• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4363
تعداد نظرات : 2608
زمان آخرین مطلب : 3467روز قبل
حجاب و عفاف

«هنری موزر» که در دروه ناصرالدین شاه قاجار از ایران دیدن کرده بود، درباره حجاب زنان می نویسد:

یحتمل، مطالعه کنندگان این سیاحت نامه، مرا مذمّت می نمایند که در روایات خود از زن های ایران چندان ننوشته ام. این فقره، صحت دارد؛ ولی از چیزی که شخص ندیده و نمی داند، چگونه صحبت نماید؟

در ترکستان و ایران، زن ها به قدری مخفی هستند که ممکن نیست آنها را دید و دسترسی به آنها نمی توان داشت و حتی از آنها هرگز صحبت نمی شود.

از شخص بخارایی می توان پرسید که حالتِ پسر و اسب و خروسک تو چگونه است؛ ولی نباید هرگز به صرافت افتاد که از زوجه او احوالپرسی کرد. این فقره، هم با ادب منافات دارد و هم برخلاف مذهب است. وضع زن در صفحات مشرق زمین، به کلّی مختلف است از وضع زن های مغرب زمین.

در ایران، (زن ها) سواره یا در کالسکه در کوچه می روند و خواجه ها در اطراف آنها هستند و اقتضای ادب این است که به محض ملاقات آنها سر خود را برگرداند. با این حالت که همیشه وضع آنها به این طور است، چگونه می توان از احوال آنها شرح داد و چیزی گفت که شخص ملتفت نیست؟

بدین سان «هنری موزر» از این که نتوانسته سیمای یک زن ایرانی را ببیند، سخت متأسف است. لیک در همین رابطه، حکایتی از یک مهندس فرانسوی به نام «بارون دو» - که سال ها در ایران مقیم بوده - ذکر می کند. وی می نویسد:

وقتی که این مهندس (= بارون دو) جوان بود، راهی برای دولت ایران، احداث می نمود. چون راه، قطع شده بود، مسافرین که می خواستند به زیارتگاه بروند، مجبور بودند که راه را دور زده و به این واسطه، مسافت کلّی طی کنند. حینی که او مواظب عملجات بود، یک نفر غلام، او را دعوت نمود که نزدیک کالسکه ای که اشخاص کثیر همراه (آن) بودند، بیاید. در کالسکه یک نفر زن ایرانی بود که به تسلّط، حکم نمود که باید از این معبر بگذرد. و از حکم او معلوم بود که از زن های اندرون پادشاه است.

بارون مزبور به کمال ادب جواب داد که: «هیچ کس را نمی توانم در باب عبور از این جا استثنا نمایم». آن زن که روبند انداخته بود، به او گفت: «پیش بیا، من دختر پادشاه ایران (= ناصرالدین شاه )هستم. تو هیچ وقت شاهزاده خانم ایرانی ندیده ای». و روبند خود را بلند کرده و گفت: «اگر تو واقعاً فرانسوی هستی، من خواهم عبور نمود». بعد روبند خود را پایین انداخت. بارون مزبور به قدر یک لحظه، مفتون شده و به عملجات حکم نمود که کالسکه را در وقت عبور از محل خطرناک، نگاه دارند و خود او در درب کالسکه، همراه می رفت.

اجر بارون مزبور در ازای این زحمت، تعارفی بود که آن شاهزاده خانم به طور لطف با دست خود نمود، و بارون، هیچ وقت این تفضیل را در مدت زندگی خود فراموش نخواهد کرد.

سفرنامه ترکستان و ایران، ص 265 و 267

http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/3881/3894/21465?SearchText=%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86&Mode=

چهارشنبه 7/8/1393 - 8:56
حجاب و عفاف

«بلوشر» درباره حجاب زنان در آغاز حکومت رضاشاه و پیش از آن که وی دستور کشف حجاب را بدهد، می نویسد:

هم نشینی و معاشرت با ایرانی ها این نقیصه را داشت که زنانشان خانه نشین بودند. زنان، هنوز چادرهای خود را بر سر داشتند... چادر پوششی است اغلب به رنگ سیاه که سراسر بدن و سرانجام، قسمت اعظم صورت را نیز از نگاه مردان، پوشیده می دارد.

... تنها و تنها یک زن بود که جرئت می کرد در ضیافت های شام سفارت خانه ها بدون چادر حاضر شود و آن هم فقط مشروط به این که منحصراً اروپایی ها شرکت داشته باشند. و از ایرانیان دعوتی به عمل نیاید. این زن، خانم ناصرالملوک (بیوه نایب السلطنه پیشین کشور) بود.

... بسیاری از زنان آلمانی نیز که شوهر ایرانی داشتند، در خیلی از موارد نمی توانستند از چادر چشم بپوشند.

خانم ها منحصراً با یکدیگر نشست و برخاست داشتند و در این مهمانی های کاملاً زنانه، گاه و بیگاه، همسران دیپلمات ها را نیز دعوت می کردند. بدین طریق بود که همسر من برای عروسی به خانه رئیس الوزرای پیشین (وثوق الدوله) رفت که در آن مراسم از مردان، فقط داماد و ملّای جاری کننده صیغه عقد، حضور داشتند و بس.

داماد و عروس که پیش از آن یکدیگر را ندیده بودند، مقابل پرده ای که مرد روحانی را از آنان جدا می کرد، نشسته بودند؛ اما آئینه کوچکی چنان در آن جا تعبیه شده بود که این دو اقلاً ضمن اجرای مراسم بتوانند برای اولین بار، در زندگی، گوشه چشمی به یکدیگر بیندازند... هنگامی که همسر من بعد از آن به سهم خود، خانم وثوق الدوله را به نزد خود دعوت کرد، ناگزیر بود اطمینان بدهد که در به روی من بسته است و من نخواهم توانست جلسه مهمانی را زیرنظر داشته باشم.

سفرنامه بلوشر، ص 207

http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/3881/3894/21465?SearchText=%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86&Mode=

چهارشنبه 7/8/1393 - 8:56
حجاب و عفاف

«کلود انه» که در زمان مظفّرالدین شاه قاجار، در ایران به سر می برده است می نویسد:

به طور طبیعی و بنابر عادت یک مرد اروپایی، من زنان را با کنجکاوی و در عین حال توجّه بیشتری نگاه می کردم. البته فقط نگاه می کردم، بی آن که چیزی ببینم! به نظر من، زنان ایرانی، بیش از تمام کشورهای مشرق زمین، مقیّد به حجاب اند و با دقّت و وسواس، قد و بالا و چهره خود را می پوشانند. وقتی از منزل خارج می شوند، سرتاپای خود را در چادر سیاه بزرگی که از پارچه ای بالنسبه لطیف، امّا

بی هیچ زیبایی و ظرافتی درست شده است، می پیچند. این چادر، در قسمت بالا، یعنی در محلی که معمولاً صورت قرار دارد، از هم باز می شود.

امّا زن ایرانی، دوست ندارد حتی چشمان خود را به کسی نشان دهد و به همین جهت نیز در جلوی چهره خویش، دستمال بلند سفیدی که بالای آن مشبّک است، می آویزد... بدین گونه است که شما در کوچه و بازار، زنان معدودی را مشاهده می کنید، درحالی که خود را در چادر سیاه پیچیده اند و روبندی سفید بر چهره آویخته اند، به راه خود می روند. این زنان، زشت اند یا زیبا و پیرند یا جوان، معلوم نیست. این معمای پیچیده در پرده (!) در برخورد اوّل، نوعی خشم آمیخته با کنجاوی، در مردان اروپایی به وجود می آورد.

... برخلاف آنچه ظاهر پوشیده در حجاب زنان ایرانی نشان می دهد، چنین به نظر می رسد که همین زنان در زندگی خود از آزادی زیادی برخوردارند. بیشتر آنها هر وقت دلشان بخواهد و بی آن که کسی همراهشان باشد، از خانه خارج می شوند.

گل های سرخ اصفهان، ص 162 - 164

«کلود انه» اوضاع زنان را در زمان احمدشاه قاجار، این گونه ترسیم می کند:

زنان جامعه ایران را نه در روز می شود دید و نه در شب. وقتی هم که از خانه بیرون می آیند، در کالسکه و درشکه های سربسته و همراه با خواجه ها هستند و در خانه نیز فقط شوهر و پدر و برادرشان را ملاقات می کنند، همین و بس!

اوراق ایرانی، ص

 

چهارشنبه 7/8/1393 - 8:55
حجاب و عفاف

«کنت دوگو بینو» نیز در این باره مشاهدات خود را چنین بیان می کند:

(همه زن ها در بیرون خانه) به طور یکسان خودشان را در چادرهای وال، چیت و به ندرت، ابریشمی به رنگ آبیِ تیره پیچیده اند که سر تا پایشان را می پوشاند. صورتشان را با قطعه ای پارچه سفید که زیرچادر پشت سرشان بسته می شود و از جلو تا روی زمین می افتد، محکم پوشانده اند که دیدن، و حتی حدس زدن چهره هایشان را غیرممکن می سازد. قسمت جلوی این پارچه، محاذی چشمانشان به طور مشبّک، قلابدوزی شده تا بتوانند از ماورای این روبنده، بیرون را ببینند و نفس بکشند؛ زیر این حجاب آبی تیره - که چادر نامیده می شود و مخصوصاً برای پوشاندن سر تا قوزک پای زنان ساخته شده است - یک شلوار گشاد که وظیفه دامن را انجام می دهد، می پوشند و آن هم فقط در موقع خارج شدن از خانه. زنان که بدین سان، پوشیده و محفوظ شده اند، سرپایی های کوچک و پاشنه دار به پا می کنند و برای حفظ تعادل، آنها را به نحوی روی زمین می کشند که به کلّی، عاری از ظرافت می باشد.

سفرنامه کنت دوگوبینو، ص 404

 

چهارشنبه 7/8/1393 - 8:54
حجاب و عفاف

دکتر «ویلز» می نویسد:

نانجیبی و بی شرمی و بی اعتنایی به عفّت و وقار، از نظر زنان ایرانی، عملی مذموم و رفتاری ناشایسته است... تا آن جا که در راه رفتن، صحبت و نگاه هم ملاحظه عفّت و نجابت خودش را دارد و هرگز حاضر به تنزّل کردن از مقام قابل احترام خود نمی گردد.

سفرنامه دکتر ویلز، ص 367 و 368

«یوشیدا ماساهارو» سفیر ژاپن در دربار ناصرالدین شاه، در این باره می نویسد:

زن ها چادری به سر می کردند که از سر تا به پایشان را می پوشاند و فقط چشم ها از پشت روبند توری ای که زیر چادر به صورت انداخته بودند، پنجره ای به بیرون داشت...

در خیابان که به زن های ایرانی می رسیدیم، آنها چشم از ما برمی گرداندند و رویشان را سخت می گرفتند. در چند ماهی که ما این جا بودیم، هرگز زنی رویش را به ما ننمود و نتوانستیم صورت زن ها را بی حجاب و چادر ببینیم. در این وضع، زشت یا زیبا و جوان یا پیر بودن زن ها را از روی رنگ و حالت دست هایشان که شاداب یا چروکیده است، قیاس و ارزیابی می کردیم.

سفرنامه یوشیدا ماساهارو، ص 176

چهارشنبه 7/8/1393 - 8:54
حجاب و عفاف

«اوژن فلاندن» که در زمان محمدشاه قاجار به ایران سفر کرده است، در این باره آورده:

زنان ایرانی از منزل، کم خارج می شوند. در کوچه ها هم با چادری که سرتاپایشان را مستور می کند، می آیند و غیر ممکن است کسی صورت آنها را ببیند. به روی سر، پارچه سفیدی می اندازند که در مقابل چشمان، چندین شبکه دارد و با آن است که جلوی خود را می بینند. و غیر ممکن است بگذارند چشم نامحرمی به صورتشان افتد. ساق پا را در شلواری گشاد، یا چاقچور می نمایند، کفششان یک نوع پاپوش زرد یا سبزی است که نوکش برگشته و پاشنه اش باریک است.

گاهی در کوچه که مردی نگذرد، روبند را به جهت استنشاق هوا پس می اندازند؛ امّا همین که مردی، حتی شوهرشان ظاهر شود، دوباره روبند را به روی صورت می اندازند. یک روز که از کنار زنی

می گذشتم و نتوانست به فوریت، روبندش را بزند، شنیدم از این گناهی که مرتکب شده، خودش را سرزنش می کند.

عموم چادرها یک رنگ و به سیاق اروپایی ها یک جور می آید. کم می توان امتیازی بینشان قائل شد؛ اما خود ایرانیان اظهار می دارند برای ما خیلی آسان است که زنان خود را بشناسیم.

سفرنامه اوژن فلاندن، ص 67 و 68

چهارشنبه 7/8/1393 - 8:53
حجاب و عفاف

«تاورنیه» در سفرنامه اش می نویسد:

زنان، خود را در ایران به احدی غیر از شوهر خود نشان نمی دهند. وقتی به حمّام عمومی می روند، در چادری سرتاپای خود را مستور می نمایند که فقط در محاذات چشم، دو سوراخ دارد که پیش پای خود را بتوانند ببینند. و این کار (یعنی به حمام عمومی رفتن)، مخصوص فقرا و طبقه سوم است که استطاعت داشتن حمام مخصوص در خانه را نداشته باشند... .

... همین که دختری شوهر کرد، معاشرین او منحصر به زن ها یا خواجه سرایان می شود و زن معقول و نجیب و محترم، کسی است که بیشتر مستوره و محفوظ باشد.

سفرنامه اولیویه، ص 85

«دروویل» درباره نوع پوشش زنان در زمان فتحعلی شاه قاجار می نویسد:

زنان ایرانی در زیر چادر، مهارت عجیبی برای شناساندن خود و شناختن همدیگر دارند. شگفت آن که وقتی از کنار هم می گذرند، یقین دارند که در شناختن طرف اشتباه نکرده اند؛ اما چه بسا مردانی که از کنار زنان خویش می گذرند، بی آن که آنها را بشناسند.

سفرنامه دروویل، ص 81

 

چهارشنبه 7/8/1393 - 8:52
حجاب و عفاف

زن ایرانی از گذشته های دور، حجاب و عفاف خود را به طور کامل رعایت می کرده است و حتی از سایر کشورهای مشرق زمین نیز بیشتر اهتمام می ورزیده است. این مسئله، نه تنها در کتاب ها، نقاشی ها، و عکس های گذشته ایرانیان آمده است، بلکه جهانگردان و سایر افراد فرنگی نیز آن را با دقت و جزئیات فراوانی در سفرنامه های خود بیان کرده اند که البته آنچنان که از نوشته هایشان برمی آید - و گاهی آن را به صراحت بیان کرده اند - این است که آنان از این وضعیت، ناراضی بوده اند و از این که نمی توانستند همان برخوردی را که با زنان غربی داشته اند با زنان ایرانی نیز داشته باشند، متأسف بوده اند و گاهی برای ارضای کنجاوی شیطنت آمیز خود به ترفندهایی نیز دست زده اند.

نکته دیگری نیز که می توان از برخی نوشته های آنان دریافت کرد این است که اوّلین گام هایی که در ایران، در جهت بی حجابی برداشته شده است، توسط درباریان و خانواده های آنان بوده است، که یکی از علل اصلی آن هم به سبب مسافرتِ درباریان به فرنگ و معاشرت با فرنگیان بوده است؛ اما همچنان که می بینیم، زن مسلمان ایرانی با تمام تلاشی که در راستای کشف حجاب و تبلیغات منفی ای که درباره حجاب صورت گرفته است، هنوز هم شأن و منزلت خود را حفظ کرده است.

«اولئاریوس» که در زمان شاه صفی صفوی از ایران دیدار کرده است، درباره حجاب و عفاف زنان ایرانی در خاطراتش آورده است:

زنان، موقعی که از خانه خارج می شوند، چهره خود را نشان مردان نمی دهند. بلکه چادر سفیدی روی سر می اندازند که تمام بدن آنها را تا مچ پا می پوشاند و فقط در جلوی صورت، شکاف کوچکی دارد که از آن شکاف، به زحمت جلوی خود را می توانند ببینند. و چه بسا چهره های زیبایی که با لباس های محقّرانه و چهره های زشتی که با لباس های مجلّل و فریبنده، زیر این چادرها مخفی اند و انسان نمی تواند بفهمد در پس این چادر، چه قیافه ای نهفته است.

سفرنامه آدام اولئاریوس، ص 644

چهارشنبه 7/8/1393 - 8:51
حجاب و عفاف

ترجمه ی آیه ی 31 سوره ی نور

ای پیامبر به زنان با ایمان بگو ، چشم های خود را (از نگاه های هوس آلود) فرو گیرندو دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار که نمایان است، آشکار ننمایند و روسری های خود را بر سینه ی خود افکنند ( تا گردن و سینه ی آنها پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نکنند مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان یاپدر شوهرانشان یا پسران همسرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان (منظور محارم هستند ) یا زنان هم کیش شان یا کنیزانشان و یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند و یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانی شان آشکار شود ( و صدای خلخال که بر پا دارند به گوش رسد ) و همگی به سوی خداباز گردید ای مؤمنان تا رستگار شوید.

یکی دیگر از فضایل اخلاقی در عرصه ی اخلاق جنسی ، مسئله ی حجاب و پوشش زنان است .البته این مسئله اختصاص به زنان نداشته و شامل مردان نیز می شود . امّا نوع پوشش زنان به دلیل ساختار خاص جسمانی شان ، مورد تأکید بیشتر قرار گرفته است .بزرگان دینی ما نیز در دهه های اخیر ، به دلیل مخالفتهایی که با این حکم اسلامی شده است ، در این باره آثار ارزشمندی از خود بر جای گذاشته و بسیاری از جوانب این حقیقت اسلامی را آشکار نموده اند که در این میان می توان به کتاب ارزشمند استاد شهید مرتضی مطهری ( مجموعه آثار او –ج19-(حجاب ) ) اشاره کرد که با بیانی مستدل و منطقی به دفاع از این حکم اسلامی و تبیین ابعاد آن پرداخته است .

در حقیقت اسلام با تشریح حکم حجاب خواسته است که :

اولا" ، به بهداشت روانی زنان و مردان کمک کند ، زیرا اگر میان زن و مرد حریمی وجود نداشتهه باشد و زنان همه ی زیبایی های خود را در منظر مردان قرار دهند، این کار از طرفی موجب تحریک تقاضاهای جنسی مردان شده و طبیعتا"برای ارضای آن دست به هر کاری خواهند زد و آرامش و امنیّت را از زنان خواهند گرفت. افزون بر این ، آرامش روحی و رروانی خود مردان نیز به هم می ریزد و دائما" در اندیشه ی اشباع این عطش روحی و روانی ای هستند که با مشاهده ی زنان برهنه و بی حجاب پدید می آید .

ثانیا" ، روابط خانوادگی را تحکیم کرده و از فروپاشی نظام خانواده چلو گیری می نماید . بدون تردید ، آزادی جنسی و بی حجابی زنان در جامعه ، موجب سست شدن پایه های روابط خانوادگی خواهد شد . در ان صورت زن و مرد به جای آن که موجب آرامش و آسایش یکدیگر شوند ، بیشتر به مثابه ی دو دشمن و رقیب در برابر ارضای آزادانه ی غریزه ی جنسی جلوه می کنند .

ثالثا" ، شخصیت و کرامت زن را تأمین کرده و او را از یک شخصیت ابزاری به شخصیتی مستقل تبدیل می نماید . زنان بی حجاب ، در حقیقت خود را به عنوان ابزاری برای تأمین نگاههای آلوده ی مردان قرار می دهند . زنان بی حجاب برای خود به عنوان یک انسان و شخصیت مستقل ، ارزشی قائل نیستند بلکه نهایت ارزش خود را جلب توجه جنسی دیگران می دانند . به تعبیر دیگر ، بی حجابی از خود کم بینی و بی شخصیتی زنان بی حجاب حکایت دارد .

و رابعا" ، حریم اجتماع را از بی عفتی و آلودگی های جنسی نگه می دارد. اگر حریم اجتماع از نگاهها و روابط آلوده ی جنسی حفظ شود ، در آن صورت بهتر می تواند به هدف خود نائل شود. بی حجابی موجب می شود محیط اجتماع ، که محیط کار و تلاش است ، به محیطی برای ارضای خواسته های جنسی و امیال شهوانی تبدیل شود.

منبع : آیین زندگی (اخلاق کاربردی )

مؤلف: احمد حسین شریفی

چهارشنبه 7/8/1393 - 8:45
اخبار

بررسی برخی از واژه های ایرانی و واژه های "کشورهای مدعی حقوق بشر" برای اثبات:

"در اندیشه ی ایرانی زن وابسته به مرد و جنس دوم نیست"

در زبان انگلیسی مرد "man" و زن "woman" و در فرانسوی مرد "homme" و زن "femme" و در آلمانی کهن زن "weib" خوانده می شود و با آنکه واژه ی "ویب" آلمانی "بستگی" به نام مرد را نشان نمی دهد روشن خواهم کرد که نام زن در هر سه زبان به نام مرد پیوستگی دارد. و به سخنی دیگر "مرد" در آن سه جامعه "ستون" و محور زندگی است و زن به او پیوسته است.

این پیوستگی از دورترین زمان ها که این واژه ها پدید آمده‌اند بوده و تاکنون نیز برقرار است زیرا که زن اروپایی در این زمان نیز تا به شوهر نرفته است با نام خانوادگی خود زندگی می کند و همین که به خانه ی شوهر رفت نامش تغییر می یابد و او را به نام شوهرش می خوانند تا آنجا که اگر از شوی خویش نیز جدا شود باز باید همان نام را به کار برد، مگر آنکه بعدا با مردی دیگر ازدواج کند. در آن صورت باز نام مرد تازه بر روی او گذاشته می شود و این پروسه همچنان ادامه دارد: اگر زنی در زندگی خود پنج بار ازدواج کند پنج بار نام مردان گونه گون بر روی او خواهد بود و تا پایان زندگی اجازه ندارد که نام خانوادگی خویش را به کار برد. به تازگی كشورهای فرانسه و آمریكا قانونی گذرانده‌اند كه این اندیشه را كمی بهبود بخشد اما هنوز در آغاز این راهند. اکنون که این وابستگی زنان انگلیسی آمریکایی فرانسوی آلمانی به مرد روشن شد باید دانست که ریشه ی نام گذاری آن نیز از همین داستان مایه می گیرد...!

توجه کنید:

در زبان اوستایی واژه ی وَد(vad) به معنی ازدواج یا جفتگیری است و "to wed" انگلیسی نیز از همین ریشه برآمده است. آنگاه این واژه در زبان پهلوی در واژه ی "ویپ" خود را نشان می دهد که ریشه ی "ویپک" است و ویپک به معنی "زنِ مرد دیده" باشد. از این واژه با اندکی دگرگونی فعل "فاک" انگلیسی و "ficken" آلمانی و دیگر زبانهای اروپایی برآمده است. اکنون برگردیم به واژه ی "woman" انگلیسی که ریشه "ویپ" یا همان "ود" در آغاز آن است یعنی "کسی که مرد با وی جفت می شود"!

و بدین روی زن در آن فرهنگ "جنس دوم" خوانده می شود زیرا که هستی‌ و هویتش برای مرد، آن هم فقط برای جفتگیری با او نامی بخود می گیرد!

واژه ی مرد در فرانسوی "homme" است که آن نیز با پیشوند fu که از ریشه ی "فاک" است نام زن "femme" را می سازد و باز زن در این زبان به همان معنا است. در زبان آلمانی کهن نیز گونه‌ای دیگر از واژه ی "ویپ" و "ویپک" است که به معنی "زن مرد دیده" باشد! و همین واژه است که در زبان انگلیسی به گونه ی "wife" خوانده می شود که به معنی "زنِ مرد" یا "همخوابه ی مرد" است.

نام زن در زبان انگلیسی کهن "vifmann" خوانده می شده است که نشان دهنده ی آشکار مفهوم این نام است. اما فرهنگ "وبستر" داوری دیگر در این باره دارد و آن چنان است که "wife" انگلیسی و "weib" آلمانی هر دو از ریشه ی "weip" هند و اروپایی (؟) به معنی پیچاندن" برمی گردند و احتمالا به معنی زن با پوشش بوده است.(1988 ,Webster"s New World Dictionary)

ما در نام هند و اروپایی و شیوه‌ای که برای گزینش واژه ها در آن زبان خیالی به کار برده‌اند سخن داریم. اما همین داوری نشان می دهد که اگر "wife" به معنی پیچاندن باشد نمی ‌توان آن را به معنی "پیچیده" گرفت. و اگر این ریشه‌یابی را درست پنداریم "wifmann" انگلیسی باستان و "woman" انگلیسی امروز به معنی "مرد پیچیده" یا "با حجاب" در می ‌آید نه "زن پیچیده"!

و بدین سان زن در این چهار کشور که خود را درفش دار مدنیت و حقوق بشر می دانند "جنس دوم" است و در همه ی دفترها و دیوان ها و شعرهای آنان نیز همین داوری هست!

اما زن در میان برخی از ملت های اروپایی که ریشه ی کهن تر دارند چونان سِربی ایتالیایی یونانی روسی نامی مستقل و متکی به خود دارد و اگر چه زبان شناسان اروپایی آن را از ریشه ی "ژنوس" یونانی می ‌دانند اما باید دانست که ساده‌تر از ریشه ی یونانی "ژن" ِ "کردی و "زن" فارسی است که از ریشه ی "کئینی" اوستایی و "کن" پهلوی برآمده است و معنای "خانه" و "صاحب خانه" دارد!

بنابراین در فرهنگ ایرانی "زن" همان نام را دارد که در دوران کهن مادرسالاری داشته و مالکیت و صاحبخانگی بدو بازمی گردد باز آنکه "مرد" از ریشه ی "مرتmareta" به معنی "مردن" و "درگذشتن" برآمده یعنی کسی که درمی گذرد.

این "پاژنام" ِ زن به معنی دارنده ی خانه اگر چه هنوز در ایران برای زنان به کار می رود اما در درازنای چندهزار سال زن در فرهنگ ایرانی نامهای دیگر نیز به خود گرفته است که شایسته ی نگرش است:

زن در اوستا افزون بر "جنیکا" (از همان ریشه ی ژن و جَن و کن) با پاژنام " نائیریکا" نیز خوانده شده است. " نئیری " در اوستا دلیر و جنگاور و پهلوان است و به مردان پهلوان گفته می شده و همین واژه به گونه ی مادینه برای زنان دلیر و نام‌آور نیز به کار می رفته: نائیریکا.

این واژه در زبان پهلوی به گونه ی "نائیریک" به کار رفته است. در یادگار بزرگمهر نوشته ی وزیر دانشمند زمان انوشیروان از نائیریک یعنی همسر نیک به بزرگی یاد شده است (متنهای پهلوی گردآورنده دستور جاماسب جی ­منوچهر جی جاماسب اسانا انتشارات بمبئی 1897 رویه ی 96 جملههای 8­147) وبا همین تلفظ هنوز در زبان ارمنی به معنی همسر و زن کاربرد دارد.

پاژنام (لقب) دیگری که زن ایرانی از دوران اوستایی تاکنون بر خود دارد "بانو" است که در اوستا به معنی "فروغ" و "روشنایی" است و بانوی خانه یا زن خانه روشنایی و چراغ خانه به شمار می رفته و می رود. این واژه در زبان پهلوی به گونه ی "بانوک" و در فارسی "بانو" به همان معنی کاربرد دارد تا آنجا که در فارسی پاژنام عمومی زنان "کدبانو" است که در آن "کد"«خانه» است و"بانو"همان "روشنایی" است.افزون براین ها مردان زنان خود را همدوش [=همکار در همه ی کارهای زندگی] یا همسر [=کسی که با مرد در همه کار و جا برابر است و سر او با سر مرد یکسان است] می خوانند!

در "اندرز گواه‌گیران" یا پیوند زناشویی در ایران باستان نخست از دختر می ‌پرسند که آیا می ‌پذیرد که "مرد ِ " نامزد را به همسری و همتنی و همروانی بپذیرد؟ و پس از دختر همین پرسش از مرد می شود. (نگاه کنید به: اصل و ترجمه ی اندرز گواه‌گیری ایرانی رویه‌های 435 تا 468 از کتاب خرده اوستا به سعی و اهتمام رستم موبد رشید و آموزنده ی شیر مرد نوذر ­بمبئی ثبت دفتر رجستر گورنمنت هندوستان در 1867 می لادی)

و چنانکه دیده می شود در این اندیشه زن نه تنها هم تن مرد است که همسر و همروان او نیز هست چنان که مرد نیز بی‌هیچ برتری همروان و همتن و همسر زن است.

واژه ی دختر:

دختر در زبان سانسکریت "دوهیتر" خوانده می ‌شود و به معنی "دوشنده ی شیر" است که این پاژنام از دوران دامپروری و گله‌داری آریاییان است. این واژه در اوستا "دوغذر" و در زبان پهلوی "دوخت" و "دوختر" و در فارسی "دخت" و "دختر" است چنان که در انگلیسی نیز "daughter" خوانده می شود. اما ایرانیان با آنکه پاژنام دختر یا یادگار دوران کهن را در زبان خویش نگاه داشتند در درازنای زمان دو پاژنام زیبای دیگر به او داده‌اند:

نخست کنیزک به معنی "زن کوچولو" که کهن تر از پاژنام "دختر" است. دیگری دوشیزه به معنی "دوست داشتنی کوچولو" و از همین واژه: "دوشَست" در پهلوی به معنی معشوق و "دوشارم" در پهلوی به معنی عشق و "دوست" در پهلوی و فارسی. و افزون بر این در فرهنگ ایرانی انبوه نامهای زیبای گلها و بوی گلها و زیبایی گل و درخت و جان و جهان را که بر دختران می گذارند با هیچ فرهنگ و هیچ زبان و کشور دیگر نمی ‌توان برابر كرد...

(ستایش زن و عشق هنگامی به ادبیات اروپایی ره یافت که اروپاییان در جنگهای صلیبی با فرهنگ ایرانی آشنا شدند و این بوی خوش نیز از گلستان فرهنگ ایران به آن سامان رسید و نویسندگان و شاعرانی که چنین سرایش را آغاز کردند در زبان فرانسوی "Trovbadours" و در زبان آلمانی "Minnes:anger" یا "Minnesang" خوانده می ‌شوند.

اروپاییان را گمان برآنست که دوره ی جنگهای صلیبی جنگ مسیحیان در برابر اعراب بود و جریان علمی فرهنگی که به دنبال آن به اروپا راه گشود از سوی اعراب مایه گرفته است در حالی که این نبرد نبرد میان اروپاییان وایرانیان مسلمان بوده است و سردار بزرگ این جنگها صلاح‌الدین ایوبی پادشاه كُرد وایرانی بوده و بیشتر این جنگها درغرب کردستان بزرگ روی نموده و جانشین صلاح‌الدین کُرد به نبردها ادامه داده‌اند. و نکته اینجاست که خود اروپاییان هنوزدشمن مسیحیان را "the saladins" می ‌خوانند و این نام ازنام صلاح الدین سردارایرانی گرفته شده است و آنان که فرهنگ خود را در دوره ی جنگها به اروپاییان پیشکش کردند ایرانیان مسلمان بوده‌اند نه اعراب. واگر درباره ی همین نکته که ستایش زن و عشق در سرود و نوشتار بوده باشد به شعر و ادبیات عرب بنگریم اثری از آن در سراسر نوشته‌های عربی نمی ‌یابیم. واعراب هنگامی که در شعر خویش به زن اشاره می ‌کردند منظورشان تنها اندامهای زن و تنکامگی بوده است و برای آگاهی از این داستان می ‌توانید به کتاب بزرگ اغانی ابوالفرج اصفهانی بنگرید که بیشتر سرودههای پیشین عرب در آن گردآوری شده است.)

... و این همه به نشانه ی آزرمی (احترامی ) است که در اندیشه ی ایرانی برای دختر روا است و جایگاه والایی که زن هنوز از آن برخوردار است و بوی دلاویز گیسوان این دلبند زیبا که پسان(پس آن) مادر می شود و کانون زندگی است چنان در شعر و سرود و ترانه ی زبان فارسی پیچیده است که جهانیان را سرمست کرده و بی گمان می ‌توان داوری کرد که همه ی جهانیان با هم نتوانسته‌اند اندکی ازآن همه ستایش که ایرانیان ( وشاعران ایرانی که نماینده ی آنانند ) در باره ی زن سروده‌اند نسبت به زن گفته باشند. و درود بر زن ایرانی که بیش ازهر چیز و هر کس در جهان ستایش شده است!

فردوسی درباره ی زن نیک چنین می فرماید:

اگر پارسا باشد و رایزن

یکی گنج باشد پُرآکنده زن

بویژه که باشد به بالا بلند

فروهشته تا پای مشکین کمند

خردمند و با دانش و ناز و شرم

سخن گفتن ِ نیک و آوای نرم...

برگرفته از کتاب حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان نوشته ی دکتر فریدون جنیدی ۱۳


سه شنبه 6/8/1393 - 12:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته