعی و کار سیاسی و کار فکری باشد، لباس رسمی زن می تواند چادر باشد و همان طور که عرض کردم چادر بهترین نوع حجاب است.
البته می توان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همین جا هم بایستی آن مرز را پیدا کرد. بعضی ها از چادر فرار می کنند، به خاطر اینکه هجوم تبلیغاتی غرب دامنگیرشان نشود؛ منتها از چادر که فرار می کنند، به آن حجاب واقعی بدون چادر هم رو نمی آورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار می دهد!
شما خیال کرده اید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضاً آن مقنعه ی کذایی و آن لباسهای «و لیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ» و همآنهایی را که در قرآن هست، درست کردیم، دست از سر ما برمی دارند؟ نه، آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها می خواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عیناً اینجا عمل بشود.(7)
 
آیا حجاب به معنی منزوی کردن زن در امور اجتماعی نیست؟
اگر کسی چنین برداشتی از حجاب داشته باشد، برداشتش کاملًا غلط و انحرافی است. مسأله ی حجاب، به معنای جلوگیری از اختلاط و آمیزش بی قیدوشرط زن و مرد در جامعه است. این اختلاط، به ضرر جامعه و به ضرر زن و مرد- بخصوص به ضرر زن - است.حجاب، به هیچ وجه مزاحم و مانع فعالیت های سیاسی و اجتماعی و علمی نیست.(8)
 
با توجه به اهتمام اسلام به علم آموزی چه رشته هایی از علوم برای زنان مسلمانان اولویت دارد؟
رشته ی پزشکی برای خانم ها از اولویت برخوردار است؛ زیرا ما که به وجود یک فاصله ی ارتباطی و آمیزشی اجتماعی بین زن و مرد معتقدیم و تأکید داریم که نباید اختلاط بی قید و شرط بین زن و مرد باشد و معتقد به حجاب - به معنای کامل و واقعی کلمه - هستیم، نمی توانیم در مسأله ی پزشکی بی تفاوت باشیم. یعنی به همان تعداد که پزشک مرد داریم، به همان تعداد هم پزشک زن لازم داریم. بگذاریم زن ها برای مراجعات پزشکی خود، به طبیب زن مراجعه کنند و هیچ لزومی ندارد که ما این فاصله را برنداریم. بایستی کاری بکنیم که زنها بتوانند بدون هیچ گونه مشکلی، به طبیب مراجعه کنند و آن طبیب هم طبیب زن باشد.(9)
 
ممکن است برخی تصور کنند که اگر زن در رشته ی زنان درس می خواند، بایستی فقط در زمینه ی بیماری های ویژه ی زنان و مسأله ی زایمان درس بخواند آیا ابن فکر درست است؟
خانم ها موظفند که انواع و اقسام رشته های تخصصی پزشکی- مثل قلب و داخلی و اعصاب و.. .- را دنبال کنند. این، فریضه است. امروز این تکلیف برای زن ها، بیشتر از مردهاست؛ اگرچه در جامعه ی ما، آموزش رشته های مختلف علوم که برای ساختن این جامعه لازم می باشد، برای همه فریضه است. آن کسانی که بتوانند، حقیقتاً امروز از آن روزهایی است که کسب علم فریضه ی شرعی است؛ علاوه بر اینکه فریضه ی اجتماعی هم است.کسب علم فقط یک امتیاز نیست که کسی بخواهد به جایی برسد و شغل پُردرآمدی داشته باشد؛ مسئله این است که کسانی که می توانند درس بخوانند، واجب است که درس بخوانند و تخصصها را پیدا کنند. کسب علم و تخصص در رشته ی پزشکی- مثل بقیه ی رشته ها- برای مردها واجب است؛ اما برای زن ها واجب تر می باشد؛ چون زمینه ی کار در میان خانم ها کمتر است. به نسبت تعداد زنان در جامعه، ما پزشک زن کمتر داریم.(10)
 
با توجه به نقش مهم صدا و سیما در فرهنگ سازی جامعه دینی جایگاه زن در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران چگونه جایگاهی است؟
در مورد مسأله ی زن...دو عیب اساسی در برنامه های گذشته ی صدا و سیما وجود داشت: یکی اینکه ارزش حجاب از بین رفته بود. از این بزرگتر، آن بود که نقش های پست کننده به زن داده می شد. در عیب اول، یک ارزش زیر سؤال می رفته و پایمال می شده که آن، ارزش حجاب بوده است؛ اما در عیب دوم، گاهی همه ی ارزش های بشری که برای زن مورد نظر می باشد، زیر سؤال می رفته است. چنانچه داستان عاشقانه یی نقل می شده، داستانی بوده است که زن در آنجا بالاخره همان نقش صهیونیست پسند و استکبارپسند خودش را دارا بوده است و غالباً و قاعدتاً در چهره ی یک مادر، یک همسر خوب و یک انسان کارآمد ارایه نمی شده است.
باید این دو عیب برداشته شود. ما بایستی زن را، هم باحجاب نشان بدهیم، هم سرشار از ارزشهایی که اسلام و انقلاب برای او در نظر گرفته است؛ یعنی نجابت و عفت زن. مهم ترین مسئله، آن گوهر عفت زن، آن عضو اصلی و رکن اساسی خانواده بودن، آن عضو اصلی و رکن اساسی فعالیتهای جامعه بودن، آن تأثیر زن در رشد جامعه و رشد مردان، آن تأثیر زن در واقعیتهای گذشته ی ما از قبیل انقلاب و جنگ و غیره است.
در فیلم، سریال، شعرِ موسیقی، در برنامه ی خانواده، در برنامه ی «سلام صبح بخیر» و در سایر برنامه ها، بایستی این ها ارایه بشود؛ هم در اجرا و هم در تهیه ی برنامه. سیاست گذاری، باید ناظر به این چیزها باشد. البته این حرف، مخصوص سیاست گذاری نیست؛ مجریها هم باید توجه کنند. این کارها باید در رادیو و تلویزیون انجام بشود؛ ولی نمی شود! این، مسئولیت من و شماست. هر روز که می گذرد، باید یک قدم به این ها نزدیک تر بشویم.(11)
 
پیامی که یک زن مسلمان می تواند نسبت به زنان دنیا داشته باشد چیست؟
زن های ایران، بخصوص کسانی که در رشته های گوناگونِ دانش و در چارچوب اسلام و احکام اسلامی و مهم تر از همه مسأله ی حجاب توانسته اند حرکت بکنند، بایستی به زنان و دختران و دانشجویان زن دنیا عملًا تفهیم کنند که علم به معنای بی بندوباری نیست و لازمه ی تحصیل علم، بی قیدی نسبت به موازین اخلاقی در مورد معاشرت زن و مرد نیست؛ بلکه می توان با رعایت کامل این موازین، علم را هم تحصیل کرد و به جاهای بالایی رسید و وجود شما می تواند به عنوان یک نمونه از پیام جهانی اسلام نشان داده بشود.(12)

پی نوشت ها :
1. سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از زنان شهرهای تهران، تبریز، اصفهان، کرمان، قم، قزوین، یزد، کرج و استانهای چهارمحال و بختیاری و مازندران 26/ 10/ 1368
2. سخنرانی در آغاز هفتمین گردهمایی ائمه ی جمعه ی سراسر کشور25/ 06/ 1370
3. سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از پرستاران، به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری(س) و روز پرستار22/ 08/ 1370
4. سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از زنان شهرهای تهران، تبریز، اصفهان، کرمان، قم، قزوین، یزد، کرج و استانهای چهارمحال و بختیاری و مازندران 26/ 10/ 1368
5. سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از پرستاران، به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار22/ 08/ 1370
6. سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از پرستاران، به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری(س) و روز پرستار22/ 08/ 1370
7. بیانات در دیدار با اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان، جمعی از زنان پزشک متخصص، و مسئولان اولین کنگره ی حجاب اسلامی، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه ی زهرا(س)04/ 10/ 1370
8. سخنرانی در دیدار با گروهی از زنان پزشک سراسر کشور26/ 10/ 1368
9. سخنرانی در دیدار با گروهی از زنان پزشک سراسر کشور26/ 10/ 1368
10. سخنرانی در دیدار با گروهی از زنان پزشک سراسر کشور26/ 10/ 1368
11. بیانات در دیدار با اعضای شورای سیاست گذاری صدا و سیما14/ 12/ 1369
12. سخنرانی در دیدار با گروهی از زنان پزشک سراسر کشور26/ 10/ 1368

 

سه شنبه 4/9/1393 - 22:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته