• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5258
تعداد نظرات : 1199
زمان آخرین مطلب : 3686روز قبل
خانواده

وقتی شنوای سرنوشتت شدم ...

شاهد غصه هایت...

چقدر برایم سخت بود شنیدن حرفها و غصه هایت ...

به خود نهیب میزدم چرا از شنیدن حرفهایش اینگونه بی قرار شدی؟

چرا دستانت میلرزد ؟ این اشکها را برای چه میریزی؟

مگر در قلبت چه میگذرد که تو را اینگونه خراب کرده است؟

ولی هر چه فکر کردم پاسخی برای این سوالها نداشتم

با زبانم عشق را انکار میکردم ولی چشمانم بنای رسوایی دلم

را گذاشته بود لرزش تنم که از سرمای اتاق نبود

از دلواپسی اطلسی های عشقم بود همه و همه تکرار

یک چیز بود و

مفهوم عمیق دوست داشتن را برایم تکرار میکرد

و حالا شدم عاشقی دیوانه که هر لحظه بی تاب تر میشود

ودر اقیانوس دلدادگی گم گشته است

تو دلیل همه نفس هایم ...

سرآغاز همه غزلهایم ...

حرف از پاییز بزنی من تمام وجودم خزان میشود

با زمستانت من یخ میزنم در بهارت شکوفا میشوم

و تابستانت را عاشقانه میپرستم ...

میخواهم بدانی چه قدر وجود مهربانت را دوست دارم ...

چه قدر از بودنت به خود میبالم ...

از عشقت و از پاکی احساست ...

باور کن عزیزم عاشق شدنم تقصیر من نبود تقصیر چشمان تو بود

من آسمان را با آن همه عظمت و بزرگی نمیخواهم

دل دریایی ات برایم کافی است ...

برای زنده بودنم هوا نمی خواهم در حوالی خیات باشم زنده ام !!!

واین بار این منم که باید بگویم:

نازنین من

گل همیشه بهارم

دوستت دارم ...

عشق تو مثل این و آن نبود

عشق تو عشق کوچه و بازار نبود

پس:

یا دم نرود روزای با تو بودنم  را

یا دم باشد یگانه عشقم را

اما :

یا دمم باشد بی وفایت را

یا دم نرود جفا یت را

شنبه 26/11/1387 - 17:15
شعر و قطعات ادبی

  به تو عادت کرده بودم 
 
ای به من  نزدیکترازمن
  
مثل عاشقی به غربت
 
مثل مجروحی به مرهم
      
ای حضورم از تو تازه   
     
ای نگاهم از تو روشن
    
به تو عادت کرده بودم

شنبه 26/11/1387 - 17:14
خواستگاری و نامزدی

 

گناهی ندارم ، ولی قسمت اینه

كه چشمای كورم به راهت بشینه

برای دل من واسه جسم خسته ام

منی كه غرورو تو چشمات شكستم

سر از كار چشمات كسی در نیاورد

که هر كی تو رو خواست یه روزی بد آورد

برای دل من واسه جسم خسته ام

منی كه غرورو تو چشمات شكستم

واسه من كه بر عکس کار زمونه

یكی نیست كه قدر دلم رو بدونه

گناهی ندارم ، ولی قسمت اینه

كه چشمای كورم به راهت بشینه

شنبه 26/11/1387 - 17:14
رويا و خيال

من در غم تو تو در هوای دیگری

                      من دلتنگ تو تو دلگشای دیگری

                    در مذهب عشق کی رسم  وفا بوود

                   من دست تو بوسه زنم تو پای دیگری...


شنبه 26/11/1387 - 17:13
رويا و خيال

نرو صبر کن قرارمان این نبود باید سکه بیندازیم

اگر شیر آمد تردید نکن که دوست دارم

اگر خط آمد مطمئن باش دوست دارم

صبر کن سکه بیندازیم اگر دوستت نداشتم برو
شنبه 26/11/1387 - 17:13
محبت و عاطفه

کسی را دوست دارم که ماه هاست از پیشم رفته

اما من باور نکردم

در ته مانده ذهنم کسی را پنهان کرده ام

        که هیچگاه دوستم نداشت  

          هیچگاه لبخندی واقعی

            حتی قطره ای اشک

             یا شاید لحظه ای انتظار

                                        برایم نداشت

برای چه هنوز دوستش دارم نمی دانم   ولی هنوز

ولی هنوز هم توی تک تک قطره های بارون خاطرات روزهای بودنش را می بینم

شنبه 26/11/1387 - 17:12
شعر و قطعات ادبی

گذشت لحظه های با تو بودن


و در پاییز عشقمان


نامی از دوست داشتن باقی نماند


چقدر زودگذر بود قصه من و تو


و در آنروز که دست بی رحم تقدیر


درو کرد گندمزار دلهایمان را


و تهی شد همه جا از عطر گل عشق


و در کوچ پرنده های غمگین


در آن کویر آرزو


شاعری دل شکسته و تنها


می نوشت شعری به یاد با هم بودن ها


شعری برای خشکیدن گلهای عشق در مزرعه دوست داشتنها


قطره اشکی به یاد همه خاطره ها
شنبه 26/11/1387 - 17:11
محبت و عاطفه


بی تو من در همه ی شهر غریبم


و یه قطره اشک که رو گونه ها م سر خورد  بهم فهموند که دلم برای

 داشتنت تنگ شده امشب دستام بهونه ی دستاتو داره و چشمام حسرت

 یه نگاه توی اون چهره ی معصوم یه بغض غریب توی گلوم لونه کرده

 و یه  احساس غریبتر داره تبر به ریشه ی بودنم میزنه دلم برای

روزهای افتابییه گذشته بیتابی میکنه و پاهام بد جوری دلتنگ پا گذاشتن

 توی جاده ی بارون زده ی خیالاته


چقدر سخته ارزوی کسی رو داشتن که ارزوتو نداره


چقدر سخته دلتنگ کسی بودن که دلتنگ دیگریه خواستم روی یادت خط

 بکشم خواستم دیگه دلتنگت نباشم از جام بلند شدم چراغهای اتاق رو

روشن کردم و سکوت رو شکستم اهنگ رو قطع کردم و اشکامو پاک

اما قطره ی اشک بعدی روی گونه هام سر خورد تا بهم بفهمونه که

هنوزم دلتنگم  

شنبه 26/11/1387 - 17:10
شعر و قطعات ادبی

مرا اینگونه باور کن

کمی تنها

کمی بی کس

کمی از یاد رفته ...

خدا هم ترک ما کرده

خدا دیگر کجا رفته ؟؟؟

نمیدانم مرا ایا گناهی هست ؟؟!!

که شاید هم به جرم ان

غریبی و جدایی هست

مرا اینگونه باور کن

شنبه 26/11/1387 - 17:9
شعر و قطعات ادبی

خالی و سرده دستات

خیره و ماته چشمات

داره منو می کشه

مهرسکوت لبهات

سکوت تو با فریاد

می گه منو نمی خواد

می میرم از حسرت

عشقی که دادی بر باد

تو قلبمو شکوندی

تو حسرتت نشوندی

مگه چه کرده بودم

که تو با من نموندی

شنبه 26/11/1387 - 17:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته