بررسی برخی از واژه های ایرانی و واژه های "کشورهای مدعی
حقوق بشر" برای اثبات:
"در اندیشه ی ایرانی زن وابسته به مرد و جنس دوم
نیست"
در زبان انگلیسی مرد "man" و زن "woman" و در فرانسوی مرد
"homme" و زن "femme" و در آلمانی کهن زن "weib" خوانده می شود و با آنکه واژه ی
"ویب" آلمانی "بستگی" به نام مرد را نشان نمی دهد روشن خواهم کرد که نام زن در هر
سه زبان به نام مرد پیوستگی دارد. و به سخنی دیگر "مرد" در آن سه جامعه "ستون" و
محور زندگی است و زن به او پیوسته است.
این پیوستگی از دورترین زمان ها که این واژه ها پدید
آمدهاند بوده و تاکنون نیز برقرار است زیرا که زن اروپایی در این زمان نیز تا به
شوهر نرفته است با نام خانوادگی خود زندگی می کند و همین که به خانه ی شوهر رفت
نامش تغییر می یابد و او را به نام شوهرش می خوانند تا آنجا که اگر از شوی خویش نیز
جدا شود باز باید همان نام را به کار برد، مگر آنکه بعدا با مردی دیگر ازدواج کند.
در آن صورت باز نام مرد تازه بر روی او گذاشته می شود و این پروسه همچنان ادامه
دارد: اگر زنی در زندگی خود پنج بار ازدواج کند پنج بار نام مردان گونه گون بر روی
او خواهد بود و تا پایان زندگی اجازه ندارد که نام خانوادگی خویش را به کار برد. به
تازگی كشورهای فرانسه و آمریكا قانونی گذراندهاند كه این اندیشه را كمی بهبود بخشد
اما هنوز در آغاز این راهند. اکنون که این وابستگی زنان انگلیسی آمریکایی فرانسوی
آلمانی به مرد روشن شد باید دانست که ریشه ی نام گذاری آن نیز از همین داستان مایه
می گیرد...!
توجه کنید:
در زبان اوستایی واژه ی وَد(vad) به معنی ازدواج یا
جفتگیری است و "to wed" انگلیسی نیز از همین ریشه برآمده است. آنگاه این واژه در
زبان پهلوی در واژه ی "ویپ" خود را نشان می دهد که ریشه ی "ویپک" است و ویپک به
معنی "زنِ مرد دیده" باشد. از این واژه با اندکی دگرگونی فعل "فاک" انگلیسی و
"ficken" آلمانی و دیگر زبانهای اروپایی برآمده است. اکنون برگردیم به واژه ی
"woman" انگلیسی که ریشه "ویپ" یا همان "ود" در آغاز آن است یعنی "کسی که مرد با وی
جفت می شود"!
و بدین روی زن در آن فرهنگ "جنس دوم" خوانده می شود زیرا
که هستی و هویتش برای مرد، آن هم فقط برای جفتگیری با او نامی بخود می گیرد!
واژه ی مرد در فرانسوی "homme" است که آن نیز با پیشوند
fu که از ریشه ی "فاک" است نام زن "femme" را می سازد و باز زن در این زبان به همان
معنا است. در زبان آلمانی کهن نیز گونهای دیگر از واژه ی "ویپ" و "ویپک" است که به
معنی "زن مرد دیده" باشد! و همین واژه است که در زبان انگلیسی به گونه ی "wife"
خوانده می شود که به معنی "زنِ مرد" یا "همخوابه ی مرد" است.
نام زن در زبان انگلیسی کهن "vifmann" خوانده می شده است
که نشان دهنده ی آشکار مفهوم این نام است. اما فرهنگ "وبستر" داوری دیگر در این
باره دارد و آن چنان است که "wife" انگلیسی و "weib" آلمانی هر دو از ریشه ی "weip"
هند و اروپایی (؟) به معنی پیچاندن" برمی گردند و احتمالا به معنی زن با پوشش بوده
است.(1988 ,Webster"s New World Dictionary)
ما در نام هند و اروپایی و شیوهای که برای گزینش واژه ها
در آن زبان خیالی به کار بردهاند سخن داریم. اما همین داوری نشان می دهد که اگر
"wife" به معنی پیچاندن باشد نمی توان آن را به معنی "پیچیده" گرفت. و اگر این
ریشهیابی را درست پنداریم "wifmann" انگلیسی باستان و "woman" انگلیسی امروز به
معنی "مرد پیچیده" یا "با حجاب" در می آید نه "زن پیچیده"!
و بدین سان زن در این چهار کشور که خود را درفش دار مدنیت
و حقوق بشر می دانند "جنس دوم" است و در همه ی دفترها و دیوان ها و شعرهای آنان نیز
همین داوری هست!
اما زن در میان برخی از ملت های اروپایی که ریشه ی کهن تر
دارند چونان سِربی ایتالیایی یونانی روسی نامی مستقل و متکی به خود دارد و اگر چه
زبان شناسان اروپایی آن را از ریشه ی "ژنوس" یونانی می دانند اما باید دانست که
سادهتر از ریشه ی یونانی "ژن" ِ "کردی و "زن" فارسی است که از ریشه ی "کئینی"
اوستایی و "کن" پهلوی برآمده است و معنای "خانه" و "صاحب خانه" دارد!
بنابراین در فرهنگ ایرانی "زن" همان نام را دارد که در
دوران کهن مادرسالاری داشته و مالکیت و صاحبخانگی بدو بازمی گردد باز آنکه "مرد" از
ریشه ی "مرتmareta" به معنی "مردن" و "درگذشتن" برآمده یعنی کسی که درمی گذرد.
این "پاژنام" ِ زن به معنی دارنده ی خانه اگر چه هنوز در
ایران برای زنان به کار می رود اما در درازنای چندهزار سال زن در فرهنگ ایرانی
نامهای دیگر نیز به خود گرفته است که شایسته ی نگرش است:
زن در اوستا افزون بر "جنیکا" (از همان ریشه ی ژن و جَن و
کن) با پاژنام " نائیریکا" نیز خوانده شده است. " نئیری " در اوستا دلیر و جنگاور و
پهلوان است و به مردان پهلوان گفته می شده و همین واژه به گونه ی مادینه برای زنان
دلیر و نامآور نیز به کار می رفته: نائیریکا.
این واژه در زبان پهلوی به گونه ی "نائیریک" به کار رفته
است. در یادگار بزرگمهر نوشته ی وزیر دانشمند زمان انوشیروان از نائیریک یعنی همسر
نیک به بزرگی یاد شده است (متنهای پهلوی گردآورنده دستور جاماسب جی منوچهر جی
جاماسب اسانا انتشارات بمبئی 1897 رویه ی 96 جملههای 8147) وبا همین تلفظ هنوز در
زبان ارمنی به معنی همسر و زن کاربرد دارد.
پاژنام (لقب) دیگری که زن ایرانی از دوران اوستایی تاکنون
بر خود دارد "بانو" است که در اوستا به معنی "فروغ" و "روشنایی" است و بانوی خانه
یا زن خانه روشنایی و چراغ خانه به شمار می رفته و می رود. این واژه در زبان پهلوی
به گونه ی "بانوک" و در فارسی "بانو" به همان معنی کاربرد دارد تا آنجا که در فارسی
پاژنام عمومی زنان "کدبانو" است که در آن "کد"«خانه» است و"بانو"همان "روشنایی"
است.افزون براین ها مردان زنان خود را همدوش [=همکار در همه ی کارهای زندگی] یا
همسر [=کسی که با مرد در همه کار و جا برابر است و سر او با سر مرد یکسان است] می
خوانند!
در "اندرز گواهگیران" یا پیوند زناشویی در ایران باستان
نخست از دختر می پرسند که آیا می پذیرد که "مرد ِ " نامزد را به همسری و همتنی و
همروانی بپذیرد؟ و پس از دختر همین پرسش از مرد می شود. (نگاه کنید به: اصل و ترجمه
ی اندرز گواهگیری ایرانی رویههای 435 تا 468 از کتاب خرده اوستا به سعی و اهتمام
رستم موبد رشید و آموزنده ی شیر مرد نوذر بمبئی ثبت دفتر رجستر گورنمنت هندوستان
در 1867 می لادی)
و چنانکه دیده می شود در این اندیشه زن نه تنها هم تن مرد
است که همسر و همروان او نیز هست چنان که مرد نیز بیهیچ برتری همروان و همتن و
همسر زن است.
واژه ی دختر:
دختر در زبان سانسکریت "دوهیتر" خوانده می شود و به معنی
"دوشنده ی شیر" است که این پاژنام از دوران دامپروری و گلهداری آریاییان است. این
واژه در اوستا "دوغذر" و در زبان پهلوی "دوخت" و "دوختر" و در فارسی "دخت" و "دختر"
است چنان که در انگلیسی نیز "daughter" خوانده می شود. اما ایرانیان با آنکه پاژنام
دختر یا یادگار دوران کهن را در زبان خویش نگاه داشتند در درازنای زمان دو پاژنام
زیبای دیگر به او دادهاند:
نخست کنیزک به معنی "زن کوچولو" که کهن تر از پاژنام
"دختر" است. دیگری دوشیزه به معنی "دوست داشتنی کوچولو" و از همین واژه: "دوشَست"
در پهلوی به معنی معشوق و "دوشارم" در پهلوی به معنی عشق و "دوست" در پهلوی و
فارسی. و افزون بر این در فرهنگ ایرانی انبوه نامهای زیبای گلها و بوی گلها و
زیبایی گل و درخت و جان و جهان را که بر دختران می گذارند با هیچ فرهنگ و هیچ زبان
و کشور دیگر نمی توان برابر كرد...
(ستایش زن و عشق هنگامی به ادبیات اروپایی ره یافت که
اروپاییان در جنگهای صلیبی با فرهنگ ایرانی آشنا شدند و این بوی خوش نیز از گلستان
فرهنگ ایران به آن سامان رسید و نویسندگان و شاعرانی که چنین سرایش را آغاز کردند
در زبان فرانسوی "Trovbadours" و در زبان آلمانی "Minnes:anger" یا "Minnesang"
خوانده می شوند.
اروپاییان را گمان برآنست که دوره ی جنگهای صلیبی جنگ
مسیحیان در برابر اعراب بود و جریان علمی فرهنگی که به دنبال آن به اروپا راه گشود
از سوی اعراب مایه گرفته است در حالی که این نبرد نبرد میان اروپاییان وایرانیان
مسلمان بوده است و سردار بزرگ این جنگها صلاحالدین ایوبی پادشاه كُرد وایرانی بوده
و بیشتر این جنگها درغرب کردستان بزرگ روی نموده و جانشین صلاحالدین کُرد به
نبردها ادامه دادهاند. و نکته اینجاست که خود اروپاییان هنوزدشمن مسیحیان را "the
saladins" می خوانند و این نام ازنام صلاح الدین سردارایرانی گرفته شده است و آنان
که فرهنگ خود را در دوره ی جنگها به اروپاییان پیشکش کردند ایرانیان مسلمان
بودهاند نه اعراب. واگر درباره ی همین نکته که ستایش زن و عشق در سرود و نوشتار
بوده باشد به شعر و ادبیات عرب بنگریم اثری از آن در سراسر نوشتههای عربی نمی
یابیم. واعراب هنگامی که در شعر خویش به زن اشاره می کردند منظورشان تنها
اندامهای زن و تنکامگی بوده است و برای آگاهی از این داستان می توانید به کتاب
بزرگ اغانی ابوالفرج اصفهانی بنگرید که بیشتر سرودههای پیشین عرب در آن گردآوری شده
است.)
... و این همه به نشانه ی آزرمی (احترامی ) است که در
اندیشه ی ایرانی برای دختر روا است و جایگاه والایی که زن هنوز از آن برخوردار است
و بوی دلاویز گیسوان این دلبند زیبا که پسان(پس آن) مادر می شود و کانون زندگی است
چنان در شعر و سرود و ترانه ی زبان فارسی پیچیده است که جهانیان را سرمست کرده و بی
گمان می توان داوری کرد که همه ی جهانیان با هم نتوانستهاند اندکی ازآن همه ستایش
که ایرانیان ( وشاعران ایرانی که نماینده ی آنانند ) در باره ی زن سرودهاند نسبت
به زن گفته باشند. و درود بر زن ایرانی که بیش ازهر چیز و هر کس در جهان ستایش شده
است!
فردوسی درباره ی زن نیک چنین می فرماید:
اگر پارسا باشد و رایزن
یکی گنج باشد پُرآکنده زن
بویژه که باشد به بالا بلند
فروهشته تا پای مشکین کمند
خردمند و با دانش و ناز و شرم
سخن گفتن ِ نیک و آوای نرم...
برگرفته از کتاب حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در
ایران باستان نوشته ی دکتر فریدون جنیدی ۱۳