• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3170
تعداد نظرات : 1048
زمان آخرین مطلب : 4359روز قبل
دانستنی های علمی


بزرگمهر  :

آن که به خداوند پاک و مهربان بیش از دگران امید و بیم بسته است ، بیش از همه در خور ستایش است .

يکشنبه 16/2/1386 - 14:53
طنز و سرگرمی

يه روز قل مراد با سامسونت بيرون مياد ....

همه بهش ميخندند

می دونین چرا؟

.

چون سامسونت رو تو سبد گذاشته بود 

يکشنبه 16/2/1386 - 14:50
شعر و قطعات ادبی

اي خداي پاك و بي انباز و يار

دست گير و جرم ما را در گذار

ياد ده ما را سخن هاي رقيق

كه تو را رحم آورد آن،اي رفيق

گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن

مصلحي تو،اي تو سلطان سخن

كيميا داري كه تبديلش كني

گرچه جوي خون بود نيلش كني

اين چنين ميناگري ها كار توست

واين چنين اكسيرها ز اسرار توست

آب را و خاك را بر هم زدي

زآب و گل نقش تن آدم زدي

بر گرفته از روزنامه اصفهان زيبا

مورخ 16 ارديبهشت 1386

يکشنبه 16/2/1386 - 13:46
شعر و قطعات ادبی

يا هو

دو نیمه ی سیب

تندی مکن برادر هم سر نوشت من
دیگر میازمای در آتش سرشت من

ما هر دو تن، دو نیمه ی سیبیم، عین هم
آیینه بر مگیر به سیمای زشت من

فکری برای دوزخ امروزمان بکن
ارزانی تو باد به فردا بهشت من

دلخوش مشو کلوخی اگر گرد کرده ای
در کوره پخته می شود امسال، خشت من

با کشت خویش و موج علفها چه می کنی؟
گیرم که خوک هم بچرانی به کشت من

محمد کاظم کاظمی

يکشنبه 16/2/1386 - 13:27
دانستنی های علمی

هواللطيف

به تو خيانت مي كنند؛
 تو مكن

تو را تكذيب مي كنند؛
آرام باش

تو را مي ستايند؛
 فريب مخور

تو را نكوهش مي كنند؛
شكوه مكن

مردم شهر از تو بد مي گويند؛
اندوهگين مشو

همه مردم تو را نيك مي خوانند؛
مسرور مباش

...آنگاه تو از ما خواهي بود

(امام محمد باقر عليه السلام)

يکشنبه 16/2/1386 - 13:22
شعر و قطعات ادبی

چهره ها با اشک زیبا می شود...

 

در سجده نيز مثل تو بايد قيام کرد

گيسو به خون خضاب نمود و سلام کرد

 

" يا من قتل لشدة عدله" هزار بار

فزت و رب کعبه بخوان ! روح بی قرار!

 

باران گرفته است غم بو ترابی ات

خون موج می زند ز دو زلف شرابی ات

 

سر را به تيغ و نيزه و خنجر حوالت است

محراب و تيغ در پی مرد عدالت است

 

محراب ابروی تو، کمان دار تيغ هاست

جز مرگ سرخ پيش تو، جای دريغ هاست

 

(مسعود دیانی)

يکشنبه 16/2/1386 - 13:16
دانستنی های علمی

 

 

شب سوم

 

اين المُضطر الذي يُجاب اذا دَعا

كجاست آن مضطري كه هر گاه دست به دعا بردارد ميوه ي اجابت مي چيند ؟

يکشنبه 16/2/1386 - 13:15
دانستنی های علمی

 

هرچه از زمين مايوس تر شويد

 اميدهاي آسماني

پشت پنجره هايتان بيشتر لبخند خواهد زد.

يکشنبه 16/2/1386 - 13:4
دانستنی های علمی

كرم شب تاب

روز قسمت بود. خدا هستي را قسمت مي كرد. خدا گفت : چيزي از من بخواهيد. هر چه كه باشد‚ شما را خواهم داد. سهمتان را از هستي طلب كنيد زيرا خدا بسيار بخشنده است.

و هر كه آمد چيزي خواست. يكي بالي براي پريدن و ديگري پايي براي دويدن. يكي جثه اي بزرگ خواست و آن يكي چشماني تيز. يكي دريا را انتخاب كرد و يكي آسمان را.

در اين ميان كرمي كوچك جلو آمد و به خدا گفت : من چيز زيادي از اين هستي نمي خواهم. نه چشماني تيز و نه جثه اي بزرگ. نه بالي و نه پايي ‚ نه آسمان ونه دريا. تنها كمي از خودت‚ تنها كمي از خودت را به من بده.

و خدا كمي نور به او داد.

نام او كرم شب تاب شد.

خدا گفت : آن كه نوري با خود دارد‚ بزرگ است‚ حتي اگربه قدر ذره اي باشد. تو حالا همان خورشيدي كه گاهي زير برگي كوچك پنهان مي شوي.

و رو به ديگران گفت : كاش مي دانستيد كه اين كرم كوچك ‚ بهترين را خواست. زيرا كه از خدا جز خدا نبايد خواست.

××××

هزاران سال است كه او مي تابد. روي دامن هستي مي تابد. وقتي ستاره اي نيست چراغ كرم شب تاب روشن است و كسي نمي داند كه اين همان چراغي است كه روزي خدا آن را به كرمي كوچك بخشيده است.

 

نويسنده :عرفان نظر آهاري ؛ چلچراغ

يکشنبه 16/2/1386 - 11:34
دانستنی های علمی

ليلي ؛ نام ديگر آزادي

دنيا كه شروع شد . زنجير نداشت . خدا دنياي بي زنجير آفريد .

آدم بود كه زنجير را ساخت . شيطان كمكش كرد .

دل زنجير شد ؛ عشق زنجير شد ؛ دنيا پر از زنجير شد ؛ و آدم ها همه ديوانه زنجيري .

خدا دنياي بي زنجير مي خواست . نام دنياي بي زنجير اما بهشت است .

امتحان آدم همين جا بود . دست هاي شيطان از زنجير پر بود .

خدا گفت : زنجيرت را پاره كن . شايد نام زنجير تو عشق است .

يك نفر زنجيرهايش را پاره كرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه ديوانه بود و نه زنجيري . اين نام را شيطان بر او گذاشت . شيطان آدم را در زنجير مي خواست .

ليلي مجنون را بي زنجير مي خواست . ليلي مي دانست خدا چه مي خواهد . ليلي كمك كرد تا مجنون زنجيرش را پاره كند . ليلي زنجير نبود . ليلي نمي خواست زنجير باشد .

ليلي ماند ؛ زيرا ليلي نام ديگر آزادي است .

 

نويسنده :عرفان نظر آهاري ؛ چلچراغ

يکشنبه 16/2/1386 - 11:33
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته