• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1308
تعداد نظرات : 1683
زمان آخرین مطلب : 4557روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 <><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>  

بیاموزمت کیمیای سعادت

ز هم صحبت بد جدایی جدایی

 <><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>

جمعه 31/3/1387 - 20:21
شعر و قطعات ادبی

 <><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>

بر خیز و مخور غم جهان گذران

بنشـین و دمی به شادمانی گـذران

 <><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>

جمعه 31/3/1387 - 20:20
شعر و قطعات ادبی

 <><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><>

هر کس به تمنای کسی،غرق نیاز است

هر کس به سوی قبله ی خود رو به نماز است

هر کس به زبان دل خود زمزمه ساز است

با عشق درآمیختن راز و نیاز است

ای جان من تو،جانان من تو

در مذهب عشق،ایمان من تو

هیهات که کوتاه شود با رفتنت جانم

این دست تمنا که به سوی تو دراز است

*****

هر که در عشق تو گم شد

از تو پیدا می شود

قطره ی نا قابل دل

از تو دریا می شود

دستی که به درگاه خدا

بسته پل عشق

کوتاه نبینی

که این قصه دراز است

*****

خاصیت عشق

می جوشد از تو

دل رنگ آتش

می پوید از تو

*****

هر گوشه ی این خاک که دل سوخته ای است

از دولت عشق تو درِ میکده باز است

 *****

« اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفرَجَ »

 <><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><>

جمعه 31/3/1387 - 15:35
طنز و سرگرمی

 <><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>

سلام!کی میدونه معنی این عبارت میشه چی؟

             (o/5 k3)
      ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
                (
k3)

نمیدونید؟

چرا؟

.

.

.

معنی این عبارت یعنی اینکه کاسه ای زیر نیم کاسه است!

 <><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>

چهارشنبه 29/3/1387 - 20:31
شعر و قطعات ادبی

 <><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>

فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست

اما حیف این تازه اول یک زندگیست

زندگی چیزیست شبیه یک حباب

عشق آبادیه زیبایی در سراب

فاصله با آرزو های ما چه کرد

کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد

<><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>

چهارشنبه 29/3/1387 - 20:17
شعر و قطعات ادبی

<><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>

تنها ترین تنها منم

سرگشته و رسوا منم

آه ای فلك ای آسمان

تا كی ستم بر عاشقان

بشنو تو فریاد مرا

آه ای خدای مهربان

عشق تو خوابی بود و بس

نقش سرابی بود و بس

این آمدن این رفتنم

رنج و عذابی بود و بس

ای فلك بازی چرخ تو نازم

بی گمان آمدم تا كه ببازم

ای دریغا كه شد دو چشم سیاهی

قبله گاه من و روی نمازم

تو ای ساغر هستی،به كامم ننشستی

 ندانم كه چه بودی ندانم كه چه هستی

<><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>

چهارشنبه 29/3/1387 - 20:10
شعر و قطعات ادبی

<><><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><><>

ای که تویی همه کسم

بی تو می گیره نفسم

اگه تورو داشته باشم

به هر چی می خوام می رسم

به هر چی می خوام می رسم

وقتی تو نیستی قلبمو

واسه کی تکرار بکنم

گلهای خواب بودنو

واسه کی بیدار بکنم

دست کبوترای عشق

واسه کی دونه بپاشه

مگه تن من می تونه

بدون تو زنده باشه

<><><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><><>

چهارشنبه 29/3/1387 - 20:4
شعر و قطعات ادبی

 <><><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><><>

ای عشق مدد كن كه به سامان برسیم

چون مزرعه تشنه به سامان برسیم

<><><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><><>

چهارشنبه 29/3/1387 - 20:1
دعا و زیارت

<><><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><><>

یَا عَلامَ الْغُیُوبِ یَا غَفَّارَ الذُّنُوبِ یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ یَا كَاشِفَ الْكُرُوبِ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ یَا طَبِیبَ الْقُلُوبِ یَا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ یَا أَنِیسَ الْقُلُوبِ یَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ یَا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ !

سُبْحَانَكَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبّ !

<><><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><><>

چهارشنبه 29/3/1387 - 13:4
داستان و حکایت

<><><><><>یه داستان کوتاه اما خیلی زیبا<><><><><>

معنای دوم عشق

روزی یكی از خانه های دهكده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه اهالی برای كمك و خاموش كردن آتش به سوی خانه شتافتند. وقتی به كلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش كردن آتش به جستجوی آب و خاك برخاستند شیوانا متوجه جوانی شد كه بی تفاوت مقابل كلبه نشسته است و با لبخند به شعله های آتش نگاه می كند. شیوانا با تعجب به سمت جوان رفت و از او پرسید:" چرا بیكار نشسته ای و به كمك ساكنین كلبه نرفته ای!؟"
جوان لبخندی زد و گفت:" من اولین خواستگار این زنی هستم كه در آتش گیر افتاده است. او و خانواده اش مرا به خاطر اینكه فقیر بودم نپذیرفتند و عشق پاك و صادقم را قبول نكردند. در تمام این سالها آرزو می كردم كه كائنات تقاص آتش دلم را از این خانواده و از این زن بگیرد. و اكنون آن زمان فرا رسیده است."

شیوانا پوزخندی زد و گفت:" عشق تو عشق پاك و صادق نبوده است. عشق پاك همیشه پاك می ماند! حتی اگر معشوق چهره عاشق را به لجن بمالد و هزاران بی مهری در حق او روا سازد.
عشق واقعی یعنی همین تلاشی كه شاگردان مدرسه من برای خاموش كردن آتش منزل یك غریبه به خرج می دهند. آنها ساكنین منزل را نمی شناسند اما با وجود این در اثبات و پایمردی عشق نسبت به تو فرسنگها جلوترند. برخیز و یا به آنها كمك كن و یا دست از این ادعای عشق دروغین ات بردار و از این منطقه دور شو!"

اشك بر چشمان جوان سرازیر شد. از جا برخاست. لباس های خود را خیس كرد و شجاعانه خود را به داخل كلبه سوزان انداخت. بدنبال او بقیه شاگردان شیوانا نیز جرات یافتند و خود را خیس كردند و به داخل آتش پریدند و ساكنین كلبه را نجات دادند. در جریان نجات بخشی از بازوی دست راست جوان سوخت و آسیب دید. اما هیچكس از بین نرفت.

روز بعد جوان به درب مدرسه شیوانا آمد و از شیوانا خواست تا او را به شاگردی بپذیرد و به او بصیرت و معرفت درس دهد. شیوانا نگاهی به دست آسیب دیده جوان انداخت و تبسمی كرد و خطاب به بقیه شاگردان گفت:" نام این شاگرد جدید "معنای دوم عشق" است. حرمت او را حفظ كنید كه از این به بعد بركت این مدرسه اوست.

<><><><><>abuolfazlshahbazi<><><><><>

چهارشنبه 29/3/1387 - 12:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته