• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4133روز قبل
عقاید و احکام
آیا کفش های پاشنه بلند خانم ها که تولید صدا می کنند با خلخال هایی که زمان پیامبر زنان به پایشان می بستند برابر نیست.

یکی از سفارش هایی که به زنان آیه 31 سوره نور شده ، پرهیز از حرکات و رفتارهای تهییج کننده شهوت از جمله راه رفتن تحریک آمیز است. «و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن ؛ و [زنان] نباید پاهای خود را [آن گونه بر زمین] بزنند تا آن چه از زینت هایشان مخفی می کنند دانسته شود.»
این بخش از آیه به این نکته اشاره دارد که زنان مسلمان نهایت دقت و عفت را در دوری از اموری که آتش شهوت را در دل مردان شعله ور می سازد و ممکن است آنان را از جاده عفت منحرف کند، داشته باشند.(تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 14 ، ص 441)
از این بخش از آیه چند نکته برداشت می شود:
1. زنان مؤمن، موظف اند به هنگام راه رفتن ، به گونه ای گام بردارند که زینت هایشان (چون خلخال) بر نامحرمان آشکار نشود.
2. هر گونه حرکت و رفتاری که موجب آگاهی نامحرمان از زینت های زنان مؤمن شود، بر آنان حرام است.
3. زنان مؤمن، وظیفه دارند از هرگونه رفتار تحریکت آمیز و جلب کننده توجه نامحرمان به سوی خویش پرهیز کنند.
4. بر زنان مؤمن ، پوشاندن پا تا مچ و زینت های آن (مانند خلخال) واجب است.(تفسیر راهنما، اکبر هاشمی رفسنجانی و جمعی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، ج 12، ص 254)
حاصل آن که همان طور که نشان دادن خلخال جایز نیست ، راه رفتن به گونه ای که باعث تهییج مردان و جلب توجه آنان به دیدن زینت های پنهان زن می شود ، نیز جایز نیست.
کفش های پاشنه دار با خلخال تفاوت دارند، خلخال بالای مچ پا بسته می شود و خود یک نوع زینت پنهان محسوب می شود؛ اما کفش پاشنه دار به خودی خود زینت به حساب نمی آید؛ البته چنانچه کفش پاشنه بلند، باعث تهییج و تحریک و جلب توجه مردان شود از باب مهیج بودن حرام خواهد بود.
لذا فقیهان فتوا داده اند: «کفش پاشنه بلند اگر موجب تهییج نامحرم شود اشکال دارد.»
شنبه 27/9/1389 - 15:48
قرآن
ذات خداوند تبارک و تعالى نه مرد است و نه زن ; نه مذکر است و نه مؤنث . حال اسم او اللّه یا به زبان فارسى <خدا> یا به زبان انگلیسى <گاد> و... باشد, این الفاظ حکایت از ذاتى مى کند که نه مذکر است و نه مؤنث .چیزى که هست در هر زبانى گاهى به جاى اسم ظاهر, ضمیر مى آورند و در هر زبانى مخصوصاً در زبان عربى هر اسم و لفظى مذکر یا مؤنث است و از این دو حال خارج نیست ; یعنى ما لفظى نداریم که خنثى باشد, مثلاً لفظ زید, مذکر ولفظ فاطمه , مؤنّث و ضمیر <هو> مذکر و ضمیر <هى > مؤنث است . این ها همه اعتبارى و قراردادى است و آن چه واقعیت دارد, آن است که این الفاظ حاکى از آن ها است , مثلاً لفظ زید اسم قرارداى است و آن چه حقیقت و واقعیت دارد, مردى است که در بیرون از لفظ و ذهن راه مى رود و مى گوید و مى خندد و مى گوید و... یا کلمهء فاطمه یک لفظاست که حکایت از واقعیت خارجى مى کند که آن شخص نیز راه مى رود و مى گوید و مى خندد و مى گرید و... همین طور کلمهء الله یا ضمیر <هو> یا <هى > یا اسم اشاره <ذلک > یا <تلک > و... در خارج از ذهن و لفظ یا آن شخص یا آن حیوان نر است یا ماده , مثلاً در جنگل اگر شیرى یا گرگى را دیدیم , نر است یا ماده . حال چرا به آنى که مى زاید و...,ماده گفته اند و به دیگرى نر گفته اند؟ مشکلى ندارد. از اول مى توانستند به آنى که مى زاید, بگویند <نر> و به آن دیگرى بگویند <ماده >.
در نامگذارى در عالم الفاظ مشکلى پیش نمى آید. <لا مشاحّة فى الالفاظ; در عالم الفاظ و نامگذارى این حرف ها نیست >.
بنابراین در بیرون از ذهن و لفظ باید جستجو کنیم آن حقیقت مرد (نر) چه فرقى با حقیقت زن (ماده ) دارد؟ آیایکى از این دو بر دیگرى برترى دارد؟ آیا هر دو مساوى هستند؟ اگر گفتیم یکى بر دیگرى برترى دارد, از چه جهت برترى دارد؟ اگر با هم مساوى اند, از چه جهت مساویند؟ اصلاً آیا خاصیت و ویتامین هر دو یکى است یا با هم متفاوت است ؟ آیا کارها یا آثار و نقاط مثبت و منفى این دو با هم متفاوت است یا با هم یکى است ؟ یا این که نبایداین دو را با هم مقایسه کنیم ؟ هر کسى از حکیمان و بزرگان (مردان و زنان ) دربارهء این مطالب دیدگاه و نظریه اى دارند. البته بیشترین این نظریه ها, از حکیمان و فلاسفه و روانشناسان مرد است و اخیراً زنانى نیز در این باره سخن گفته اند.
ما به این نتیجه رسیده ایم که مرد مطلقاً از زن بهتر نیست و همین طور زن مطلقاً از مرد بهتر نیست , بلکه مردها ازجهاتى بر زنان برترى دارند و زنان نیز از جهاتى بر مردان برترى دارند.
از مردان کارها و آثارى بر مى آید که از زنان بر نمى آید و از زنان کارها و آثارى بر مى آید که از مردان بر نمى آید.پس نمى توانیم سر بسته به طور مطلق بگوییم مرد بهتر از زن است یا بگوییم زن بهتر از مرد است , بلکه مى گوییم هرکدام خاصیتى دارند و هر کدام به جاى خود خوب اند. مرد با خصوصیاتى که خدا به او داده , خوب است و باید این طور باشد. اگر این خصوصیات و روحیات را نمى داشت , نقص بود. زن با خصوصیاتى که خداوند متعال به او داده ,خوب است و باید آن طور باشد و اگر آن روحیات و خصائص را نداشت , بد و ناقص بود. نمى توان به طور مطلق وسربسته قضاوت کرد که یکى بر دیگرى برترى دارد. کارهایى از زنان بر مى آید که مردان هنر آن را ندارند و کارهایى رامردان انجام مى دهند که زنان توانایى انجام آن را ندارند. هر کدام به جاى خود خوب و زیبا خلق شده اند و باید چنین مى بود و اگر بر خلاف این بود, مطابق با حکمت و عدل نبود.
لذا ما هیچوقت نباید زنان را با مردان مقایسه کنیم , مثلاً بگوییم حضرت فاطمه بهتر بود یا حضرت على (ع) بلکه باید بگوییم حضرت فاطمه (س)خوب بود و حضرت على (ع)هم خوب بود. او در محدودهء خصائص زنانه خوب بودو على (ع)در محدودهء خصائص مردانگى خوب بود. همین طور دربارهء بقیهء افراد. بله زنان را با زنان از نظر صفات جسمانى و اخلاقى مى توان مقایسه کرد یا مردان را با مردان مى توان مقایسه کرد. بنابراین بسیارى از مشکلاتى که شما مطرح کرده اید, حلّ مى شود.
این که گفته اید: چرا <المؤمنین > را بر <المؤمنات > مقدّم داشت ؟ چرا به خدا مذکر اطلاق شده است ؟ اوّلاً: گفتیم این ها, اعتبار و لفظ است و هیچ گونه دلالتى بر برترى یک واقعیت بر واقعیت دیگر ندارد و ثانیاً: مقایسه هایى که شما ردیف کرده اید, درست نیست . اصلاً ما نباید مقایسه کنیم . هر کدام در جاى خود خوب و زیبا است . هر کدام براى کارى ساخته شده اند. مرد براى کارهاى اجتماعى و چرخاندن گردونهء اجتماع آفریده شده است و زنان براى تربیت فرزندان و دلگرمى و انس با مردان و روحیه دادن به آنان .
اگر هر کدام در محدوده اى که براى آن خلق شده اند, وظایفشان را خوب عمل کنند, خوب و مطلوب خواهند بودو هر کدام که فراتر از محدودهء اصلى خود پا بنهند, موجب فساد و بدبختى خواهند شد.
شنبه 27/9/1389 - 15:47
عقاید و احکام
چرامی گویند اگر شراب بخوریم تا 40 روز نماز و روزه باطل است در حالی که قران به 80 ضربه شلاق اشاره دارد ؟ too_sad

حکم حرام بودن شراب در برخى آیات قرآن کریم و فرمایشات معصومین (ع) وارد شده و در حرمت آن هیچ تردیدى باقى نمانده است ((1)).

از جمله آثار مخرب شراب، تأثیر آن بر سایر اعمال و آداب دینى است از جمله در حدیثى مى‏خوانیم: لا تقبل صلاة شارب الخمر اربعین یوما الا ان یتوب شخصى که شراب بنوشد تا 40 شبانه‏روز نمازهایش قبول واقع نمى‏شود مگر از این گناه کبیره توبه کند ((2)).

در ظاهر ممکن است این امر عجیب به نظر برسد ولى در این باره لازم است ابتدا حکمت و اسرار عبادات، از جمله نماز، دقیقا مورد بررسى قرار گیرد.

طبق آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) نماز آثار و برکات زیادى دارد از جمله:

1- نماز ستون و اصل دین است و اگر پذیرفته شود سایر اعمال قبول مى‏شود و اگر پذیرفته نشود هیچ عملى پذیرفته نخواهد شد (الصلوة عمود الدین)

2- نماز وسیله عروج مؤمن و عامل سیر معنوى اوست (الصلوة معراج المؤمن).

3- نماز مهمترین وسیله تقرب به درگاه خداوند است (الصلوة قربان کل تقىّ).

همین سه موضوع روحانى [البته بین جسم و روح نمازگزار ارتباط تنگاتنگى هست [نشانگر این مطلب است که نماز حافظ دین، قوام‏بخش ایمان، وسیله ارتقا روحى و معنوى، عامل تقرب به ذات اقدس اله و است. چون اولین و مهمترین اثر تخریبى شراب متوجه روح و جان آدمى است و نیز چون حقیقت انسان را روح او تشکیل مى‏دهد لذا تأثیر سوء شراب، فاحش‏تر و عظیم‏تر از آن است که به نظر برسد.

این که گفته مى‏شود نماز چنین فردى پذیرفته نیست، به این علت است که روح او قابلیت درک و استعداد دریافت فیوضات روحانى و معنوى را از دست مى‏دهد.

به طورى که از بعضى روایات به دست مى‏آید، شراب ام‏الفساد و مادر تمام گناهان و لغزش‏ها است.

امام صادق (ع) مى‏فرماید: «کسى که یک جرعه شراب بیاشامد، خدا و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت مى‏کنند، اگر به مقدارى بخورد که مست شود، روح ایمان از او دور مى‏شود و به جایش روح کثیف شیطانى جایگزین مى‏گردد، پس نماز را ترک مى‏کند و ملائکه او را سرزنش مى‏کنند و خداى تعالى او را خطاب مى‏کند: «اى بنده من کافر شدى، بدا به حال تو». پس امام فرمود: «بدا به حالش، بدا به حالش، به خدا سوگند یک سرزنش الهى از هزار سال عذاب سخت‏تر است» ((3)).

آرى شراب روح ایمان را متزلزل مى‏سازد و روح ناآرام و بى‏قرار و بدون اتکاء، هرگز فیض الهى و ارتباط معنوى را درک نخواهد کرد. هر عبادتى، به خصوص نماز نیاز به اقبال و توجه روح دارد اگر روح نمازگزار استعداد و قابلیت خود را از دست بدهد مانند ظرفى خواهد بود که واژگون در زیر بارش باران قرار بگیرد، مسلما هر قدر هم باران بیاید به داخل ظرف وارونه، داخل نخواهد شد.

و نیز 40 روز، تنها عدد و شماره را نمى‏رساند ممکن است عدد چهل» 40 «مفهومى گسترده‏تر و معناى عام‏ترى را شامل شود. مثلًا امکان دارد منظور این باشد که شخص شرابخوار تا مدت زمانى طولانى، از درک و توفیق نماز مقبول محروم شود.

مطلب دیگر این است که شرابخوار نماز هایش قبول نیست مگر از گناه خود توبه کند و توبه عزم جدى بر ترک گناه است به طورى که شخص توبه کننده دیگر بازگشتى به گناه گذشته نکند و در آینده نیز هرگز به آن گناه فاحش مرتکب نشود.

در بخش پایانى سخن به این موضوع مى‏پردازیم که در قرآن شریف صراحتا حرام بودن نوشیدن شراب، بیان شده است اما درباره حدود و کیفر این گناه بزرگ، از روایات اهل بیت استفاده مى‏شود که در شریعت ما شرابخوار را باید 80 ضربه تازیانه بزنند ((4)).

پى‏نوشت‏

 (1) مائده، آیه 90 و 91- بقره، آیه 912

 (2) مستدرک الوسائل، ج 17، ص 75

 (3) فروع کافى، کتاب الاشربه، حدیث 61

 (4) شیخ طوسى، تهذیب‏الاحکام، ج 10، باب الحد فى السکر و شرب المسکر- فروع کافى، کتاب الحدود، ص 216، ح 51
شنبه 27/9/1389 - 15:47
عقاید و احکام
«و اعلموا أنَّما غنمتم من شى‏ءٍ فأنَّ للَّه خمسه و للرَّسول و لذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السَّبیل»(1) «و بدانید که هر چه غنیمت گرفتید، یک پنجم آن براى خدا و رسول و از آن خویشاوندان [او] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است».  haha

«خمس» در لغت به معناى پنج یک مى‏باشد و در اصطلاح فقه عبارت است از: «پرداخت یک پنجم درآمدى که از راه زراعت، صنعت، تجارت، پژوهش و یا از طریق کارگرى و کارمندى در مؤسسات گوناگون، به دست مى‏آید.(2) خمس به امام‏علیه السلام و سادات اختصاص مى‏یابد و باید آن را در عصر غیبت به فقیه جامع شرایط داد».(3)

شارع مقدس به صاحب مال، فرصت داده چنانچه تا یک سال، آن را در مؤونه و نیازهاى خود و خانواده استفاده نکند و تمام و یا مقدارى از آن تا پایان سال زیاد بیاید، خمس آن را بپردازد.

آیه خمس، در عصر رسالت، نازل شده و پیامبراکرم‏صلى الله علیه وآله این فریضه را به اجرا درآورده است. به طور مسلّم آن حضرت، خمس غنیمت‏هاى جنگى را دریافت مى‏کرد. اما خمس سود تجارت- هر چند بنا به ضرورت و مصالحى- تا عصر امامان‏علیهم السلام به تأخیر افتاد ولى بى شک وجود آن در دوره امامان، غیرقابل انکار است.(4)

«خمس» یکى از فریضه‏هاى اسلامى است و قرآن مجید آن را در کنار جهاد قرار داده و هر دو را از ریشه ایمان دانسته است چه اینکه نشانه صداقت ایمان، مبارزه با مال‏اندوزى و تطهیر نفس است. حضرت باقرعلیه السلام فرموده است: «براى هیچ کس جایز نیست از مالى که خمس به آن تعلق گرفته، چیزى بخرد مگر اینکه حق ما را به ما برساند».(5)

آیه 41 سوره «انفال» به طور روشن و صریح، بر اصل وجوب خمس دلالت مى‏کند از این رو شیعه و سنى بر اصل آن اتفاق نظر دارند. البته ممکن است دلالت آیه بر مواردى از آن (مانند درآمد کسب) روشن و شفاف نباشد ولى بى شک به کمک روایات متعددى، به خوبى وجوب خمس درآمد استفاده مى‏شود.(6)

خمس داراى حکمت‏ها و اسرار گوناگونى است که به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:

1. خمس به منظور تأمین هزینه‏هاى امام‏علیه السلام به عنوان رئیس حکومت، براى پیشبرد نظام اسلامى و اداره جامعه، واجب گردیده است(7) از این رو در روایت از خمس به عنوان «وجه الاماره» یاد شده است.(big_smile

2. خداوند متعال براى حفظ کرامت و عزت پیامبر اسلام، محل تأمین بودجه فقیران بنى‏هاشم و منسوبان به آن حضرت را از خمس قرار داد و سهم آنان را قرین سهم خود و رسول کرد تا زمینه تحقیر نسبت به آنان از بین برود.(9)

3. خمس براى تأمین بودجه هر کار خیرى است که امام بخواهد انجام دهد و براى هر موردى که صلاح بداند، مصرف کند.(10)

4. خمس وسیله‏اى براى رشد و کمال انسان محسوب مى‏شود که اداى آن، باعث جلب روزى و وسیله آمرزش گناهان مى‏گردد.(11)

5. خمس براى احیاى دین خدا و تحقّق حکومت اسلامى واجب گردیده‏است.(12)

پی‏نوشت‏

 (1) انفال (big_smile، آیه 14.

 (2) البته در مورد هدایا، جوایز و هر فایده‏اى که بدون کسب به دست مى‏آید، میان مراجع بزرگوار تقلید اختلاف نظر است که در متن بدان اشاره شده است.

 (3) العروة الوثقى، ج 2، م 27.

 (4) خویى، سیدابوالقاسم، مستند العروة الوثقى، کتاب الخمس، ص 196 هاشمى شاهرودى، سیدمحمود، کتاب الخمس، ج 2، ص 45 و مدرسى، محمدتقى، احکام الخمس، ص 61.

 (5)» لا یحلُّ لاحدٍ أن یشترى من الخمس شیئاً حتى یصل الینا حقَّنا «: وسائل الشیعه، ج 6، باب 1، ح 4.

 (6) ر. ک: وسائل الشیعه، ابواب ما یجب فیه الخمس و ابواب الانفال.

 (7) ناصر، آیت‏الله مکارم شیرازى، یک صد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص 425- 423 و تعلیقات على العروة، کتاب الخمس، ص 293.

 (big_smile ر. ک: وسائل‏الشیعه، ج 6، کتاب‏الخمس، باب 2، ح 21.

 (9) ر. ک: وسائل الشیعه، ج 6، ابواب قسمة الخمس، باب 1، ح 4 و 8.

 (10)» فما کان للَّه فهو لرسوله یضعه حیث شاء «» آنچه خاص خدا است، براى پیامبر اسلام است، هر جا صلاح بداند قرار مى‏دهد «: همان، ابواب الانفال، باب 1، ح 21.

 (11) در مکاتبه امام رضاعلیه السلام به یکى از یارانش آمده است:» انَّ اخراجه) خمس (مفتاح رزقکم و تمحیص ذنوبکم «» پرداخت خمس کلید جلب روزى و وسیله آمرزش گناهان است «: همان، ابواب الانفال، باب 3، ح 2.

 (12) در همان مکاتبه آمده است» انَّ الخمس عوننا على دیننا «» خمس، کمک ما در پیاده کردن دین خداست «: همان، ابواب‏الانفال، باب 3، ح 2.
شنبه 27/9/1389 - 15:45
عقاید و احکام
چیزی که این روزها در اکثر محافل هست شطرنج و پاسور و چیزهایی از این قبیل هستند که حالا آیا اینها از نظر اسلام هم جایزه یا نه؟ و علت حرام بودن آلات قمار چیه؟ در این سوالات تلاش شده به قسمتی از این سوالات جواب داده بشه. نظر بدید 

سؤال: با این که در روایات ما شطرنج مذمت شده است ، چرا در کشور اسلامی اینقدرشطرنج رایج شده است ؟

جواب:در رابطه با سوال شما باید عرض کنیم که حکم خدا یعنی حلال و حرام او تا روز قیامت قابل تغییر نیست و هیچ کس اعم از فقیه و غیرفقیه نمی تواند آن را تغییر دهد که از جمله مسیله قمار است که شطرنج یکی ازمصادیق آن می باشد و بنابر اصل شرع و فتوای همه مراجع حرام است و شطرنج از این قبیل است و همانگونه که در زمان رسول خدا ( ص ) و ائمه حرام بوده اکنون نیز حکم شطرنج در صورتی که آلت قمار باشد همان است.

سؤال: با این که در روایات ما شطرنج مذمت شده است ، چرا در کشور اسلامی اینقدر شطرنج رایج شده است ؟

جواب:در رابطه با سوال شما باید عرض کنیم که حکم خدا یعنی حلال و حرام او تا روز قیامت قابل تغییر نیست و هیچ کس اعم از فقیه و غیرفقیه نمی تواند آن را تغییر دهد که از جمله مسیله قمار است که شطرنج یکی ازمصادیق آن می باشدو بنابر اصل شرع و فتوای همه مراجع حرام است و شطرنج از این قبیل است و همانگونه که در زمان رسول خدا ( ص ) و ایمه حرام بوده اکنون نیز حکم شطرنج در صورتی که آلت قمار باشد همان است و آنچه اخیرا"از بعضی مراجع بزرگوار مثل امام ( ره ) و یا آیت الله فاضل و مقام رهبری شنیده اید آن است که می فرمایند تا وقتی که شطرنج در عرف متدین جامعه عنوان آلت قمار را دارد بازی با آن اگر چه بدون برد وباخت باشد حرام است اما اگر در جامعه طوری شد که شطرنج عنوان آلت قمار بودنش را ازدست داد و هیچکس آن را آلت قمار به حساب نیاورد بلکه به عنوان یک ورزش فکری تلقی شد در این صورت دیگر موضوع عوض شد و در واقع دیگرقمار نیست بلکه مانند فوتبال است که اگر برد و باخت و شرط بندی درآن نباشد حلال است بنابراین حکم اصلی یعنی حرمت قمار در جای خودمحفوظ است و کسی آن را عوض نکرده و نخواهد کرد اما اگر موضوع عوض شدمانند همان شرابی که تبدیل به سرکه می شود حکمش نیز عوض خواهد شد و این یک قاعده کلی است که فقها از روایات استنباط کرده اند و چیزی نیست که از خودشان بگویند .البته بعضی از فقها بازی بدون برد و باخت با آن را هم جایز نمی دانند.

سؤال: چرا در کتاب گناهان کبیره بازی با شطرنج را از گناهان کبیره دانسته ولی بعضی از مراجع الان بازی با شطرنج را جایز می دانند؟

جواب:کتاب ارزشمند گناهان کبیره در زمانی نگاشته شده که شطرنج در سطح جهانی به عنوان آلت قمار شناخته می شد و همه فقها حکم به حرمت بازی با آن می کردند؛ زیرا بازی با آلت قمار هر چند بدون برد و باخت باشد حرام است . ولی فتوای اخیر حضرت امام ( ره ) و برخی دیگر از مراجع بر جواز بازی با شطرنج در زمانی صادر شد که در سطح جهانی بازی با شطرنج به عنوان یک ورزش فکری به حساب می آید و در واقع از عنوان آلت قمار بودن خارج گردیده است . چنین مواردی نظایر متعددی در فقه دارد و اصطلاحا ( ( تبدل موضوع ) ) نامیده می شود .این امور به معنای تغییر در حکم الهی نیست؛ زیرا حکم الهی تابع موضوع است و با تبدل آن حکم نیز دگرگون می شود .البته حکم امام ( ره ) هم در صورت آن است که شطرنج دیگر به عنوان آلت قمار محسوب نشود .

سؤال: چرا بازی با پاسور بدون برد و باخت حرام است ؟

جواب:به طور کلی در اسلام بازی با آلات قمار حرام است و حکم به حرمت بازی با پاسور از باب آن است که به عنوان یکی از ابزارهای قمار شناخته می شود .بنابراین تا زمانی که به این عنوان شناخته می شود، حکم آن حرمت خواهد بود.

 سوال:حکم بازی با آلات قمار چیست؟ و چرا این احکام در موردشان صادر شده؟

جواب:به طور کلی بازی با آلات قمار در اسلام حرام می باشد، چه بدون برد و باخت وچه با برد و باخت . یعنی ، برای دورماندن افراد از خطر ابتلا جامعه به قمار وسرنوشت شوم آن ، ابزارهای آن نیز تحریم شده است . از طرف دیگر در قوانین و احکام ، مصالح عمومی و وضع غالب لحاظ می شود، نه جنبه های فردی . درمورد پاسور نیز فتوای برخی از فقها این است که اگر از آلات قمار باشد بازی باآن حرام است.(به پیوست فتاوای فقها در این باره تقدیم می شود) .

 
شنبه 27/9/1389 - 15:44
عقاید و احکام
قرآن یكى از اسرار نماز را یاد خدا مى‏داند، و مى‏فرماید: «اقم الصَّلاة لذكرى» طه/ 14 نماز را براى یاد من بپادار.
جاى گفتگو نیست كه یاد خدا، بسیارى از فضائل را در انسان زنده مى‏كند، ریشه واقعى خیلى از روشهاى اخلاقى و تربیتى، یاد خداست، بلكه مى‏توان گفت ضامن اجراء واقعى براى بسط عدالت، و گسترش حق و حقیقت و اجتناب از هر گونه تجاوز به حقوق فرد و اجتماع، همان ایمان به خدا و یاد خدا است.
یاد خدا بسان زنجیرى است كه انسان را از بسیارى از كارهاى ناشایست كه موجب خشم و ناخشنودى اوست، باز مى‏دارد، جوانى كه با انواع وسائل هوسرانى مجهز است، پایه‏هاى حكومت غرائز طغیانگر در كانون وجود او مستحكم و پا بر جا است، و براى تمایلات جنسى و هوسهاى نفسانى خود مرزى نمى‏شناسد، یگانه وسیله براى كنترل كردن او همان یاد خدا و تذكر آفریدگار جهان است.
یاد خدا، یاد مقام اولیاء، یاد درجات مردان خدا، یاد عذاب الهى، و كیفر خطا كاران، یاد حسابهاى دقیق و بى اشتباه روز رستاخیز، به خود كامگى و هوسرانى اعتدال مى‏بخشد.
شما مى‏توانید مثال دیگرى را فرض كنید: ثروت اندوزى را فرض نمائید كه براى غریزه مال اندوزى خود، حد و مرزى نمى‏شناسد، ستمگرى را در نظر بگیرید كه غریزه مقام خواهى و توسعه طلبى او روز افزون است و چیزى را در برابر اراده خود رادع و مانع نمى‏داند. بطور مسلم یاد رحمت خدا، و كیفر خدا در تعدیل این افراد بى اثر نیست.
آئین اسلام پیوسته خواهان سعادت بشر و جامعه انسانى است، از این نظر هر فردى را موظف ساخته است كه در هر 24 ساعت پنج بار با تشریفات خاصى نماز بگزارد، یعنى در طول این ساعات پنج بار بیاد خدا باشد، اوقاتى را كه براى این عمل معنوى انتخاب نموده از هر نظر حساس است.
انسان از لحظه اى كه سر از خواب بر مى‏دارد، سرگرم كارهاى دنیائى است به طورى كه روح و روان فقط به ماده و ماده پرستى، ثروت و ثروت اندوزى، مقام و مقام خواهى، توجه دارد.
هنگام ظهر كه نداى موذن در چنین محیطى طنین مى‏افكند چنان دلها را تكان داده و به قلوب نورانیت مى‏بخشد كه تا مدتى اثر معنوى آن در روح و روان باقى مى‏ماند.
اقامه نماز در این لحظه كه وسائل غفلت و بى خبرى از هر نظر فراهم است روح و روان را جلاء مى‏دهد عواطف انسانى و سجایاى اخلاقى در سایه توجه به خدا زنده مى‏گردند، و نفس اماره را از تجاوز و تعدى باز مى‏دارد.
البته نماز علاوه بر آنچه گفته شد، یك سلسله اسرار اجتماعى دیگرى دارد كه هر كدام در خور بحث گسترده اى است.
1 نماز در اوقات معین، نمودارى از وحدت و یگانگى ملت بزرگ اسلامى‏است. همه مسلمانان در وقتهاى مخصوصى رو به قبله ایستاده و با تشریفات خاصى، خداوند جهان را مى‏پرستند، این خود نمونه بزرگى از اتحاد و یگانگى این ملت است كه با ریسمان عبادت همه را به هم پیوسته و متحد كرده است.
2 نماز در اوقات معین، رمز مساوات و برابرى است زیرا تمام افراد بشر در ساعات خاصى باید این وظیفه خطیر را انجام دهند، كوچكترین فرقى در این باره میان عالى و دانى، غنى و فقیر آنها نیست.
هر گاه این نمازها به صورت جماعت برگزار گردد اسرار و رموز یاد شده به صورت روشنترى جلوه مى‏كنند و سیماى وحدت و اتحاد، چهره مساوات و برابرى، از صفهاى فشرده نمازگزاران، توجه هر فرد خودى و بیگانه را به خود جلب مى‏كند
3 شخص نمازگزار ناچار است، براى
صحت و قبولى نماز خود از بسیارى از گناهان اجتناب ورزد، ناچار است مكان و لباسى را كه در آن نماز مى‏گزارد، از طریق حلال تهیه كند، مجبور است پول آب غسل و وضو را از مال حلال بپردازد این گونه تقیّد، باعث مى‏شود كه انسان در كار و كسب خود تجدید نظر نماید و آنها را بر طبق موازین شرع انجام دهد.
ممكن است گاهى تصور شود كه میان نماز گزاردن و اجتناب از بسیارى از محرمات ملازمه اى نیست زیرا مرد نماز گزار مى‏تواند، مكان و جامه نماز را از مال حلال تهیه كند و به نماز اختصاص دهد، و در باقى امور به كوچكترین وظایف شرعى پایبند نباشد. ولى این تصور درست نیست، زیرا در هزاران نفر شاید فقط یك نفر مى‏تواند به این طرز زندگى كند، یعنى فقط در مكان و جامه نماز و در پول آب و غسل و وضوء، مقید بحلال بودن باشد، و الا افراد لا ابالى و بى بند و بار كه حلال و حرام را از هم نمى‏شناسند نمى‏توانند خود را در امور نماز مقید سازند و در قسمتهاى دیگر دست خود را باز بگذارند.
شاید آیه زیر به همین مطلب اشاره مى‏كند، و مى‏فرماید: «انَّ الصَّلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر(1) نماز از كارهاى زشت باز مى‏دارد».
در این جا وجه دیگرى را نیز مى‏توان گفت و آن این كه مقصود از این كه نماز انسان را از گناه باز مى‏دارد این نیست كه نماز علت تام و قطعى براى دورى از گناه است بلكه اثرى كه نماز در روح و روان ما مى‏گذارد همان تقویت روح و ایمان و توجه به خدا است و این توجه درجاتى دارد و درباره افرادى كه از ارتكاب بسیارى از گناهان پروائى ندارند یاد خدا نسبت بترك گناهان تنها بصورت یك زمینه است نه علت تامه.
و به عبارت دیگر: مقصود قرآن كه مى‏فرماید: «نماز انسان را از گناه باز مى‏دارد» این نیست كه هر فرد نماز گزار در برابر تمام گناهان معصوم مى‏گردد، بلكه مقصود این است كه نماز موجب یاد خدا و سبب توجه به مقام ربوبى مى‏شود و اثر طبیعى یك چنین توجه این است كه در انسان زمینه روح اطاعت و ترك گناه پدید آورد ولى در عین حال چه بسا ممكن است بر اثر ضعف توجه بخدا، عوامل نیرومندترى اثر آن را خنثى سازد.(2)
خلاصه اگر نماز، نماز باشد، در همه كس، در برابر گناه تأثیر خواهد كرد، گاهى این تأثیر بسیار نیرومند است و زمانى كمتر، و این، با تفاوت نمازها تغییر پیدا مى‏كند، هر قدر نماز با روح تر و كاملتر باشد، اثر تربیتى و بازدارى آن از گناهان نیرومندتر خواهد بود.
4 نماز حس اطاعت را در انسان زنده مى‏كند.
حس انضباط بسان دیگر ملكات فاضله، با تمرینهاى پى گیر، در انسان پدید مى‏آید، مدتها افسران رنج مى‏كشند تا حس انضباط را در سربازان ایجاد كنند، تا بسان عادت ثانوى و فطرى، یك امر طبیعى گردد.
نماز در هر شبانه روز با فاصله‏هاى مختلف، این حس را به طور واضح در انسان بوجود مى‏آورد، و انسان در سایه این حس بطور خودكار از فرمانهاى بزرگ و نصایح حكیمانه پیروى كرده و رنجى در خود حس نمى‏كند.
5 نماز گزار باید در مواقع مخصوص همه بدن را بشوید و بیشتر اوقات باید وضو بگیرد، و نظافت بدن و مواضع وضوء را از هر نظر مراعات كند، اگر در این راه مستحبات وضوء را از شستن دهان (مضمضه) و بینى (استنشاق) و نظافت لباس و سجده گاه و أ مراعات نماید موجبات سلامت بدن را فراهم نموده است.
6 شرط پذیرفته شدن نماز این است كه شخص نمازگزار در انجام این كار باید اخلاص داشته و از انگیزه‏هاى پست مادى مانند جلب كردن دیگران (ریاء) به دور باشد.
مقصود از اخلاص جز این نیست كه انگیزه عبادت و پرستش جز اجراى فرمان خدا یا بالاتر جز شایستگى ذات او براى عبادت، چیز دیگرى نباشد.
وجود «اخلاص» در یك مورد باعث پرورش این صفت عالى در انسان مى‏گردد، كه خود مبداء بسیارى از فضایل اخلاقى و سجایاى ارزنده اى مى‏باشد انسان با اخلاص كه كار را براى خدا و به منظور تأمین مصالح جامعه انجام مى‏دهد، به عمق كار بیش از ظاهر مى‏پردازد و به جاى آرایش ظاهرى به اتقان كار و نتایج ارزنده آن فكر مى‏كند.
سخنى از امام صادق (ع) پیرامون نماز
در اهمیت نماز همین بس كه ابو بصیر
مى‏گوید: پس از در گذشت امام صادق براى عرض تسلیت به خانه امام رفتم تا چشم «ام حمیده» مادر امام كاظم، به من افتاد اشكهاى وى جارى گشت من نیز گریه كردم. سپس ام حمیده جریان زیر را نقل كرد و گفت: ابو بصیر تو در آخرین لحظات زندگى امام صادق (ع) نبودى، قضیه عجیبى اتفاق افتاد موقعى كه پلك هاى امام روى هم بود ما كم كم از او قطع امید مى‏كردیم، ناگهان امام دیدگان خود را باز نمود و دستور داد خویشاوندان وى را حاضر كنیم، ما همت كردیم همه را در كنار بستر امام حاضر نمودیم، همه منتظر بودند كه امام چه سخن پر اهمیتى در این لحظات خواهد گفت.
وقتى امام اجتماع را فشرده دید فرمود: شفاعت ما نصیب كسانى كه به نماز اهمیت نمى‏دهند نمى‏شود.(3)
آیة الله جعفر سبحانى، مربى نمونه
به نقل از سایت تبیان
پى‏نوشت‏
(1) عنكبوت/ 45
(2)) المیزان 16/ 141)
(3)) بحار الانوار 11/ 105)
شنبه 27/9/1389 - 15:41
عقاید و احکام
مقصود از «پشت سرافكندن» مادیات و توجّه تام و تمام به ذات اقدس اله، همان معناى عرشى است كه در كلام امیرمؤمنان- در وصف پرهیزكاران- به چشم مى‏خورد. حضرت مى‏فرماید: عَظُمَ الخالقُ فى انفسِهم فَصغُرَ مادونَهُ فى اعیُنهم خدا در جانشان بزرگ و دیگران در چشمشان كوچك مقدارند ((1)).
به عبارتى ماسوى‏اللّه- غیر خدا- را كوچك و خرد، بلكه هیچ مى‏شمرند و پیوسته هیبت و عظمت الهى را در جان خود احساس و ادراك كرده و محافظ و مراقب خود هستند تا اطاعت پروردگارشان را بكنند.
عوامل و مراحل زیر براى تعظیم و تكریم و اعزاز خداوند متعال بسیار مؤثر است:
1 (تفكر و تأمل در عظمت مقام خالق. 2 (تدبر در قرآن. 3 (بررسى سیره اهل بیت در تعظیم و تكریم مقام خداوند. 4 (تفكر و تأمل در آفرینش و خلقت. 5 (توجه به غایت و هدف زندگى. 6 (تحقیق و تدقیق در سرانجام زندگى و عوالم بعد از آن. 7 (توجه به عظمت جهان آخرت.
و در نهایت غور و اندیشه‏ى در باطن و خلوت درونى براى تكمیل، تثبیت و استحكام این هدف مفید و سودمند است.
پى‏نوشت‏
 (1) نهج‏البلاغه، خطبه 193، خطبه همّام یا متقین‏
 
درباره اسرار قیام , ركوع و سجود در نماز توضیح دهید.
براى توضیح این جواب، از كتاب آداب الصلاه حضرت امام خمینى (ره) نقل مى كنیم حضرت امام فرمودند: بدان كه اهل معرفت قیام را اشاره به توحید افعال دانند؛ چنانچه ركوع را به توحید صفات، و سجود را به توحید ذات اشاره دانند. اما بیان آن كه قیام اشاره به توحید فعلى است آن است كه در خود قیام وضعا، و قرائت لفظا اشارت به آن مقام است: اما این كه قیام وضعا اشارت به آن است این است كه در آن اشارت به قیام عبد به حق و مقام قیومیت حق است كه آن تجلى به فیض مقدس و تجلى فعلى است و در این تجلى مقام فاعلیت حق ظاهر شود و همه موجودات مستهلك در تجلى فعلى و مضمحل در تحت كبریاى ظهورى شود. و ادب عرفانى سالك در این مقام آن است كه این لطیفه الهیه را به یاد قلب آورد و ترك تعینات نفسیه را هر چه بتواند بكند و حقیقت فیض مقدس را به قلب تذكر دهد و نسبت قیومیت حق و تقوم خلق به حق را به باطن قلب برساند. و چون این حقیقت در قلب سالك متمكن شد، قرائت او به لسان حق واقع شود و ذاكر و مذكور خود حق گردد و بعضى از اسرار قدر بر قلب عارف كشف گردد» و انت اثنیت على نفسك؛ تو همچنان كه خود را ستوده اى «و» و اعوذ بك منك؛ از تو به تو پناه مى برم «به بعض مراتب براى او مكشوف شود،(1). و بعضى از اسرار صلوه را قلب عارف دریابد. و همچنین حاج میرزا جواد ملكى تبریزى در كتاب گرانسنگ اسرار الصلوه مى فرماید: و اما قیام، حقیقت قیام عبارت از ایستادن در پیشگاه پروردگار براى ادائ حق عبودیت و بندگى او و جلب خیرات پروردگارى، و انس گرفتن با او و لذت بردن به مخاطبات و گفتگوى با او در كلام، و به مناجات با او در دعا و چاره كار براى توقف طولانى خود در روز قیامت و دفع هول و هراسى كه در انتظار انسان هست مى باشد و مى بایست كه انسان از این كه در نماز مى بایست بر هر دو پا بایستد به این حقیقت پى ببرد كه مسلمان باید در مقام خوف و رجائ باشد و از پایین افكندن سر در هنگام نماز، الزام قلب را بر تذلل و خشوع و تواضع و دورى از ریاست طلبى و خودبزرگ بینى فهم نماید و بداند كه در فرداى قیامت او را در پیشگاه ذات اقدس خود ایستادنى است كه چگونگى آن را این ایستادن تعیین مى كند، و لذا سزاوار است كه انسان آن چه در توان دارد در تصحیح قیام نماز خود، بكار گیرد و بداند كه تمام پنهانى ها و خاطرات و ضمایرش نزد حضرت حق مكشوف و آشكار است، و پروردگار حتى به چیزهایى كه خود از آن بى خبر است و در باطن اوست آگاه است، و لذا خیلى مراقب باشد كه مبادا باطنش مخالف با رضاى پروردگار باشد، و بناچار در چنین مقام خطیرى تواضع و فروتنى او لااقل همچون تواضع در محضر سلطانى از سلاطین دنیا خواهد بود، چگونه كسى كه در مقابل حاكمى قرار مى گیرد مراقب تمام حركات و گفته هاى خود مى باشد، كه مبادا سخنى بر خلاف رضاى او بر زبان آورد، و یا از معناى آن چه مى گوید، غافل باشد و یا اشارات مخاطبات سلطان را در نیابد، و خدایى كه ملك الملوك و جبارالجبابره است هرگز نزد مسلمان از بشرى مثل خود بى مقدارتر نخواهد بود «،(2). و اما قیام و سربرداشتن از ركوع، نیت انسان در انجام این عمل مى بایست كه این باشد كه پس از خضوع و خشوع و تواضع در برابر پروردگار بحول و قوه او بر دشمنان او گردن افرازد، و برترى جوید، و در هنگام گفتن تكبیر آن، دست ها را كه بلند مى كند از تواضع و فروتنى در مقابل دشمنان خدا تبرى بجوید، و مستحب است كه در هنگام ركوع پشت خود را صاف نگه دارد و گردنش را بكشد به این نیت كه من به تو ایمان آورده ام گرچه گردنم را بزنى، سپس سر را بلند كند به این امید كه خضوع و خشوع و تسبیح و حمدش قبول درگاه الهى شده باشد، و با حول و قوه او بر دشمنان او غالب آید، و این امید را با این ذكر كه
بر زبان مى آورد كه» سمع الله لمن حمده؛ هر كس كه حمد و ستایش حضرت حق كند خداوند آن را مى شنود «تائكید نماید. سپس خضوع و خشوعت را نسبت به پروردگار با گفتن این ذكر كه:» اهل الكبریا و العظمه و الجود و الجبروت «زیادتر نما، به عبارت دیگر پس از این كه براى عبودیت و بندگى خدا قیام نمودى، این قیام اقتضا مى كند كه براى خود در قیام به عبودیت و بندگى او حول و قوه اى ببینى با انجام رجوع تبرى به جویى و با این عمل او را از این كه برایش در حول و قوه شریكى باشد منزه بدانى و اقتضاى این امر این است كه تو با اینكه در مقابل او ذلیل و خاضع و خاشع هستى بر دشمنان او و دشمنان دوستان او بحول و قوه او برترى و تفوق داشته باشى. «،(3).
پى‏نوشت‏
 (1)) خمینى، روح الله، آداب الصلوه) آداب نماز (؛ موئسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى) س (، چ سوم، 1372، صص 146 و 741)
 (2)) ملكى تبریزى، حاج میرزا جواد؛ اسرار الصلوه؛ انتشارات پیام آزادى، ج اول، 1363، ص 323)
 (3)) همان، ص 224)
شنبه 27/9/1389 - 15:40
عقاید و احکام
سرّ تفاوت ركعات نمازهاى یومیه از امورى است كه تاكنون اندیشه‏هاى بشرى، نتوانسته به آن پى ببرد و در متون دینى نیز به این موضوع پرداخته نشده است مگر دو، سه روایت كه تنها اشاره‏اى گذرا داشته‏اند. در این گونه موارد توجه به چند نكته لازم است:
1- آنچه كه براى ما روشن مى‏باشد، این است كه روح نماز، عبودیت و تسلیم در برابر خداوند متعال است و تسلیم بودن در برابر حق، یعنى این كه بنده دستورات خدا را بدون چون و چرا انجام دهد و اختلاف تعداد ركعات نماز و هم چنین تعیین اوقات و سایر جزئیات عبادات- علاوه بر اسرار و رموزى كه در آنها نهفته و ما از آنها اطلاعى نداریم- روحیه تسلیم در برابر خدا و دستورات پیامبر را در ما تقویت و استوار مى‏كند.
2 سعید بن مسیّب گوید: از امام سجاد (ع) پرسیدم: از چه هنگامى نمازها به این صورتى كه امروز هست واجب شد؟ حضرت فرمود: «از هنگامى كه اسلام قدرت یافت و جهاد بر مسلمین واجب گشت، رسول خدا (ص) هفت ركعت به نمازها افزود ولى نماز صبح را به حال خود باقى گذاشت زیرا وقت آن تنگ بود و چون ملائكه شب در حال عروج به آسمان و ملائكه روز نیز در حال نزول بر زمین هستند، براى این كه هر دو گروه از ملائكه در هنگام نماز حضور داشته باشند، نماز صبح را به حال اول خود باقى گذاشت و قرآن كریم نیز مى‏فرماید: «و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا»،(1).
از این روایت دو مطلب استفاده مى‏شود: اول این كه، افزایش هفت ركعت به نمازها، هم زمان با اوج و گسترش اسلام، براى بالا بردن روحیه ایمان و عبودیت در مسلمانان، لازم و ضرورى بود و دوم این كه نماز صبح براى این كه مورد شهود همه ملائكه قرار گیرد به حالت اولیه خود باقى گذاشته شد و از روایت دیگرى نیز استفاده مى شود كه نمازهاى یومیه هر كدام مناسب اوقات خاص خود تعیین شده اند بدین صورت كه: صبحگاهان وقتى كه انسان از خواب برمى خیزد، روى مصالحى از جمله این كه انسان هنوز با مسائل دنیا و زندگى درگیر نشده، نماز دو ركعتى خوانده مى شود و در وسط روز به جهت اشتغال به امور مادى و زندگى نیاز بیشترى براى راز و نیاز و عبادت وجود دارد؛ بلكه انسان از یاد خدا غافل نشود و او را فراموش نكند. یكى از فلسفه هاى عبادت، اظهار خضوع و تسلیم در مقابل امر پروردگار و ایجاد روح عبودیت و بندگى در انسان است؛ چنان چه امام سجاد (ع) مى فرماید:» الهى كفى بى فخرا ان اكون لك عبدا؛ خدایا همین افتخارم بس كه بنده تو هستم «.
و گاهى بعضى از دستورات براى آزمودن روح تسلیم و بندگى است. فرمان خدا به حضرت ابراهیم (ع) براى قربانى كردن اسماعیل، نمونه اى از آن است. در دستورهاى عبادى و احكام الهى، گاهى هدف تسلیم و پذیرش دستور و تمرین براى جلب رضایت خداوند و اطاعت محض از آفریدگار است و گاهى تمرین براى متابعت از سنت و روش پیامبر (ص) است و جهر و اخفات در نماز- چنان چه از بعضى روایات استفاده مى شود- یكى از سنت هاى پیامبر اكرم (ص) است كه خداوند خواسته با این سنت امت را نسبت به پاى بندى به سیره و سنت پیامبرش آزمایش كند. شخصى از امام (ع) پرسید: چرا نماز جمعه و مغرب و عشا را بلند بخوانیم و نماز ظهر و عصر باید آهسته خوانده شود؟ امام (ع) در جواب فرمودند: پیامبر اكرم (ص) وقتى به معراج رفتند، اولین نمازى كه بر او واجب شد ظهر جمعه بود و خداوند به پاس احترام پیامبر (ص) ملائكه را به میهمانى فرا خواند و همه نماز ظهر روز جمعه و مغرب و عشا را با پیامبر خواندند و خدا به پیامبرش دستور داد كه نماز را بلند بخواند تا برترى او را بر ملائكه آشكار گرداند، ولى نماز عصر را چون به تنهایى انجام داد مائمور شد آهسته بخواند و علاوه بر اینكه بلند خواندن و آهسته خواندن یك نوع تعبد و تسلیم در مقابل دستورات پروردگار و اقتدا به سنت و روش پیامبر (ص) اكرم مى باشد.
از این روایت مى توان فهمید كه به مقتضى شرایط باید بعضى از عبادات یا كارهاى خیر را آشكار انجام دهیم تا دیگران را به آن كار دعوت كنیم. بدین منظور وقتى
از امام سوئال كردند: چرا نماز مغرب و عشا بلند خوانده مى شود؟ امام (ع) فرمود: چون در وقت مغرب و عشا هوا تاریك است؛ بنابراین قرائت را بلند مى خواندند كه اگر كسى از آن نزدیكى عبور كرد، بداند نماز جماعت برپاست و شركت كند، ولى در نماز ظهر و عصر چنین نیازى نیست.
پى‏نوشت‏
 (1)) همان، ج 3، ص 36، ح 19)
شنبه 27/9/1389 - 15:39
عقاید و احکام
براى توضیح این جواب، از كتاب آداب الصلاه حضرت امام خمینى (ره) نقل مى كنیم حضرت امام فرمودند: بدان كه اهل معرفت قیام را اشاره به توحید افعال دانند؛ چنانچه ركوع را به توحید صفات، و سجود را به توحید ذات اشاره دانند. اما بیان آن كه قیام اشاره به توحید فعلى است آن است كه در خود قیام وضعا، و قرائت لفظا اشارت به آن مقام است: اما این كه قیام وضعا اشارت به آن است این است كه در آن اشارت به قیام عبد به حق و مقام قیومیت حق است كه آن تجلى به فیض مقدس و تجلى فعلى است و در این تجلى مقام فاعلیت حق ظاهر شود و همه موجودات مستهلك در تجلى فعلى و مضمحل در تحت كبریاى ظهورى شود. و ادب عرفانى سالك در این مقام آن است كه این لطیفه الهیه را به یاد قلب آورد و ترك تعینات نفسیه را هر چه بتواند بكند و حقیقت فیض مقدس را به قلب تذكر دهد و نسبت قیومیت حق و تقوم خلق به حق را به باطن قلب برساند. و چون این حقیقت در قلب سالك متمكن شد، قرائت او به لسان حق واقع شود و ذاكر و مذكور خود حق گردد و بعضى از اسرار قدر بر قلب عارف كشف گردد» و انت اثنیت على نفسك؛ تو همچنان كه خود را ستوده اى «و» و اعوذ بك منك؛ از تو به تو پناه مى برم «به بعض مراتب براى او مكشوف شود،(1). و بعضى از اسرار صلوه را قلب عارف دریابد. و همچنین حاج میرزا جواد ملكى تبریزى در كتاب گرانسنگ اسرار الصلوه مى فرماید: و اما قیام، حقیقت قیام عبارت از ایستادن در پیشگاه پروردگار براى ادائ حق عبودیت و بندگى او و جلب خیرات پروردگارى، و انس گرفتن با او و لذت بردن به مخاطبات و گفتگوى با او در كلام، و به مناجات با او در دعا و چاره كار براى توقف طولانى خود در روز قیامت و دفع هول و هراسى كه در انتظار انسان هست مى باشد و مى بایست كه انسان از این كه در نماز مى بایست بر هر دو پا بایستد به این حقیقت پى ببرد كه مسلمان باید در مقام خوف و رجائ باشد و از پایین افكندن سر در هنگام نماز، الزام قلب را بر تذلل و خشوع و تواضع و دورى از ریاست طلبى و خودبزرگ بینى فهم نماید و بداند كه در فرداى قیامت او را در پیشگاه ذات اقدس خود ایستادنى است كه چگونگى آن را این ایستادن تعیین مى كند، و لذا سزاوار است كه انسان آن چه در توان دارد در تصحیح قیام نماز خود، بكار گیرد و بداند كه تمام پنهانى ها و خاطرات و ضمایرش نزد حضرت حق مكشوف و آشكار است، و پروردگار حتى به چیزهایى كه خود از آن بى خبر است و در باطن اوست آگاه است، و لذا خیلى مراقب باشد كه مبادا باطنش مخالف با رضاى پروردگار باشد، و بناچار در چنین مقام خطیرى تواضع و فروتنى او لااقل همچون تواضع در محضر سلطانى از سلاطین دنیا خواهد بود، چگونه كسى كه در مقابل حاكمى قرار مى گیرد مراقب تمام حركات و گفته هاى خود مى باشد، كه مبادا سخنى بر خلاف رضاى او بر زبان آورد، و یا از معناى آن چه مى گوید، غافل باشد و یا اشارات مخاطبات سلطان را در نیابد، و خدایى كه ملك الملوك و جبارالجبابره است هرگز نزد مسلمان از بشرى مثل خود بى مقدارتر نخواهد بود «،(2). و اما قیام و سربرداشتن از ركوع، نیت انسان در انجام این عمل مى بایست كه این باشد كه پس از خضوع و خشوع و تواضع در برابر پروردگار بحول و قوه او بر دشمنان او گردن افرازد، و برترى جوید، و در هنگام گفتن تكبیر آن، دست ها را كه بلند مى كند از تواضع و فروتنى در مقابل دشمنان خدا تبرى بجوید، و مستحب است كه در هنگام ركوع پشت خود را صاف نگه دارد و گردنش را بكشد به این نیت كه من به تو ایمان آورده ام گرچه گردنم را بزنى، سپس سر را بلند كند به این امید كه خضوع و خشوع و تسبیح و حمدش قبول درگاه الهى شده باشد، و با حول و قوه او بر دشمنان او غالب آید، و این امید را با این ذكر كه
بر زبان مى آورد كه» سمع الله لمن حمده؛ هر كس كه حمد و ستایش حضرت حق كند خداوند آن را مى شنود «تاكید نماید. سپس خضوع و خشوعت را نسبت به پروردگار با گفتن این ذكر كه:» اهل الكبریا و العظمه و الجود و الجبروت «زیادتر نما، به عبارت دیگر پس از این كه براى عبودیت و بندگى خدا قیام نمودى، این قیام اقتضا مى كند كه براى خود در قیام به عبودیت و بندگى او حول و قوه اى ببینى با انجام رجوع تبرى به جویى و با این عمل او را از این كه برایش در حول و قوه شریكى باشد منزه بدانى و اقتضاى این امر این است كه تو با اینكه در مقابل او ذلیل و خاضع و خاشع هستى بر دشمنان او و دشمنان دوستان او بحول و قوه او برترى و تفوق داشته باشى.(3).
پى‏نوشت‏
 (1)) خمینى، روح الله، آداب الصلوه) آداب نماز (؛ موئسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى) س (، چ سوم، 1372، صص 146 و 741)
 (2)) ملكى تبریزى، حاج میرزا جواد؛ اسرار الصلوه؛ انتشارات پیام آزادى، ج اول، 1363، ص 323)
 (3)) همان، ص 224)
 
فلسفه اركان اصلی در نماز چه می باشد؟
قیام: «بدان كه اهل معرفت قیام را اشاره به توحید افعال دانند چنانچه ركوع را به توحید صفات، و سجود را به توحید ذات اشاره دانند.
اما بیان آن كه قیام اشاره به توحید فعلى است آن است كه در خود قیام وضعا و قرائت لفظا، اشارت به آن مقام است: اما این كه قیام وضعا اشارت به آن است این است كه در آن اشارت به قیام عبد به حق و مقام قیّومیّت حق است كه آن تجلّى به فیض مقدس و تجلّى فعلى است، و در این تجلّى مقام فاعلیّت حق ظاهر شود و همه موجودات مستهلك در تجلّى فعلى و مضمحل در تحت كبریاى ظهورى شود. و ادب عرفانى سالك در این مقام آن است كه این لطفیه الهیه را به یاد قلب آورد و ترك تعنیّات نفسیّه را هر چه بتواند بكند و حقیقت فیض مقدّس را به قلب تذكّر دهد و نسبت قیّومیّت حق و تقدّم خلق به حق را به باطن قلب برساند. و چون این حقیقت در قلب سالك متمكّن شد، قرائت او به لسان حق واقع شود و ذاكر و مذكور خود حق گردد. و بعضى از اسرار قدر بر قلب عارف كشف گردد «و انت كما اثنیت على نفسك تو همچنان هستى كه خود را ستوده‏اى، از دعاى پیغمبر اكرم (ص) در سجده،(1) «و اعوذ بك منك از توبه تو پناه مى‏برم»(2).
و بعضى مراتب براى او مكشوف شود و بعضى از اسرار صلوة را قلب عارف دریابد چنانچه در نظر نمودن به محل سجود، كه تراب است و نشئه اصلیّه است، و در خاضع نمودن رقبه و سر به زیر انداختن كه لازمه آن است، اشاره به ذل و فقد امكانى و فناى تحت عزّ و سلطان كبریا است «یا ایّها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید اى مردم شمایید نیازمندان به خدا و خداست بى‏نیاز ستوده»،(3).
فلسفه نیت: «بطور اختصار، عنصرى كه به عمل انسان، بها مى‏دهد، نیت و انگیزه و هدف اوست. از همین رو، در آیات قرآن، كلمه «فى سبیل الله، فراوان به كار رفته) 70 بار) و این هشدارى است كه انسانها مواظب اعمال و نیّات خود باشند كه در راه خدا باشد، نه براى غیرخدا یا انگیزه‏هاى نفسانى، مانند جاده خطرناكى كه تابلوهاى هشداردهنده فراوانى در آن نصب مى‏كنند، بندگى خدا راهى است كه لغزشگاههاى فراوانى دارد و این همه تأكید، هشدار براى دورى از انحراف‏ها است. بخصوص در عبادات، كه بدون «قصد قربت» و نیّت خدایى ارزش ندارد. نیّت ركن عبادت است. اگر عملى بدون نیّت انجام شود، یا نیّت غیرخدایى داشته باشد، باطل است. نیت، اصل و اساس عمل است. مقدس‏ترین كارها بخاطر نیت بد فاسد مى‏شود و ساده‏ترین كارها، با نیّت خوب، ارزشى بسیار پیدا مى‏كند.
نیّت خدایى، عامل جذب الطاف الهى است. هر كه در راه خدا تلاش كند خداوند هم راههاى خودش را به او مى‏نمایاند: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»،(4). و نیت شرط قبولى عمل است. امام صادق (ع) از قول خداى متعال نقل مى‏كنند و مى‏فرمایند: «لم اقبل الّا ما كان خالصا لى جز آنچه را خالص براى من مى‏باشد، نمى‏پذیرم»،(5).
فلسفه تكبیرة الاحرام: پس از نیت كه تصمیم بر انجام عبادت براى خداوند است و برپایى نماز به قصد تقرّب به پروردگار، وارد نماز مى‏شویم. همراه با «حضور قلب» و آمادگى روحى و توجّه كامل به پروردگار، تكبیر مى‏گوئیم. این توجّه و حضور دل، همچون روح براى نماز است.
خدا برتر و بزرگتر از فكر و خیال ما و برتر از توصیف با قلم و بیان ماست. عظمت او، فراتر از درك و شناخت و تصوّر ماست. هرچه را اراده كند، در همان لحظه انجام مى‏گیرد. فرمانش مطاع است. پدیده‏ها و انسان را از نیستى به وجود آورده، همه را روزى داده، هدایت كرده، بازگشت همه به سوى اوست و جان و هستى همه جانداران و جمادات، در دست قدرت اوست. اوست كه عزّت مى‏بخشد و ذلیل مى‏كند، بى‏نیاز است و همه به او محتاجند، انسانها را در رحم مادران، تصویرگرى مى‏كند، غرائز هدایتگر را در فطرت آن‏ها به ودیعت مى‏گذارد، بیمارى‏ها را شفا مى‏دهد، ناتوان را توان مى‏بخشد، همه چیز مردنى و فانى است مگر ذات او. در قیامت، حساب و كتاب و پاداش و كیفر همه، با اوست. آن روز معلوم خواهد شد كه همه كاره اوست و دیگران را كارى ساخته نیست و آنانكه به درگاه غیراو روى آورده‏اند،
باخته و زیان كرده‏اند»،(6).
نمازمان با نام چنین خداى عظیمى، شروع مى‏گردد. الله اكبر، شعار برترى و اعتلاى مكتب و عقیده ماست. نماز با «الله اكبر» شروع مى‏شود و با «رحمةالله» ختم مى‏گردد. نمازى كه با نام «الله» آغاز مى‏شود، نه مثل بت‏پرستان و مسیحیان و طاغوتیان، كه با نام بت، یا نام عیسى (ع) یا طاغوت‏ها و شاهان، كار را شروع مى‏كنند»،(7)
«نمازى كه همراه با الله اكبر است، و این شعار، كه خط بطان بر باطن‏ها و قدرت‏هاى پوچ مى‏كشد. و این شعار، در طول نماز تكرار مى‏شود و رمز رشد و تربیت ما در ابعاد معنوى، در سایه همین تكرارهاست. خدا بزرگتر از همه چیز است. بزرگتر از آن كه با دیگران مقایسه شود و با حواس ظاهرى درك شود. اگر خدا در نظر ما بزرگتر باشد و «الله اكبر» از عمق جانمان و از روى ایمان و باور، برآید، دیگر دنیا و جاذبه‏هایش، قدرت‏ها و جلوه‏هایشان، در نظر ما كوچك و بى‏جلوه خواهد شد»،8.
فلسفه ركوع: ركوع آن است كه پس از پایان سوره، به نیّت تعظیم و فروتنى در برابر فرمان و عظمت پروردگار، تا حدى خم شویم كه دست‏ها به زانوها برسد، كمر صاف باشد، گردن كشیده باشد، گویا نمازگزار حاضر است كه در راه خدا گردنش زده شود. ركوع كه از اركان نماز است و كم یا زاد شدن آن، چه به عمد یا سهو، نماز را باطل مى‏كند، از بهترین نوع اظهار بندگى است. ركوع ادب است و سجود قرب، و كسانى به خدا نزدیك مى‏شوند كه در اظهار ادب كوتاهى نكرده باشند و این مضمون كلام امام صادق (ع) است»،(9).
فلسفه سجده: سجده، نشان تذلّل و خاكسارى در برابر خداوند و عالى‏ترین درجه عبودیت است. انسان با سجده، خود را همرنگ با هستى مى‏كند «و للّه یسجد ما فى السموات و الارض»،(10).
سجده بهترین حالتى است كه انسان به خدا نزدیك مى شود. سجده، رمز دوران هاى چهارگانه زندگى انسان است.
على (ع) مى فرماید: سجده اول، یعنى این كه از خاكم، سر برداشتن رمز زندگى دنیایى است. سجده دوم، رمز مردن و به خاك خفتن است، سربرداشتن، رمز محشور شدن است،(11). و این مضمون این آیه است كه: شما را از خاك آفریدیم و به خاك بر مى گردانیم و بار دیگر از خاك، بیرونتان مى آوریم،(12). سجده نشان عبودیت است «،(13).
پى‏نوشت‏
 (1)) فروع كافى، ج 3، ص 324)
 (2)) فروع كافى، ج 3، ص 324)
 (3)) فاطر، 15 خمینى، روح‏الله آداب الصلوه) آداب نماز (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى) س (، چ دوم، 1372، ص 146 و 147)
 (4)) عنكبوت، 69)
 (5)) قرائتى، محسن پرت وى از اسرار نماز، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ج اول، 1369، ص 115 و 116)
 (6)) همه اوصافى كه ذكر شد، برگرفته از آیات قرآن است.
 (7)) همان، ص 149 و 150)
 (8همان، ص 150 و 151)
 (9)) همان، ص 172 و 173)
 (10)) نحل، 49)
 (11)) بحار، ج 82، ص 139)
 (12)) طه، 55)
 (13)) همان، ص 174 و 175
شنبه 27/9/1389 - 15:38
دانستنی های علمی
در نظام دینی حاکم را چه کسی حاکم میکند؟ چه کسی این حق را به وی داده است؟
به عبارتی بهتر است با چند مقدمه بیان شود :
1.ما حق آمریت بر هم نداریم چون همه آدمیم.
2.حالا حکومت چرا باید تشکیل شود ( همه مثل همیم که! ... جوابش در قسمت 1 آمده)
3.حالا که باید تشکیل شود ؛ و حاکمی داشته باشد .. پس حاکم باید خصوصیتی داشته باشد که دیگران ندارند.
افلاطون : کسی که حکمت دارد ؛ حاکم است.
پس در نظام حکومتی افلاطونی اگر از کسی بپرسند تو چرا حکومت میکنی؟ میگوید: چون حکیم ام.



تعریف مشروعیت : آن خصوصیتی که فرد داراست و به واسطه آن ، حومت میکند.
در نظام شاهنشاهی : ارثی است. از پدر به فرزند .
در برخی : طائفه و قوم و قبیله مهم است .ژرمن ، صهیون .
در برخی : قدرت عامل است . هیتلر: یا قوی باش و فرمانده ، یا ضعیف باش و فرمانبر.
برخی دمکراسی : رای و نظر مردم.  و ... .



نظریه انتخاب و انتصاب:



نظریه انتخاب یک نظریه واحد نیست .علی رغم اینکه به نظر میرسد نظریه ایست در مقابل نظریه ای دیگر. در برخی کشورها مبنای مشروعیت حاکم را از ناحیه مردم میدانند یعنی مردم را در مشروعیت بخشی به حاکم چه مستقیم و چه غیر مستقیم اساسی میدانند. مشروعیت از پایین نشات میگیرد و و سرچشمه مشروعیت حاکم است.

نظریه انتخاب: برخی به نظریه دمکراسی(رای مردم) توجه میکنند که هیچ شرایطی را برای حاکم در نظر نمی گیرد ( چه هیتلر باشد ، چه یک هنرپیشه و ...)
تعبیر دیگری از انتخاب نیز وجود دارد که ریشه در تفکر اسلامی برایش درست میکنند. میگویند مردم انتخاب میکنند ولی از میان فقیهان جامع الشرایط. و تا وقتی مردم به آنها رای نداده اند حق حاکمیت ندارند.



نظریه انتصاب: این نظریه حق را از مردم برای حاکم نمیگیرد . این حق از طرف شارع مقدس به فرد داده میشود.
چه نصب خاص( از طریق پیامبر و ائمه ع )
و چه نصب عام(به علت شرایط و کسی که دارای این شرایط باشد)
منشا مشروعیت ،شارع مقدس است(چه نصب خاص و چه نصب عام)
و ولایت فقیه نصب عام از طرف شارع است. عزلش هم با شارع است.
نتایج مقایسه انتخاب و انتصاب :
                     انتخاب                                        انتصاب
1.عزل حاکم با مردم است                           1.عزل حاکم با شارع است.
2.مردم هم مقبولیت و هم مشروعیت میدهند.2.مردم فقط مقبولیت میدهند و نه مشروعیت
3.زمان حکومت را مردم تعیین میکنند.            3.زمان حکومت را شارع تعیین میکند.
4.حیطه اختیارات را مردم تعیین میکنند .         4.حیطه اختیارات را شارع مشخص میکند.
5.فقط حاکم کشوریست که به او رای داده اند.5.رهبری و حاکمیت بین المللی دارد.
ادله موافقاان نظریه انتخاب شامل : بیعت . شورا . تمسک به برخی سخنان امام خمینی.
بیعت: ادعا  : با مراجعه به صدر اسلام ، معصومین هرکجا حکومت تشکیل دادند از مردم بیعت گرفتند . پیامبر ص پس از فتح مکه از همه بیعت گرفت ، چون میدانست مشروعیت باید از طرف مردم داده شود و اولین نظامی است که با خانم ها هم بیعت کرد( تشت آب و ...)در زمان امام علی(ع) هم همین طور. ولایت فقیه نیز بایدچنین باشد ، از معصومین که بالاتر نیستیم.
خلاصه اینکه: حکومت ها صدر اسلام با بیعت شروع شد پس در زمان حاضر نیز باید حاکم مشروعیت خود را از مردم بگیرد.
         پاسخی که داده شد: در بیعت در صدر اسلام، بیعت پس از برپایی حکومت و حاکمیت است، حال آنکه در نظریه انتخاب رای مردم قبل از تعیین حاکم صورت میگیرد.
اصل بیعت بعد از حکومت بوده.اگر مردم حمایت نکنند ، وقتی حاکم مشروع میاید مردم اطاعت نمی کنند ، با اینکه حق حاکمیت دارد ولی نمی تواند حکومت کند ، در صدر اسلام میتوان به سالهای خانه نشینی امام علی ع اشاره کرد.
شورا: ادعا : و امرهم شورا بینهم . وشاورهم فی الامر و ...
قرآن تاکید کرده کارهایتان را با مشورت صورت دهید
1. یکی از امور مسلمین تعیین حاکم است.
2.مشورت درمورد تعیین حاکم به صورت رای گیر صورت میگیرد.
          پاسخی که داده شد:
1.نتیجه مشورت الزام آور نیست برخلاف رای گیری.
در رای گیری هرچه مردم گفتند باید  عمل شود ولی در مشورت الزام عمل طبق نظر مردم نیست.
2.مشورت با اهل آن صورت میگیرد نه هر کسی.
ما در مشورت سراغ هرکسی نمی رویم، عقل میگوید با متخصص و عاقل (غیر جاهل) مشورت کن
3.مشورت را در همه کارها نباید کرد و در مورد تعیین حاکم مشورت لازم نیست.
چه کسی گفته در همه امرو باید مشورت کرد؟در مورد تعیین حاکم، اهل بیت نه چنین گفته اند و نه چنین عمل کرده اند که برای تعیین حاکم بروید مشورت کنید.
تمسک به سخنان امام خمینی:
-میزان رای ملت است
-مردم ولی نعمت ما هستند
-به پشتوانه مردم دولت تعیین میکنم. و ..
پاسخی که داده شد را نیافتم! در اولین فرصت آن را در اصلاحیه قرار خواهم داد.
در مورد انتصاب:  ولایت از ناحیه خدا و شارع مقدس است. ولایت برای شخص نیست. فرامین شارع را ولی فقیه برای ما بازخوانی می کند و برخی جاها که اجازه صحبت و فرمان به او داده اند، از طرف شارع داده شده است(حدودش از طرف شارع مشخص شده است)
پس این فرمان امری الهی است. و اطاعت افراد به معنای رای و رای گیری نیست( به فرد متخصص رای بدهی یا ندهی، او حازق است)
سوال: چه کسی حق دارد فرامین خدا را برای ما بخواند؟
جواب: آن کسی که بهتر از بقیه فرامین خدا را بفهمد.(رجوع مردم به فقیه ترین انسان و اعلم، اصلیست عقلایی) و فرامین خدا جز در جهت سعادت بشر نیست.
مردم مهم هستند و بزرگ ، ولی مقبولیت را مردم میدهند و مشروعیت از جانب شرع داده میشود.
از آنجایی که رجوع به ولایت فقیه به جهت شناخت احکام الهی از برترین و عالم ترین فرد(در شناخت احکام الهی) است.پس : چنین فردی عقلا حق بیان احکام الهی را دارد و بود و نبود مردم در تخصص او هیچ تاثیری ندارد.پس حقانیت حاکمیت در او هم امری بدیهی و قطعی است.
بحث اطلاق  رو دفعه بعد تایپ میکنم!


منبع:
www.hawra.parsiblog.com
شنبه 27/9/1389 - 15:34
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته