• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4115روز قبل
تاریخ
زادروز جورج سانتایانا؛ فلیسوف ماده‏گرا
جورج سانتایانا فلیسوف و نویسنده اسپانیایی در چنین روزی از سال ۱۸۶۳ میلادی متولد شد.
جورج سانتایانا شاعر، نویسنده و فیلسوف معروف اسپانیایى - امریکایى در تاریخ شانزدهم دسامبر سال ۱۸۶۳ میلادی در مادرید اسپانیا به‌دنیا آمد. وی در سن نُه سالگی به امریکا سفر کرد و در آن‏جا در دانشگاه هاروارد به تحصیل پرداخت. سانتایانا مدت‏‌ها در امریکا به‌تنهایى و ناراحتی می‌‏زیست و عاقبت در سال ۱۹۱۳م پس از اقامت ۳۱ ساله در امریکا، به برلین رفت.
وی در برلین، فلسفه یونان را فرا گرفت و سپس در کمبریج انگلستان، این مطالعات را ادامه داد. سانتایانا نهایتاً پس از چند سال تحقیق و تدریس، در ایتالیا اقامت گزید و دیرنشینی منزوی گردید. وی اگرچه شاعری بود که عالمانه می‌‏سرود اما به‌خاطر فلسفه، دست از شاعری برداشت.
هرچند وی به نظریه وحدت وجود اعتقادی نداشت و تأکید می‌‏کرد که خدایى وجود ندارد اما بر این عقیده بود که: «ادیان، قصه‏های زیبایى هستند، ایمان داشتن به خدا خوب است و نباید نسبت به افسانه‏های ادیان انتقاد نمود.» این عقاید، نتیجه دستگاه فلسفی نااستوار اوست، چرا که می‌‏خواست با چشم باز، خواب ببیند و از دنیا کناره‏گیری کند بدون آن‌که آن را دشمن بدارد.
سانتایانا یک ماتریالیست و ماده‏گرایى به تمام معناست که ماده را بنیان هستی و همه پدیده‏‌ها را محصول آن می‌‏داند. او به جاودانگی عقل ایمان دارد و گرچه فیلسوفی است مادی، اما تعریف کاملی از ماده که مبنای عقیده‏اش باشد، ندارد. سانتایانا در آثاری که در اواخر عمرش پدید آورد، تأثیر ایمان به ناشناختن در دنیای کاملاً مادی و زندگی بشری را مورد تأکید قرار داده است.
آثار او به‌علت وسعت نظر و استادی در نویسندگی، خوانندگان فراوانی داشته است که برخی از آن‏‌ها عبارت‌اند از: حیات عقل، قلمرو روح، قلمرو ماده و احساس زیبایى. کتاب‏های سانتایانا در زمان حیاتش، به غیر از «آخرین پیرایش‏گر» مقبولیتی نیافتند. روی هم رفته، او از گم‌نامی ادبی خویش اندوهگین بود.
سانتایانا می‌‏گفت: «حسن اندوه و حسرت آن است که، گذران است. طبیعت با دلخوشی احمقانه‏ای که زندگی نام دارد، ما را لحظه‏ای سرگرم می‌‏سازد و سپس به خواب فراموشی فرو می‌‏برد. پس بیایید از آن یک لحظه بیداری، بهترین استفاده را بکنیم. بدبختی‏های زودگذر آن را فراموش کنیم و شادی‏های زودگذر آن را غنیمت شماریم و سپاس بداریم. بالاخره، برای تولد و مرگ، راه چاره‏ای نیست جز آن‌که از حد فاصل این دو بهره بگیریم. ولی طوری بهره برگیریم که شادی ما مایه تلخ‏کامی همسایه‏مان نشود.»
سانتایانا در یکی از غزل‏های خود نوشته است: «بهشت آن است که آدمی با همه چیز در صلح و صفا باشد.» جورج سانتایانا سرانجام در ۲۵ سپتامبر ۱۹۵۲م در سن هشتاد و نُه سالگی درگذشت. فلسفه سانتایانا مخلوطی از فلسفه افلاطون و عقاید کاتولیکی است.
جمعه 25/9/1390 - 10:47
دانستنی های علمی

آیا می دانید تقریبا یک سوم وزن یک زن و یک دوم وزن یک مرد را ماهیچه تشکیل می دهد.

 

آیا می دانید ۳۰ برابر جمعیتی که امروزه بر روی کره زمین است در زیر خاک مدفون اند...

 

آیا می دانید با یک مداد می توان خطی به طول ۵۶ کیلومتر کشید.

 

آیا می دانید عقرب ها تنها موجوداتی هستند که اشعه رادیواکتیو تاثیری بر آنها ندارد.

 

آیا می دانید عقرب ها دو دشمن دارند که یکی از آن ها یک نوع سار و دیگری مگس است.

 

آیا می دانید شیشه به ظاهر جامد است ولی مایعی است که با سرعت بسیار کند حرکت می کند.

 

آیا می دانید اولین راه شوسه و زیرسازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد.

 

آیا می دانید نور می تواند در یک ثانیه ۷٫۵ دور، دور زمین بچرخد.

 

آیا می دانید اگر تمام رگ های خونی را در یک خط بگذاریم تقریبا ۹۷۰۰۰ کیلومتر می شود.

 

آیا می دانید سرعت صوت در فولاد ۱۴بار سریع تر از سرعت آن در هواست.

 

آیا می دانید وقتی مگس بر روی یک میله فولادی می نشیند به اندازه ۲میلیونیم میلیمتر خم می شود.

 

آیا می دانید فشار در مرکز خورشید تقریبا ۷۰۰ میلیون تن بر ۵/۴ مترمربع است.

 

آیا می دانید طول عمر مردم سوئد و ژاپن از دیگر ملل جهان بیشتر است.

 

آیا می دانید داغ ترین نقطه زمین در دالول اتیوپی است که دمای هوا در سایه ۹۴ درجه است.

 

آیا می دانید ۱ لیتر سرکه در زمستان سنگین تر از تابستان است.

 

آیا می دانید ۶۰ درصد از ماهواره های جهان، نظامی و ۴۰ درصد بقیه غیرنظامی است.

 

آیا می دانید در هر ثانیه ۵۰۰۰ بیلیون بیلیون الکترون به صفحه TV برخورد می کند تا تصویر را ایجاد کند.

 

آیا می دانید یک بیلیون برابر با میلیون ضرب در میلیون است.

 

آیا می دانید شانس شبیه بودن دو اثر انگشت ۱ به ۶۴ میلیارد است.

 

آیا می دانید یک گالن روغن سوخته، می تواند تقریبا ۱ میلیون گالن آب تمیز را آلوده کند.

 

آیا می دانید خوردن ۱ سیب اول صبح، بیشتر از قهوه باعث دورشدن خواب آلودگی می شود.

 

آیا می دانید قدیمی ترین آدامسی که جویده شده، متعلق به ۹۰۰۰ سال پیش بوده است.

 

آیا می دانید اسکیموها هم از یخچال استفاده می کنند، منتها برای محافظت غذا در مقابل یخ زدن.

 

آیا می دانید جویدن آدامس هنگام خردکردن پیاز مانع از اشک ریزی شما می شود.

 

آیا می دانید در ۴۰۰۰ سال قبل، هیچ حیوانی اهلی نبود.

 

آیا می دانید به طور متوسط روزانه ۱۲ نوزاد به خانواده ها اشتباه داده می شوند.

 

آیا می دانید هیچ کس نمی داند چرا صدای اردک ها اکو نمی شود.

 

آیا می دانید سس کچاپ در سال ۱۸۳۰ به عنوان یک دارو به فروش می رفته است.

 

آیا می دانید لئوناردو داوینچی ۱۰ سال طول کشید تا لب های مونالیزا را نقاشی کند.

 

آیا می دانید وقتی پاهایتان را آرام بالا بیاورید و به پشت بخوابید در ماسه فرو نمی روید.

 

آیا می دانید اکثر افراد در کمتر از ۷ دقیقه خوابشان می برد!

 

آیا می دانید یک انسان ۸ ثانیه بعد از قطع گردن هنوز به هوش است.

 

آیا می دانید سالی ۵۰۰ شهاب سنگ به زمین برخورد می کنند.

 

آیا می دانید خورشید روزی ۱۲۶۰۰۰ میلیارد اسب بخار انرژی به زمین می فرستد.

 

آیا می دانید کوچک ترین زمین فوتبال ساخته شده یک بیست هزارم یک تار مو است.

 

آیا می دانید با دویدن می توان مسافر زمان بود و کسری از ثانیه از دیگران بیشتر عمر کرد.

 

آیا می دانید ۵۶ درصد افرادی که چپ دست هستند، تایپیست اند.

 

آیا می دانید برای تولید ۱ لیتر بنزین ۲۳٫۵ تن گیاه در گذشته مدفون شده است.

 

آیا می دانید هر ۱ دقیقه نسل یک موجود زنده منقرض می شود.

 

آیا می دانید داوینچی با یک دست می نوشت و با دست دیگر نقاشی می کشید.

 

آیا می دانید گوش و بینی در تمام طول عمر رشد می کنند.

 

آیا می دانید آب دریا بهترین ماسک صورت است.

 

آیا می دانید در ساخت برج ایفل ۲٫۵ میلیون پیچ و مهره به کار رفته است.

 

آیا می دانید بینی انسان قادر به تشخیص ۱۰۰۰۰ نوع بوی مختلف است.

 

آیا می دانید انرژی که خورشید در ۱ ثانیه تولید می کند برای مصرف ۱ میلیون سال زمین کافی است.

 

آیا می دانید غیرممکن است که بتوانید با چشم باز عطسه کنید.

 

آیا می دانید ما در طول زندگیمان ۱۸ کیلو پوست می اندازیم.

 

آیا می دانید رنگ مورد علاقه ۸۰ درصد آمریکایی ها آبی است

جمعه 25/9/1390 - 10:46
سخنان ماندگار
  امام على(سلام الله علیه) : •

هیچ عملى مانند پژوهش نیست.

غررالحكم ودررالكم - ح 10483
جمعه 25/9/1390 - 10:46
آلبوم تصاویر

تبدیل صندلی چرخ دار معمولی به صندلی الکتریکی


بسیاری از افرادی که از صندلی های چرخ دار استفاده می کنند، نیازی به داشتن یک مدل گران قیمت الکتریکی ندارند. اما برای این افراد هم مواردی پیش می آید که می خواهد مسافت های طولانی را با صندلی شان طی کنند و در چنین شرایطی به صندلی الکتریکی نیاز دارند. حالا یک شرکت ژاپنی با طراحی گجتی که روی صندلی های معمولی نصب می شود، این امکان را به وجود آورده که صندلی های چرخ دار معمولی در صورت لزوم به یک صندلی چرخ دار الکتریکی تبدیل شوند.

 

طرح اولیه این محصول WHILL نام دارد و در نمایشگاه موتور توکیو 2011 معرفی شد. این وسیله دارای دو توپی دوار است که همانند دو قطب الکترونیکی به مرکز خارجی چرخ های صندلی چرخ دار معمولی متصل می شود. سیستم کنترلی حرکت و زاویه کاری قطب های این ماژول در اختیار کاربر این صندلی است. او می تواند به راحتی مسیر حرکت صندلی را به سمت دلخواه خود هدایت کند. بچرخد، به جلو حرکت کند و دور بزند.

 

هر کدام از این توپی ها دارای یک موتور الکتریکی 24 ولتی و یک باتری قابل شارژ لیتیمی است. عملکرد این مجموعه، صندلی چرخ دار را با سرعت 20 کیلومتر بر ساعت به جلو می برد و با یک بار شارژ، این صندلی قادر به طی مسافتی 30 کیلومتری است.

 

با وجود این گجت، افرادی که از صندلی چرخ دار استفاده می کنند می توانند یک جایگزین ارزان تر برای صندلی های برقی داشته باشند و هر زمان که نیاز باشد با نصب آن بر روی صندلی خودشان از آن استفاده کنند. این محصول فعلا به صورت آزمایشی در اختیار تعدادی از کاربران قرار داده شده تا مزایا و معایب آن بیشتر مورد بررسی قرار بگیرد.  10:50:38    2011-12-16

جمعه 25/9/1390 - 10:46
تاریخ
شكست ناپلئون در جنگ با روسیه
شكست ناپلئون بناپارت در جنگ با روسیه در چنین روزی از سال ۱۸۱۲ میلادی رقم خورد.
فرانسه در دوران امپراتوری ناپلئون بناپارت به بزرگ‏‌ترین قدرت اروپا و جهان مبدل شد. قلمرو امپراتوری ناپلئون، بخش اعظم اروپا را از ایتالیا و اسپانیا تا هلند و آلمان و لهستان فرا گرفت. ولی ناپلئون کشورگشا به این هم اکتفا نکرد و درصدد حمله به کشور پهناور روسیه برآمد.
در این میان، هرچند ناپلئون بناپارت در سال ۱۸۰۷م پیمان عدم تعرض به روسیه را امضا کرده بود اما به‏تدریج روابط این دو کشور تیره شد. درنتیجه، ناپلئون با بزرگ‏‌ترین ارتشی که تا آن زمان به جنگ برده بود، به روسیه حمله کرد. حمله‏ی ناپلئون بناپارت به روسیه در بیست و چهارم ژوئن سال ۱۸۱۲م، آغاز پایان اقتدار ناپلئون به‏شمار می‌‏آید.
سرعت پیشروی نیروهای فرانسوی در آغاز این حمله، حتی با وسائل و تجهیزات امروزی هم عجیب و باورنکردنی است. او فاصله‏ی مرزهای آن روز روسیه با لهستان تا مسکو را در کم‏‌تر از سه ماه پیمود و روز چهاردهم سپتامبر ۱۸۱۲م وارد مسکو شد. ناپلئون گمان می‌‏کرد که با فتح مسکو، تزار روسیه را به زانو درخواهد آورد و روسیه را به قلمرو امپراتوری خود خواهد افزود.
ولی فردای ورود سربازان فرانسوی به مسکو، شهر آتش گرفت و سربازان روسی که ضمن عقب‏نشینی شهر را آتش زده بودند، سپاه ناپلئون بناپارت را در مسکو بدون آذوقه گذاشتند، شدت آتش‏سوزی به‏حدی بود که سه چهارم شهر مسکو به‏کلی طعمه‏ی حریق شد و نابود گشت.
با فرارسیدن زمستان سخت روسیه و کمبود تدارکات و مواد غذایى، ناپلئون تصمیم گرفت از روسیه عقب‏نشینی کند ولی در بین راه، سرما و گرسنگی از یک طرف و حملات پی‏درپی نیروهای روسیه از طرف دیگر، صد‌ها هزار نفر از سربازان فرانسوی را از پای درآورد به‏طوری‏که از ۵۳۰ هزار نفر از ارتش ناپلئون، تنها ۳۰ هزار نفر به مبدأ حرکت خود بازگشتند.
این شکست، پایان اقتدار بناپارت را رقم زد و از آن پس در برابر اتحاد کشورهای مخالف خود، ناکام ماند. شکست سنگین ناپلئون در روسیه باعث شد تا وی در جنگ‏های بعدی نیز شکست بخورد. درواقع نقطه‏ی آغاز فروپاشی امپراتوری ناپلئون بناپارت، با شکست او در روسیه رقم خورد.
جمعه 25/9/1390 - 10:46
آلبوم تصاویر

 

 

 























جمعه 25/9/1390 - 10:46
تاریخ
زادروز اسکندر؛ جهان‌گشای خون‌ریز
اسکندر مقدونی پادشاه کشورگشا و سردار سفاک یونانی در چنین روزی از سال ۳۵۶ قبل از میلاد مسیح (ع) متولد شد.
اسکندر مقدونی فرزند فیلیپ مقدونی، پادشاه بزرگ و مقتدر یونان، در تاریخ شانزدهم دسامبر سال ۳۵۶ سال ۳۵۶ قبل از میلاد مسیح علیه‌السلام به‌دنیا آمد. اسکندر در سن شانزده سالگی ولی‏عهد کشور مقدونیه شد و دو سال پس از آن‌که در هجده سالگی مقام سرداری کشورش را به‌دست آورد، در بیست سالگی بر اریکه سلطنت تکیه زد.
او از دوران کودکی دارای جسارت و قوت اراده‏ای بی‏مانند بود و تحت تعالیم ارسطو، حکیم شهیر یونانی قرار گرفت. هرچند اسکندر، با فراست، دروس ارسطو را می‌‏آموخت اما با آراء و عقاید ارسطو درباره آزادی‏خواهی و دموکراسی مخالفت می‌‏کرد و معتقد بود که بهترین طرز حکومت،‌‌ همان حکومت فردی و استبدادی است.
اسکندر پس از به‌دست گرفتن قدرت و سرکوب شورش داخلی، با لشکر نیرومندی به سمت شرق یورش برد و وارد آسیای صغیر شد. او از آن پس سه بار با سلسله هخامنشیان در ایران جنگید و در هر سه بار آنان را شکست داد که به انقراض و فروپاشی هخامنشیان انجامید. وی سپس دستور داد کاخ شاهنشاهی ایران در پرسپولیس - موسوم به تخت‏ جمشید - را آتش بزنند و آن‏جا را غارت کنند.
اسکندر در این مسیر، شام و مصر و آسیای صغیر را به تصرف درآورد و خود را شاهنشاه ایران نیز نامید. در این زمان، امپراتوری اسکندر مقدونی از دریای اژه در ترکیه امروزی تا حوزه سند در شبه‌قاره هند و از صحرای لیبی در شمال افریقا تا دریای خزر در شمال ایران گسترده بود و بدین‌ترتیب، وی توانست در مدت ده سال بزرگ‏‌ترین امپراتوری عصر را تدارک ببیند.
با این حال، بر اثر تهاجم سپاهیان اسکندر زندگی و حقوق مردم به‌شدت آسیب دید و آزادی‏های مذهبی و اقتصادی رخت بربست. اسکندر در این میان، تنها به جهانگیری و جهانشاهی می‌‏اندیشید و برای رسیدن به این هدف از هرگونه قتل و غارت و از بین بردن آزادی ملت‏های مغلوب، ابایى نداشت. از سوی دیگر، سیاست‏های نظامی‏گری اسکندر و سردارانش، یونان و جامعه ایرانی را به انحطاط کشاند و دوره‏ای سخت را بر همگان تحمیل کرد.
اسکندر یکی از بزرگ‏‌ترین سرداران جهان بود و جوانی دلیر و متهور و در عین حال، سفاک و خون‌ریز به‌شمار می‌‏رفت. وی می‌‏خواست آداب و رسوم یونان را بر ایران تحمیل نماید، اما خود به فرهنگ ایرانی روی آورد و به لباس شاهان هخامنشی درآمد. شایان ذکر است که برخی او را مردی حکیم و حتی پیامبر دانسته‏اند و او را مطابق با ذوالقرنین که در قرآن آمده، برشمرده‏اند!
اسکندر پیوسته به کشورگشایی‌های خود ادامه داد تا سرانجام پس از مدت ده سال که از کشور خود دور بود، در ۲۸ ژوئن ۳۲۳ قبل از میلاد بر اثر میخوارگی فراوان در سن سی و سه سالگی درگذشت. چون اسکندر فرزندی نداشت، پس از او متصرفاتش بین سرداران او تقسیم شد و امپراتوری عظیمش از هم پاشید.
جمعه 25/9/1390 - 10:45
شهدا و دفاع مقدس

رهروان شهدای آموزش
 

سردار شهید غلامعلی دست بالا
مسئول آموزش نظامی لشکر ۱۹فجر استان فارس
محل شهادت : بجلیه
تاریخ شهادت : ۲۰/۱/۱۳۶۲


فرمانده واحد آموزش نظامی لشکر19فجر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فارس) سال 1341 ه ش در شیراز و در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود . محله احمدی شیراز ، همبازی کودکی های او بود . وی دوران کودکی را در همسایگی آفتاب و در جوار بارگاه نورانی احمدبن موسی (ع) سپری کرد و در ششمین بهار زندگی پا به حیطه علم و فضل و دانش گذاشت و نهایتا مقاطع مختلف تحصیل را با دریافت مدرک دیپلم به پایان رساند .شهید غلامعلی دست بالا مبارزات حق طلبانه خود را در دوران مبارزات انقلاب آغاز کرد و تا لحظه شهادت دست از تلاش و مبارزه بر نداشت . با شرکت در تظاهرات و راهپیمایی های مختلف ، خشم دیرینه ملتی را فریاد کرد که در سالهای سیاه ستمشاهی ، بار تحقیر ، استبداد و استعمار را مظلومانه بر دوش کشید ه بود.
با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 دوره ای نوین از مبارزات او آغاز گردید و با پذیرفتن مسئولیتهای مختلف ، عملیاتهای متعددی را عرصه رشادتها و قهرمانیهای خود ساخت .روح آسمانی او با قرآن و ذکر اهل بیت علیهم السلام الفتی دیرینه داشت و همواره همرزمان خود را به دعا و نیایش و خصوصا زیارت عاشورا سفارش می کرد .
عملیات والفجر 1 یادمان آخرین مویه های عاشقانه او و خاطره پرواز ملکوتی این عاشق خدا بود .پاسدار شهید غلامعلی دست بالا در تاریخ 20/1/1362 در حالی با سرزمین زخمی عین خوش خداحافظی کرد که مردان حماسه والفجر ، دشمن زبون را فرسنگها از خاک میهن دور رانده و پرچم سه رنگ افتخار را بر بلندای سرزمین ایران اسلامی به اهتزاز درآورده بودند .اودر بخشی از وصیت نامه اش چنین می گوید :
دست از الطاف رهبری الهی بر ندارید تا ان شاءالله بواسطه این اطاعت و شکرگزاری این نعمت ، مورد لطف و عنایت پروردگار قرار گیرید و پیروزیتان هم در گرو همین تبعیت است .
منبع:پرونده شهید دربنیادشهید وامور ایثارگران شیرازومصاحبه با خانواده ودوستان شهید



وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوندی که خالق و هدایت کننده هر موجودی است . همه از اویند و به سوی او باز می گردند . بنام آن مقتدری که حیات و مماتم در دست اوست . هدف و مقصودم اوست . محبوب و معشوقم اوست . قلب کوچکم سرشار از عشق به اوست . بخشاینده گناهانم اوست . خداوند رحمانی که بر بندگانش منت نهاد و پیامبران معظم و رسول گرامی اسلام (ص) و جانشینان بر حق او را صراط مستقیم و چراغ راه مؤمنین قرار داد .
بنام خداوند بینا و شنوایی که قیامت را به عدل برپا می کند و حساب بندگانش را به فضل و کرم رسیدگی خواهد نمود .
خدای مهربان را سپاس گزارم که مرا از جمله گروندگان به دین خویش و از محبین اهل بیت پیامبر (ص) قرار داد و این توفیق بزرگ را عنایت فرمود تا در راه او جهاد کنم و جان ناقابلم را به راهش تقدیم نمایم .
اکنون که قلم به دست گرفته و وصیتنامه خود را بر صفحه کاغذ می نگارم با قلبی مطمئن و اعتقادی محکم و اراده ای استوار از هر قید و بندی جز پروردگارم دل کنده و عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل هستم و می روم تا دین بزرگی که اسلام بر گردنم دارد عاشقانه ادا کنم ، پای در چکمه می کنم ،سلاح بر دوش می گیرم و سینه کثیف دشمن را نشانه می روم . با قلبی پر از نفرت از دشمنان خدا و با شعار کوبنده " الله اکبر " برای احیای دینم و صدور انقلابم و استواری دین رسول الله (ص) که سالهای متمادی در مظلومیت بوده و دشمنان خدا هر لحظه بر پیکر مقدس آن ضربه وارد کرده اند ، فداکاری و جانبازی کنم تا درخت پربار و خونبار اسلام استوارتر گردد .
در این برهه از زمان که فشارهای اجانب به آخرین حد خود رسیده و مسلمین مظلوم را دسته جمعی قتل عام می کنند و خون پاک علماء بزرگ را در محراب عبادت بر زمین می ریزند و یاوری هم برای داد خواهی این همه مظلومیت وجود ندارد باید با اماممان پیمان خونین ببندیم و کمر همت بسته و بشر را از شر شیاطین فرومایه نجات دهیم و پرچم سرافراز " لا الهَ الا الله ، محمد رسول الله و علیً ولی الله " را در میان بدنهای پاره پاره شده مان و سرهای در خون غلطانمان برافراشته نگهداریم و چه گواراست که در این راه جان را به جان آفرین تقدیم نماییم .
امروز همان روز عاشورایی است که همه آرزوی آن می کنید که ای کاش بودم و امام حسین (ع) را یاری می کردم ؛ امروز پرچمدار امام حسین (ع)، خمینی است . بشتابید به سوی کاروان حرم امام حسین (ع) و یاری امام عزیزمان کنید که راه سعادت همین است و به راهی جز راه او رفتن ، خطائی بزرگ است .
پیام شهید غیر از این نمی تواند باشد که " دست از اطاعت رهبری الهی بر ندارید " تا انشاء الله بواسطه این اطاعت و شکرگذاری ، این نعمت مورد لطف و عنایت پروردگار قرار گیرد و پیروزیتان هم در گرو همین تبعیت است .
خدای را شکر می کنم که گفته هایم را با خون خود امضا نمودم ومزه شیرین این پیمان را چشیدم و پس از یک عمر گناه و معصیت ، خداوند این توفیق را عنایت فرمود تا همه را با خون خود بشویم ؛ وگرنه بنده گناهکاری که چشم و زبان و قدم و نیت او همه غرق در معصیت بوده ، چگونه می توانست آنها را پاک کند ؟
خدایا ! همه الطاف از تو است و تویی آمرزنده هر گناه و پناه هر پناه جوینده ای .
امت رشید اسلام شما را به خون شهدا و به خون مطهر حضرت سید الشهدا (ع) قسم می دهم که راه شهدا را در پشت سر امام عزیزمان ادامه دهید و نگذارید این پیر خدا تنها بماند و قلب مبارکش رنجور شود .
شما را به دانه های اشکی که چون مروارید بر محاسن سفید امام در شبهای تار می غلطد و ناله " یا رب ؛ یا رب " سر می دهد ، قسم می دهم نگذارید اسلام در غربت بماند و این مرد خدا که به حق نائب حضرت ولی عصر (عج) است ، دشمن شاد شود . مگر این پیر مظلوم چقدر باید دردها را تحمل کند ؟ از طرفی شهادت فرزند برومندش حاج آقا مصطفی ، از طرفی دیگر شهادت یاران نزدیک و نور چشمانشان چون مطهری ، بهشتی ، باهنر ، رجایی و دیگران و از طرفی شهادت مظلومانه شهدای محراب و سربازان رزمنده در جبهه ها و از طرفی فشار ابرقدرتها ، کینه توزی های منافقین ، قتل عام های جنوب لبنان و زمزمه خائنانه منحرفین داخلی . آیا این همه درد و رنج کم است و شایسته نیست مرهمی بر زخمهای رهبر مظلوممان باشیم ؟
من شما را وصیت می کنم به امام . " یا ایها الناس اُوصیکم بالخمینی "
از برادران شهادت طلب پاسدار و جمع پر از صفای آنان می خواهم که همانند گذشته حرمت و قداست سپاه را به واسطه تبعیت محض از امام حفظ کنند و لباس سبزشان را که با خونهای سرخی آبیاری شده از شر دشمنان کینه توز نگه دارند .
از برادران عزیز مسجد شاهزاده قاسم که حق بزرگی در جهت رشد این حقیر را داشته اند و صمیمیّت و برادری و ایمان و اخلاص آنها چراغ راهی در دست من بوده ، می خواهم که همانند گذشته بلکه شایسته تر برای خدمت به اسلام تلاش کنند و خود را به صفات عالیه انسانی و اخلاق حسنه و هوشیاری هرچه بیشتر آراسته نمایند تا انشاء الله یکدیگر را در قیامت با روی سفید و چهره خندان دیدار کنیم .
پدر و مادر بزرگوارم ؛ شاید شنیدن خبر شهادت فرزندتان دلهای پاکتان را داغدار ، و اشک گهربارتان را بر گونه های نورانیتان جاری کند ؛ اما شما را وصیت می کنم به مصیبت های مظلومانه سالار شهیدان (ع) ؛ به آن زمانی که یاران عزیزش را یکی یکی غرق در خون دید ؛ برادرش را با دو دست بریده ؛ جوان هیجده ساله اش را با سر شکافته ؛ برادر زاده اش را غلطان در خون و گلوی طفل شش ماهه اش را عطشان و هدف تیرهای دشمن . واقعاً هیچ مصیبتی در جهان بزرگتر از مصیبتی که بر حسین (ع) وارد شد نیست . با همه این مصائب ، کسی هم نبود که به او تسلیت بگوید و سر سلامتی دهد . شما نه به اندازه امام حسین (ع) مصیبت دیده اید و نه از او غریب تر هستید . از شما پدر و مادر مهربانم می خواهم که در مرگ من بی صبری نکنید و بیش از سه روز لباس عزا نپوشید و اگر جسدم را آوردند ، آنرا حتماً نبینید و به خاطر تمام حقوقی که بر این فرزند ناسپاس تان دارید ، طلب عفو و بخشش می کنم بدین امید که یکدیگر را در قیامت پشت سر امام حسین (ع) ملاقات کنیم .
برادران عزیز و خواهر مهربانم ؛ بودن با شما باعث رشد و سعادت من بود و ایمانتان به حضرت امام باعث عزّت و شرف این حقیر بود .
پیام برادر شهیدتان را به گوش حق جویان جهان برسانید که :
" او عاشق حضرت مهدی (عج) و سرباز جان برکف حضرت امام خمینی بود و در آن عشق و این اطاعت ، به لقاء الله پیوست "
وَ السَّلامٌ علیکم و رحمة الله وَ برکاته 30/7/1361 غلامعلی دست بالا



خاطرات
شهید اسلامی نسب:
هوا داشت تاریک می شد . دلم خیلی تنگ شده بود . فکر کردم بروم سراغ " دست بالا " شاید حالم بهتر شود . بعد از تعریفهای شبانه ، دوتایی در همان چادر خوابیدیم . هوا خیلی سرد بود و من خوابم نمی برد . همین طور که این پهلو و آن پهلو می شدم، دیدم شهید " دست بالا " بلند شد دست نماز گرفت . ساعتم را نگاه کردم ، سه نیمه شب بود . تا خود اذان داشت نماز می خواند .
" الله اکبر " اذان که شروع شد فوری رفت توی رختخواب .
به " حیَّ علی... " که رسید ، یکی از بچه ها صدایش زد . بلند شد و دستها را به چشمش مالید . انگار دو روز خوابیده بود ، پاشد . همراه با من و بقیه بچه ها به طرف تانکر آب آمد . آستین ها را بالا زد .
گفتم : کلک نزن ؛ تو که وضو داری .
گفت " ساکت " .
گفتم چرا بیخودی آب مصرف می کنی ؟ بابا تو پنج دقیقه پیش داشتی ...
حرفم را قطع کرد و مثل اینکه ناراحت شده باشد ، چشمهایش را به چشمهایم دوخت و گفت : " اخوی ! خواب دیدین خیر باشه . بفرمایین وضوتونو بگیرین "

برادر شهید:
وقتی در لشکر فجر بود ، یک لندرور در اختیارش گذاشته بودند . هر موقع از جلوی ایستگاه صلواتی رد می شد ، ترمز می کرد و می خندید : " عجب ماشین باهوشیه ؛ خودش وای میسته " .
یک روز با همان لندرور از لشکر به منطقه ای می رفتند ؛ اما راننده شهید عباس نظیری بود . عباس آقا هم خیلی شوخ بود . نزدیکی های ایستگاه صلواتی گفت : " حالا وقتشه ماشینو آزمایش کنم اگر وایساد خب باهوشه " .
اتفاقاَ درست جلوی ایستگاه ، بنزین ماشین تمام شد و ماشین توقف کرد . از آن به بعد، لندرور به خاطر هوش زیادش ، به هوشنگ خان معروف شده بود و بعد لندرورهای لشکر یکی یکی اسم پیدا کردند : خسروخان ، ایرج خان و ...

در آرامش قبل از طوفان عملیات ، سکوتی معصوم حاکم بود و گلوله های منوّر چون خورشید هایی ناتمام می سوختند و آسمان منطقه را با نورهای رنگی خود روشن می کردند . بچه ها مشغول حفر کانال بودند . از دور صدایی شنیده شد . مردی که چهره آفتابی اش را در نقاب چفیه پنهان کرده و کیف کوچکی در گردن آویخته بود از موتور سیکلت خود پیاده شد . با چند تن از بچه ها خوش و بشی کرد و از درون کیف بسته های کوچکی به آنها داد : " تربت اباعبدالله (ع) است، کامتان را معطر کنید "
صدای لرزان و شیفته او سکوت را در هم شکست و با عطر نجیب سلام و صلوات در هم آمیخت . به هرکدام از بچه ها یکی از آن بسته ها را هدیه داد ...
فردا صبح بعد از شروع عملیات اولین خبری که مثل موج انفجار در بین بچه ها پیچید ، خبر شهادت شهید دست بالا بود .
و او اولین کسی بود که با هدیه های آسمانی خود کام عطشناک خویش را با زیارت آقا اباعبدالله (ع) معطر ساخت .

پدر شهید:
به اتفاق یکی از برادران رزمنده طول جاده ای را طی می کردیم ؛ من قصد داشتم چند روزی در جبهه در خط مقدم باشم تا دو فرزندم یعنی غلامعلی و غلام حسین را ببینم ؛ وقتی به مقر اصلی آنها رسیدیم از جیپ پیاده شدم . کمی به این طرف و آن طرف رفتم ؛ از دور غلامعلی را دیدم ؛ در حال خواندن نماز بود . کمی دورتر از او ایستادم تا نمازش تمام شود ؛ نسیم خنکی شروع به وزیدن کرده بود ؛ پس از چند دقیقه که غلامعلی نمازش تمام شده بود از جایش بلند شد .
گفتم : " قبول باشد پسرم ! "
در جا خشکش زد ؛ به آرامی به عقب برگشت ؛ وقتی نگاه هایمان به هم دوخته شد، با تعجب گفت : " شما اینجا چکار می کنید ؟! " و سریع خودش را در آغوشم رها کرد .
یک ساعت بعد ، درون خیمه کوچکی در حالی که پسر دیگرم غلامحسین در کنارم نشسته بود ، از اتفاقات جبهه گفتند و من نیز از مادرشان و دلتنگی اش برای دیدن آن دو سخن گفتم .مدتی در جبهه بودم تا اینکه روزی بچه ها را دیدم که دور هم جمع شده اند و پچ پچ می کنند ؛ طوری که من نفهمم . از گوشه و کنار مطلع شدم که گویا فرمان عملیات صادر شده است ؛ با اصرار زیاد غلامعلی و غلامحسین ، به شیراز برگشتم .
یک هفته از برگشتن من می گذشت ؛ یک روز صبح وقتی از خواب برخاستم ، شور و التهاب عجیبی داشتم ؛ خود را مشغول آب دادن به گلها و درختان کردم ؛ گنجشکها که همیشه با صدای خود سکوت خانه را می شکستند، آن روز نمی خواندند ؛ آب دادن به گلها تمام شده بود که صدای زنگ در به صدا در آمد ؛ با کمی تأمل به سمت در حرکت کردم ؛ در را باز کردم ؛ غلامحسین را دیدم که بر پیشخوان در ایستاده بود ؛ دو ساک در دست داشت ؛ آن دو ساک را می شناختم ؛ یکی مال خودش و دیگری مال غلامعلی بود ؛ سلام کرد ؛ با چشم سراغ غلامعلی را گرفتم ؛ لبخندی زد و گفت : " عملیات که هنوز تمام نشده . او برای ادامه عملیات در جبهه ماند "
لبخندش شکل خاصی داشت ؛ شاید لبخندی تلخ بود . مادر ش که صدای غلامحسین را شنیده بود به سرعت خودش را به پسر رساند و او را در آغوش گرفت ؛ غلامحسین مثل همیشه نبود .
یک ساعت که از آمدن او گذشت از خانه بیرون رفتم ؛ کوچه های قدیمی و پیچ در پیچ که حاکی از بافت قدیمی شهر بود را پشت سر می گذاشتم ؛ همسایه ها به شکل غریبی به من می نگریستند ؛ مرد و زن پس از اینکه من از کنارشان عبور می کردم با هم پچ پچ می کردند ؛ نگاهشان همراه با ترحم بود و دلسوزی ...
این نگاهها بود که به من فهماند که چه اتفاقی افتاده است ؛ اشک در چشمانم موج می زد ؛ راهم را کج نموده به طرف شاهچراغ حرکت کردم ؛ در بین راه به گذشته های نه چندان دور می اندیشیدم ؛ به روزی که هر دو با هم ساک بستند و حالا چه کسی باید ساک دیگری را باز کند . به روزی که اولین نامه آنها به دستمان رسید ؛ به روزی که با تلفن خبر از موفقیت در اولین عملیاتشان را دادند ؛ به روزی می اندیشیدم که باید حجله غلامعلی را ببینم ؛ به روزی که...

جمعه 25/9/1390 - 10:45
شهدا و دفاع مقدس
«شهید جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم.» (از بیانات مقام معظم رهبری) در ادامه، مختصری از زندگی‏نامه دو تن از شهدایی که در تاریخ ۲۵ آذرماه به شهادت رسیده‏اند را می‏خوانیم.
.
شهید علی نعیمی
نام پدر: ابوالحسن
تاریخ تولد: ۹ تیر ۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۲۵ آذر ۱۳۶۰
محل تولد: فارس، لامرد
طول مدت حیات: ۱۹ سال
محل شهادت: شیاکوه
مزار شهید: گلزار شهدای مرکزی لامرد


• شهید علی نعیمی در روز نهم تیرماه سال ۱۳۴۱ش در خانواده‌ای مذهبی در محله‌ی «ترپه‌ای» از توابع شهر لامرد دیده به جهان هستی گشود. علی سه ساله بود که پدرش بیمار شد و به کشور قطر رفت و مادرش به مدت نُه سال هزینه‌ی زندگی خانواده را با خیاطی دستی تأمین کرد. علی در سن شش سالگی قدم به عرصه‌ی علم و دانش نهاد و دوره‌ی ابتدایی را طی سه سال به پایان رساند. در سال ۱۳۵۰ش، خانواده‌ی شهید نعیمی به «تراکمه سفلی» مهاجرت کردند و علی در مدرسه‌ی راهنمایی خرد لامرد مشغول به تحصیل شد. پس از پایان تحصیلات راهنمایی، در سال ۱۳۵۳ش برای ادامه‌ی تحصیل روانه‌ی شیراز شد و در دبیرستان حر به فراگیری علم و دانش پرداخت. یک سال و نیم بعد به‌خاطر فقر و فشار مالی، تحصیل را‌‌ رها کرد و به زادگاهش بازگشت. این زمان، مصادف با اوج‌گیری مبارزات مردمی انقلاب اسلامی بود. علی با ‌شناختی که از روابط ظالمانه‌ی حاکم بر جامعه داشت، به صفوف مبارزان پیوست و با نوشتن شعار علیه رژیم طاغوت، دین خود را به انقلاب ادا کرد. علی، شخصیتی اجتماعی داشت و در حل مشکلات مردم و کمک به مستمندان پیشتاز بود. با شروع جنگ تحمیلی، در سال ۱۳۵۹ش همراه اولین گروه اعزامی از بسیج لامرد، تحت عنوان «گروه بلال حبشی» راهی جبهه‌ی سومار شد و سه ماه در گرمای سوزان منطقه، از انقلاب اسلامی دفاع کرد. پس از بازگشت از سومار، برای دومین‌بار، در مهرماه سال ۱۳۶۰ش همراه جمعی از دوستان صمیمی‌اش عازم جبهه‌ی سرپل ذهاب گردید. آذرماه ۱۳۶۰ش در عملیات مطلع‌الفجر شرکت کرد و سرانجام پس از نبردی سخت با دشمن، در تاریخ بیست و پنجم آذرماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در قله‌های سر به فلک کشیده‌ی شیاکوه، روح بلندش به ملکوت اعلی سفر کرد و در سن نوزده سالگی به فیض عظمای شهادت نائل آمد. جسم پاک شهید علی نعیمی نُه ماه در عرصه‌های نبرد، شاهد سلحشوری سپاهیان اسلام بود تا آن‌که پس از پیشروی رزمندگان، به لامرد منتقل گردید و در میان تشییع پرشور مردم در گلزار شهدای مرکزی به خاک سپرده شد.
.
شهید هادی ابراهیمی
نام پدر: علی
تاریخ تولد: ۳ تیر ۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۲۵ آذر ۱۳۶۰
محل تولد: فارس، لامرد
طول مدت حیات: ۱۶ سال
محل شهادت: شیاکوه
مزار شهید: گلزار شهدای مرکزی لامرد


• شهید هادی ابراهیمی در روز سوم تیرماه سال ۱۳۴۴ش در خانواده‌ای زحمت‌کش و مذهبی در شهر لامرد قدم به عرصه‌ی حیات گذاشت. دوران شیرین کودکی را با هم‌سالان خود در محیط آرام و سالم زادگاهش گذراند و با اخلاق و تربیت اسلامی آشنا شد. در سن ۷ سالگی وارد دبستان شد و دوره‌ی راهنمایی را نیز با موفقیت لامرد پشت سر نهاد. هم‌زمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی، هادی نوجوانی سیزده ساله بود که همراه با معلمانش، در راهپیمایی و تظاهرات شرکت می‌نمود. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ملت ایران، بسیج مستضعفین را عرصه‌ی فعالیت‌های انقلابی خود قرار داد و شبانه‌روز در سنگر پایگاه مقاومت به پاسداری و حراست از ارزش‌های انقلاب مشغول بود. با شروع جنگ تمام‌عیار استکبار جهانی علیه ایران، در نخستین اعزام نیروی بسیج لامرد، در تاریخ ۶ خرداد ۱۳۶۰ش همراه با دانش‌آموزان دبیرستان شهید بهشتی، به سومار رفت و پس از سه ماه نبرد با دشمن به خانه بازگشت. سه ماه بعد، عازم جبهه‌ی گیلانغرب شد. هادی در عملیات مطلع‌الفجر، پس از نبردی قهرآمیز با دشمن، بر اثر برخورد با مین در تاریخ بیست و پنجم آذرماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در سن شانزده سالگی به درجه‌ی رفیع شهادت نائل گردید. جسم مطهر شهید هادی ابراهیمی پس از نُه ماه به زادگاهش منتقل گردید و در میان تشییع باشکوه مردم، در گلزار شهدای مرکزی لامرد به خاک سپرده شد.

جمعه 25/9/1390 - 10:45
تاریخ

25 آذر در تقویم جمهوری اسلامی به عنوان روز پژوهش نامگذاری شده است. هفته پژوهش از 25 آذر ماه با شعار «بدون پژوهش و مطالعه تصمیم گیری نکنیم» آغاز می‌شود و تا 29 آذر ادامه دارد. موفقیت روزافزون علم در شناخت جهان هدفدار و قانونمند که با تکیه بر ابتکارات خلاقیت‌های به ودیعه نهاده شده از سوی خدای متعال در وجود بشر و بهره برداری از قدرت شگرف اندیشه آدمی صورت گرفته، فضای زندگی جدیدی را برای انسان‌ها به ارمغان آورده است. این فضای جدید و این تمدن نوظهور که خود برخاسته از تعاملات عمیق میان تمدنی و میان فرهنگی است، موجد خواست‌ها، نیازها، اندیشه‌ها مسائل و مشکلاتی است که به نوبه خود توسعه علم و اندیشه را می‌طلبند. در این مسیر اندیشه‌های ژرف در قالب پژوهش‌های بنیادین صورت بحث پذیر به خود می‌گیرند و دستمایه انجام پژوهش‌های کاربردی می‌شوند تا خواست‌ها و نیازها را پاسخ گویند و راه‌حل‌های بهتر و بیشتری برای مسائل و مشکلات جوامع بشری پیشنهاد کنند و همین جاست که نقش موثر و سهم بسزای بخش تحقیقات در روند تحولات جوامع آشکار می‌شود.‌ تحولات زندگی بشر در قرن بیستم نشان از گسترش روز افزون اهمیت علم و تحقیق داشت، به ویژه در نیمه دوم این قرن کشورهای صنعتی و در حال توسعه با آگاهی از نقش پژوهش در خلق فن‌آوری و شتاب‌دهی برای توسعه، عمده توجه خود را مصروف تقویت و ارتقای بخش تحقیق نموده اند. از این روست که می‌توان گفت بین پیشرفت بخش تحقیق و شتاب توسعه فراگیر و پایدار در هر کشور ارتباط مستقیم برقرار است. نقش پژوهش در توسعه همه‌جانبه پایدار چنان برجسته و انکارناپذیر است که می‌توان آن را بدون تردید نیروی محرک توسعه در همه حوزه‌ها اعم از فرهنگ، اقتصاد، سیاست و جامعه دانست. اما علی رغم اعتراف و اذعان نسبت به اهمیت مقوله پژوهش، این حوزه با دشواری‌های ساختاری و عملکردی فراوانی مواجه است.

جمعه 25/9/1390 - 10:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته