• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3170
تعداد نظرات : 1048
زمان آخرین مطلب : 4354روز قبل
دانستنی های علمی
 

                                 

جمال شاهد ازلي را جز به ديده بصيرت نتوان ديد و به كوي او جز با پير خرد گذر نتوان كرد . ذات كبريائي او قابل ادراك و ابصار نيست . فروغ اوست كه در باطن و ظاهر و اشياء جلوه گر است . براي اينكه هر فردي را به كمال مطلوب خويش رساند . از هر موجودي پرتو نور او ساطع است و در هر ذره از ذات اين نشانه موجود كه اوست ، خداي يگانه كه هستي هر هستي به هستي اوست .

بخشي از وصيت نامه شيخ الرئيس ابن سينا

يکشنبه 16/2/1386 - 10:24
دانستنی های علمی

كشيش

بر سر گور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است : « كودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم . بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است من بايد انگلستان را تغيير دهم . بعد ها دنيا را هم بزرك ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم . در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم . اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم ، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!! »

يکشنبه 16/2/1386 - 10:19
دانستنی های علمی

سرباز روس

تابستان 1945 ، كوچه اي در برلين

 

دوازده زنداني ژنده پوش به فرماندهي يك سرباز روسي از خياباني مي گذرند ، احتمالأ از قرارگاهي دور مي آيند و سرباز روس بايد آن ها را به جايي براي كار يا به اصطلاح بيگاري ببرد . آن ها از آينده شان هيچ نمي دانند.

ناگهان از قضا ، زني از خرابه اي بيرون مي آيد ، فرياد مي كشد ، به طرف خيابان مي دود و يكي از زندانيان را در آغوش مي كشد .

دسته كوچك از حركت باز مي ماند و سرباز روس هم طبيعي است كه در مي يابد چه اتفاقي افتاده است . او به طرف زنداني مي رود كه حالا آن زن را كه به هق هق افتاده در آغوش گرفته است . مي پرسد : «زنت ؟» ـ «بله »

بعد از زن مي پرسد : « شوهرت ؟ » ـ «بله »

سپس با دست به آن ها اشاره مي كند : « رفت ، دويد ، دويد ، رفت » . آن ها با ناباوري نگاهش مي كنند و مي گريزند .

سرباز روس با يازده زنداني ديگر به راهش ادامه مي دهد ، تا چند صد متر بعد گريبان رهگذر بي گناهي را مي گيرد و او را با مسلسل مجبور مي كند وارد دسته بشود ، تا آن دوازده زنداني كه حكومت از او مي خواهد ، دوباره كامل شود.

ماكس فريش

همشهري 26/6/81

 

يکشنبه 16/2/1386 - 10:13
دانستنی های علمی

اينجا هم همينطور

پيرمرد روي نيمكت نشسته بود و كلاهش را روي سرش كشيده بود و استراحت ميكرد. سواري نزديك شد و از او پرسيد:

هي پيري ! مردم اين شهر چه جور آدمهاييند؟

پيرمرد پرسيد: مردم شهر تو چه جوريند؟

گفت: مزخرف !

پيرمرد گفت: اينجا هم همينطور

بعد از چند ساعت سوار ديگري نزديك شد و همين سؤال را پرسيد.

پيرمرد باز هم از او پرسيد :مردم شهر تو چه جوريند؟

گفت: خب ! مهربونند.

پيرمرد گفت: اينجا هم همينطور !

يکشنبه 16/2/1386 - 10:9
دانستنی های علمی

شيخ بهاءالدين

"جبل العامل" ديروز، لبنان امروز، از سرزمين هاي معروف شيعه است كه بزرگ عالمان، بزرگ مجاهداني سترگ، از آن ديار برخاسته اند. شيعيان جبل العامل نقشي عظيم در گسترش تفكرات اسلامي در سراسر جهان به ويژه سرزمين ايران داشته اند. مي گويند، ابوذر غفاري صحابي معروف و انقلابي پيامبر اكرم (ص)، نخستين كسي است كه در روزگار تبعيد خويش به شام، بذر تشيع را در ديار لبنان پاشيد و زمينه محبّت و علاقه به امام علي (ع) و خاندان نبوت را در عصر حكومت معاويه، در بخشي وسيع از تبعيد گاه خويش، فراهم نمود. تلاش هاي ابوذر سرانجام در خطّه جبل عامل، به ثمر نشست و گروه كثيري از مسلمانان را با انديشه هاي اصيل اسلامي آشنا كرد. در پرتو نورافشاني هاي ابوذر، منطقه  لبنان و بخشي از سوريه و فلسطين و اردن از پايگاه هاي مستحكم پاسداران انديشه علوي و حاميان شيعه و طرفداران اهل بيت پيامبر(ص) شد و اين موضوع در طول تاريخ ادامه يافت. "بعلبك"، يكي از كهن ترين شهرهاي سرزمين لبنان است و "جبع" روستايي كوچك، كه به علت ظهور مرداني بزرگ در آن، شهرت فراوان دارد.

قهرمان عالم شيعه، در اين روستا پاي به جهان گذاشت، زمان تولد او، روز چهارشنبه بود، سوم ماه ذيحجه؛ آن روز خورشيد آسمان بعلبك، اشعّه ي پرفروغ خويش را اندك اندك جمع مي كرد. نهصد و پنجاه و سه سال از هجرت پيام آور بزرگ اسلام مي گذشت، روستاي جبع شاهد شور و شادي فراوان در خانه يكي از اهالي بود. خانه "عزالدّين حسين"غرق سرور و خوشحالي و آمد و شد بود. خويشان و بستگان براي ديدن نوزاد و گفتن تبريك به خانه اين عالم با اخلاص و بزرگوار آمدند، پدر از تولد فرزند و سلامتي وي خوشحال بود و خدا را سپاس مي گفت.

كودكي كه آن روز در روستاي جبع به دنيا آمد بعدها نقشي بزرگ در تاريخ مشرق زمين ايفا كرد. كودكي كه از آغاز، آينده درخشان، از سيماي تابناك و زيبايش پيدا بود. پدر، به خاطر علاقه فراواني كه به پيامبر خدا حضرت محمّد (ص) داشت نام نوزاد را محمّد گذاشت. گويا با انتخاب اين نام، رسالتي سنگين بر دوش كودك قرار گرفت، كه بايد آيين محمدي(ص) را در جهان گسترش بخشد، و راه و رسم پيامبر اسلام را در جامعه زنده كند. محمّد روزگار كودكي را در دامان مادري مهربان و پارسا و پدري با ايمان و پر تلاش سپري كرد و با آداب مسلماني و قرائت قرآن و احاديث پيامبر و امامان شيعه آشنا شد، و علاقه به پيامبران و پيشوايان اسلام در اعماق وجودش ريشه دوانيد. او با صفاي كودكي، نماز و ديگر وظايف ديني را انجام مي داد، اما آينده اي تاريخ ساز در انتظار گام هاي بلند اين كودك بود...

يکشنبه 16/2/1386 - 10:6
آموزش و تحقيقات

شيخ بهاء الدين

"جبل العامل" ديروز، لبنان امروز، از سرزمين هاي معروف شيعه است كه بزرگ عالمان، بزرگ مجاهداني سترگ، از آن ديار برخاسته اند. شيعيان جبل العامل نقشي عظيم در گسترش تفكرات اسلامي در سراسر جهان به ويژه سرزمين ايران داشته اند. مي گويند، ابوذر غفاري صحابي معروف و انقلابي پيامبر اكرم (ص)، نخستين كسي است كه در روزگار تبعيد خويش به شام، بذر تشيع را در ديار لبنان پاشيد و زمينه محبّت و علاقه به امام علي (ع) و خاندان نبوت را در عصر حكومت معاويه، در بخشي وسيع از تبعيد گاه خويش، فراهم نمود. تلاش هاي ابوذر سرانجام در خطّه جبل عامل، به ثمر نشست و گروه كثيري از مسلمانان را با انديشه هاي اصيل اسلامي آشنا كرد. در پرتو نورافشاني هاي ابوذر، منطقه  لبنان و بخشي از سوريه و فلسطين و اردن از پايگاه هاي مستحكم پاسداران انديشه علوي و حاميان شيعه و طرفداران اهل بيت پيامبر(ص) شد و اين موضوع در طول تاريخ ادامه يافت. "بعلبك"، يكي از كهن ترين شهرهاي سرزمين لبنان است و "جبع" روستايي كوچك، كه به علت ظهور مرداني بزرگ در آن، شهرت فراوان دارد.

قهرمان عالم شيعه، در اين روستا پاي به جهان گذاشت، زمان تولد او، روز چهارشنبه بود، سوم ماه ذيحجه؛ آن روز خورشيد آسمان بعلبك، اشعّه ي پرفروغ خويش را اندك اندك جمع مي كرد. نهصد و پنجاه و سه سال از هجرت پيام آور بزرگ اسلام مي گذشت، روستاي جبع شاهد شور و شادي فراوان در خانه يكي از اهالي بود. خانه "عزالدّين حسين"غرق سرور و خوشحالي و آمد و شد بود. خويشان و بستگان براي ديدن نوزاد و گفتن تبريك به خانه اين عالم با اخلاص و بزرگوار آمدند، پدر از تولد فرزند و سلامتي وي خوشحال بود و خدا را سپاس مي گفت.

كودكي كه آن روز در روستاي جبع به دنيا آمد بعدها نقشي بزرگ در تاريخ مشرق زمين ايفا كرد. كودكي كه از آغاز، آينده درخشان، از سيماي تابناك و زيبايش پيدا بود. پدر، به خاطر علاقه فراواني كه به پيامبر خدا حضرت محمّد (ص) داشت نام نوزاد را محمّد گذاشت. گويا با انتخاب اين نام، رسالتي سنگين بر دوش كودك قرار گرفت، كه بايد آيين محمدي(ص) را در جهان گسترش بخشد، و راه و رسم پيامبر اسلام را در جامعه زنده كند. محمّد روزگار كودكي را در دامان مادري مهربان و پارسا و پدري با ايمان و پر تلاش سپري كرد و با آداب مسلماني و قرائت قرآن و احاديث پيامبر و امامان شيعه آشنا شد، و علاقه به پيامبران و پيشوايان اسلام در اعماق وجودش ريشه دوانيد. او با صفاي كودكي، نماز و ديگر وظايف ديني را انجام مي داد، اما آينده اي تاريخ ساز در انتظار گام هاي بلند اين كودك بود...

يکشنبه 16/2/1386 - 10:3
دانستنی های علمی
آن سخنگويي كه در حضور تو نام ديگري را به زشتي به زبان آورد، بدانكه تو نيز دومي آن شخص خواهي بود.

                                                                                                      شيخ بهاءالدين
يکشنبه 16/2/1386 - 10:1
آموزش و تحقيقات

شيخ بهايي


محمّد خود، بعدها براي يكي از شاگردان مبرز و برجسته اش به نام ملا محمّد تقي مجلسي گوشه اي از زندگي پدران خود را بازگو مي كند:

پدران من در جبل العامل "لبنان" اهل زهد وعبادت بودند و ما وابستگي هاي كنوني را نداشتيم، از فروغ معنوي و مقامات قدسي و كرامت هاي خدا بهره مي برديم. در يك روز برفي كه چهره آسمان و زمين سپيد بود و سرماي سختي همه جا را فرا گرفته بود، پدر بزرگم "شمس الدين" چيزي براي خوردن در خانه نيافت، صداي بچه ها از گرسنگي بلند بود و چشمانشان فرو رفته، در و ديوار خانه رنگ فقر و بدبختي داشت، بچه ها از مادر غذا مي خواستند و آه در بساط  نبود.

سرانجام مادربزرگم براي تسكين خاطر بچه ها از برف، تعدادي نان برفي درست كرد و به سوي تنور روانه شد، تنور به راستي تفته بود و داغ، و مادربزرگ نان هاي برفي را مثل خمير واقعي به تنور چسبانيد و گفت هم اكنون براي شما نان مي پزم. مادربزرگ نان هاي برفي را بر تنور مي زد و دست هاي پدربزرگ به آسمان بلند بود، قطره هاي اشك گونه هاي نوراني وي را آبياري مي كرد، لحظه اي چند نگذشته بود كه نان از تنور در آمد، نان واقعي، نان گندم مثل نان هاي معمولي؛ سفره چيده شد و ما بچه هاي گرسنه دور سفره را گرفتيم. پدربزرگ سر بر زمين گذاشت و در حال سجده، خدا را سپاس گفت و سپس كنار سفره نشست، در حالي كه هنوز دست دعايش بر آسمان بلند بود و نگاه تشكر آميزش به سقف اتاق دوخته شده بود.

محمد بارها به اين جريان مي انديشيد كه چگونه نياكانش از برف، نان مي پختند و از غيب كمك مي گرفتند و گاه با افسوس از آن مقام معنوي ياد مي كرد. و شعر حافظ را به خاطر مي آورد و زمزمه مي كرد:

من ملك بودم و فردوس برين جايم بود    آدم آورد در اين دير خراب آبادم

يکشنبه 16/2/1386 - 10:0
دانستنی های علمی
سعيد نفيسي فرزند علي‌اكبر ناظم الاطباء (صاحب فر نودساد نفيسي) درسال 1274 هـ .ش. متولد و در آبان ماه سال 1345 به بيماري ريوي در سن 71 سالگي درگذشت. تحصيلات متوسطه را در ايران باتمام رسانيد و براي تكميل معلومات به اروپا رفت و پس از بازگشت اندك مدتي به خدمات اداري دولتي اشتغال ورزيد و از سال 1308 هـ .ش. صرفا بكارهاي فرهنگي و تدريس در مدارس عاليه پرداخت.
بيش از 200 كتاب توسط وي تأليف و يا متن‌هاي قديم تحشيه و تصحيح شده است. ازجمله آثار اوست: يادگار نادر، احوال خواجوي كرماني،‌ احوال افضل‌الدين كرماني، اشعار رودكي، شرح حال خيام، شيخ زاهد گيلاني، يزدگرد سوم، فرنگيس و فرهنگ،‌ لغتنامه فارسي ـ فرانسه، مجموعه‌هاي داستان تحت عنوانهاي «ماه نخشب» و «ستارگان سياه»، نيمه راه بهشت، تاريخ اجتماعي ايران، تمدن ساساني و غيره غيره، و صدها مقاله در موضوعهاي گوناگون در جرايد و مجلات ايران. سعيد نفيسي شعر هم مي‌گفته ولي بيشتر نثر فصيح و روان و شيواي وي مشهور است.
نفيسي اديبي ارجمند و پركار و خيرخواه و استادي بي‌غرض و دلسوز و مردي ميهن‌دوست بود.

مطالعه ي ترجمه اي از وي

منبع: كتاب رهنمون، انتشارات اوسان - شوراي گسترش زبان و ادبيات فارسي
انتشار: انيماتورهاي ايران

يکشنبه 16/2/1386 - 9:44
ادبی هنری

تريبول تنها

 

آن ها در كنار يك ديگر بودند و همه به يك اندازه مي دانستند و باور داشتند كه آن چه مي دانند بسيار است . يكي در ميانشان بود كه به اندازه ديگران نمي دانست و به او نادان مي گفتند . او تريبول نام داشت . هنگامي كه شنيد نادان است ، فروتن شد و خود را پنهان كرد تا ديگر كسي او را نبيند .

اما ديگران با او همدردي نداشتند و او را دنبال كردند و نگاهش كردند و با او از آن چه نمي توانست بفهمد حرف زدند . آن ها مي ديدند تريبول چه رنجي مي برد و خشنود بودند از اين كه مي توانند او را برنجانند .

اما جهان ديگرگون گشت و ناگهان تريبول دانا شد و بقيه نادان ، بسيار نادان تر از او . تريبول هم مي خواست براي آن چه ديگران بر سرش آورده بودند ، انتقام بگيرد . اما آن ها او را تحسين كردند و هيچ كس به خاطر آن چه نمي دانست و تريبول مي دانست ، خجالت نمي كشيد و تريبول با آن ها همدردي مي كرد و نمي توانست آن ها را برنجاند . او مي دانست كه هميشه به گونه اي تنها بوده است و در انتظار زماني بود كه روزگاري بازخواهد گشت .او دقيقأ مي دانست زماني كه در آن جهان بار ديگر دگرگونه شود ، ديگران باز هم او را خواهند رنجاند .

 

نويسنده : گيزلا النسر

ترجمه : ناصر غياثي

يکشنبه 16/2/1386 - 9:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته