• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 549
تعداد نظرات : 289
زمان آخرین مطلب : 3878روز قبل
داستان و حکایت

این مطلب اولین بار در سال 2001 توسط زنی به نام ریتا در وب سایت یک کلیسا قرار گرفت، این مطلب کوتاه به اندازه ای تاثیر گذار و ساده بود که طی مدت 4 روز بیش از پانصد هزار نفر به سایت کلیسا ی توسکالوسای ایالت آلاباما سر زدند. این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد .

Interview with god

گفتگو با خدا

I dreamed I had an Interview with god

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم .

So you would like to Interview me? "God asked."

خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟

If you have the time "I said"

گفتم : اگر وقت داشته باشید .

God smiled

خدا لبخند زد

My time is eternity

وقت من ابدی است .

What questions do you have in mind for me?

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟

What surprises you most about humankind?

چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟

Go answered ….

خدا پاسخ داد ...

That they get bored with childhood.

این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند .

They rush to grow up and then long to be children again.

عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند .

That they lose their health to make money

این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.

And then lose their money to restore their health.

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند .

By thinking anxiously about the future. That

این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند .

They forget the present.

زمان حال فراموش شان می شود .

Such that they live in neither the present nor the future.

آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال .

That they live as if they will never die.

این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد .

And die as if they had never lived.

و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .

God"s hand took mine and we were silent for a while.

خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم .

And then I asked …

بعد پرسیدم ...

As the creator of people what are some of life"s lessons you want them to learn?

به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟

God replied with a smile.

خدا دوباره با لبخند پاسخ داد .

To learn they cannot make anyone love them.

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد .

What they can do is let themselves be loved.

اما می توان محبوب دیگران شد .

learn that it is not good to compare themselves to others.

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند .

To learn that a rich person is not one who has the most.

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد .

But is one who needs the least.

بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love.

یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم .

And it takes many years to heal them.

و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد .

To learn to forgive by practicing forgiveness.

با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن .

To learn that there are persons who love them dearly.

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند .

But simply do not know how to express or show their feelings.

اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند .

To learn that two people can look at the same thing and see it differently.

یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .

To learn that it is not always enough that they are forgiven by others.

یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند .

They must forgive themselves.

بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند .

And to learn that I am here.

و یاد بگیرن که من اینجا هستم .

Always

همیشه

اثری از ریتا استریکلند


پنج شنبه 7/11/1389 - 16:37
عقاید و احکام

دنیا، مزرعه آخرت

هر چند که در آموزه های قرآنی در تنقیص دنیا مطالب بسیاری آمده و دنیا به عنوان لهو و لعب شناخته شده است؛ ولی می بایست به این مهم توجه داشت که دنیا در تبیین قرآنی، مقدمه آخرت است و تحلیل های قرآنی بر پایه این نگرش شکل گرفته است تا به مخاطبان این پیام روشن را بدهد که دنیا نسبت به آخرت از اصالتی برخوردار نمی باشد.

اما با این همه، می بایست از این نکته نیز غافل نشد که دنیا با نقش مقدمه ای خود از چنان جایگاه و ارزشی برخوردار می باشد که می توان گفت آخرت و همه چیز آن در این همین دنیا ساخته می شود؛ از این روست که در بیانی زیبا و شیوا، دنیا به عنوان کشتزار و مزرعه آخرت معرفی شده است. این بدان معناست که هر آن چه در آخرت نصیب و بهره انسان می شود، در همین دنیا ساخته و تامین می گردد. بر اساس این آموزه ها، هر انسانی نه تنها ماهیت خویش را در دنیا می سازد، بلکه بهشت و دوزخ و امکانات و عذاب های خویش را با اعمال خویش درست می کند و آسمان و زمین خویش را شکل می بخشد. در روایات معراجی، پیامبر(ص) گوشه هایی از این تاثیر بی نظیر و بی مانند و نقش بی بدیل دنیا نسبت به آخرت را بیان کرده است.

نویسنده در این مطلب با بهره گیری از آموزه های وحیانی قرآن و اسلام بر آن است تا به این نقش بی بدیل و غیر قابل جایگزین دنیا توجه دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

جایگاه ارزشی دنیا در آموزه های قرآنی

دنیا، نقیض آخرت و اسم براى زندگى در این جهان است.(لسان العرب، ابن منظور، ج 4، ص 420، «دنا») بنابراین، هنگامی که از دنیا سخن می گوییم مراد  از آن، زندگى در این جهان، كه در برابر زندگى آخرتى قرار می گیرد. به نظر می رسد که در آموزه های قرآنی، دنیا به گونه ای تبیین و معرفی شده که هر کسی از ظن خود شد یار من، وز درون من نجست اسرار من. از این روست برخی زندگی دنیا را پوچ و بیهوده می شمارند و برخی دیگر آن را همه چیز دانسته و دلبسته به آن می شوند. این در حالی است که از نظر قرآن، دنیا و نظام آن، بهترین و نیکوترین نظامی است که خداوند با توجه به ظرفیت ماده و ابعاد مقدماتی آن آفریده است.

از نظر قرآن هر گاه بخواهیم نسبت دنیا را با نقیض آن یعنی آخرت بنگریم، به یک ارزیابی ارزشی اقدام می کنیم، در این صورت است که دنیا به سبب آن که امری گذرا و ناپایدار است (اسراء، ایه 18؛ عنکبوت، آیه 20؛ قیامت، ایه 20؛ انسان ، آیه 27) و اسباب عدم توجه انسان به حقیقت دنیا و مقدمه ای بودن آن را فراهم می آورد و بسیاری از مردمان به آن اصالت می بخشند و این گونه از آخرت غافل می شوند(روم، آیه 7) خداوند آن را تنقیص کرده و بی ارزش شمرده است.

بنابراین، بی ارزشی دنیا را نمی بایست به عنوان یک ارزیابی مستقل دید، بلکه ارزیابی است که با توجه به نسبت آن به آخرت صورت می گیرد. هدف از این تنقیص و بی ارزش دانستن در هنگام نسبت آن به آخرت، از آن روست تا انسان به سبب زندگی در دنیا و لذت های آن، در دام آن نیافتند و به آن اصالت نبخشد و دلبسته به آن نشود تا از آخرت غافل گردد.

خداوند هنگامی نسبت دنیا به آخرت را برای انسان تبیین می کند می فرماید که ماهیّت زندگى دنیا، بازى، لهو، زینت، تفاخر و فزون طلبى و تكاثر در مال و فرزند است.(انعام، آیه 32 ؛ عنکبوت، آیه 64؛ محمد ، آیه 36 ؛ حدید، آیه 20) به این معنا که انسان نمی بایست در دام این مظاهر فریبنده دنیا بیافتد و از حقیقت زندگی دنیا و نسبت مقدمی آن غافل شود.

اگر انسان حقیقت مقدمی دنیا به آخرت را درک و فهم نماید، آن گاه در می یابد که زندگی دنیا تا چه اندازه از ارزش و جایگاه بلند و مهمی برخوردار می باشد و نقش بی بدیل و بی نظیری را برای انسان ایفا می کند؛ زیرا زندگی دنیا هرگز تکرار شدنی نیست و انسان در زندگی دنیا می تواند خود را برای ابدیت بسازد.

کسانی که در دنیا از خواب غفلت بیدار شوند و با ایمان و عبودیت و اعمال نیک، پرده های فریبنده و ظواهر دنیوی را کنار بزنند، آن گاه کشف غطای می شود و ملکوت دنیا و حقایق باطنی آن را می بییند و در می یابند که چگونه می بایست از این فرصت کوتاه عمر بهره گیرند و خود را برای ابدیت بسازند.

از نظر قرآن، زندگی دنیا دارای هدفی است که انسان می بایست آن را بشناسد(مومنون، آیات 112 و 115) این هدف همان ساختن خود برای ابدیت است. بنابراین، نمی بایست تنها به ظاهر دنیا بسنده کرد و دانست که دنیا، باطن و حقیقتی دارد که شناخت آن حقیقت مهم است.(روم، آیه 7) انسان می بایست با شناخت از این حقیقت، از همه امکانات و نعمت های زندگی دنیوی برای ساخت ابدیت خود بهره گیرد و به تمام کمال از آن سود برد. از این روست که خداوند از مومنان می خواهد تا به بهترین وجه و شکل از همه نعمت های زندگی دنیایی استفاده کنند.(اعراف، آیه 32)  و بدانند که زندگی دنیایی به سبب مقدمی بودن و شرایط آن، زندگی پر رنج و مشقتی است ؛ زیرا برای ساختن ابدی خود هر کسی می باید بارها و بارها همانند مار پوست بیاندازد و همانند پروانه از مراحل گوناگون و سخت دگردیسی را بپیماید. انسان با هر کاری همراه با قصد و نیتی که انجام می دهد، لبس بعد از لبس دارد و از مرحله ای به مرحله دیگر می رود. طبیعت زندگی بشر این اقتضا را دارد که انسان با رنج، کلفت و مشقت از نعمت های دنیا بهره گیرد و هر گز آرامش و آسایش واقعی و پایداری را در دنیا تجربه نکند.(اعراف، آیه 32)

به هر حال، زندگی دنیوی برای انسان، زندگی همراه با کلفت و تکلیف است و مسئولیت انسان آن است که با شناخت دقیق و کامل از اهداف زندگی دنیا و ایجاد دنیا و وظایف و تکالیف خود، در مسیر شدن های پیاپی گام بردارد و با بهره گیری از تمامی امکانات زندگی دنیا، خود را برای ابدیت سعادتمند بسازد. هرگونه غفلت از این اهداف آفرینش به معنای افتادن در ظاهر فریبنده دنیا و سرگرم شدن به لهو و لعب خواهد بود که سرانجام آن جز دوزخ پست و فراق از خداوند نیست؛ زیرا در زندگی دنیوی به خود اجازه نداده است تا اسمای کمالی الهی ودیعه و سرشته در ذات خویش را فعلیت بخشد و به خداوند نزدیک شده و تقرب یابد و متاله و خدایی شود و در بهشت برتر درآید.

در یک کلام می توان گفت که دنیا، موقعیتی بی بدیل و بی نظیر برای بشر و زندگی کوتاه زیستن در آن، تنها فرصت شدن است. از این روست که خداوند در آیه 47 سوره شوری دنیا و زندگی در آن را تنها فرصت برای بشر معرفی می کند و به این نکته توجه می دهد که انسان تنها در دنیاست که می تواند به دعوت الهی برای متاله و خدایی شدن پاسخ دهد و دیگر هرگز این فرصت تکرار نخواهد شد. هر کسی اگر بخواهد خدایی شود و پاسخ گو دعوت رب و پروردگارش باشد، می بایست در این فرصت کوتاه عمر به آن پاسخ دهد. این پاسخ چنان که از آیات بسیاری به دست می آید، تنها با عبودیت و ایمان و اعمال نیک انجام می گیرد ؛ زیرا شرایطی را فراهم می آورد تا شخص اسمای ودیعه شده را به فعلیت برساند و خود را با پروردگارش همانند کند و متاله شود و در نهایت در مقام ربانیون قرار گیرد و مظهر ربوبیت الهی بر کائنات گردد.

هر گونه غفلت از این اصل و فرصت کوتاه عمر(مومنون، ایات 112 تا 114) به معنای از دست دادن همه چیز است؛ چرا که دیگر امکان شدنی کمالی برای کسی تکرار نخواهد شد و با مرگ و نیز فروپاشی این نظام و جایگزین آخرت، دیگر راهی برای بازگشت نخواهد بود.

انسان، ماهیت ساز و آخرت ساز

از نظر قرآن، انسان در زندگی دنیا دو کار اساسی نسبت به خود و جهان آخرت انجام می دهد؛ زیرا انسان بر اساس آموزه های قرآنی، موجودی به یک معنا بی شکل و ماهیت است و هر کسی خود را می سازد. به یک معنا هر کسی در آغاز تولدش، تنها استعداد و ظرفیت را با خود همراه دارد که به یک معنا قوه محض با تنها فعلیت شدن هاست. در قرآن بارها از صیروره سخن به میان آمده است. این واژه به معنای گردیدن و شدن است. این که خداوند در آیاتی از مصیر انسان به بهشت و دوزخ سخن می گوید، به معنای آن است که انسان خود در حال شدن هایی است که بهشت و دوزخ نهایت آن را شکل می بخشد.

انسان در زندگی دنیا با هر نیت و کاری، خود را می سازد و شکل و ماهیت می بخشد. هر کاری می تواند استعدادها و قوای سرشته در ذات او را فعلیت بخشد و با فعلیت یابی آن، شکل و شمایلی جدید می یابد که اگر دارای چشم برزخی باشد، می تواند این چهره ای که از کارش به خودش می دهد، ببیند.

مولوی در باره این شدن های کمالی انسان در زندگی دنیا این معنا را به خوبی بیان کرده است؛ هر چند که آن چه که بیان می کند دارای معانی و بطون چندی است ولی یک معنای آن همین چیزی است که مراد ما در این مطلب است. وی می سراید:

از جـمادی مـردم و نامـی شدم وز نـما مـردم ز حـیـوان سـر زدم

مـردم از حـیـوانـی و آدم شـدم پـس چه ترسم کی زمردن کـم شدم

حمـلـه دیـگـر بمـیـرم از بـشـر تــا بـر آرم از مـلائـک بـال و پـر

از ملـک هم بایدم جستن ز جـو کــل شـی هـااـک الا وجـهـه

بـار دیـگر از ملک پــران شـوم آنـچه آن در وهـم نـایـد آن شـوم

پـس عـدم گردم چـون ارغـنـون گـویـدم کـه انّـا الـیـه راجـعـون

به این معنا که انسان در آغاز همانند جمادات است و سپس به دایره گیاهان در می آید و تنها از نمو و رشد برخوردار می شود و پس از آن همانند حیوان از احساس نیز سود می برد. آدمیت مرتبه ای است که میان شدن های بسیار قرار دارد؛ بنابراین نمی بایست زندگی دنیوی را پایان شدن های انسان دانست، بلکه خود این مرحله میانی است که می بایست پیموده شود و شدن های دیگر را تجربه کند. این شدن های دیگر در دنیا انجام می شود و انسان این فرصت را می یابد تا خود را بسازد و با احصای همه اسمای الهی متاله شود.

از علی (ع) نقل شده که پیامبر (ص) فرمود : اِنَّ لِلّهَ تَبارَکَ و تَعالی تِسعَةَ وَ تِسعینَ اَسماً مِأة الاّ واحِدة مَن أحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ ؛ همانا برای خداوند تبارک و تعالی 99 اسم هست؛ هرکس آن را احصا کند و شمارد، پس داخل بهشت است .(تفسیر المیزان ، جلد 8 ، ص 375 ، ترجمه 20 جلدی فارسی)

مراد از این احصا همان تحقق و فعلیت بخشی به اسمای سرشته در ذات انسان است؛ زیرا خداوند به نفخ روح خویش همه اسمای الهی را در انسان به غیر از یک اسم مستاثر ودیعت گذاشته است که با حسن فاعلی و نیت خیر و حسن فعلی و کارهای نیک این اسمای الهی فعلیت می یابد و انسان متاله می گردد.

زندگی دنیا به انسان این فرصت را می بخشد تا خدایی و متاله شود و خود را بسازد. البته بسیاری از مردمان به این هدف و فلسفه آفرینش بی توجه هستند و از آن غافل می باشند. از این روست که زندگی دنیا آنان را به لهو و لعب دچار می کند و هنگامی که خود را با سازه آخرتی خود مواجه می بیند در می یابند که چه خسران و زیان مهمی کرده اند، زیرا نتوانسته اند از سرمایه وجودی و عمر خود بهره گیرند و اسمای سرشته در ذات را فعلیت بخشند و به مقام قرب الهی با متاله شدن دست یابند. ازا ین روست که خواهان بازگشت به دنیا و جبران مافات می شوند؛ ولی مشکلی که وجود دارد این است که این عمر و فرصت شدن هرگز تکرار نخواهد شد.

خداوند در آیات 99 و 100 سوره مومنون گزارشی از این درخواست زیانکاران می دهد و می فرماید:«حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعونی لعلی اعمل صالحا فیما ترکت، کلا انها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون؛ لحظه‏ای که پیک مرگ به سراغ یکی از آنان می‏آید می‏گوید: پروردگارا مرا به دنیا بازگردان تا عمری را که ضایع کرده‏ام، با عمل صالح جبران نمایم، خطاب می‏آید «کلا»: نه، دیگر بازگشتی نیست و این سخنی است که او گوینده آن است و سودی در آن نیست، پیش روی او تا روز قیامت مانعی است که از رجوع او جلوگیری می‏کند. »

بنابراین، فرصت کوتاه عمر و زندگی دنیا تنها جایی است که انسان می تواند خود را برای ابدیت بسازد و این فرصت بی بدیل و بی نظیر هرگز تکرار نخواهد شد.

هر انسانی افزون بر این که خود را می سازد، با نیت و کارهایش، فضای آخرت خود را نیز می سازد. به این معنا که هر کسی بهشت و دوزخ خویش را می سازد و امکاناتی که در بهشت یا دوزخ در اختیار اوست همان چیزهایی است که انسان باخود از دنیا می برد. در حقیقت در آن جا تنها به درو و بهره برداری از محصول و کشته های خود می پردازد و هر آن چه در مزرعه دنیا و کشتزار آن کشته کرده را درو می کند و می چیند.

در روایات معراجی داستان های زیادی برای بیان این مهم از پیامبر(ص) روایت و نقل شده است. از جمله، امام صادق علیه السلام روایت می کند که: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: در آن هنگامی که مرا در آسمان معراج دادند، من داخل بهشت شدم، دیدم در آنجا زمین های بسیاری را که سفید و روشن افتاده و هیچ در آنها نیست، ولیکن فرشتگانی را دیدم که بنایی می سازند، یک خشت از طلا و یک خشت از نقره، و چه بسا دست از ساختن بر می دارند.

من به آن فرشتگان گفتم: به چه علت شما گاهی مشغول ساختن می شوید و گاهی دست بر می دارید؟

فرشتگان گفتند: وقتی که نفقه ما برسد ما می سازیم و وقتی که نفقه ای نمی رسد دست بر می داریم و صبر می کنیم تا آنکه نفقه برسد.

رسول خدا(ص) به آن فرشتگان گفتند: نفقه شما چیست؟

گفتند: نفقه ما گفتار مؤمن است در دنیا، که بگوید: «سُبْحَانَ اللَهِ وَ الْحَمْدُلِلهِ وَ لاَ إلَهَ إلا اللَهُ وَ اللَهُ أَکْبَرُ» پس چون مؤمن بگوید، ما بنا می کنیم؛ و زمانی که از گفتن دست بردارد ما نیز باز می ایستیم».

در این روایت به گوشه ای از تاثیر نیت ها و کارهای نیک ما یعنی حسن فاعلی و حسن فعلی اشاره کرده است. در حقیقت هر کسی خود و بهشت یا دوزخش را می سازد و مقدار سرزمین، نهرها، حوری ها، کاخ ها، درختان، امکانات زمینی و آسمانی آن بسته به نوع عملکرد و کار انسان در دنیا دارد. البته خداوند از فضل خویش به بهشتیان افزون تر از آن چه خود ساخته اند بذل و بخشش می کند. البته این زیاد کردن در باره دوزخیان نیست؛ زیرا در این صورت ظلم خواهد بود و ظلم از خداوند قبیح است،(آل عمران، ایه 182 و نیز انفال ، آیه 51 و آیات دیگر) از این روست که در باره پاداش های بهشتی همواره سخن از زیاده و بذل و فضل الهی نسبت به بهشتیان است ولی درباره کیفر و مجازات دوزخیان همواره واژگانی چون جزاء وفاق آورده شده است.(نباء، ایه 26)

خداوند در آیاتی از جمله آیه 51 سوره انفال و 10 سوره حج و 46 سوره فصلت روشن می کند که هر آن چه در آخرت نصیب و بهره انسان می شود همان اعمال نیک و بد انسان است. این بدان معناست که انسان همان گونه که خودش را می سازد، جهان آخرت با امکانات یا محدودیت های آن را می سازد.

در برخی روایات این معنا مورد توجه و تاکید است که انسان حوریان خویش را می سازد و نام ایشان برگرفته از نام سازنده آن است. به عنوان نمونه حدیثی را ارایه می شود.

عبداللّه فرزند سلمان فارسى از قول پدرش حكایت نماید: پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، از منزل خارج شدم و در مسیر راه ، امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب علیه السلام مرا دید و فرمود:

اى سلمان! تو بر ما جفا و بى انصافى كردى.

عرض كردم : یا امیرالمؤ منین ! كسى مثل من، بر شما جفا نخواهد كرد، ناراحتى و اندوه من براى رحلت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله مانع شد كه بتوانم به ملاقات و زیارت شما موفّق شوم .

امام علیه السلام فرمود: اى سلمان ! همین امروز بیا به منزل حضرت فاطمه سلام اللّه علیها؛ چون او علاقه دارد تو را ببیند و مى خواهد كه تحفه و هدیّه‌اى را از بهشت تقدیم تو نماید.

گفتم : آیا بعد از وفات رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها براى من تحفه بهشتى در نظر گرفته است؟!

حضرت فرمود: بلى ، دیروز فراهم شده است .

پس من با سرعت روانه منزل آن بانوى جهان بشریّت گشتم، هنگامى كه وارد منزل ایشان شدم حضرت را مشاهده كردم كه در گوشه‌اى نشسته و چادر كوتاهى بر سر خود افكنده است .

وقتى نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت : اى سلمان ! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودى !

گفتم : اى حبیبه خدا! فردى چون من چگونه مى تواند بر شخصیّتى مثل شما جفا كند؟!

حضرت زهرا سلام اللّه علیها پس از آن فرمود: آرام باش ، بنشین و در آنچه برایت مى گویم دقّت كن و بیندیش .

روز گذشته در حالى كه درِ خانه بسته بود، من در همین جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم .

ناگهان متوجّه شدم كه در باز شد و سه حوری بهشتى كه تا كنون فردى به زیبائى شكل آنها ندیده بودم با اندامى نمونه و بوى عطر دل انگیز عجیبى، با لباسهاى عالى وارد شدند و من با ورود آن ها از جاى خود برخاستم ؛ و پس از خوش آمد گوئى به آنان ، اظهار داشتم: آیا شما از اهالى شهر مكّه یا مدینه هستید؟

گفتند: ما اهل مكّه و مدینه و بلكه از اهل زمین نیستیم ، ما حورالعین مى باشیم و از دارالسّلام بهشت به عنوان دیدار با تو به اینجا آمده‌ایم .

پس من به یكى از ایشان كه فكر مى كردم از آن دو نفر دیگر بزرگتر است گفتم: نام تو چیست ؟

در جواب پاسخ داد: من مقدوده هستم ؛ و چون علّت نامش را پرسیدم ، گفت : خداوند مرا براى مقداد، اسود كندى آفریده است .

سپس به دوّمى گفتم : نام تو چیست ؟

گفت : ذرّه ؛ وقتى علّت آن را سؤال كردم ، جواب داد: من براى ابوذر غفارى آفریده شده‌ام .

و هنگامى كه نام نفر سوّم را جویا شدم ، گفت : سلمى هستم ، و چون از علّت آن پرسیدم ، اظهار داشت : من از براى سلمان فارسى مهیّا گشته‌ام .

و پس از آن مقدارى خرماى رطب كه بسیار خوش رنگ و لذیذ و خوش بو بود به من هدیه دادند.

سپس حضرت زهرا سلام اللّه علیها فرمود: اى سلمان ! این خرما را بگیر و روزه خود را با آن افطار نما، و هسته آن را برایم بیاور.

سلمان گفت : من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ایشان خارج شدم و چون از کنار هر كس عبور كردم، اظهار داشت: آیا با خود مِشك عطر همراه دارى ؟ و من مى گفتم : بلى .

و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته‌اى در آن نیافتم ، فرداى آن روز بر حضرت زهرا سلام اللّه علیها وارد شدم و عرض كردم : رطب بدون هسته بود!

فرمود: آرى ، درخت آن را خداوند در دارالسّلام بهشت،  با كلام و دعائى كه پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم، كشت نموده است.

اظهار داشتم : اى سرورم ! آیا آن را به من می‌آموزی ؟

حضرت فرمود: هرگاه خواستى تب و ناراحتى تو برطرف گردد، این دعا را بخوان :

نُّورَ مِنَ النُّورِ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ اءنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، فى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رِقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبىٍّ مَحْبُورٍ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلىَ السَّراءِ وَ الضَّراءِ مَشْكُورٌ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَیِّدن ا مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ.

سلمان فارسى گوید: من این دعا را به بیش از هزار نفر از اهالى مدینه و مكّه كه مبتلا به تب شدید بودند تعلیم نمودم و به بركت این دعا و لطف خداوند، جملگى شفا یافتند.( منابع: دلائل الامامة: ص 107، ح 35، بحارالا نوار: ج 43، ص 66 68، ح 59، الخرایج و الجرایح ، ج 2، ص 533، ح 9)

در فضلیت اشک بر امام حسین(ع) آمده است که اشک های که حتی به اندازه بال مگسی است، در روز قیامت همانند در و مرواریدی بزرگ می شود که عرصه قیامت را بر صاحب آن روشن می کند و بهایی آن را که پیامبران نمی توانند معلوم دارند، خود امام حسین(ع) معلوم می دارد که آزادی شخص و والدینش از آتش دوزخ است.

بر اساس آموزه های قرآنی، هر کسی نور خویش را برای عرصه قیامت به همراه دارد، این بدان معناست که اگر کسی نوری با خود نداشته باشد در عرصه قیامت در تاریکی محض به سر خواهد برد. از این روست که خداوند در آیه 13 سوره حدید گزارش می کند که منافقان در جست و جوی نور در عرصه قیامت هستند: یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ ؛آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ایمان آورده‏اند مى‏گویند: «ما را مهلت دهید تا از نورتان [اندكى‏] برگیریم.» گفته مى‏شود: «بازپس برگردید و نورى درخواست كنید.» آن گاه میان آنها دیوارى زده مى‏شود كه آن را دروازه‏اى است: باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد.

این بدان معناست که انسان همه چیز قیامت خویش از ماهیت و امکانات را خود در این دنیا می سازد و هر کار کوچک و بزرگی در قیامت آثاری در شخص و یا محیط زیست او به جا می گذارد. این همان معنای محاسبه مثقال ذره است که در سوره زلزال بیان شده است.

تبیین همه ابعاد این موضوع نیازمند بررسی و تحلیل همه روایات و آیات است ولی از همین اندازه می توان دریافت که دنیا تا چه اندازه می تواند در ابدیت انسان نقش ایفا کند و این که همه چیز انسان در آخرت در همین دنیا ساخته و فرستاده می شود.


پنج شنبه 7/11/1389 - 16:34
سخنان ماندگار

رُوِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ:

لا یکْمُلُ الْمُؤْمِنُ إِیمَانُهُ حَتَّى یحْتَوِی عَلَى مِائَةٍ وَ ثَلَاثِ خِصَالٍ فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ نِیةٍ وَ ظَاهِرٍ وَ بَاطِنٍ

فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) یا رَسُولَ اللَّهِ مَا یکُونُ الْمِائَةُ وَ ثَلَاثُ خِصَالٍ فَقَالَ یا عَلِی مِنْ صِفَاتِ الْمُؤْمِنِ أَنْ یکُونَ

از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمودند ایمان مومن کامل نمی شود تا اینکه دارای 103 خصلت در فعل و عمل و نیت و باطن و ظاهر گردد آنگاه امیرالمومنین( ع) فرمودند یا رسول الله آن 103 خصلت کدامند؟ فرمودند یا علی از جمله صفات مومن اینست که:

جَوَّالَ الْفِکْرِ- جَوْهَرِی الذِّکْرِ- کَثِیراً عِلْمُهُ -عَظِیماً حِلْمُهُ-

اندیشه اش بسیار متحرک و پویاست –ذاتا متذکر وبه یاد خداست –علم و دانشش فراوان –بردباریش بزرگ

جَمِیلَ الْمُنَازَعَةِ- کَرِیمَ الْمُرَاجَعَةِ- أَوْسَعَ النَّاسِ صَدْراً- وَ أَذَلَّهُمْ نَفْساً

خوش برخورد در کشمکش –بزرگوار در بازگشت و پذیرش –سعه صدرش از همه بیشتر –و نفسش از همه خاکسار تر است

ضِحْکُهُ تَبَسُّماً- وَ اجتماعه تَعَلُّماً- مُذَکِّرَ الْغَافِلِ- مُعَلِّمَ الْجَاهِلِ

خنده اش تبسم -گرده هماییش برای تعلم و یادگیری –تذکردهنده به غافل- و آموزنده جاهل است

لَا یؤْذِی مَنْ یؤْذِیهِ _وَ لَا یخُوضُ فِیمَا لَا یعْنِیهِ_ وَ لَا یشْمَتُ بِمُصِیبَةٍ

به کسی که آزارش می کند آزاری نمی رساند – و در آنچه به دردش نمی خورد وارد نشود و هیچ کس را به مصیبتی سرزنش و شماتت نمی کند

وَ لَا یذْکُرُ أَحَداً بِغِیبَةٍ- بَرِیئاً مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ- وَاقِفاً عِنْدَ الشُّبُهَاتِ

و هیچ کس را با غیبت یاد نمی کند –از کارهای حرام بیزار است –و در موارد شبهه قدم بر نمی دارد

کَثِیرَ الْعَطَاءِ- قَلِیلَ الْأَذَى- عَوْناً لِلْغَرِیبِ -وَ أَباً لِلْیتِیمِ

بخششش فراوان –آزارش بسیار کم –برای غریب و ناآشنا یاور –و برای یتیم پدر است

بُشْرُهُ فِی وَجْهِهِ- وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ- مُسْتَبْشِراً بِفَقْرِهِ

شادابی و خرمی اش در چهره –وحزن و اندوهش در دل –و به نیاز خود (به خدا ) خرسند است

أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ- وَ أَصْلَدَ مِنَ الصَّلْدِ- لَا یکْشِفُ سِرّاً- وَ لَا یهْتِکُ سِتْراً

شیرین تر از عسل- وسخت تر از سنگ است –و هیچ رازی را فاش نسازد –و هیچ پرده ای را ندرد

لَطِیفَ الْحَرَکَاتِ- حُلْوَ الْمُشَاهَدَةِ -کَثِیرَ الْعِبَادَةِ- حَسَنَ الْوَقَارِ

حرکاتش لطیف- دیدارش شیرین-عبادتش بسیار – وقارش نیکو

لَینَ الْجَانِبِ- طَوِیلَ الصَّمْتِ- حَلِیماً إِذَا جُهِلَ عَلَیهِ

برخوردش نرم –سکوتش طولانی است – اگر درباره او به نادانی رفتار شود حلیم و بردبار است

صَبُوراً عَلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیهِ- یجِلُّ الْکَبِیرَ وَ یرْحَمُ الصَّغِیر

برکسی که به او بدی کرده است شکیبا است –بزرگتر را گرامی داشته و به کوچکتر رحم می کند

أَمِیناً عَلَى الْأَمَانَاتِ- بَعِیداً مِنَ الْخِیانَاتِ- إِلْفُهُ التُّقَى وَ حِلْفُهُ الْحَیاءُ

بر امانت ها امین- و از خیانت ها به دور است –همدم او تقوا و هم پیمان او شرم و حیاست

کَثِیرَ الْحَذْرِ- قَلِیلَ الزَّلَلِ- حَرَکَاتُهُ أَدَبٌ -وَ کَلَامُهُ عَجِیبٌ

پرهیزش بسیار –و لغزشش کم حرکاتش مودبانه –وگفتارش مایه شگفتی است

مُقِیلَ الْعَثْرَةِ- وَ لَا یتَّبِعُ الْعَوْرَةَ- وَقُوراً صَبُوراً- رَضِیاً- شَکُوراً

از خطا و لغزش در می گذرد –و در پی عیوب دیگران نمی رود –با وقار –صبور –خشنود و راضی –سپاسگذار

قَلِیلَ الْکَلَامِ- صَدُوقَ اللِّسَانِ- بَرّ-اً مَصُوناً

کم حرف –راست گفتار –نیکوکار-مصون –و محفوظ

حَلِیماً- رَفِیقاً- عَفِیفاً –شَرِیفاً- لَا لَعَّانٌ وَ لَا کَذَّابٌ

بردبار-رفیق و سازگار-پاکدامن –با شرافت است لعن کننده و دروغگو نیست

وَ لَا مُغْتَابٌ- وَ لَا سَبَّابٌ- وَ لَا حَسُودٌ- وَ لَا بَخِیلٌ- هَشَّاشاً بَشَّاشاً

غیبت کننده نیست –دشنام نمی دهد نه حسود است و نه بخیل –گشاده رو و شاداب است

لَا حَسَّاسٌ وَ لَا جَسَّاسٌ -یطْلُبُ مِنَ الْأُمُورِ أَعْلَاهَا- وَ مِنَ الْأَخْلَاقِ أَسْنَاهَا

نه ظریف و حساس است –و نه کنجکاو و جاسوس –از کار ها عالی ترین را طلب می کند –و از اخلاق برجسته ترین را

مَشْمُولًا بِحِفْظِ اللَّهِ -مُؤَیداً بِتَوْفِیقِ اللَّهِ- ذَا قُوَّةٍ فِی لِین

حفظ خدا شامل حال اوست –به توفیق الهی یاری شده است –و در عین نرمش قوی است

وَ عَزْمَةٍ فِی یقِینٍ -لَا یحِیفُ عَلَى مَنْ یبْغِضُ- وَ لَا یأْثَمُ فِی مَنْ یحِبُّ

و تصمیمش همراه با یقین –با کسی که دشمن باشد ستم نمی کند –و درباره کسی که دوستش دارد به گناه نمی افتد

صَبُورٌ فِی الشَّدَائِدِ- لَا یجُورُ وَ لَا یعْتَدِی- وَ لَا یأْتِی بِمَا یشْتَهِی

در سختی ها بسیار شکیباست –نه ستم می کند و نه تجاوز –و هر چه دلش خواست انجام ندهد

الْفَقْرُ شِعَارُهُ- وَ الصَّبْرُ دِثَارُهُ -قَلِیلَ الْمَئُونَةِ- کَثِیرَ الْمَعُونَةِ

جامه زیرینش نیاز (به خدا)- و جامه زبرینش صبر ومقاومت – هزینه و زحمتش اندک –کمک و یاریش بسیار

کَثِیرَ الصِّیامِ -طَوِیلَ الْقِیامِ- قَلِیلَ الْمَنَامِ- قَلْبُهُ تَقِی- وَ عِلْمُهُ زَکِی

روزه داری او بسیار –قیام و عبادتش طولانی –خوابش کم –قلبش پرهیزگار و علم و دانشش پاکیزه است

إِذَا قَدَرَ عَفَا -وَ إِذَا وَعَدَ وَفَى- یصُومُ رَغْباً -وَ یصَلِّی رَهْباً

هنگامی که قدرت یابد عفو نماید – و هنگامی که وعده دهد وفا نماید –با میل و رغبت روزه می گیرد –و با ترس و خوف نماز می خواند

وَ یحْسِنُ فِی عَمَلِهِ کَأَنَّهُ نَاظِرٌ إِلَیهِ -غَضَّ الطَّرْفِ- سَخِی الْکَفِّ

چنان نیکو عمل می کند که گویا او را می بینند –دیده اش (از ناروا )فرو بسته –دستش باسخاوت است

لَا یرُدُّ سَائِلًا -وَ لَا یبْخَلُ بِنَائِلٍ- مُتَوَاصِلًا إِلَى الْإِخْوَانِ- مُتَرَادِفاً إِلَى الْإِحْسَانِ

در خواست کننده ای را رد نکند –ونسبت به دستاورد دیگران بخل نورزد –با برادران ارتباط وپیوستگی دارد –در نیکوکاری پیاپی اقدام کند

یزِنُ کَلَامَهُ وَ یخْرِسُ لِسَانَهُ- لَا یغْرَقُ فِی بُغْضِهِ- وَ لَا یهْلِکُ فِی حُبِّهِ

سنجیده سخن می گوید و زبانش را می بندد-در خشم و دشمنی غرق نشود – و در دوستیش هلاک نگردد

لَا یقْبَلُ الْبَاطِلَ مِنْ صَدِیقِهِ وَ لَا یرُدُّ الْحَقَّ مِنْ عَدُوِّهِ- وَ لَا یتَعَلَّمُ إِلَّا لِیعْلَمَ وَ لَا یعْلَمُ إِلَّا لِیعْمَلَ

باطل را از دوستش نمی پذیرد و در مقابله با دشمن حق را پایمال نمی کند –دانش را نمی آموزد مگر برای دانستن و آگاهی و نمی آموزد مگر برای عمل

قَلِیلًا حِقْدُهُ- کَثِیراً شُکْرُهُ- یطْلُبُ النَّهَارَ مَعِیشَتَهُ- وَ یبْکِی اللَّیلَ عَلَى خَطِیئَتِهِ

کینه اش اندک –شکروسپاس بسیار –در روز به جستجوی معاش می پردازد ودر شب بر خطا وگناهش گریه می کند

إِنْ سَلَکَ مَعَ أَهْلِ الدُّنْیا کَانَ أَکْیسَهُمْ وَ إِنْ سَلَکَ مَعَ أَهْلِ الْآخِرَةِ کَانَ أَوْرَعَهُمْ

اگر با اهل دنیا همراه شود زیرکترین آنهاست و اگر با اهل آخرت همراه باشد پارسا ترین آنهاست

لَا یرْضَى فِی کَسْبِهِ بِشُبْهَةٍ- وَ لَا یعْمَلُ فِی دِینِهِ بِرُخْصَةٍ

در کسب خویش موارد شبهه را نمی پسندد –ودر عمل به دینش دنبال عذر و رخصتی نمی رود

یعْطِفُ عَلَى أَخِیهِ بِزَلَّتِهِ- وَ یرْضَى مَا مَضَى مِنْ قَدِیمِ صُحْبَتِهِ

با خطا و لغزش برادر دینیش به عطوفت رفتار نماید –و حق دوستی دیرینه را مراعات می کند

منبع :بحار الانوار -جلد 67-ص210


پنج شنبه 7/11/1389 - 16:32
داستان و حکایت

خرگوش اصرار داشت که دویدن جزء برنامه درسی باشد.

پرنده معتقد بود که باید پرواز نیز گنجانده شود

 

 

ماهی هم به آموزش شنا معتقد بود و سنجاب اصرار داشت که بالا رفتن از درخت

نیز باید در زمره آموزش‌های مدرسه قرار بگیرد

شورای مدرسه با رعایت همه پیشنهادات دفترچه راهنمای تحصیلی مدرسه را تهیه نمود

و بعد قرار شد که همه حیوانات درس‌ها را یاد بگیرند

خرگوش در دویدن نمره بیست گرفت، اما بالا رفتن از درخت برایش دشوار بود

مرتب از پشت به زمین می‌خورد

 

 

 

دیری نگذشت که در اثر یکی از این سقوط‌ها مغزش آسیب دید و

قدرت دویدن را هم از دست داد

حالا به جای نمره بیست، نمره ده می‌گرفت

و در بالا رفتن از درخت هم نمره اش از حد صفر بالاتر نمی‌رفت

 

 

پرنده در پرواز عالی بود اما نوبت به دویدن روی زمین که می‌رسید

نمره خوبی نمی‌گرفت

مرتب صفر می‌گرفت. صعود عمودی از تنه و شاخه و

برگ درختها هم برایش سخت بود

 

جالب اینجاست که تنها مارماهی کند ذهن و عقب افتاده بود که

می‌توانست درس‌های مدرسه

را تا حدودی انجام دهد و با نمره ضعیف بالا رود

 


 

 

اما مسئولان مدرسه از این خوشحال بودند که همه دانش آموزان همه دروس را می‌خوانند.

 


 


عده‌ای هستند که همیشه کوشیده اند یک الگوی مشخص بر مردم تحمیل کنند

آنان ماشین می‌خواهند نه انسان

 

آنها می‌خواهند انسانها را همانطور بسازند که شرکت (( فورد )) اتومبیل می‌سازد :

روی خط تولید

 

ولی انسانها را روی خط تولید خلق نشده اند

 

 

او هر فردی را منحصر به فرد می‌آفریند

 


 

 

از باغی می‌گذری و به یک درخت بلند و عظیمبرمی خوری

مقایسه کن: درخت بسیارتنومند و بلند است، ناگهان تو خیلی کوچک هستی

اگر مقایسه نکنی، از وجود آن درخت لذت می‌بری،

ابداٌ مشکلی وجود ندارد.

درخت تنومند است: خوب که چی؟

بگذار تنومند باشد، تو یک درخت نیستی

و درختان دیگری هم هستند که چندان تنومند و بزرگ نیستند

ولی هیچ‌کدام از عقده‌ی حقارت رنج نمی‌برند

 

من هرگز با درختی برخورد نکرده ام که از عقده‌ی حقارت یا

از عقده‌ی خودبزرگ بینی در رنج باشد

 


 

حتی بلند‌ترین درختان،هم از عقده خودبزرگ بینی رنج نمی‌برد، زیرا مقایسه وجود ندارد

 

 

انسان مقایسه را خلق می‌کند،

زیرا برای عده‌ای نفس کشیدن فقط وقتی ممکن هست که پیوسته توسط مقایسه تغذیه شود.

 

ولی آن وقت دو نتیجه وجود دارد: گاهی احساس برتر بودن می‌کنی و گاهی احساس کهتربودن

و امکان احساس کهتری بیش از احساس برتری است،

زیرا میلیون‌ها انسان وجود دارند

کسی از تو زیباتر است، کسی ازتو بلندقدتر است،

کسی از تو قوی‌تر است، کسی به نظر هوشمندتر از تو می‌رسد

کسی بیشتر از تو دانش گردآوری کرده است،

کسی موفق‌تر است، کسی مشهورتر است،

کسی چنان است و دیگری چنین است.

اگر به مقایسه ادامه بدهی، میلیون‌ها انسان.....

عقده‌ی حقارت بزرگی گردآوری می‌کنی.

ولی این‌ها واقعاٌ وجود ندارد، این‌ها تصورات تو است

 


 

زندگی شگفت انگیز است 

فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید 

كوچك باش و عاشق ... 

كه عشق می‌داند 

آئین بزرگ كردنت را ... 


بگذارعشق خاصیت تو باشد 

نه رابطه خاص تو باکسی


 

فرقى نمی‌كند 

گودال آب كوچكى باشى 

یا دریاى بیكران

زلال 
و پاک كه باشى

تصویر آسمان در توست


 

 

چرا که مردم آنچه را که گفته‌ای فراموش خواهند کرد

 

حتا آنچه را که انجام داده‌ای به فراموشی خواهند سپرد


اما هرگز از یاد نخواهند برد که باعث شده‌اید چه احساسی نسبت به خود داشته باشند



 

دوست داشتن دلیل نمی‌خواهد

ولی نمی‌دانم چرا 

خیلی‌ها 

و حتی خیلی‌های دیگر 

می‌گویند 

این روز‌ها 

دوست داشتن 

دلیل می‌خواهد 

و پشت یک سلام و لبخندی ساده 

دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده 

و دنبال گودالی از تعفن می‌گردند

 



دیشب 

که بغض کرده بودم 

باز هم به خودم قول دادم 

من
 سلام می‌گویم 
و
 لبخند می‌زنم

و قسم می‌خورم 

و می‌دانم 

عشق همین است 

به همین ساد گی

 

 


برای همسایه‌ای که نان مرا ربود، نان


برای دوستی که قلب مرا شکست ، مهربانی


برای آنکه روح مرا آزرد ، بخشایش


و  برای خویشتن خویش آگاهی و عشق


آرزو دارم تقدیم به تمام دوستان خوبم

پنج شنبه 7/11/1389 - 16:9
سخنان ماندگار
آیا می دانید؟؟؟؟؟؟؟ هنگامی که شما در حال حمل قرآن باشید ، شیطان دچار درد شدید در سر میشود و هنگام باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند و هنگام خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود .. و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود ....... و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید دوباره به این پیام را به دیگران ارسال کنید ، شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منحرف کند
 زمانیكه خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شدند، پیر شدنت شروع می شود...

پنج شنبه 7/11/1389 - 15:49
عقاید و احکام

شرح حدیث / راه‌های جلوگیری از تسلط شیطان

شرح حدیثی از حضرت امام جعفرصادق علیه‌السلام توسط حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در ابتدای جلسه درس خارج فقه ِ بیست و ششم دی‌ماه 89 (یازدهم صفر 1432).
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif 
«قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع مَنْ لَمْ یَكُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ قَرِینٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْكَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِه»
شافی، صفحه‌ى 652
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif 
فى الفقیه، عن الصّادق (علیه‌السّلام) [حضرت امام جعفر صادق علیه‌السّلام فرمودند]: «من لم یكن له واعظ من قلبه و زاجر من نفسه و لم یكن له قرین مرشد استمكن عدوّه من عنقه». اولین چیزى كه موجب میشود كه انسان بتواند در مقابل دشمنش - كه مراد، شیطان است - ایستادگى كند و مانع بشود از تصرف دشمن و تسلط دشمن، [این است كه:] «واعظ من قلبه»؛ از قلب خود واعظى براى خود داشته باشد. قلب متذكر بیدار، انسان را نصیحت میكند، موعظه میكند. یكى از بهترین وسائلِ اینكه انسان قلب را وادار كند به موعظه‌ى خود و فعال كند در موعظه‌ى خود، همین دعاهاست، دعاهاى مأثور - صحیفه‌ى سجادیه و سایر دعاها - و سحرخیزى؛ اینها دل انسان را به عنوان یك ناصح براى انسان قرار میدهد. اول این است: «واعظ من قلبه».

[دوم اینكه:] «و زاجر من نفسه»؛ از درونِ خود یك زجركننده‌اى، منع‌كننده‌اى، هشداردهنده‌اى داشته باشد. اگر این دو تا نبود، «و لم یكن له قرین مرشد»، یك دوستى، همراهى كه او را ارشاد كند، به او كمك كند، راهنمائى كند، این را هم نداشته باشد - كه این، سومى است - كه اگر چنانچه از درون، انسان نتوانست خودش را هدایت كند و مهار نفسِ خودش را در دست بگیرد، [باید] دوستى داشته باشد، همراهى داشته باشد، همینى كه فرمودند: «من یذكّركم اللَّه رؤیته»، كه دیدار او شما را به یاد خدا بیندازد؛ اگر این هم نبود، «استمكن عدوّه من عنقه»؛ خود را در مقابل دشمنِ خود مطیع كرده است؛ دشمنِ خود را مسلط كرده است بر خود و بر گردن خود، كه سوار بشود. كه [منظور از] دشمن، همان شیطان است. اینها لازم است. از درون خود، انسان، خود را نصیحت كند. بهترین نصحیت كننده‌ى انسان، خود انسان است؛ چون از خودش انسان گله‌مند نمیشود. هر كسى انسان را نصیحت كند، اگر قدرى لحن او تند باشد، انسان از او گله‌مند میشود؛ اما خود انسان، خودش را نصیحت كند؛ دشنام بدهد به خودش، ملامت كند، سرزنش كند خودش را؛ اینها خیلى مؤثر است. موعظه كند، زجر كند. در كنار اینها، یا به جاى اینها اگر نبود، آن وقت دوست، رفیق، كه دستگیرى كند انسان را.

منبع:سایت آیت الله خامنه ای روح له الفداء

 


پنج شنبه 7/11/1389 - 15:26
سياست

وجوه تمایز مردم‌سالاری دینی از دموكراسی

مردم‌سالاری یا دموكراسی به عقیده اكثریت صاحب‌نظران این عرصه، نشأت‌گرفته از نوعی قرارداد اجتماعی و عرفی است. به همین دلیل مبانی و سطح تحلیل در مباحث مردم‌سالاری بر همین پایه شكل گرفته است. این عامل باعث شده تا چارچوب‌های تحلیلی در این زمینه نتوانند ویژگی‌ها و كاركردهای «مردم‌سالاری دینی» را فهم كنند. چراكه این مدل فراتر از یك قرارداد اجتماعی است و مبانی خاص خود را دارد. یادداشت زیر از دكتر عبدالحسین خسروپناه به توضیح این مؤلفه‌ها و تفاوت‌ها می‌پردازد:

مردم‌سالاری؛ حق یا تكلیف؟
در مردم‌سالاری دینی اگرچه مردم رأی می‌دهند و در انتخابات شركت می‌كنند، ولی آن روحی كه مبانی را ایجاد می‌كند، سبب می‌شود كه ما معنایی كاملاً متفاوت با مدل‌های دیگر مردم‌سالاری داشته باشیم. مبانی «مردم‌سالاری دینی» عبارت است از خدامحوری، توسعه‌ی هستی از عالم ماده به عالم ملكوت و پیوند دین با نیازهای اجتماعی.

با این مبانی است كه مردم متدین یك جامعه برای حفظ ارزش‌ها و اهداف اسلامی در انتخابات شركت می‌كنند. آن‌گاه شركت مردم در انتخابات و تعیین حاكمان تنها یك حق تلقی نمی‌شود، بلكه به عنوان تكلیف معرفی می‌شود.

به عبارت دیگر، مدل‌های مردم‌سالاری بیانگر یك رابطه‌ی عرضی بین انسان‌ها است. شركت در انتخابات درواقع یك حق است و می‌شود كه كسی این حق را ادا كند. در مردم‌سالاری دینی اما هم این رابطه‌ی عرضی بین انسان‌ها وجود دارد و هم رابطه‌ای طولی. رابطه‌ی عرضی یعنی مردم حق دارند كه حاكم خود را انتخاب كنند. رابطه‌ی طولی نیز رابطه‌ی با خدا است. مردم «مكلف» هستند كه مشاركت سیاسی داشته باشند و در تعیین و تحقق احكام و اهداف اسلامی نقش ایفا كنند، چون شرعاً مكلفند و این تكلیف است كه رابطه‌ی بین انسان‌ها را تعیین می‌كند.

نابراین به یك معنی قرارداد اجتماعی این‌جا شكل می‌گیرد. مثلاً مردم وقتی در انتخابات ریاست‌جمهوری شركت می‌كنند، گویی در حال بستن یك قرارداد اجتماعی با فرد منتخب هستند تا نیازهاشان را تأمین كند. البته این نیازها باید در چهارچوب دین تعیین شود، زیرا رابطه‌ی طولی وجود دارد. این یك تفاوت اساسی میان مردم‌سالاری دینی با مدل‌های مختلف دموكراسی است.

توحید در ولایت
علاوه بر این نكته، مبنای مهمی دیگری كه ما در حكومت اسلامی داریم، مسئله‌ی توحید در ولایت است. توضیح آن‌كه هیچ انسانی بر انسان دیگری ولایت ندارد و ولایت تنها از آن خدا است. اگر خداوند ولایتش را در دیگری تجلی داد، او دارای ولایت است و ولایتش تجلی ولایت الهی تلقی می‌شود. به اعتقاد شیعه، پیغمبر و ائمه(ع) از ولایت تكوینی، تشریعی، سیاسی و اجتماعی برخوردارند. در دایره‌ی خانواده هم پدر نسبت به فرزندان و همسرش یك ولایت نازله‌ای دارد.

اما یك ولایت دیگری نیز فقه برای فقیه مشخص كرده كه نه به آن معنی ولایت تكوینی، تشریعی، سیاسی و اجتماعی پیامبر و امام است و نه به معنی ولایت پدر نسبت به خانواده‌اش، بلكه ولایتی است كه از آن به ولایت سیاسی‌ـ‌اجتماعی تعبیر می‌‌كنیم. این ولایت سیاسی‌ـ‌اجتماعی مطلقه است. درواقع از این جهت با ولایت معصوم تفاوت دارد كه معصوم ولایت تكوینی و تشریعی هم دارد، اما فقیه چنان ولایتی ندارد. البته از آن جهت شبیه ولایت معصوم است كه ولایت سیاسی‌ـ‌‌اجتماعی‌اش مطلقه است، یعنی می‌تواند موقتاً بر اساس ضوابط شرعی، احكام شرعی را تعطیل كند و این بر اساس رعایت مصلحت مسلمین و جامعه‌ی اسلامی است.

این مبنای مهمی است به نام توحید در ولایت و زمامداری. قطعاً ولایت به نام زمامداری را خدا باید به فقیه یا حاكم اسلامی بدهد و مردم چنین ولایتی ندارند تا به حاكم اسلامی تفویض كنند.
قرارداد اجتماعی در غرب به این معنی است كه مردم اختیارات سیاسی‌ـ‌اجتماعی‌شان را به حاكم تفویض می‌كنند. ما در نظام اسلامی چنین چیزی را نمی‌توانیم بپذیریم، چون توحید در ولایت این مقوله را افاضه كرده است به فقیه جامع‌الشرایط كه همان امام و رهبر جامعه است.

بنابراین در «مردم‌سالاری دینی» مشاركت سیاسی مردم در این جهت است. باید مصداق ولی اسلامی را كه خدا به نصب عام تعیین كرده است، شناسایی كنند و با او در تحقق اهداف اسلامی مشاركت كنند. با این تفاسیر، مردم‌سالاری دینی با قراردادهای اجتماعی هابز و لاك و ... تفاوت دارد.

مردم‌سالاری دینی در برابر حاكم‌سالاری دینی است و نه در برابر دین‌سالاری مردمی. بعضی می‌پرسند آیا دین سالار است یا مردم؟ قطعاً دین‌، خدا و احكام اسلام سالار هستند. این احكام هستند كه سالارند و حاكم و مردم باید در تحقق آن مشاركت داشته باشند. اما آیا حاكم سالار است بر مردم یا مردم بر او سالارند؟ باید گفت كه مردم مخاطب اصلی و متعلَّق وظایف حاكم اسلامی هستند. یعنی حاكم اسلامی باید همه‌ی تلاشش را انجام دهد تا نیازهای شرعی مردم را تحقق بخشد.

محبت، وجه تمایز مردم‌سالاری دینی
باید تصریح كنیم كه محبت و علاقه‌ی بین مردم و ولی، نشأت‌گرفته از ولایت است. تفاوتی كه شیعه و اهل سنت در مبحث ولایت دارند، این است كه اهل سنت وقتی ولایت ائمه را مطرح می‌كنند ولایت را به معنی محبت می‌گیرند و نه زمامداری. شیعیان اما در نسبت امت و ولایت، ولایت را به معنی زمامداری محبت می‌دانند.

درست است كه زمامدار حاكم است، اما نه حاكم قهری و نه حاكمی كه با سطله و زور و استكبار بخواهد حكومت كند. در واقع محبت آن عنصری است كه ولایت -به معنی زمامداری- را برای حاكم تعیین می‌كند تا با مردم و امت رابطه برقرار كند و حقوق آنها را رعایت كند و آن نخ تسبیحی است كه این ارتباط را برقرار می‌كند. لذا وقتی حاكم اسلامی دستور جهاد می‌دهد، امت اسلامی صرفاً از باب ترس و ضمانت اجرایی و حقوقی به جهاد نمی‌روند كه اگر نرفتند مجازات شوند، بلكه اصولاً امت اصل جهاد را با عنصر محبت‌مداری عمل می‌كنند. لذا با عشق و علاقه وارد میدان جنگ می‌شوند و برای رضای خدا خود را به خطر می‌اندازند و راه پیروزی را باز می‌كنند.

این عنصر محبت ریشه در عنصر ولایت دارد، محبتی كه زائیده‌ی ولایت به معنی زمامداری است كه یك رابطه‌ی دوسویه بین مردم و ولی برقرار می‌كند. لذا وقتی مردم گرفتاری داشته باشند، امام امت اسلامی خواب راحت ندارد و دائماً نگران است. از آن طرف امت اسلامی وقتی رهبرشان را می‌بینند، احساسات خود را با اشك و گریه‌ی شوق بروز می‌دهند. در جریان سفر اخیر رهبر انقلاب به قم دیدیم كه وقتی اعلام می‌كردند كه مثلاً رهبری قرار است ساعت 9 صبح تشریف بیاورند، مردم از دیشب تا صبح در خیابان‌ها منتظر رهبرشان ماندند. این شوقی است كه از ولایت نشأت می‌گیرد.

در محبت‌گرایی و ولایت‌مداری بین امت و امام، هم مردم‌سالاری معنی پیدا می‌كند و هم دین‌داری و ولایت‌مداری كه یكی از دستاوردهای آن 9 دی سال گذشته بود. حضور مردم در دفاع مقدس، حضور مردم در 22 بهمن و ... نیز همه در این چهارچوب قابل تبیین است. در حوزه‌ی تبیین و بررسی ریشه‌ها و علل وقوع انقلاب اسلامی ایران این نكته مهم است كه به دلیل عدم شناخت كافی از ماهیت انقلاب اسلامی، تحلیل‌های غربی ناقص است. فوكو، تد اسكاچپل، نیكی كدی و دیگر اندیشمندانی كه انقلاب اسلامی ایران را تئوری‌پردزای كرده‌اند، این رویداد را به‌درستی نفهمیده‌اند، چراكه اصلاً آنها رابطه‌ی امت و امام را نمی‌فهمند؛ رابطه‌ی ولایت‌مداری و محبت‌گرایی.

بنابراین با فهم درست مردم‌سالاری دینی متوجه خواهند شد كه چرا 22 بهمن سال 57 آن اتفاق افتاد و چرا مردم در هشت سال دفاع مقدس با دست خالی جنگیدند و این‌كه چگونه در روز نهم دی شاهد حضور گسترده‌ی مردم در برابر فتنه‌گران بودیم.

این رابطه كه دقیقاً مردم‌سالاری دینی را معنی می‌كند، هم تكلیف است و هم حق؛ هم زمامداری است و هم محبت، هم حقوق امام است بر امت و هم حقوق امت است بر امام. این اركان، كاركردش این است كه مردم اولاً یك رابطه‌ی عاطفی و معنوی و معرفتی پیدا می‌كنند كه به ‌واسطه‌ی آن متوجه می‌شوند كه امام از امت چه می‌خواهد. مثل اصحاب امام حسین(ع) كه امام چندین بار به آنها فرمود من حق خود را از شما برداشتم و شما می‌توانید هنگام شب از این محل بروید، اما آن‌ها نه‌تنها امام(ع) را رها نكردند، بلكه تا آخرین نفس جنگیدند و مشتاقانه به شهادت رسیدند.

 

    منبع:سایت آیت الله خامنه ای روحی له الفداء

چهارشنبه 6/11/1389 - 15:37
خانواده

امان از هجربی پایان مهدی /
غروب هرشب و هجران مهدی/
امان از آن زمانی كه بیفتد /
به روی نامه ام چشمان مهدی/
دلش میگیردو باچشم گریان /
بگوید این هم از یاران مهدی

 

 

اگرخسته جانی بگو یا علی ... اگر ناتوانی بگو یا علی ...

 

 

امام صادق ع فرمود: کار خوب؛خوب است اگراز شما سربزند خوبتراست. کار بد،بد است اگر ازشما سر بزند بدتر . چون شما شاگرد و پیرو این مکتبید

چهارشنبه 6/11/1389 - 15:34
داستان و حکایت

روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.

درویش خنده ای کرد و گفت : من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم . با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد . او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند.

 بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.

صوفی خندید و گفت: دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب میکند.

 در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید میشود _ این را وارستگی میگویند

 

چهارشنبه 6/11/1389 - 15:29
خانواده

خداوند همه چیز را جفت آفرید : جز دماغ و دهن و قلب ، مى دونى چرا؟چون بایدبراى خودت یک هم نفس یک هم زبان و یک هم دل پیداکنى.

چهارشنبه 6/11/1389 - 15:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته