• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 442
تعداد نظرات : 54
زمان آخرین مطلب : 4679روز قبل
كودك

تا پایان سن پنج ماهگی شیرمادر تنها منبع تغذیه شیرخوار همراه ویتامین است. از ابتدای سن ۶ماهگی تغذیه تکمیلی شروع می شود و بهتر است از موادی که مادر در خانه تهیه می نماید استفاده شود. هنوز از ۶ ماهگی تا یکسالگی غذای اصلی کودک شیر است که همراه آن مواد پروتئینی که شامل موادگوشتی، حبوبات، تخم مرغ، موادچربی که در موارد قبلی ذکرشده موجود است و مواد قندی طبیعی که میوه جات سرشار از آنهاست و در خرما، عسل (درسن تعیین شده)، کشمش، مربا و… موجود است.
مجموعه این مواد که می توان به صورت سوپ، فرنی، حریره، تخم مرغ، برنج له شده، ماست، پوره سیب زمینی و پوره سبزیجات و میوه ها همراه شیر غذای کاملی برای شیرخوار و از سن یکسال به بعد غذای ساده و خانگی سفره تأمین کننده احتیاجات کودک همراه با ویتامین و آهن است.
با تولد نوزاد در خانواده مادربزرگها و افراد قدیمی تر به مادران جوان توصیه می کنند تا زودتر و در سن ۳ ماهگی به نوزاد دادن آب میوه را شروع کنند، دراین مورد چه توصیه ای دارید؟
توصیه بر این است که تا پایان ۵ ماهگی تنها از شیرمادر و ویتامین به نوزاد داده شود و غذای تکمیلی زودتر شروع نکنید و بخصوص پیشنهاد چشاندن مزه غذای سفره بزرگسالان را به شیرخواران به هیچوجه تن درندهید. همچنین میوه جات را نیز بعد از ۶ماهگی شروع و میوه جاتی که حساسیت زا است را حدود یک سالگی امتحان نمایید. البته در دسته کودکانی که حساسیت پوستی – تنفسی دارند بایستی تعدادی از موادغذایی و میوه جات مصرف نشود.
خوردن میوه یا آب میوه برای کودک مفیدتر است؟
در ابتدا بایستی در شیرخواران ۶ ماه به بعد آب میوه از مقدار کم شروع و بتدریج اضافه شود فالوده میوه بتدریج بعد از آب میوه و خود میوه بایستی زمانی که کودک کنترل بلع داشته باشد و حتی تا دو سالگی میوه ها سفت بوده و تکه می شود. حتماً با نظارت والدین مصرف شود ولی کلاً خود میوه بهتر از آب میوه است.

سه شنبه 21/4/1390 - 17:2
آلبوم تصاویر
12
سه شنبه 21/4/1390 - 17:0
عقاید و احکام
 اسلام و راههای شاد زیستن!

 مقدمه

گفته شد اسلام تفریح و نشاط را از جمله نیازهای غریزی در انسان می داند و از این رو کسب شادکامی را نه تنها مذمت نمی کند، بلکه بدان ترغیب و تشویق نیز می نماید. نکته اساسی در این میان آن است که اسلام هر نوع لذت و شادی را تأیید نمی کند بلکه شادی هایی را مورد تأیید و ترغیب قرار می دهد که بتواند به رشد شخصیت آدمی یاری رساند و از غفلت او در لهویات جلوگیری نماید. در این نوشتار به بررسی برخی از راهها برای شاد زیستن اشاره می کنیم که از نظر اسلام مورد تأیید است.



راه های شاد زیستن

همه ما در زندگی به دنبال خوشبختی و سعادتمندی هستیمم. شادی و نشاط در زندگی از جمله عواملی است که احساس رضایتمندی و خوشبختی را برای انسان به ارمغان می آورد. «خنده» تظاهر بیرونی و ظاهری خلق است که سبب آرامش و نشاط درونی می گردد. حضرت علی علیه السلام فرمودند: کونوا کالنحله؛ مانند زنبور عسل باشید. یعنی دهان دیگران را شیرین کنید و با شادی کام دیگران را شاد نگه دارید. تحقیقات نشان داده است که خنده نه تنها سبب نشاط افراد می گردد بلکه سلامت آنها را نیز تضمین می کند. خنده، سیستم ایمنی بدن را مقاوم می سازد و توانایی بدن در برابر عفونت را افزایش می دهد. از طرف دیگر خنده سبب کاهش سطح هورمون های استرس زا شده و از تأثیرگذاری آنها بر روی سیستم ایمنی بدن جلوگیری می کند. هنر شاد بودن و شاد زیستن مستلزم توانایی خندیدن به مشکلات در کوتاهترین زمان ممکن پس از وقوع آنهاست. از این رو در دستورات دینی ما توصیه شده است که همواره متبسّم و خنده رو باشیم تا جایی که از نشانه های مؤمن خنده در چهره و حزن در قلب شمرده شده است. به تعبیر دیگر از جمله راه های شاد زیستن آن است که انسان تلاش کند همواره لبخند بر لب داشته باشد و چهره ای گشاده و بشّاش به خود بگیرد هرچند در قلب خود حزن و اندوهی را قرار داده است.

خنده از جمله راههای شاد زیستن است که اسلام به طور جدّی آن را توصیه می نماید. خنده، سیستم ایمنی بدن را مقاوم می سازد و توانایی بدن در برابر عفونت را افزایش می دهد. از طرف دیگر خنده سبب کاهش سطح هورمون های استرس زا شده و از تأثیرگذاری آنها بر روی سیستم ایمنی بدن جلوگیری می کند«خنده»های درست و حسابی!

بنابراین خنده از جمله راههای شاد زیستن است که اسلام به طور جدّی آن را توصیه می نماید. خنده، سیستم ایمنی بدن را مقاوم می سازد و توانایی بدن در برابر عفونت را افزایش می دهد. از طرف دیگر خنده سبب کاهش سطح هورمون های استرس زا شده و از تأثیرگذاری آنها بر روی سیستم ایمنی بدن جلوگیری می کند.

اما از سوی دیگر مؤمنین را از قهقهه زدن منع می کند و آن را از شیطان می داند. در واقع آن چه از نظر اسلام مورد تأیید است «خنده های درست و حسابی»! است که سبب آرامش و نشاط فرد و دیگران که با او مراوده دارند، می شود وگرنه خنده های بلند و به تعبیری قهقهه اصلاً مورد تأیید و توصیه اسلام نیست و چه بسا از آن نهی شده است. از سوی دیگر اسلام می پسندد که مؤمنین در کنار یکدیگر گل بگویند و گل بشنوند، بخندند و شاد باشند امّا هرگز اجازه نمی دهد با تمسخر و استهزاء یکدیگر شاد شوند و لبخند به لب بیاورند!

به عبارت دیگر اسلام توصیه می کند که: با هم بخندیم نه آنکه به هم بخندیم! پس از این به بعد مواظب لطیفه گویی ها و دور هم نشستن هایمان بیشتر باشیم که با غیبت و استهزاء دیگران آلوده نشود!!



یاد خداوند ذکر الهی؛ یک راهکار مطمئن

از دیگر راههایی که برای شاد زیستن در اسلام توصیه می شود که در واقع مهمترین راه و اطمینان بخش ترین راهکار است، ذکر خدا و یاد الهی است همچنان که آیه شریفه می فرماید: ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب؛ آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد. (سوره مبارکه رعد/ آیه شریفه 21)

اطمینان قلب و آرامش با ذکر خداوند سبب می شود دغدغه ها و مشکلات زندگی از انسان دور شود و دیگر اضطراب و ناراحتی او را سرگردان ننماید و با نشاطی درونی و شادی واقعی به انجام امور بپردازد. کسی که همواره توجه می کند که قدرتی برتر و خدایی مهربان او را می بیند و به او کمک می کند نشاط و شادی خود را از دست نمی دهد بلکه همواره به دنبال جلب رضایتمندی اوست. برای تمرین این توجه همیشگی به قدرت لایزال الهی توجه به واژه «ربّ» می تواند کمک کننده باشد. ربّ یعنی پروردگار و تنها کسی پروردگار است که در همه امور زندگی از خوردن و خوابیدن گرفته تا اتّخاذ تصمیمات بزرگ و مهم در زندگی همه را تدبیر می کند و انسان را می پروراند! بنابراین چه جای اندوه و ناراحتی است که خدایی به این مهربانی یار و یاور ماست!

اما از سوی دیگر مؤمنین را از قهقهه زدن منع می کند و آن را از شیطان می داند. در واقع آن چه از نظر اسلام مورد تأیید است «خنده های درست و حسابی»! است که سبب آرامش و نشاط فرد و دیگران که با او مراوده دارند، می شودصله رحم و رفت و آمد فامیلی

از دیگر راههای شاد زیستن صله ارحام است. صله رحم بنا بر فرموده روایات اسلامی سبب افزایش عمر می گردد و این شاید نتیجه تخلیه روانی انسان ها در اثر دید و بازدید و گفتگو با یکدیگر باشد. بهترین صله رحم نیز از خود اعضای خانواده شروع می شود و در هسته مرکزی آن زن و مرد. وقتی زن و شوهری در کنار هم با آرامش بنشینند و با یکدیگر صحبت و گفتگو نمایند و در امور زندگی هم اندیشی نمایند، می توانند مطمئن باشند که شادی و نشاط در یک قدمی خانه آنهاست! زیرا علاوه بر آنکه در مشکلات و سختی های زندگی که می تواند شادی را از آنها بگیرد به پشت گرمی یکدیگر دلخوشند، خداوند بواسطه رفق و مدارا و محبت میان آنها توسعه و گشایشی در زندگی شان ایجاد می نماید که غم و اندوه از میان برخیزد و نشاط و شادکامی مهمان خانه شان شود.



صبوری کن صبوری!

از دیگر کلیدهای طلایی برای بدست آوردن شادی در زندگی، صبور بودن است. آنچه سبب می شود شادی از زندگی رخت بربندد و اضطراب و ناراحتی جایگزین آن شود، آن است که انسان در برابر مشکلات صبر نکند. بنابراین صبور بودن از جمله راهکارهای شادکامی در زندگی به شمار می رود. البته صبر کردن مصادیق متعددی دارد که صبر در برابر مشکلات یکی از آن است. دیگر از مصادیق صبر کردن و صبور بودن، صبر در برابر بیماری ها و دردهای جسمانی است. ناراحتی های جسمی از دیگر عواملی است که شادی را از انسان می گیرد.

با صبور بودن در برابر این دردها و بیماری های و توجه به شافی و شفادهنده حقیقی که خداوند است، می توان شادکامی را دوباره به دست آورد، آنچنان که در قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم(ع) می فرماید: فاذا مرضتُ فهو یشفین؛ او خدایی است که وقتی بیمار شوم مرا شفا می دهد. یکی دیگر از مصادیق صبور بودن، صبر در برابر معصیت و گناه است. نافرمانی خداوند از آنجایی که با فطرت انسانی ناسازگاری دارد، سبب می شود انسان با انجام گناه و نافرمانی الهی به عذاب وجدان و ناراحتی درونی مبتلا شود. در برخی از موارد و در برخی از گناهان این عذاب درونی به حدّی می رسد که همه زندگی فرد را مختل می کند و او را از هستی ساقط می نماید، امّا کمترین حدّ آن نیز آن است که شادی و نشاط درونی او را زایل می نماید. البته در حین انجام گناه ممکن است لذت و نشاطی کاذب فرد را در بربگیرد امّا پس از آن، گرفتار رنج و گرفتاری گناه می شود و از آرامش و نشاط درونی تهی می گردد.

برخی راه های دیگر نیز برای شادکامی و شادزیستن در زندگی وجود دارد که به آنها در مقاله بعدی خواهیم پرداخت.


مطالب مرتبط: زندگی ,شادی , نشاط , اسلام , بدن , انسان ,
لینک مستقیم: اسلام و راههای شاد زیستن!
بخش تصاویر و مطالب جالب مذهبی وب سایت محبوب فارسی زبانان محشر

سه شنبه 21/4/1390 - 16:56
پوست و مو

محتوای آب موجود در پوست زنده ( اپیدرم و درم ) تقریبا ۸۰ درصد است. لایه ی خارجی تر پوست،
یعنی لایه ی کراتینوز ( شاخی ) از سلول های مرده ای تشکیل شده که محتوای آب کمتری در حدود ۳۰ – ۱۰ درصد دارد.
تصویر بالا سه لایه ی تشکیل دهنده ی پوست را نشان می دهد (روی آن کلیک کنید) که به ترتیب از خارج پوست به داخل شامل:
۱) اپیدرم (EPIDERMIS) که خارجی ترین لایه ی پوست است.
۲) درم(DERMIS) که لایه ی میانی پوست است.
۳) هیپودرم یا آندودرم(HYPODERMIS) که داخلی ترین لایه هی پوست است.
در صورتی که محتوای آب موجود در پوست طبیعی باشد، پوست نرم، صاف، قابل ارتجاع و درخشان است.
در حالت طبیعی یک حرکت مداوم آب از لایه های عمقی پوست به طرف لایه های سطحی وجود دارد و در نهایت این آب از سطح پوست تبخیر می شود. هنگامی که پوست به عللی اعم از عوامل داخلی یا خارجی نتواند این میزان آب را حفظ کند، پوستی خشک ایجاد می شود.

● عوامل خارجی مسبب خشکی پوست

از عوامل خارجی که سبب خشکی پوست می شوند، می توان مواجهه با آب و هوا یا باد گرم را نام برد.
از طرف دیگر شستن زیاد از حد پوست سبب از بین رفتن لایه های چربی محافظ پوست شده و پوست را خشک می کند.
مواجهه ی پوست با بعضی از مواد نیز از دسته عوامل خارجی محسوب می شود. مشاغلی که در تماس مداوم با مواد شوینده و پاک کننده هستند، مانند جراحان و تکنسین های آزمایشگاه نیز، فرد را مستعد پوست خشک می سازند.
همچنین درمان هایی که برای آکنه(جوش) و روی سطح پوست انجام می شود، اگر به صورت بی رویه و بیش از حد اعمال گردد، می تواند پوست خشک ایجاد نماید.

● عوامل داخلی مسبب خشکی پوست

عامل داخلی مربوط به توانایی پوست در نگهداری رطوبت است.
یک عامل مهم، بالا رفتن سن است که سبب کم شدن توانایی پوست در حفظ رطوبت می شود.
همچنین بعضی از بیماری ها مانند درماتیت آتوپیک (یا اگزمای سرشتی که یک بیماری شایع خارش‌دار،
مزمن و عود کننده ی پوستی است که در نوزادان و کودکان شایع تر است) از میزان این توانایی می کاهد.
رژیم های سخت، سوء تغذیه و کمبود مواد غذایی نیز می تواند سبب به هم ریختگی این سد حفاظتی شود.
پوست خشک، ظاهری خشن و مات دارد و گاهی پوسته های ریزی روی آن دیده می شود.
همچنین خطوط پوست در این موارد واضح تر به نظر می رسد. ممکن است خشکی پوست به حدی باشد
که سبب ایجاد خارش شود که خود این امر، پوست را مستعد عفونت های باکتریایی و قارچی می کند.
هنگامی که خشکی پوست به حد بالایی برسد، اصطلاحا به آن XERPSIS گفته می شود.
علی رغم تبلیغاتی که می شود هرگز ثابت نشده که مرطوب کردن پوست، باعث برگرداندن و برعکس کردن روند پیری پوست و تاثیر نور آفتاب شود، ولی می توان منافع زیر را از مرطوب کننده ها انتظار داشت.

● اثرات مرطوب کننده ها بر پوست

۱) جلوگیری از آسیب پوست در اثر خشکی
۲) محافظت از پوست به دلیل ایجاد لایه ی نازکی از چربی بر روی آن
۳) بهبود بخشی ظاهر پوست که پوست را نرم تر و صاف تر نشان می دهد.
به هر حال کار عمده ی مرطوب کننده ها، حفاظت از رطوبت پوست و دفاع در برابر آسیب های محیطی است.
معمولا همه ی افراد نیاز به استفاده از مرطوب کننده ندارند و افرادی که پوست شان چرب است
به مصرف مرطوب کننده احتیاجی پیدا نمی کنند. هر چند این افراد هم در مواجهه با هوای گرم و خشک ،
باد یا هوای سرد ممکن است نیاز به استفاده از مرطوب کننده ها پیدا کنند.

● محافظ های طبیعی که سبب جلوگیری از خشکی پوست می شوند:

۱) لایه ی چربی روی پوست:
این لایه ی چربی نازک میزان تبخیر آب را کاهش می دهد.
۲) عامل مرطوب کننده طبیعی یا NMF ((NATURAL MOISTURIZING FACTOR:
این عامل ترکیبی از چند ماده ی ساخته شده توسط پوست است
و حدود ۲۵ – ۲۰درصد لایه ی کراتینوز(لایه ی سطحی و خارجی تر پوست) را تشکیل می دهد.
این عامل سبب باقی ماندن محتوای آب در لایه ی کراتینوز می گردد.

● مواد متشکله NMF :

۱) اوره
۲) اسید لاکتیک
۳) اسید گلیکولیک
۴) فسفولیپیدها
۵) اسید مالئیک
۶) اسید پیرویک
۷) نمک های اسید کربو کسیلیک پیرولیدون

سه شنبه 21/4/1390 - 16:48
تغذیه و تناسب اندام

 

مصرف مداوم ویتامین ها در افرادی که دچار کاهش وزن، کوتاهی قد، کم خونی و بی اشتهایی هستند، تاثیر گذار است .
” میترا روزبهانی ” متخصص تغدیه ضمن بیان مطلب فوق گفت : کلیه افراد و خصوصا کودکان، جهت نگهداری از بافت بدن رشد طبیعی و سلامت سیستم ایمنی بدن نیازمند مواد مغذی همچون پروتئین، انواع ویتامین و مواد معدنی هستند.
وی افزود : به این ترتیب دریافت ناکافی مواد معدنی و ویتامین ها می تواند سبب کاهش میزان رشد، دریافت ناقص کلسیم توسط استخوانها، کم خونی و نیزکاهش ذخیره آهن بدن شود.
وی با اشاره به اینکه لبنیات، سبزیها و میوه ها از جمله منابع غذایی سرشار از ویتامین ها محسوب می شوند، اظهار داشت : زنان باردار، کودکان، نوجوانان و کلیه کسانی که از رژیمهای غذایی استفاده می کنند، بیشترین گروه های نیازمند به دریافت این مواد هستند.

سه شنبه 21/4/1390 - 16:47
خواص خوراکی ها

اسفناج با نام علمی (Spinacia oleracea) گیاهی است یک ساله دارای ساقه‌ای راست به ارتفاع نیم متر که برگ‌های آن پهن و نرم، مثلثی شکل و به رنگ سبز است.
دو نوع اسفناج به نام پاییزه و بهاره وجود دارد. اسفناج بهاره که به اسفناج انگلیسی معروف است در فصل بهار کاشته می‌شود. نوع پاییزه که به خاک بسیار غنی احتیاج دارد در پاییز کاشته می‌شود.
اسفناج از نظر داشتن ویتامین B۳ بسیار غنی است بنابراین داروی مهمی برای برطرف کردن بیماری پلاگر است.
برگ اسفناج منبع غنی ویتامین A،B۳،C، و آهن و پتاسیم است. این گیاه خنک کننده بوده و برای پایین آوردن تب مفید است. همچنین ورم روده کوچک را رفع می‌کند و برای ورم ریه مفید است.
اسفناج به دلیل داشتن ماده‌ای بنام اسپیناسین هضم غذا را تسریع می‌کند و باعث تحریک معده و ازدیاد ترشحات آن می شود.
خوردن اسفناج از سرطان جلوگیری می‌کند مخصوصا در افرادی که به مصرف الکل و سیگار دست دارند.
این گیاه کم خونی را رفع می‌کند و کلسترول خون را پایین می‌آورد. اسفناج پخته برای رفع بیماری آسم و گرفتگی صدا بسیار موثر است.
تخم اسفناج ملین و خنک کننده است و برای برطرف کردن ورم کبد و یرقان استفاده می‌شود.
این گیاه به دلیل داشتن اگزالات برای بیماران مبتلا به ورم مفاصل و سنگ‌های کلیه و مثانه مناسب نیست.

سه شنبه 21/4/1390 - 16:46
مهدویت

کرامات امام زمان علیه السلام-1
در این بخش قضایای کسانی
نقل شده است که امام زمان علیه السلام

را در حالت مشاهده و مکاشفه زیارت کرده اند.
تعریف مکاشفه و مشاهده:

حالتی است بین خواب و بیداری - نه آن که فقط قبل از خوابیدن باشد- و شخصی که مکاشفه برایش اتفاق می افتد چیزهایی را می بیند که مربوط به حواس ظاهری نیستند؛ بلکه به ادراکات روحی و معنوی او برمی گردند.
همان گونه که انسان وقتی خوابی می بیند، این دیدن و شنیدن در خواب، با چشم و گوش ظاهری نیست. فرقی که مکاشفه با خواب دارد این است که، شخص خواب، حواس ظاهری اش چیزی را درک نمی کنند؛ اما در مکاشفه، ضمن این که روح مشغول درک حقایق است، در همان زمان گوش ظاهری، صداهای اطراف را هم می شنود.
حال اگر روح با قدرت و تمرکز بیشتری عمل کند و در هنگام ادراک مطالب، چشم انسان نیز باز باشد این حالت را مشاهده می نامند.
این حالات غالباً نشان دهنده آن است که، شخص نسبت به چیزی که در مکاشفه یا مشاهده دیده است علاقه زیادی دارد و به خاطر انقطاع از دیگران و اطراف خود، چنین حالتی را به طور موقت یا دائم بدست آورده است.

مشاهدات
1.
نور امامت
شیخ محمد کوفی شوشتری فرمود:
«
حدود سال 1335، در شب هجدهم ماه مبارک رمضان قصد کردم به مسجد کوفه مشرف شوم و شب نوزدهم؛ یعنی شب ضربت خوردن حضرت امیرالمؤمنین
(
علیه السلام)، و شب بیست و یکم که شهادت ایشان است، را در آن جا بیتوته کنم و در این مسأله و حادثه بزرگ تفکر نمایم و عزادرای کنم.
نماز مغرب و عشاء را در مقام مشهور به مقام امیرالمؤمنین علیه السلام، به جا آوردم و برخاستم تا به گوشه ای از اطراف مسجد رفته و افطار کنم. افطارم در آن شب نان و خیار بود.
به طرف شرق مسجد به راه افتادم وقتی از طاق اول گذشتم و به طاق دوم رسیدم، دیدم بساطی فرش شده و شخصی عبا به خود پیچیده، بر آن فرش خوابیده است و شخص معمّمی در لباس اهل علم نزد او نشسته است. به او سلام کردم. جواب سلامم را داد و گفت:
بنشین
نشستم، سپس از حال تک تک علماء و فضلا سؤال نمود و من در جواب می گفتم: به خیر و عافیت است. شخصی که خوابیده بود کلمه ای به او گفت که من نفهمیدم و او هم دیگر سؤالی نکرد.
پرسیدم: این شخص کیست که خوابیده است؟
گفت: ایشان سید عالم است. ( سرور تمام مخلوقات است )
جمله او را سنگین دانستم و گمان کردم که می خواهد این شخص را بدون جهت بزرگ شمارد. با خود گفتم سید عالم، آن حجت منتظر علیه السلام است؛ لذا گفتم:
این سید، عالم است. ( این آقا شخص دانشمندی است )
گفت: نه، ایشان سید عالم است.
ساکت شدم و از کلام او متحیر گشتم و از این که می دیدم در آن شب تاریک، نور بر دیوارها ساطع است، مثل این که چراغهایی روشن باشد، با این که اول شب بود، در حیرت بودم ولی با وجود این موضوع و همچنین با وجود کلام آن شخص که می گوید ایشان سید عالم است، باز ملتفت نشدم.
در این هنگام شخصی که خوابیده بود، آب خواست؛ دیدم مردی در حالی که در دستش کاسه آبی بود، ظاهر شد و به طرف ما آمد ظرف آب را به او داد و ایشان آشامید و بقیه اش را به من داد گفتم: تشنه نیستم. آن شخص کاسه را گرفت و همین که چند قدمی رفت، غایب شد.
من هم برای نماز خواندن در مقام، و تفکر در مصیبت عظمای امیرالمؤمنین علیه السلام برخاستم که بروم آن شخص از قصد من سؤال کرد من هم جوابش را دادم. او مرا تشویق و اکرام نمود و برایم دعا کرد.
به مقام آمدم و چند رکعت نماز خواندم؛ اما کسالت و خواب بر من غالب شد؛ لذا خوابیدم و وقتی بیدار شدم که دیدم هوا روشن است. خود را به خاطر فوت شدن عبادت و کسالتم سرزنش نمودم و می گفتم امشب که باید در مصیبت امیرالمؤمنین علیه السلام محزون باشم، چرا خوابیدم آن هم در چنین جایی و در حالی که تمام بهره من، در بیداری و در این مقام بود.
ولی در آن جا دیدم جمعی دو صف ترتیب داده و نماز می خواندند و یک نفر هم امام جماعت ایشان بود.
یکی از آن جمع گفت: این جوان را با خود ببرید.
امام جماعت فرمود: او دو امتحان در پیش دارد: یکی در سال چهل و دیگری در سال هفتاد.
در این جا من برای گرفتن وضو به خارج مسجد رفتم و وقتی برگشتم، دیدم هوا تاریک است و اثری از آن جماعت نیست.
تازه متوجه شدم که آن سیدی که خوابیده بود، همان حجت منتظر، امام عصر روحی فداه بوده است و نوری که بر دیوارها ساطع می شد، نور امامت بود و حضرت، امام جماعت آن عده بوده اند و هوا هم به خاطر آن نور، روشن شده بود. و باز معلوم شد که آن جمعیت، خواص حضرت بوده اند و آب آوردن و برگشتن آن شخص، از معجزات حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بوده است. »
2.
نافله، جامعه، عاشورا!
حاج سید احمد رشتی می فرماید:
«
در سال 1280، به قصد حج بیت الله الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاج صفرعلی تاجر تبریزی منزل کردم؛ اما چون قافله ای نبود، متحیر ماندم تا آن که حاج جبار جلودار سدهی اصفهانی برای طرابوزن (از شهرهای ترکیه) بار برداشت.
من هم به تنهایی از او حیوانی کرایه کرده و رفتم. وقتی به منزل اول رسیدیم، سه نفر دیگر به تشویق حاج صفرعلی به من ملحق شدند: یکی حاج ملا باقر تبریزی، دیگری حاج سید حسین تاجر تبریزی و سومی حاجی علی نام داشت که خدمت می کرد که به اتفاق روانه شدیم. به ارزنة الروم ( شهری تجاری و صنعتی در شرق ترکیه ) رسیدیم و از آن جا عازم طرابوزن شدیم.
در یکی از منازل بین این دو شهر، حاج جبار جلودار آمد و گفت: منزلی که فردا در پیش داریم مخوف است امشب زودتر حرکت کنید که به همراه قافله باشید. این مطلب را به خاطر آن می گفت که ما در سایر منازل، غالباً با فاصله ای پشت سر قافله راه می رفتیم. لذا حدود سه ساعت پیش از اذان صبح، حرکت کردیم. حدود نیم فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که ناگاه هوا دگرگون شد و برف باریدن گرفت به طوری که هر کدام از رفقا، سر خود را پوشاندند و به سرعت رفتند؛ اما من هر قدر تلاش کردم نتوانستم به آنها برسم و در آن جا تنها ماندم.
از اسب پیاده شدم و در کنار راه نشستم. خیلی مضطرب بودم؛ چون حدود ششصد تومان برای مخارج سفر همراه داشتم و ممکن بود راهزن یا دزدی پیدا شود و مرا به خاطر آنها از بین ببرد. بعد از تأمل و تفکر، با خود گفتم: تا صبح همین جا می مانم بعد به منزل قبلی برگشته، چند محافظ همراه خود می آورم و به قافله ملحق می شوم.
در همان حال ناگاه باغی مقابل خود دیدم و در آن باغ باغبانی که در دست بیلی داشت، مشاهده می شد. او بر درختها می زد که برف آنها بریزد. پیش آمد و نزدیک من ایستاد و فرمود: تو کیستی؟
عرض کردم: رفقایم رفته و من مانده و راه را گم کرده ام.
فرمود: نافله شب بخوان تا راه را پیدا کنی.
مشغول نافله شب شدم. بعد از تهجد (نماز شب)، دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟
گفتم: والله، راه را بلد نیستم.
فرمود: جامعه ( زیارت جامعه کبیره – مفاتیح الجنان ) بخوان تا راه را پیدا کنی.
من جامعه را از حفظ نداشتم و الان هم از حفظ نیستم با آن مکرر به زیارت عتبات مشرف شده ام. از جای برخاستم و زیارت جامعه را از حفظ خواندم.
باز آن شخص آمد و فرمود: نرفتی؟ بی اختیار گریه ام گرفت و گفتم: همین جا هستم چون راه را بلد نیستم. فرمود عاشورا بخوان. من زیارت عاشورا را از حفظ نداشتم و الان هم حفظ نیستم در عین حال برخواستم و مشغول زیارت عاشورا از حفظ شدم، و تمام لعن و سلام ها و دعای علقمه را خواندم.
دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی؟
گفتم: نه، تا صبح همین جا هستم. فرمود: الان تو را به قافله می رسانم. ایشان رفت و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد. فرمود: پشت سر من بر الاغم سوار شو.
سوار شدم و اسب خود را کشیدم اما حیوان حرکت نکرد.
فرمود: دهنه اسب را به من بده.
ایشان بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت و به راه افتاد و اسب کاملاً آرام می آمد و ایشان را اطاعت می نمود بعد آن بزرگوار دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود:
شما چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله.
باز فرمود: شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.
بعد فرمود: شما چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.

در زمان طی مسافت، مسیری دایره ای را پیمودیم ناگاه برگشت و فرمود: اینها رفقای شما هستند.
دیدم رفقا کنار نهر آبی پیاده شده، مشغول وضو برای نماز صبح بودند.
از الاغ پیاده شدم تا سوار اسب خود شوم، نتوانستم. آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار نمود و سر اسب را به سمت رفقا برگرداند. من در آن حال به فکر افتادم این شخص که بود که به زبان فارسی صحبت می کرد در حالی که این طرفها زبانی جز ترکی و مذهبی جز مذهب عیسوی وجود ندارد! تازه چطور به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید.
به خاطر همین فکرها پشت سرم را نگاه کردم؛ اما کسی را ندیدم و از ایشان اثری نیافتم. و بعد از این جریان به رفقای خود ملحق شدم. »
3.
مهمترین آیه در مورد موعظه!
محدث جلیل، شیخ یوسف بحرانی(ره) در حالات شیخ ابراهیم قطیفی ( معاصر محقق ثانی ) نقل فرموده است:
«
حضرت بقیة الله ارواحنا فداه به منزل شیخ ابراهیم، در صورت مردی که او را می شناخت، وارد شدند و از او سؤال کردند:
کدام آیه از آیات قرآنی درباره موعظه از همه مهمتر است؟
شیخ عرض کرد:
آیه « انّ الذین یلحدون فی آیاتنا لایخفون علینا افمن یلقی فی النّار خیر امّن یأتی آمنا یوم القیامه اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصیر. سوره فصلت 40 »
فرمودند: راست گفتی ای شیخ.
آنگاه از نزد او خارج شدند.
شیخ از اهل بیت خود پرسید: فلانی رفت یا هنوز نرفته است؟
گفتند: ما کسی را ندیدیم که داخل شده باشد و کسی را هم ندیده ایم که خارج شود. »
4.
شیعه شدن اهالی همدان
احمد بن فارس ادیب می گوید:
«
اهل همدان همه شیعه اند. از علت آن پرسیدم. گفتند: جدّ ما، سالی به مکه مشرف شد و جریانی از سفر خود برای ما نقل کرد. او می گفت:
پس از اعمال حج، در بازگشت، چند منزلی که راه پیمودم در یکی از منازل از سواری، خسته شدم؛ لذا مقداری پیاده حرکت کردم؛ ولی باز خسته شدم با خود گفتم: کمی می خوابم و خستگی راه را از تن بیرون می کنم، بعد خود را به قافله می رسانم.
پس خوابیدم؛ اما خواب مرا ربود، به طوری که همه کاروانیان از کنارم رد شدند و من بیدار نشدم، مگر از حرارت آفتاب. برخاستم اما کسی را ندیدم. وحشت زیادی به من رو آورد. آخرالامر چاره ای ندیدم، جز آن که بر خدای مهربان توکل کرده و حرکت کنم. چند قدمی راه رفتم ناگاه به زمینی رسیدم که بسیار سبز و خرم بود به طوری که گویا تازه باران در آن باریده باشد.
خاک بسیار خوبی داشت. در وسط آن زمین، قصری از دور نمایان بود. رو به آن قصر رفته و چون به در آن رسیدم دو خادم سفیدروی دیدم سلام کردم و آنها جواب خوبی به من دادند و گفتند: بنشین که خدای تعالی برای تو خیری خواسته است.
یکی از آن دو نفر بلند شد و داخل قصر گردید. بعد از لحظاتی برگشت و گفت: برخیز و داخل شو؛
چون داخل شدم، دیدم قصری است که هرگز مثل آن به چشمم نخورده است. در یکی از اتاقهای قصر، خادم، پرده ای از جلوی در بلند کرد، مشاهده کردم که جوانی در وسط اتاق نشسته و شمشیر بسیار درازی بالای سر ا و از سقف آویخته و گویا نوک آن به سر ایشان چسبیده باشد.
آن جوان بزرگوار مثل ماه شب چهارده بود. سلام کردم در نهایت لطف و ملایمت جوابم دادند بعد از آن فرمودند: آیا مرا شناختی؟ عرض کردم: به خدا قسم نه.
فرمود: منم قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم که در آخرالزمان با همین شمشیر خروج و زمین را پر از عدالت می کنم.
من خود را بر زمین انداخته و صورتم را به خاک مالیدم. حضرت فرمودند:
نکن سر خود را بالا بیاور. تو از مردم همدانی؟
عرض کردم: بلی.
فرمودند: می خواهی به شهر خود برسی؟
گفتم: بلی و می خواهم اهل دیار خود را به آنچه خداوند متعال به من کرامت کرده، بشارت دهم.
حضرت به خادمی اشاره کرده و کیسه ای به من دادند. خادم دست مرا گرفت و چند قدمی با هم رفتیم دیدم درختان و سایه دیوار و ساختمان مناره مسجدی نمایان شد.
از من پرسید: این جا را می شناسی؟
گفتم: ظاهراً اسدآباد که نزدیک شهر همدان است، می باشد. گفت: بلی، همان جا است؛ برو به سلامت.
آمدم و وارد اسد آباد شدم. اهل و عیال خود را جمع کرده و آنها را به این کرامت بشارت دادم.
آن کیسه ای که به من داده بودند چهل یا پنجاه اشرفی داشت و مادامی که در آن، اشرفی وجود داشت چیزهایی به چشم خود دیدیم. به همین دلیل اهل شهر همدان همگی شیعه شدند. »
5.
رویت حضرت در سرداب غیبت
عالم ربانی و عارف صمدانی، حاج میرزا مقیم قزوینی فرمود:
«
قصد کردم چله ای در سرداب غیبت باشم و در اوقات خلوت خود، به آن جا مشرف می شدم. نزدیک تمام شدن چله، روزی به سبب بعضی عوارض، کدورتی پیدا کردم. با دلی گرفته و قلبی شکسته به آن جا مشرف و مشغول نماز و اوراد مخصوص شدم.
ناگهان بین خواب و بیداری، دیدم سرداب مطهر مملو از بوی عطر و عنبر گردید. چشم باز نمودم دیدم، سید جلیلی با عمامه سبز از سراب شش ضلعی که قبل از خود سرداب مقدس است وارد شد و آرام آرام قدم برمی دارد، تا داخل صفـّه گردید.
من چنان بی خود شدم که قادر بر حرکت دادن هیچ عضوی از اعضای خود نبودم جز آن که چشمم باز بود و جمال آن منبع انوار را مشاهده می نمودم.
پس از مدتی با همان وقار و سکینه ای که وارد محل مذکور شد، نماز خواند و بعد از نماز با همان حالت اطمینان روانه گردید و من به همان شکل از خود بی خبر بودم.
وقتی از سرداب اصلی داخل سرداب اولی شدند، به خود آمدم برخاستم و گفتم: یقیناً هنوز بالا نرفته اند. با کمال سرعت دویدم؛ ولی کسی را ندیدم. از پله ها بالا رفتم، ابداً اثری نبود. گفتم: حتماً اشتباه کرده ام و هنوز در سرداب تشریف دارند دویدم و همه جا حتی مسجد زنها را جستجو کردم؛ ولی چیزی ندیدم.
ضمن این که به مجرد غایب شدن ایشان، آن بوی مشک و عنبر هم از مشامم محو گردید.
با کمال گرفتگی و زاری نشستم و به نفس بی قابلیت خود عتاب و خطاب زیادی کردم ولکن چه سود با این بی لیاقتی. »
6.
سلطانِ سلاطین!
شیخ محمد طاهر نجفی سالها خادم مسجد کوفه بود و با خانواده خود در همان جا منزل داشت و اکثر اهل علم نجف که به آن جا مشرف می شدند، او را می شناسند و تاکنون چیزی جز حسن و صلاح از او نقل نکرده اند و ایشان از هر دو چشم نابینا اشد . او می گفت:
«
هفت یا هشت سال قبل، به علت نیامدن زوّار و جنگ بین دو طایفه در نجف اشرف، که باعث قطع تردد اهل علم به آن جا شد، زندگانی بر من تلخ گشت؛ چون راه درآمد من منحصر به این دو دسته ( زوار و اهل علم ) بود؛ به طوری که اگر آنها نمی آمدند، زندگی ام نمی چرخید.
با این حال و با کثرت عیال خود و بعضی از ایتام، که سرپرستی آنها با من بود، شب جمعه ای هیچ غذایی نداشتیم و بچه ها از گرسنگی ناله می کردند. بسیار دلتنگ شدم.
من غالباً به بعضی از اوراد و ختوم مشغول بودم. در آن شب که بدی حال به نهایت خود رسیده بود، رو به قبله، میان محل سفینه ( معروف به جای تنور ) و دکة القضاء ( جایی که امیرالمؤمنین علیه السلام برای قضاوت می نشسته اند ) نشسته بودم و شکایات حال خود را به خدای متعال می نمودم و اظهار می کردم که خدایا به همین حالت فقر و پریشانی راضی هستم.
و باز عرض کردم: چیزی بهتر از آن نیست که چهره مبارک سید و مولای عزیزم را به من نشان دهی و دیگر هیچ نمی خواهم.
ناگهان خود را سر پا دیدم که در یک دستم سجاده ای سفید و دست دیگرم در دست جوان جلیل القدری که آثار هیبت و جلال از او ظاهر است، قرار داشت. ایشان لباس نفیسی مایل به سیاه در برداشت.
من ظاهربین، خیال کردم که یکی از سلاطین است؛ اما عمامه به سر مبارک داشت و نزدیک او شخص دیگری بود که لباس سفیدی به تن کرده بود. با این حالت به سمت دکه ای که نزدیک محراب است به راه افتادیم وقتی به آن جا رسیدیم، آن شخص جلیل که دست من در دست او بود فرمود:
یا طاهر افرش السجاده. ( ای طاهر سجاده را فرش کن.)
آن را پهن نمودم دیدم سفید است و می درخشد و با خط درخشان چیزی بر آن نوشته شده بود ولی جنس آن را تشخیص ندادم. من با ملاحظه انحرافی که در قبله مسجد بود، سجاده را رو به قبله فرش کردم.
فرمود: چطور سجاده را پهن کردی؟
من از هیبت آن جناب از خود بی خود شدم و از شدت حواس پرتی گفتم: فرشتها بالطول و العرض ( سجاده را به طول و عرض پهن نمودم. )
فرمود: این عبارت را از کجا گرفته ای؟ گفتم: این کلام از زیارتی است که با آن، حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف را زیارت می کنند.
در روی من تبسم کرد و فرمود: اندکی فهم داری.
بعد هم بر آن سجاده ایستاد و برای نماز تکبیر گفت و پیوسته نور عظمت او زیاد می شد به طوری که نظر بر روی مبارک ایشان ممکن نبود. آن شخص دیگر، به فاصله چهار وجب پشت سر ایشان ایستاد.
هر دو نماز خواندند و من روبروی ایشان ایستاده بودم. ناگهان در دلم راجع به او چیزی افتاد و فهمیدم ایشان از آن اشخاصی که من خیال کرده ام، نیست. وقتی از نماز فارغ شدند، حضرتش را دیگر در آن جا ندیدم اما مشاهده کردم که آن بزرگوار روی یک کرسی حدود دو متری که سقف هم داشت، نشسته اند و آن قدر نورانی بودند که چشم را خیره می کرد. از همان جا فرمودند:
«
ای طاهر احتمال می دهی من کدام سلطان از این سلاطین باشم؟ »
عرض کردم: مولای من، شما سلطان سلاطینید و سید عالمید و از این سلاطین معمولی نیستید.
فرمود:
«
ای طاهر به مقصد خود رسیدی دیگر چه می خواهی؟ آیا ما شما را هر روز رعایت نمی کنیم؟ آیا اعمال شما بر ما عرضه نمی شود؟ »
بعد هم وعده گشایش از تنگدستی را به من دادند. در همین لحظه شخصی که او را می شناختم و کردار زشتی داشت از طرف صحن مسلم وارد مسجد شد. آثار غضب بر آن جناب ظاهر و روی مبارک را به طرف او کرد و رگ هاشمی در پیشانیش پدیدار شد و فرمود:
«
ای فلان، کجا فرار می کنی؟ آیا زمین و آسمان از آن ما نیست و در احکام و دستورات ما جاری نمی شود؟ تو چاره ای جز آن که زیر دست ما باشی، نداری؟»
آنگاه به من توجه کرد و تبسم نمود و فرمود:
ای طاهر به مراد خود رسیدی؛ دیگر چه می خواهی؟
به خاطر هیبت آن جناب و حیرتی که از جلال و عظمت او به من دست داد، نتوانستم سخنی بگویم. باز ایشان سخن خود را تکرار فرمودند؛ اما شدت حال من به وصف نمی آمد. لذا نتوانستم جوابی بدهم و سؤالی از حضرتش بنمایم. و در این جا به فاصله چشم برهم زدنی نگذ شت که ناگهان خود را در میان مسجد، تنها دیدم. به طرف مشرق نگاه کردم، دیدم فجر طلوع کرده است.
شیخ طاهر گفت: با آن که چند سال است که کور شده ام و بسیاری از راه های کسب درآمد بر من بسته شده، که یکی از آنها خدمت علماء و طلابی بود که به کوفه مشرف می شدند؛ اما طبق وعده حضرت، از آن تاریخ تا به حال الحمدلله در امر زندگی گشایش شده و هرگز به سختی و تنگی نیفتاده ام. »
7.
دلجویی حضرت از شیعیان
حاج میر سید علی سدهی می فرمود:
«
در مسافرت بودم و به مشهد مقدس رضوی علیه السلام می رفتم و دعا می کردم که شرفیاب محضر مقدس امام عصر ارواحنا فداه شوم. همان وقتها یک صدای غیبی به گوشم رسید که وعده تشرف به محضر حضرت را در لیلة التسمیه دادند.
در مراجعت، در منزل خاتون آباد مریض شدم. احساس کردم شخصی به عیادتم آمده و مدتی با من صحبت فرمود، که از سخنش لذت بردم. از حالم پرسید و در نهایت به من وعده شفا داد. پس از رفتنش سراغ او را از اطرافیان گرفتم گفتند: کسی به این جا نیامده است.
باز صدای غیبی را شنیدم که فرمود: مگر لیله التسمیه وعده ملاقات نبود؟ امشب هم همان شب است. »
8.
فروشنده غیبی!
شیخ محمد حسن مازندرانی حائری فرمود:
«
شبی، ساعت یازده میهمانی بر ما وارد شد و حال آن که در خانه هیچ چیز برای پذیرایی نداشتیم. با توکل بر خدای تعالی از خانه بیرون آمدم؛ ولی دیدم تمام دکانها بسته است. در بازار میگشتم که شاید مغازه ای باز باشد بالاخره به دکانی برخوردم که باز بود. سؤال کردم: برنج و روغن - و چیزهای دیگری که می خواستم - داری یا نه؟
گفت: هر چه می خواهی دارم.
من هم آنچه می خواستم خریدم و از کیفم پولی درآوردم که خرد کند و قیمت اجناس خود را بردارد بعد هم بقیه اش را بدهد.
گفت: بقیه را ندارم. فردا صبح بیا و ظرف روغن و کیسه ای را که در آن برنج است، بیاور تا پولت را خرد کنم.
به منزل آمدم و برای میهمان تهیه شام دیدم. او شام خورد و بعد هم خوابیدیم.
صبح که شد، ظرف روغن و کیسه برنج را با مبلغی که طلب داشت، برداشتم و به بازار رفتم. دیدم همان شخص در دکانش نشسته است.
ظرف روغن و کیسه برنج را به او دادم گفت: اینها چیست؟ گفتم: اینها همان است که دیشب از تو گرفتم.
انکار کرد و گفت: من دیشب ساعت نه در دکانم را بستم و اینها از من نیست حتماً اشتباه کرده ای. کیسه و ظرف را از من نگرفته ای.
کم کم اصرار کردم و قسمش دادم. قسم خورد که اینها از من نیست. دکان دیگری هم جنب دکان او نبود که برنج و روغن و امثال اینها در آن فروخته شود.
کم کم یقین کردم که او یا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف یا یکی از ملازمین دربار آن بزرگوار بوده است. »
9.
فریادرس شیعیان
عارف جلیل، سید محمد علی عراقی کوهرودی می فرماید:
«
سالی به زیارت ائمه عراق علیهم السلام مشرف شدم و ملا محمود عراقی(ره) را هم در نجف اشرف ملاقات نمودم. در همان سفر بعد از ورود به بعقوبه که در یک منزلی بغداد است با همراهان تصمیم گرفتیم که قبل از ورود به بغداد از راه علی آباد به سامرا رفته و پس از زیارت قبر عسکریین علیهما السلام به بغداد و کاظمین بازگردیدم؛ لذا یکی از اهالی بعقوبه را به عنوان راهنما گرفته، روانه سامرا شدیم.
وقتی از علی آباد و جزانیه گذشتیم، بین راه به نهری عریض و پر از آب رسیدیم. این نهر طوری بود که عبور از مسیر معمولی آن خیلی وقتها منجر به غرق می شد ولی به ناچار زوار وارد نهر شده عبور می کردند.
اتفاقاً یکی از زوار، زنی بود که بر قاطری سوار بود. در اثنای عبور پای قاطرش از معبر لغزید و شاید هم از مسیر خارج شد و توی گودالی که در آب بود، افتاد و در آب فرو رفت. زن هم به دنبال حیوان در نهر آب فرو رفت.
حیوان اگرچه توانست خود را با شنا کردن حفظ کند و از زیر آب بیرون بیاید؛ اما چون بارش زیاد و بعلاوه آب هم در بار و اثاثیه اش رفته بود و از طرفی جریان نهر تند و روان بود؛ لذا پاهایش بر زمین قرار نمی گرفت و نتوانست خود را نگه دارد و شدیداً مضطرب بود.
در این جا آن زن بیچاره، صدای خود را به استغاثه یا صاحب الزمان، یا صاحب الزمان بلند کرد؛ همان طوری که رسم زوار است.
با دیدن این حادثه، سوار حیوان خود شدم و با عجله داخل آب شدم که شاید بتوانم کاری انجام دهم. سایر زوار هم مشغول کار خود بودند و توجه و اعتنایی نداشتند. ناگاه شخصی را مشاهده کردم که جلوی من و عقب حیوان آن زن، روی آب حرکت می کند یعنی مثل این که بر زمین سخت راه می رفت به طوری که پاهای او در آب فرو نمی رفت و بلکه به نظر می رسید که اثر رطوبتی هم از آب در پا و لباس و سایر اعضای ایشان نباشد. ایشان دست انداخت و زن و قاطر را گرفت و با سرعت از آب خارج کرد و آنها را کنار نهر گذاشت؛ به طوری که گویا آن زن جز آن که خود و مرکبش را کنار رودخانه دید، احساس چیز دیگری نکرد.
من هم بیشتر از آن که آن شخص را روی آب دیدم و به فریاد زن رسید و به سرعت او و حیوانش را با دراز کردن دست، در ساحل گذاشت، چیزی متوجه نشدم.
بعد از این واقعه هم حضرتش را ندیدم جز آن که در همان نگاه ایشان را با قامت معتدل و روی نورانی و بینی کشیده و سایر شمایل حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کردم و در آن حال، لااقل نود درصد اطمینان داشتم که حضرت هستند.
پس از مشاهده این موضوع، آن شمایل را در خاطر خود سپرده بودم و با یادآوری آن، خود را مسرور و خاطرم را تسلی می دادم تا آن که وارد نجف اشرف شدیم.
اتفاقاً روزی به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف و در حرم مطهر آن حضرت بودم. در بین زیارت چشمم به سمت بالای سر افتاد ناگاه همان شخص را در آن جا دیدم که ایستاده و مشغول سلام و یا دعا بود.
به طرف ایشان رفتم؛ اما ازدحام زوار مانع از آن شد که خود را سریعاً برسانم و گویا در اعضای خود هم یک سستی از حرکت و سرعت، احساس نمودم؛ به طوری که وقتی آن جا رسیدم، حضرتش را ندیدم. اطراف حرم و رواقها را گشتم؛ ولی اثری از آن سرور عالمیان نبود. ناامید و مأیوس برگشتم. »
مکاشفات
1.
صحیفه پربرکت
مرحوم ملا محمد تقی مجلسی(ره) می فرماید:
«
در اوایل بلوغ در پی کسب رضایت الهی بودم و همیشه به خاطر یاد او ناآرام بودم؛ تا آن که بین خواب و بیداری حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دیدم که در مسجد جامع قدیم اصفهان تشریف دارند.
به آن حضرت سلام کردم و خواستم پای مبارکشان را ببوسم؛ ولی نگذاشتند و رفتند. پس دست مبارک حضرت را بوسیدم و مشکلاتی که داشتم؛ از ایشان پرسیدم. یکی از آنها این بود که من در نماز وسوسه داشتم و همیشه با خود می گفتم اینها آن نمازی که از من خواسته اند، نیست لذا دائماً مشغول قضا کردن آنها بودم و به همین دلیل نماز شب خواندن برایم میسر نمی شد.
در این باره حکم را از استاد خود، شیخ بهایی(ره) پرسیدم. ایشان فرمود: یک نماز ظهر و عصر و مغرب را به قصد نماز شب بجا آور. من هم همین کار را می کردم. در این جا از حضرت حجت علیه السلام این موضوع را پرسیدم فرمودند:
«
نماز شب بخوان و کار قبلی را ترک کن. »
مسائل دیگری هم پرسیدم که یادم نیست. آنگاه عرض کردم: مولای جان، برای من امکان ندارد که همیشه به حضورتان مشرف شوم؛ لذا تقاضا دارم کتابی که همیشه به آن عمل کنم، عطا بفرمایید.
فرمودند: کتابی به تو عطا کردم و آن را به مولا محمد تاج داده ام؛ برو و آن را از او بگیر.
من در همان عالم مکاشفه آن شخص را می شناختم.
از در مسجد، خارج شدم و به سمت دار بطیخ (محله ای است در اصفهان) رفتم وقتی به آن جا رسیدم مولا محمد تاج مرا دید و گفت: حضرت صاحب الأمر علیه السلام تو را فرستاده اند؟
گفتم: آری. او از بغل خود کتاب کهنه ای بیرون آورد؛ آن را باز کردم و بوسیدم و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم و متوجه حضرت ولی عصر علیه السلام شدم. و در همین وقت به حال طبیعی برگشتم و دیدم کتاب در دست من نیست.
به خاطر از دست دادن کتاب، تا طلوع فجر مشغول تضرع و گریه و ناله بودم. بعد از نماز و تعقیب، به دلم افتاده بود که مولا محمد تاج، همان شیخ بهایی است و این که حضرت او را تاج نامیدند به خاطر معروفیت او در میان علما است؛ لذا به سراغ ایشان رفتم. وقتی به محل تدریس او رسیدم، دیدم مشغول مقابله صحیفه کامله (سجادیه) هستند.
ساعتی نشستم تا از کار مقابله فارغ شد. ظاهراً مشغول بحث و صحبت راجع به سند صحیفه سجادیه بودند؛ اما من متوجه این مطلب نبوده و گریه می کردم. نزد شیخ رفتم و خواب خود را به او گفتم و به خاطر از دست دادن کتاب گریه می کردم.
شیخ فرمود: به تو بشارت می دهم زیرا به علوم الهی و معارف یقینی خواهی رسید.
گرچه شیخ این مطلب را فرمود اما قلب من آرام نشد.
با حالت گریه و تفکر خارج شدم تا آن که به دلم افتاد به آن سمتی که در خواب دیده بودم، بروم. به آن جا رفتم وقتی به محله دار بطیخ که آن را در خواب دیده بودم، رسیدم، مرد صالحی را که اسمش آقا حسن تاج بود، دیدم همین که او را دیدم سلام کردم.
گفت: فلانی، کتابهای وقفی نزد من هست هر کس از طلاب که آنها را می گیرد به شروط وقف عمل نمی کند؛ ولی تو عمل می کنی. بیا و به این کتابها نگاهی بیانداز و هر کدام را احتیاج داری، بردار. با او به کتابخانه اش رفتم و اولین کتابی که ایشان به من داد، کتابی بود که در خواب دیده بودم؛ یعنی کتاب صحیفه سجادیه.
شروع به گریه و ناله کردم و گفتم: همین برای من کافی است و نمی دانم خواب را برای او گفتم یا نه. بعد از آن به نزد شیخ بهایی آمده و نسخه خودم را با نسخه ایشان تطبیق و مقابله کردم.
نسخه جناب شیخ مربوط به جدّ پدر او بود که ایشان از نسخه شهید اول و او هم از نسخه عمیدالرؤسا و ابن سکون برداشته بود. این دو بزرگوار صحیفه خود را با نسخه ابن ادریس بدون واسطه یا با یک واسطه اخذ کرده بودند و نسخه ای که حضرت صاحب الأمر علیه السلام به من عطا فرمودند، از خط شهید اول نوشته شده بود و حتی در مطالب حاشیه، کاملاً با هم موافقت داشتند.
بعد از مقابله و تطبیق نسخه خودم، مردم نزد من آمده و شروع به مقابله نمودند و به برکت حضرت حجت علیه السلام، صحیفه کامله (سجادیه) در شهرها مخصوصاً اصفهان مثل آفتاب ظاهر شد و در هر خانه ای از آن استفاده می شود، و خیلی از مردم صالح، و اهل دعا و حتی بسیاری از ایشان، مستجاب الدعوه شدند. و اینها همه آثار معجزاتی از حضرت صاحب الامر علیه السلام است و آنچه خدای متعال از برکات صحیفه سجادیه به من عنایت فرمود، نمی توانم به شمار آورم. »
2.
شفای کاتب
کاتب و نسخه نویس کتاب شریف العبقری الحسان، جناب محمد علی حائری، می نویسد:
«
هنگامی که مشغول نوشتن این کتاب بودم و تقریباً دو ثلث آن تمام شده بود، در ماه صفر خود و همسر و طفل یک ساله و مادر و برادرم یکباره به مرض حصبه (تیفوئید) مبتلا شدیم و در یک اتاق در بستر افتاده بودیم.
زنی سالخورده پرستار همه ما بود. حال من در نهایت سختی بود و نزدیک به مردن رسیدم. ابداً همّ و غمی در دنیا نداشتم جز آن که با خود می گفتم: دو ثلث این کتاب شریف را با زحمات زیادی نوشته ام حال که از دنیا می روم به امضا و اسم دیگری، تمام خواهد شد. تا این که یک روز در بحبوحه مرض و نهایت ضعف و بیهوشی که همه از ادامه حیات من قطع امید کرده بودند، توسلی قلبی به ساحت مقدس فریادرس حقیقی، حضرت ولی عصر و ناموس دهر ارواحنا فداه نمودم و در همان حال مرض و شدت، عرض کردم: آقا جان! ای امام زمان، راضی نشوید که زحمات نوشتن این کتاب به اسم و امضای دیگری تمام شود.
در همان لحظه ناگاه دیدم همان طوری که مرا رو به قبله خوابانده بودند، از آن دری که به حیاط خانه باز می شود و از آن جا تا کف حیاط، خیلی عمیق است و راه پله ندارد، نیم تنه سید بزرگواری که چند سال قبل در مسجد گوهرشاد امامت جماعت داشتند، ظاهر شد؛ نظر مشفقانه ای به من نمودند و با سر مبارک اشاره ای به راست و چپ فرمودند مثل اشخاصی که با اشاره از حال یکدیگر می پرسند؛ یعنی حالت چطور است؟
من از جواب دادن عاجز بودم؛ فقط دو دست خود را به این طرف و آن طرف خود باز کردم؛ یعنی همین طور که می بینید. نه ایشان حرفی زدند و نه بنده توانستم چیزی بگویم. آنگاه سر مبارک خود را دو سه مرتبه حرکت دادند و با اشاره سه بار فرمودند: خوب می شوی.
فوراً برخاستم و نشستم اما کسی را ندیدم. از آن روز به بعد، کم کم کسالت خود و خانواده و والده و بردارم برطرف شد و بحمدلله موفق به نوشتن بقیه این کتاب گردیدم. »
3.
شرابِ طهور!
شیخ حر عاملی(ره) فرمود:
«
ده ساله بودم و به مرض سختی مبتلا شدم، به طوری که دوستان و آشنایان جمع شده و گریه می کردند و آماده عزادرای برای من شدند. آنها یقین داشتند که همان شب خواهم مرد.
همان شب در عالم بین خواب و بیداری (مکاشفه) پیامبر و دوازده امام علیهم السلام را زیارت کردم. بر ایشان سلام کردم و با یک یک آنها مصافحه نمودم. بین من و امام صادق علیه السلام سخنی گذشت، که در ذهنم نماند، جز آن که حضرت در حق من دعا کردند.
بعد بر حضرت صاحب الزمان علیه السلام سلام کردم و با ایشان مصافحه نمودم و گریستم و عرضه داشتم: مولای من، می ترسم که در این مرض بمیرم و اهداف علمی و عملی خود را بدست نیاورده باشم.
فرمودند: نترس؛ زیرا تو در این مرض نخواهی مرد؛ بلکه خداوند متعال تو را شفا می دهد و عمری طولانی خواهی داشت.
آنگاه قدحی را که در دست مبارکشان بود به دست من دادند. از آن آشامیدم و در همان لحظه شفا یافتم و مرض، کاملاً از من رفع شد و در بستر خود نشستم. خانواده و بستگان از این حالت من تعجب کردند! اما آنها را تا چند روز به آنچه دیده بودم، اطلاع ندادم. »
4.
بیعت با حضرت
شیخ محمد صالح بار فروشی می فرماید:
«
در سال 1325، در بارفروش مازندران (بابل فعلی) نزدیک طلوع فجر رو به قبله و به هیئت محتضر خوابیده بودم. وقتی از خواب بیدار شدم چشمم می دید و گوشم می شنید و ادراکات قلبی ام کاملاً فعال بودند؛ ولی هنوز بدنم خواب بود و نمی توانستم هیچ حرکتی داشته باشم. صحبت کردن هم برایم امکان نداشت.
در همان وقت دیدم قوسی از یک نور ضعیف بر تمام بدنم از سر پنجه پا به عرض دو وجب یا بیشتر سایه انداخته است و گویا تمام ذرات آن چشم هستند و با تمامی آنها اطراف را می توانستم ببینم. با خود فکر می کردم که این قوس نوری چیست و از کجا آمده است؟ و می خواهد چه کاری انجام دهد و به کجا برود؟ خیلی دوست داشتم که آن را بگیرم؛ اما هر چه خواستم حرکت کنم، اصلاً ممکن نبود.
تا چند لحظه به همین حالت بودم که ناگهان دیدم از دیوار قبله حیاط، که روبه روی ایوانی بود که من در آن خوابیده بودم، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه ظاهر شدند و در این که ایشان آن حضرت هستند هیچ شکی نداشتم. مثل آن که حضرت را می شناختم و می شناسم.
ایشان عمامه سیاهی؛ مانند عمامه های ایرانی که ژولیده هستند، بر سر، و قبای سفید تابستانی به تن کرده بودند. یقه قبا باز بود و سینه مبارک نمودار و هیچ مویی در آن دیده نمی شد. عبای نازک سیاهی از جنس شالهای عبایی بر دوش انداخته بودند. شباهت زیادی به سیدی هندی، به نام سید صاحب، که سالها در کربلا با من رفیق و مأنوس بود، داشتند.
حضرت مثل همان سید سبزه فام، مایل به زردی بودند در عین حال اصلاً شک نداشتم که ایشان بقیة الله علیه السلام هستند. در این جا متوجه نبودم که چرا از در خانه وارد نشده اند و چطور از دیوار سمت قبله بدون آن که بشکافد آمده اند؟
آن حضرت به آهستگی به طرف من تشریف آوردند و نزدیک بدنم ایستادند و دست خود را به طرف من دراز کردند و فرمودند: بیعت کن.
من با کمال شوق تلاش کردم برخیزم و بیعت کنم؛ اما بدنم به همان حالت اولیه بود یعنی هیچ تکانی نمی خورد؛ ولی بالاخره از شدت تقلایی که داشتم، بدنم به حرکت آمد و بیدار شدم و در همین لحظه دستم دراز شد و به دست مبارک آن حضرت رسید؛ به طوری که هنوز لذت تماس دستم را با دست ایشان در خود احساس می کنم.
در همان لحظه ای که دستم به دست حضرت رسید، قوس نور فوراً به بدنم برگشت، در حالی که تمام این حرکات و تقلا ها در یک لحظه انجام شده بود؛ اما دیگر کسی را ندیدم و آن جناب از نظرم ناپدید شد و متوجه شدم که قوس نور، روح خودم بوده است که هنوز کاملاً به بدن برنگشته بود. »
5.
نجات از شرّ دشمن
احمد بن محمد بن علی علوی حسینی مصری می گوید:
«
حاکم مصر نزد احمد بن طولون، از من سعایت (بدگویی) کرده بود؛ لذا همّ و غم شدیدی مرا در خود گرفت؛ به طوری که بر جان خود می ترسیدم. به همین جهت به قصد بیت الله الحرام از مصر خارج شدم و از آن جا به عراق رفته وارد کربلا شدم و به قبر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام پناه آوردم و از حضرتش امان طلبیدم و تا پانزده روز در آن مکان شریف بودم و دعا و زاری می نمودم.
تا آن که یک وقت در میان خواب و بیداری ناگاه مولای خود حضرت صاحب الزمان و ولیّ الرحمن علیه السلام را زیارت کردم. فرمودند:
امام حسین علیه السلام به تو می فرمایند: فرزند من، آیا از فلان کس ترسیده ای؟
عرض کردم: آری؛ چون قصد کشتن مرا دارد و به همین جهت به مولای خود پناه آورده ام تا از او شکایت کنم.
حضرت فرمودند: چرا خدا را به دعایی که پیامبران در شداید و فشارها خوانده و نجات یافته اند، نخوانده ای؟
عرض کردم: آن دعا کدام است؟
فرمودند: شب جمعه غسل کن و نماز شب بخوان و سجده شکر انجام بده. بعد این دعا را در حالی که بر سر زانو و سر انگشتان پاها نشسته ای، بخوان.
و خود حضرت آن دعا را برایم خواندند و پنج شب متوالی این کار را انجام می دادند تا از حفظ شدم. شب ششم شب جمعه بود و دیگر تشریف نیاوردند. من برخاستم و غسل نمودم و تغییر لباس دادم بعد نماز شب را به جای آورده و سجده شکر کردم. سپس بر سر زانو و انگشتان پا نشسته دعا را خواندم.
شب شنبه آن حضرت را در خواب دیدم؛ فرمودند:
دعایت مستجاب شد و دشمنت بعد از آن که دعا را خواندی پیش روی کسی که نزد او سعایت کرده بود (احمد بن طولون) به هلاکت رسید.
احمد بن علوی مصری می گوید: صبح امام حسین علیه السلام را وداع گفته به سوی مصر روانه شدم. وقتی به اردن رسیدم مردی از همسایگان مصری خود را دیدم، که از اهل ایمان و شیعه بود. او به من خبر داد که احمد بن طولون دشمن تو را دستگیر کرد و دستور داد سرش را از پشت گردن بریدند و بدن او را به نیل انداختند و این جریان در شب جمعه اتفاق افتاد.
بعد از تحقیق، معلوم شد این کار مقارن تمام شدن دعای من بوده است؛ همان گونه که مولایم به من خبرش را داده بودند.
سید بن طاووس(ره) این قضیه را با سند دیگر و اندک اختلافی نقل کرده است که: احمد بن علوی مصری می گوید:
«
در بازگشت، به مصر وقتی به یکی از منازل رسیدم ناگاه قاصدی از طرف اولاد خودم را دیدم. آن قاصد به همراه خود نامه ای به این مضمون داشت: آن مردی که از او فرار کردی، عده ای را به میهمانی دعوت کرد و برایشان سفره ای مهیا نمود.
میهمانان بعد از صرف غذا متفرق شدند و او هم شب خوابید در حالی که غلامانش در همان مکان حضور داشتند. صبحگاهان از وی هیچ صدا و اثری احساس نشد. لحاف را از صورتش برداشتند اما با کمال تعجب مشاهده کردند که سرش از قفا بریده و خونش جاری است. »

http://www.salehin.com

سه شنبه 21/4/1390 - 16:22
سلامت و بهداشت جامعه

اثرات و فواید روزه
روزه یگانه وسیله صحت و سلامت بدن و تقویت روح و تكمیل عقل و فكر انسان است و انسانها را از افعال زشت و رذیله باز می‌دارد. در مورد اهمیت روزه و فواید آن هم در آیات و روایات و كلام معصومین و سخن بزرگان دین جملات بسیاری آمده است و هم از نظر علم پزشكی فواید زیادی ثابت شده است، لذا در این مقاله بر آن شدیم كه فواید و اثرات آن را از دو جنبه دینی و پزشكی بررسی نماییم.

فواید روزه از نظر اسلام

گرسنگی برای كمال نفس و دستیابی به معرفت فواید بی‌شماری دارد. پیامبر اكرم (ص) می‌فرماید: به وسیله گرسنگی و تشنگی با نفس خویش مبارزه كنید كه پاداش آن همچون جهاد در راه خداست و هیچ عملی نزد خداوند بهتر از گرسنگی و تشنگی نیست، و نیز فرمود در قیامت كسی از همه برتر است كه گرسنگی او بیشتر و تفكر او درباره خداوند فزون‌تر باشد.

پیامبر اكرم (ص) در جای دیگر به یكی از اصحاب می‌فرمایند: اگر ممكن است، هنگام قبض روح توسط فرشته مرگ شكمت را گرسنه و جگرت را تشنه نگه‌دار، چرا كه بدینوسیله شرافت منازل آخرت را درك خواهی كرد و با ورود روح تو به عالم دیگر فرشتگان شاد و خشنود می‌گردند و خدای جبار بر تو درود خواهد فرستاد و نیز فرمودند: شكمهایتان را گرسنه بدارید شاید دلهای شما خداوند را مشاهده كند.

در حدیث معراج خطاب به پیامبر (ص) آمده است: ای احمد! آیا می‌دانی كه روزه چه نتایجی در بردارد؟ عرض كرد: خیر، فرمود: نتایج آن كم‌خوری و كم حرفی است ... سكوت موجب حكمت و حكمت موجب معرفت و معرفت موجب یقین است.

در این روایات و دهها روایت دیگر فواید و فضیلت گرسنگی و روزه‌داری مطرح شده است اما با مراجعه به كتب اخلاقی فوایدی معنوی و خاص برای روزه‌داری مطرح شده است كه عبارتند از:

* صفای نفس:

یكی از اثرات عجیب روزه صفای نفس است چرا كه پرخوری باعث می‌شود كه بخار مغز زیاد و چیزی شبیه مستی بر انسان عارض و قلب از فكر و سرعت انتقال سنگین شود. اما گرسنگی موجب صفا و رقت قلب می‌شود و آنرا برای استمرار فكر كه نتیجه آن معرفت است مهیا می‌كند و نوری محسوس برای شخص از آن آشكار می‌شود.

پیامبر اكرم (ص) می‌فرمایند: كسی كه خود را گرسنه بدارد فكر او بزرگ و با عظمت خواهد شد.

* خضوع و فروتنی:

انسانی كه پرخوری می‌كند به تندروی در كارها و شادمانی بیش از اندازه و معمول مبتلا می‌شود كه ریشه سركشی و طغیان است اما روزه‌داری و گسنگی موجب خضوع و فروتنی می‌گردد كه این مقدمه‌ای است برای تسلیم شدن در برابر پروردگار.

* فروكش كردن شهوات و خواسته‌ها (عفت و پاكدامنی)

از دیگر فواید روزه تأثیر آن در پاكدامنی و عفت است در انسان خواسته‌ها و شهواتی وجود دارد كه موجب صدور گناهان بزرگ می‌گردند. چون روزه‌دار مدتی نفس را از خواهشهای نفسانی منع می‌كند، تدریجاً حالت تصمیم و اراده در وجود او پدید می‌آید و می‌تواند از جمیع خواسته‌های خود كه احیاناً برای او زیانبخش است چشم بپوشد و حالت حیوانیت از او سلب و كم‌كم به حالت ملكوت و فرشتگان نزدیك می‌شود.

* امكان انجام عبادات

كم‌خوری و امساك از خوردن و آشامیدن نتایج سودمندی چون بی‌نیازی به تخلیه و تهیه خوراك و مبتلا نشدن به بیماریهای فراوان دارد چرا كه پرخوری منشأ امراض است و كسی كه از این امور به دور باشد می‌تواند به انجام همه عباداتی كه برای او مقرر كرده‌اند با سلامت كامل و فراغ بال بپردازد.

* كمك به فقرا و مساكین

از فواید دیگر روزه آن است كه وقتی انسان در اثر روزه گرفتن، گرسنه شد؛ طعم گرسنگی را می‌چشد و به حال گرسنگان آشنا می‌شود و در نتیجه شفقت و مهربانی اونسبت به همنوع خود تحریك می‌گردد و در فكر كمك به حال بینوایان و مستمندان خواهد افتاد.

* برطرف شدن خواب زیاد

خواب زیاد موجب از بین رفتن عمر و از دست رفتن فرصتهای زندگی می‌شود ولی گرسنگی باعث بیدار ماندن و در نتیجه رسیدن به خیرات فراوانی چون سحرخیزی و نمازشب و رسیدن به مقام محمود است.

* مبارزه با شیطان:

بالاخره گرسنگی بهترین راه برای دفاع از حملات شیطان است و غضب و شهوت را تسكین می‌دهد و شیطنت و درندگی را تخفیف می‌بخشد. لذا رسول خدا (ص) فرمودند: بدرستیكه شیطان در مجاری وجود بنی‌آدم مانند خون در رفت‌و‌آمد است پس راه را بر او به وسیله گرسنگی تنگ كنید.

فواید روزه از نظر پزشكی

بزرگان و پزشكان مسلمان و حتی غیرمسلمان هم در فواید طبی روزه كتابها نوشته و مقالات فراوانی را به چاپ رسانده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند كه هیچ دارویی برای بهبود مزاج انسان بهتر از روزه گرفتن نیست. زیرا پیامبر (ص) فرمود: معده خانه هر دردی است و بسیاری از مرضها ناشی از پرخوری می‌باشد و پرهیز كردن و كم‌خوردن سرآمد هر دارویی خواهد بود.

حكما گفته‌اند هفتاد و چند نوع از بیماری در اثر بی‌ملاحظگی در غذاها و زیاده‌روی در خوردن و آشامیدن است و بهترین راه جلوگیری از این امراض همانا امساك از خوردن و مخصوصا روزه گرفتن است.

با این مقدمه باید ذكر كنیم كه درباره فواید روزه‌داری از نظر علم پزشكی بحث‌های زیادی شده است و امروزه با پیشرفت تكنولوژی و تحقیقات وسیع و عمیق ثابت شده است كه روزه‌داری،در مجموع برای سلامت بدن ضروری است، و حتی در كشورهایی كه اعتقادی به این مسأله ندارند، پزشكان برای درمان بعضی از بیماران از رژیم غذایی "چند ساعت ناشتابودن" برای مدت محدودی استفاده می‌كنند. روزه‌داری در واقع یك استراحت كلی برای بدن و همانند خانه‌تكانی و غبارروبی و پاكسازی و نظافت كل سیستمهای بدن انسان است. همانطور كه قلب انسان لحظه‌ای كار می‌كند و لحظه‌ای استراحت، بدن انسان هم بعد از 11 ماه كار مداوم، نیاز به یك استراحت یك ماهه دارد.

امروزه علم پزشكی ثابت كرده است كه در رژیم غذایی روزه‌داری، چربیهای اضافه‌ بدن تحلیل می‌رود، چاقی بی‌رویه و مضر كاهش می‌یابد، فشار روی مفاصل كمر و اندامهای تحتانی كم و دستگاههای قلبی و عروقی و گوارشی تنظیم و تعدیل می‌شوند دستگاه دفاعی بدن نیز به حالت آماده باش درمی‌آید، تقویت و تنظیم می‌شود.

یكی از دستاوردهای مهم علم پزشكی نشان می‌دهد كه با روزه‌داری، موادی در بدن به وجود می‌آیند كه خیلی بیشتر از حد معمول است و این مواد نقش عمده‌ای در پیشگیری از عفونتهای میكروبی و ویروسی و از بین بردن سلولهای سرطانی دارند. چون در حالت عادی بسیاری از این میكروبها و ویروسها در بدن، به حالت نهفته و نیمه فعال قرار دارند و وقتی بدن انسان ضعیف می‌شود، آنها فعالیتهای شدیدی را شروع می‌كنند و شروع به تخریب می‌نمایند. با روزه‌داری مواد از بین برنده این موجودات مزاحم در بدن افزایش می‌یابد و شروع به حذف و نابودی آنها می‌نماید.

در واقع باید گفت روزه‌داری سبب پاكسازی كلی بدن می‌شود و انسان را آماده می‌سازد تا در مقابل بسیاری از خطرات و بیماری‌ها مصون بماند.

در این ماه، بدن تحت تأثیر فشارهای مختلف روحی و جسمی قرار می‌گیرد و به اصطلاح استرس‌های مختلفی به بدن وارد می‌شود و بدن عكس‌العمل‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهد. این در تنگنا قرارگرفتن و دچارمضیقه شدن و تحمل استرسهای مختلف، در واقع امتحان و محكی است برای انسان كه بنیه او خصوصا بنیه دفاعی‌اش چگونه است؟ در پاسخ به این سوال باید گفت كه: فقر و محرومیت غذایی كه در اثر روزه ماه مبارك رمضان ایجاد می‌شود، تأثیر بسیارمثبتی در تقویت قوای روحی وروانی دارد و به شخص اعتمادبه‌نفس و اطمینان می‌دهد تا در مقابل بسیاری از خطرات روحی ، جسمی و محرومیت‌ها مقاومت نماید و شخصی با ثبات و متكی به اراده به وجود آورد تا در مقابل استرس‌ها و فشارهای روحی و اجتماعی تاب وتوان كافی را به دست آورد و دست به رفتارهای نادرست وناهنجار نزند.

روزه اثرات زیادی بر روی اركان بدن دارد كه باید اطبا و پزشكان كتابها و مقاله‌ها در مورد آن بنویسند اما در یك كلام می‌توان گفت روزه، حلول تندرستی در بدن انسان می‌باشد.

ایرج یارمحمدی

سه شنبه 21/4/1390 - 16:20
سلامت و بهداشت جامعه

اثر روزه بر بیماران دیابتی نوع 1
روزه چه اثرات بدی می تواند بر سلامتی بیماران دیابتی نوع 1 داشته باشد؟

بیماران دیابتی كه معمولا برای درمان از تزریق انسولین یا قرص استفاده می‌كنند، تنها با تجویز پزشك و فقط در شرایطی كه در طول روز میزان قند خون خود را در حد طبیعی كنترل كنند، قادر به روزه‌داری هستند،

بیماران دیابتی انسولینی نمی‌توانند روزه بگیرند

انجمن دیابت ایران همزمان با فرا رسیدن ایام مبارك ماه رمضان اعلام كرد: بیماران دیابتی كه انسولین تزریق می‌كنند نمی‌توانند روزه بگیرند.

به گزارش سرویس «بهداشت و درمان» خبرگزاری دانشجویان ایران، در این اطلاعیه همچنین آمده است: حدود 4 میلیون نفر از جمعیت كشور به دیابت مبتلا هستند و حفظ مقدار قند خون در حد طبیعی (140-60

میلی گرم درصد) هدف درمان دیابت است زیرا افزایش دراز مدت قند خون، سبب بروز عوارض دیابت می‌شود كه در آن صورت، درمان دیابت بسیار پرهزینه و گاه غیر ممكن خواهد شد.

به طور كلی افراد ذیل قادر به روزه داری نخواهند بود:

افراد تحت درمان با انسولین:

از آنجا كه این افراد پی آمد تزریق انسولین، به دفعات نیز باید غذا میل كنند، لذا توصیه نمی‌شود روزه بگیرند، ایشان نمی‌توانند تزریق خود را حذف كنند. مگر در موارد خاص و آن هم زیر نظر پزشك.

افراد تحت درمان با داروهای خوراكی (قرص):

این افراد حتما باید با پزشك خود مشورت كنند و به طور كلی برای افرادی كه توانسته‌اند قند خون خود را به طور دائمی در حد طبیعی حفظ و كنترل كنند با حفظ شرایط زیر از نظر پزشكی روزه داری بلامانع است.

لازم است مدتی قبل از شروع ایام ماه مبارك رمضان، به طور آزمایشی، روزه‌داری را آغاز كنند و طی روز، به ترتیب زیر، قند خون خود را آزمایش نمایند:

- قبل از سحر (حداكثر 120 میلی گرم درصد)

- 2 ساعت بعد از سحر (حداكثر 160 میلی گرم درصد)

- بین ساعت 1 تا 3 بعدازظهر (كمتر از 70 میلی گرم درصد نباشد)

- قبل از افطار (حداكثر 120 میلی گرم درصد)

- 2 ساعت بعد از افطار (حداكثر 160 میلی گرم درصد)

در صورتی كه مقدار قند خون این افراد در محدوده مقادیرذكر شده در بالا قرار داشته باشد ایشان قادر خواهند بود روزه بگیرند كه در آن صورت باید هنگام افطار قبل از خوردن هر غذایی، قرص خود را میل كنند و پس از مدتی، شروع به خوردن غذا نمایند. هنگام سحر نیز باید مقدار دارو را تقریبا به نصف كاهش دهند و حتما 2 ساعت بعد از افطار و 2 ساعت بعد از خوردن سحری،‌ قند خون یا قند ادرار خود را آزمایش كنند.

علاوه بر این باید مقدار غذای افطار خود را نیز به 2 تا 3 وعده تقسیم و هنگام افطار از خوردن همه مواد غذایی در یك زمان جدا خودداری كنند. در هر حال نباید فراموش كنید كه طی روزه داری مقدار كالری روزانه باید به دو سوم مقدار معمول كاهش یابد یعنی یك سوم كمتر از حد معمول غذا میل شود

http://forum.pezeshki.info

سه شنبه 21/4/1390 - 16:18
اخبار

درباره روزه داری و بیماری
استاد دانشگاه
علوم پزشکی شیراز:
با روزه داری می توان بسیاری از بیماری ها را بهبود بخشید

خبرگزاری پانا: استاد دانشگاه علوم پزشکی شیراز گفت: با روزه داری می توان بسیاری از بیماری ها را بهبود بخشید و بعضی بیماریها را نیز به کلی معالجه کرد.
به گزارش خبرگزاری پانا به نقل از روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شیراز، در طب امروز و همچنین در متون پزشکی نقش معجزه آسای روزه داری در بسیاری از بیماریها ثابت شده و قابل انکار نیست، به گونه ای که پزشک نامی ایران، ابوعلی سینا، نیز در کتاب قانون خود به این مسئله اشاره کرده است.
دکتر اکبر اجرایی در این خصوص می گوید: علاوه بر تحقیقات علمی، در روایات اسلامی و توصیه های معصومین (ع) نیز به فواید جسمی و روحی روزه اشاره شده است.
وی اضافه کرد: برخی از پزشکان و متخصصان دریافته اند که خودداری از خوردن و آشامیدن عالی ترین روش درمانی در بیشتر بیماریهاست.
وی اختلالات گوارشی، فشار خون بالا، افزایش قند و چربی خون را از جمله بیماریهای معرفی می کند که روزه گرفتن در بهبود آنها موثر است.
دکتر اجرایی با اشاره به اینکه روزه موجب تناسب اندام و کاهش فشار بر عضلات سیستم اسکلتی بدن می شود، می افزاید: در بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله آلمان، سوئد و روسیه سالهای زیادی است که از روزه داری در جهت درمان بیماریها استفاده می شود.
این پزشک روزه داری را موجب سوخت و ساز غذاهای دریافتی مازاد و جلوگیری از افزایش وزن می داند و می گوید: در طول روزه داری بدن این امکان را پیدا می کند که با تخلیه چربی های اضافی و سایر عوامل آسیب رسان موجود در بدن از اثرات منفی انها جلوگیری کرده و با رفع چاقی از بروز تعداد زیادی از بیماریها جلوگیری نموده یا آنها را به تاخیر اندازد.
وی روزه داری را فرصت مناسبی برای اصلاح عادات بد غذایی مانند خوردن وعده های غذایی سنگین، زیاده خواری و مصرف بیش از حد مواد غذایی حاوی افزودنی می داند.
این پزشک می گوید: با کاهش میزان انرژی دریافتی روزانه در طول روزه داری نه تنها آسیبی به بدن نمی رسد، بلکه با دفع مواد زاید جمع شده در بدن همه سلولهای بدن جوان می شوند.
دکتر اجرایی تاکید نمود: آثار مثبت روزه داری بر جسم، زمانی تاثیر خود را بهتر نشان می دهد که روزه دار گرسنگی و خودداری از خوردن و آشامیدن خود را با زیاده روی در شب جبران نکند.
وی افزود: خوردن حجم زیاد غذا در ابتدای افطار و پس از آن موجب ایجاد فشار زیاد به دستگاه گوارش، سیستم کلیوی و قلب و عروق می شود که در نتیجه آن فرد احساس سنگینی و رخوت می کند که این حالت می تواند تا مدتها ادامه داشته باشد.
این پزشک تصریح می کند: روزه با وجود داشتن فواید فراوان، در مواردی مانند بیماران کلیوی که تحت درمان دیالیز هستند و یا بیماران مبتلا به اختلالات روانی حاد، مضر است، بنابراین افرادی که بیمار هستند باید با مشورت پزشک خود اقدام به روزه داری نمایند.
بیماری های گوارشی و روزه داری
رعایت بهداشت غذایی و خوردن غذای ساده و کم حجم در زمان افطار و سحر بهترین راه برای استفاده از ایام ماه مبارک رمضان است .
بازگشت غذا از معده به مری را که همراه با سوزش باشد ریفلاکس می گویند و افراد دارای ریفلاکس در صورت پر بودن شکمشان ، احساس سنگینی بیشتری دارند و ریفلاکس آنها بیشتر می شود لذا در ماه مبارک رمضان با امتناع از پرخوری و با کم خوردن غذا می توان این حالت را بهبود بخشید و روزه داران باید در هنگام افطار و سحر از پر خوری پرهیز کنند.
همچنین بعد از خوردن سحری چند ساعتی بیدار بمانند تا برگشت غذا اتفاق نیفتد.
افراد دارای زخم های فعال در معده یا اثنی عشر در صورت تحمل گرسنگی با ساعات زیاد ، احتمال دچار خونریزی در آنها بسیار زیاد است ، لذا این گونه افراد از روزه گرفتن خودداری کنند
افرادی که مشکل حادی ندارند و یا این که احساس سنگینی در معده می کنند توصیه می شود که حتما روزه بگیرند چون برای حال آنها خوب است .
یبوست و محدود شدن مصرف آب و ارتباط آن با روزه داری :
در صورت رعایت کردن درست مصرف میوه جات و سبزیجات یعنی از افطار تا سحر اگر این دو ماده غذایی را در برنامه غذایی خود قرار دهند می توان گفت که هیچ مشکلی این بیماران را تهدید نمی کند.
روزه داری و بیماری کولیت ( التهاب روده ) و کولون :
اگر این علائم در بیمار خیلی حاد باشد ، از گرفتن روزه خودداری کند و تا وقتی که این بیماری کنترل نشود نباید روزه بگیرد اما در صورت کنترل و درمان آن ، می توان با خیال آسوده به این فریضه الهی عمل کرد .دکتر احسانی گفت :در مورد کولیت های عصبی ، هیچ مانعی برای روزه گرفتن وجود ندارد.
چاقی و افزایش وزن علت اصلی این بیماری است که در صورت پایین آوردن وزن ، این حالت نیز بهبود می یابد ، لذا برای افراد دارای کبد چرب توصیه می شود که حتما روزه بگیرند و به نفع آنهاست به شرطی که بعد از افطار در خوردن شیرنی جات و تنقلات افراط نکنند و سعی در کم کردن وزن کنند.
در حالت های پیشرفته مانند سیروس که فرد با ضعف و بی حالی مواجه است ، روزه گرفتن برای آنها خوب نیست و ممکن بیماری آنها را تشدید کند.
اگر بیماری این گونه افراد کنترل شده باشد و مصرف دارویی افراد مبتلا منظم باشد ، روزه گرفتن برای این افراد مشکلی بوجود نمی آورد.
اختلال دفع صفرا در ایام ماه مبارک رمضان :
در روزه داری های خیلی طولانی این حالت با مشکل روبرو می شود لذا مبتلایان به این مشکل اگر قصد روزه را دارند باید برای مدت کوتاهی روزه بگیرند و یا اصلا نگیرند ولی در حالتهای معمولی مشکلی ندارد.
پس از ساعت ها خالی بودن معده نباید در هنگام افطار از غذاهای سنگین استفاده کرد و بهتر است از غذای ساده استفاده و از پر خوری اجتناب شود و تا می توان از میوه و سبزی استفاده کرد مخصوصا افراد دارای یبوست.
روزه داران بهتر است از خوردن غذاهای کم حجم و پر انرژی مانند بامیه و شیرینی جات اجتناب کنند.


سه شنبه 21/4/1390 - 16:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته