• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 300
تعداد نظرات : 37
زمان آخرین مطلب : 4647روز قبل
شخصیت ها و بزرگان

 

زندگینامه امام موسی صدر 

امام موسی صدر

امام موسی صدر در روز 14 خرداد سال 1307 هجری شمسی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیت‌الله سید صدرالدین صدر، جانشین مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالكریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدری ایشان مرحوم آیت‌الله سید اسماعیل صدر، جانشین مرحوم آیت‌الله میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و جد مادری ایشان مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی، جانشین مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد علیه رضا خان بود. جد اعلای امام صدر مرحوم آیت‌الله سید صدرالدین صدر، مرجع بزرگ حوزه اصفهان، و استاد فرهیختگانی چون شیخ مرتضی انصاری، شریف‌العلماء و شیخ هاشم چهارسوقی بود. در طول هزاره گذشته زمانی نبوده است كه عرصه مرجعیت شیعه، از حضور نیاكان امام صدر خالی باشد. نسب امام صدر با 32 واسطه به امام موسی كاظم (ع) می‌رسد، و دانشمندانی چون شهید اول و شهید ثانی تنها دو تن از این وسائط هستند.

تحصیلات حوزوی و دانشگاهی

آیت‌الله سید موسی صدر پس از اتمام سیكل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد 1322 رسما به حوزه علمیه قم پیوست، و طی مدتی كوتاه، ضمن بهره گیری از محضر حضرات آیات سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی و سید محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پایان رسانید. وی از ابتدای بهار 1326 وارد مرحله درس خارج گردید، و تا اواخر پاییز 1338، یعنی قریب 13 سال تمام، از مدرسین بزرگ حوزه‌های علمیه قم و نجف كسب فیض نمود. اساتید اصلی دروس خارج ایشان در قم، حضرات آیات سید حسین طباطبایی بروجردی، محقق داماد، صدر و سید محمد حجت، و در نجف، حضرات آیات سید محسن حكیم، سید ابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلی و شیخ مرتضی آل یاسین بودند. امام صدر دروس فلسفی را نزد حضرات آیات سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت‌الله شیخ صدرا بادكوبه‌ای در نجف فرا گرفت. دوستان اصلی هم بحث امام صدر را در قم، حضرات آیات سید موسی شبیری زنجانی، سید مهدی روحانی، شهید دكتر بهشتی، سید عبدالكریم موسوی اردبیلی و شیخ ناصر مكارم شیرازی، و در نجف آیت‌الله شهید سید محمد باقر صدر تشكیل می‌دادند. امام صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته‌ای را تربیت كرده است. معروفترین آنان در ایران آیت‌الله شیخ یوسف صانعی  از مراجع معظم امروز، و در لبنان شهید سید عباس موسوی  دبیر كل سابق حزب‌الله هستند.
امام صدر در كنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، در سال 1329 به عنوان اولین دانشجوی روحانی در رشته «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن فارغ‌التحصیل گردید. امام صدر قبل از عزیمت به نجف اشرف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت «منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یكی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تاسیس «مكتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهمترین اقدامات امام صدر در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه علمیه بود، كه با همفكری حضرات آیات دكتر بهشتی، مكارم شیرازی و برخی دیگر از بزرگان امروز صورت پذیرفت.

 هجرت به لبنان: اهداف و فعالیتها

امام صدر در اواخر سال 1338 و به دنبال توصیه‌های حضرات آیات بروجردی، حكیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت مرحوم آیت‌الله سید عبدالحسین شرف‌الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را لبیك گفته و به عنوان جانشین آن مرحوم، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترك نمود. اصلاح شئون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان آن روز لبنان از یكسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و سازگار با زمان مكتب اهل بیت به جهان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشكیل می‌داد. امام صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را در سه حوزه موازی سازماندهی نمود:

۱- بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی طایفه شیعه لبنان

امام صدر از زمستان 1338 و همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی اسباب عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان آن سامان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه‌های كوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود كه از اواسط سال 1339، با هدف ساماندهی شئون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان، و بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی آنان، طراحی و اجرا گردید. امام صدر در زمستان 1339 و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه‌ای ضربتی جهت تامین نیازهای مالی خانواده‌های بی بضاعت، ناهنجاری تكدی را به كلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای 1340 تا 1348 و در چارچوب برنامه‌ای میان مدت، با طی سالانه صد هزار كیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه‌ای را راه‌اندازی نمود، كه حاصل آن كسب اشتغال و خودكفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، كاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه كوچك و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن كشور بود. امام صدر در تابستان 1345 و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با ایشان، رسما از حكومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن كشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تاسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی‌شیعه كه اولین بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار می‌رفت، در اول خرداد 1348 تاسیس، و خود آن بزرگوار با اجماع آراء به ریاست آن انتخاب گردید . امام صدر از بهار 1348 تا اواسط زمستان 1352 با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست، تا آن را برای اجرای پروژه‌های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن كشور ترغیب نماید. با امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و در پی اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در سال 1353 تحت رهبری امام صدر شكل گرفت، و راهپیماییهای مردمی‌عظیمی‌در شهرهای بعلبك ، صور  و صیدا  علیه دولت به وقوع پیوست. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف‌‌آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و كشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب به صحنه لبنان، امام صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات كشور و ممانعت از سركوبی فلسطینی‌ها، موقتا توده‌های مردم را از عرصه رویارویی با دولت كنار كشاند، و پیگیری مطالبات بر حق شیعیان را تا آغاز به كار رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. امام صدر در سال 1354 و علی رغم كارشكنیهای شدید دولت، مجددا با اجماع آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی‌شیعه برگزیده شد . با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین 1354، تمامی‌تلاشهای امام صدر مصروف پایان دادن به این بحران گردید. وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب غذا نشست ، و به پشتوانه مشروعیت كاریزماتیك و مقبولیت وسیع خود در میان تمامی‌طوائف، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ و پدیدار شدن ابرهای شكست بر آسمان جبهه مسلمانان، امام صدر در اردیبهشت 1355 حافظ اسد را بر آن داشت تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این كشور بازگرداند . حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی كنفرانس سران عرب در ریاض طی مهر 1355، آب سردی بود كه توسط امام صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخته شد. این آرامش تا زمانی‌كه امام صدر در لبنان حضور داشت، ادامه پیدا كرد.

۲- پرچمداری حركت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان

هدف استراتژیك امام صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی‌عرصه‌های حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن كشور مشاركت دهد. وی از اولین روزهای هجرت به لبنان در زمستان 1338، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه‌های روابط دوستانه و همكاری صمیمانه‌ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی‌الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن كشور بنا نهاد. در تمامی‌دوران حضور امام صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود كه امام صدر در آن شركت جوید، اما تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت آن كشور در معیت وی نباشند. حمایت جوانمردانه امام صدر از بستنی فروش مسیحی در اوایل تابستان 1341، كه به فتوای صریح ایشان مبنی بر طهارت اهل كتاب منجر گردید، توجه تمامی‌محافل مسیحی لبنان را به خود جلب نمود. در اواخر تابستان 1341 مطران گریگوار حداد به شهر صور آمد، و از امام صدر برای عضویت در هیئت امناء «جنبش حركت اجتماعی» دعوت نمود. از اواخر سال 1341 حضور گسترده امام صدر در كلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز گردید. سخنرانیهای تاریخی امام صدر در دیرالمخلص واقع در جنوب، و كلیسای مارمارون در شمال لبنان طی سالهای 1341 و 1342، اثرات معنوی عمیقی بر مسیحیان آن كشور بر جای نهاد. امام صدر در تابستان 1342 و طی سفری دو ماهه به كشورهای شمال آفریقا، طرحی نو جهت همفكری مراكز اسلامی‌مصر، الجزایر و مغرب با حوزه‌های علمیه شیعی لبنان در انداخت. وی در بهار 1344، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین الهی، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه‌انداخت. وی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1346 به دیدار پاپ شتافت، و نشستی كه ابتدائا نیم ساعت پیشبینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا كشید. امام صدر از سال 1347 به عضویت مركز اسلام شناسی استراسبورگ در آمد، و از رهگذر همفكری و ارائه سمینارهای متعدد در آن، انتشار آثار ذی قیمتی چون «مغز متفكر جهان شیعه» را زمینه سازی نمود. امام صدر در بهار 1348 و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی‌شیعه، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفكری یكدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوائف اسلامی، تدابیری بیندیشند . وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال 1349 «مجمع بحوث اسلامی‌قاهره» ارائه نمود ، و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد . امام صدر در سال 1349 رهبران مذهبی طوایف مسلمان و مسیحی جنوب لبنان را در چارچوب «كمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی چاره‌اندیشی نمایند . وی در زمستان 1353 و در اقدامی‌بی سابقه، خطبه‌های عید موعظه روزه را در حضور شخصیتهای بلندپایه مسیحی لبنان در كلیسای كبوشیین بیروت ایراد نمود ، و اگر آتش جنگ داخلی شعله ور نمی‌شد، بر آن بود تا كاردینال مارونی لبنان را برای ایراد خطبه‌های یكی از نمازهای جمعه شهر بیروت دعوت نماید . امام صدر در زمستان 1355 و در جمع سردبیران جرائد بیروت، با پیشبینی صریح حذف فاصله‌ها و روند جهانی شدن در اواخر قرن بیستم، قرن بیست و یكم را قرن همزیستی پیروان ادیان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهای گوناگون نامید، و بر رسالت تاریخی لبنان جهت ارائه الگویی موفق در این زمینه پای فشرد .  امام صدر در اواسط سال 1357 موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یك جبهه فراگیر ملی متقاعد نماید، و در این مسیر تا آنجا پیش رفت كه حتی موعد تاسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص نمود . با ربوده شدن امام صدر در شهریور 1357 و آغاز مجدد جنگ داخلی لبنان، این اندیشه در محاق فرو رفت و تحقق آن حتی امروز آرزویی دست نیافتنی می‌نماید.

۳- تكوین جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر تجاوزات اسرائیل

امام صدر از سال 1343 و یك سال پیش از تاسیس جنبش فلسطینی فتح، در صدد تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعه‌ای مقاوم در برابر تجاوزات آینده رژیم صهیونیستی برآمد . وی در بهار 1344 گروهی از جوانان مؤمن شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دوره‌ای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند . با بازگشت این جوانان كه اولین كادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترك رزمندگان فلسطینی و لبنانی در شمال فلسطین اشغالی آغاز گردید . بخش اعظم نیروهای رزمنده را جوانان شیعه لبنان، و فرماندهی عملیات را رزمندگان فلسطینی تشكیل می‌دادند. عملیات ایذایی مشترك تا اوایل سال 1351 ادامه یافت . اولین شهید عملیات ایذایی بر ضد رژیم صهیونیستی، جوانی شیعه از شهرك مرزی «ناقوره» بود كه در سال 1347 به شهادت رسید . در مهر 1348 مدرسه فنی حرفه‌ای جبل عامل یا كارگاه كادر سازی امام صدر رسما آغاز به كار نمود . در پی بمباران شدید جنوب لبنان توسط رژیم صهیونیستی در سال 1349 و به سبب عدم واكنش مناسب دولت وقت، كشور لبنان به دعوت امام صدر در اعتصابی بی سابقه فرو رفت ، به گونه‌ای كه دولت وقت را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن، مجلس جنوب را تاسیس كند. از اوایل سال 1351 عملیات ایذایی جوانان شیعه در داخل فلسطین اشغالی شكلی مستقل به خود گرفت ، هر چند تا سالها پس از آن نیز به صلاحدید امام صدر، افتخار آن به نام «نیروهای مخصوص جنبش فلسطینی فتح» ثبت می‌گشت .  در شهریور 1351 و كمتر از 24 ساعت پس از اشغال 48 ساعته دو روستای «قانای جلیل» و «جویا» توسط سربازان رژیم صهیونیستی، نشست فوق العاده مجلس اعلای اسلامی‌شیعه با حضور تمامی‌اعضاء در روستای جویا برگزار گردید ، و از همان روز اولین بذرهای «مقاومت لبنانی» توسط امام صدر پاشیده شد . یك ماه پس از این حادثه و به هنگام تجاوز نیروهای صهیونیستی به روستای «فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی‌مقاومت لبنان به اجرا در آمد، كه حاصل آن چند كشته و مجروح اسرائیلی بود . از پاییز سال 1351 آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب بیشتری گرفت . اولین شهید مقاومت لبنان «فلاح شرف‌الدین» مؤذن چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود كه در زمستان 1352 و پس از به هلاكت رساندن چند تن از سربازان رژیم صهیونیستی، در روستای مرزی «بنت جبیل» به شهادت رسید . در خرداد 1354 و به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی «عین البنیه» در كوههای بقاع، كه به شهادت 27 تن از جوانان شیعه انجامید ، امام صدر رسما ولادت «مقاومت لبنان» را اعلان نمود . با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامی‌ها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسما در نقاط استراتژیك مناطق مرزی مستقر شدند . اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه تجاوزات اسرائیل در اواخر سال 1355 صورت گرفت كه پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهركهای مرزی «طیبه» و «بنت جبیل» منجر گردید . امام صدر اولین شخصیتی بود كه در زمستان 1356، طرح سازشكارانه آمریكا مبنی بر توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشاء، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در حمله گسترده بهار 1357 اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی تمامی‌احزاب چپ و گروههای فلسطینی ، جوانان مقاومت لبنان و نوجوانان مؤسسه صنعتی جبل عامل در منطقه باقی ماندند، و در حالی‌كه از سوی هیچ كشوری در جهان حمایت نمی‌شدند، عملیات مقاومت را علیه اشغالگران صهیونیست سازماندهی نمودند .

امام موسی صدر

حمایت از انقلاب اسلامی‌ایران

امام صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. موفقیت انقلاب اسلامی‌ایران، امنیت حوزه‌های علمیه، اتحاد جهان عرب و اسلام جهت مبارزه با اسرائیل و بالاخره گسترش تشیع در آفریقای سیاه، مهمترین دغدغه‌های خارج از لبنان ایشان را تشكیل می‌داد. در پی دستگیری امام خمینی و در اوایل تابستان 1342، امام صدر راهی اروپا و شمال آفریقا گردید، تا از طریق واتیكان و الازهر، شاه ایران را برای آزادسازی امام تحت فشار قرار دهد. با آزاد گشتن امام در پایان این سفر، آیت‌الله خویی تصریح نمود كه این آزادی بیش از هر چیز مرهون سفر آقای صدر بوده است. در پی تبعید امام به تركیه در پاییز 1343، امام صدر اقدامات مشابهی را به انجام رساند، تا ضمن تامین امنیت آن بزرگوار، ترتیبات انتقال ایشان به عتبات عالیات را فراهم سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین كادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند . در اواخر دهه چهل و مقارن با تاسیس مجلس اعلای اسلامی‌شیعه، امام خمینی در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حكومت پس از شاه نامید . در زمستان 1350 و بر اساس تقاضای مراجع وقت، امام صدر جهت نجات برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمود ، كه بعضی از آنان از جمله آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، اندكی بعد از زندان آزاد گردیدند . با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال 1350 و آغاز همكاریهای تنگاتنگ وی با امام صدر، سوریه به امن‌ترین كشور خاورمیانه برای مبارزین ایرانی بدل گردید.  امام صدر در تابستان 1356 جوانمردانه سینه سپر نمود و با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دكتر شریعتی در دمشق و بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلكرده با روحانیت جلوگیری به عمل آورد . به دنبال درگذشت مرحوم آیت‌الله سید مصطفی خمینی در پاییز 1356، وی پسر عموی خود شهید آیت‌الله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از امام خمینی برخیزد . امام صدر در بهار 1357 لوسین جرج نماینده روزنامه فرانسوی لوموند در بیروت را به نجف فرستاد، تا با انجام اولین مصاحبه بین‌المللی با امام خمینی، افكار عمومی‌جهانیان را با انقلاب اسلامی‌ایران آشنا سازد . امام صدر در دیدارهای مكرر سال 1357 خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از كشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی‌ایران، پیروزی قریب الوقوع آن، و ضرورت هم‌پیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود . وی در شهریور 1357 و یك هفته پیش از ربودن شدن، با انتشار مقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، امام خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی‌ایران معرفی نمود . بی شك بزرگترین خدمت امام صدر به انقلاب اسلامی‌ایران در آن بود كه پس از دو دهه بستر سازی و ترویج ارزشهای ناب اسلامی‌در لبنان، طی سالهای 1356 تا 1357، عموم مردم، خصوصا شیعیان و بالاخص كادرهای مقاومت آن كشور را رسما با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود . در میان مناطق شیعه نشین جهان كه عراق نیز یكی از آنان است، لبنان تنها سرزمینی است كه به رغم سیطره غرب و فشارهای اسرائیل و فالانژیستها، شیعیان آن از روز نخست در كنار انقلاب اسلامی‌قرار گرفتند، و آن سرزمین كوچك را تا امروز به عمق استراتژیك این انقلاب بدل ساخته‌اند.

ربوده شدن

امام صدر در 3 شهریور 1357 و در آخرین مرحله از سفر دوره‌ای خود به برخی كشورهای عربی، بنابر دعوت رسمی‌معمر قذافی به كشور لیبی وارد ، و در روز 9 شهریور در آنجا ربوده شد . رژیم لیبی در 27 شهریور 1357 و به دنبال التهاب فوق العاده  مردم لبنان، حوزه‌های علمیه و مطبوعات منطقه، با انتشار بیانیه‌ای رسما اعلان نمود كه امام صدر و دو همراه ایشان، با پرواز شماره 881 مورخ 9 شهریور هواپیمایی آلیتالیا، طرابلس را به سوی رم ترك كرده‌اند . كمیته تحقیق دولت لبنان پس از یك ماه تحقیق و بررسی اسناد و مدارك ذیربط در كشورهای لیبی و ایتالیا، در مهر 1357 به دولت متبوع خود گزارش نمود ، كه امام صدر و دو همراه وی نه تنها به رم نرسیده‌اند، بلكه در تاریخ مقرر و با پرواز نام برده شده در بیانیه رژیم لیبی نیز خاك طرابلس را ترك نكرده‌اند. قاضی تحقیق دادستانی شهر رم در خرداد 1358 با صدور حكمی‌اعلان نمود ، كه امام صدر و دو همراه وی نه تنها هرگز از هیچ طریقی وارد خاك ایتالیا نشده‌اند، بلكه با پرواز شماره 881 مورخ 9 شهریور 1357 شركت آلیتالیا نیز خاك لیبی را ترك نكرده‌اند. حكم مزبور رسما از سوی دولت ایتالیا به دولتهای لبنان، سوریه، جمهوری اسلامی‌ایران و مجلس اعلای اسلامی‌شیعه ابلاغ گردید. دستگاه قضایی ایتالیا در 25 بهمن 1358 و بنابر درخواست رسمی‌رژیم لیبی، تحقیقات مجددی را در این خصوص آغاز نمود . قاضی تحقیق این پرونده پس از انجام بررسی‌ها در 8 دی 1359 با صدور حكمی‌اعلان نمود ، كه امام صدر و دو همراه وی هرگز با پرواز مورد ادعای رژیم لیبی به رم وارد نشده‌اند، و مستندات رژیم لیبی در این خصوص ساختگی می‌باشد. دولت واتیكان در سال 1358 و پس از تحقیقات مستقلی كه به درخواست امام خمینی انجام گرفت، به حجت‌الاسلام سید هادی خسروشاهی سفیر وقت جمهوری اسلامی‌ایران در آن كشور اعلان نمود كه امام صدر و دو همراه ایشان هرگز وارد خاک ایتالیا نشده‌اند . قاضی تحقیق دستگاه قضایی لبنان نیز در 28 آذر 1365 با صدور حكمی‌اعلان نمود ، كه بر اساس شواهد و مستندات پرونده، امام صدر و دو همراه ایشان در داخل لیبی ربوده شده‌اند. 

اخبار حیات

اطلاعات آشكار و پنهان بدست آمده طی سالهای گذشته عموما دلالت بر آن داشته‌اند، كه امام صدر در قید حیات بوده و به همراه تعدادی دیگر از علما و فعالان اسلامی‌جهان عرب، در زندان‌های لیبی بسر می‌برند. رادیو مونت كارلو در بهمن 1357 از قول مقامات وزارت خارجه آمریكا اعلان نمود كه امام صدر زنده و در لیبی زندانی است. روزنامه كویتی «القبس» در تیر 1358 طی خبری اعلان داشت كه امام صدر زنده و در پادگان «بوهادی» واقع در دویست كیلومتری جنوب شرقی شهر كویری «سرت» زندانی می‌باشد . روزنامه كویتی «السیاسه» نیز در تیر 1358 اعلان نمود كه امام صدر در پادگانی واقع در مجاورت مرز لیبی و چاد زندانی می‌باشد. مجله «الوطن العربی» نیز در همان ایام با استناد به برخی دیپلماتهای عرب خبر مزبور را تایید و اعلان داشت كه امام صدر در پادگانی واقع در جنوب غربی «سبها» و در نزدیك مرز چاد زندانی است . روزنامه «فلسطین الثوره» در آذر 1358 به نقل از یاسر عرفات و بر مبنای چهارده دلیل قذافی را متهم نمود كه امام صدر را در لیبی زندانی كرده است . روزنامه اسپانیایی «ال‌پائیس» در شهریور 1359 با استناد به برخی مقامات سوری و الجزایری اعلان نمود كه امام صدر در فروردین همان سال در پادگانی نزدیك مرز الجزایر نگهداری می‌شده است . این روزنامه همزمان با آن در گزارشی دیگر خبر داد كه «غسان تویینی» رئیس روزنامه «النهار» لبنان و نماینده دائم آن كشور در سازمان ملل، پیشنهاد آمریكائیها مبنی بر معاوضه امام صدر با گروگانهای آمریكایی در تهران را به مقامات جمهوری اسلامی‌ایران منتقل ساخته است . رادیو «لوكزامبورگ» فرانسه در شهریور 1359 از اسارت امام صدر در پادگانی واقع در مجاورت مرز الجزایر خبر داد . مجله «الوطن العربی» در فروردین 1364 در گزارشی به قلم سردبیر خود اعلان كرد كه بر اساس اظهارات دیپلماتهای عالیرتبه عرب و برخی شخصیتهای معارض لیبیایی، امام صدر در اواسط سال 1359 از صحرای «فزان» در مركز لیبی به پادگان «باب العزیزیه» در شهر طرابلس منتقل گشته است . روزنامه كویتی «الانباء» در آذر 1359 خبر داد كه امام صدر زنده و در لیبی زندانی می‌باشد. مجله «الدستور» در اسفند 1361 به نقل از كاردار وقت جمهوری اسلامی‌ایران در لیبی اعلان كرد كه برخی اتباع كشور آفریقایی گینه، در اسفند 1359 امام صدر را در پادگانی واقع در منطقه «سبها» و در نزدیكی مرز چاد مشاهده كرده‌اند . روزنامه‌های عكاظ و المدینه عربستان سعودی در فروردین 1361 اعلان كردند كه امام صدر لااقل تا اواسط سال 1360 در لیبی زندانی بوده است. در سال 1366 خبرنگاری آمریكایی با نام «پیتر سروا » در كتاب خود تحت عنوان «ناپدید شدن اسرار آمیز امام موسی صدر»، از اطلاعات خبرنگاری انگلیسی با نام «میشل كازین » پرده برداشت كه بر اساس آن، امام صدر در اواخر سال 1360 در محلی واقع در شهر «كفرا» در جنوب شرقی لیبی نگهداری می‌شده است . خبرنگار انگلیسی مزبور كه اخبار خود را از كارگزاران عالیرتبه وقت رژیم لیبی اخذ می‌كرده است، به نقل از آنها اظهار داشته بود كه محل نگهداری امام صدر به دلایل امنیتی مرتبا در حال تغییر می‌باشد. روزنامه «الشرق الاوسط» در تیر 1365 به نقل از سفیر لبنان در كشور آفریقایی سنگال اعلان نمود كه به گفته رهبران آن كشور، امام صدر زنده و در لیبی زندانی می‌باشد . در زمستان 1367 مطبوعات اروپا و لبنان از قول یك چهره ایرانی ضد انقلاب مقیم فرانسه به نام مهدی روحانی اعلان كردند، كه وی از سوی برخی سازمانهای اطلاعاتی اروپا اخباری دریافت كرده است، كه بر اساس آنها امام صدر زنده و در آینده‌ای نزدیك آزاد خواهد شد . هرچند وعده روحانی مبنی بر آزادی امام صدر تحقق نیافت، اما وی قطعه فیلم كوتاهی برای مرحوم آیت‌الله سید رضا صدر برادر امام صدر ارسال نمود، كه آن بزرگوار را با محاسنی سپید و در لباس روحانیت، در حال گذر از میان نگهبانان خود نشان می‌داده است . روزنامه «الحیات» در شهریور 1371 به نقل از منابع لیبیایی اعلان نمود كه امام صدر زنده و در پایگاه نظامی كفرا زندانی می‌باشد . سازمان لیبیایی مدافعین حقوق بشر طی گزارش سالیانه سال 1379 خود از سازمانهای بین‌المللی و دولتهای عربی، آفریقایی و اروپایی دعوت نمود تا قضیه ربوده شدن امام صدر و دو همراه وی در لیبی را پیگیری، و برای تعیین سرنوشت آنان اقدام كنند. و بالاخره آنكه در 13 اردیبهشت 1380، پایگاه «جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبكه جهانی اینترنت اعلان نمود كه امام صدر در اواخر سال 1376 توسط برخی زندانیان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده شده است، و اندكی پیش از ماه رمضان گذشته به مكانی دیگر انتقال یافته است .
امروز قریب ۳۲ سال از ربوده شدن امام صدر، و ۸۲ سال از عمر ایشان سپری شده است. از خدای بزرگ می‌طلبیم تا بار دیگر قدرت بیكران خویش را به رخ تاریك‌دلان كشاند، و این عزیز بزرگوار را به همراه دو یاور او، صحیح و سالم به آغوش امت اسلام و خانواده‌های آنان بازگرداند. والله علی رجعه لقادر.

منبع : WWW.MOJPAK.BLOGFA.COM

سه شنبه 15/6/1390 - 20:35
تاریخ
نسل کشی تنها به جرم مسلمان بودن
                                          

 

         قتل عام سربرنیتسا داغ ننگی بر پیشانی اروپای متمدن

 

یکی از گورهای دست جمعی کشف شده در سربرنیتسا

 

سالها از حادثه وحشتناك شهر مظلوم "سربرنیتسا” در بوسنی و هرزگوین می گذرد كه طی آن در حضور نیروهای سازمان ملل و در مدت دو روز بیش از 8000 انسان بیگناه فقط به جرم مسلمان بودن مورد قتل عام وحشیانه قرار گرفتند.

جنایت دهشتناك جولای (تیر) سال 1995برای همیشه به عنوان برگی سیاه در كارنامه سازمان ملل متحد و نیروهای حافظ صلح اروپایی(هلندی ها) ثبت شد و در تاریخ معاصر نیز بعنوان لكه ننگی بر دامن اروپا باقی خواهد ماند.

شورای امنیت سازمان ملل در سال 1993(1372) هنگامی که صرب ها حملات خود به مناطق مسلمان نشین را تشدید کرده بودند شهر سربرنیتسا را به همراه سارایوو، توزلا، گوراژده، بیهاج و ژپا را بعنوان مناطق امن اعلام کرده بود. این نسل کشی در مقابل چشم نیروهای حافظ صلح و در منطقه ای که از سوی سازمان ملل امن اعلام شده بود به وقوع پیوست. در قضیه نسل کشی سربرنیتسا در دادگاه وجدان بشریت، غرب و اروپا که بیش از دیگران داعیه بشردوستی دارند، باعث جنایت شده اند بخصوص هلندیها که مسلمانان بی دفاع را تسلیم صربها کردند. ننگی كه یقینا تا ابد از پیشانی اروپائیان مدعی حقوق بشر زدوده نخواهد شد.


روز شمار وقایع


8  جولای 1995 (17 تیر 1374): نیروهای صرب حلقه محاصره شهر سربرنیتسا را كه طی چند سال جنگ ده ها هزار آواره مسلمان را از مناطق شمال شرق بوسنی در خود جای داده بود تنگ تر كردند. حدود 600 نظامی هلندی مسلح با سلاح سبك از آوارگان محافظت می كردند. مواد غذایی به پایان رسیده و از ماه مه نیز هیچگونه مواد غذایی به این منطقه محاصره شده وارد نشده بود.

توپخانه نیروهای صرب منطقه را زیر آتش خود گرفته بود و مدافعین مسلمان شهر خواستار بازگرداندن سلاح های خود از نیروهای سازمان ملل شدند كه این تقاضا مورد قبول واقع نشد. فرمانده هلندی نیروهای سازمان ملل در تماس با مركز فرماندهی نیروهای سازمان ملل در سارایوو خواستار حمایت هوایی گردید.

9 جولای 1995 (18 تیر 1374): صرب های بوسنی آتش حملات خود را تشدید كرده و در نتیجه هزاران آواره در مقابل پیشروی صرب ها از اردوگاه های اطراف بسوی شهر در حال حركت بودند. صربها در حین پیشروی حدود 30 سرباز هلندی را از ایستگاه های بازرسی گروگان گرفتند. یك سرباز نیروهای حافظ صلح هنگام عقب نشینی نیروهای هلندی از شهر بشدت زخمی شد.

10 جولای 1995 (19 تیر 1374): پس از اینكه صرب ها مقر نیروهای هلندی را زیر آتش گرفتند سرهنگ كارمن فرمانده نیروهای هلندی خواستار حمایت هوایی سازمان ملل شد. فرمانده نیروهای سازمان ملل در ابتدا با این درخواست مخالفت كرد ولی پس از اینكه فرمانده هلندی درخواست خود را تكرار كرد با درخواستش موافقت شد. قبل از اینكه جنگنده های سازمان ملل وارد عمل شوند حملات صربها متوقف و لذا حمله ای به صرب ها صورت نگرفت.

با فرا رسیدن تاریكی حدود 4 هزار نفر از آواره در خیابان های شهر سرگردان و مضطرب بودند. تجمع زیادی در اطراف یگان های هلندی مستقر در شهر بوجود آمده بود. فرمانده هلندی به رهبران شهر گفته بود اگر تا ساعت 6 صبح صرب ها از اطراف منطقه امن اعلام شده عقب نشینی نكنند مواضع آنها بشدت بمباران خواهد شد.

11 جولای 1995 (20 تیر 1374): نیروهای صرب عقب نشینی نكردند. اما ساعت 9 صبح از سارایوو به فرمانده هلندی اطلاع دادند كه درخواست وی برای حمایت هوایی به شكل صحیحی ارایه نشده است.  در ساعت 10:30 درخواست دیگری به سارایوو ارسال شد ولی جنگنده ها می بایست برای سوختگیری به پایگاه های خود در ایتالیا باز گردند. حوالی ظهر بیش از 20 هزار آواره كه غالبا زن، كودك و افراد ناتوان بودند بسوی پایگاه نیروهای هلندی در "پوتوچاری" سربرنیتسا هجوم آوردند.

ساعت 14:30 دو نیروی هلندی دو بمب بسوی مواضع صربها در اطراف سربرنیتسا پرتاب كردند. صرب ها در پاسخ به منظور جلوگیری از حملات جنگنده های F16 سازمان ملل تهدید به كشتن گروگان های هلندی و بمباران آوارگان كردند. دو ساعت بعد ژنرال “راتكو ملادیچ” فرمانده نیروهای صرب همراه تیم خبرنگاران وارد شهر سربرنیتسا شد. ملادیچ عصر همان روز فرمانده نیروهای هلندی را فراخواند و به وی التیماتوم داد كه مسلمانان برای حفظ جان خود باید سلاح ها را تحویل دهند.

12 جولای 1995 (21 تیر 1374): اتوبوس ها برای انتقال زنان و كودكان به مناطق تحت كنترل مسلمانان وارد شهر شدند. صرب ها تمام مردان بین 12 تا 77 سال را برای بازجویی به اتهام جنایت جنگی جدا كرده بودند. گفته می شود در طول 30 ساعت حدود 23 هزار زن و كودك را از منطقه خارج كردند و هزاران تن از مردان مسلمان نیز در داخل كامیون ها و انبارهای شهر نگهداری می شدند. حدود 15 هزار رزمنده مسلمان نیز تلاش داشتند شبانه زیر آتش توپخانه صرب ها از طریق كوه های اطراف به سوی مناطق تحت كنترل مسلمانان بروند .

13 جولای 1995 (22 تیر 1374): نیروهای حافظ صلح اولین گروه از اجساد غیرنظامی مسلمانان در یك انبار در روستایی بنام KRAVICA از منطقه بدست آوردند. نیروهای حافظ صلح در مقابل 14 سرباز گروگان هلندی حدود 5 هزار مسلمان را كه به پایگاه نیروهای هلندی پناه آورده بودند را تحویل صرب ها دادند.

1۴ جولای 1995 (23 تیر 1374): اولین گزارشات قتل عام سربرنیتسا با رسیدن بازماندگان این شهر كه پس از یك راهپیمایی طولانی خود را به مناطق تحت كنترل مسلمانان رسانده بودند منتشر شد. در نتیجه مذاكرات سازمان ملل و صربها نهایتا نیروهای هلندی مجوز خروج از سربرنیتسا را دریافت كردند و تمام سلاح ها، مواد غذایی و داروهای خود را نیز رها كردند. پنج روز بعد نیروهای صرب شهر سربرنیتسا را اشغال كردند.

آمارها نشان میدهد بیش از 8000 مسلمان در این واقعه بقتل رسیدند. جنازه این قربانیان در گورهای جمعی، به خاک سپرده شد. آمران و عاملان این جنایت برای گمراه کردن تحقیقات قضایی که احتمال می‌دادند پس از جنگ رخ دهد، جنازه‌ها را مثله کردند و در گورهای مختلفی به خاک سپردند تا هرگز مشخص نشود که بر سر قربانیان این کشتار هولناک چه آمده است.

این واقعه تنها یکی از مواردی بیشماری است که طی چند سال جنگ نابرابر در بوسنی به وقوع پیوست . هنوز در مناطق مختلف بوسنی گورهای دسته جمعی پیدا میشود و هنوز تیمهای آزمایشگاهی مشغول شناسایی اجساد قطعه قطعه شده از روی دی ان ای آنها هستند و هنوز خانواده های زیادی چشم به راه عزیزان خود نشسته اند و این رشته سر دراز دارد .

منبع : WWW.MOJPAK.BLOGFA.COM

سه شنبه 15/6/1390 - 20:32
دانستنی های علمی

هولوکاست افسانه مظلوم نمایی یهود

«هولوكاست» یك واژه‌ی مركب یونانی و به معنای «همه‌سوزی» در ادبیات فارسی، و معادل آن «شوآ» در زبان عبری رایج امروز است.این واژه‌ پس از جنگ جهانی دوم، از سوی بعضی اشخاص و كانون‌های یهودی وارد فرهنگ سیاسی و تاریخی جهان شد. ادعای آن‌ها بر این فرضیه استوار بود كه شش میلیون یهودی در اردوگاه‌های اسیران جنگی در آلمان نازی به وسیله «اتاق‌های گاز» خفه شده و سپس در «كوره‌های آدم‌سوزی» سوزانده و به خاكستر تبدیل شده‌اند.
تبلیغ گسترده و تكرار پیوسته‌ی این موضوع از سوی گروه‌ها وسازمان‌های یهودی در فیلم‌ها، نمایش‌نامه‌ها، سریال‌های تلویزیونی و انبوه رمان‌های پس از جنگ، موجب شد تا این عبارت كاربرد انحصاری یابد؛ به طوری كه امروز بنا به تأكید سازمان‌های صهیونیستی، هیچ قوم و ملتی حق استفاده از این واژه را برای هیچ واقعه‌ای ندارد. آن‌ها همچنین اصرار دارند كه «هولوكاست» در زبان لاتین، همانند اسامی خاص، با حروف «H» بزرگ نوشته شود و به علاوه، هیچ رویدادی، هر چند بزرگ، نباید با آن قیاس، یا در یادكرد آن، از این عبارت استفاده شود. برای مثال، اگر مورخ یا نویسنده‌ای، از قتل عام وحشیانه و مشهور صدها هزار انسان بی‌دفاع دو شهر ژاپنی «هیروشیما» و «ناكازاكی» كه بر اثر بمباران اتمی امریكا در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم به خاكستر تبدیل شدند و یا موارد مشابه‌ دیگر در ویتنام، بوسنی، فلسطین، عراق، افغانستان و ... به عنوان «هولوكاست» یاد كند، بلافاصله از سوی كانون‌های صهیونی مورد مؤاخذه و نكوهش قرار می‌گیرد و متهم به سوء استفاده از این واژه‌ی انحصاری متعلق به یك قوم! می‌شود. «هولوكاست» یا «شوآ» كه امروز به موضوع كشتار یهودی‌ها در جنگ جهانی دوم منحصر شده، یكی از مباحث جنجالی پنجاه شصت سال اخیر جهان است. در این باره تاكنون صدها جلد كتاب به زبان‌های مختلف دنیا و شمارگان میلیونی، صدها فیلم و سریال تهیه شده است. «هولوكاست» در تاریخ معاصر جهان و در نزد افكار عمومی سراسر دنیا، به نماد مظلومیت یهود از یك سو و قساوت، سنگدلی و جنایات آلمان نازی از سوی دیگر تبدیل شده است.
تبلیغات پیوسته، فراگیر و توقف‌ناپذیر سازمان‌های یهودی وكانون‌های صهیونی، در چند دهه‌ی اخیر، چنان سازمان یافته كه افكار عمومی مجال تأمل و اندیشه درباره‌ی میزان صحت و سقم این مسأله را نیافته است. از سوی دیگر، بر اثر سخت‌گیری و شدت عمل سازمان‌ها و مجامع صهیونی در جهان امروز، وضعیتی به وجود آمده كه هرگونه بحث و گفت‌وگوی علمی و پژوهشی كه مبتنی بر ایجاد سؤال، ابهام، تردید یا انكار «هولوكاست» باشد، به منزله ورود به حریم ممنوعه و عبور از خط قرمز «سازمان جهانی صهیونیسم» بوده و سزای آن ضرب و شتم، ترور فیزیكی، بازداشت، محاكمه، حبس و نیز جریمه‌های سنگین نقدی، به علاوه‌ی محروم شدن از مشاغل رسمی دولتی است كه امروز در بعضی كشورهای اروپایی، به یك قاعده حقوقی و قضایی نیز تبدیل شده است. در این كشورها اگر تا دیروز منتقدان، مخالفان و منكران را به طور غیر‌علنی و غیر‌رسمی تهدید، ترور و سركوب می‌كردند، امروز در پوشش رسمی قانون! آن‌ها را دستگیر، محاكمه، جریمه و زندانی می‌كنند.
از نظر كانون‌های ذی‌نفوذ صهیونی و گروه‌های فشار یهودی در جهان غرب، «هولوكاست» در هاله‌ای از قداست قرار گرفته و «یگانه مسأله قدسی» جهان معاصر شده است.
هرگونه بحث و گفت‌و‌گو كه به تشكیك، نفی و انكار «هولوكاست» منجر و منتهی شود، به منزله‌ی تخطی از قانون و سوء‌استفاده از قانون آزادی بیان و قلم و ورود به حریم ممنوعه است. برای زنده نگه‌داشتن «هولوكاست» به عنوان یك واقعیت تاریخی، تلاش‌های فراوان و گسترده‌ای صورت گرفته است. به غیر از تولید كتاب و فیلم، در بسیاری از كشورهای امریكایی و اروپایی، بناها و موزه‌های یادبود در این باره تأسیس و ایجاد شده است.
در امریكا، روزهای یادبود «هولوكاست» رخداد ملی به شمار می‌آید. در پنجاه ایالت امریكا، از این بزرگداشت حمایت مالی می‌كنند و مراسم آن‌ اغلب در نهادهای قانونگذاری ایالتی برگزار می‌شود. در این كشور بیش از یكصد نهاد مخصوص «هولوكاست» و هفت موزه‌ی بزرگ وجود دارد. یك موزه یهودی‌سوزی با بودجه و سرپرستی دولت مركزی، در عمارت كنگره در واشنگتن وجود دارد.  به اعتراف بسیاری از استادان دانشگاه‌های امریكا اكثر فارغ‌التحصیلان دوره‌های كارشناسی، درباره تاریخ، آمار و ارقام «هولوكاست» در مقایسه با رخدادهای بزرگ داخلی امریكا، مطالعه و اطلاعات بیشتر و دقیق‌تری دارند.
این موضوع تنها مرجع تاریخی به شمار می‌آید كه به عنوان مواد درسی اجباری امروزه در كلاس‌های درس دانشگاه‌ها و نیز مدارس اكثر ایالت‌های امریكا تدریس می‌شود. شماری از دانشگاه‌های امریكا، برنامه‌های تخصصی و كرسی مطالعات ویژه‌ی «هولوكاست» دارند.
به تصریح پاره‌ای نویسندگان و رسانه‌های غربی، مركزیت «هولوكاست» در امریكا، یك واقعیت واضح و آشكار است. شاهد این قضیه، موزه‌ی یادبود آن در منطقه‌ی «مال» در واشنگتن است كه سمبل ملت امریكا محسوب می‌شود. این مسأله اگر چه به تاریخ اروپا مربوط است، با وجود این، نمی‌توان بنایی مشابه آن‌چه در واشنگتن وجود دارد، در آلمان، لهستان، هلند یا فرانسه سراغ گرفت؛ حتی بنای یادبود «یادواشم» در بیت‌المقدس با موقعیت موزه‌ی یادبود هولوكاست در امریكا قابل مقایسه نیست. هولوكاست از چنان جایگاه ویژه‌ای در امریكا برخوردار است كه هیچ یك از رویدادها و مناسبت‌های تاریخی و ملی ایالات متحده با آن برابر نیستند. در بسیاری از كشورهای اروپایی نیز هر سال مراسم یادبود و بزرگداشت «هولوكاست» برگزار می‌شود. روز یادبود «هولوكاست» در اروپا پدیده‌ی نسبتاً جدیدی است. برای اولین بار، به طور هماهنگ و هم‌زمان، در 27 ژانویه 2000 م. دولتمردان و رهبران حدود 40 كشور اروپا و نیز ایالات متحده امریكا، اجلاسی با عنوان «مجمع‌ بین‌المللی هولوكاست» در استكهلم ـ پایتخت سوئدـ برگزار كردند تا «هولوكاست» را به عنوان بخشی از «تاریخ ملی» كشورشان به رسمیت بشناسند. این كنفرانس كه بر اثر مساعی برنامه‌ریزی شده سازمان‌های ذی‌نفوذ یهودی و كوشش «گوران پیرسون» نخست‌وزیر وقت سوئد و مشاركت بسیاری از مقامات اروپایی، از جمله «لیونل ژوسپن» نخست‌وزیر وقت فرانسه و «گرهارد شرودر» صدر‌اعظم وقت آلمان برگزار شد، درباره‌ی پرداخت غرامت به یهودیان از سوی كشورهای اروپایی و آموزش و تبلیغ «هولوكاست» در آن كشورها، به ویژه در مراكز آموزشی و نیز تعیین روز 27 ژانویه هر سال به عنوان «روز ملی هولوكاست» در همه‌‌ی ممالك جهان توافق به عمل آمد. یادآوری این نكته ضروری است كه پیش از این به طور پراكنده و غیر‌هماهنگ در بسیاری از كشورهای اروپایی روز یا هفته‌ای را با برگزاری مراسم ویژه، به «هولوكاست» اختصاص می‌دادند.
در سال 1384 ش. / 2005 م. سازمان ملل متحد نیز تحت فشار كانون‌های ذی نفوذ یهودی، سرانجام روز 27 ژانویه هر سال را «روز یاد بود هولوكاست» نام گذاری كرد. طبق گزارش رسانه‌های گروهی، «دان گیلرمن» سفیر رژیم صهیونیستی در سازمان ملل،‌ در ژوئن 2005 م./ خرداد 1384 ش. به معاونت ریاست مجمع عمومی این سازمان انتخاب شد. در پنجاه و چند سال گذشته، این نخستین بار بود كه یك مقام صهیونیستی به این سمت دست می‌یافت. «گیلرمن» با مساعدت سازمان‌ها و مجامع فعال صهیونیستی در امریكا، دو ماه بعد، یعنی در آگوست 2005م./ مرداد 1384 ش. طرح مقدماتی یادبود هولوكاست را در سازمان ملل منتشر كرد كه با موافقت امریكا، كانادا، روسیه و استرالیا همراه بود. در 28 سپتامبر 2005 م ./ 6 مهر 1384 ش. «كوفی عنان» دبیر كل سازمان ملل متحد با سخنرانی در مقر یك سازمان صهیونیستی به نام «مركز سایمون ویزنتال» تحت تأثیر اشخاص و كانون‌های یهودی و صهیونیستی، خواستار ایجاد روز بین‌المللی بزرگداشت «هولوكاست» شد. به این ترتیب در 26 اكتبر 2005 م./ 4 آبان 1384 ش. متن پیش‌نویس قطعنامه یادبود «هولوكاست» به شماره A/60/L.12 برای بررسی در شصتمین اجلاس مجمع عمومی به تصویب رسید. در نهایت نیز در اول نوامبر 2005 م. / 10 آبان 1384 ش. این قطعنامه پس از دو روز بحث و بررسی در مجمع عمومی با اجماع «Consensus» (تصویب قطعنامه بدون رأ‌ی‌گیری و نظر مخالف)، با عدم حضور و غیبت شماری از كشورهای اسلامی، به تصویب رسید.
این اولین قطعنامه‌ی پیشنهادی رژیم صهیونیستی طی پنجاه سال اخیر بود كه از سوی مجمع عمومی به تصویب ‌رسید.
به این ترتیب، مجمع عمومی سازمان ملل، براساس این قطعنامه، هرگونه نفی و انكار «هولوكاست» را مردود دانسته و موظف است طی فراخوان جهانی، كشورهای عضو را به گنجاندن برنامه‌های آموزشی در مدارس و مراكز علمی‌ـ آموزشی دربارة «هولوكاست» وادار كند. همچنین در مدت شش ماه پس از تاریخ تصویب قطعنامه‌ی مزبور، برنامه‌های فراگیری تحت عنوان «سازمان ملل و هولوكاست» اجرا شده و نتیجه طی گزارشی به مجمع عمومی ارایه و اعلام گردد.

 نقد دلایل هولوكاست

با وجود تمام تدابیر، امكانات و حجم عظیم تبلیغات جهانى به كار گرفته شده جهت اثبات این واقعه، تاكنون ده ها مورخ برجسته اروپایى و صدها استاد بلندآوازه و متخصص شناخته شده بررسى اسناد تاریخى، با ارائه اسنادى كه هیچ صاحب نظرى نمى تواند در صحت آنها كمترین تردیدى روا دارد، به روشى كاملاً علمى اثبات كرده اند كه ماجراى هولوكاست و كوره هاى آدم سوزى، اتاق هاى گاز قتل عام 6 میلیون یهودى و هر آن چه صهیونیست ها در این باره ادعا مى كنند، دروغ محض و یك داستان ساختگى است كه واقعیت آن یقیناً با اسناد موجود، زیر سؤال رفته، مدارك و شواهد ادعایى یهودیان بدون اعتبار و ابطال پذیر است. افرادى همچون مارك وبر، روبرت فوریسون، فردریك توبن، روژه گارودى، دیوید ایروینگ، آرمان امادروس و داریوژ راتایژاك و... از این گروه متخصصان هستند كه اغلب به «تجدیدنظر طلبان» مشهور مى باشند.

1. اتاق هاى گاز

یكى از مهم ترین ادعاهاى یهودیان و متفقین بعد از جنگ جهانى دوم، این بود كه آلمان ها، یهودیان را در اتاق هاى گاز مى كشتند. تحقیقات علمى اى كه درباره مكان هاى مورد ادعا، انجام شده، عدم صحت آن را ثابت مى كند.

پروفسور «روبر فوریسون»، نویسنده و محقق برجسته فرانسوى، متخصص و كارشناس عالى رتبه اسناد و مدارك تاریخى، مى گوید: «من تا سال 1960 به واقعیت كشتار بزرگ در اتاق هاى گاز اعتقاد داشتم. پس از چهارده سال اندیشه و مطالعه شخصى و آن گاه چهارسال تحقیق بى وقفه و خستگى ناپذیر، همانند بیست نفر از نویسندگان «رویزیونیست» (تجدیدنظرطلب) تاریخى، اطمینان یافتم كه با یك دروغ بزرگ تاریخى مواجه هستم. از اردوگاه هاى «آشویتس» و «بیركناو»، چندین مرتبه بازدید كردم. در اردوگاه هاى «اشتروتهوف» (در آلزاس فرانسه) و «مایدانك» (در لهستان)، مكان هایى را كه به عنوان «اتاق گاز» معرفى مى شدند، بررسى كردم. در مركز اطلاع رسانى یهود در پاریس، آرشیوها، دست نویس ها، شهادت هاى كتبى، اسناد مربوط به بازجویى محكومان جنگ جهانى دوم و دادگاه نورنبرگ و هزاران سند و مدرك دیگر به جا مانده از آن دوران را مطالعه كردم. براى یافتن پاسخ سؤال هاى خود، بى وقفه از متخصصان و تاریخ دانان پرسش كرده ام. سال ها، اما بیهوده به دنبال فقط یك بازمانده از بازماندگان جنگ بودم كه به چشم خود اتاق هاى گاز را دیده باشد؛ به حتى یك مدرك، فقط یك مدرك راضى بودم؛ اما همین یك مدرك را هم نیافتم. در مقابل، آن چه یافتم، تعداد بى شمارى مدارك مجعول بود. پس از آن، با سكوت، مزاحمت، دشمنى، توهین و بالاخره ضرب و جرح و محاكمه مواجه شدم».

پروفسور «روژه گارودى»، محقق مسلمان فرانسوى نیز با تحقیقات خود در این زمینه دریافت كه از یك سو گاز hcn قیمت و هزینه زیادى داشته، در نتیجه گران ترین شیوه اعدام محسوب مى شودو از سوى دیگر، مكان هایى كه یهودیان از آن به عنوان اتاق گاز نام مى برند، اصلاً قابلیت چنین كارى را ندارند؛ زیرا این گاز باید در یك پوششى از فولاد اكسیدنشدنى باشد و درب ها نیز باید مجهز به لولاهایى از پنبه نسوز كائوچویى مخصوص یا تفلون باشد. متخصصان پزشكى قانونى پس از بازدید از این مكان ها اظهار داشتند كه استفاده این تأسیسات از گاز hcn، فوق العاده خطرناك است و در این مكان ها هیچ تجهیزاتى براى مهار این گاز در نظر گرفته نشده است.

2. كوره هاى آدم سوزى

از دیگر ادعاهاى صهیونیست ها این است كه نازى ها، یهودیان را در كوره هاى آدم سوزى مى سوزاندند. این ادعا، امروزه به عنوان یك دروغ تاریخى شناخته شده است.

«وئیس مارشالكو»، درباره اتاق هاى گاز و كوره هاى آدم سوزى اسناد جالبى ارائه مى كند. یكى از این اسناد، مقاله اى از «شم»، روزنامه زیرزمینى ناسیونالیست هاى یهودى فرانسه است كه در 8 ژوئیه 1944م. درباره وضعیت 9 اردوگاه از اردوگاه هاى نگهدارى و توقیف یهودیان در آلمان توضیح مى دهد. در این گزارش، حتى یك كلمه هم از قلع و قمع یهودیان یا بدرفتارى با آنان نیست. در این گزارش همچنین هیچ حرفى از اتاق هاى گاز، اردوگاه هاى مرگ و یا بچه كشى به میان نمى آید. درست در نقطه مقابل آن، گزارش «شم» مى گوید كه [بچه هاى 2 تا 5 ساله را به كودكستان هاى مختلف برلین مى فرستادند تا از كمك هاى ویژه اى برخوردار شوند]. مارشالكو توضیح مى دهد كه چگونه زیر نظر یهودیان در پایان سال 1945م. اردوگاهى چون «داخو» مورد تخریب و بازسازى هدف دار قرار گرفت.

او مى نویسد: «قبل از هر چیز، منظره زیباى سرسبز و بوستان گونه اردوگاه باید به كلى تخریب مى شد؛ چون براى سینماروهاى آمریكایى، پذیرش این امر كه یهودیان را در دل باغ و بوستان و بسترى از گل و گیاه شكنجه مى كردند، كار مشكلى بود؛ به ویژه وقتى آنها را به سینماها كشانده بودند تا صحنه هاى مخوف و ترسناك (اردوگاه ها) را نشانشان دهند. از این رو، به كارگران جدید اردوگاه دستور دادند مثلاً یك گودال خون كه لوله اى از آن به خارج مى رفت، بسازند تا طورى به نظر آید كه از این گودال، خون یهودیان از طریق آن لوله، تخلیه مى شده است. محوطه استحمام زندانى ها، اتاق رخت كنى آنها و محوطه هاى ورودى، تماماً باید بازسازى مى شدند تا به صورتى درآیند كه به كوره آدم سوزى اى كه یهودیان ادعا مى كردند، شبیه باشند».

3. شش میلیون كشته یهودى

بر اساس تحقیقات و مستندات تاریخى، چنین چیزى نیز اصلاً واقعیت نداشته است. مارشالكو بر مبناى شواهد متعدد آمارى نشان مى دهد كه تمام یهودیان اروپا در سال 1933م. بالغ بر 5.600.000 نفر بوده اند و این رقم، مورد تأكید یهودیان آمریكا نیز مى باشد. اگر از این تعداد، یك میلیون یهودى بیرون خط مولوتف - روبین تروپ، كسر شود و اگر یهودیان ساكن در كشورهاى بى طرف و متفقین را هم كسر كنیم، رقم 2.500.000 باقى مى ماند؛ در حالى كه بنا به نظر كارشناسان، جمعیت یهودیان ساكن در قلمرو هیتلر و هیملر، به نیم میلیون هم نمى رسید.

مارشالكو مى افزاید: «در بالاترین سطح ممكن، تعداد یهودیان جان باخته را نمى توان بیش از 500 تا 600 هزار نفر دانست؛ اما در مقایسه با این، ملل مسیحى تلفات به مراتب بیشترى را متحمل شدند. اجازه دهید ملت كوچك مجارستان را در نظر آوریم كه كل جمعیت آن شاید از تعداد یهودیان امروز بیشتر نباشد. تعداد قربانیان جنگ مجارستان، چه آنهایى كه در بمباران هاى هوایى مرده بودند و یا این كه در اردوگاه هاى مرگ سیبرى از گرسنگى جان باخته اند و یا یخ زده باشند، حداقل به رقم یك میلیون نفر مى رسید».

منبع : www.mfawzi.blogfa.com

سه شنبه 15/6/1390 - 20:30
تاریخ
اینها تفرقه می اندازند و آنها حکومت میکنند
                                                

 

                                                     

وهابیت بر تبل تفرقه می كوبد

دعوت اسلام ، فراخوان مردم به یكرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراكندگی بود. قرآن با بیان رهنمودهای روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان، همه‌ی انسان‌ها را به گردآمدن بر محور توحید سفارش كرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوری از راه مستقیم دین دانست و فرمود: «از راه‌های گوناگون پیروی نكنید كه شما را از طریق حقّ باز می‌دارد.» (انعام/153)
رسول خدا (ص) نیز كه جز به عزّت و شوكت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزشهای والای دین خدا نمی‌اندیشید، و در راه هدایت انسانها از هیچ كوششی فروگذار نمی‌كرد و از همه مهمتر آنكه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست؛ پیوسته از لزوم پای‌بندی به اصول و پایه‌های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین‌سازان و بدعت‌گذاران بیم می‌داد؛ همچنانكه راه گریز از زیان‌های ناشی از تفرق را بیان می‌نمود.
اما دیری نگذشت كه امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه‌های گوناگون تقسیم شدند. هر كس به فرقه‌ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی، فقهی، تفسیری، حدیثی و ... روشی را برگزید. و اینگونه بود كه برخلاف توصیه‌های قرآن و رهنمودهای پیامبر گرامی، موج تفرقه‌گرایی سراسر جامعه‌ی اسلامی را در هاله‌ای از ابهام فرو برد، بسیار كسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع كثیری از مسلمانان را به درگیری‌های خشونت‌بار فرقه‌ای كشاند. در این میان سودجویان مردم ناآگاه را فریفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناك‌تر آنكه دشمنان اسلام این پراكندگی و دسته‌بندی را حربه‌ای برای رویارویی با آخرین كیش آسمانی یافتند.
از طرفی دیگر برخی به بهانه‌ی بازگشت به اسلام سلف، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره‌ی مسائل گوناگون اسلامی، به ویژه در باب توحید و شرك پرداختند كه بر اساس این نظریات بسیاری از افكار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می‌رفت و شمار زیادی از یكتاپرستان از جرگه‌ی اسلام بیرون رانده می‌شدند. از جمله چنین گروه‌هایی باید «وهابیان» را نام برد.

چگونگی پیدایش وهابیت:

مسلك وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدی است كه این نسبت از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان، علت اینكه این مسلك را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده‌اند یعنی «محمدیه» نگفته‌اند این است كه مبادا پیروان این مذهب نوعی شركت با نام پیامبر (ص) پیدا كنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند.
شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر «عیینه» از شهرهای «نجد» تولد یافت.
وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت. از همان كودكی سخنانی به زبان می‌آورد كه مسلمانان چیزی از آن نمی‌فهمیدند. برای تحصیل بیشتر، به مكه سپس به مدینه سفر كرد، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد. در همان‌جا زبان به انتقاد گشود كه: چرا مسلمین، به قبر پیامبر پناه می‌آوردند و از وی شفاعت می‌خواهند؟
سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود. وقتی وارد بصره شد، مسلمانان، متوجه طرز فكر او شدند و او را از بصره بیرون كردند و او هم از آن حوالی گریخت. مدتی بعد به شهر «حریمله» از قلمرو نجد آمد، كه پدرش نیز در آنجا سكونت داشت.
در آنجا عقاید مسلمین را به دیده‌ی انكار و انتقاد نگریست. پدرش او را از این كار بازمی‌داشت. و از اظهارات او سخت رنج می‌برد و مردم را از او بر حذر می‌داشت، برادرش عبدالله بر ردّ او كتابی نوشت. عده‌ای از علمای مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمدبن عبدالوهاب و پیروان او كتابهای متعددی را به رشته‌ی تحریر در آوردند. از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب كتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله‌ی شام كه در ردّ وهابیت كتاب نوشته‌اند می‌توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد.
پس از درگذشت پدرش، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری‌تر شد.
گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده، سخنش را پذیرا شدند. كار به آنجا رسید كه سر و صدای مردم، از هر سو بلند شد و قصد كردند او را به قتل برسانند. محمدبن عبدالوهاب هم به «عیینه» بازگشت. رئیس شهر در آن اوقات، عثمان بن احمد بن معمّر بود. محمدبن عبدالوهاب، او را به فکر پادشاهی بر نجد انداخت. عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد. به دنبال آن، قبر زید بن خطاب را منهدم كرد، و از این راه كارش بالا گرفت.
چون این خبر به حاكم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمدبن عزیز رسید، نامه‌ای به عثمان نامبرده‌ نوشت كه محمدبن عبدالوهاب را به قتل برساند. وقتی نامه به عثمان رسید، محمدبن عبدالوهاب را احضار كرد، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد كه از شهر بیرون رود. محمدبن عبدالوهاب هم، روی به «درعیّه» نهاده یعنی همان محلّی كه «مسیلمه كذّاب» از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری كرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت.
حكمران «درعیه» در آن زمان محمدبن سعود از قبیله‌ی «عنیزه» بود. وی جدّ خاندان سعودی، فرمانروایان كنونی كشور حجاز است.
محمدبن عبدالوهاب، در صدد برآمد كه از قدرت حاكم مزبور بهره‌برداری كند، به همین جهت او را به اندیشه‌ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت. محمدبن سعود نیز با وی بیعت كرد، بر این اساس كه به نام جهاد در راه خدا، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند.
ابن سعود، برای یاری محمدبن عبدالوهاب و انتشار طریقه‌ی او، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت، تا این كه كارش بالا گرفت.
آنگاه ابن سعود، نامه‌ای به رؤسای شهرهای نجد و قضات آنجا نوشت كه اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند. گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده‌ای به سكوت برگزار نمودند.
ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ كرد.
در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید، تا اینكه بعضی با میل و بعضی بی‌میل، به اطاعت او درآمدند و حكمرانی نجد، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت.
محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هجری درگذشت، ولی دین جدید او باقی ماند و حكومت سعودی به حمایت از ان برخاست. وهابی‌ها از آن تاریخ، دست به كشتار مسلمین زدند. چه نفوسی را كه كشتند و چه خانه‌ها و قبوری را كه منهدم كردند و چه اماكنی را كه طعمه‌ی حریق ساختند و چه فسادی كه میان مردم و شهرها، به راه نینداختند، و چه مصائب و دهشت‌ها كه از ناحیه‌ی آنها به مسلمانان نرسید.
وهابیها، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند، بلكه تمام مقتولین به دست آنها، مسلمانان موحدی بودند كه گواهی به یگانگی خداوند می‌دادند، و محمد (ص) را پیامبر او می‌دانستند. تنها گناه آنها این بود كه مذهب تازه‌ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی‌پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند.

مبانی فكری وهابیت:

آئین وهابیت در اصل بر اساس افكار ابن تیمیّه بوجود آمده است؛ او اول كسی است كه در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراكند. در نیمه‌ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردی در شام بنام ابوالعباس تقی‌الدین احمدبن عبدالحلیم حرّانی دمشقی، معروف به ابن تیمیّه، به نام مبارزه با خرافات و بدعتها قیام كرد و كلیه‌ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعتهایی كه از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا كرد و با پشتكار خستگی‌ناپذیری با بیان و قلم به نشر افكار خود پرداخت و از میان شاگردانش كسانی شهرت یافتند و در همان زمان كار او را دنبال كردند.
با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروك و مدفون بود و كسی از آنها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاك باقی ماند تا اینكه در حدود پانصد سال بعد محمدبن عبدالوهاب این دفنیه‌ها را نبش كرد و از زیر خاك بیرون آوده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند.
محمدبن عبدالوهاب، رئیس مذهب وهابی، عقیده داشت كه تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان كافر و مشرك می‌باشند. او معتقد بود كه خداوند واقعاً بر عرش جلوس كرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت، سخن می‌گوید و به طور خلاصه عقیده دارد كه خدا جسم است، چیزی كه عموم مسلمانان آن را كفر می‌دانند.
محمدبن عبدالوهاب درباره‌ی قبر اعتقادات و احكامی دارد كه مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می‌داد. اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است كه ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است، بلكه واجب است آنها را نابود كرده و آثار آن را از میان ببرند، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اكرم (ص)، او و پیروانش عقیده دارند كه مشاهده مشرفه و قبوری كه در آنجاست، به منزله‌ی بت هستند.
یكی دیگر از مواردی كه به وسیله وهابی‌ها مورد انكار قرار می‌گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است. محمدبن عبدالوهاب در «كشف الشبهات» می‌گوید: توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند .
مورد دیگر اینكه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرك می‌دانند . یكی دیگر از اعتقادات وهابیان این است كه پیامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند .

روش استدلال محمدبن عبدالوهاب:

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن كفر و شرك به همه‌ی مسلمانان و زدن مارك بی‌دینی به طرف مقابل می‌باشد. از واژه‌های متداول و معمول در رساله‌های این فرقه كلمات «و جملات» «ایها الكافر» و و «ایها المشرك» و ... نسبت به طرف مورد بحث می‌باشد.
محمدبن عبدالوهاب در رساله‌ی «كشف الشبهات» كه در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می‌آموزد، می‌گوید: «ان قال: لك كذا و كذا، فقل له ایّها المشرك ...» (طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان «خلاصه هرچه گفت» توبه او بگو ای مشرك...)

وهابیت در عصر حاضر

وهابیان نخستین که حتی استفاده از تلگراف و تلفن را حرام می دانستند، امروزه تفاوت های بسیاری با عقاید و افکار محمد بن عبدالوهاب دارند. این گروه برای بقاء و استمرار خود ناچار به زندگی مدرن رو آوردند. وهابیت امروزه چهره ی سیاسی به خود گرفته و تحت عنوان انتشار وهابیت و اسلام اصیل زیر سلطه آمریکا قرار گرفته و در جهت پیاده کردن اهداف استعماری آمریکا بر شدت دشمنی خویش با مذهب تشیع افزوده است. از خصوصیات وهابیت مدرن، ضدیت با تمامی فرق اسلامی بخصوص تشیع می باشد. رهبران این فرقه گمراه با کوبیدن بر طبل تفرقه و تکفیر سایر مذاهب اسلامی آب در آسیاب صهیونیسم جهانی و دشمنان قسم خورده اسلام واقعی میریزند . اگر آنها هدف اصلی دشمنیشان را تشیع قرارداده اند دلیلش این است که میدانند تنها عقاید شیعه است که میتواند منافع کثیف جهان خواران را به خطر بیاندازد .  


منبع : سایت شمیم ظهور

سه شنبه 15/6/1390 - 20:27
تاریخ
شکل گیری غده سرطانی
 

 

     شكل گیری اسرائیل        

فلسطین اشغالی

در اواخر قرن نوزدهم آئین ناسیونالیستی سراسر اروپا را فرا گرفته بود. بعضی از یهودیان نیز تحت تاثیر این آئین به این نتیجه رسیده بودند که روابط به اصطلاح نژادی که میان یهودیان موجود است یک "ملیت" یهود می سازد و در نتیجه این به اصطلاح "ملت یهود" حقوق ملی عادی اعطا می کند. از جمله این حقوق ملی, حق زندگی جداگانه و حق تاسیس یک دولت یهودی را نام می بردند. استدلال این گونه یهودیان بدینگونه بود که اگر ملت های دیگر اروپایی موفق شده اند بال قدرت خود را در آسیا و آفریقا بگسترند و بر امپراطوری های خود قسمت های وسیعی از این قاره ها را بیافزایند, قوم یهود هم دارای همین حق است. در نتیجه فکر تشکیل یک حکومت خود مختار در فلسطین که یهودی ها آن را به دلیل زندگی موسی و سلیمان سرزمین آبا و اجدادی خود می دانستند برای اولین بار در سال 1882 پا گرفت.
با آنکه اروپا از کمک به این ماجرا دریغ نمی ورزید ,اقدامات اولیه استعمار یهود در فلسطین سرانجام موفقیت آمیزی نیافت و علی رغم کوشش هایی که در سالهای 1882-1897 انجام گرفت, یهودیان کمتر جذب فلسطین شدند و قسمت اعظم آن ها به آرژانتین و ایالات متحده مهاجرت کردند. برنامه یهودیان عملا به شکست انجامید.

برای ریشه یابی علل شکست طرح اولیه , نخستین کنگره صهیونی در اوت 1897 در بازل سوئیس تشکیل شد. ریاست این کنگره را تئودور هرتزل بعهده داشت. هدف اصلی و اساسی صهیونی که در کنگره بازل اعلام شد این بود:"هدف ما ایجاد کانون برای خلق یهود در فلسطین است. این کانون باید به وسیله حقوق عمومی تضمین و حمایت گردد."

باید دانست که از زمانی که برنامه بازل در سال 1897 تدوین گردید تا هنگام تنظیم برنامه بالتیمور که در سال 1942 انجام یافت؛ صهیونیست ها همیشه تعبیر غیر صریح "کانون" را بر لفظ صریح "دولت" ترجیح داده اند. دلیل این ترجیح آن است که لفظ "دولت" بدون شک موجب می شد مخالفتهایی در محافل مختلف برانگیخته شود. در پایان کنگره؛ هرتزل در دفتر خاطراتش اینطور می نویسد: "اگر بخواهم کنگره بازل را در یک جمله خلاصه کنم (والبته این کاری است که علنا نخواهم کرد) باید بگویم که در بازل من دولت یهود را بنیان نهادم. لکن اگر این مطلب را امروز اعلام کنم همه مردم مرا دست خواهند انداخت. در ظرف 50 سال آینده محققا دیگر بر کسی پوشیده نخواهد ماند.

برای استعمار فلسطینیان, یهودیان سرمایه دار بسیج شدند و با سرعت هرچه تمام تر وسائل برای یک استعمار و یک یورش تمام عیار مطابق نظم و قاعده تشکیل گشت."تراست کوهرنیال یهود (1897) ,کمیسیون استعمار, کولونیزاسیون (1898), صندوق ملی یهود (1908), دفتر فلسطین (1908) و کمپانی برای رشد و توسعه زراعی در فلسطین (1908) از نخستین ابزار هایی بودند که سازمان های صهیونیستی بنیان نهادند.
فعالیت های دیگری نیز در حال انجام بود. لابی صهیونیستی مدام در حال رایزنی با انگلستان بود تا اجازه دهد یک مستعمره نشین صهیونیست خود مختار در شبه جزیره سینا مستقر گردد اما این فعالیت ها بی نتیجه ماند. چرا که دولت انگلیس می ترسید با حضور صهیون ها در آن جا اغتشاش پیش آید که به ضرر دولت بریتانیای کبیر تمام می شد.

مقارن با شروع جنگ جهانی اول , استعمار صهیونی فلسطین پس از 30 سال کوشش و فعالیت پیشرفت بسیار کمی داشت و صهیونیست های مقیم فلسطین اقلیت بسیار کوچکی را تشکیل می دادند و تنها شامل یک درصد جمعیت یهود در سراسر جهان بودند. فعالیت صهیونیست ها هم ترس و هم مخالفت یهودیان دیگر را برانگیخت. این دسته از یهودیان راه حل مسئله یهود را خود مختاری در سرزمین فلسطین نمی دیدند و خواهان در هم آمیختن یهودیان با مردم اروپا و ایالات متحده بودند.

یهودیان فلسطین حتی 8 درصد کل جمعیت فلسطین را هم تشکیل نمی دادند و به زحمت 2.5 درصد از زمین های فلسطین را در تصرف داشتند. با شروع جنگ جهانی دور نمای تازه ای برای صهیونیست ها ترسیم شد. جنگ جهانی اول عامل اتحادی شد که در سال 1917 میان امپریالیسم بریتانیا و استعمار صهیونی برقرار گردید. این اتحاد در طی 30 سال بعد از 1917 دروازه های فلسطین را بر روی مستعمره نشینان صهیونی باز کرد و زمینه را برای خرید و غصب املاک خلق عرب فلسطین و اخراج آنها مهیا ساخت و دست آخر مقدمات ایجاد دولت استعماری صهیونی را در سال 1948 مهیا ساخت. بخش عمده ای از فلسطین تحت سلطه امپراطوری عثمانی بود. گرچه این امپراطوری نیز غیر مستقیم اهداف و منافع انگلستان را تامین می کرد.

در بهار 1916 با فعل و انفعالات کشور ها و کم و زیاد شدن قدرت ها, موافقت نامه های سری بر سر تقسیم سرزمین های عثمانی میان انگلیس, فرانسه و روسیه تزاری تنظیم گردید. این عهد نامه مقرر می ساخت که بخش اعظم فلسطین باید بین المللی شود. انگلیس که ضعیف شده بود با این توافق سخت مخالفت می کرد و با حمایت از صهیونیست ها می خواست از نفوذی که آنها در ایالات متحده و فرانسه داشتند استفاده کند و مسئله قیومیت بین المللی فلسطین را منتفی سازد. دائما به گوش صهیونیست ها می خواند که باید به بسط برنامه استعمار در فلسطین پرداخت. در آغاز صهیونیست ها بصورت گروه های کوچکی به فلسطین وارد می شدند و اهداف سیاسی, استعماری خود را در زیر پرده ی انگیزه های مذهبی یا انسانی مخفی کرده بودند.

در این هنگام اعراب فلسطینی می پنداشتند که این مهاجران زائرانی هستند که تمایلات مذهبی آنها را به "ارض مقدس" کشانده و یا پناهندگانی هستند که پس از تحمل زجر و شکنجه از اروپای شرقی رانده شده اند و در جستجوی پناهگاهی در فلسطین هستند. نتیجه این شد که اعراب فلسطین از این گروه ها صمیمانه و برادرانه استقبال کنند.
شیوه رفتار مهمان نوازانه اعراب کم کم جای خود را به سو ظن و ناراحتی داد. اخراج مرتب زارعان و کارگران همچنین تحریم محصولات اعراب تنفر عمومی را برانگیخت, اما هنوز اعراب متوجه جنبه ناسیونالیستی و سیاسی برنامه بسیار وسیع صهیونیست ها نشده بودند.

انگلیس پس از آن که از کارهای ابتدایی فارغ گردید در تاریخ 2 نوامبر 1917 با صدور "اعلامیه بالفور" خط مشی سیاسی خود را بطور رسمی روشن ساخت. در این اعلامیه انگلیس متعهد می شد که از استقرار یک کانون ملی یهود در فلسطین حمایت کند. صهیونیست ها هم بیکار نبودند. از کنفرانس صلح تقاضا کردند تا قیومیت فلسطین را به بریتانیا بدهد. همچنین انگلیس یک یهودی را به عنوان کمیساریای فلسطین انتخاب کرد. سازمان جهانی صهیونی را به عنوان" آژانس یهود" به رسمیت شناخت و دروازه های فلسطین را بر روی مهاجرت وسیع صهیونیست ها گشود و به اعتراضات اعراب توجه نکرد. همچنین انگلستان در فلسطین امتیاز بهره برداری از اراضی خالصه را به مستعمره نشین های یهودی واگذار کرد و از موسسات کاملا تازه ی" کانون ملی" حمایت کرد و به جماعت یهود اجازه داد مدارس مخصوص خود را تاسیس کنند و سازمانی به نام" هاگاتا" ترتیب دهند.

در 9 دسامبر 1917 بیت المقدس (اورشلیم) توسط انگلیس اشغال شد و چشم و گوش عرب ها را کمی باز کرد. از این دوره به بعد است که فلسطین صحنه مقاومت مداوم بر ضد صهیونیست ها می گردد. فاصله سال های 1917-1948 را می توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطین نام نهاد.
در سال 1936 فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز کردند و این شورش و اعتصاب که 174 روز طول کشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاکره با انگلیس که البته هیچ وقت تحقق نیافت.

در طی 30 سال قیومیت انگلیس جماعت مستعمره نشین های صهیونیست 12 برابر جمعیتی شدند که در 1917 در فلسطین بودند. این جماعت با حمایت و عنایت بریتانیا موسسات مخصوص خود را بسط داده سازمان نظامی کاملی فراهم آورد.

البته انگلیس پیش خود حساب می کرد که این همکاری منافعش را نیز در بر دارد. از این جهت هر بار که صهیونیسم سعی می کرد جنبش ایجاد یک دولت را تسریع کند دست به حمله متقابل می زد و چوب لای چرخ این کار می گذاشت. جنگ دوم جهانی رو در رو شدن دو طرف را تسریع کرد و موجب شد اتحاد انگلیس-صهیونیست به هم بخورد. در سال 1945 استعمار صهیونیستی فلسطین که 30 سال از طرف امپریالیسم بریتانیا حمایت شده بود در جستجوی حامی قدرتمند تری برآمد . برای اینکار ایالات متحده امریکا گزینه مناسبی بود چرا که جمیع شرایط را دارا بود. سر انجام در 29 نوامبر سال 1947 سازمان ملل متحد رای به حمایت از دولت استعماری صهیونی در فلسطین را داد. اعراب فلسطین در اثر 30 سال قیومیت انگلیس آنقدر ضعیف شده بودند که آمادگی مقابله و مقاومت در برابر حمله جماعت صهیونیست را نداشتند. این جماعت علاوه بر اینکه سازمان یافته و مسلح شده بودند ,از پشتیبانی جامعه بین المللی آمریکایی-اروپایی نیز برخوردار بودند. آلمان نیز کمک های اقتصادی وسیعی به دولت صهیونیستی به عنوان غرامت کرد. (حال شاید بفهمیم که صهیونیستها با بزرگ کردن کشتار یهودیان توسط هیتلر چه هدفی را دنبال می کرده اند).

مطابق برنامه ای که هرتزل در سال 1897 تنظیم کرده بود باید "خلقی را که بر اثر نداشتن کار از همه چیز محروم است به ماورا مرز سوق داد". در سال 1919 هم وایزمن ایجاد کشور یهودی نشین را توصیه کرد و گفت باید در فلسطین همان قدر یهوی باشد که در انگلستان انگلیسی است. هدف صهیونیسم غیر عربی کردن فلسطین بود تا بتواند آنرا صهیونی کند. بعد از سال 1948 و علنی شدن تشکیلات صهیونیسم و دولت آن ,فلسطین به دو بخش امنیتی و غیر امنیتی تقسیم گردید که 90درصد اعراب در مناطق امنیتی به سر می برند. از سال 1948-۱۹۵۳ سلسله قوانینی تصویب شد که مرحله ی جدیدی از استعمار نوین را نوید می داد. محروم شدن مالکان از زمین های خود توسط محاکم و دادن زمین های آنان به یهودیان بدون حق تجدید نظر برای فلسطینیان از این نوع قوانین بود.

پس از اینکه قیومیت انگلیس بطور رسمی پایان پذیرفت, صهیونیست ها پادگان ها و مقامات کشوری انگلیس در فلسطین را مورد حمله قرار دادند. قتل نخستین بازرس سازمان ملل متحد به همراه دستیارش روشن ساخت که هیچ کس نمی تواند با برنامه های صهیونیستی مخالفت نماید و به سرعت گرفتار خشم و تنبیه مقامات صهیونی می گردد.
کشتار دسته جمعی دیر یاسین و عین الزیتون و صلاح الدین در آوریل 1948 کشتار های آگاهانه ای بود به منظور اخراج فلسطینیان از راه ترور و وحشت. به مثال های قبل باید قتل عام های شهر ها و دهکده های:" ایکریت(1953),عفر قاسم(اکتبر 1962) ,عکا(ژوئن 1956),غزه و خان یونس را نیز اضافه کرد. انگلستان (که باز از در دوستی با صهیون ها درآمده بود) به همراه فرانسه و صهیونیست ها در سال 1956 به مصر حمله کرد. که در شش تصمیم جداگانه از سوی سازمان ملل محکوم شد. صهیونیست ها بیکار نبودند و هر از چند گاهی به فلسطینیان حمله می کردند. حما(آوریل 1961),غلپیه و غزه در دسامبر 1955 و مارس 1962 از این حملات بودند.شورای امنیت هم این حملات را محکوم می کرد!!

در پایان اکتبر و اوایل نوامبر سال 1956 دولت صهیونی از فرصت استفاده کرد و در هنگامی که فرانسه و انگلیس به مصر حمله کرده بودند قسمتی از صحرای سینا و حاشیه نوار غزه را اشغال کرد و در مقابل درخواست های مکرر سازمان ملل مبنی بر پس دادن زمین های فلسطین و مصر می گفت این نواحی جزو قسمت تاریخی و میراث ملی صهیونیست هاست و تازه ادعا می کرد این سرزمین های اشغال شده فقط قسمت کوچکی از سرزمین اسرائیل است. همان ادعای قدیمی نیل تا فرات که تا امروز هم خواب آن را میبینند .

منبع :www.mfawzi.blogfa.com


 

سه شنبه 15/6/1390 - 20:25
تاریخ
بی کفایتی اعراب
 

 

                    جنگ های اعراب و اسرائیل              

روابـط كـشـورهـاى عـربى با رژیم اشغالگر قدس از زمان تأسیس این رژیم تا هنگام انعقاد قـرار داد كـمـپ دیـویـد، بـسـیـار خـصـمـانـه بـود. نـخـسـتـیـن روز پـس از اعـلام مـوجـودیـت كشور اسـرائیـل ، سـپـاهـیـان كـشـورهـاى عـربـى بـه سـوى فـلسـطـیـن شـتـافـتـه و جـنـگ سال 1327 (1948 م) اعراب ـ اسرائیل شكل گرفت . جنگ ، شاید از دیدگاه دولتمردان عرب ، مـهـمـتـریـن ابزار مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستى تلقى مى شد؛ امّا شكست در تمامى جنگهاى پـنـج گـانـه بـیـن اعراب و اسرائیل موجب تغییر برداشت آنها شد. از این رو، شناخت این جنگها و عـلل شـكـست اعراب باید مورد بررسى قرار گیرد تا سرمایه آیندگان براى مبارزه با دشمن صهیونیستى باشد.
پنج جنگ مهم و عمده بین اعراب و اسرائیل رخ داده است كه به ترتیب عبارتند از:
1 ـ جـنـگ اشغال 1327 (1948 م)
2 ـ جنگ كانال سوئز در 1335 (1956 م)
3 ـ جنگ شش روزه در 1346 (ژوئن 1967 م)
4 ـ جـنـگ 22 روزه رمضان 1352 (اكتبر 1973 م)
5 ـ جنگ لبنان در سـال 1361 (1982 م) .
تـمـام اعـراب در ایـن جـنـگـهـا بـا اسـرائیـل روبـه رو نـشـدنـد؛ بـلكـه بـعـضـى از ایـن كشورها وارد نبرد شدند و حتى در تهاجم سال 1361 اسرائیل به لبنان ، تنها سوریه بطور محدود در این جنگ شركت كرد.

جنگهای اعراب و اسرائیل

جنگ اشغال 1327 (1948 م)
 

با اعلام موجودیت اسرائیل ارتشهاى كشورهاى عربى به منظور مقابله با صهیونیستها وارد خاك فـلسـطـیـن شـدنـد. در ابـتـداى امـر ابـتـكـار عـمـل در دسـت گروههاى صهیونیستى بود كه بخشهاى وسیعى از فلسطین را در دست داشتند؛ با وجود این ، نیروهاى عربى به پیروزیهاى بزرگى دست یافتند.
مواضع اسرائیل در فلسطین با یورش ارتشهاى عرب و نیروهاى داوطلب با تهدید جدى رو به رو شـد. ابـتـكـار عـمـل در چـهـار مـاه نـخـسـت جـنـگ در دسـت اعـراب بـود اسـرائیل در حالى كه نیروهایش رابراى حمله نهایى آماده مى ساخت ، سعى داشت از تهاجم اعراب جـلوگـیـرى كـنـد. حمله متقابل صهیونیستهابراى عقب راندن اعراب با شكست رو به رو شد. (بن گـوریـون) نـخـسـت وزیـر وقـت رژیـم صهیونیستى ، پیشنهاد آتش بس داد، ولى اعراب موافقت نـكـردنـد و بـه هـمـیـن دلیـل یـك مـیـانـجـى بـیـن المـللى بـه نـام (كـنـت بـرنـادوت) مـسـؤ ول قانع ساختن طرفین شد.
سرانجام آتش بس به مدت چهار هفته برقرار گشت صهیونیستها در طـول مـدت آتـش بـس خـود را بـطور كامل مسلّح كردند. شوراى سیاسى اتحادیه عرب كه متوجه تـجـدیـد سـازمـان صهیونیستها شده بود، پس از انقضاى زمان آتش ‍ بس ، دستور شروع جنگ را صـادر كـرد؛ ولى ایـن بـار اعـراب بـه دلیـل مـشـكـلاتـى از قـبـیـل تـحـریـم تـسـلیـحـاتـى انـگـلسـتان و عقب نشینى نیروهاى اردن و عراق از جبهه هاى جنگ ، نتوانستند به پیروزى دست یابند. از این زمان به بعد، سیر آوارگى فلسطینیان آغاز و رژیم صهیونیستى به عنوان یك رژیم در سازمان ملل به رسمیت شناخته شد.

جنگ كانال سوئز ۱۳۳۵ (۱۹۵۶ م)
 

این جنگ ، تنها ناشى از محدودیتهایى بود كه (جمال عبدالناصر)، رئیس جمهور فقید مصر، در امر كشتیرانى بین المللى در كانال سوئز ایجاد كرده بود؛ از آنجا كه این محدودیتها، بیشترین آسیبهاى تجارى را به قدرتهاى اروپایى وارد مى آورد، این قدرتها بطور مستقیم و در حمایت از صهیونیستها به صحنه جنگ كشیده شدند.
سـرهـنـگ جـمـال عـبـدالناصر كه در سال 1331 (1952 م) طى یك كودتاى نظامى در مصر به قـدرت رسـیـده بـود، بـه مـنـاسـبـت چـهـارمـیـن سـال كـسـب قـدرت ، كانال سوئز را در سال 1335 (1956 م) ملّى اعلام كرد.
پـس از مـلّى شـدن كـانـال سـوئز تـوسـط مصر، روابط مصر با دو كشور انگلستان و فرانسه بـحرانى و این دو كشور به همراه آمریكا ذخایر مصر را در بانكهاى خود توقیف كردند. اوضاع بتدریج روبه وخامت گذاشت و دو كشور انگلستان و فرانسه به ارتشهاى خود آماده باش داده و جوّ متشنّجى در منطقه حاكم شد.
اسـرائیـلیـهـا در ایـن مـیـان با توجه به جوّ متشنّج بین مصر و قدرتهاى اروپایى ، فرصت را مـنـاسـب دیده و تصمیم خود را براى حمله به صحراى سینا به اطلاع (گیموله) ، نخست وزیر وقـت فـرانـسـه رسـاندند.
این طرح با موافقت (پاریس) و (لندن) روبه رو و مقرّر شد، دو كـشـور مـزبـور، اسـرائیل را در این حمله یارى دهند. سرانجام در شب هفتم آبان 1335 (29 اكتبر 1956 م) ، یـك لشـگـر زرهـى از نـیـروهـاى اسـرائیـلى به فرماندهى (موشه دایان) مرزهاى اسـرائیـل را پـشـت سـرگـذاشـت و وارد صـحـراى سـیـنـا شـدنـد.
همزمان یك گردان از چتربازان اسرائیلى در پشت مواضع مصریها در صحراى سینا، در حالى كه توسط هواپیماهاى فرانسوى از راه آسـمـان تـغـذیـه و حـمـایـت نـظامى مى شدند، پیاده و از پشت به نیروهاى مصرى حمله ور شـدنـد. رزمـنـاوهـاى فـرانـسـوى ، هـمـزمـان بـه كـانـال سـوئز نـزدیـك و سـواحـل مـصـر را در دو سـوى كـانال زیر آتش گرفتند. مصر بسرعت خود را سازماندهى كرد و مـوفق شد نیمى از توان صهیونیستها را در صحراى سینا منهدم و هفت هواپیماى نظامى اسرائیلى را سرنگون كند.
انـگـلسـتـان و فـرانـسـه كـه خـواهـان گـسـتـرش جـنـگ بـودنـد و مـصـوّبـه سـازمـان ملل مبنى بر توقف درگیرى را رعایت نكردند، با اخطار شدید شوروى رو به رو شدند. آمریكا بـه خـاطر درگیرى با ویتنام ، در این جنگ شركت نداشت و دو كشور فرانسه و انگلستان را نیز محكوم كرد. به همین دلیل ، تهدید شوروى مؤ ثر واقع شد و با توجه به خسارتهاى جانى و مـالى فـرانـسـه و انـگـلسـتـان ، جـنـگ كـانـال سـوئز در پـانـزده آبـان 1335 بـه پـایـان رسید.

آبـراه سـوئز، پـس از ایـن جـنـگ ، بـه مـدت هـفـت مـاه و بر اثر غرق شدن دو كشتى آسیب دیده در مـدخـل كـانـال از سـوى سـربـازان مصرى در طول جنگ ، به روى كشتیها بسته بود. دولت مصر آزادى رفـت و آمـد از كـانـال را مـشـروط بـه پـرداخـت حـقّ تـردّد بـه شـركـت مـصـرى اداره كـنـنده كانال اعلام كرد.
انگلیس و فرانسه همانند دیگر كشورها ملزم به پرداخت حقّ تردّد شدند. برنده اصلى این جنگ اسرائیل بود كه بخش زیادى از صحراى سینا را با امكانات انگلستان و فرانسه اشغال و تعداد زیادى از سربازان مصرى را به اسارت گرفت .

جنگ های اعراب و اسرائیل

جنگ شش روزه خرداد 1346 (1967 م)  

زمـیـنـه جـنـگ شـش روزه با شكست نیروى هوایى سوریه و سرنگون شدن شش فروند هواپیماى نـیـروى هـوایـى ایـن كـشـور در یـك درگـیـرى هـوایـى بـا صـهـیـونـیـسـتها، فراهم شد و توجه جـمـال عـبـدالنـاصـر و بـعـضـى دیـگـر از رهـبـران عـرب را بـه خـطـر اسرائیل و لزوم اتحاد دولتهاى عرب در برابر آن جلب كرد.
در حـقـیقت ، اسرائیل آماده جنگ با سوریه مى شد كه این مطلب از سوى مقامات شوروى به مقامات مـصرى اطلاع داده شد. مقامات سوریه كه خطر را جدى مى دیدند، از مصر درخواست كمك كردند و بـا فـراخـوانـى نـیـروهـاى پـاسـدار صـلح سـازمـان مـلل از مـرز مـشـتـرك مـصـر و اسرائیل توسط دبیر كل این سازمان ، زمینه براى یك درگیرى گسترده بین طرفین فراهم شد.
نـاصـر كـه بـیـش از پـیـش بـه نـیـروهـاى خـود اطـمـیـنـان داشـت ، طـى نـطـق شـدیـداللّحـنـى اسـرائیـل را تـهـدیـد كـرد كه در صورت حمله به خاك سوریه ، مصر با وى مقابله خواهد كرد. آمـریـكـا و شـوروى ، در ایـن مـیـان ، نـاصـر را مـتـقـاعـد كـردنـد كـه اسرائیل دست به حمله نخواهد زد و او را به اقدامات دیپلماتیك و صلح آمیز ترغیب كردند.
كابینه صهیونیستها، چهار روز قبل از جنگ ، بطور ناگهانى (موشه دایان) را به سمت وزیر دفـاع مـلى اسـرائیـل مـنـصـوب و در سـراسـر اسـرائیـل حـكـومـت نـظـامـى اعـلام شـد. قول و قرارهاى آمریكا و شوروى ناصر را كاملاً متقاعد ساخته بود و وى آرام به نظر مى رسید؛ امـا چـنـد سـاعـت بـعـد هـمـه خـوش بـیـنـیـهـاى وى بـه یـأس تبدیل و ناصر بكلى غافلگیر شد.
در سـاعـت هـفـت صـبـح روز پـانزده خرداد 1346 (پنجم ژوئن 1967 م) ، بیش از یك صد فروند جـنـگـنـده بـمـب افـكـن از چـند فرودگاه اسرائیل به هوا برخاست و در سه دسته منظم به سوى هـدفـهـاى مـورد نـظر در مصر و سوریه و اردن به راه افتادند و در اولین ساعات صبح بیشتر هـواپـیـمـاهـاى جـنـگنده موجود در پایگاههاى نظامى این سه كشور را منهدم كردند. این یورش به گـونـه اى سـریـع و غـافـلگیرانه بود كه سه كشور مزبور نتوانستند هیچ اقدام دفاعى به عـمـل آورنـد. ایـن حـمـله هـوایـى كـه بـه گـفته خبرگزاریها، در مجموع ، دو ساعت و پنجاه دقیقه طـول كـشـیـد، 90 درصـد تـوان نـیـروى هـوایـى رژیـمـهـاى عـربـى هـم مـرز بـا اسـرائیـل را منهدم كرد.
رژیم صهیونیستى پس از تأمین برترى هوایى ، حمله وسیع زمینى خود را در سـه جـبـهـه سـینا، سوریه و اردن آغاز كرد. صحراى سینا پس از 93 ساعت جنگ بى وقفه بـطـور كـامل به تصرف صهیونیستها درآمد و بلندیهاى جولان از سوریه ، بخش ‍ شرقى بیت المـقـدس و كـرانـه غربى رود اردن به دست صهیونیستها افتاد. اعراب به واسطه شـكـسـت سـخـت در ایـن جـنـگ ، بـا آتـش بـس اعـلام شـده از سـوى سـازمـان ملل موافقت كرده ، در 21 خرداد 1346 (یازده ژوئن 1967 م) جنگ با شكست اعراب خاتمه یافت .

جنگ رمضان 1352 (1973 م) 

ایـن جـنـگ در اكـتبر 1973 مصادف با ماه مبارك رمضان از سوى مصر و سوریه و با نام عملیات (بدر) آغاز شد.
هدف از این جنگ ، تلافى پیروزى صهیونیستها در جنگ 1967 بود. عملیات در سـاعت دو بعد از ظهر ششم اكتبر 1973 با حمله صد بمب افكن سورى از جبهه شرق و صد بمب افـكـن مـصـرى از جـنـاح غـرب در جـبـهـه هاى جولان و سینا آغاز شد. هنگام شب حمله زمینى با آتش تـوپـخـانـه دوهـزار تـانـك از دو جـنـاح آغـاز شـد و نـیـروهـاى عـمـل كـنـنـده مـصـر و سـوریـه بـه سـوى هـدفـهـاى از پـیـش تـعـیـیـن شـده در شـرق كـانـال سـوئز و ارتـفـاعات جولان به راه افتادند.
نیروهاى مصرى در یك جنگ شش ساعته موفق شـدند، خط دفاعى (بارلِوْ) را كه بیش از هفت متر ضخامت داشت ، منهدم كرده وارد صحراى سینا شوند. سوریها با پیاده كردن دهها هلى كوپتر بر كوه (هرمون) موفق شدند، یكى از مستحكم ترین مقرهاى اسرائیل را كه در این كوه قرار داشت ، به تصرف درآورند.
جـنـگ رمـضـان چـنـان بـراى صـهـیـونـیـسـتـهـا خـرد كـنـنـده بـود كه (موشه دایان) وزیر دفاع اسـرائیـل بـطـور صـریـح بـه شكست خود اقرار كرد و براى اولین بار بطور عاجزانه گفت :
(بر خلاف تصور اعراب ما هرگز در منطقه زورگو نبوده و نیستیم و مخالفیم كه از ما یك هیولا بـسازند. ما قلدر نیستیم و این جنگ و سقوط استحكامات بارلو نشان داد كه این مصریها هستند كه زورگو و قلدرند. ما چه پیروز شویم و چه شكست بخوریم ، محق هستیم .)آمریكا با شكست اسرائیل در این جنگ ، مصر را تهدید به مداخله نظامى كرد. انور سادات ، رئیس جـمـهـور وقـت مـصـر، بـا آتـش بـس در بـرابـر اسـرائیـل مـشـروط بـه آنـكـه اسـرائیـل تـمـامـى اراضـى اشـغـال شـده در جـنـگ شـش روزه را بـطـور كامل تخلیه كند موافقت كرد.
صهیونیستها به دنبال اعلام آتش بس ، دست به تجدید قوا زدند و در 22 اكـتـبـر حـمـله خود را به مواضع از دست رفته در سینا آغاز كردند؛ این در حالى بود كه شـورویـهـا بـه مـصـر اطمینان داده بودند كه اسرائیل آتش بس را نقض نخواهد كرد. بدین سان بـار دیـگـر روسـهـا خیانت خود را علیه منافع اعراب و مصالح فلسطین نشان دادند.
اسرائیلیها طـى چـنـد حـمـله در ظـرف یـك هـفـتـه ، تـمـامـى صـحـراى سـیـنـا را دوبـاره اشغال كردند، سوریها هم كه وضع را بدین منوال دیدند، آتش بس را پذیرفتند.

جنگ خرداد 1361 لبنان (1982 م)
 

این جنگ از لحاظ منطقه عملیاتى ، محدود، ولى از نظر زمانى طولانى تر از جنگهاى قبلى بود و تـنـهـا سـوریـه بـود كـه جـبـهـه مـبـارزه بـا اسـرائیـل را تـشـكـیـل مـى داد. در سـال 1360 (1981 م) دو فـرونـد هـلى كـوپـتر سوریه توسط نیروهاى اسـرائیـلى سـرنگون شد. سوریه این اقدام را با استقرار موشكهاى زمین به هوا در (زحله) و مـوشـكـهـاى دور بـرد در طـول مـرز خـود بـا لبـنـان پـاسـخ گـفـت .
اسـرائیل از تأسیسات وسیع نظامى (ساف) در جنوب لبنان وحشت داشت و نگران آن بود كه روزى فـلسـطـیـنـیـهـا دسـت بـه جـنـگ فـرسـایـشـى عـلیـه اسـرائیـل بـزنـنـد، از ایـن رو دست به نابودى تأسیسات نظامى ساف در جنوب لبنان زد؛ اما مـوفـقیتى در این ماجراجویى كسب نكرد. دولت اسرائیل ، در این زمان ، بیش از پیش سعى در به قدرت رساندن متحدین مارونى خود در لبنان داشت .
پارلمان اسرائیل در 23 دى ماه 1360 (13 ژانویه 1982) با گذراندن لایحه اى ، بلندیهاى جـولان را كـه از سـال 1346 (1967 م) طـى جـنـگ شـش روزه اشـغـال كـرده بـود، بـطور رسمى به خاك خود ملحق ساخت . سوریه این اقدام را اعلام جنگ علیه كشور خود قلمداد كرد.
رژیـم صـهـیـونـیـسـتـى ، چـنـد روز پـس از آزادى خـرمـشـهـر از اشغال متجاوزین بعثى عراق ، با استعداد 120 هزار نفر نیروى پیاده و انبوهى از تانكها از سه مـحـور، سـاحـل مـدیـتـرانـه ، جـبـل و بـقـاع وارد خـاك لبـنـان شـد. اسـرائیـل در حـقـیـقـت بـا هـدف بـرچیدن پایگاههاى فلسطین از جنوب لبنان ، خارج كردن ارتش سـوریـه از لبـنـان و تـحـكـیـم قـدرت دولت مـركـزى مـارونـى و مـتـّحـد اسـرائیـل ، ایـن تـهـاجـم گسترده را آغاز كرد و سعى داشت با امضاى یك توافقنامه آتش بس با سـوریـه ، تـنـهـا بـا یـك جـنـاح فـلسطینى روبرو شود، ولى موفق نشد.
به گفته ژنرالهاى اسـرائیـلى تـلفـات آنـها در این جنگ از مجموع جنگهاى گذشته تجاوز كرد و نزدیك به هشتصد هـزار تـا یـك مـیـلیون فلسطینى و لبنانى را آواره كرد. در این جنگ سى هزار نفر كشته و هشتاد هـزار نـفـر زخـمـى شـدنـد و بـیـروت 79 روز در مـحـاصـره اسـرائیـل بـود؛ ایـن جـنـگ به اختلاف بین سوریه و ساف دامن زده و زمینه خروج عرفات و دار و دسـتـه او را از لبـنـان فـراهـم كـرد. نـیروهاى مردمى ، بویژه شیعیان این كشور، قهرمانانه در مـقـابـل صـهـیـونـیستها مقاومت كرده و سرانجام آنها را در شهریور 1362 مجبور به ترك لبنان كردند.

سه شنبه 15/6/1390 - 20:21
داستان و حکایت

﴿قُلْ لا اَسألُكُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلَّا المَوَدَّةَ فِى القُربى﴾

مودّت

هر چه با خود كلنجار می­‌­­رفت، دلش راضی نمی­‌­­شد. آخر چه­ طور راضی­ شود كه نوزادِ دل­بندش را به دلِ امواجِ خروشان بسپارد؟ حالا به كنار ِدریا رسیده­ است؛ نوزاد را به سینه می­‌­­چسباند؛ نگاهی ژرف به دریا؛ نظری به چپ و راست كه مبادا كسی او را دنبال كرده ­باشد. كودك را در جعبه­‌­­ا‌­­ی چوبی می­‌­­نهد و انگار، لحظه­‌­­ی مرگش فرا رسیده­ است! آخر مادر است. چه­ طور راضی شود كه پاره­‌­­ی تنش را به میان امواج دریا بسپارد؟ اگر حكومت قصدِ جان فرزندش نداشت، هرگز چنین نمی­‌­­كرد. و اگر خدا وعده­‌­­ی سلامت و بازگشتش به دامانِ مادر نداده ­بود، جدایی یوكابد از فرزند غیر ِممكن می­‌­­نمود.
...اما چاره
‌­­
­ای نیست. به پهنای صورت اشك ریخت و جان ِخویش به دریا سپرد!

در رفتن ِ جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشمِ خویشتن، دیدم كه جانم می
‌­­
رود

مادرِ موسی، فرزند به دریا افكند و دل از غیرِ موسی بكند! ﴿وَ اَصبَح فُؤادُ امِّ موسی فارغاً... ﴾[1]. تصویر محبت ِمادر، در این آیات بی­
‌­­نظیر است! دلِ مادرِ موسی خالی شد؛ خالی از دنیا و مافیها، غیر ِموسی. بندبندِ وجودش، زبان و قلبش و همه­‌­­ی جوارحش موسی گویان است! دخترش را می­‌­­
گوید­: برو خبر از موسایم بیاور! برو در پی موسی!
***
پیامبر خاتم را عمر به پایان آمده است. او نیز باید عزیزانش را ترك كند و به دریا بسپارد! این جا چهار نور ِمقدس، گرد ِخورشید ِعالَم جمع­اند؛ اما مادر موسی كجا و خاتم پیامبران! محبتِ این كجا و مهرورزی ِآن؟
محبت مادرِ موسی را شاید بتوان به تصویر كشید؛ اما این جا دیگر باید سكوت­ كرد! این محبت از سنخ محبت پدر و مادر و فرزندان نیست؛ محبتی زمینی نیست. این محبت، گوهری الاهی و آسمانی است. مودّت و دوستی اهل بیت پیامبر صلی­ الله­ علیه­ و­ آله دستوری از سوی خداوند عالمیان است. دریای امت پر تلاطم است و پیامبر می­
‌­­
بایست خاندانِ عزیزش را در میان ِاین دریا ترك­ كند! نكند كه این امت حق او را رعایت نكنند! نكند حرمتش بشكنند! نكند... اما چاره چیست؟ دعوتِ الاهی را باید لبیك گوید.
پیامبر تا جایی كه ممكن بود در حق فرزندانش سفارش كرد: [2] از اول تا آخر عمر، از یوم الانذار [3] تا غدیر.
در لحظاتِ آخر هم كاغذ و قلمی طلبید كه مكتوب كند؛ اما نگذاشتند. [4] و خداوند نیز با آیه­
‌­­ای مودت ِاهل­بیت را بر همگان واجب كرد: ﴿(ای پیامبر!) بگو: بر رسالتم هیچ مزدی نمی­‌­­طلبم؛ جز دوستی و مودت خاندانم.﴾ [5] و با همه­‌­­ی این سفارش­‌­­
ها و تأكید­ها...
قصه­
‌­­ی پر غصه­ بگذاریم و بگذریم كه قلم در زیر بار این داغ می­‌­­
شكند!
قصد این نوشتار تمركز بر همین آیه­
‌­­ی مودت است. متن آیه را مورد مطالعه قرار دهید. آیا بر هیچ عملی تا این اندازه تأكید شده­ است؟! مودت یعنی محبت؛ یعنی ابراز محبت. خدا امر كرده كه شما باید نسبت به امامان، محبت داشته­ باشید. می­‌­­پرسند: مگر محبت اكتسابی است؟ مگر محبت مادر به فرزند، دستِ خودش است؟ مگر ایجاد محبت اختیاری است؟ جواب داده­‌­­اند: بلی! انسان در ایجاد محبت نقش دارد. اگر محبت امری اختیاری نبود، خدا به آن امر نمی­‌­­كرد. [6] گفته­‌­­اند: محبت امری قلبی است؛ به ادعا و زبان­بازی نیست. گفته­‌­­اند: محبت صفحه­‌­­ی وجود انسان را عوض می­‌­­كند؛ انسان را تغییر می­‌­­
دهد.
گفته­
‌­­اند: نشانه­‌­­ی صدقِ محبت كشش و جاذبه است. محب صادق، خواه­‌­­نا­خواه به سوی محبوب كشیده می­‌­­
شود.
 می­
‌­­گویم: راه ایجاد ِ محبت در روایت زیبایی به اختصار آمده است:  «كلیدِ انس گرفتن با كسی، یاد كردن از اوست.» [7]. یكی از اذكارِِ مؤثّر در ایجادِ محبت «سلام» است. سلام واژه ای است كه بر اثر كثرت استعمال برای ما به صورت عادت درآمده؛ اما همین واژه از بهترین راه­‌­­های ایجادِ محبت نسبت به امام ­زمان علیه­‌­­السلام است. افسوس كه این واژه از وطن ِاصلیِ خود دور و غریب مانده! از قلب تبعید و بر سر ِزبان افتاده! سلام یك جمله­‌­­ی خبری نیست. سلام یك دعاست؛ یك تمنای قلبی است؛ دعا برای كسی است كه او را واقعاً دوست داریم. سلام یعنی من از خدا سلامتی شما را تمنا می­‌­­
كنم؛ [8]
پس برای ازدیاد ِمحبت نسبت به امام عصر علیه­
‌­­السلام می‌­­­توان به آن حضرت سلام كرد؛ اما نه سلامی از سنخ ِسلام­‌­­های بی­‌­­توجه كه روزانه لقلقه­‌­­
ی زبانِ ما شده­ است، كه البته در همین حد هم خوب است، باید ابتدا سلام را از غربت نجات دهیم و به موطن ِاصلی­اش باز­گردانیم و تلاشی جدی كنیم تا قلب و فكرمان متوجه آن عزیز ِسفر­كرده شود. آن گاه سلام را از قلب بر زبان جاری كنیم  و با سوز سینه و از صمیم ِ قلب بگوییم:
سلامتِ همه آفاق در سلامتِ توست    
به هیچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد
در ابتدایِ سخن، آیاتِ مادرِ موسی را به تصویر كشیدیم؛ می­
‌­­
دانید چرا؟
به این دلیل كه تصویر یك محبّ واقعی را در فراقِ محبوبش ترسیم كنیم؛ تصویری از یك دلِ مضطرب، قلبِ پر تپش، دیدگانِ اشك آلود و دل­تنگ از فراق. و آن گاه بنگریم كه تا به حال، حتی برای لحظه­ای هم­چون مادر موسی بوده
‌­­ایم؟! آیا تا كنون هم­چون مادری در فراق فرزند، دعایی از صمیم جان و از سر صدق دل بر سلامتی و فرج مولا و صاحبمان نموده­‌­­
ایم؟
اگر چنین نبوده­
‌­­ایم، سعی كنیم این حال را به خود تلقین كنیم. بر لب دریا ایستاده­‌­­ایم؟ نه! بلكه در درونِ دریا دست و پا می­‌­­زنیم؛ دریایی مملوّ از ظلم و از ستم؛ دریای غارت، بی‌­­د
ینی، غفلت از یاد خدا، نیرنگ و تزویر، ربا و رشوه.
و برای تسلایِ قلبِ دردمندِ حجتِ خدا از معصیت مردمان، آن بزرگوار را سلام می
‌­­
دهیم: سلامی كامل و تمام، شامل و عام و عنایات و الطافی همیشگی و بركاتی پاینده و كامل، از سوی خدا بر حجت خدا و ولیّ او در زمین و شهرهایش. [9]
____________________________________________
1. قصص(28): 10.
2. امام صادق علیه
‌­­السلام فرمودند: «دین اسلام پنج پایه دارد: نماز و زكات و روزه و حج و ولایت و به هیچ یك از پایه‌­­های دین به اندازه­‌­­
ی ولایت تأكید نشد.»
3. یوم
‌­­الانذار، روزی است كه در ابتدای دعوت علنی، پیامبر اكرم صلی‌­­الله‌­­علیه‌­­وآله خویشاوندان‌­­
شان را به دین خدا دعوت كردند.
4. ماجرای سوزناك منع كردن پیامبر از نوشتن این وصیت توسط خلیفه­
‌­­
ی دوم در معتبرترین كتب سنیان به تواتر نقل شده است.
5. شوری(42): 23:﴿قُل لا اَسأَلُكُم عَلَیهِ اَجراً اِلَّا المَوَدَّةَ فِی القُربى﴾
6. در آیه­
‌­­ی مودت در واقع خداوند امر به محبت اهل بیت علیهم‌­­
السلام كرده است.
7.«الذكر مفتاح الانس.» امیرمؤمنان علیه
‌­­السلام در این روایت رمز و راه ایجاد محبت را بیان فرموده­‌­­ا‌­ند. اگر می‌­­خواهی محبتت نسبت به امام عصر علیه‌­­
السلام بیشتر شود، سعی كن در طول روز بیشتر به یاد حضرتش باشی؛ معرفت و شناخت خود را نسبت به آن حضرت بالا ببر تا كم كم محبت آن حضرت در قلبت وارد شود.
8. در معانی سلام در یكی از مقاله
‌­­
های این مجموعه توضیح لازم داده شده است.
9. مفاتیح
‌­­الجنان، فرازی از دعای استغاثه­ به حضرت قائم علیه‌­­السلام: «سلام الله الكامل التّام الشّامل العام و صلواته الدّائمه، و بركاته القائمة التّامه، على حجة الله و ولیّه فی ارضه و بلاده...»؛ این زیارت دارای معانی بسیار بلند و جامع در زمینه­‌­­ی معرفت امام عصر علیه‌­­السلام است. 

سه شنبه 15/6/1390 - 20:18
اخبار
یكی از واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی طی اقدامی تامل برانگیز، در فرم ثبت نام دانشجویان، در منوی ملیت فرد، گزینه اسرائیل را نیز آورده است.

به گزارش بی باک به نقل از رویش، این اقدام در حالی انجام گردیده که استکبار آمریکایی-صهیونیستی از هیج امکانی برای ضربه زدن به ایران اسلامی فروگذار نکرده و نمی کند.

امیدواریم كه این رخداد از روی اشتباه بوده باشد و مسئولین امر هرچه سریعتر در برطرف كردن مسئله اقدام نمایند!


 

 

سه شنبه 15/6/1390 - 20:15
طنز و سرگرمی

 

 

سه شنبه 15/6/1390 - 20:13
سياست

هدف اصلی اسرائیل از یهودی‌سازی قدس، پاكسازی‌نژاد است
   


یك تحلیلگر و نویسنده عرب پاكسازی نژادی و ایجاد تغییر در بافت جمعیتی قدس اشغالی را از اهداف اصلی این رژیم برای یهودی سازی این شهر مقدس دانست.


به گزارش فارس، "محمود المبارك " نویسنده عرب با انتشار مقاله‌ای در پایگاه خبری الجزیره به بررسی جنایت‌های رژیم صهیونیستی در قدس اشغالی پرداخت و نوشت: بر اساس گزارش سازمان ملل، تاكنون نزدیك به 60هزار فلسطینی از شهر قدس، مهاجرت كرده‌اند و منازلشان تخریب شده است. این یك جنایت و ناقض حقوق بشر است. زیرا طبق ماده 49 كنوانسیون چهارم ژنو مصوب 1949و بند 1 (د)،ماده 7 حقوق اساسی دادگاه بین المللی كیفری، كوچاندن اجباری _فردی یا جمعی_یك جنایت ضد بشری محسوب می‌شود.
این تحلیلگر عرب می‌نویسد: در حالی است كه اتخاذ سیاست پاكسازی نژادی یكی از مهمترین و پررنگ‌ترین سیاست‌های صهیونیست‌ها است، این واقعیتی است كه علاوه بر حقوقدانان عرب، بسیاری از مورخان صهیونیست نیز آن را تایید می‌كنند. به عنوان مثال در كتاب "پاكسازی نژادی در فلسطین " ، "ایلان بابه " مورخ اسرائیلی، از پاكسازی نژادی صورت گرفته توسط صهیونیست‌ها علیه فلسطینیان در سال 1948 سخن به میان می آورد و از آوارگی بیش از 800 فلسطینی در جنگ 1948 پرده بر دارد.
به عقیده نویسنده این مقاله، علاوه بر این رژیم اشغالگر در طرحی با هدف سیطره بر 45 روستای فلسطینی، فقط 2 سال گذشته، تمامی منازل روستای " طویل أبو جرول " واقع در "نقب " را تخریب كردند و همه دارایی‌های ساكنان فلسطینی از جمله چادرها و دام‌هایشان را مصادره و آنان را بدون داشتن كمترین امكاناتی اخراج كردند تا در زیر نور شدید خورشید راهی بیایان شوند. آنها حتی تانكرهای آب را تخلیه كردند تا فلسطینیان از بی آبی رنج ببرند. به طوری كه از این اقدام به عنوان یكی از بدترین انواع پاكسازی نژادی در طول تاریخ بشر یاد می‌شود.
نویسنده این مقاله در ادامه نوشت: اكنون نیز رژیم اشغالگر، این سیاست غیراخلاقی و غیر انسانی خود را در سایه سكوت جوامع بین‌الملل دنبال می‌كند و ابایی از این جنایت خود ندارد. به عنوان مثال كابینه سابق رژیم صهیونیستی به نخست وزیری "ایهود اولمرت " یك طرح تجاوزكارانه دیگر را تصویب كرده است. روزنامه صهیونیستی "هاآرتص " در شماره مورخ 10/5/2009 گزارش داد كه دولت اولمرت به طور محرمانه و با همكاری شوراهای شهرك‌سازی در فلسطین اشغالی، با هدف محاصره "شهر قدیمی قدس " طرح ایجاد 9 باغ در اطراف این شهر را تصویب كرده و مسئولیت این امر را به "اداره امور توسعه قدس سپرده است.

قدس در حقوق بین‌الملل:

طبق حقوق بین‌الملل؛ شهر اشغالی قدس، یك منطقه تحت اشغال محسوب می‌شود، لذا كلیه مفاد كنوانسیون چهارم ژنو مصوب 1949بر آن منطبق است. بدین ترتیب مصادره تمامی اراضی فلسطینی، كوچ اجباری ساكنان اصلی آن ، شهرك‌سازی و ایجاد تغییر در تركیب و ساختار جمعیت شناختی آن ممنوع است و دست زدن به چنین اقدامی یك جنایت علیه حقوق بشر محسوب می‌شود.
علاوه بر این ، بر اساس دو قطعنامه معروف سازمان ملل ،یعنی؛ قطعنامه 242(مصوب سال 1967) و قطعنامه 338(مصوب سال 1973)، اسرائیل در نوار غزه و كرانه باختری و در نتیجه در قدس، یك نیروی اشغالگر محسوب می‌شود لذا باید از این مناطق عقب‌نشینی كند. همچنین شورای امنیت سازمان ملل مجموعه قطعنامه‌هایی را تصویب كرده كه بر اساس آنها اشغالگران ملزم به رعایت احترام نسبت به قدس شریف شده‌اند. از جمله این قطعنامه‌ها عبارتند از: قطعنامه 252 (مصوب 1968)، قطعنامه267(مصوب1969) قطعنامه 271 (مصوب 1969)، قطعنامه 453(1979)، قطعنامه465(سال 1980)، قطعنامه 476(سال1980)، قطعنامه478(سال1980)، قطعنامه 1073 (سال1996)و ...
تمامی این قطعنامه‌ها بر این حقیقت تاكید دارد كه شهر قدس یك بخش لاینفك از اراضی اشغالی سال 1967به شمار می‌آید. لذا بر این بخش از فلسطین نیز مانند سایر بخش‌های فلسطینی تمامی ممنوعیت‌های مربوط به اراضی اشغالی صدق می كند. یعنی هرگونه ایجاد تغییر در ساختار جغرافیایی و جمعیت شناختی شهر قدس مخالف حقوق بین‌الملل است.
همچنین قطعنامه‌های 452(مصوب سال 1979)،476(مصوب سال1980)و 478(مصوب سال 1980) شورای امنیت بر بطلان اقدامات اشغالگران مبنی بر یهودی سازی قدس شریف تاكید دارد. علاوه بر این نص قطعنامه‌های 446(مصوب سال 1979)،465(مصوب سال1980)،497(مصوب سال 1981) و 592(مصوب سال 1986) بر ممنوعیت شهركسازی در اراضی اشغالی فلسطینی تاكید دارند.
بدین ترتیب می‌توان گفت: تمامی اقدامات اشغالگران در قدس شریف مبنی بر یهودی سازی از نظر حقوق بین‌الملل یك جنایت و جرم بزرگ به شمار می‌آید.
 

سه شنبه 15/6/1390 - 20:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته