• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1058
تعداد نظرات : 2080
زمان آخرین مطلب : 3862روز قبل
شهدا و دفاع مقدس

 

اول خدا

 


یادی از آنان که جان شان را برای وطنشان فدا کردند و امروز نه تنها فراموش شده اند, بلکه دنیا طلبان زاهد ریاکار با نام آنها یکه تازی کرده و اوضاع را به کام خود میچرخانند. 

تمام اعضای خانواده‌ همیشه دوست دارند، حداقل یك وعده غذا را دور هم بنشینند اما چندین سال است كه این زن به تنهایی در گوشه آشپزخانه غذا می‌خورد طوری كه حتی صدای چیدن میز غذا به گوش همسرش نرسد؛ او خیلی وقت است كه غذای عطردار درست نمی‌كند و می‌گوید «من چگونه چنین غذایی را بخورم در حالی كه ابراهیم‌ام نمی‌تواند از آن بخورد».

.



.


 

جانباز ابراهیم مهران راد


مهران‌راد سال 1342 واد ارتش شده بود؛ در روزهای نخست جنگ تحمیلی با مدرك فوق دیپلم رشته پرستاری در بخش بهداری لشكر 81 زرهی اهواز مشغول به فعالیت شد؛ بعد از مجروحیتش نیز دوباره به منطقه بازگشت و به لشكر 58 ذوالفقار و پادگان ابوذر منتقل شد كه اثرات موج‌ بمب‌های خوشه‌ای دشمن در گیلانغرب و خونریزی سمت راست مخچه وی را از 15 سال گذشته خانه نشین كرده است
.


 

نحوه آماده كردن دارو توسط شیرین جافر همسر جانباز ابراهیم مهران راد




در گوشه‌ای از اتاق داروهای این جانباز از جمله سرنگ بزرگی به چشم می‌خورد كه به نوعی ظرف غذای ابراهیم است؛ در معده این جانباز عزیز دستگاهی به نام «پیگ» كار گذاشته شده است كه از این طریق تغذیه می‌شود؛ این زن فداكار در ابتدا مواد مغذی ماهی، گوشت یا مرغ را به همراه سبزیجات و برنج پخته، از صافی عبور می‌دهد سپس این مواد یا داروهایی را كه در آب محلول شده است را با سرنگ وارد معده همسرش می‌كند
.


 



كنار این مادر و زن مهربان می‌نشینیم تا از زندگی خود برایمان بگوید و این گونه اظهار می‌دارد: در امیریه تهران بزرگ شدم؛ از سوم ابتدایی چادر و روسری سر می‌كردم؛ چادر سرمه‌ای با گل‌های ریز سفیدرنگ كه به خاطر آن حرف‌ها و كنایه‌های زیادی شنیدم به طوری كه گاهی مرا با این چادر به عنوان كارگر منزل صدا می‌زدند اما تا امروز بر آن افتخار ‌كردم و خواهم كرد .

.


.


 

همسر جانباز مهران راد در حال گرفتن ناخن های همسرش می باشد



* دخترم هیچ گاه نمی‌خواست با پدر خداحافظی كند

او از روزهای پرالتهاب جنگ تحمیلی برایمان می‌گوید: قصرشیرین در دست دشمن بود؛ ابراهیم و ابراهیم‌ها نیز برای آزادسازی آنجا به منطقه رفتند؛ او سال 1362 مجروح شد و به محض بهبودی مختصر دوباره به منطقه ‌رفت؛ هر بار كه او به جبهه اعزام می‌شد، دخترم مرضیه خود را در گوشه‌ای از اتاق پنهان می‌كرد تا لحظه خداحافظی با پدرش را نبیند.



او در پادگان ابوذر تكنسین اتاق عمل بود؛ یكبار كودكی تركش خورده را در بیمارستان معالجه اولیه كرد تا زنده بماند؛ پس از آن می‌خواست آن كودك را به مادرش بدهد تا دست نوازشی بر سر او بكشد ناگهان كودك به شهادت می‌رسد، دیدن چنین صحنه‌ای با شرایطی جسمی و روانی به قدری برای همسرم سخت بود كه همان لحظه سكته‌ كرد و حدود 44 روز در بیمارستان قلب 502 ارتش بستری شد.

همسرم در جبهه به قدری مهربان بود كه همرزمان و دوستان او می‌گویند «مهران‌راد وقتی برای مرخصی به تهران می‌آمد، همه می‌گفتند یتیم شدیم تا مهران‌راد از مرخصی برگردد».


وی ادامه می‌دهد: در یكی از شب‌های برفی و زمستانی ابراهیم در منطقه جنگی بود؛ برای پارو كردن پشت‌بام مجبور بودم خودم اقدام كنم؛ وقتی پدر متوجه این موضوع شد گفت «به من می‌گفتی تا خودم هزینه كارگران را برای پارو كردن برف‌ها می‌دادم» به وی گفتم «می‌خواستم كمتر دلتنگی كنم به همین خاطر برف‌ها را پارو كردم
».


 

نحوه آماده كردن دارو توسط شیرین جافر همسر جانباز ابراهیم مهران راد



* خنده تلخ من از گریه غم‌انگیزتر است

این روزها هوا گرم است؛ امروز شیرین و ابراهیم از تفریحی كه به بیمارستان داشتند، برگشته بودند؛ او خیلی خسته بود اما با این حال برای اینكه حرارت بدن ابراهیم زخم‌هایش را اذیت نكند، آب هندوانه را گرفت و از طریق سرنگ وارد معده همسرش كرد.


دل‌های ما میزبان اشك‌ها و لبخندها در این سفر كوتاه به یك سرزمین آسمانی بود؛ گاهی قطرات اشك از گونه‌های شیرین جاری می‌شد و می‌گفت «خنده تلخ من از گریه غم‌انگیزتر است؛ كارم از گریه گذشته بدان می‌خندم».

او ادامه می‌دهد: خدا صدام را لعنت كند؛ اینها یادگاری‌های جنگ هستند؛ شب‌های یلدا و عید بچه‌های من دوست دارند، به منزل ما بیایند اما به خاطر اینكه سر و صدا و شلوغی پدرشان را اذیت می‌كند، اینجا نمی‌آیند.


دست‌های این همسر جانباز بوی زحمت می‌دهد؛ در حالی كه اشك روی گونه‌هایش سوسو می‌كند، خاطره‌ای از شب یلدا را برایمان اینگونه روایت می‌كند: انار روی میز بود؛ نیمه شب یادم ‌افتاد كه نكند سردار من، انار را دیده و دلش خواسته باشد؛ از رختخواب دل كندم؛ انار را با دست‌هایم فشار دادم تا آبی از آن چكانده و به او بدهم؛ دیدم او خواب است اما با سرنگ برایش گاواژ كردم تا این محبت به مغزش برسد و به او بگویم كه تنهایش نمی‌گذارم؛ گاهی آب میوه و غذاها را بر لب‌های او می‌زنم تا طعم‌ها فراموشش نشود
.


 



* سالهاست عطر غذا در این خانه نپیچیده است

تمام اعضای خانواده‌ همیشه دوست دارند، حداقل یك وعده غذا را دور هم بنشینند اما چندین سال است كه این زن به تنهایی در گوشه آشپزخانه غذا می‌خورد طوری كه حتی صدای چیدن میز غذا به گوش همسرش نرسد؛ او خیلی وقت است كه غذای عطردار درست نمی‌كند و می‌گوید «من چگونه چنین غذایی را بخورم در حالی كه ابراهیم‌ام نمی‌تواند از آن بخورد».


ابراهیم یك بار با زبان بی‌زبانی از من نان و پنیر خواست؛ نان و پنیر و چایی را میكس كردم و برایش آوردم تا وارد معده‌اش كنم؛ او از این موضوع خیلی ناراحت شد و آن را كنار زد
.


 

گریه های شیرین جافر بر بالین همسر جانبازش ابراهیم مهران راد بخاطر دردهایی كه می كشد



* به مونسم افتخار می‌كنم؛ از دیدن دردهایش ذره ذره می‌میرم

این زن ایثارگر هر روز صبح مانند سرباز وظیفه بیدار می‌شود و می‌گوید «فرمانده! در خدمتم؛ فرمان بده تا سربازت اجرا كند»؛ او می‌گوید: این راه زندگی را كه با ابراهیم طی كردیم خیلی ناهمواری داشت اما از این جهت كه مونسم یك جانباز است افتخار می‌كنم و گاهی از دیدن دردهای او ذره ذره می‌میرم.

زمان عقد دخترش می‌رسد؛ او به امیر نهاوندی و خرم‌طوسی می‌گوید پدر بچه‌ها قدرت تكلم ندارد، شما در مراسم عقد حضور پیدا كنید بلكه دل دخترم كمی آرام گیرد.


همسر جانباز مهران‌راد، روحی لطیف و احساس شاعرانه‌ای دارد؛ برای پرنده‌ها و یاكریم‌هایی كه پشت پنجره می‌نشینند، دانه می‌پاشد و به آنها می‌گوید برای شفای تمام مریض‌ها دعا كنید
.


.


 




.


 


شنبه 1/5/1390 - 14:26
مهدویت

 

                                     یا غیاث المستغیثین

 

       

 

 

یا اباصالح المهدی "عج " مددی مولا

 

 

غم روی غم به سینه تلمبارمی شود

وقتی دلم ز یاد تو سرشار می شود

 

 

ازبس نشسته ای به دلم شک نمی کنم

عشق ازصدای پای تو بیدار می شود

 

 

هر روز تا شبش به شما خیره می شوم

عمرم تمام صرف همین کار می شود

 

 

گفتند رفته ای که بیایی...ولی هنوز

این جمعه ها بدون تو تکرارمی شود

 

 

آقا بیا قسم به خدا می دهم تو را

این جمعه...کاش...فرصت دیدارمی شود؟

 

 

                                                         " مهدی صفی یاری "

 

            [تصویر: all444xw5.gif]   

 

 

جمعه 31/4/1390 - 20:1
داستان و حکایت

 

اول خدا

 

 

ده مرد و یک زن به طنابی آویزان بودند. طناب تحمل وزن یازده نفر را نداشت. باید یکنفر طناب را رها می کرد وگرنه همه سقوط می کردند.

زن گفت من در تمام عمر همیشه عادت داشتم که داوطلبانه خودم را وقف فرزندان و همسرم کنم و در مقابل چیزی مطالبه نکنم.

من طناب را رها می کنم چون به فداکاری عادت دارم. در این لحظه مردان سخت به هیجان آمدند و شروع به کف زدن کردند.

 

 

                                                                              منبع : وبلاگ " داستان و حكایت"

جمعه 31/4/1390 - 11:36
دانستنی های علمی

 

 

اول خدا

 

 

 

                   

 

 

 

دوستان خوبم سلام

برای حدیث عزیز و دوست نازنینی که معنی " آنیما " رو خواسته بودن .

انتخاب اسم " آنیما " اتفاقی بود ! و به فلسفه ی " یونگ " هم ارتباطی نداشت .

" آنیما " رو آبجیم از یه کتاب اسامی کردی برام انتخاب کرد که اونجا نوشته بود :

آنیما : بی نیاز       خودمم دوسش داشتم .

 چند خطی رو هم از فلسفه ی " یونگ " براتون نوشتم  برای من که جالب بود !

امیدوارم شما هم خوشتون بیاد .

 

 

 

آنیمیسم در ادبیات حالتی را بیان می کند که در آن گویی اشیا جان و شعور دارند. آنیمیسم از واژه ی لاتین  anima گرفته شده است که به معنی روح است و  آنیمیسم  گرایش به روح دادن به اشیاء و طبیعت ست.

                                                           منبع : مکتب های ادبی و هنری

 

آنیما و آنیموس در مکتب روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ به بخش ناهشیار یا خودِ درونیِ راستینِ هر فرد گفته می‌شود که در مقابل نقاب یا نمود برونی شخصیت قرار می‌گیرد. آنیما در ضمیر ناهشیار مرد به صورت یکی شخصیت درونی زنانه جلوه‌گر می‌شود و آنیموس در ضمیر ناهشیار زن به صورت یکی شخصیت درونی مردانه پدیدار می‌شود.

 آنیما از مهم ترین کهن الگوهای یونگ است که به "روان زنانه‌ی" یک مرد اشاره دارد. به نظر می رسد آثار ادبی و هنری، بستر بسیار مناسبی برای تجلی آرکی تایپ‌هاست و هنرمند برای ایجاد یک اثر ماندگار بیشتر از ناخودآگاهش الهام می گیرد.از آن جا که جایگاه آنیما در ناخودآگاهست، می توان تأثیر این کهن الگوی مهم را بر آثار ادبی یا هنری بسیار ارزشمند و ماندگار و بر ذهن و زبان خالق اثر مشاهده کرد.

یونگ برای نگرش بیرونی شخصیت حالتی را قائل بود که آن را نقاب می‌نامید. و در کنار این نیز معتقد بود همهٔ انسان‌ها نگرش و شخصیتی درونی هم دارند که در جهت دنیای ناخودآگاه می باشد. یونگ برای توصیف و مشخص گردیدن جنبهٔ ناخودآگاه زنانهٔ شخصیت یک مرد از کلمهٔ آنیما استفاده می‌نمود. در مقابل کلمهٔ آنیموس هم جنبهٔ مردانهٔ شخصیت یک زن را ابراز می‌کند. این گونه جنبه‌های ناخودآگاه شخصیت در نوع رفتارهای زن و مرد اهمیت بسزایی دارد. که این قسمت‌ها مکمل‌هایی برای نقاب هستند. برای نمونه یونگ مثال‌هایی می‌آورد، مانند: ستمکاری که با توجه به روا داشتن ظلم ترس‌های درونی و کابوس‌های وحشتناک او را به ستوه اورده‌است، و یا روشنفکری که نشان می‌دهد از لحاظ روانی بسیار احساساتی است.

                                                                                             منبع : ویکی پدیا

 

پنج شنبه 30/4/1390 - 22:5
سخنان ماندگار

 

اول خدا

 

 

 

ای مالک !

 
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،

فردا به آن چشم نگاهش نکن،

شاید سحر توبه کرده باشد

 وتو ندانی..........و تو ندانی......

و تو ندانی...و تو ندانی!

                   "بخشی از نامه امیر المومنین علیه السلام به مالک اشتر"

 

 

 

پنج شنبه 30/4/1390 - 18:49
مهدویت

 

                                                    یا حی یا قیوم

 

 

 

 

 

یا علی و یا عظیم و یا رحیم
عشق حضرت را به دلها کن ندیم


یا غفور و یا کریم و یا حکیم
دشمنان شیعیان را کن عقیم


یا قدیم و یا نعیم و یا مقیم
راهمان ده در صراط مستقیم


یا سمیع و یا بصیر و یا متین
کن نصیبم یاری قرآن و دین


یا خبیر و یا بدیع و یا ودود
نور ایمان کن به دلهامان ورود


یا وکیل و یا جلیل و یا شکور
نور عرفانم ده و عشق و شعور


یا عزیز و یا کبیر و یا دیان
الامان از غیبت صاحب زمان


یا حبیب و یا رقیب و یا سلام
کن مرا در خیل اصحاب امام


یا حفیظ و یا لطیف و یا صبور
العجل در نوبت و وقت ظهور


یا شهید و یا رشید و یا مجید
با ظهورش حال دوران کن سعید

                                                           احمدی فر " مبشر "

 

 

            [تصویر: all444xw5.gif]   

 

چهارشنبه 29/4/1390 - 18:31
شعر و قطعات ادبی

 

اول خدا

 

 

 

 

 

امروز دوستم بدار

 

با تمام قلبت

 

که معلوم نیست

 

فردا

 

چقدر نزدیک است ؟!

 

                                                          " پرویز صادقی "

 

 

سه شنبه 28/4/1390 - 23:55
مهدویت

 

یا قاضی الحاجات

 

 

 

 

یا ابا صالح المهدی "عج " ادرکنی

 

ای فروغ روشن شب‌های من!
ای طلوع صبح هر فردای من!

 


می‌شود پُر نور و روشن از رُخَت
ظلمت و تاریكی شب‌های من

 


ای عدالت‌گستر دور از زمین
كِی شود دور از ستم دنیای من؟

 


فصل سردی چیره گشته بر بهار
خشك و پژمرده گشته گل‌های من

 


از فراقت ناله‌ها دارم به شب
تا رسد بر كوی تو آوای من

 


مالِكی بعد از خدا بر این جهان
شاه من! سلطان من! ‌آقای من!


گشته گریان از فراقت دیده‌ام
شد خرابه منزل و مأوای من

 


هر شبی در بسترم زاری كنم
تا شبی آیی تو در رؤیای من



                                                    " مسلم اناری "

 

[تصویر: all444xw5.gif]   

 

دوشنبه 27/4/1390 - 20:58
مهدویت

 

اول خدا

 

حضرت صاحب‌الزمان علیه‌السلام در یکی از توقیعات شریف خویش می‌فرماید:

وَ أکْثِرُوا الدُّعاء بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِکَ فَرَجکُمْ

و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج، زیرا که آن فرج شماست .

(احتجاج طبرسی، ج2، ص284)

 

 

 

 

 

يکشنبه 26/4/1390 - 20:3
تبریک و تسلیت

 

اول خدا

  

 

 

 

 

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang

 

 

 

 

 

 

دوستای نازنینم سلام

خدا رو شكر حال داداشم بهتره و من اینو مدیون لطف خداوند ، ائمه ی اطهار علیه السلام ودعاهای خالصانه ی شما

 خوبان می دونم .

راستی عیدتون مبارک !۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang

      برای همه ی دعاها و مهربونی هاتون ممنونم   دوستون دارم  آنیما

يکشنبه 26/4/1390 - 14:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته