• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 530
تعداد نظرات : 385
زمان آخرین مطلب : 5377روز قبل
شعر و قطعات ادبی

از راه می رسد سحر و زنده می شوم

از یادها نرفته و پاینده می شوم

چون ذرّه ام ،اگر چه نیم قابل تو لیک

با مِهر تو چو مِهر درخشنده می شوم

باری!نگاه کن که به یک گوشه نگات

مشمول عفو خالق بخشنده می شوم

جانا ز لطف گر نپیذیری مرا مدام

سر خورده تر زپیش و سرافکنده می شوم

محروم لااقل ز دعایت مکن مرا

در مصر جان عزیز نشد بنده می شوم

هر چند ای عزیز گر آیی ،زلطف خویش

در وقت مرگ،پیش تو شرمنده می شوم

اما در آن نفس که همه غرق گریه اند

من با نظر به روی تو در خنده می شوم

چهارشنبه 27/3/1388 - 1:2
دعا و زیارت

شاهان عالم از چه به خود ناز می کنند

مسند نشین تخت سلیمان رقیه است

 

بنا بر ذكر برخی كتب تاریخی روز پنجم صفر، روز شهادت حضرت رقیه(علیه السلام) دختر سه یا چهار ساله امام حسین(علیه السلام) است.

در برخی كتب تاریخی آمده است: یزید، اهل بیت را در محلى خرابه‌گونه جاى داد در حالى كه زنان خاندان نبوت و اهل بیت طهارت، جریان شهادت حسین(علیه‏السلام) و اهل بیت و یارانش را از كودكان مخفى نگاهداشته و مى‏گفتند پدرانشان به مسافرت رفته‏اند، و این جریان ادامه داشت تا این كه یزید اهل بیت را در سراى خویش جاى داد.(1)

امام حسین(علیه‏السلام) دخترى خردسال داشت كه چهار سال از عمر مباركش مى‏گذشت،(2) شبى از خواب پرید در حالى كه سخت پریشان به نظر مى‏رسید و جویاى پدر شد! و پرسید: پدرم كجاست كه من هم اكنون او را دیدم؟!(3)

بانوان حرم چون این سخن را از او شنیدند، گریستند و كودكان دیگر نیز ناله و زارى سر دادند.

چون صداى شیوه و گریه آنان بلند شد، یزید از خواب بیدار شد و پرسید: این گریه و زارى از كجاست؟

پس از جستجو، یزید را از جریان باخبر كردند، یزید گفت: سر پدرش را نزد او ببرید!

آن سر مقدس را در زیر سرپوشى قرار داده در مقابل او نهادند.

كودك پرسید: این چیست؟

گفتند: سر پدرت حسین(علیه السلام) است.

دختر امام حسین(علیه‏السلام) سرپوش را برداشت و چون چشمش به سر مبارك پدر افتاد ناله‏اى از دل كشید و بیتاب شد و گفت: اى پدر! چه كسى تو را به خونت زنگین كرد؟!

چه كسى رگ‌هاى تو را برید؟! اى پدر! چه كسى مرا در كودكى یتیم كرد؟! اى پدر! بعد از تو به چه كسى دل ببندم؟! چه كسى یتیم تو را بزرگ خواهد كرد؟! اى پدر! انیس این زنان و اسیران كیست؟! اى كاش من فدایت شده بودم! اى كاش من نابینا شده بودم! اى كاش من در خاك آرمیده بودم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمى‌دیدم!

آنگاه لب كوچك خود را بر لب‌هاى پدر نهاد و گریه شدیدى كرد و از هوش رفت! هر چه تلاش كردند، به هوش نیامد، و این عزیز حسین(علیه‏السلام) در شام به شهادت رسید.(4)

 

دوشنبه 14/11/1387 - 1:39
شعر و قطعات ادبی

کی دیده مادری رو جلوی بچه بزنن

کی دیده امامی رو با دست بسته ببرن 

کی دیده همسری رو به شوهرش زهر بده

کی دیده سر بریده به روی نی بزنن

کی دیده لب یه سقا از عطش خشک بشه 

کی دیده فرق یه سقا با عمود نصف بشه

کی دیده شش ماهه ای با لب تشنه ذبح بشه 

کی دیده دخترکی تو کربلا یتیم بشه

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد

جمعه 24/8/1387 - 1:32
دعا و زیارت

پیش از پرداختن به اسباب و علل غیبت امام مهدی(عج) باید توجه داشت كه از روایات استفاده می شود كه علت و فلسفه واقعی غیبت آن امام بر بشر پوشیده است. و جز خدا و پیشوایان معصوم علیم السلام كسی نسبت به آن اطلاع كافی و كامل ندارد.

عبد الله بن فضل هاشمی روایت كرده كه از حضرت صادق(ع) شنیدم كه فرمود: «صاحب الامر غیبتی دارد كه ناچار از آن است، به طوری كه اهل باطل در آن تردید می كنند. عرض كردم: یابن رسول الله! چرا غیبت می كند؟ فرمود: به علتی كه به ما اجازه نداده اند آشكار سازیم. عرض كردم: چه حكمتی در غیبت اوست؟ فرمود: همان حكمتی كه در غیبت سفیران و حجتهای پیش از او بوده است، حكمت غیبت قائم ظاهر نمی شود مگر بعد از آمدن خود او؛ چنان كه حكمت سوراخ كردن كشتی توسط خضر و كشتن آن بچه و تعمیر دیوار، برای حضرت موسی (ع) ظاهر نگشت، مگر موقعی كه خواستند از هم جدا شوند.» ("كمال الدین و تمام النعمة"، شیخ صدوق، ص482)

این روایت و روایات دیگر مثل آن اشاره دارد كه علت واقعی غیبت حضرت را نمی توان گفت، و اگر سبب و علتی هم بیان می گردد، اگر چه ممكن است حكمتی برای آن باشد، ولی علت كامل و حقیقی نیست.

اما بعضی از حكمت های غیبت حضرتش را كه می توان با استناد به روایات ذكر نمود، بدین قرار است:

1ـ امتحان و آزمایش: غیبت آن حضرت سبب می شود تا نفاق پنهان عده ای آشكار شود و ایمان حقیقی محبان و شیعیان واقعی امام(ع) در كوره ولایت امام غایب(عج) از ناخالصی ها و دورویی ها و سست مایگی ها جدا و پاك شود؛ و در یك كلام مؤمن از منافق معلوم می گردد. در سختی ها و مشكلات گوهر وجود شیعیان ناب آشكار می گردد.

جعفر جعفی می گوید: به امام باقر(ع) عرض كردم: فرج شما كی خواهد رسید؟ فرمود: «هیهات، هیهات! فرج نخواهد رسید تا شما غربال شوید، (و سه بار تكرار كرد) و افراد آلوده بروند و افراد پاك و مخلص باقی بمانند.»(بحار الانوار، ج51، ص113)

و نیز موسی بن جعفر(ع) فرمود: «هنگامی كه پنجمین فرزند امام هفتم غایب شد، مواظب دین خویش باشید، تا مبادا كسی شما را از دین خارج كند.... برای صاحب الامر به ناچار غیبتی خواهد بود، به طوری كه عده ای از مؤمنین از عقیده خود برمی گردند؛ همانا خدا به وسیله غیبت، بندگانش را "امتحان" می كند.»(همان ماخذ)

2ـ بیعت نكردن با ستمكاران: در روایات متعددی یكی از علل غیبت امام(عج) عدم بیعت با كسی بیان شده است.

حسن بن فضال می گوید: علی بن موسی الرضا(ع) فرمود: گویا شیعیانم را می بینم كه هنگام مرگ سومین فرزندم (امام عسگری) در جستجوی امام خود همه جا را می گردند، اما او را نمی یابند. عرض كردم: به چه دلیل؟ فرمود: زیرا امامشان غایب می شود، عرض كردم: چرا غایب می شود؟ فرمود: برای اینكه وقتی با شمشیر قیام نمود بیعت كسی در گردنش نباشد.(همان ماخذ، ص152)

3ـ ترس از گزند دشمنان: گفته شد كه با تولد مهدی موعود(عج) همه ستمگران و ظالمان به وحشت افتادند، و از آنجا كه مرگ و انقراض حكومت ظالمانه و اعمال غیر انسانی خود را در دست پرتوان امام(ع) می دانستند و می دانند، لذا جان امام مهدی(عج) تهدید می شد؛ لذا در روایات یكی دیگر از علل غیبت حفظ جان حضرتش از تعرض و گزند دشمنان ذكر شده است.

زرارة بن اعین از امام صادق(ع) روایت كند كه فرمود: از جان خود بیم و ترس دارد ـ و حضرت با دست به شكم خود اشاره كرد.(كمال الدین، ص342)

البته بدیهی است وجود مقدس حضرت(عج) نیز مانند پدران بزرگوارش از كشته شدن در راه خدا هراسی ندارد، ولیكن اراده الهی به حفظ امام تعلق گرفته است.

مشاوره مذهبی_ قم.

 

 

مگر امام برای هدایت انسانها نیامده ؟ پس فایده امام غایب چیست؟>

دوست گرامی!

در این مورد به مطالب ذیل توجه نمایید:

1. فایده وجود امام، منحصر به ظهور و قیام او در آخرالزمان و این كه ظاهراً هم در كارها تصرف و دخالت داشته باشد نیست، بلكه یكی از فواید وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا، و همچنین بقای شرع و حفظ حجت ها و بینات خدا است. كما این كه در روایتی از امام علی(ع) نقل شده است: "اللهم بلی لاتخلو الارض من قائم لله بحجه إما ظاهرا مشهورا أو خائفاً مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته" یعنی خدایا! آری خالی نماند زمین از كسی كه قائم باشد از برای خدا به حجت، یا ظاهر و آشكار، یا بیمناك و پنهان، تا حجت های خدا و بینات او از میان نرود.(نهج البلاغه، صبحی صالح، ص497، كلام147ـ به نقل از"امامت و مهدویت" آیت الله صافی گلپایگانی، ج3، ص152)

از طرفی وقتی فرد مؤمن در بین مردم منشأ خیرات و بركات و سبب نزول و جلب كننده عنایات خاص و دفع كننده بلایات است، پس وجود امام كه ولی الله الاعظم و حجت خدا است فوائد و بركاتش بسیار عظیم و با اهمیت تر از یك فرد مؤمن است.

2. ما قطع نداریم كه آن حضرت از جمیع اولیاء و دوستان خود پنهان باشد و در اموری كه مصلحت باشد به توسط آنها و تأیید و ارشاد آنها دخالت ننمایند.

3. آنچه مسلم است این است كه در عصر غیبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و این به معنی آن نیست كه مردم نیز از آن حضرت پنهان هستند. بلكه چنانچه از برخی اخبار استفاده می شود آن حضرت در ایام حج حاضر می شوند و حج به جا می آورند، با مردم مصاحبت نموده و در مجالس حاضر می شوند و از بیچارگان فریادرسی می نمایند و بیماران را عیادت می فرمایند.

4. بر امام واجب نیست كه شخصا و بدون واسطه در امور دخالت نموده و حل و فصل امور نمایند، بلكه می توانند دیگران را به نحو خصوصی یا به عنوان عموم از جانب خود بگمارند. همان طور كه امام علی(ع) از جانب خود افرادی را در شهرهای دیگر منصوب می كردند.

5. اصل وجود امام موجب دلگرمی و قوت دل برای بندگان خدا و اهل هدایت است.

خود همین موضوع كه امام زنده و حاضر داریم و ملجا و پناهگاه شریعت است موجب قوت قلب مؤمنان و مانع از ایجاد یأس و ناامیدی در دل سالكان هدایت است و همواره از او مدد می گیرند و یاری می جویند، و این مساله از نظر علم النفس بسیار اساسی و مهم است

پنج شنبه 23/8/1387 - 20:46
دعا و زیارت
 
       

سیّد محمدحسن طباطبائى میرجهانى به نقل از: محمد رضا بافقى اصفهانى - عنایات حضرت مهدى (ع) به علماء و طلاب - نصایح قم - چاپ اول 1379 - ص 184و 185. دانشمند فرزانه، علامه میرجهانى (قدس سره الشریف)، بعد از مدتى اقامت در نجف اشرف به اصرار پدرش به اصفهان بازگشت و به نشر معارف و فضائل اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم الصلاة و السلام) پرداخت و بعد از فوت پدر بزرگوارش به مشهد مقدّس مشرّف گردید و در آنجا ساكن شد. در این بین مدتى به كسالت نقرس، سیاتیك و عرق النساء، مبتلا شده بود و چندین سال در اصفهان و تهران و خراسان معالجه نمود؛ ولى اصلاً بهبودى حاصل نشده بود، تا اینكه خود ایشان مى فرمود: «بعضى از دوستان آمدند و مرا به شیروان بردند و در مراجعت، در قوچان توقف كردیم. روزى به زیارت امامزاده اى كه در خارج شهر قوچان و معروف به «امامزاده ابراهیم» است رفتیم و چون هواى لطیف و منظره جالبى داشت، رفقا گفتند: «ناهار را در اینجا بمانیم، خیلى خوب است.» گفتم: «عیبى ندارد.»
پس آنها مشغول تهیه غذا شدند و من گفتم: براى تطهیر به رودخانه مى روم. گفتند: راه قدرى دور است و براى درد پاى شما، مشكل است. گفتم: «آهسته آهسته مى روم» و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم و در كنار رودخانه نشستم و به مناظر طبیعى نگاه مى كردم. ناگهان دیدم شخصى كه لباس نمدى چوپانى در بَر داشت آمد و سلام كرد و گفت: آقاى میرجهانى! شما با اینكه اهل دعا و دوا هستى، هنوز پاى خود را معالجه نكرده اى؟!
گفتم: تاكنون كه نشده است. گفت: آیا دوست دارى (یا مایل هستى) من درد پایت را علاج كنم؟ گفتم: البتّه!
پس آمد و كنار من نشست و از جیب خود چاقوى كوچكى در آورد و اسم مادر مرا پرسید (یا بُرد) و سر چاقو را به موضع درد گذاشت و به پائین كشید، تا به پشت پا آورد و فشارى داد كه بسیار متألم شدم. آخ گفتم. چاقو را برداشت و گفت: برخیز خوب شدى. خواستم مانند همیشه با كمك عصا برخیزم، عصا را از دست من گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت. دیدم پایم سالم است؛ برخاستم ایستادم و دیگر ابداً پایم درد نداشت.
به او گفتم: شما كجا هستید؟ فرمود: من در همین قلعه ها هستم و دست خود را به اطراف گردانید. گفتم: من كجا خدمت شما برسم؟ فرمود: تو آدرس مرا نخواهى داشت؛ ولى من منزل شما را مى دانم و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضى باشد، خودم نزد تو خواهم آمد و رفت. در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصا كو؟ گفتم: آقا را دریابید! هر چه تفحص كردند، اثرى از او نیافتند.»

يکشنبه 5/8/1387 - 11:48
دعا و زیارت

 سیدبن طاووس رحمه الله

از میان علماى عصر غیبت كبرى، كمتر عالمى از لحاظ جلالت قدر و عظمت مقامات معنوى به پایه سیدبن طاووس قدس سره مى رسد كه واسطه او با امام عصر خویش بسیار خصوصى و داراى اسرار بسیارى بوده است(1) ؛ شخصیتى كه آنقدر به امام عصرعلیه السلام خویش قرب روحى و معنوى پیدا كرد كه امام زمان علیه السلام او را فرزند خویش نامید.(2) وى داراى مكاشفات، مشاهدات و رؤیاهاى صادقه و تشرفات بسیارى بوده كه هر یك از آنها بازگو كننده مقام معنوى آن عالم بزرگوار است كه به وضوح مى توان عنایات امام عصر ارواحنافداه را به این شخصیت معنوى مشاهده نمود؛ از آن جمله قضیه زیر است كه خود صداى دلرباى امام عصر خویش را شنیده است كه آن عزیز دست به دعا بلند كرده و براى شیعیان به درگاه خداى تعالى دعا نموده است ؛ خود در این باره مى گوید:


در یك سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب الامرارواحنافداه این مناجات را شنیدم كه مى فرمود: خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق كرده اى ؛ آنها گناهان بسیارى با اتكا بر محبت ما و ولایت ما كرده اند ؛ اگر گناهان آنها گناهانى است كه در ارتباط با تو است، از آنها درگذر كه ما را راضى كرده اى و آنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بین آنها را اصلاح كن و از خمسى كه حق ما است به آنها بده تا راضى شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.(3)


آن عارف كامل در فرازى از كتاب ارجمند مهج الدعوات، پیرامون لطفى دیگر از امام عصر خویش مى فرماید:


در شب چهارشنبه، سیزدهم ذى قعده، سال 638 در سامرا بودم. سحرگاهان صداى آخرین امام معصوم، حضرت قائم علیه السلام را شنیدم كه براى دوستانش دعا مى كرد و عرضه مى داشت:... خداوندا، آنها را در روزگار سرافرازى، سلطنت و چیرگى دولت ما، به زندگى بازگردان .(4)

 

سه شنبه 23/7/1387 - 11:32
دعا و زیارت

 سـیـد حمودبن سید حسون بغدادی

حاج شیخ عبدالحسین بغدادى فرمود: سـیـد حمودبن سید حسون بغدادى، از اخیار و رفقاى ایشان و در كمال تدین و عفت نفس و بلند نـظـر، بـود و بـا آن كـه مـبتلا به شعار صالحین، یعنى فقر بود، با این حال جهت تشرف به خدمت حـضرت ولى عصر ارواحنا فداه تصمیم گرفت كه چهل شب جمعه به زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام از بغداد به كربلا برود.

به همین جهت حیوانى را براى این امر خریدارى نموده و متحمل مخارج آن گردیده بود و خیلى وقـتهـا مىشد كه بیشتر از یك قمرى نداشته، ولى به زاد توكل و توشه توسل بیرون مىآمد.

حق تـعـالى چنان محبت آن بزرگوار را در قلوب مردم انداخته بود كه اهل محمودیه، كه اغلب ایشان اهل سنت و جماعتند، همیشه به انتظار آمدن ایشان بوده، و دیده به راه، به مجرد ورودش، گرد او جمع مىشدند و وى را تكریم نموده، آب و غذا براى خودش و علوفه براى مركبش مهیا مىكردند.

اهل اسكندریه كه همگى، سنیان متعصب مىباشند هم به این شكل با ایشان، برخورد مىكردند.

زمـانـى كه یك چله آن بزرگوار به اتمام رسید، در آخر، مردد شد كه این شب، شب چهلم است یا شب سى و نهم، و آن شب مصادف با زیارت مخصوصه امیرالمؤمنین علیه السلام بود.

وارد نـجف اشرف شده و شب چهارشنبه با جمعى از رفقا به مسجد سهله مشرف گردید، تا آن كه روز چهارشنبه به سمت كربلا روانه شود.

اعمال مسجد سهله را بجا آورده با جماعتى به مسجد صعصعه مشرف شدند. در آن جا دو ركعت نماز گذاردند و مشغول خواندن دعاى نوشته شده بر تابلو شدند. رفقاى او به سجده رفتند و سید دعاى سجده را براى ایشان خواند.

بعد هم خودش به سجده رفـت و بـه رفقا گفت: شما دعاى سجده را براى من بخوانید.

آنها چون سواد نداشتند و خط روى سنگ هم ناخوانا بود، نتوانستند درست بخوانند.

جناب سید كه قدرى تند مزاج بود، برآشفت و به رفقا تندى كرد و گفت: این چه وضعى است؟ نـاگـهـان شعاع انوار كبریایى و لمعات جمال الهى در و دیوار مسجد را چون وادى مقدس طور و ذى طـوى پر نور و ضیاء كرد.

نداى روح افزاى امام، چون نداى رب رحیم با موسى كلیم، به گوش سـیـد و رفـقایش رسید كه فرمود: ولدى حمود انا اتمم لك الدعاء (فرزندم حمود من دعا را برایت مـىخـوانـم) و شروع به قرائت دعاى سجده نمود.

در آن حال در و دیوار مسجد به همراه او قرائت مـىكـردنـد و تـمام مؤمنین حاضر این انوار و اسرار و قرائت اذكار را مىشنیدند ولكن، شخص را نمىدیدند.

سـیـد بزرگوار مىخواست سر از سجده بردارد و به دامان آن مسجود ملائكه دست توسل برآورد، ولـى عـقـل او را منع كرد و فرمایش امام را، كه تمام كردن دعا بود، به خاطر آورد.

خلاصه به هزار آرزو و انـتـظـار، سر از سجده بلند كرد.

در این وقت جمال دل آراى آن امام مهربان را دید كه تمام مسجد را مثل چراغى كه نورش به آسمان مىرفت، نور افشانى مىكند.

آن حضرت، با زبان گهربار خـود به سید فرمود: شكر اللّه سعیك؛ (خدا قبول كند).

اشاره به این كه، این عمل عظیم و مداومت بر زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام از تو قبول باد و به مقصود خود نایل گشتى .

این مطلب را فرمود و غایب شد و آن نور هم ناپدید گشت .

افـرادى كـه هـمـراه سـید بودند، دوان دوان به اطراف و اكناف رفتند، ولى هر جاى صحرا را نگاه كردند هیچ اثرى نیافتند.

عدهاى در مسجد سهله بودند، از جمله شیخ محمدحسین كاظمى(ره)، مصنف كتاب هدایة الانام ایشان همان جا انوارى را از مسجد صعصعه دیدند.

همگى بیرون دویدند و دیدند كه مؤمنین سراسیمه به دنبال آن ماه تابان مىدوند، لذا لباسهاى سید را براى تبرك قطعه قطعه كردند و بردند، مگر قباى ایشان كه بجاى ماند.

به همین جهت، سیدحمود زیارت شب جمعه كربلا را ترك نكرد و بر آن مواظبت داشت . تا زمانی که وفات یافت.

منبع:

كتاب العبقرى الحسان که داراى پنج بخش است كه جلد اول آن سه بخش و جلد دوم دو بخش است. مطالب ارائه شده مربوط به جلد اول، بخش دوم (المسك الاذفر) و جـلـد دوم، بـخـش اول (الـیـاقوت الاحمر) مىباشد.

سه شنبه 23/7/1387 - 11:30
دعا و زیارت
دیدار یار غائب      

در ایام تحصیل علوم دینى و فقه اهل بیت علیهم السلام، در نجف اشرف، شوق زیادى جهت دیدارجمال مولایمان بقیة الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه داشتم با خود عهد كردم چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این نیت كه جمال آقا صاحب الامرعلیه السلام را زیارت كنم و به این فوز بزرگ نایل شوم.

تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم. تصادفا در یك شب چهارشنبه ، رفتنم از نجف به تاخیر افتاد و هوا ابرى و بارانى بود. نزدیك شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصا از زیادى قطاع الطریق و دزدها، ناگهان صداى پایى را از پشت سر شنیدم كه بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربى را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیك من آمد و با زبان فصیح گفت: اى سید! سلام علیكم.

ترس و وحشت به كلى از وجودم رفت و اطمینان و سكون نفس پیدا كردم . تعجب آور بود كه چگونه این شخص در تاریكى شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن مى گفتیم و مى رفتیم . سید عرب از من سؤال كرد: قصد كجا دارى؟

گفتم: مسجد سهله.

فرمود: به چه جهت؟

گفتم: به قصد تشرف و زیارت ولى عصرعلیه السلام.

مقدارى كه رفتیم ، به مسجد زید بن صوحان كه مسجد كوچكى است نزدیك مسجد سهله رسیدیم داخل مسجد شده و نماز خواندیم و بعد از دعایى كه سید خواند كه، مثل آن بود كه دیوار و سنگها با ایشان آن دعا را مى خواندند، احساس انقلابى عجیب در خود نمودم كه از وصف آن عاجزم.

بعد از دعا سید فرمود: سید تو گرسنه اى، خوب است شام بخورى.

پس سفره اى را كه زیر عبا داشت بیرون آورد و درآن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل این كه تازه از باغ چیده شده بود . و آن وقت چله زمستان وفصل سرماى شدید بود و من متوجه نشدم كه این آقا این خیارهای تازه سبز را در این فصل زمستان از كجا آورده؟ به هر حال طبق دستور آقا شام خوردم.

سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم.

داخل مسجد شدیم ، آقا مشغول اعمال وارده درمقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه مى كردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشاء را به آقا اقتدا كردم و متوجه نبودم كه این آقا كیست؟

بعد از آن كه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود:

اى سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد كوفه مى روى یا در همین جا مى مانى؟

گفتم: مى مانم و سپس در وسط مسجد در مقام امام صادق علیه السلام نشستیم.

به سید گفتم: آیا چاى یا قهوه یا دخانیات میل دارى آماده كنم؟

در جواب، كلام جامعى را فرمود: این امور از زواید زندگى است كه ما از آن دوریم.

این كلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوى كه هرگاه یادم مى آید اركان وجودم مى لرزد. به هر حال مجلس نزدیك دو ساعت طول كشید و در این مدت مطالبى رد و بدل شد كه به بعضى از آنها اشاره مى كنم.

1. در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود:

اى سید با تسبیح به چه نحو استخاره مى كنى؟

گفتم: سه مرتبه صلوات مى فرستم و سه مرتبه مى گویم: «استخیر الله برحمتة خیرة فى عافیة » پس قبضه اى از تسبیح را گرفته مى شمارم، اگر دو تا بماند بد است و اگر یكى ماند خوب است.

فرمود: این استخاره، دنباله ای دارد كه به شما نرسیده و آن این است كه هرگاه یكى باقى ماند فورا حكم به خوبى استخاره ندهید بلكه دوباره بر ترك عمل، استخاره كنید اگر زوج آمد كشف مى شود استخاره اول خوب است اما اگر یكى آمد كشف مى شود كه استخاره اول میانه است.

به حسب قواعد علمیه مى بایست دلیل بخواهیم و آقا جواب دهد به جاى دقیق و باریكى رسیدیم پس به مجرد این قول تسلیم شدم و در عین حال متوجه نبودم كه این آقا كیست.

2. از جمله مطالب در این جلسه تاكید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره ها بعد از نمازهاى واجب بود. بعد ازنماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز ظهر سوره نباء بعد از نمازعصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملك.

3. دیگر این كه تاكید فرمودند: بر دو ركعت نماز بین مغرب و عشاء كه در ركعت اول بعد از حمد هر سوره اى خواستى مى خوانى و در ركعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را مى خوانى و فرمود: این نماز كفایت مى كند از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانكه گذشت.

4. تاكید فرمود كه: بعد از نمازهاى پنجگانه این دعا رابخوان:

«اللهم سرحنى عن الهموم و الغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشیطان برحمتك یا ارحم الراحمین ».

5. و دیگر بر خواندن این دعا بعد از ذكر ركوع درنمازهاى یومیه خصوصا ركعت آخر تاكید كردند:

«اللهم صل على محمد و آل محمد و ترحم على عجزنا و اغثنا بحقهم ».

6. در تعریف و تمجید از شرایع الاسلام مرحوم محقق حلى فرمود:

تمام آن مطابق با واقع است مگر كمى از مسایل آن.

7. تاكید بر خواندن قرآن و هدیه كردن ثواب آن، براى شیعیانى كه وارثى ندارند یا دارند ، ولكن یادی از آنها نمى كنند.

8. تحت الحنك را از زیر حنك دور دادن و سر آن را درعمامه قرار دادن چنانكه علماى عرب به همین نحو عمل مى كنند و فرمود: در شرع این چنین رسیده است.

9. تاكید بر زیارت سید الشهدا علیه السلام.

10. دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را از خدمتگزاران شرع.

11. پرسیدم: نمى دانم آیا عاقبت كارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟

فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشكور و روسفیدى.

گفتم: نمى دانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوى الحقوق از من راضى هستند یا نه؟

فرمود: تمام آنها از تو راضى اند و درباره ات دعا مى كنند.

استدعاى دعا كردم براى خودم كه موفق باشم براى تالیف و تصنیف.

دعا فرمودند.

پس از این گفتگو به خاطرحاجتى خواستم از مسجد بیرون روم ، آمدم كنار حوض كه در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد ، به ذهنم رسید چه شبى بود واین سید عرب كیست كه این همه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم این فكر خطور كرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و كسى هم در مسجد نبود. یقین پیدا كردم كه آقا را زیارت كردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گریه مى كردم تا صبح شد، چون عاشقى كه بعد از وصال مبتلا به هجران شود.

این بود اجمالى از تفصیل، كه هر وقت آن شب یادم مى آید بهت زده مى شوم.

سه شنبه 23/7/1387 - 11:27
دعا و زیارت

محرمی دیگر از راه می‌رسد و بهار اشک دیگری بر عاشقان ولایت، که در آن غبار از جان‌های خسته خویش زدایند و وجودشان را به عطر حسینی معطر کنند.

محرمی که با نام حسین پیوند خورده و با آمدنش فکرها و دل‌ها متوجه روزی می‌شود که بزرگ‌ترین روزهای مصیبت است.

اشک‌ها در غم برترین انسان‌های عالم جاری می‌شوند. وقتی که فرشتگان آسمانی بر حسین گریانند و پریان و پرندگان در زمین و هوا بر او نوحه‌گرند؛ آیا نباید انسان‌ها با این آفریدگان هم‌نوایی کنند و با یادآوری آن‌چه بر خاندان ولایت گذشت، گریه و نوحه‌ای همیشگی داشته باشند؟!

آسمان بر او گریسته است، چشم آسمان چهل روز در عزای حسین گریان بود، آیا سزاست چشم زمینیان بر مصیبت او گریان نشود؟! در حالی که قرن‌ها پیش از ولادتش، انبیای الهی چون آدم و نوح و ابراهیم مصیبت‌های او را می‌شنوند و بر مظلومیتش اشک می‌ریزند.

در حالی که جدش رسول خدا(ص) اعضا و جوارح او را که همان محل فرود آمدن شمشیرهاست، می‌بوسد و در غربت فرزندش گریه می‌کند.

در حالی که پدرش امیرمؤمنان (ع) در کنار شطّ فرات می‌ایستد و مصائب فرزندش را بر ابن‌عباس بازگو می‌کند و چنان بر او می‌گرید که محاسنش ‌تر می‌شود و اشک بر سینه مبارکش می‌ریزد. آن‌گاه که مادرش زهرا(س) قبل از ولادتش بر او محزون و غمگین می‌شود و برای میوه دلش اشک می‌ریزد.

در حالی که برادرش حسن(ع) در حالی که در اثر سمّ در بستر شهادت قرار گرفته، او را بغل می‌کند و با خبر دادن از مصائب روز عاشورا بر او گریه می‌کند.

در حالی که امام سجاد(ع) عمری را با یاد کربلا می‌گذراند و هیچ آبی را جز با اشک ریزان بر مصائب پدر گرامی‌اش نمی‌نوشد.

در حالی که امام صادق و کاظم(ع) در ایام محرم غرق در ماتم و گریه می‌شوند و لبخند از لبانشان محو می‌گردد و خودشان روضه خوان جد غریبشان می‌شوند.

در حالی که امام رضا(ع) غمنامه خویش را در عزای جد بزرگوارشان می‌سراید و یادآوری روز عاشورا را مایه مجروح گشتن پلک‌ها و ریزان شدن سیل اشک‌های خود می‌شمارد.

و آن‌گاه که امام زمان(عج) خود را نوحه‌خوان همیشگی و گریه کننده هر شب و روز مصیبت‌های جد بزرگوارشان می‌داند و گریه کردن بر او را تا آن‌جا که به جای اشک، خون از دیده ببارد، وظیفه خود می‌داند.

از آن واقعه قرن‌ها می‌گذرد؛ اما شعله عشق حسینی هم‌چنان در دل‌ها فروزان‌ است؛ چرا که به فرموده پیامبر(ص) «از شهادت حسین(ع) حرارتی در قلب‌های مؤمنان است که هرگز به سردی نمی‌گراید».

آری! این عشق و شور حسینی که هر ساله با آمدن محرم به اوج خود می‌رسد، ودیعه‌ای است از سوی خداوند در دل‌های مؤمنان.

يکشنبه 21/7/1387 - 13:21
شعر و قطعات ادبی

 

 

 

ازآسمانها بچرخان،چشمى براین خاك، موعود! بى آفتاب نگاهت ، بى تابش گاهگاهت برگیر فانوسها را، دریاب كابوسها را! در این غروب غم آهنگ،در بازىرنگ ونیرنگ با زخم، زخمِ شكفته، با دردهاى نگفته، در كوچه باغانِ مستى، تا پنجمین فصل هستى این فصل،فصل ظهوراست آیینه ها غرق نور است احساس من پرگشوده ست تا اوج افلاك،موعود!

برخاك سردىكه مانده ست اینگونه غمناك،موعود! مانده ست تقدیر گلها در چنگ كولاك، موعود! روئیده بر شانه ى شهر، ماران ضحّاك، موعود! گویا فقط عشق مانده ست،چون آینه، پاك;موعود! درانتظار تو مانده ست،این قلب صد چاك، موعود! آكنده از باور توست این عقل شكّاك، موعود! احساس من پرگشوده ست تا اوج افلاك،موعود

چهارشنبه 17/7/1387 - 3:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته