• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 549
تعداد نظرات : 289
زمان آخرین مطلب : 3892روز قبل
سياست
جنگ نرم در دیدگاه رهبری
بیانات در دیدار دانشجویان و نخبگان علمی


امروز جمهورى اسلامى و نظام اسلامى با یك جنگ عظیمى مواجه است، لیكن جنگ نرم - كه دیدم همین تعبیر «جنگ نرم» توى صحبتهاى شما جوانها هست و الحمدللَّه به این نكات توجه دارید؛ این خیلى براى ما مایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خوشحالى است - خوب، حالا در جنگ نرم، چه كسانى باید میدان بیایند؟ قدر مسلّم نخبگان فكرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. یعنى شما افسران جوانِ جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با جنگ نرمید.

اینى كه چه كار باید بكنید، چه جورى باید عمل كنید، چه جورى باید تبیین كنید، اینها چیزهائى نیست كه من بیایم فهرست كنم، بگویم آقا این عمل را انجام بدهید، این عمل را انجام ندهید؛ اینها كارهائى است كه خود شماها باید در مجامع اصلى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان، فكرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان، در اتاقهاى فكرتان بنشینید، راهكارها را پیدا كنید؛ لیكن هدف مشخص است: هدف، دفاع از نظام اسلامى و جمهورى اسلامى است در مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با یك حركت همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جانبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى متكى به زور و تزویر و پول و امكانات عظیم پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى علمىِ رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى. باید با این جریان شیطانىِ خطرناك مقابله شود.

آنها براى حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى به جمهورى اسلامى استدلال دارند. به نظر من استدلالشان از دیدگاه آنها استدلال تامى است. در یك نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بسیار حساس جهان از لحاظ جغرافیائى، یعنى این نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خاورمیانه، خلیج فارس، دریاى سرخ، شمال آفریقا، بخشى از مدیترانه - این حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى عظیمى است دیگر - مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى امت اسلامى واقع شده. الان شما ببینید از این پنج تا، شش تا گذرگاه آبىِ حساسِ حیاتى كه در دنیا وجود دارد، سه تایش توى این منطقه است: تنگه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى هرمز است، كانال سوئز است، باب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المندب است. اینها گذرگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مهمى است كه تجارت جهانى متوقف به اینهاست. شما نقشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى جهان را بردارید جلوى رویتان نگاه كنید، خواهید دید كه این چند تا مركز چقدر براى ارتباط تجارى و ارتباط اقتصادى دنیا مهم است. بنابراین، این منطقه، منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى حساسى است. حالا در این منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بسیار حساس، یك قدرتى دارد قد میكشد و روزبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روز خودش را بیشتر نشان میدهد. این قدرت با همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خواسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى استكبارى و دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى كمپانى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و شبكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى عظیم اقتصادىِ مفسد فى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الارض مخالف است؛ با نظام سلطه مخالف است، با سلطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرى مخالف است، با ظلم مخالف است؛ خوب، این خیلى براى دستگاه استكبار مهم است. دستگاه استكبار فقط ایالات متحده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آمریكا نیست، یا فلان رئیس جمهور و فلان دولت آمریكا یا فلان كشور اروپائى نیست؛ دستگاه استكبار یك شبكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى عظیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترى است كه شامل اینهاست؛ شبكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى صهیونیستى هست، شبكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى تجار اساسىِ بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللى هست، مراكز پولىِ عظیم دنیا هست؛ اینها هستند كه مسائل سیاسى دنیا را دارند طراحى میكنند؛ دولتها را اینها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند، اینها میبرند. این مجموعه كه تویش دولت ایالات متحده هست، دولتهاى اروپائى هستند، خیلى از این نفتخوارهاى ثروتمند منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خودمان هستند، با یك چنین قدرتِ رو به رشدِ رو به اعتلاى در حال قدكشى بشدت مخالفند؛ بنابراین هرچه بتوانند، در مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى او كار میكنند. توى این سى سال هم بیكار نماندند، هرچه بگذرد هم باز بیكار نمیمانند؛ مگر آن وقتى كه شماها همت كنید؛ شما جوانها كشور را از لحاظ علمى، از لحاظ اقتصادى، از لحاظ امنیتى به نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى برسانید كه امكان آسیب پذیرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش نزدیك به صفر باشد؛ آن وقت كنار میكشند و توطئه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تمام خواهد شد. اینى كه من توى این چند سال به دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مرتب راجع به مسائل علم و تحقیق و پژوهش و نوآورى و جنبش نرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افزارى و ارتباط صنعت و دانشگاه و اینها این همه تأكید كردم، براى خاطر این است كه یك ركن امنیت بلندمدت كشور و ملتتان علم است.
شنبه 18/10/1389 - 13:21
سياست

جنگ نرم در دیدگاه رهبری
بیانات در دیدار جمعى از شعرا

حركت عظیم انقلاب اسلامى، یك حركت تمام شده نیست. حالا یك گوشه‌‌‌‌‌‌‌ى از لشكر آن من و شمائیم كه حالا یك ذره مثلاً اهل ادب و فرهنگ و اینها محسوب میشویم؛ «و للَّه جنود السّماوات و الارض»؛ لشكر او زمین و آسمان نمیشناسد؛ «و كان اللَّه عزیزا حكیما»؛خدا عزیز است - عزیز یعنى غالبِ لایغلب، یعنى بى‌‌‌‌‌‌‌نیاز از همه - من و شما هم حالا یك گوشه‌‌‌‌‌‌‌اى از كار را در دست میگیریم. این حركت عظیمى كه با انقلاب اسلامى شروع شد، یك حركت تمام شده نیست؛ مطلقاً تمام شده نیست، آن حركت ادامه دارد. همینى كه حالا معمول شده كه در بیانها و در تلویزیون و توى تبلیغات و توى دادگاه و توى زبان همه، میگویند: جنگ نرم؛ راست است، این یك واقعیت است؛ یعنى الان جنگ است. البته این حرف را من امروز نمیزنم، من از بعد از جنگ - از سال 67 - همیشه این را گفته‌‌‌‌‌‌‌ام؛ بارها و بارها. علت این است كه من صحنه را مى‌‌‌‌‌‌‌بینم؛ چه بكنم اگر كسى نمى‌‌‌‌‌‌‌بیند؟! چه كار كند انسان؟! من دارم مى‌‌‌‌‌‌‌بینم صحنه را، مى‌‌‌‌‌‌‌بینم تجهیز را، مى‌‌‌‌‌‌‌بینم صف‌‌‌‌‌‌‌آرائى‌‌‌‌‌‌‌ها را، مى‌‌‌‌‌‌‌بینم دهانهاى با حقد و غضب گشوده شده و دندانهاى با غیظ به هم فشرده شده علیه انقلاب و علیه امام و علیه همه‌‌‌‌‌‌‌ى این آرمانها و علیه همه‌‌‌‌‌‌‌ى آن كسانى كه به این حركت دل بسته‌‌‌‌‌‌‌اند را؛ اینها را انسان دارد مى‌‌‌‌‌‌‌بیند، خب چه كار كند؟ این تمام نشده. چون تمام نشده، همه وظیفه داریم. وظیفه‌‌‌‌‌‌‌ى مجموعه‌‌‌‌‌‌‌ى فرهنگى و ادبى و هنرى هم وظیفه‌‌‌‌‌‌‌ى مشخصى است: بلاغ، تبیین؛ بگوئید، خوب بگوئید. من همیشه تكیه بر این میكنم: بایستى قالب را خوب انتخاب كنید و هنر را بایستى تمام عیار توى میدان بیاورید؛ نباید كم گذاشت، تا اثر خودش را بكند.
دوشنبه 13/10/1389 - 14:51
سخنان ماندگار
 
رسول الله (ص) :
هیچ قطره ای نزد خداوند متعال از قطره خونیكه در راه خدا ریخته شود ویا قطره اشكی كه در دل شب از ترس خدا فرو ریزد محبوب تر نیست .
دوشنبه 13/10/1389 - 14:40
سخنان ماندگار
 
رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمودند :
سه چیز را خدای سبحان دوست می دارد ، ادای حق خدا ، فروتنی نسبت به خلق خدا و احسان به بندگان خدا .
دوشنبه 13/10/1389 - 14:33
مهدویت
احادیثی از امام زمان:

1.    نفع‌ بردن‌ از من‌ در زمان‌ غیبتم‌ مانند نفع‌ بردن‌ از خورشید هنگام‌ پنهان‌ شدنش‌ در پشت‌ ابرهاست‌ و همانا من‌ ایمنى‌ بخش‌ اهل‌ زمین‌ هستم‌ ، همچنانکه‌ ستارگان‌ ایمنى‌ بخش‌ اهل‌ آسمانند

( بحار الأنوار ، ج‌ 53 ، ص‌ 181 )

2.    اما علت‌ و فلسفه‌ آنچه‌ از دوران‌ غیبت‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌ ، پس‌ خداوند عز و جل‌ در قرآن‌ فرموده‌ است‌ : « اى‌ مؤمنان‌ از چیزهایى‌ نپرسید که‌ اگر آشکار شود ، بدتان‌ آید »

( بحار الأنوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 380  ) 

 

دوشنبه 13/10/1389 - 14:30
مهدویت

منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، كسى از قوم خورشید! كسى
از نژاد نفس هاى گرم! مردم نیز منتظرند! و غرق در لحظه هاى
انتظار، نیازشان را از لابه لاى نفس هاى حیران خود بازگو
مى كنند. شقایق ها منتظرند! منتظر كسى كه به فرهنگ شبنم ایمان
بیاورد. كسى كه آیینه هاى مكدر زمانه را در هم بشكند و اشك هاى
ارغوانى را از كوچه هاى پریشانى نجات دهد. كوچه ها چشم به
راهند! كوچه ها نیز چشم به راهند! چشم به راه قدم هایى هستند
كه زخم هاى بى رحم گمراهى را از چشمان مردم پاك كند. كوچه ها
منتظر چشمان باران زایى هستند كه با قدم هایش جان مردم را به
شبنم اشك ها بشوید. جاده ها منتظر رهگذرى هستند كه براى همیشه
خواهد ماند. منتظر قدم هایى كه تن مرده كوچه ها را زنده مى كند.
لاله ها منتظرند! در این عرصه انفجار بلا، مردم یاد
لاله ها را بین كوچه هاى این شهر خاموش گم كرده اند و حتى
امواج دریاى عاشق سر بر ساحل نگاه هایى تیره مى گذارند و سرود
عطش را سر مى دهند. لاله ها منتظرند؛ منتظر كسى كه همزاد
موج هاى خورشیدى است. كسى از جنس ابر، پریزاد باران.
عاشقان منتظرند! عاشقان بى تابند، بى قرارند تا هم
آواز شیدایى صبح فردا باشند. اى دریا تبار، بر گونه هاى امت
ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند...

دوشنبه 13/10/1389 - 14:24
طنز و سرگرمی

سه راه برای پولدار شدن وجود دارد:

یا  بابات برات پول در بیاره

یا بابای مردم رو برای پول دربیاری

یا بابات دربیاد تا پول در بیاری


هیچکدوم نشد، از بی‌پولی‌بابات در میاد
!


دوشنبه 13/10/1389 - 9:38
اهل بیت
عبرتهای
          عاشورا
مهندس این نظام نبی اكرم و آن كسی است كه به جای او می‌نشیند راهبر این قطار در این خط نبی اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است و آن كسی كه بجای او می‌نشیند. خط هم روشن و مشخص است.
جامعه اسلامی و فرد اسلامی باید از این خطر و بر روی این خطر حركت كند كه اگر چنین حركتی انجام بگیرد آن وقت انسان‌ها به كمال می‌رسند و صالح می‌شوند، در میان مردم ظلم، فساد، اختلاف و فقر از بین می‌رود و بشر به خوشبختی كامل رسیده و بندة كامل خدا می‌شود.
این نظام را اسلام به وسیله نبی اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آورد و در جامعه آن روز بشر در گوشه‌ای كه نامش مدینه بود پیاده كرد. در اینجا یك سؤالی باقی می‌ماند و آن این‌كه حالا اگر این قطاری را كه پیغمبر اكرم در روی این خط به راه انداخته است یك دست یا حادثه‌ای آن را از روی خط خارج كرد تكلیف چیست؟ اگر جامعه اسلامی منحرف شد و اگر این انحراف به جایی رسید كه خوف انحراف كل اسلام و معارف اسلام بود آن وقت تكلیف چیست؟ ما دو نوع انحراف داریم: زمانی مردم فاسد می‌شوند امّا احكام اسلامی از بین نمی‌روند. یك وقت هم مردم كه فاسد می‌شوند، حكومت‌ها هم فاسد می‌شوند، علما و گویندگان دین هم فاسد می‌شوند و از انسان‌های فاسد اصلاً دین صحیح صادر نمی‌شود. قرآن و حقایق را تحریف می‌كنند، خوب‌ها را بد می‌كنند، بدها را خوب می‌كنند، منكر را معروف می‌كنند، معروف را منكر می‌كنند و خطی كه به این سمت مثلاً كشیده است 180 درجه به سمت دیگر عوض می‌نمایند.
اگر جامعه و نظام اسلامی به یك چنین چیزی دچار شد تكلیف چیست؟
البتّه قرآن و پیامبر فرموده بودند كه تكلیف چیست.

از بیانات مقام معظم رهبری (مد ظله)
 در نماز جمعه تهران
عاشورای 73

 

شنبه 11/10/1389 - 17:16
اهل بیت

20 حدیث منتخب از امام سجاد علیه السلام

1- امام سجاد(علیه اسلام) فرمود: سه حالت و خصلت در هر یك از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهى مى باشد و از سختى ها و شداید صحراى محشر در امان است:
اوّل آن كه در كارگشائى و كمك به نیازمندان و درخواست كنندگان دریغ ننماید.
دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتى بیندیشد كه كارى را كه مى خواهد انجام دهد یا هر سخنى را كه مى خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودى خداوند در آن است یا مورد غضب و سخط او مى باشد.
سوّم قبل از عیب جوئى و بازگوئى عیب دیگران، سعى كند عیب هاى خود را برطرف نماید.

2- فرمود: سه چیز موجب نجات انسان خواهد بود: بازداشت زبان از بدگوئى و غیبت مردم، خود را مشغول به كارهائى كردن كه براى آخرت و دنیایش مفید باشد.
و همیشه بر خطاها و اشتباهات خود گریان و ناراحت باشد.

3- فرمود: هركس داراى چهار خصلت باشد، ایمانش كامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتى خداوند را ملاقات مى كند كه از او راضى و خوشنود است:
1 ـ خصلت خودنگهدارى و تقواى الهى به طورى كه بتواند بدون توقّع و چشم داشتى، نسبت به مردم خدمت نماید.
2 ـ راست گوئى و صداقت نسبت به مردم در تمام موارد زندگى.
3 ـ حیا و پاكدامنى نسبت به تمام زشتى هاى شرعى و عرفى.
4 ـ خوش اخلاقى و خوش برخوردى با اهل و عیال خود.

4- فرمود: اى فرزند آدم، تا آن زمانى كه در درون خود واعظ و نصیحت كننده اى دلسوز داشته باشى، و در تمام امور بررسى و محاسبه كارهایت را اهمیّت دهى، و در تمام حالات ـ از عذاب الهى ـ ترس و خوف داشته باشى; در خیر و سعادت خواهى بود.

5- فرمود: حقّى كه شكم بر تو دارد این است كه آن را ظرف چیزهاى حرام ـ چه كم و چه زیاد ـ قرار ندهى و بلكه در چیزهاى حلال هم صرفه جوئى كنى و به مقدار نیاز استفاده نمائى.

6- فرمود: كسى كه مشتاق بهشت باشد در انجام كارهاى نیك، سرعت مى نماید و شهوات را زیر پا مى گذارد; و هركس از آتش قیامت هراسناك باشد به درگاه خداوند توبه مى كند و از گناهان و كاهاى زشت دورى مى جوید.

7- فرمود: دست نیاز به سوى مردم دراز كردن، سبب ذلّت و خوارى در زندگى و در معاشرت خواهد بود.
و نیز موجب از بین رفتن حیاء و ناچیز شدن شخصیت خواهد گشت به طورى كه همیشه احساس نیاز و تنگ دستى نماید.
و هرچه كمتر به مردم رو بیندازد و كمتر درخواست كمك نماید بیشتر احساس خودكفائى و بى نیازى خواهد داشت.

8- فرمود: سعادت و خوشبختى انسان در حفظ و كنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه كار زشت و خلاف است.

9- فرمود: در این دنیا سرور مرد، سخاوتمندان هستند; ولى در قیامت سیّد و سرور مردم، پرهیزكاران خواهند بود.

10- فرمود: هركس براى رضا و خوشنودى خداوند ازدواج نماید و با خویشان خود صله رحم نماید، خداوند او را در قیامت مفتخر و سربلند مى گرداند.
11- فرمود: هركس به دیدار دوست و برادر خود برود و براى رضاى خداوند او را زیارت نماید به امید آن كه به وعده هاى الهى برسد، هفتاد هزار فرشته او را همراه و مشایعت خواهند كرد، همچنین مورد خطاب قرار مى گیرد كه از آلودگى ها پاك شدى و بهشت گوارایت باد.
پس چون با دوست و برادر خود دست دهد و مصافحه كند مورد رحمت قرار خواهد گرفت.

12- فرمود: چنانچه شخصى تو را بدگویى كند، و سپس برگردد و پوزش طلبد، عذرخواهى و پوزش او را پذیرا باش.

13- فرمود: تعجّب دارم از كسى كه نسبت به تشخیص خوب و بد خوراكش اهتمام مىورزد كه مبادا ضررى به او برسد، چگونه نسبت به گناهان و دیگر كارهایش اهمیّت نمى دهد، و نسبت به مفاسد دنیائى، آخرتى روحى، فكرى، اخلاقى و... بى تفاوت است.

14- فرمود: هركس مؤمن گرسنه اى را طعام دهد خداوند او را از میوه هاى بهشت اطعام مى نماید، و هر كه تشنه اى را آب دهد خداوند از چشمه گواراى بهشتى سیرآبش مى گرداند، و هركس برهنه اى را لباس بپوشاند خداوند او را از لباس سبز بهشتى ـ كه بهترین نوع و رنگ مى باشد ـ خواهد پوشاند.

15- فرمود: به وسیله عقل ناقص و نظریه هاى باطل، و مقایسات فاسد و بى اساس نمى توان احكام و مسائل دین را به دست آورد; بنابراین تنها وسیله رسیدن به احكام واقعى دین، تسلیم محض مى باشد; پس هركس در مقابل ما اهل بیت تسلیم باشد از هر انحرافى در امان است و هر كه به وسیله ما هدایت یابد خوشبخت خواهد بود.
و شخصى كه با قیاس و نظریات شخصى خود بخواهد دین اسلام را دریابد، هلاك مى گردد.

16- فرمود: دنیا همچون نیمه خواب (چرت) است و آخرت بیدارى مى باشد و ما در این میان رهگذر، بین خواب و بیدارى به سر مى بریم.

17- فرمود: از سعادت مرد آن است كه در شهر خود كسب و تجارت نماید و شریكان و مشتریانش افرادى صالح و نیكوكار باشند، و نیز داراى فرزندانى باشد كه كمك حال او باشند.

18- فرمود: هر آیه اى از قرآن، خزینه اى از علوم خداوند متعال است، پس هر آیه را كه مشغول خواندن مى شوى، در آن دقّت كن كه چه مى یابى.

19- فرمود: هر كه قرآن را در مكّه مكرّمه ختم كند، نمى میرد مگر آن كه حضرت رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم); و نیز جایگاه خود را در بهشت رؤیت مى نماید.

20- فرمود: شماهائى كه به مكّه نرفته اید و در مراسم حجّ شركت نكرده اید، بشارت باد شماها را به آن حاجیانى كه بر مى گردند، با آن ها ـ دیدار و ـ مصافحه كنید تا در پاداش و ثواب حجّ آن ها شریك باشید.
-----------------------
پی نوشت ها:

[1] ـ تحف العقول: ص204، بحارالأنوار: ج 75، ص 141، ح 3.
[2] ـ تحف العقول: ص 204، بحارالأنوار: ج 75، ص 140، ح 3.
[3] ـ مشكاة الأنوار: ص 172، بحارالأنوار: ج 66، ص 385، ح 48.
[4] ـ مشكاة الأنوار: ص 246، بحارالأنوار: ج 67، ص 64، ح 5.
[5] ـ تحف العقول: ص 186، بحارالأنوار: ج 71، ص 12، ح 2.
[6] ـ تحف العقول: ص 203، بحارالأنوار: ج 75، ص 139، ح 3.
[7] ـ تحف العقول: ص 210، بحارالأنوار: ج 75، ص 136، ح 3.
[8] ـ تحف العقول: ص201، بحارالأنوار: ج 75، ص 136، ح 3.
[9] ـ مشكاة الأنوار: ص 232، س 20، بحارالأنوار: ج 78، ص 50، ح 77.
[10] ـ مشكاة الأنوار: ص 166، س 3.
[11] ـ مشكاة الأنوار: ص 207، س 18.
[12] ـ مشكاة الأنوار: ص 229، س 10، بحارالأنوار: ج 78، ص 141، ح 3.
[13] ـ أعیان الشّیعة: ج 1، ص 645، بحارالأنوار: ج 78، ص 158، ح 19.
[14] ـ مستدرك الوسائل: ج 7، ص 252، ح 8.
[15] ـ مستدرك الوسائل: ج 17، ص 262، ح 25.
[16] ـ تنبیه الخواطر، معروف به مجموعة ورّام: ص 343، س 20.
[17] ـ وسائل الشیعة: ج 17، ص 647، ح 1، ومشكاة الأنوار: ص 262.
[18] ـ مستدرك الوسائل: ج 4، ص 238، ح 3.
[19] ـ من لا یحضره الفقیه: ج 2، ص 146، ح 95.
[20] ـ همان مدرك: ج 2، ص 147، ح97.
شنبه 11/10/1389 - 17:15
اهل بیت

مروری بر افشاگریهای امام سجاد علیه السلام در کوفه و شام1

 امام سجّاد(علیه السلام) و ابلاغ پیام عاشورا در كوفه
امـام زیـن العابدین (ع) كه همراه فرزند خردسالش محمّد باقر(ع ) در كربلا حضور داشت ، در دهـم مـحـرم ، سـال 61 هـجـرى پـس از شـهـادت پـدر گـرامـى اش در حـالى كـه نـزدیـك 23 سال از عمر شریفش مى گذشت عهده دار منصب امامت شد.
امـامت پیشواى چهارم علاوه بر راههاى عقلى (30) از طریق پیامبر عظیم الشاءن اسلام ، امـیـر مؤ منان و پدر بزرگوارش امام حسین علیهما السّلام به اثبات رسیده است .(31) به عنوان نمونه محمد بن مسلم مى گوید:
از امـام صـادق (ع ) از انـگـشـتـر حسین بن على پرسیدم كه (پس از شهادتش ) در اختیار چه كسى قرار گرفت ؟
و به آن حضرت عرض كردم :
شنیده ام یغماگران انگشتر آن بزرگوار را از انگشتان مباركش به غارت برده اند.
امام (ع ) فرمود:
مـطـلب آن نیست كه گفته اند؛ حسین (ع ) به فرزندش على بن حسین (ع ) وصیت كرد و انگشترش را در انـگـشـتـان وى نـهـاد و امـر امـامـت را بـه وى تـفـویـض كـرد، هـمـان گـونـه كـه رسـول خـدا(ص ) بـه امـیـرمـؤ مـنان و آن حضرت به حسن (ع ) و حسن (ع ) به حسین (ع ) تفویض نمود... .(32)
امام سجاد(ع ) و ابلاغ پیام عاشورا
پـیـشواى چهارم در شرایطى بسیار سخت و بحرانى عهده دار منصب امامت شد؛ شرایطى كه پسر معاویه و جیره خوارانش با ناجوانمردى تمام همه سعى خود را در از بین بردن شجره طیّبه امامت و نـسـل پیامبر(ص ) به كار گرفته و پدر گرامى و بیش از هفتاد تن از فرزندان ، برادران ، بـرادرزادگـان ، خـویـشـان و یـاران آن بـزرگـوار را بـا بى رحمانه ترین شیوه به شهادت رسـانـده بـود و چنانچه مشیّت الهى بر بیمارى امام سجاد(ع ) به هنگام بروز واقعه عاشورا و حـفـظ آن حـضـرت تـعـلق نـگـرفـتـه بـود. چـه بـسـا او نـیـز بـه شـهـادت مـى رسـیـد و نسل پیامبر(ص ) قطع مى شد.
امـام سـجـّاد(ع ) در آن شـرایـط بـسـیـار سـخـت و نگران كننده كه خود و بقیّه بازماندگان واقعه عاشورا در چنگال اسارت دشمن بودند، با استفاده از شرایط و زمینه هایى كه سردمداران خلافت ـ بـه مـنـظـور دسـتـیـابـى بـه بـقـیه اهداف خود ـ فراهم كرده بودند، با تمام توان به ایفاى رسالت الهى خویش همّت گمارد.
رسالت مهمّ پیشواى چهارم در آغاز امامت ، تكمیل نهضت خونین پدر و به ثمر نشاندن و به بهره ورى رسـانـدن خـونـهـاى پـاك و مـقـدسـى بود كه در سرزمین كربلا بر زمین ریخته شده بود. فعّالیتهاى امام (ع ) در این زمینه در دو محور عمده خلاصه مى شد: نخست ، تبیین چهره واقعى قیام مـقـدس كـربـلا و ایـن كـه حـسـیـن بـن عـلى (ع ) فـرزنـد پـیـامـبـر(ص )اسـت و اسـرا، اسـراى آل مـحمّد(ص )هستند؛ و دیگر، معرفى چهره واقعى یزید و افشاى جنایات او در ارتباط با اسلام و خاندان پیامبر(ص ).
در كوفه
كـوفـه ، نـخـسـتـیـن مـنزل و پایگاه مهمّى بود كه به فرمان عبیداللّه ، كاروان اسرا را بدانجا بردند. بلندگو هاى تبلیغاتى ابن زیاد، پیش از ورود اسرا به كوفه ، تلاش گسترده اى را آغـاز كـردنـد كه پسر زیاد را پیروز جلوه دهند و از مردم خواستند به شكرانه این پیروزى به جـشـن و شـادمـانـى بـپردازند و براى مشاهده آثار آن به تماشاى اسرا بیرون آیند. در پى این صـلاى عام ، گروه زیادى از مردم كوفه در مسیر كاروان اسرا گرد آمدند تا به تماشاى آنان بنشینند.
وضـعـیـّت اسـیـران بـه هـنـگـام ورود بـه كـوفـه بـگـونـه اى دلخـراش و رقـّت بـار بـود كه تـمـاشـاگـران را تـحـت تاءثیر قرار داد و آنان را به گریه انداخت . امام سجاد(ع ) با مشاهده گریه آنان ، خطاب به ایشان فرمودند:
(تَنُوحُونَ وَ تَبْكُونَ مِنْ اَجْلِنا فَمَنْ ذَالَّذى قَتَلَنا؟!)(33)
نوحه سرایى مى كنید و براى (مظلومیت ) ما مى گریید! پس چه كسى (عزیزان ) ما را كشته است ؟!
قـافـله سالاران كاروان اسارت تصمیم گرفتند از موقعیّت پیش آمده بیشترین بهره بردارى را نموده ، حقایق را بیان كنند.
سخنان حضرت زینب (ع )
نـخـسـتـیـن سخنران این مجمع عمومى ، حضرت زینب سلام اللّه علیها بود كه به مردم اشاره كرد ساكت شوند. با اشاره دختر على (ع ) نفسها در سینه ها حبس و زنگ شتران خاموش گشت . زینب (ع ) سخنان خود را این چنین آغاز كرد:
(...اى مـردم كـوفـه ، اى اهـل نـیـرنـگ و خیانت ! آیا مى گریید!؟ اشكهایتان بند نیاید و شیونتان فـروكـش نـكـنـد! مـَثـَلِ شـمـا مـَثـَلِ زنى است كه نخ تابیده خود را پس از تابیدن ، پنبه كند. سـوگـندهایتان را بازیچه قرار دادید. آیا بجز خودخواهى ، گزافه گویى ، چاپلوسى و ... سرمایه اى دارید؟ چه بد كردید؛ خشم خدا و عذاب همیشگى او را بر جان خریدید... .
بدا به حالتان ! آیا مى دانید چه جگرى از رسول خدا(ص )را پاره كردید؟ و چه پرده نشینانى از آن حضرت را آشكار ساختید؟ و چه خونهایى ریختید؟ و چه حرمتى از آن گرامى هتك كردید؟
جنایتى هولناك مرتكب شدید. عجب نیست اگر آسمان از عظمت آن خون ببارد و زمین شكافته شود و كوهها متلاشى گردد... .
مهلت دو روزه زندگى ، شما را مغرور نسازد؛ زیرا چیزى بر فرمان خدا پیشى نمى گیرد و او براى گرفتن انتقام از كسى بیم و هراس ندارد و مسلّم در كمین شماست .
سخنان هشدار دهنده و بیدار كننده حضرت زینب (ع ) حاضران را آن چنان تحت تاءثیر قرار داد كه هـمـگـى مـبـهـوت و از خـود بـیـخـود شدند و بى اختیار ضجّه و ناله سردادند. پیرمردى بر اثر فزونى گریه محاسنش تر شده بود و با احساسات ، خطاب به اسیران فریاد برآورد:
پـدر و مـادرم فـدایتان باد! كهنسالانتان بهترین كهنسالان ، جوانانتان بهترین جوانان ، زنانتان بهترین زنان و نسلتان بهترین نسلهاست .(34)
دخـتـر امیر مؤ منان (ع ) در این سخنرانى ، چنان قدرت بیان و بلاغتى از خود نشان داد كه همه را متحیر ساخت ؛ چندان كه یكى از حاضران اعتراف كرد:
تا كنون بانویى سخنورتر از او ندیده بودم ؛ گویى با زبان على بن ابى طالب سخن مى گفت !(35)
زینب (ع ) مى دانست كه یزید همچون پیشینیان خود مى كوشد تا حساب امام حسین (ع ) را از حساب پـیـامـبـر(ص ) جـدا كـنـد و چـنـیـن وانـمـود نـمـایـد كـه فـرزنـدان فـاطـمـه (ع ) فـرزنـدان رسول خدا(ص ) بشمار نمى روند، تا كشتن آنان مشكلات سیاسى در پى نداشته باشد؛ از این رو، در خـطابه اش روى ارتباط نزدیك و پیوند تنگاتنگ امام حسین (ع ) با پیامبر(ص ) تاءكید و آن گرامى را (جگر پاره ) رسول خدا(ص ) قلمداد كرد و بدین وسیله نقشه دشمن را نقش بر آب ساخت .
خطابه امام سجّاد(ع )
سـخنان زینب كبرى (ع )زمینه را براى سخنرانیهاى بعد توسط فاطمه صغرى ، دختر امام حسین (ع )، و ام كـلثـوم دخـتـر امـیـر مـؤ منان (ع )آماده كرد. آخرین سخنران این مجمع عمومى امام سجاد(ع )بـود كـه بـه جـمـعـیّت كه بلند بلند گریه مى كردند اشاره كرد تا ساكت شوند، سپس بپا خاست و پس از ستایش پروردگار و درود بر پیامبر(ص )فرمود:
مردم ! هر كس مرا مى شناسد كه شناخته و هر كس نمى شناسد، بداند كه من (على ) فرزند (حسین )، فـرزنـد (عـلى بـن ابـى طـالب ) صـلوات اللّه علیهم ، هستم . من پسر كسى هستم كه او را در كـنـار شـط فـرات سـر بـریـدنـد، بـدون آن كـه خـونـى ریـخـتـه یـا حـقـّى را پـایـمـال كـرده بـاشـد. من فرزند كسى هستم كه حرمتش را شكسته ، اموالش را به یغما برده و خـانـدانـش را بـه اسـیـرى گـرفـتـه انـد! مـن فـرزنـد كـشـتـه بـه (قتل صبر)(36)هستم ، و این براى ما افتخارى است .
مـردم ! شـما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید كه روزى به پدرم (نامه ها) نوشتید و با او عـهـد و پـیـمـان بـسـتـیـد، سـپـس نـیـرنـگ پـیـشـه كردید و به جنگ با او برخاستید و او را تنها گذاردید!؟
هـلاكـت و زیـان بر شما باد از این توشه اى كه براى خود پیش فرستادید... فرداى قیامت با كـدام چـشـم بـه رسـول خـدا(ص )مـى نـگرید، آن هنگام كه به شما بگوید: (خاندان مرا كشتید و حرمتم را شكستید، پس ، از امت من نیستید!
سخنان روشنگر امام (ع )جمعیّت را بیش از پیش منقلب كرد، چندان كه صداى گریه و ناله از هر سو شنیده مى شد. بعضى خطاب به بعضى دیگر با زبان ملامت مى گفتند:
هلاك شدید، در حالى كه خود نمى دانید!
پیشواى چهارم به سخنانش ادامه داد:
خداى رحمت كند آن كس را كه نصیحت مرا بپذیرد و سفارش مرا درباره خدا، پیامبر(ص )و خاندانش به كار بندد.
مردم فریاد برآوردند:
اى فـرزنـد رسـول خدا(ص )! همه ما سخنت را پذیرا و فرمانت را مطیع هستیم و پیمان مى بندیم كـه شما را رها نكرده و به دیگران دل نبندیم ؛ پس هر فرمانى دارید بفرمایید كه ما باهر كه شما درجنگید، درجنگیم و با هر كس آشتى باشید آشتى خواهیم بود. ما یزید را دستگیر كرده و از ستمگران نسبت به شما و ما بیزارى مى جوییم .
امام (ع ) از دروغگویى ، نامردى و سخنان نفاق آمیز آنان به خشم آمد و فرمود:
هـرگز، هرگز، اى بى وفایان و نیرنگ بازان !...مى خواهید با من همان كنید كه پیش از این با پـدرانـم كـردیـد؟ نـه بـه خدا سوگند، هنوز داغ دلم التیام نیافته است ... تنها درخواست من از شما این است كه نه با ما باشید و نه علیه ما.(37)
امـام سـجـاد(ع )در این خطابه مهیّج و روشنگر، حادثه كربلا را از هر دو بعد آن مورد تجزیه و تـحـلیـل قـرار داد: از یـك سو، درنده خوییها و جنایات ضدّ انسانى یزید و مزدوران او را برملا سـاخـت و آنـان را، قـاتـل ، غـارتـگـر، شـكننده حرمت انسانیّت و اسیر كنندگان زنان و فرزندان فـرزنـد پـیـامـبـر(ص )مـعرفى كرد و كوفیان را افرادى نیرنگ باز، پیمان شكن و شریك جرم یزید قلمداد و عواقب وخیمى را كه در انتظارشان هست به آنان گوشزد كرد.
از سـوى دیـگـر، امـام حـسـیـن و خـانـدان او را، خـانـدان پـیـامـبر(ص )معرفى فرمود و شهادت آن بزرگوار و یارانش را ـ كه برترین نمونه هاى فداكارى ، ایثار و عشق به لقاء اللّه محسوب مى شدند ـ به عنوان بزرگترین افتخار خاندان خویش مطرح كرد.
اگـر امـام چـهـارم (ع )در آن شرایط، این حقایق را تبیین نمى كرد و افكار عمومى را در جریان آن قرار نمى داد، چه بسا دستگاه قدرتمند تبلیغاتى یزید، حوادث را طورى دیگر جلوه مى داد. آن حـضـرت از هـمان روزهاى نخست وقوع این حادثه ، چهره اصلى قیام عاشورا را ترسیم كرد و در سـیـنـه ها جا داد، بگونه اى كه همان گفته ها و شنیده ها در قرن سوم در كتابهاى تاریخى ثبت گردید و خلفاى بنى امیّه ، برغم تلاشهاى خود، نتوانستند آن را تحریف كنند.
در كاخ ابن زیاد
(عـُبَیْدُاللّه ) در كاخ فرماندارى مجلسى ترتیب داد و به عموم اجازه داد كه در این مجلس شركت كـنـند. اشراف كوفه و فرماندهان سپاه (یزید) گرد او را گرفته بودند. سر مقدّس (حسین بن عـلى (ع )را آوردنـد و در مـقابل (ابن زیاد) بر زمین نهادند. (پسر مرجانه ) در حالى كه لبخند پیروزى بر لب داشت ، با چوب به دندانهاى امام (ع )نواخت و مغرورانه گفت :
... این به عوض نبرد (بدر) .(38)
سـپـس دسـتـور داد اسیران را وارد قصر كردند. (زینب (ع ) ـ در حالى كه كهنه ترین لباسهاى خـود را پـوشـیـده بـود و بـقـیـّه زنـان گـردش را احـاطـه كـرده بـودنـد ـ بـى اعـتـنـا از مـقـابل (ابن زیاد) گذشت و در گوشه اى نشست . (ابن زیاد) از بى اعتنایى او به خشم آمد و با ناراحتى پرسید: (این زن كیست ؟) كسى پاسخ نداد. سه بار سخن خود را تكرار كرد؛ اما (زینب (ع ) همچنان بى اعتنا بود، تا آنكه یكى از زنانِ همراه آن حضرت پاسخ داد:
این ، زینب ، دختر فاطمه ، دختر رسول خداست .
(ابن زیاد) ـ همان گونه كه از عنصر پلیدى چون او انتظار مى رفت ـ لب به شماتت و سرزنش دختر على (ع ) و همراهانش گشود:
حمد خداى را كه شما را رسوا كرد و همگى مردان شما را كشت و دروغتان را آشكار ساخت !)
(زینب (ع ) در كمال قوّت و قدرت روحى پاسخ داد:
سـپـاس خـداى را كـه بـه وسـیـله پـیـامـبـرش (مـحمّد(ص ) ما را كرامت بخشید و از پلیدیها پاك گـردانـیـد. ایـن ، فـاسق است كه رسوا مى شود و بدكار است كه دروغ مى گوید و اینان غیر ما هستند.
ابن زیاد گفت :
دیدى خداوند، با برادر و خویشانت چه كرد؟)
زینب (ع )فرمود:
مـن به جز خوبى ، چیزى ندیدم ! خداوند بر آنان شهادت را نوشته و مقدّر كرده بود، آنان نیز (پـذیـرفـتـه و) بـه سـوى آرامـگـاه خـود شـتـافـتند. و به همین زودى ، خداوند، تو و آنان را در دادگاهى گردآورده محاكمه خواهد كرد و خواهى دید كه پیروزى از آن كیست .
(عـُبـَیـْدُاللّه ) از پـاسـخ (زیـنـب (ع ) بـه خـشـم آمـد و تـصـمـیـم بـه قتل او گرفت ؛ ولى (عَمْرِ بن حُرَیث ) مانع شد.(39)
(ابـن زیـاد) پـس از شـكست در برخورد با (زینب (ع )، روى سخن را به یادگار حسین ، امام زین العـابـدین علیهماالّسلام برگردانید تا شاید در گفتگوى با وى ، شكست خود را جبران نماید. پرسید: این مرد كیست ؟
گفته شد: (على بن حسین ).
گفت : مگر خدا (على بن حسین ) را نكشت ؟
امام (ع )فرمود: برادرى داشتم به نام (على ) كه مردم او را كشتند.
گفت : بلكه خدا او را كشت .
امام (ع )در پاسخش این آیه را خواند:
(اَللّهُ یَتَوَفَّى الاَْ نْفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِها(40))
خـداونـد به هنگام مرگ ، ارواح را قبض مى كند و آن را كه هنوز مرگش فرا نرسیده است ، روحش را در حال خواب مى گیرد.
(پـسـر مـرجانه ) از پاسخ امام سجّاد(ع )بیشتر خشمگین شد و فریاد برآورد: (آنقدر جرى هستى كه پاسخ مرا بدهى ؟! او را ببرید و گردن بزنید!)
امام (ع )فرمود:
مـرا از كشتن مى ترسانى ؟! مگر نمى دانى كه كشته شدن ، خوى ما و شهادت ، مایه سربلندى و كرامت ماست .
(زیـنـب (ع )، مـوقـعـیـّت را خـطـرنـاك و فـرزنـد بـرادر را در مـعرض خطر دید. بى درنگ از جا برخاست و دست در گردن امام (ع )انداخت و خطاب به (ابن زیاد) گفت :
اى پـسـر زیـاد! این همه خون از ما ریختى بس نیست ؟! سوگند به خدا، از او جدا نخواهم شد تا مرا هم با او بكشى !
(ابن زیاد) با شنیدن سخنان جدّى (زینب (ع ) از كشتن امام (ع ) صرف نظر كرد و دستور داد آنان را به زندان افكنند.(41)
در مسجد
(عبیداللّه ) كه در جبهه رویارویى با پیام رسانان (عاشورا) شكست خورده بود، تصمیم گرفت بـه مـسـجـد رود و ضـمـن خـطابه اى پیروزى خود را به رخ مردم بكشد و در غیاب بازماندگان حادثه (كربلا) عقده حقارتش را بگشاید؛ از این رو، بر فراز منبر برآمد و گفت :
سـپـاس خـداى را كـه حـقّ و اهـل آن را آشـكـار و امـیـرالمـؤ منین (یزید) و پیروان او را یارى كرد و دروغگو، فرزند دروغگو را كشت .
سـخـن كـه بـدیـن جـا رسـیـد، (عـبداللّه بن عَفیف )، یكى از بزرگان شیعه و زهّاد كوفه كه در حـمـایـت از عـلى (ع )هـر دو چـشـم خـود را از دسـت داده بـود، (یـكـى را در نـبـرد (جمل ) و دیگرى را در جنگ (صفین ) از وسط مجلس ‍ برخاست و فریاد كشید:
اى پـسر مرجانه ! دروغگو تو هستى و پدرت و آن كس كه تو را بر این منصب گمارده و پدرش ! اى دشـمـن خـدا! فـرزنـدان پـیـامبران را مى كشید و بر منبر مؤ منان چنین سخنانى بر زبان مى آورید!
(ابن زیاد) ـ كه انتظار چنین واكنشى را از كوفیان نداشت ـ سخت ناراحت شد و گفت : (گوینده این سخنان كیست ؟) (ابن عفیف ) در كمال قدرت و شهامت گفت :
مـن هـسـتـم اى دشـمن خدا! خاندان پاكیزه اى را كه خداوند آنان را از هر پلیدى پاك گردانیده مى كشى و ادّعاى مسلمانى مى كنى !!...
(ابـن زیـاد) بـیـشـتر به خشم آمد، چندانكه رگهاى گردنش باد كرد. فریاد كشید: (او را نزد من آورید!
مـزدوران ، از هـر سـو بـر وى تـاخـتـند تا دستگیرش كنند. افراد قبیله اش مانع شدند و او را از مسجد بیرون بردند.
(پـسـر زیـاد) ـ كه در این مرحله نیز شكست خورد ـ پس از بازگشت به كاخ ، تصمیم گرفت هر طور شده از پیرمرد نابینا انتقام بگیرد. گروهى را براى دستگیرى وى به خانه اش فرستاد. قـبـائل (اَزْد) و (یـمـن ) بـه حـمـایـت از (ابـن عـفـیف ) در برابر نیروهاى حكومت ایستادگى كردند. مـاءموران كمك خواستند. (ابن زیاد) كمك فرستاد و فرمان جنگ داد. نبرد سختى درگرفت . عدّه اى كشته شدند. جلاّدان (یزید) موفّق شدند خود را به در خانه رسانده ، در را بشكنند و وارد خانه گردند و (عبداللّه ) را دستگیر كنند و نزد امیر ببرند.
(عبیداللّه ) دستور داد گردن او را بزنند و جسدش را به دار آویزند.(42)
كسب تكلیف از (یزید)
سـخـنـان افـشـاگـرانـه زیـنـب كـبـرى (س )و امـام سجّاد(ع )در برابر كوفیان ، موضع قاطع و پـیـروزمـنـدانـه آن دو بـزرگـوار در كـاخ فـرماندارى در برابر دژخیم كوفه و مزدوران وى و پـاسـخ دنـدان شـكـن (عـبـداللّه بن عفیف ) در انظار جمعیّت به (امیر كوفه ) و حمایت (اَزْدیان ) و (یَمَنیان ) از وى و جنگ با نیروهاى حكومتى ، جنایتكار كوفه را سخت به وحشت انداخت و او را بر آن داشت تا دست به دو اقدام بزند:
1 ـ (عـمـر سـعـد) را خـواسـت و از او، فـرمـان خـویـش مـبـنـى بـر قتل امام حسین (ع )را مطالبه كرد. (عمر) گفت : (از بین رفته است ).
ـ عبیداللّه : هر طور شده باید بیاورى !
ـ عمر: از بین رفته است .
ـ عبیداللّه : سوگند به خدا، باید آن را بیاورى !
ـ عمر:
مـانـده اسـت [نـگـه داشـتـه ام ] تـا در مـدیـنه به عذر جویى ، بر پیرزنان قریش خوانده شود، سوگند به خدا،درباره حسین چندان تو را اندرز دادم كه اگر به پدرم (سعد)داده بودم حقّ او را ادا كرده بودم .(43)
سپس افزود:
بـدبـخـت تـر و سـیاه روزتر از من كسى از كربلا بازنگشت ! از عبیداللّه پیروى كردم و خدا را معصیت نمودم و قطع رَحِم كردم (44)
نـظـر (ابـن زیـاد) از ایـن درخـواست این بود كه این سند را از (پسر سعد) بگیرد تا به گمان خویش بتواند خویشتن را از گناه كشتن فرزند پیامبر(ص )تبرئه سازد.
2 ـ نامه اى به یزید نوشت و در مورد سرنوشت اسیران كسب تكلیف كرد. یزید دستور داد آنان را به شام بفرستد.(45)
خلاصه
امام سجاد(ع )در دهم محرم ، سال 61 هجرى پس از شهادت پدرش امام حسین (ع )عهده دار منصب امامت شـد. امـامـت آن حـضـرت ، عـلاوه بـر راهـهـاى عـقـلى از طـریـق رسول خدا(ص )، امیرمؤ منان و پدرش امام حسین علیهماالسلام به اثبات رسیده است .
پـیـشواى چهارم در شرایطى سخت و بحرانى زمام امامت را به دست گرفت ، شرایطى كه یزید پـدر بـزرگـوار و بـیـش از هـفـتـاد نـفـر از یـارانـش را بـه شهادت رسانده و آن حضرت و بقیّه بازماندگان حادثه عاشورا را به اسارت گرفته بود.
رسـالت مـهـم امـام سجاد(ع )در آن شرایط، تكمیل نهضت خونین پدر و به ثمر رساندن خونهاى پاك شهیدان بود. تلاشهاى امام (ع )در این زمینه در دو محور خلاصه مى شد: تبیین چهره واقعى نهضت خونین كربلا و افشاى جنایات یزید در ارتباط با اسلام و خاندان پیامبر(ص ).
امـام چـهـارم در كـوفـه بـا یارى عمّه اش زینب كبرى و دیگر اسیران ، از طریق سخنرانى براى كـوفـیان ، ایستادگى در برابر ابن زیاد و افشاى جنایات او در كاخ فرماندارى ، چهره حقیقى قـیـام كـربـلا را براى مردم ترسیم كرد و جنایات یزید، عبیداللّه و همدستان آنان را در كشتن و بـه اسـارت گـرفـتـن خاندان پیامبر(ص )بر ملا سلاخت و جریان شهادت پدرش را ـ بر خلاف برداشت كوفیان ـ بزرگترین افتخار خاندان خود شمرد.
تـلاشـهـاى تـبـلیغاتى وموضعگیریهاى قاطع امام سجاد و زینب كبرى علیهماالسلام در برابر قـلدریـهـاى پـسـر زیـاد، عـبـیـداللّه را بـر آن داشـت كـه اهل بیت پیامبر را به زندان افكند و از یزید در باره آنان كسب تكلیف كند.
نـتـیـجـه مـهـم دیـگـر ایـن فـعـّالیـتـهـا ایـن بود كه پسر زیاد را وادار كرد فرمان خود مبنى بر قـتـل فـرزنـد پـیامبر(ص )را از عمر سعد پس ‍ بگیرد تا در آینده بتواند خود را از ارتكاب این جنایت تبرئه كند.
پرسش
1 ـ امام چهارم (ع )چه زمان و در چه شرایطى عهده دار منصب امامت شد؟
2 ـ مهمترین رسالت پیشواى چهارم در آغاز امامت خود چه بود؟
3 ـ نخستین سخنران مجمع عمومى كوفه چه كسى بود و چه تحولى در حاضران ایجاد كرد؟
4 ـ خلاصه خطابه امام سجاد(ع )در برابر كوفیان را بیان كنید.
5 ـ ابن زیاد پس از احساس شكست از اسیران ، دست به چه اقدامى زد؟
 
ادامه دارد....
شنبه 11/10/1389 - 17:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته