• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2831
تعداد نظرات : 1060
زمان آخرین مطلب : 4361روز قبل
شعر و قطعات ادبی

حــکــیــم عـــمـــر خـــیـــام !!! ...
( رباعی 98 از رباعیات حکیم عمرخیام)

http://www.redlink1.com/mydocs/group/71/02.jpg

یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد / از کوزه شکسته‌ای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود / یا خدمت چون خودی چرا باید کرد

جمعه 25/9/1390 - 12:56
آموزش و تحقيقات
در مورد خوابیدن تأکید اکید می شود که حداقل ۲ ساعت بعد از خوردن غذا انجام نشود بنابراین
شام خوردن در آخر شب کار بسیار اشتباهی است.
در میهمانی ها هنوز غذا تمام نشده چای جلوی میهمان می گذاریم چای می تواند محیط معده را اسیدی کند
و تأثیر منفی بر مواد معدنی معده بگذارد بعد از غذا مایعات با نیم ساعت تا یک ساعت فاصله مصرف شود
از نظر خیلی ها غذا خوردن در کنار خانواده در زندگی شلوغ امروزی کار لذت بخشی است و نه تنها ساعات زیبای
را می آفریند بلکه قدمی به سوی زندگی سالم به حساب می آید فراموش نکنید که ساعات غذا خوردن اهمیت
زیادی دارد ولی بسیاری از ما عادات اشتباهی داریم که بعد از غذا به آن می پردازیم ولی باید از انجام آن صرف نظر کنیم:
۱- آب ننوشید: بلافاصله بعد از صرف غذا آب خوردن سبب رقیق شدن شیر معده می شود بنابراین بهتر است نیم ساعت قبل و بعد از غذا آب ننوشیم.
۲- سیگار نکشید: به طور کلی سیگار نکشید. اما سیگار کشیدن بعد از غذا گناه نابخشودنی به حساب می آید. سیگار محیط معده را اسیدی می کند افراد سیگاری نیم ساعت بعد از غذا سیگار بکشند.
۳- میوه نخورید: از عادات بد ما میوه خوردن بعد از صرف غذا است بهتر است نیم ساعت قبل و بعد از غذا میوه نخورید چون سبب نفخ معده می شود البته میوه پخته اشکالی ندارد.
۴- حمام نکنید: حداقل نیم ساعت فاصله قرار دهید به ویژه حمام داغ توصیه نمی شود زیرا در جریان خون در اطراف معده اختلال ایجاد می کند و بر هضم غذا اثر منفی می گذارد.
۵- راه نروید: حداقل نیم یا یک ساعت بعد از صرف غذا پیاده روی طولانی نکنید چون هضم غذا بهتر صورت می گیرد.
۶- نخوابید: در مورد خوابیدن تأکید اکید می شود که حداقل ۲ ساعت بعد از خوردن غذا انجام نشود بنابراین شام خوردن در آخر شب کار بسیار اشتباهی است.
۷- چای ننوشید: در میهمانی ها هنوز غذا تمام نشده چای جلوی میهمان می گذاریم چای می تواند محیط معده را اسیدی کند و تأثیر منفی بر مواد معدنی معده بگذارد بعد از غذا مایعات با نیم ساعت تا یک ساعت فاصله مصرف شود.
جمعه 25/9/1390 - 12:54
سخنان ماندگار

برای خودت زندگی کن
کسی‌ که ترا دوست داشته باشـــــــــــــد
با تو میمانــــــــــــــد
برای داشتنت می‌جنگــــــــــــــــد
اما اگر دوست نداشته باشــــــــــــــــــــد
به هر بهانه‌‌ای میـــــــــــــــــــرود

اعتماد مثل کاغذه اگه مچاله شد
هر چقدر هم صافش کنى معجزست به حالت اولش برگرده اونم با کلی سختی

هیچ فرقی نیست بین مردهای روزگار
اهل تحصیلات عالی یا که یک بوتیک دار
اهل ریش و پشم و تسبیح و نماز و جانماز
یا که اهل رقص و پارتی و شراب و زهرمار

هر جا دلت شکست خودت شکسته ها رو جمع کن !
تا هر ناکسی منت دست زخمیشو به رخت نکشه !!!

تنهایی یعنی
من یه موبایل دارم که صدای زنگش رو یادم نمیاد

گاهی می توان همه ی زندگی رادر آغوش گرفت !كافیست یك نفر تمام زندگیت باشد....

زندگیم را پک می زنم
..
تا دو نیم شه..: دود و خاکستر
..
رهایی دود رو می خوام
... ..
وبی نشونیه خاکســــــــــــــــــــتر...

زندگی، رقص ِ واژگان است...
..
یکی به جُرم ِ تفاوت تنهاست..
..
و یکی به جُرم ِ تنهایی ، متفاوت ...!

جمعه 25/9/1390 - 12:44
خانواده

وقتی کسی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود

وقتی کسی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید.

وقتی کسی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید.

وقتی کسی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.

وقتی کسی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است.

وقتی کسی را دوست دارید، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست.

وقتی کسی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.

وقتی کسی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید.

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هر کاری بزنید.

وقتی کسی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.

وقتی کسی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید.

وقتی کسی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید.

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید.

وقتی کسی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید.

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید به هر جایی بروید فقط او در کنارتان باشد.

وقتی کسی را دوست دارید، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید.

وقتی کسی را دوست دارید، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند.

وقتی کسی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد.

وقتی کسی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید.

وقتی کسی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید.

وقتی کسی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بی معناست.

وقتی کسی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست.

وقتی کسی را دوست دارید، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید.

به راستی دوست داشتن چه زیباست، این طور نیست ؟
 

جمعه 25/9/1390 - 12:31
لطیفه و پیامک

زن: می دونی فردا عمل قلب دارم؟
مرد: آره عزیز دلم
زن: منتظرم میمونی؟
مرد رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند
مرد: منتظرت میمونم عشقم
... ... زن: خیلی دوستت دارم
مرد: عاشقتم عزیزم

...   ...   ...   ...   ...   ...

بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد
به آرامی چشم باز کرد و نام مردرا زمزمه کرد و جویای او شد
پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی
زن: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت
پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم زن خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
زن: بی درنگ که یاد مرد افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود
و بی امان گریه میکرد
پرستار: شوخی کردم بابا !
رفته دستشویی الان میآد!!!

جمعه 25/9/1390 - 12:30
داستان و حکایت
از مرحوم نادر ابراهیمی چند کتاب خوانده ام. چند خط زیر را که از کتاب "ابوالمشاغل" او انتخاب کرده ام به نظرم یکی از بهترینِ نوشته های اوست.


روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفتآیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟
گفتمخیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
.
حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت...
گفتماین، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن.

با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند و رنج می کشند... و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خوردهاند و می خورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف می کنند.
آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد  منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کندو به چه درد این دنیا می خورد؟

آقا ی محترم!ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.
ما آمده ایم  که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...
ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...
گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند.

منبع: روزنــــــه
جمعه 25/9/1390 - 12:13
آلبوم تصاویر

عکس های فوق العاده زیبا از حشراتعکس های فوق العاده زیبا از حشرات

by TomasZ

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

by Leon Baas

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

by Tammy Bergström

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

by Antonio Diaz

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

by el justino

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

by Yvan Barbier

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

by Pedro Lastra

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

by Irwan Yuwono

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

by Tomas Rak

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات 

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

عکس های فوق العاده زیبا از حشرات

 

 

 

جمعه 25/9/1390 - 12:8
خاطرات و روز نوشت
در اوج آشفتگی، لحظه ای که سردرگمم خانه را برای همیشه ترک کنم یا نه، از من می خواهی بین رنگ اخرایی و رنگ ماسه یکی را برای حمام انتخاب کنم. می بینی که ده صبح از اتاق خوابمان بیرون می آیم و از بس تلاش کرده ام کلماتی مناسب برای بیان این ملال نفس گیر بینمان پیدا کن، قیافه ام کج و کوله شده؛ و باز وادارم می کنی انتخاب کنم: رنگ اخرایی یا رنگ ماسه.

این را هم می گویی که باید پرده جلوی دوش را عوض کنیم و یک نفر را صدا کنیم برای تعمیر آب گرمکن. نگاهت می کنم و می گویم: «نمی دانم.» متعجب به نظر می رسی وقتی می بینی انتخابی ندارم، منی که هیچ وقت چیزی را به دست قضا و قدر نمی سپارم. آلبوم نمونه رنگ ها را می گذاری روی میز آشپزخانه، کنار لیوان قهوه من و همه رنگ های ممکن را دوباره از نظر می گذرانی؛ اخرایی، رنگ ماسه یا یک دست زعفرانی.



تردید داری. به پنجره نزدیک می شوی تا رنگ ها را در روشنایی روز مقایسه کنی. می گویی می شود اخرایی را با رنگی خنثی مخلوط کرد. از من می پرسی: «این یکی خوبه؟» هاج و واجم از این که تو این همه انرژی صرف می کنی برای انتخاب رنگی که هیچ وقت دیده نخواهد شد؛ همچنان جوابی نمی دهم. به من اطمینان می دهی که رنگ های دیگری هم هست، با مارکی دیگر، اگر طور دیگری ترجیح می دهم.

می گویم برای دیدن رنگ ها وقت هست و عجله ای در کار نیست، اضافه می کنم ما مشکلات جدی تری داریم که باید حلشان کنیم. به شب گذشته اشاره می کنم، به حرف هایی که بینمان رد و بدل شد؛ حرف هایی پر از سرزنش و تردید. تو برمی گردی حمام تا دیوارها را اندازه بگیری، حساب کنی ببینی چند قوطی رنگ باید خرید. همه جا را دنبال مترو می گردی، جعبه ابزار را وسط آشپزخانه باز می کنی، همه چیز را می ریزی زمین: انبردست ها، گازانبر و پیچ گوشتی ها. از من می پرسی که متر را جایی ندیده ام، چون من جای هر چیزی را در خانه می دانم. در حمام را باز می کنی و می بندی، مدام می روی و برمی گردی به آشپزخانه درحالی که من دست هایم را دور لیوان قهوه ام گرم می کنم، نور چشم هایم را می زند و معده ام درد گرفته است.

درباره رنگ مطمئن نیستی، تازه می خواهی بدانی باید رنگ مات انتخاب کنیم یا براق. دستت را روی دیوار آشپزخانه می کشی، درست همان جا که نگاهم سعی می کند ثابت بماند، کنار تقویمی که قرارها و برنامه هایمان را در آن می نویسیم، دیوار را لمس می کنی و به این نتیجه می رسی که براق انتخاب خوبی خواهد بود. منتظر تایید من هستی و من انگار با سکوتم به چیزی که تو گفتی مهر تایید می زنم و ظاهرا از مونولوگی که می گویی ناراحت نیستم.



ابزارها را همان طور پخش و پلا روی زمین رها می کنی، میز را تمیز می کنم، تو سرگرم اندازه گیری دیوارهای حمام هستی و من باید برای دوش گرفتن منتظر بمانم. به من می گویی با یک پرده خوشگل به رنگ تند، قرمز مثلا، حمام شادتری خواهیم داشت. اخرایی و قرمز، شاید کمی زننده بشود، نه؟ این را تو می پرسی.

در سکوتم سماجت می کنم، فقط می گویم زمان دارد می گذرد و من باید عجله کنم. بعد می شنوم که تلفن می کنی، برای سرویس آب گرمکن قرار می گذاریم. از من می پرسی چهارشنبه هفته بعد، وسط روز، برایم مناسب است؟ مجبورم جواب بدهم، لوله کش آن طرف خط است. خلاف میلم می گویم بله مناسب است.

می گویم بله و به این فکر می کنم که چهارشنبه آینده شاید دیگر این جا نباشم. مدت زیادی زیر دوش می مانم، دلم نمی خواهد لباس بپوشم، باید بروم مدرسه دنبال بچه ها. از صبح های هدر رفته بیزام، هیچ کاری نکرده ام. تو وسط راهرو ایستاده ای و من دلم نمی خواهد از کنارت رد شوم، چون می توانی راهم را ببندی و جوری توی چشم هایم زل بزنی انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است. انگار همین چند ساعت پیش نبود که سعی می کردیم علت شکست هایمان را توضیح دهیم.



از خودم می پرسم تاثیر حرف های دیشب در تو چه بود، چون چیزی از نشانه ها و پیامدهای آن حرف ها را نمی شود در تو دید. از خودم می پرسم من بلد نیستم بگویم یا تو بلد نیستی بشنوی؟ مطمئن نیستم که دیشب با یک زبان با هم صحبت می کردیم. با این حال من همه کلمات مهم را برای ساختن جمله ای ساده، روشن، مستقیم اما بدون خشونت به زبان می آورم که تو بدانی این زندگی دیگر به درد من نمی خورد. تو را متهم نمی کنم، فقط از تنو می پرسم که چه حسی داری.

بعد تو حرف می زنی، نظرت را می گویی، صدا کمی بالا می رود، خودمان را نگه می داریم چون بچه ها همان نزدیکی خوابیده اند. بعد من رشته کلام را به دست می گیرم، سعی می کنم یک پله بالاتر بروم، می خواهم به مساله اصلی برسم اما نمی توانم به این زودی خطر کنم، می گذارم تو حرف بزنی. همان چیزهایی را کهق بلا گفتی تکرار می کنی، من هم همین طور، حرف هایم را تکرار می کنم، هرکدام در منطق خود زندانی هستیم. گفت و گوی ما به دو مونولگ تبدیل می شود که بیهوده می چرخند.



من به قلب نزدیک می شوم، به عشق، تنها چیزی که برایم مهم است، می خواهم بدانم هنوز دوستم داری و هر بار همان اتفاق می افتد؛ یک دفعه ساکت می شوی، هرچه بیشتر حرف می زنم، تو بیشتر به خواب می روی. یک هو حرف هایم قوی ترین داروی خواب آور می شوند. می گویم به زودی ترکت می کنم و تو چشم هایت را می بندی. منتظر جوابی برای سوالم هستم و تو واقعا خوابت می برد، با همه وجودت نفس می کشی، خاموش می شوی طوری که انگار دستگاهی را یک هو از برق بکشی.

فردا صبح، از من می خواهی که بین رنگ ماسه و اخرایی یکی را انتخاب کنم. از من می پرسی هفته بعد چه کار می کنیم، پدر و مادرت را چه روزی دعوت می کنیم، تعطیلات را کجا می رویم، شب کریسمس به بچه هایمان چی هدیه می دهیم.

منبع: همشهری
جمعه 25/9/1390 - 12:6
آلبوم تصاویر
مهاجرت دسته جمعی خرچنگ ها در جزیره کریسمس به معنای واقعی کلمه غیر قابل باور است. در این مهاجرت عظیم گروهی که بصورت فصلی صورت میگیرد طی 10 روز میلیون ها خرچنگ به سمت ساحل حرکت میکنند ناگفته نماند که در بین راه بسیاری از آنها در زیر چرخ ماشین ها و قطار نابود میشوند.


منبع: گروه اینترنتی پرشین استــــــار
جمعه 25/9/1390 - 12:4
لطیفه و پیامک

http://www.faupload.com/upload/90/Azar/10-20/0-516209001315085475-naznetir.gif



سه تا دیوونه هم اتاقی بودن، یک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا و پایین
میپرن و میگن: ما سیب زمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم ولی سومی
ساکت نشسته!
رئیس تیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه سومی رو مرخص کنه. ازش
پرسید: تو چرا با دوستات نمی پری؟ دیوونه سومیه هم میگه: آخه من کف
ماهیتابه چسبیدم




شب جلو تلویزیون خوابم برده بود
مامانم اومد ساعت 2 نصفه شب پتو انداخت روم بوسم کرد ، کلی هم قربون صدقم رفت

بعد موقع رفتن پامو لگد کرد، داد زدم و گفتم : اهههههههههههه پام داغون شد

جواب داد: خاک تو سرت کنن آخه اینجا جای خوابه؟



منطقِ پدرو مادر از تحصیل در دانشگاه:
 "این همه درس خوندی، درِ یه نایلون رو نمیتونی‌ باز کنی‌!





باز یه سوالی مغزمو پریشون کرد چرا جمعه انقدر به شنبه نزدیکه، ولی شنبه انقدر از جمعه دوره؟؟




عمو زنجیر باف جان
ضمن عرض سلام و خسته نباشید
جهت زحمات بی دریغ شما بزرگوار
یک گِلگی داشتم از حضورتون ...
شما که زنجیر ما رو بافتی..؟
... پَه چرا پشت کوه انداختی..؟
مشکلتون دقیقاً چی بود؟
مرض داشتید این همه زنجیر بافته شده رو پشت کوه انداختید؟




فقط یه ایرانی اونم از نوع تهرانی می تونه از دود شهر فرار کنه تا بره شمال هوای تازه تنفس کنه، بعد اونجا هی تند تند قلیون بکشه!


گوشیم زنگ خورد ، اسم رفیقم "رضا" افتاد
گوشی رو برداشتم ، با یه صدای خسته گفتم : سلام بی شرف
یه صدای کلفتی اومد : پدر بی شرف هستم ، بی شرف اونجا نیست؟


فقط یک زن ایرانی می تونه روزی چند ساعت برنامه آشپزی نگاه کنه و چند تا دفتر هم پر کرده باشه و آخرش همون کوکوسبزی برای شوهرش درست کنه!




یادش بخیر ما بچه بودیم ، یه دستمال کهنه ای ، لنگ ماشینی چیزی پیدا میکردن میذاشتن لای پامون بقچه میکردن تا یه هفته بعد بازش کنن الان پوشک زدن واسه بچه با خروجی هوا از هردو طرف ، 8 لایه محافظ ، ویتامینه ، همراه با عصاره مالت ، 12 ایر بگ ، کروز کنترل ، سنسور عقب ، تهویه مطبوع ، با ال سی دی... خلاصه فول آپشن دیگه ! از ال سی دی هم توشو نشون میده دیگه لازم نیست را به را بازش کنن




هیچ وقت کار امروز رو به فردا ننداز..

فردا یه عالمه کار داری،

قشنگ بندازش واسه دو سه هفته دیگه که خیالــــــــــــــتم راحت باشه




کافیه یه روز اتفاقی یه جوراب سوراخ بپوشین . اگه شده اتوبان رو موکت کنن یه جوری میشه که تو مجبور شی کفشتو دربیاری



توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن

جمعه 25/9/1390 - 11:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته