• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1994
تعداد نظرات : 294
زمان آخرین مطلب : 4565روز قبل
كودك

روش‌هایی ساده برای داشتن نوزادی آرام
پزشكان معتقدند، این دوران باید سپری شود تا نوزاد با محیط جدیدی كه به آن وارد‌شده، آشنا شود اما علاوه بر همه این موارد، راهكارهایی ساده نیز وجود دارد تا نوزاد شما راحت‌تر با دنیای كنونی كنار بیاید. با هم می‌خوانیم:

 روش هایی ساده برای داشتن نوزادی آرام

بسیاری از پدران و مادرانی که در نخستین تجربه فرزندداری خود به سر می برند از بی قراری و نا آرامی های نوزاد خود گله دارند و این مسئله حتی باعث ترس و وحشت و گاهی نیز عصبی شدن آنها می شود.

 

پزشکان معتقدند، این دوران باید سپری شود تا نوزاد با محیط جدیدی که به آن وارد شده، آشنا شود اما علاوه بر همه این موارد، راهکارهایی ساده نیز وجود دارد تا نوزاد شما راحت تر با دنیای کنونی کنار بیاید. با هم می خوانیم:

راهکارهایی برای خواباندن کودک

ماشین سواری: اگر از اینکه مرتب فرزندتان را در آغوش بگیرید و دور خانه را بچرخید یا اینکه او را روی پای خود بگذارید و ساعت ها تکان دهید تا به خواب برود، خسته و کلافه شده اید، به شما پیشنهاد می شود که او را سوار ماشین کنید. کودک را در صندلی مخصوص قرار دهید و حدود 20دقیقه الی نیم ساعت، در خیابان های اطراف محل زندگی تان بدون اینکه توقف کنید، دور بزنید. بعد از طی این مدت زمان به خانه برگردید و فرزندتان را در حالی که در خواب ناز است، به آرامی به تختش منتقل کنید. می توانید برای جلوگیری از بیدارشدن کودک، او را با همان صندلی به خانه منتقل کنید و به آرامی روی تخت بخوابانید. البته پدرها نیز می توانند این مسئولیت را به عهده بگیرند تا مادر در نبود آنها کمی استراحت کند! و اگر هر دو، وقت اضافه داشتند، می توانند همراه فرزندشان سوار ماشین شوند. مطمئن باشید تجربه جالبی است و شاید بتوانید در طول مسیر گفت وگویی هم با همسرتان که پس از تولد نوزادتان، زمانی برایش نداشتید انجام دهید.

قدم زدن: یکی از بهترین و سالم ترین راه های آرام کردن و خواباندن کودک، قدم زدن است. بسیاری از اوقات، گریه کودک تنها با تغییر مکان متوقف می شود. شما می توانید با توجه به محل زندگی تان حین پیاده روی از مناطقی مثل پارک ، ساحل ، خیابان های خلوت یا محل هایی که دارای درخت، فواره و... هستند ، عبور کنید. بهتر است زمان پیاده روی را صبح ها انتخاب کنید ، زیرا در این صورت متوجه می شوید که حدود نیم تا یک ساعت پیاده روی، تا چه حد روحیه تان را تغییر می دهد و از اضافه وزن تان نیز جلوگیری می کند! به خصوص پیاده روی به مادرانی که بعد از زایمان به علائم افسردگی مبتلا شده اند اکیدا توصیه می شود، زیرا در اثر پیاده روی و ورزش از مغز «ایندروفین»ترشح می شود که ترشح آن زایل کننده ناآرامی های روحی و ذهنی بدن است.

صداهای آرامش بخش

تحقیقات نشان داده که بسیاری از صداها تأثیر آرام بخشی روی کودک دارد. به خصوص صداهایی که مکان اولیه کودک را به یاد او بیندازد. صداهای آرام بخش برای کودک، اصولا صداهایی یکنواخت هستند که زیر و بم کم و نامحسوسی دارند. بسیاری از مؤسسات تحقیقاتی در کشورهای پیشرفته، اقدام به تهیه موسیقی هایی مناسب برای خواب و آرام سازی کودک کرده اند که در اصطلاح به آن «صداهای سفید» می گویند. البته اگر شما دسترسی به این نوع موسیقی ندارید، اصلاً نگران نباشید. لیست زیر می تواند جایگزین مناسبی برای موسیقی های آرام بخش خاص کودک باشد.

1- صدای تیک تاک ساعت

2- صدای جاروبرقی (البته باید این صدا را امتحان کنید . به این ترتیب که اگر کودک تان از این صدا خوشش آمد، آن را برایش ضبط کنید و برای آرام کردن و خواباندن او استفاده کنید ).

3- پنکه ای که با دور کند، کار کند.

4- صدای ضبط شده آبشار یا امواج دریا و اقیانوس

5- صدای ماشین ظرفشویی، لباسشویی، ماشین ریش تراش

6- لالایی های خانگی. می توانید صدای خود را روی کاست ضبط کنید. سعی کنید در این کاست صدای خود را در حال گفتن: «بخواب فرزندم، کوچولوی نازنینم می خواد بخوابه» یا «الان وقت خوابه» به صورت موزون و آهنگین ضبط کنید یا حتی آهنگ های محلی و دوست داشتنی کودک را با صدای خودتان ضبط کنید.

7- موزیک های کلاسیک. اکثر نوزادان به موسیقی های کلاسیک علاقه مندند؛ موسیقی هایی که ضرباهنگ آرام و یکنواختی دارند.

8 - گریه کودک تان را ضبط کنید و بعد در هنگام گریه کردن او برایش پخش کنید. این مسئله باعث تعجب کودک می شود و برای لحظاتی او را در سکوت فرو می برد. مطمئن باشید بعد از آن هم، آنچنان تحت تأثیر شوک تشخیص صدای خودش قرار گرفته که یادش می رود باید گریه و ناآرامی را شروع کند!

اعجاز تصاویر در آرام کردن کودک

1- آینه: کودک تان را در حالی که گریه می کند یا ناآرام است، جلوی آینه برده و به او اجازه دهید که چهره خود را در آینه ببیند. صورت یا پای او را جلوی آینه ببرید و به سطح آینه بمالید، در این حالت به کودک تان نگاه کنید که چگونه به آینه خیره شده و دیگر صدایی از او به گوشتان نمی رسد.

2- چهره خندان و اداهای بامزه: زمانی را برای برقراری ارتباط چهره به چهره با کودک تان قرار دهید. صورت او را مقابل صورت خود قرار دهید و مرتب حالت چهره تان را عوض کنید و حالت های بامزه و خنده دار به خود بگیرید. مثلا لپ تان را باد کنید یا حالت چشم هایتان را عوض کنید. البته بهتر است این تمرین ها را در حالی که کودک تان آرام و سرشوق است انجام دهید و به خاطر بسپارید که از کدام صورت شما خوشش آمده تا در هنگام گریه کردن او، فورا آن حالت را برایش به نمایش بگذارید!!

3- اشیا و اشخاص متحرک: یکی دیگر از راهکارهای آرام کردن کودک آن است که او را مقابل اشیا یا اشخاص در حال حرکت، مانند پاندول ساعت، پنکه سقفی، آکواریوم پر از ماهی، برگ درختان، آتش شومینه، ماشین های در حال حرکت، افراد در حال ورزش یا دوچرخه سواری، امواج ساحل یا بازی بچه ها در حیاط یا پارک مقابل تان قرار دهید.

نوازش های آرامش بخش

نوازش های پدرانه: یکی از روش های نوازش که پدران به راحتی می توانند آن را اجرا کنند، این است که پدر روی زمین یا تخت دراز بکشد، به حالتی که گوش های کودک مقابل قلبش قرار بگیرد. در این حالت متوجه خواهید شد که آرامش عجیبی به کودک دست می دهد و حتی تنفس او هماهنگ با صدای قلب شما خواهد شد. در این هنگام به خاطر سکوت و آرامش شگرفی که کودک دارد، به تدریج مچ دست او رها و عضلات بدنش شل می شود. این روش برای نوزادان 4، 3ماهه بسیار مفید است.

نوازش سر کودک: طی تحقیقات به عمل آمده، مشخص شده است که بسیاری از کودکان، هنگامی که تحت نوازش ناحیه سر خود قرار می گیرند، به طوری باور نکردنی دچار آرامش می شوند. البته مطمئنا اگر این حالت نوازش را همراه با جملات مثبت و قربان صدقه رفتن همراه کنید، تأثیر آن چند برابر خواهد شد.

 

 

منبع : hamshahrionline.ir
يکشنبه 21/9/1389 - 14:20
مد و لباس

تا به حال چنین  ناخن مصنوعی و مانیكور های خاص و جدیدی را دیده اید؟!
شما می توانید با ایده گرفتن از این تصاویر خاص و دیدنی برای مناسبتهای ویژه ابتدا روی ناخن مصنوعیهایتان را تزیین كرده و سپس از آنها استفاده كنید...

تا به حال چنین  ناخن مصنوعی و مانیكور های خاص و جدیدی را دیده اید؟!

شما می توانید با ایده گرفتن از این تصاویر ابتدا خود ناخن مصنوعیهای ساده تان را تزیین کرده و سپس آنها را روی ناخنهایتان بچسبانید و یا از مدلهای ساده تر آن برای طراحی ناخنهای خودتان استفاده کنید :

1- مدلی ساده، زیبا و شیک که شما می توانید از رنگهای همخوان دیگر نیز دو به دو استفاده کنید مثل قهوه ای سوخته و کرم که با برق ناخن تمیزی که روی آن می زنید مانیکوری از پوست مار داشته باشید.

 

2- بعد از یک فرنچ ساده تنها دو ناخن را برای زدن سنگ و مروارید انتخاب کنید که ترجیحا انگشت انگشتر زیباتر است :

 

3- نمونه ای از ناخن مصنوعیهای سنگین و خاص که مثل یک اثر هنری بر روی انگشتان نمایانند :

 

تابلوهایی کوچک و زیبا :

 

4- و کریسمس نزدیک است :

 

 

 

 

 

5- ناخن مصنوعیهایی شفاف که مثل بلورهای تزیین شده، قندیلی شکل روی ناخنها قرار میگیرند :

 

می توانید با سوهان، ابتدا ناخن مصنوعیها را نوک تیز مثلثی شکل کرده و بعد آنها را تزیین کنید :

 

 

6- برای عروس خانمها :

 

7- گرد مینیاتوری :

 

و چهار گوش آن با طرحی متفاوت :

 

8- میوه ای در جشنهای سفره آرایی و مسابقات آشپزی :

 

9- فرنچ نگین دار :

 

10- ناخن مصنوعیهای تزیین شده با تور و مروارید که سفید آن برای عروس خانمها بسیار مناسب است :

 

سنگ و مروارید و گل به همراه آویز در انگشت انگشتر با کت و دامنی ترکیب از دو رنگ سفید و مشکی :

 

 

 

منبع : www.seemorgh.com/lifestyle
يکشنبه 21/9/1389 - 14:20
ازدواج و همسرداری

آیا اختلاف سنی در ازدواج مهم است؟


آیا اختلاف سنی در ازدواج مهم است؟

در هزاران مصاحبه ای که در شش قاره جهان انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که وقتی واقعاً کسی را دوست داشته باشید، سن شما و سن طرف مقابلتان دیگر چندان اهمیتی پیدا نمی کند. اما یک واقعیت هم وجود دارد و آن این است که موقعیت هایی هست که تفاوت سنی واقعاً مهم می شود.

وقتی 17 سالتان باشد، اقدام به ازدواج با کسی که 47 ساله است، ایده چندان جالبی به نظر نمی رسد. تجربیات زندگی یک نوجوان 17 ساله تقریباً هنوز بچگانه است. اما فرد 47 ساله فردی بالغ و باتجربه است و پستی و بلندی های زندگی را پشت سر گذاشته است. این تفاوت ها می تواند چالش بزرگی در رابطه ایجاد کند. پس اشتباه نکنید.


موفقیت یک ازدواج به سطح بلوغ و تجربیات دو طرف بستگی دارد. واقعیت این است که وقتی پای عشق و ازدواج به میان می آید، فاصله سنی جادویی وجود ندارد.


اما تجربه به ما می گوید که هر چه فاصله سنی دو طرف کمتر باشد، شانس ساختن عشقی ماندگار برایشان  بیشتر می شود. این تفاوت سنی چه یکسال باشد، چه 5 سال، 10 سال، یا حتی بیشتر، عشق بر همه چیز غلبه می کند. مسئله این است که ببینید واقعاً عاشق هستید یا نه، نه اینکه ببینید کسی که دوستش دارید چند سالش است. عاشق بودن خیلی مهمتر از تفاوت سنی بین دو طرف است.


به یک مثال خوب اشاره می کنیم. بابک و سوزان 48 و 37 ساله هستند. هر دو طلاق گرفته اند. می توانیم صادقانه بگوییم که هر دو آنها ازدواج هایی واقعاً بد را تجربه کرده اند. اما فعلاً این را همین جا نگه می داریم.


خوشبختانه بابک و سوزان همدیگر را پیدا می کنند! درواقع، واقعاً عاشق هم می شوند.


وقتی گوش می دهیم که چطور عشق و محبتشان را به هم توصیف می کنند واقعاً سرحال می آییم. این دو نفر نه تنها عاشق هم هستند، بلکه فهمیده اند که مورد احترام قرار گرفتن، اعتماد کردن به هم، صادق بودن و ارزش گذاشتن بر همدیگر چه ارزشی دارد.


هم بابک و هم سوزان از ازدواج اولشان بچه دارند. هر دوی آنها واقعاً بچه هایشان را دوست دارند و می خواهند به خوبی از آنها مراقبت کنند. و در واقع، هر دوی آنها حاضر نیستند کسانی را که به فرزندانشان عشق نمی ورزند را دوست بدارند. و واقعاً خوشا به حالشان!


اول رابطه کمی درمورد اختلاف سنیشان تردید داشتند. اما دیگر اینطور نیست! الان فقط به عشقشان به هم فکر می کنند و بس! سنشان دیگر اهمیتی ندارد.


خوب، دوست دارید بدانید از سه دهه تحقیق درمورد اختلاف سنی در ازدواج چه دستگیرمان شد؟ فهمیدیم که عاشق بودن و دوست داشتن همدیگر بر همه چیز غلبه می کند. اکثر ازدواج ها وقتی تفاوت سنی بین دو طرف کمتر از 10 سال است موفق تر هستند اما وقتی این اختلاف بیشتر از 10 سال باشد، احتمال موفقیت ازدواج به تدریج کمتر می شود. به عبارت دیگر، واقعاً صحت دارد که اگر اختلاف سنی بین دو طرف کمتر باشد احتمال موفق بودن رابطه بیشتر است.


اما، درمورد عشق هیچ جادویی وجود ندارد. عاشق بودن خیل مهمتر از سن است. سن مسئله ای نسبی است. مهمتر از آن، سن در رابطه خیلی کمتر از عشق اهمیت دارد. عشق  بی حد و مرز است. پس عاشق باشید و تا ابد با هم بمانید.

منبع : mardoman.net
يکشنبه 21/9/1389 - 14:19
سينمای ایران و جهان

30 دیالوگ برتر از 30 قسمت «قهوه تلخ»!!

 30 دیالوگ برتر از 30 قسمت «قهوه تلخ»!!

خریت قبله عالم باید با خریت ما فرق کند!

یک سوم از مجموعه «قهوه تلخ» به بازار ارائه شده است. طبیعتاً این اثر هم مثل هر مجموعه ی دیگر دارای موافقان و مخالفانی است. اما واقعاً به نظر می رسد دیالوگ های این مجموعه، از نقاط قوت آن باشند. این یادداشت، مجموعه ای است از دیالوگ های برتر «فهوه تلخ» تا امروز. طبیعتاً همه این ها انتخاب های شخصی نگارنده است....

قسمت اول:

- صدای پشت تلفن (روابط عمومی صدا و سیما): خب بعد...

- نیما: بعد هیچی دیگه. اونجا شهر تصرف شده بوده. همون جا هم اسکندر به آریوبرزن پیشنهاد می کنه که فرمانروای ایران بشه. آریوبرزن قبول نمی کنه و میاد دوباره یه دونه سپاه دیگه تشکیل می ده و برمی گرده که بجنگن با هم.

- روابط عمومی صدا و سیما: جومونگی بوده واسه خودش!

قسمت دوم:

- فالگیر (به رؤیا): جدایی برات افتاده. ولی طولانی نیست.

- نیما: اینجا یه ازدواج خیلی فوری افتاده؛ من دارم می بینما!

قسمت سوم:

- مرد جوان در کاخ: جناب داموس الملک، سال جدید را چگونه می بینید؟

- داموس: سنه، سنه ی به غایت مبارکی است. مالیات و خراج رعیت که مکفی برسد، تقدیر کواکب و ستارگان بر استحکام قدرت همایونی قرار خواهد گرفت.

- مرد جوان دوم: حضرت والا؛ دیشب خوابی دیدم. عقابی تیزچنگال از پی من می دوید. در حین فرار از او در چاهی افتادم و از خواب برخاستم.

- داموس: تعبیر خواب تو این است که عقابی از پی تو خواهد آمد و تو فرار خواهی کرد. اما باید بسیار مراقب باشی. چرا که چاهی بر سر راه توست!

قسمت چهارم:

- هم بند نیما در زندان: جهانگیر شاه پسر گوسفندچرون والی دربار تهرون بود. وقتی دید اوضاع مملکت خر تو خره، والی تهرون رو می کشه و اعلام پادشاهی می کنه.

- نیما: به همین راحتی یعنی!

- زندانی: به همین راحتی که نه. با دوز و کلک و کشت و کشتار.

قسمت پنجم:

- قرقی: پس تو جون جهان رو نجات دادی. برا چی؟

- نیما: جهان؟

- قرقی: جهان. جهانگیر شاه رو می گم. برا چی؟

- نیما: مثل این که خیلی با هم ندارین.

- قرقی: نخیر خیلی با هم داریم!

- نیما: دارین با هم؟!

- قرقی: اوهوم!

قسمت ششم:

- نیما (در حال مالیدن شانه ی جهانگیر شاه؛ رو به داموس الملک): ببخشید. شما از روی این آهنا چه جوری فهمیدید بچه پسره؟

- داموس: جناب مستشارالملک! هنوز خیلی مانده شما از رمز و رموز کار من سر در بیاورید. فی الحال وظیفه ی خود را انجام بدهید. بمالید جانم، بمالید!

- جهانگیر شاه: راست می گوید. شما بمال!

قسمت هفتم:

- صدراعظم: اگر دختر ارشد اعلی حضرت ازدواج کنند، داماد شاه همه کاره خواهند بود. البته تا زمانی که نوه ی پسری ایشان متولد شود

- داموس: اتی جان، همین الساعه ستارگان را رصد کردم! تمام ستارگان و کواکب با این وصلت موافق اند!

قسمت هشتم:

- نیما: یعنی چی؟ پول آش پشت پای قبله ی عالمتون رو هم اینا باید بدن؟

- دامبول: به بنده چه مربوطه؟ این یه حرکت خودجوش رعیتی است برای عرض ادب و احترام خدمت قبله ی عالم.

- نیما: بله خودش جوشیده! مشخصه!

- دامبول: البته ما یه کم شعله اش رو زیاد کردیم تا زودتر هم بجوشه!

قسمت نهم:

لعبت الملوک: من کمی گیج شده ام. اگر کاترین مادر جدید من است، پس تزار پدر قدیم من است!

قسمت دهم:

- نیما: نفت یه چیز به درد بخوریه. در واقع ثروت ملیه. منبع انرژیه.

- داموس: جناب مستشارالملک! ثروت که ملی نمی شود. ثروت متعلق به قبله عالم است!

قسمت یازدهم:

- ژوزفین: ترتیبی بدهید سر هر میز یک بره ی درسته باشد. یک وقت گدابازی درنیاورید ها.

- نیما (در حال یادداشت به سبک گارسون ها): یک بره ی درسته سر هر میز.

- کاترین: تمام سفرای خارجی را دعوت کنید. می خواهیم همه بلاد بدانند که ما ملکه ی این دربار شده ایم. علی الخصوص آن سفیر موذی انگلیس.

- اوه! سفیر به تعداد کافی!

- کاترین: الماس کوه نور را بدهید جلا دهند؛ می خواهیم که اعلی حضرت آن را سر سفره به ما هدیه دهند.

- نیما (با شگفتی تمام): الماس کوه نور مگه اینجاست؟!

- ژوزفین: آری! اعلی حضرت در جریانند. شما فقط یادآوری کنید.

- نیما: الماس کوه نور یک عدد!

قسمت دوازدهم:

- نیما: اوه قهوه! ... ببخشید مسموم که نیست

- اعتمادالملک: بله مسموم است!

- نیما: شوخی می کنید!

- اعتمادالملک: نخیر جدی گفتم، مسموم است.

- نیما: خب چه کاریه آخه؟ قهوه مسموم چرا می دید دست مردم؟

- اعتمادالملک: بچه ها دستشون عادت کرده به سم ریختن. شما جدی نگیرید!

قسمت سیزدهم:

- جهانگیر شاه: خب ما هم برایت حکم مأموریت آورده ایم

- نیما: جداً؟ کجاست حکم؟

- جهانگیر شاه (به کاترین اشاره می کند): اینجاست دیگه؛ اینجا نشسته.

- نیما: آهان! ایشونن؟! ایشون (می خندد) حکم ان یا مأموریت ان؟!

قسمت چهاردهم:

- نیما: از زمانی که این کاترین خانم...

- جهانگیر شاه: سوگلی.

- نیما: ...بله همون خانم سوگلی تشریف آوردن، فکر نمی کنید شما یه مقداری نسبت به فخرالتاج خانم در واقع بی توجه شدید؟

- جهانگیر شاه: نخیر فکر نمی کنیم.

- نیما: یعنی اصلاً به فخرالتاج خانم، به دختر بزرگتون و به زندگی تون فکر نمی کنید؟

- جهانگیر شاه: نخیر فکر نمی کنیم.

- نیما: یعنی فقط به خانم سوگلی فکر می کنید؟

- جهانگیر شاه: به او هم فکر نمی کنیم.

- نیما: ببخشید به چی فکر می کنید شما؟

- جهانگیر شاه: ما اصولاً اصلاً فکر نمی کنیم! قبله عالم فقط بازی می کند، حال می کند، کیف می کند، عشق و صفا، دوباره بازی می کند، حال می کند، عشق و صفا... فکر نمی کند که! بخارانید!

قسمت پانزدهم:

- نیما: ببخشید این چه مراسمیه؟

- برزو: با مویی؟ این مراسم رزم چاقوئه.

- نیما: نه می دونم. می خوان چی کار کنن یعنی؟

- برزو: ها! این مراسم نشان دهنده ی اینه که ما چه جنگاوری هایی کردیم؛ چه رزم آوری هایی کردیم؛ که این مراسم رو از هندی ها بدزدیم؛ خودمون اجرا کنیم!

قسمت شانزدهم:

- لعبت الملوک: مادر، با پدر صحبت کنید ما هم برویم به فرانس ببینیم دنیا دست کیست؟

- فخرالتاج: دنیا دست خودمان است دخترم. تو کافی است اراده کنی، خاک گوشه گوشه ی دنیا را توتیای چشمت می کنیم.

- لعبت: ما که همه اش اراده کرده ایم.

- فخرالتاج: درست باید اراده کنی خبر مرگت!

- نازخاتون: خاله جان! اراده می خواهید فقط اراده ی فرانس. اراده می کنند اروپا را می گیرند، اراده می کنند اروپا را ول می دهند.

- لعبت: این اروپا کیست؟

قسمت هفدهم:

- نازخاتون: من هم دیوان شعری سروده ام در فرانس که 500 صفحه دارد.

- لعبت: جدی می گویید؟ کو؟

- نازخاتون: داده ام برای چاپ

- همدم: به چی داده اید؟

- اخترالملوک: به چاپ همدم جان

- همدم: آها! یعنی اونجا هم مثل اینجا بچاپ بچاپ است؟!

قسمت هجدهم:

- فخرالتاج: حتماً شنیده اید که همسر جدید قبله ی عالم...

- کبوتر: بله شنیدیم بارداره.

- فخرالتاج: و حتماً شنیده اید که نوزاد...

- کبوتر: بله شنیده ایم احتمالاً پسره.

- فخرالتاج: قبله ی عالم خیلی...

- کبوتر: خوشحال ان.

- فخرالتاج: و ما (مکث می کند)

- کبوتر: عصبانی؟

- فخرالتاج: نچ!

- کبوتر: بیچاره شدید.

- فخرالتاج: نه!

- کبوتر: می شه یه راهنمایی بکنید؟

- فخرالتاج: توش خاک داره.

- کبوتر (با کمی مکث): به خاک سیاه نشستید.

- فخرالتاج: آفرین!

- قرقی: دست بزنید!

قسمت نوزدهم:

- نیما: دوست داری وقتی که میری خونه، همسرت با تو چه جوری رفتار کنه؟ رفتارش با تو چی باشه؟ چی می خوای؟ چه رفتاری می خوای؟

- بیخودی الملک: آها!

- نیما: الآن فهمیدی؟

- بیخودی: آری. دوست داریم همسرمان مهربان باشد. فداکار باشد. برای ما غذا بپزد، خونه را جارو کند، به ما برسد، ما را جمع و جور بکند، اگر یک روز بیمار شدیم ما را تیمار کند، ناز ما را بکشد و از این جور حرف ها.

- خب مامان هستن؛ شما چرا می خواید ازدواج کنی با این حالت؟!

قسمت بیستم:

- بلوتوس (به اقبال): به راستی اگر پدرم خدمتگزارانی چون شما می داشت، هرگز سقوط نمی کرد.

- نیما: بله احتمالاً قبل از این که سقوط کنن، امثال این ها می کشتنشون!

قسمت بیست ویکم:

- لعبت الملوک: تا به حال عاشق بوده اید؟

- بابا شاه: عاشق؟ آری دخترم. تا دلت بخواهد عاشق بوده ام.

- لعبت: راست می گویید؟ شنیده بودیم هنرمندان دلی دارند به وسعت دریا. خب بعد چه شد؟

- بابا شاه: هیچی دیگر بعد خوب شدیَم دیگه!

- لعبت: پس مریض و بیمار عشق بودید. چه تعبیر شاعرانه ای. آن وقت این بیماری عشق چه عوارضی دارد؟

- بابا شاه: جانم برایت بگوید دختر جان، سرمان درد می گرفتیه.

- لعبت: آه. دقیقاً.

- بابا شاه: تب میکردیَم.

- لعبت: تب سوزان عشق...

- بابا شاه: استخوان هایم زق زق می کردیه.

- لعبت: آری احسنت.

- بابا شاه: آب از دماغمان همین طور می ریختیه.

- لعبت: واقعاً؟

- بابا شاه: تازه این که چیزی نیست. عطسه می کردیَم، سرفه می کردیَم. گاهی اوقاهیات هم که تگری می زدیَم.

- لعبت: آن وقت این بیماری عشق در تمامی مردم این گونه است یا در هنرمندانی چون من و شما؟

- بابا شاه: نه در تمام آدم ها این گونه می باشد. بالاخص در هنرمندان. چخوفی، استانیسلاوسکی، اوژن یونسکوئیه، تئودوراکیس، رابرت دنیروئیو! همه این طور بوده اند.

- لعبت: شما مطمئنید ما راجع به عشق حرف می زنیم؟

- بابا شاه: نه.

- لعبت: یک خرده فکر کنید.

- بابا شاه: فکر می کنیَم... فکر کردیَم.

- لعبت: خب؟

- بابا شاه: نه، من زکام بودم. دماغم گرفته بودیه! (می خندد!)

قسمت بیست ودوم:

- داموس: عرض کردم شما چی داشتید این ماه؟

- پیربابا (ابتر خان): من سه بار یادم رفته، چهار بار گم شدم، دو بار فراموش کردم، سه بار هم سکته ناقص کردم، یه بار هم مردم!

- بلدالملک: جناب ابتر خان به این چیزها که مقرری تعلق نمی گیرد. کار فیزیکی چه کردید؟

- پیربابا: چی؟

- بلدالملک: فیزیکی.

- پیربابا: آها. بابا شاه رو هر روز کلافه کردم. سه بار پخ کردم کاترین بچه اش بیفته. 450 بار هم سؤال داشتم که کیه؟! این رو اگه می شه حساب بکن بریم!

- بلدالملک: سکه بدهید برود. (داموس چند سکه به او می دهد)

قسمت بیست وسوم:

- دامبول: قرار است تا در محکمه از شما دفاع کنم.

- نیما: ببخشید شما چی کاره این که می خواید از ما دفاع کنید؟

- زندانی: مگه خبر ندارید؟ دامبول خان با حفظ سمت وکیل مسخیری دربار است.

- بلوتوس: وکیل مسخیری دیگر چه صیغه ای است؟

- زندانی: مسخرگی می کند تا شاه خوشش بیاید و از گناه متهمان گذشت کند!

قسمت بیست وچهارم:

- همدم: آدمیزاد یک گربه را یک هفته در خانه اش نگاه می دارد به او عادت می کند. چه برسد دایی اقبال که قد یه خرس بود!

قسمت بیست وپنجم:

- بلوتوس: در این لحظه رؤیایی، در این هوای صاف بهاری، الآن چه احساسی داریم؟

- لعبت الملوک: شما را که نمی دانم، ولی من سردم است. از کجا سوز می آید؟!

قسمت بیست وششم:

- جهانگیر شاه: شما هم خریت کردید از او پولی نگرفتید.

- بلدالملک: بله قبله عالم حقیقتاً که خریت کردیم.

- جهانگیر شاه: خب ما چه؟ چی کار بکنیم این وسط؟

- اقبال خان: شما مثل ما خریت نمی کنید. بالاخره باید یک فرقی بین خریت ما و خریت شما باشد!

قسمت بیست و هفتم:

- کاترین: قبله عالم! دیگر وقت ازدواج توپولف است؛ و کلید حل این مشکل در دستان پر مهر و محبت شماست.

- جهانگیر شاه: نمی فهمم چه می گویی. او می خواهد ازدواج بکند.

- کاترین: بله.

- جهانگیر شاه: ما را هم دوست دارد.

- کاترین: بله

- جهانگیر شاه: کلید این قضیه هم در دست ماست

- کاترین: بله

- جهانگیر شاه: یعنی چی؟ می خواهد ما را بگیرد؟!

قسمت بیست و هشتم:

- توپولف: البته خب شما مشکل جانشینی هم داشتید قبله عالم. اگر همسران شما پسر به دنیا می آوردند، هیچ وقت مجبور نبودید تند و تند ازدواج کنید.

- جهانگیر شاه: نه بابا اینا که الکیه. چه ساده ای تو. اصلاً چه فرقی می کنه بعد از من کدوم گوساله ای جانشین بشه؟ من پسرو بهونه می کردم که تند و تند زن بگیرم. اینا هم که همه دخترزا شدن. ما هم هی زن گرفتیم، هی زن گرفتیم، هی زن گرفتیم...!

قسمت بیست ونهم:

- شکوه که حتماً باشکوه برگزار می شه. فقط تعداد مهمان هاتون چقدر هستند؟

- همان سی هزارتایی که قرار گذاشتیم.

- قشون جمع می کنید که برید شیراز رو تصرف کنید یا اینا تعداد مهمون ها هست؟!

قسمت سی ام:

- شاه بابا: این دو گل شکفتیه، این بلوتوس می باشیَد و این لعبت بانو می باشدیه، در سبک رماتیسم و این هم راشیتیسم می باشدیه!

يکشنبه 21/9/1389 - 14:18
سينمای ایران و جهان

نگاهی به 2 سریال پلیسی سیما

نگاهی به 2 سریال پلیسی سیما

پخش سریال های پلیسی فرانسوی ، آلمانی ، استرالیایی و انگلیسی در تلویزیون ما پرسابقه است و مردم از این سریال ها خاطرات فراوانی دارند. مدتی بود كه پخش این نوع سریال ها كاهش یافته بود . البته پخش سریال هایی نظیر «هشدار برای كبرا 11» هیچ گاه به طور كامل متوقف نشد .

2 سریال «پلیس هالبی» و «ماموران آبی پوش» نمونه ای از این سریال ها هستند كه پخش آن به ترتیب از شبكه 2 و یك سیما آغاز شده است.

 

پلیس هالبی

این سریال با نام اصلی (Holby Blue) محصول سال 2007 كشور انگلستان است و در 20 قسمت تهیه شده و هر كدام این قسمت ها 45 دقیقه ای هستند و مدیریت دوبلاژ آن را زهره شكوفنده به عهده دارد . از شكوفنده، مدیریت دوبلاژ سریال پرطرفداری چون «جواهری در قصر» را به یاد داریم .

از نكات جالب پلیس هالبی این است كه چند كارگردان در ساخت آن نقش داشته اند و هر كدام چند قسمت از آن را كار كرده اند؛ افرادی چون مارتین هات چینگز، بِرِن هیگینز، بامیبی سوت كامب، توبی هاینس، منهاج هودا، جیم لوچ و چند نفر دیگر از كارگردانان انگلیسی . نگارش فیلمنامه این سریال را نیز تونی جوردن به عهده داشته است .

از بازیگران اصلی این سریال نیز می توان به كا ل مكانینچ، ریچارد هارینگتون و زو لوكر اشاره كرد.

در خلاصه داستان سریال آمده است كه :

پلیس هالبی ، داستان گروهی پلیس است كه در هر قسمت پس از ماجراجویی های فراوان موفق به حل پرونده ای می شوند. از این میان 2 نفر از نیرو های پلیس به نام كینن و كیت كه زن و شوهر هستند و بعد با هم همكار می شوند، همراه با لوك فرنچ كه دستیار كینن است، در هر قسمت پی به راز جنایت هایی می برند كه در طول داستان باعث بهبود روند كمی و كیفی سایر نیروهای پلیس می شوند و سرانجام با برقراری رابطه هایی بین نیروی پلیس هالبی با منطقه، آرامش خاطر مردم فراهم می شود و...

سریال به اندازه سریال هایی نظیر هشدار برای كبرا 11، هیجانی و پر زد و خورد نیست . در عوض مضامینی اجتماعی و انسانی نیز به آن افزوده شده است و كمی آرام تر و خانوادگی تر داستان هایش را دنبال می كند، به اخلاقیات در كنار قصه گویی اش می پردازد و شخصیت هایش در حد و اندازه خودشان پرداخته شده اند و سطحی نیستند . سریال پلیس هالبی از آن دست سریال هایی است كه اگرچه پلیسی و تا حدودی هیجانی است اما به هیچ وجه آشفته و به قول خودمان اعصاب خردكن نیست . از این نظر سریال پلیس هالبی گزینه بسیار مناسبی است برای كسانی كه طرفدار این گونه سریال ها هستند.

سریال پلیس هالبی شنبه ها ساعت 20/21 از شبكه 2 سیما روی آنتن می رود و تكرار آن نیز روز یكشنبه ساعت 30/13 پخش می شود.

 

ماموران آبی پوش

«ماموران آبی پوش» هم زودتر از سریال پلیس هالبی تولید و هم پخش آن زودتر آغاز شده است، اما تجربه نشان داده كه سریال های استرالیایی همواره در تلویزیون ما طرفداران زیادی دارد . استرالیا سال هاست كه خود را به عنوان یكی از مراكز مهم سریال سازی در جهان مطرح كرده و انصافا در كشور ما نیز بسیار طرفدار دارد. نكته جالب این كه پخش ماموران آبی پوش پس از سریال استرالیایی دیگری به نام «دایره جنایی» از شبكه یك سیما آغاز شد و این نشان از استقبال مردم از این سریال ها دارد. البته در خود استرالیا، ابتدا سریال ماموران آبی پوش تولید و پخش شد و سپس دایره جنایی كه البته خیلی هم فرقی ندارد، چرا كه هر دو سریال هیچ ارتباط موضوعی و داستانی با هم ندارند و فقط نقطه اشتراكشان در استرالیایی بودنشان است.

سریال ماموران آبی پوش با نام اصلی (blue heelers) سریالی است محصول سال 1996 استرالیا كه توسط پیتر شارپ كارگردانی شده است و بازیگرانی چون كالین كریگ ، جان وود و توماس كرویدون در آن به ایفای نقش پرداخته اند. تولید این سریال سال 1994 آغاز شد كه در 510 قسمت 45دقیقه ای تهیه و تدارك دیده شده است . فیلم پس از موفقیت در سری اول آن، تهیه كنندگان استرالیایی را وادار كرد تا سری های جدید سریال را بسازند.

داستان سریال ماموران آبی پوش در شهری خیالی به نام مونت توماس اتفاق می افتد و یك كلانتری با تمام كاركنانش محوریت سریال را تشكیل می دهند. كاركنان این كلانتری، مامور برقراری نظم و قانون در شهر هستند و در هر قسمت اتفاق و رویدادی باعث برهم خوردن این نظم می شود و گره افكنی و گره گشایی سریال آغاز می شود. البته این تنها یك بعد داستان است . معمولا در بسیاری از سریال های استرالیایی، داستان فقط پیرامون اتفاق ها و رویدادهای پلیسی نیست بلكه شخصیت ها نیز خود دچار مشكل می شوند و سریال به زندگی، روابط، اخلاقیات و معضلات شخصی آنان نیز می پردازد. از این رو سریال ماموران آبی پوش را نمی توان یك سریال صد درصد پلیسی خسته كننده دانست و از منظر دیگری نیز می تواند برای خانواده ها جذاب و قابل پیگیری باشد. اساسا در سریال های اینچنینی كه مخاطبان فراوانی دارند هیچ راهی وجود ندارد جز آن كه ارجاعاتی به زندگی شخصی كاراكتر ها داده شود تا سریال از حالت یكنواختی بیرون بیاید.

گفتنی است در این سریال بیش از 400 نفر مشغول كار بوده اند. البته این رقم بسیار بالا مختص تمامی قسمت ها و مجموع سری های ساخته شده است. این سریال كه برای شبكه 7 استرالیا ساخته شده، توسط تلویزیونی خصوصی به نام ساترن استار تهیه شده است. پخش این سریال از شبكه 7 استرالیا تا سال 2006 میلادی ادامه داشته و جزو سریال های ماندگار كشور استرالیا محسوب می شود. ضمن این كه این سریال تا كنون بیش از 30 جایزه داخلی و بین المللی را از آن خود كرده است.

سریال ماموران آبی پوش یكشنبه ها ساعت 22 از شبكه یك سیما روی آنتن می رود و تكرار آن نیز دوشنبه ها ساعت 30/16 پخش می شود.

 

 

منبع : jamejamonline.ir/ حسین گودرزی
يکشنبه 21/9/1389 - 14:17
سينمای ایران و جهان

با روناك یونسی، بازیگر سریال «خانه بی‌پرنده»

با روناك یونسی، بازیگر سریال «خانه بی پرنده»

بازیگرها انتخاب می شوند

بازیگر نقش ملیحه در مجموعه تلویزیونی "خانه بی پرنده"

 

روناک یونسی با فیلم سینمایی "گرگ و میش" ساخته قاسم جعفری به عالم بازیگری معرفی شد. وی در سریال "گل های گرمسیری" نقش مرضیه را ایفا کرد که کاراکتر پیچیده ای بود. این بازیگر در سریال "رستگاران" نیز ایفای نقش کرد که با استقبال مخاطب مواجه شد. وی هم اکنون سریال "خانه بی پرنده" کار کاظم معصومی را روی آنتن شبکه تهران دارد. در ایام محرم نیز سریال "تا رهایی" با بازی روناک یونسی پخش می شود. این بازیگر در 2 فیلم "به هدف شلیک کن" و "سینمای سوخته" هم بازی کرده که هنوز اکران نشده اند. گفت وگوی ما با روناک یونسی پیش روی شماست.

خانم یونسی شما با فیلم سینمایی "گرگ و میش" به دنیای بازیگری معرفی شدید، چرا در حال حاضر بیشتر در تلویزیون فعالیت می کنید؟

به هر حال شروع کار هر بازیگری قطعاً نمی تواند برنامه و روند آینده کاریش را تعیین کند. در سینمای کشور ما شاید تعداد معدودی از بازیگرها باشند که حق انتخاب داشته باشند چرا که بازیگرها اکثراً حق انتخاب ندارند بلکه انتخاب می شوند. فکر می کنم با توجه به پیشنهاداتی که در چند سال اخیر داشتم کارهایی را که دوست داشتم انتخاب کردم. ملاک برایم سینما و تلویزیون نیست. مهم نیست در آینده چه اتفاقاتی می خواهد بیفتد مهم این است که من الان از انتخاب هایی که کردم راضی ام، البته من دو فیلم سینمایی اکران نشده دارم. الان فکر می کنم فیلمنامه خوب در تلویزیون بیشتر از سینما وجود دارد.

شما در "رستگاران" سیروس مقدم بازی کردید که هر شب پخش می شد. در حال حاضر "خانه بی پرنده" را سه شب در هفته روی آنتن دارید. تأثیر این نوع پخش را چگونه می بینید؟

روتین پخش شدن یک کار تأثیر بیشتری دارد. وقتی سریال هر شب پخش شود. مخاطب را ملزم می کند که طبق عادت کار را ببیند! درواقع زمان و نحوه پخش سریال از تلویزیون در بازخورد کار خیلی تأثیر دارد. شاید "رستگاران" اگر هفته ای یک بار پخش می شد هم تأثیری که داشت کمتر بود و هم طولانی و خسته کننده می شد.

مایلم نظرتان را درباره تئاتر بدانم. چرا که تنها نمایشی که کار کردید "مکاشفه درباب یک مهمانی خاموش" بود؟

کار تئاتر را دوست دارم و قطعاً می خواهم که تئاتر را ادامه بدهم. خیلی خوشحالم پس از 6 سال کار بازیگری این جسارت را پیدا کردم که روی صحنه بروم. تئاتر خیلی سخت تر از کار جلوی دوربین است. شاید هم روزی برسد که فقط تئاتر کار کنم. من عضو گروه "سایه" شدم و احتمالاً اگر تیم کار جدیدی را شروع کند حضور خواهم داشت.

کمی به سریال "خانه بی پرنده" بپردازیم. چه چیزی در قصه شما را جذب کرد؟

چیزی که من را مجاب کرد که این نقش را قبول کنم حضور کاظم معصومی به عنوان کارگردان بود. من به ایشان خیلی احترام می گذارم و کارهایش را دوست داشتم. دلیل دوم هم شخصیت ملیحه بود، چرا که با نقش های دیگری که بازی کردم خیلی متفاوت بود و دوست داشتم تجربه اش کنم. جسارت و غروری در این کاراکتر وجود داشت که خیلی به من شبیه است. همه تلاشم این بود این کاراکتر را آن طور که در خور فضا، شرایط و موقعیتش هست، ایفا کنم.

دغدغه های هنری دیگر شما چیست؟

من رشته تحصیلی ام طراحی صنعتی است. دغدغه های هنری دیگرم نقاشی و عکاسی است. سفرهای هنری را هم خیلی دوست دارم.

 

 

 

منبع : inn.ir
يکشنبه 21/9/1389 - 14:16
سينمای ایران و جهان

با محمود پاك‌نیت بازیگر نقش بازپرس در سریال ساختمان 85

با محمود پاك نیت بازیگر نقش بازپرس در سریال ساختمان 85

بازیگر نباید از نقش فاصله بگیرد

محمود پاك نیت از آن دسته بازیگرانی است كه علاوه بر گزیده كاری حساسیت های ویژه ای بر كم و كیف اجرای شخصیت هایی كه بازی می كند دارد و در نقش هایی كه ظاهر شده به خوبی توانسته بر ذهن و باور تماشاگر تاثیر بگذارد و درست به همین دلیل است كه بیننده تلویزیون بازی به یادماندنی او در نقش «حسام بیگ»، راهزن سریال روزی روزگاری را هرگز از یاد نخواهد برد.

پاك نیت كه به تازگی در مجموعه تلویزیونی پلیسی ـ معمایی ساختمان 85 در نقش بازپرس ویژه قتل بازی می كند، نخستین تجربه خود در نقش یك بازپرس در سریالی با ساختار شهرنشینی را كسب كرده است. به دلیل همین تجربه تازه و موفق از نگاه بیننده بود كه سراغ او رفتیم تا درباره «بازپرس قربانی» و حرفه بازیگری با او گفت وگو بكنیم؛ صحبت ما با محمود پاك نیت از چگونگی و چرایی انتخاب نقش هایی كه تاكنون بازی كرده آغاز شد.

 

شما از جمله بازیگران گزیده كار هستید و آنچه بیننده در سریال ساختمان 85 می بیند با نقش هایی كه تاكنون بازی كرده اید بخصوص شخصیت كنعان پیامبر در سریال حضرت یوسف بسیار متفاوت است. برای شروع كمی درباره شخصیت بازپرس قربانی بگویید؟

بازپرس قربانی آدم منضبطی است و شغل خود را بسیار دوست دارد و حرفه ای كه در آن كار می كند برای او خیلی اهمیت دارد و مسائل كاری بر روابط خانوادگی او تاثیر منفی می گذارد به گونه ای كه وقتی پسر او كه اتفاقا خبرنگار است قبل از این كه جرمی ثابت شده باشد برای گرفتن خبر سرصحنه قتل حاضر می شود با او برخورد می كند در حالی كه او بیش از هركس دیگری می تواند به فرزند خود كمك كند ولی حاضر نیست با پسرش همكاری كند، یكی دیگر از ویژگی های بازپرس این است كه چون حرفه خود را دوست دارد حاضر است هزینه های روحی و معنوی بسیاری صرف كند.

 

تا جایی كه می دانم قبل از این كه این نقش را انتخاب كنید، فیلمنامه را در اختیار داشتید تا همه نقش ها را مطالعه كنید. چطور شد نقش بازپرس را انتخاب كردید؟

زمانی كه فیلمنامه را خواندم شخصیت بازپرس بسیار خاص به نظرم آمد چون با پرونده های جرم و جنایتی كه به دستش می رسد صادقانه برخورد می كند. این درحالی است كه در این سریال علاوه بر بازپرس قربانی، بازپرس دیگری هم وجود دارد كه اهل معامله و با خلافكاری مثل قدرت در ارتباط است و برای مخفی كردن خلاف هایی كه انجام می شود، پول می گیرد. همین مساله بزرگ ترین تفاوت 2 بازپرس در سریال را نشان می دهد؛ 2 بازپرسی كه در یك اداره با 2 تفكر مختلف فعالیت می كنند.

این تفاوت شخصیتی بین 2 بازپرس مرا ترغیب كرد كه نقش بازپرس قربانی را با همه ویژگی های رفتاری كه دارد بازی كنم. البته این ویژگی را در مواجهه با آدم های مختلف مجموعه می توان دید. به عنوان مثال ارتباط قربانی با خانم مسیحی كه پدرش را آتش زده اند می بینیم كه در ابتدا با خنده و شوخی مراسم پاسخگویی به دختر را برگزار می كند اما بعد توضیح می دهد كه تعداد پرونده هایی كه درحال بررسی است زیاد است و فقط پرونده پدر او نیست؛ در واقع منظور از روایت این سكانس توجه به این مطلب است كه اگر افراد نیروی انتظامی گاهی می خندند از سر بیكاری و وقت گذرانی نیست. نوع برخورد بازپرس قربانی با اطرافیان متفاوت بود به همین دلیل دوست داشتم آن را بازی كنم.

 

ذهنیت بیننده ایرانی از بازپرس در داستان های پلیسی ـ معمایی بسیار اندك است و بیشتر به بازپرس سریال های خارجی مانند «موسیو پوآرو»، «خانم مارپل»، «ناوارو»، «كارآگاه درك» و غیره برمی گردد، بازپرس قربانی چگونه این ذهنیت را تغییر می دهد؟

من هم با شما موافق هستم و معتقدم كه بازپرس سریال ساختمان 85 به این شكلی كه در داستان می بینیم تاكنون دیده نشده است. به عنوان مثال سریالی مانند «خواب و بیدار» به معرفی نقش پلیس 110 می پردازد كه ساختاری پلیسی و اكشن دارد ولی ساختمان 85 با آنچه تا كنون دیده ایم متفاوت است و داستانی پلیسی ـ معمایی دارد درست مانند نمونه های خارجی كه نام بردید. منتها فرق این سریال با سریال های مشابه خارجی این است كه داستان های خارجی برخاسته از فرهنگ خاص خودشان است و با سریال های ایرانی فرق می كند و این تفاوت باید در بازی بازیگران حس شود به این معنا كه تماشاگر تلویزیون نمی خواهد مانند كارآگاهان آمریكایی یا فرانسوی را در سریال های ایرانی ببیند و بیشتر تمایل دارد شخصیت هایی كه مشاهده می كند ایرانی باشد. با این اوصاف نوع عملكرد من به عنوان بازیگری كه نقش بازپرس ایرانی را بازی می كنم با آنچه بیننده تاكنون دیده متفاوت است.

ضمن این كه من به عنوان یك بازیگر بازی در یك مجموعه خوب و تجربه در فضای پلیسی، تاریخی و ملودرام اجتماعی را دوست دارم.

 

در اغلب فیلم های خارجی، رفتار پلیس اغراق آمیز است و با آنچه بیننده ایرانی از این نوع داستان ها دیده متفاوت است، این طور نیست؟

انتهای ماجرا در همه سریال های پلیسی تقریبا یكسان است به این معنا كه مجرمان یا دزد هستند و یا قاتل كه توسط بازپرس هایی دستگیر می شوند و برای قضاوت به دستگاه های مربوطه فرستاده می شوند، اما نكته ای كه وجود دارد این است در سریال های ایرانی معیارهای بازجویی و قضاوت با فرهنگ خودمان سنجیده می شود و ما اصلا نمی توانیم فرم روایت و بازی آنها را درآوریم.

حتی اكشن آنها هم به همین منوال است و كاری كه می كنند متفاوت از فرم اكشن هایی است كه در سریال های ایرانی می بینیم بنابراین من هم در این كه با آرتیست بازی در سریال های پلیسی خارجی مواجه هستیم با شما موافق هستم؛ به عقیده من این تفاوت به بینش و تفكر نویسنده و كارگردان برمی گردد و خوشبختانه آقای فخیم زاده به عنوان نویسنده و كارگردان این مجموعه تلویزیونی قبل از آغاز كار تحقیق بسیاری روی این مساله انجام داد و شاید صدها پرونده را خواند و با بازپرس های بسیاری به گفت وگو نشست تا به شناخت درستی از كم و كیف یك كار پلیسی ـ معمایی دست یابد و تمام یافته های خود را برای تك تك كاراكترها توضیح داد.

 

مواجه شدن بازپرس قربانی با سوژه هایی كه برخورد می كند در طراحی حركات و به كارگیری لحن ویژه پلیس مشهود بود. این طراحی شخصیت در فیلمنامه وجود داشت یا سر صحنه به آن رسیدید؟

منظور از طراحی شخصیت چیست؟

 

ذهنیت بیننده از بازپرس مواجه شدن با آدمی جدی و معمولا خشن است اما بازپرس قربانی شخصیتی چند وجهی دارد بنابراین منظور از طراحی شخصیت چندوجهی بودن كاراكتر است.

برخلاف نظرشما به نظرمن بازپرس قربانی شخصیتی یك بعدی دارد. او در كارش بسیار جدی است.

 

اما به نظر من قربانی یك وجهی نیست چون در این صورت تبدیل به «تیپ» می شد اما در ساختمان 85 او یك شخصیت چند وجهی دارد؟

واقعیت این است كه بازپرس قربانی یك شخصیت كمدی نیست بلكه یك شخصیت حقیقی و شناسنامه دار است به این معنا كه خانواده دارد و با پسر و عروس خود زندگی می كند و در زمان جوانی در جبهه بوده است و یك پای خود را به خاطر سهل انگاری یكی از همسنگرانش از دست داده است. حالا همین فرد با چنین ویژگی رفتاری نوعی دیگر از دفاع از تجاوز به مملكت خود را تجربه می كند در واقع قربانی شخصیتی پخته و كامل تر ازآنچه در گذشته بوده را در حرفه خود به نمایش می گذارد؛ در واقع تمام اتفاق هایی كه در جبهه افتاده بازپرس قربانی را به جایی رسانده كه حرفه بازپرسی را انتخاب كند.

او دنبال آدم هایی می گردد كه در دوران جنگ فساد می كردند همان فسادی كه در دوران جنگ بخشی از زندگی مردم را مختل كرده بود و در شرایط فعلی آسایش و زندگی مردم را مختل كرده است. انواع خلافكاران در ساختمان 85 با حمایت فردی به نام قدرت زندگی می كنند و حالا وظیفه بازپرس قربانی است كه آدم های خلافكار را شناسایی كند و در حد توان خود جامعه را از فساد پاك كند.

 

با این اوصاف پختگی قربانی هدیه ای از دوران جنگ است؟

من تصورم این است شخصیتی كه در كار به آن رسیدم از راهی كه طی كرده به پختگی رسیده و من هم به عنوان بازیگر از همین راه به بازپرس قربانی رسیدم. یعنی بررسی كردم كه قربانی از كجا آمده، چه مسیری را طی كرده و درحال حاضر چه می كند و به كجا خواهد رفت؟ در لابه لای این تحقیقات و بررسی ها بود كه به استقامت بازپرس پی?بردم. استقامتی كه حتی با یك پا همچنان استوار ایستاده و این نقص زندگی او را مختل نمی كند. نمونه این استقامت را در تردد او در راه پله ها می بینیم كه به جای استفاده از آسانسور از پله ها بالا و پایین می رود. در واقع اقتدار وجودی خود را حتی به رخ پای نداشته اش هم می كشد و به خودش می فهماند كه آدم كم توانی نیست و همچنان با همان قدرت در راه اهداف و آرمان های خود مبارزه می كند.

 

اقتداری كه در رفتار قربانی اشاره كردید تنها بخشی از خصوصیات رفتاری او است و دركنار این ویژگی درایت در نوع تصمیم گیری نیز دیده می شود به عنوان مثال تیزهوشی و درایتی كه قربانی در سكانس درگیری با پسر جوان قاتل به كار می گیرد قابل تحسین است؟

خودمن هم آن صحنه را بسیار دوست دارم و لازم است در همین جا بگویم اتفاق هایی در داستان می افتد كه از دل پرونده های قضایی بیرون آمده و كاملا واقعی است. اما به اعتقادمن موضوع مهم چگونگی پرداخت داستان و كشف ماجرای پرونده توسط بازپرس است. در پرونده های واقعی چگونگی كشف مسائل از سوی پلیس نوشته نشده است.

بنابراین چگونگی كشف جرم از سوی نویسنده طراحی شده است. روش اعتراف گیری بازپرس از قاتل جوان در فیلمنامه نوشته شده بود اما من و آقای فخیم زاده هم درباره چگونگی اجرای آن با هم خیلی صحبت كردیم كه در نهایت به آنچه كه شما دیدید، انجامید. در این سكانس درایت و نكته بینی بازپرس بخوبی نمایش داده شد.

 

ترفند و حقه های پلیسی از ابتدا در متن كار وجود داشت یا در سر صحنه به آن رسیدید؟

برای پاسخ به این سوال باید توضیح دهم كه آثار پلیسی 2 دسته اند. در دسته اول بیننده قاتل، جنایتكار یا دزد را نمی بیند و بازپرس باید به كشف و پیدا كردن حقیقت بپردازد، دسته دوم داستان هایی هستند كه بیننده نسبت به چیستی قتل و كیستی قاتل و جنایتكار آگاه نیست و می خواهد مراحل كشف و شهود توسط تیم بازپرسی را دنبال كند و از معمایی كه حل می شود، لذت ببرد.

در همین راستا سریال ساختمان 85 هم جزو دسته دوم است به این معنا كه قتل و جنایتی اتفاق افتاده و تماشاگر هم این قتل را دیده و حالا منتظر كشف و شناخت قاتل از سوی بازپرس قربانی و تیم همراهش است. ترفندهایی كه در طول كار از سوی بازپرس انجام می شودكاملا براساس متن است و كمتر تغییری سر صحنه پیش می آمد در واقع از ابتدا بنا بر این بود كه زور و خشونت در بازجویی وجود نداشته باشد.

 

یكی از ویژگی های سریال ساختمان 85 این است كه همه شخصیت های این سریال شناسنامه دارند و برای آنها شخصیت پردازی انجام شده است. این روش تا چه اندازه در ایفای نقش بهتر به بازیگر كمك كرد؟

من به عنوان یك بازیگر كه عمرخودم را دراین راه صرف كرده ام معتقدم كه اصل هركار نمایشی در درجه نخست متن اثر است كه حرف اول را می زند و حتی گاهی كارگردان به خاطر یك متن خاص انتخاب می شود مثلا بسیار شنیده می شود كه فلان كارگردان متن های تاریخی یا اجتماعی یا پلیسی و معمایی را بهتر می سازد به همین دلیل مصالح اصلی كار یك بازیگر در درجه اول متن كار است به این معنا كه اگر متن خوب نوشته و پردازش شده باشد و همه شخصیت ها به خوبی آنالیز شده باشند برای بازیگر بسیار موثر است.

به اعتقاد من یك كارگردان كاربلد هنگامی كه متن را می نویسد یا می خواند همزمان فكرش حول محور بازیگرانی كه برای شخصیت ها مناسب ترند، دور می زند. من هم به عنوان بازیگر تمام بازیگران همبازی خودم را با تمام وجود درك می كنم و بازی های مقابل را تصور می كنم و درهمین راستا به ایده هایی در بالابردن كیفیت كار می رسم. بنابراین تصور و ایده پردازی ها در درجه نخست به وجود یك متن خوب با شخصیت پردازی درست بستگی دارد و خوشبختانه مهدی فخیم زاده نسبت به متن و شخصیت پردازی ها اشراف كامل داشت.

 

با این اوصاف با متن كامل سر صحنه رفتید و كار شروع شد؟

دقیقا همین طور است. به اعتقاد من متن اولیه اسكلت یك اثر را می سازد. در برخی موارد كه متن ها را می خوانم آنقدر كامل است كه نیازی به تحقیق و پرسش و جو نیست چون خوب نوشته شده و نیازی به اضافه یا حذف ندارد. خوشبختانه متن سریال ساختمان 85 و كم و كیف كارگردانی فخیم زاده آنقدر خوب و بی نقص بود كه نیازی نبود من به عنوان بازیگر سراغ پرونده های جنایی بروم یا بخواهم با قاتل، دزد یا حتی یك بازپرس از نزدیك صحبت كنم. متن براساس تحقیقات كامل نوشته شده بود. در ادامه كارگردان با تیزهوشی صحنه ها را برای پرورش قصه آماده كرده بود و در نهایت می دانست كه چه چیزی را می خواهد تصویر می كند به عنوان مثال بازپرس قربانی در ابتدا مجروح جنگی نبود ولی یك روز فخیم زاده به من گفت كه فرض كن قربانی در جبهه مجروح شده و یك پا ندارد بعد از آن ما روی این بخش بازپرس كار كردیم. فخیم زاده در زمان كار ثابت كرد وقتی ایده ای دارد، روی آن فكر كرده است و می داند كه آن ایده به خوب شدن كار كمك می كند.

 

بنابراین می توان گفت: اشراف و آگاهی كارگردان از آنچه از فیلمنامه می خواست، حس رفع تكلیف در بازیگر را از بین می برد؟

همین طور است، نكته اساسی در كار یك بازیگر تعهدی است كه باید نسبت به حرفه خود داشته باشد. در بعضی از سریال ها می بینم كه عوامل صحنه و بازیگران كار را به شوخی و تفریح می گذرانند و من این عملكرد بازیگران را قبول ندارم و معتقدم كه بازیگران هنگام كار باید به شخصیتی كه اجرای آن را به عهده گرفته اند، فكر كنند. تفریح برای بعد از كار است. به نظر من بازیگر موفق كسی است كه در تمام لحظات شخصیت را همراهی كند و اگر به ارائه یك بازی خوب فكر می كند با نقش عجین شود. درست مانند نویسنده ای كه وقتی داستانی می نویسد جمله یا ایده ای برای داستان را درخواب و یا بیداری به ذهنش می رسد و خودش را به قلم و كاغذ می رساند تا آنچه به ذهنش رسیده را در داستان پیاده كند. بازیگر هم همین طور است و هركنش و واكنشی كه در ذهن خود دارد در شخصیت موردنظر پیاده می كند به همین دلیل معتقدم بازیگر سرصحنه متعلق به نقش است نه تفریح و گذراندن وقت.

 

آقای پاك نیت شما از آن دسته بازیگرانی هستید كه فضاهای مختلف تاریخی، اجتماعی، روستایی و شهری را تجربه كرده اید. مسیر خود در عرصه بازیگری را چگونه ارزیابی می كنید؟

یكی از لذتبخش ترین تجربه های من در عرصه بازی، ایفای نقش شخصیت های گوناگون است. بازی هایی كه به لطف خدا و توجه مردم به خوبی دیده شد. خوشبختانه من تجربه بازی در فضاهای مختلف را درك كرده ام. این تجربه ها همیشه برایم لذت بخش بوده است.

 

كدامیك از نقش هایی را كه تاكنون بازی كرده اید بیشتر دوست دارید؟

حسام بیگ در سریال روزی روزگاری را بسیار دوست دارم و هنوز هم اگر فرصت كنم دوران خوش این سریال را مرور می كنم، سریال های پس از باران و روشن تر از خاموشی را نیز دوست دارم اما كاری كه بتازگی در سریال اوسنه پادشاهی انجام می دهم خیلی برای من جذاب شده است.

 

به عنوان آخرین سوال كار با مهدی فخیم زاده در سریال ساختمان 85 را چطور ارزیابی می كنید؟

سریال ساختمان 85 اولین تجربه همكاری من با فخیم زاده بود. پیش از این هیچ گاه فرصت دست نداده بود كه با او كار كنم البته سال 63 همسرم، مهوش صبركن در یكی از كارهای آقای فخیم زاده بازی كرده بود و من از دور او را می شناختم اما هیچ گاه فرصت دست نداده بود كه با هم همكاری داشته باشیم ولی باید اعتراف كنم كه كار با آقای فخیم زاده بسیار لذت بخش بود و هیچ گونه استرس و نگرانی كه معمولا در ساخت فیلم و سریال پیش می آید در این اثر وجود نداشت و خوشحالم كه با كارگردانی كار كردم كه عاشق كار خود است و من هم دركنار او از بازی در نقش بازپرس قربانی لذت بردم.

 

تجدید دیدار با حسام بیگ

محمود پاک نیت، 17 ساله بود که پا به صحنه تئاتر گذاشت و بازیگری را آغاز کرد. او متولد 1331 کازرون است و سال ها در تئاتر شیراز فعالیت کرد تا این که سال 67 امرالله احمدجو او را برای بازی در سریال «روزی روزگاری» و نقش حسام بیگ انتخاب کرد. وقتی روزی روزگاری روی آنتن رفت، پاک نیت آنقدر خوب نقش حسام بیگ را بازی کرده بود که بین تمام مخاطبان این سریال طرفداران زیادی پیدا کرد و کارگردانان و تهیه کنندگان سینما متوجه شدند که تاکنون غنیمتی در دنیای بازیگری ایران را نادیده گرفته اند.

از آن به بعد بود که پاک نیت با پیشنهادات زیادی در سینما و تلویزیون مواجه شد که برخی از این پیشنهادات را پذیرفت و برخی را قبول نکرد. او با این تصمیم گیری در سینما در فیلم هایی مانند سرزمین خورشید، جنگجوی، صنوبر، ایستگاه متروک و... بازی کرد.

اما هیچ کدام از این فیلم ها نتوانستند برای پاک نیت بین عموم مردم محبوبیت و شهرت بوجود بیاورند. اما حضور او در سریال هایی مانند پس از باران، روشن تر از خاموشی (ملاصدار)، یوسف پیامبر و.... باعث شد تا مردم به این بازیگر توانمند علاقه مند شوند و قبول کنند که او نقش هایش را به بهترین شکل ممکن بازی می کند.

پاک نیت این روزها مشغول بازی در سریال اوسنه پادشاهی به کارگردانی امرالله احمدجوست. سریالی که پیش بینی می شود خاطره روزی روزگاری و حسام بیگ را در مخاطبان تلویزیون زنده کند.

 

منبع : jamejamonline.ir/ پریسا ساسانی
يکشنبه 21/9/1389 - 14:15
سينمای ایران و جهان

از لج مختار همسر عمر سعد شدم!

 از لج مختار همسر عمر سعد شدم!

ماه چهره خلیلی فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد در رشته معماری است. او بی ‏شک یکی از آتیه داران هنر سینما در ایران است. چهره کلاسیک، ارائه بازی ‏زیبا در فیلمها و سریالها، آشنایی کامل با فن گریم، ساخت چند فیلم کوتاه که ‏جوایز بین المللی فراوانی را برای او به ارمغان آورده است، نگارش فیلمنامه و ‏بالاخره تسلط فوق العاده اش بر زبان انگلیسی از او یک هنرمند حرفه ای ساخته ‏است. او نوه پروین سلیمانی، بازیگر قدیمی سینما و تاتر ایران بوده و همسرشاهد احمدلو، کارگردان سینمای ایران است.

باچه انگیزه ای به ایران برگشتید؟‎ ‎

من سال 1363 به همراه خانواده ام به انگلستان رفتم و سال 81 بعد از هجده، ‏سال به ایران آمدم. آن موقع مادربزرگم را درست نمی شناختم و فقط از طریق ‏فیلمهایش او را می شناختم. ایشان خیلی دوست داشت طرف سینما بیایم. ابراز ‏علاقه من برای دیدن اهالی سینما با عث شد به اتفاق مادربزرگم به دیدن ‏بازیگران سینمای ایران برویم. ‎

چگونه وارد سینما شدید؟‎

 

دفتر آقای ایرج قادری نزدیک خانه مادربزرگم بود. آنها در طی 30 سال حدود ‏‏5 تا 6 فیلم با هم کار کرده بودند. به اتفاق مادربزرگم به آنجا رفتیم. آقای قادری ‏به من گفتند در فیلم من بازی میکنی؟ من گفتم اینجا زندگی نمیکنم باید برگردم ‏انگلیس. اون موقع سردبیر یک روزنامه بودم. گفتند من یک سناریو دارم که ‏خیلی مناسب شماست. دوست دارم شمابازی کنی. ولی فیلمنامه آماده نیست. تا ‏آماده بشود 8 تا 9 ماه زمان می برد. هر زمان که آماده شد شما را خبر می کنیم. ‏همینطور هم شد تماس گرفتند و فیلمنامه را با یک مسافر فرستادند. من باورم ‏نمی شد چون تا آن موقع فیلمنامه نخوانده بودم و نمی دانستم شکل و فرمتش ‏چگونه می باشد. خواندم و از نقش خیلی خوشم آمد. نقش یک دختر کور. از نظر ‏من نقشی که پیشنهاد شده بود خیلی خوب بود، در ضمن آقای قادری همیشه ‏معرف بازیگران خوبی بوده اند. از طرفی هر وقت به فیلمهای مادربزرگم نگاه ‏میکردم می گفتم چه خاطره خوبی از جوانی خودشان برای ما بجا گذاشته است. ‏گفتم خب، من هم یک خاطره خوب از خودم بگذارم. این شد که با توجه به ‏اطمینانی که مادربزرگم به آقای قادری داشتند پیشنهاد ایشان را پذیرفتم. آمدم ‏تست بازی و گریم دادم و تمرین کردم تا فیلمبرداری شروع شد. آن چهار ماهی ‏که در ایران بودم خیلی روی لهجه و زبان فارسی کار کردم. من لهجه نداشتم ‏ولی در تکلم زبان فارسی کند بودم. یعنی دنبال کلمه میگشتم. می توانستم بجای ‏کلماتی که یادم نبود معادل انگلیسی استفاده کنم ولی دوست نداشتم اینکار را بکنم ‏چون زیبا نیست. کار که تمام شد من به لندن برگشتم. علاقه ای که به پشت ‏صحنه داشتم باعث شد من در لندن نه ماه کلاس بازیگری ببینم‎ ‎

‎ ‎

در این مدت کاری پیشنهاد نشد؟ا‎

چرا، درست روزیکه فیلمبرداری "چشمان سیاه" تمام شد فیلم "شمعی در باد"کار ‏خانم پوران درخشنده پیشنهاد شد ولی من باید به انگلستان برمی گشتم و نتوانستم ‏کار کنم. رفتم لندن و بعد از آن دوره فشرده بازیگری، اتفاقی افتاد که من مجبور ‏شدم با مادرم به ایران بازگردم. من با دکترکریمی نویسنده "چشمان سیاه" تماس ‏گرفتم تا بخاطر شرکت ایشان در مراسم ختم دایی ام، آقای حسین فرهادپور ‏شیرازی، تشکر کنم که ایشان از من خواستند به دفتر آقای جوزانی در هفت تیر ‏بروم. به آنجا رفتم و آقای کریمی، من و آقای جوزانی را به یکدیگر معرفی ‏کردند ‎

آقای جوزانی گفتند من یک سناریو دارم که نقش اصلی آن خیلی به شما می آید. ‏بازی می کنید؟ که من گفتم نه می خواهم برگردم. یک تابلوی بزرگ از تصویر ‏یک زن شمالی پشت سرشان بود که گفتند نقش اصلی فیلم خیلی شبیه به این ‏عکس است که اصلیتش کرد است. داستان را برایم تعریف کردند و بعد متقاعدم ‏کردند که فیلمنامه را بخوانم. چهار قسمت اول را که خواندم آنقدر زیبا بود که ‏جذب داستان "در چشم باد" شدم.

‎‎ ‎

انتخاب نقش چه معیاری دارید؟‎

دردررجه اول، فیلمنامه خوب و البته کارگردانی که به توانایی هایش اطمینان ‏داشته باشم.‎

چگونه باهمسرتان شاهداحمدلو آشناشدید؟‎

سر فیلم "تله" که من بازی داشتم ‏آقای احمدلو برای دیدن آقای توکل نیا که در فیلم "اگه میتونی منو بگیر" با هم ‏همکاری داشتند، سر صحنه می آمدند که ما بهم معرفی شدیم. در آن زمان من که ‏تازه برای فیلم "عید قربانی" از جشنواره سانفرانسیسکو جایزه گرفته بودم، فیلمم ‏را برای تماشاکردن به ایشان دادم و این نقطه شروع بود‎ ‎

‎ ‎

خانم خلیلی در قبول کردن نقشهایتان، پول چقدر تأثیر دارد؟‎ ‎

پول در مرحله آخر است. ابتدا سناریو پیشنهاد می شود. نقشم باید خوب باشد. ‏بعد گروه را در نظر میگیرم. همه چیز که خوب بود تازه به قرارداد می رسیم. ‎

‎ ‎

‎تا حالا شده بخاطر پول نقشی را نپذیرید؟‎ ‎

خیر، بعد از بازی در "چشمان سیاه" و "نقاب" و یک سالی که از ‏فیلمبرداری در "چشم باد" می گذشت، "مختارنامه" پیشنهاد شد و بخاطر خود ‏نقش و بزرگی پروژه و خوب بودن گروه بخصوص اعتمادی که به آقای ‏میرباقری بعنوان کارگردان داشتم، باعث شد من سفید امضاء کنم. درحالیکه نقش ‏به خیلی ها پیشنهاد شده بود و به توافق نرسیده بودند، که قسمت من شد.‎ ‎

‎ ‎

‎ شما سابقه گریم هم دارید ولی در ایران تا حالا کار گریم نکرده اید، چرا؟‎

الان دوست دارم بیشتر به بازیگری بپردازم. درست است که من در لندن ‏آموزش گریم دیدم و گریم خواندم. حتی در آنجا گریم تدریس کردم و شرکت گریم ‏داشتم .‎

از فیلمهایی که ساخته اید یا درحال ساخت دارید برایمان بگویید؟‎

فیلم "عید قربانی" را ساخته ام و در حال حاضر فیلم "ستاره من پروین" را در ‏دست ساخت دارم. دغدغه من، مستند سازی ست. من دو فیلم داستانی هم ساخته ‏ام ولی چون هدفم ساخت فیلم داستانی نیست از آنها نام نبرده ام .‎

‎آیا ورود شما به عرصه کارگردانی، مانند بازیگری اتفاقی بوده و یا انگیزه ‏خاصی را دنبال می کنید؟‎ ‎

 

بعد از دوره تئاتری که در لندن دیده بودم، وقتی به ایران برگشتم به ‏آموزشگاه بازیگری استاد سمندریان مراجعه کردم که حدود 2 سال بصورت پاره ‏وقت در کلاسها شرکت کردم. خیلی کمکم می کرد. هم برای بازی و هم برای ‏زبان و فن بیان. یکی از کلاسهایی که سال 84 در آموزشگاه داشتم برای آقای ‏فخیم زاده بود که کارگردانی و بازیگری را آموزش می دادند.

من با آقای فخیم ‏زاده سر سریال "مختارنامه" همبازی بودم. آقای فخیم زاده نقش عمرسعد، شوهر ‏من را بازی میکردند که من به لج برادرم مختار، به همسری عمر سعد در آمده ‏بودم. سرکلاس، ایشان با توجه به آشنایی قبلی، مدام به کارگردانی می پرداختند ‏و به من توصیه میکردند به کارگردانی توجه کنم. البته جرقه ها از قبل زده شده ‏بود. چون آنجا خیلی دوست داشتم ببینم کارگردان چه کار می کند. کنجکاو بودم ‏این چه بود که کارگردان نوشت یا اینکه دکوپاژ چیست. از کار کارگردان خیلی ‏خوشم می آمد و احترامی که به کارگردان میگذارم مثل احترامی ست که یک ‏بیمار به دکتر قلبش و یا جراحی که زندگی اش در دست اوست میگذارد. بهرحال ‏انگیزه ای که آقای فخیم زاده به من داد خیلی مؤثر بود. داستان "آبی" را در ‏دست داشتم و به من میگفتند برو درستش کن. اولش برایم خیلی سخت بود ولی ‏بعد از مدتی که کار کردم از کارگردانی خیلی خوشم آمد‎ ‎

فیلم عیدقربانی چه جایزه هایی برد؟‎‎

‎ ‎

این فیلم در جشنواره های مختلف جایزه هایی را بخود اختصاص داد. اولین ‏جشنواره ای که فیلم در آن شرکت کرد، جشنواره فیلم فرهنگی سفر در چهار ‏محال بختیاری بود که جایزه اول را نصیب خود کرد. بعد از آن جایزه بهترین ‏فیلم کوتاه "سانفرانسیسکو" را بردم. در گرانادا جایزه بهترین تدوین را گرفت و ‏در بروکسل هم جایزه بهترین فیلم ویژه مستند را از آن خود کرد.بهر حال از ‏آنجایی که مستند سازی را از فیلم داستانی، شیرین تر میدانم بسیار تشویق شدم تا ‏ساخت مستند را ادامه دهم‎. ‎

بعد از فیلم "عید قربانی" ساخت فیلم مستندی از زندگی مادربزرگم، خانم ‏پروین سلیمانی را شروع کردم. همیشه پیش خودم می گفتم چرا هیچ کس از ‏زندگی مادربزرگم فیلمی تهیه نمی کند. بهر حال ایشان یکی بازیگران قدیمی ‏سینما و تلویزیون هستند. ایشان بالای سیصد فیلم سینمایی را در کارنامه خود ‏دارند. به همه اینها کار دوبله و رادیو را نیز اضافه کنید.ایشان قبل از اینکه ‏تلویزیون در ایران شروع به کار کند ، هنرمند فعالی بوده اند. انجام این کار را ‏به نوعی وظیفه خود می دانستم. ‎

گویا درحال حاضر مشغول نگارش فیلمنامه هستید؟‎ ‎

بله در حال حاضر مشغول نگارش فیلمنامه ای با نام "جابجا" هستم که طرح آن ‏به شدت مورد استقبال تهیه کننده قرار گرفته و قرار است شاهد(احمدلو) آن را ‏کارگردانی کند. این فیلمنامه را می بایست تا سه ماه دیگر آماده کنم. بغیر از ‏نوشتن فیلمنامه فیلم های کوتاهم، تجربه دیگری در این زمینه نداشتم. هر چند که ‏من سال گذشته دوره های فیلمنامه نویسی و مستند سازی را در لندن گذرانده ام و ‏این اولین تجربه من در زمینه فیلمنامه نویسی است. ‎

‎میان بازیگران زن ایرانی کار کدام را می پسندید؟‎ ‎

من همیشه بازی خانم گلاب آدینه را دوست داشته ام. از قدیمی ها هم کار خانم ‏آذر شیوا را دوست دارم و البته از میان بازیگران قدیمی تر از ایشان هم بازی ‏مادر بزرگم را می پسندم. ببینید اگر شما از من بپرسید که کدام خواننده را دوست ‏دارید و یا بهترین فیلم از دیدگاهت کدامست؟ جواب من اینست که من آهنگ های ‏بخصوص یک خواننده را دوست دارم و یا بازی فردی را در یک فیلم دوست ‏دارم ولی ممکن است در فیلمی دیگر دوست نداشته باشم بنابراین بیشتر به دنبال ‏سلیقه های خودم هستم. ‎

رابطه شما با موسیقی سنتی ایران چگونه است؟‎ ‎

بسیار خوب. عالی. چون دایی من آقای حسین فرهاد پور در شیراز موسیقی کار ‏می کرد و کسی بود که قیچک را معرفی کرد. بهر حال با موسیقی بی ارتباط ‏نبودم و نیستم. در لندن هم چون از ایران دور بودم به فرهنگ، دین و زبان وطنم ‏علاقمندی بیشتری نشان میدادم. اصولا انسان از هر چیزی که دور باشد نسبت به ‏آن مشتاق تر میشود. زمانی که آقای شهرام ناظری در لندن کنسرت می گذاشت، ‏محال بود که نروم. و یا حتما در کنسرت کامکارها که معمولا هر دو سال یکبار ‏در لندن برگزار میشد شرکت می کردم.

درحال حاضرمشغول بازی درچه کاری هستید؟

بازی در فیلم جدید آقای ایرج قادری به نام "مصادره" که بلافاصله پس از پایان این کار برای مدتی عازم لندن هستم.

گویا در این فیلم دچار سانحه شدید؟

بله،شکستگی دست بود که مدتی باعث عقب افتادن کارم شد.

 

منبع : peymane.ir
يکشنبه 21/9/1389 - 14:14
سينمای ایران و جهان

ناشنیده‌هایی از علی حاتمی، مرد هزار داستان سینمای ایران

ناشنیده هایی از علی حاتمی، مرد هزار داستان سینمای ایران

درباره علی حاتمی در همه سال هایی که از مرگ او می گذرد، حرف های بسیاری گفته شده اما احمد بخشی، دستیار او، حرف هایی دارد که کمتر شنیده شده یا تاکنون ناگفته مانده است.

از حاتمی گفتن آسان نیست، مخصوصاً اگر گفتنی ها زیاد باشند و شنیدنی. شناخت سینماگری که در آثارش بی دریغ به ستایش گذشته نشست و با نگاهی حسرت خوارانه به زمان از دست رفته نگریست، قطعاً به آسانی و ارزانی حاصل نخواهد شد.

همزمان با چهاردهمین سالگرد درگذشت او، تصمیم گرفتیم فارغ از کند و کاو و رمزگشایی از آثار بی بدیل این ایرانی ترین سینماگر ایرانی، در گفت و گویی بی تکلف با کسی که 20 سال تمام در کنار حاتمی شاهد ضبط و ثبت شماری از بهترین آثار تاریخ سینمای ایران بود، شرح حال مرد هزار داستان سینمای ایران را مرور کنیم.

احمد بخشی سینما را با دستیاری مسعود کیمیایی در فیلم «خاک» آغاز کرد و از سال 56 با فیلم «سوته دلان» در کنار علی حاتمی قرار گرفت و تا آخر ماند. متن زیر حاصل گفت و گوی پنج ساعته ما با دستیار مورد علاقه علی حاتمی در کافه خبر است. بخشی در این پنج ساعت از حاتمی گفت. ما شنیدیم و شما بخوانید.

تقوایی گفت به علی بگو سمت تختی نرود

برای ایفای نقش غلامرضا تختی خیلی ها تست دادند. یکی از این اشخاص فرامرز قریبیان بود. حاتمی یک عکس از پوریای ولی با خود داشت که بعد از تست گریم و عکاسی از چهره بازیگر مورد نظر، عکس پوریای ولی را با آن مطابقت می داد. در واقع یک چیزی در ذهنش بود که دوست داشت به آن برسد.

قریبیان دو سه بار تست داد، اما نشد. خیلی ها به حاتمی گفتند که سمت تختی نرود. بسیاری قبل از او قصد این کار را داشتند، اما هر کدام به نحوی از کار باز مانده بودند. همان روزها ناصر تقوایی من را دید و گفت به علی بگو این کار را نکند. نهایتاً هم دیدیم که نتوانست آن را به سرانجام برساند. بعد از حاتمی تعداد زیادی کاندیدای ساخت این فیلم بودند.

من تقوایی را پیشنهاد دادم. آمد صحبت کرد و و آن بیست دقیقه ای را هم که علی گرفته بود دید. بعد از یک هفته آمد و گفت در صحنه ای از فیلم رادیو در قهوه خانه اعلام می کند که در بوئین زهرا زلزله آمده است و من اگر قرار باشد این فیلم را بسازم باید واقعه زلزله را بطور کامل فیلمبرداری کنم؛ اینجا بود که فهمیدیم تقوایی قصد ساخت «تختی» را ندارد.

ماجرای بازیگری حاتمی در برنامه کودک

علی و نعمت حقیقی خیلی با هم دوست بودند و دقیقاً به همین دلیل علی دوست نداشت در فیلم هایش از نعمت به عنوان فیلمبردار استفاده کند. عقیده اش این بود که در صورت همکاری دوستی شان به هم می خورد. علی و همسر نعمت، یعنی لیلی گلستان در تلویزیون همکار و هم دوره بودند. علی حتی سابقه بازیگری هم دارد و در برنامه هایی که برای کودکان در تلویزیون ساخته می شد، بازیگری هم کرده است.

او در برخی برنامه های تلویزیونی پرویز صیاد هم سابقه بازی داشت. البته اصلاً بازیگر خوبی نبود و خودش هم این را می دانست. علی آن زمان یک شرکت تبلیغاتی داشت که با مهرداد فخیمی و جواد طاهری آگهی های تبلیغاتی برای پخش در سینماها می ساختند. آن زمان آگهی ها تیتراژ نداشت و معلوم نبود چه کسی آن ها را ساخته است اما آگهی های تبلیغاتی حاتمی همان زمان هم امضا خاص او را بر خود داشتند.

«سوته دلان» و اولین همکاری با حاتمی

خانه ما واقع در کوچه کنار دانشکده هنرهای دراماتیک بود. پاتوق حاتمی و بچه های دانشکده طی اوغاتی که کلاس نداشتند یک قهوه خانه در چهار راه آب سردار بود. من در این قهوه خانه برای اولین بار علی را دیدم. این قهوه خانه مثل باقی قهوه خانه ها نبود و بیشتر هویتی دانشجویی داشت. سعید نیک پور، منوچهر عسگری نسب، فریما فرجامی، ژیلا سهرابی و بسیاری دیگر از جمله کسانی بودند که این قهوه خانه پاتوق شان بود. چای و دیزی شریکی می خوردند و حرف می زدند.

من آن زمان در گروه هنر ملی زیر نظر عباس جوانمرد کار تئاتر می کردم و البته قبل از آن هنرستان موسیقی هم می رفتم. این وقایع برای حوالی سال های 42 و 43 بود. از آشنایی با حاتمی تا اولین همکاری ما چند سالی طول کشید. طی این مدت من در «تنگسیر»، «خاک»، «گوزن ها»، «همسفر» و «ماه عسل» به عنوان منشی صحنه و دستیار حضور داشتم و علی هم در این مدت «طوقی»، «حسن کچل»، «سلطان صاحبقران»، «مثنوی معنوی» و چند فیلم دیگر را مقابل دوربین برده برد.

همکاری جدی من و حاتمی از «سوته دلان» شروع شد. علی توسط محمود بصیری برای من پیغام فرستاد و یک روز به دیدنش رفتم. همان جا پیشنهاد همکاری در «سوته دلان» مطرح شد و من پذیرفتم. بعد از «سوته دلان» هم دیگر از هم جدا نشدیم. علی دوست نداشت من با کارگردان دیگری کار کنم و من هم پذیرفتم. البته اینطور نبود که بگوید کار نکنید و بعد ما را عاطل و باطل رها کند. کار ایجاد می کرد و نمی گذاشت کسی بیکار بماند.

اکسسوار های «هزار دستان» چگونه از بین رفتند

هنگام ساخت «سوته دلان» علی مشغول روتوش اولیه سریال «هزاردستان» بود؛ البته آن زمان اسمی که حاتمی برای این مجموعه در نظر داشت «جاده ابریشم» بود. یادم می آید علی مواقع بیکاری و در ساعت های استراحت خود، به عتیقه فروشی ها می رفت و اجناس و اسباب قدیمی می خرید. آن زمان قطبی رئیس تلویزیون قسط اول ساخت سریال را به علی داده بود و او از بابت خرید این چیزها مشکل مالی نداشت.

بیشتر اجناس عتیقه ای که علی در طی چند سال خریداری کرد بعدها در «هزار دستان» به کار گرفته شد. زمانی که علی مریض شد و لازم بود برای درمان به انگلستان برود آقای لاریجانی رئیس سازمان صدا و سیما «دل شدگان» را پنج میلیون خرید که برای آن دوران قیمت خوبی. محمدمهدی حیدریان هم کل اکسسوار های «هزار دستان» را اعم از عتیقه ها و باقی چیزها 8 میلیون خریداری کرد.

مدتی بعد هنگام ساخت لوکیشن های محله خانی آباد که قرار بود در «جهان پهلوان تختی» مورد استفاده قرار بگیرد، من درگیر ساخت یک سریال تلویزیونی بودم و برای یکی از صحنه ها تعدادی لباس مشکی لازم داشتیم. وقتی برای تهیه لباس ها به انبار شهرک رفتم متوجه شدم تمام عتیقه ها و اسبابی که در «هزاردستان» استفاده شده بود و علی آن ها را به حیدریان فروخت در انبار خرد شده و از بین رفته اند.

علی و «هوالعلیم»

می گویند علی حاتمی هیچگاه با فیلمنامه کامل سر صحنه نمی آمد و فیلمنامه هایش را سر صحنه می نوشت؛ حالا جالب اینجاست این را کسانی که با حاتمی کار کرده و او را می شناختند شایع کرده اند. فیلمنامه اولیه مجموعه «هزار دستان» یعنی همان «جاده ابریشم» را من دارم. به جرات می توانم بگویم از این فیلمنامه می توان چند فیلم و سریال مستقل ساخت کما اینکه خود من قصد داشتم سریال و البته فیلم «کمیته مجازات» را از روی بخشی از همین فیلمنامه ای که علی نوشته بود بسازم.

در این فیلمنامه کلی داستان و اتفاق و ماجرا وجود دارد که به تصویر کشیده نشده است. علی بدون فیلمنامه سر صحنه نمی آمد، اما نکته ای در فیلمنامه های او وجود داشت؛ حاتمی در فیلمنامه اولیه دیالوگ ها را خلاصه می نوشت؛ دلیلش هم این بود که می گفت وقتی من هنوز نمی دانم چه کسی قرار است این نقش را بازی کند و دیالوگ ها را بگوید، لزومی ندارد همه چیز را از همین حالا مشخص کنم.

حال اگر قول برخی دوستان فراموشکار را هم جدی بگیریم و قبول کنیم که او دیالوگ فیلم هایش را سر صحنه فیلمبرداری می نوشت، این را باید به پای قوت و قدرت او بگذاریم و نه ضعفش. برخی دوستان هم زمانی گفتند علی در فیلم هایش دکوپاژ نداشت؛ یک بار عزیز ساعتی (فیلمبردار)، از انبارهای شهرک غزالی چند تکه از برگه دکوپاژهای «هزار دستان» را با خط حاتمی پیدا کرد و این برگه ها تا مدت ها در یکی از ویترین های موزه سینما در معرض نمایش بود. علی همیشه با مداد می نوشت و فقط بالای صفحه با خودکار سبز می نوشت «هوالعلیم».

حاتمی را ممنوع الکار کردند

بعد از پایان ساخت «جعفرخان از فرنگ برگشته» ارشاد 20 دقیقه از فیلم را درآورد و به علی گفتند این 20 دقیقه را دوباره بگیر. علی زیر بار نرفت و به همین دلیل ممنوع الکار شد. داستان از این قرار بود که از ارشاد علی را احضار کرده و برگه دستورالعمل حذف 20 دقیقه از فیلم و فیلمبرداری مجدد را دستش می دهند. علی هم برگه را پاره می کند و از ارشاد خارج می شود.

فردای آن روز یداله صمدی از ارشاد به من زنگ زد و گفت روی دیوار یک برگه زده اند که رویش نوشته علی حاتمی به دلایل فلان و فلان تا اطلاع ثانوی ممنوع الکار است. این اتفاق برای حوالی سال های 65 و 66 است. بعد از آن من را از ارشاد خواستند و گفتند این 20 دقیقه را شما بساز. من آن زمان فیلم «جمیل» را تازه ساخته بودم. گفتم من به فیلم علی دست نمی زنم مگر اینکه نامه بنویسید و من را ملزم به این کار کنید؛ گفتند ایرادی ندارد.

بعد از مدتی علی عباسی تهیه کننده «جعفرخان...» نامه ارشاد را برای من آورد با این مضمون که آقای احمد بخشی، چنانچه شما تمایل به ساخت 20 دقیقه پایانی فیلم «جعفرخان از فرنگ برگشته» داشته باشید از نظر ما بلامانع است! من دیدم ارشاد با این کار توپ را به زمین انداخته و به نوعی پای خودش را کنار کشیده است. من هم به عباسی گفتم این ها نوشته اند اگر دوست داری بساز و اگر دوست نداری نساز. اگر می نوشتند باید بسازی، من نامه را به علی نشان می دادم و می گفتم مجبورم کردند. ولی حالا که این را نوشته اند من دیگر الزامی به ساخت 20 دقیقه باقی مانده «جعفرخان ...» ندارم.

این جوری شد که من هم بعد از حاتمی ممنوع الکار شدم و «جمیل» هم توقیف شد. بعد از این جریانات از یداله صمدی خواستند فیلم را تمام کند که او هم نپذیرفت و دست آخر محمد متوسلانی «جعفرخان ...» را به اتمام رساند.

9 پرده از دلشدگان حذف شد

حاتمی هنگام نوشتن فیلمنامه زمان از دستش در می رفت و به قول معروف زیاد می نوشت. بطور مثال «دلشدگان» چهار ساعت فیلمنامه بود که اتفاقاً همه اش هم فیلمبرداری شد. هنگام مونتاژ تا جایی که می شد از فیلم کوتاه کردیم و تازه بعد از این همه تلاش فیلم شد 19 پرده. علی دیگر دلش نمی آمد از فیلم کم کند.

قرار شد با ارشاد و سینمادارها صحبت کنند تا به ازای یک سانسی که از جدول نمایش روزانه کم می شود به قیمت بلیت اضافه کنند، اما این پیشنهاد را نپذیرفتند. نتیجه اینکه «دلشدگان» در 10 پرده به اکران درآمد رفت. خودتان حساب کنید اگر از فیلمی 9 پرده کم شود چه اتفاقی برایش می افتد.

روی دیالوگ هایی که می نوشت حساس بود

علی روی دیالوگ های فیلم هایش خیلی حساس بود و دوست نداشت بازیگرها از خودشان چیزی به متن گفت و گوها اضافه کنند. اگر متوجه می شد ادای جمله ای برای بازیگر سخت است و حرف در دهانش نمی چرخد خودش آن را درست می کرد. از طرف دیگر چون معمولاً با یک گروه خاص کار می کرد، همه این اخلاق او را می دانستند و کسی بدون هماهنگی قبلی و مقابل دوربین کلمه و جمله ای را به اختیار خود عوض نمی کرد.

اگر هم کسی جدید به گروه اضافه می شد، بازیگرهای قدیمی تر گوشی را دستش می دادند تا حواسش به این موضوع باشد. من نثر حاتمی را در هیچ کجای دیگر ندیدم. بعضی مواقع به این فکر می افتادم که شاید او یک دوره ای را در زمان قاجار زندگی کرده که اینقدر به زبان آن روزگار مسلط است.

قرار بود «مادر» در شمال ساخته شود

فیلمنامه «مادر» پنج سال قبل از زمان ساخت نوشته شد و کل داستان در شمال ایران می گذشت. در آن ورسیون همه در ویلای پدری در شمال کشور جمع می شوند و مادر آنجا از دنیا می رود. علی بعد از مدتی آن فیلمنامه را به من بخشید و گفت تو این را بساز. البته من تهیه کننده ای برای ساخت آن پیدا نکردم. حاتمی بعد از مدتی «مادر» را بازنویسی کرد و داستان را به تهران آورد.

حتی از یک دکمه هم نمی گذشت

می گفتند حاتمی به تاریخ وفادار نیست، اما موضوع اینجا بود که بخش دراماتیک و زیبایی شناسی داستان بیش از ملزومات تاریخی برای علی اهمیت داشت. نمایشگری برای او مهم تر از هر چیز دیگری بود. در «هزار دستان» ما ریل واگن اسبی را در سریال می بینیم اما اگر به تاریخ رجوع کنیم این ریل و واگن در زمان رضاشاه و سال ها پیش از وقوع داستان «هزار دستان» جمع آوری شده بودند. اما علی این را در سریال می آورد چون جلوه تصویری آن برایش بیش از هر چیز دیگری اهمیت داشت.

از طرف دیگر همان زمان ما را فرستاد تا برای دکمه پیراهن مفتش شش انگشتی از لاله زار دکمه های قدیمی بخریم. من گفتم کسی این دکمه را در تلویزیون نمی بیند، اما علی نگران بود که نکند در یک نمای کلوزآپ دکمه امروزی و جدید مفتش توی چشم بزند. حالا کسی که از یک دکمه نمی گذرد به نظرتان می تواند واگن اسبی به آن بزرگی را نادیده بگیرد.

حمله روس ها به شهرک سینمایی غزالی

زمان ساخت شهرک ولی اله خاکدان مشغول ساخت دکورهای مربوط به لاله زار بود و اسماعیل ارحام صدر هم دکورهای مربوط به بازارچه را می ساخت. روزی که عراق به ایران حمله کرد ما مشغول ساخت شهرک بودیم. هواپیماهای عراقی که برای بمباران مهرآباد آمده بودند درست از بالای سر ما رد شدند. خاکدان بلافاصله بعد از دیدن هواپیماها، میگ های آن ها را شناخت و گفت این هواپیماها روسی هستند.

خدابیامرز می گفت روس ها به ایران حمله کرده اند. از آن به بعد دیگر صدای پرواز هواپیماها قطع نشد و علی که تصمیم داشت «هزار دستان» را به شیوه صدا سر صحنه فیلمبرداری کند از این کار منصرف شد و به سمت دوبله رفت که البته ضرر هم نکرد.

به دلیل نبود بودجه علی شهر را تعطیل کرد

صحنه سرشماری در فیلمنامه اولیه «هزاردستان» وجود نداشت. بعد از اتمام ساخت شهرک زمین و در و دیوار شهرک را گازوئیل پاشیدند تا چرک شده و از آن حالت نو بودن خارج شود. حالا دیگر فقط مانده بود کلید زدن سریال. اما مشکلی که وجود داشت این بود که ما برای پر کردن ویترین مغازه های بازسازی شده خیابان لاله زار بودجه نداشتیم و به نوعی معطل قسط بعدی تلویزیون بودیم.

حاتمی وضعیت را که دید با موافقت تلویزیون تاریخ کلید زدن «هزار دستان» را یک هفته عقب انداخت و به بچه های گروه دکور گفت ویترین تمام مغازه های لاله زار را با چوب پوشانده و به پنجره ها رودری بزنید؛ شهر تعطیل است. هیچ کس نمی دانست در ذهن علی چه می گذرد. خلاصه که طی سه چهار روز سکانس سرشماری را که در آن کل شهر تعطیل است و هیچ کس در خیابان ها نیست نوشت و ما هم فیلمبرداری کردیم.

دزد فیلمنامه «هزار دستان» را با خود برد

قبل از کلید زدن «هزار دستان» صدا و سیما به برخی صحنه ها در فیلمنامه ایراد گرفته بود و تاکید داشتند این ها باید عوض شود. من به همراه علی یک هفته رفتیم شمال و علی همه آن صحنه ها را بازنویسی کرد. موقع برگشت بعد از تونل کندوان یک جا اتومبیل را متوقف کردیم تا ناهار بخوریم. بعد از صرف ناهار وقتی به سراغ اتومبیل آمدیم دیدیم دزد شیشه ماشین را شکسته و کیف علی را که فیلمنامه بازنویسی شده هم داخلش بود با خود برده.

برگشتیم تهران و قضیه را گفتیم ولی کسی باور نکرد. آن موقع فکر می کردند حاتمی می خواهد سیاه شان بکند. علی کل آن چیزی که دزدیده شده بود را سه روزه نوشت؛ در واقع همه آن را از حفظ بود.

«هزاردستان» را با 90 میلیون تومان ساختیم

سکانس پایانی و فینال «هزاردستان» این چیزی نیست که در نسخه پخش شده می بینیم. در این نسخه حسین گیل (سید مرتضی) چشم های جمشید مشایخی (رضا تفگنچی) را که روی سنگفرش خیابان سقوط کرده می بندد و به بالا نگاه می کند. این اتفاق روز هفتم محرم رخ می دهد؛ یعنی سه روز مانده به عاشورا.

فینالی که علی برای «هزار دستان» در نظر گرفته بود به این شکل بود که روز عاشورا سران کشور - از جمله خان مظفر - در میدان توپخانه و ایوان شهرداری حضور دارند و کارناوال عزاداران که صحنه های روز عاشور را به شکل تعزیه بازسازی کرده اند از مقابل این ها می گذرند. در این صحنه حسین گیل که نقش حر را در تعزیه بازی می کند، با اسب به خان مظفر نزدیک شده و با شمشیر سر او را قطع می کند. این صحنه به خاطر نبود بودجه کافی گرفته نشد.

برآورد ما حدود سه و نیم میلیون تومان بود اما تلویزیون این پول را به ما نداد. هزار دستان به طریقه 35 میلی متری فیلمبرداری شد. ما در حدود 28 قسمت فیلمبرداری کرده و تحویل تلویزیون دادیم اما فقط 15 قسمت آن به روی آنتن رفت. دلیل اصلی این حذف ها حجاب بازیگران زن بود. کل مخارج مجموعه با توجه به 13 قسمتی که هرگز از تلویزیون پخش نشد چیزی در حدود 90 میلیون تومان شد.

دعوای علی و لیلا

علی حاتمی با دو طیف از بازیگرها مشکل داشت؛ اول بچه ها و بعد پیرمردها و پیرزن های فرتوت. کلاً حوصله کار کردن با آن ها نداشت. بطور مثال لیلا دختر خودش در چند فیلم او بازی کرده است؛ هنگام فیلمبرداری داستان اینجوری شروع می شد که علی با خوش رویی به لیلا می گفت لیلا جان دیالوگ هایت را حفظ کرده ای دیگر؟ لیلا هم می گفت بله. فیلمبرداری صحنه که شروع می شد لیلا برخی توصیه های پدرش را عمل می کرد و برخی را با بازیگوشی انجام نمی داد. خلاصه که بعد از دو برداشت کار پدر و دختر به دعوا می کشید و لیلا از صحنه بیرون می رفت.

از شدت درد فریاد می زد

حاتمی از سرطان لوزالمعده در گذشت. آن اوایل که درد داشت همه فکر می کردند زخم معده است و جالب است بدانید دست آخر فردین سبب شد تا نوع بیماری علی شناخته شود. فردین دوست دکتری داشت که در یک مهمانی بعد از شنیدن جریان دردهای علی از فردین می خواهد به علی پیشنهاد کند تا آزمایشی خاص را پشت سر بگذارد.

فردین با من تماس گرفت و بعد از پرس و جو از همسر حاتمی، وقتی مطمئن شدیم او قبلاً این آزمایش را انجام نداده، صبح روز بعد همراه علی و فردین و داود رشیدی به بیمارستان دی رفتیم. او این آزمایش را به انجام رساند و عصر آن روز معلوم شد این درد او از سرطان لوزالمعده است. درد علی با یک کمر درد شروع شد. دکترها گفته بودن باید پیاده روی کنی. بعد از آن راه رفتن در استخر را تجویز کردن اما کمر درد او خوب نشد. کار به انرژی درمانی هم کشید تا اینکه بعد از چهار ماه داستان فردین پیش آمد و همه چیز روشن شد.

علی ده روز در بیمارستان خوابید و طی آن ده روز در اتاقش هر شب برنامه بود. دوستانش با کمانچه و تنبک و سایر ابزار آلات موسیقی به سراغش می رفتند و خلاصه نمی گذاشتند تنها بماند. بعد از آن بود که دردهایش شدیدتر شد. این درد به قدری شدید بود که بعضی شب ها از شدت درد سرش را از پنجره خانه اش بیرون می آورد و بی انقطاع فریاد می زد.

علی را بیهوش کردیم تا سوار هواپیما شود

از هنگام تشخیص بیماری تا زمانی که برای درمان تکمیلی به انگلستان رفت حدود هفت هشت ماه دیگر گذشت. علی از پرواز با هواپیما می ترسید و این ترس به قدری شدید بود که هنگام پرواز امید روحانی که تخصص اصلی اش دکترای بیهوشی است به فرودگاه آمد و علی را با آمپول بیهوش کرد تا بعد از آن ما بتوانیم علی را سوار هواپیما کنیم. هنگام فیلمبرداری «تختی» هم به شدت درد داشت و البته در آن دوران یک روز در میان هم شیمی درمانی می کرد. با تمام دردی که داشت توانست 20 دقیقه از «تختی» را فیلمبرداری کند.

داستان دلخوری حاتمی از اکبر عبدی

حاتمی فیلمنامه ای داشت به اسم «گاردن پارتی» که برای نقش اول آن روی اکبر عبدی حساب کرده بود. قرار بود اکبر در این فیلم زن پوش شود. یک بار هم عبداله اسکندری در خانه حاتمی یک تست گریم روی چهره اکبر اجرا کرد که دیدند خیلی خوب شد و در واقع روی چهره او جواب داد.

داستان «گاردن پارتی» در دوره رضا شاه و زمان کشف حجاب می گذشت. آن زمان عبدی و اسکندری با میرباقری سر صحنه سریال «امام علی» (ع) بودند. ظاهراً آنجا داستان زن پوش شدن اکبر را برای میرباقری تعریف می کنند و نتیجه اینکه او هم «آدم برفی» را بر پایه زن پوش شدن عبدی ساخت. علی سر این جریان خیلی از دست اکبر و اسکندری دلخور شد.

من بعد از ساخته شدن «آدم برفی» به علی گفتم که داستان آن با داستان «گاردن پارتی» کاملاً متفاوت است اما او گفت همین که عبدی در فیلم زن پوش می شود کافی است تا من «گاردن پارتی» را نسازم. علی «گاردن پارتی» را بعد از آن جریان به من بخشید.

روزی که اکبر عبدی علی را روی تخت ندید

روزهای آخر زندگی علی، یک روز اکبر عبدی برای دیدن او و آشتی به خانه اش آمد. علی آن روزها بیهوش بود؛ نه چیزی می دید و نه چیزی می شنید. اکبر اصرار داشت حاتمی را ببیند. علی در اتاقش روی تخت خوابیده بود و یک شمد سفید سر تا پای او را پوشانده بود. به اکبر گفتیم علی روی تخت خوابیده.

اکبر وارد اتاق شد، اما بعد از لحظه ای خارج شد و گفت روی تخت که کسی نیست. ما با تعجب وارد اتاق شدیم و شمد را کنار زدیم. علی هنوز روی تخت بود اما در آن روزها به قدری لاغر و نحیف شده بود که اکبر او را زیر شمد تشخیص نداده بود. اکبر به سرش کوبید و زد زیر گریه. علی همان شب تمام کرد.

 

 

 

منبع : khabaronline.ir
يکشنبه 21/9/1389 - 14:12
اخبار

پرده خوانی واقعه عاشورا در موزه هنرهای معاصر تهران
پرده‌خوانی، ‌نوعی نمایش آئینی ایرانی است كه در واقعه عاشورا پرده‌خوان از روی تصویرهای منقوش بر پرده، ‌مصائب...

 پرده خوانی واقعه عاشورا در موزه هنرهای معاصر تهران

به مناسبت ایام محرم و عزاداری حسین ابن علی (ع) برنامه پرده خوانی واقعه عاشورا با حضور مرشد میرزاعلی در روزهای 21 ، 22 و 23 آذرماه در موزه هنرهای معاصرتهران برگزار می شود.

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از روابط عمومی موزه هنرهای معاصرتهران؛ پرده خوانی، نوعی نمایش آئینی ایرانی است كه در واقعه عاشورا پرده خوان از روی تصویرهای منقوش بر پرده، مصائب اولیای دین را روایت می كند، موضوع اصلی این نقوش، واقعه كربلا و حوادث پیش و پس از آن است. در همین راستا به مناسبت دهه اول محرم و عزاداری حسین ابن علی (ع) برنامه پرده خوانی و نقالی واقعه عاشورا با حضور مرشد میرزاعلی از نقالان و پرده خوانان برنامه های مذهبی و حماسی در روزهای یكشنبه 21 ، دوشنبه 22 و سه شنبه 23 آذرماه از ساعت 16 درمحل ورودی موزه هنرهای معاصرتهران برگزار می شود.

در این مراسم مرشد میرزاعلی از روی پرده نقاشی قهوه خانه ای ك مرحوم عباس بلوكی فر در سال 1364 آن را نقاشی كرده است پرده خوانی می كند.

علاقه مندان برای حضور در این مراسم می توانند در روزهای یاد شده به موزه هنرهای معاصر تهران واقع در خیابان كارگر شمالی مراجعه كنند.

 

منبع : farsnews.com
يکشنبه 21/9/1389 - 14:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته