• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 11098
تعداد نظرات : 597
زمان آخرین مطلب : 3526روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

 

این منصفانه نیست
من پیر شده باشم
و تو در خیالم
درست مثل روزی که ترکم کردی
زیبا و جوان
همین شده که هیچ‏ کس
باور نمی کند
معشوق من بوده باشی

  "کامران رسول زاده"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:58
شعر و قطعات ادبی

 

 

آن سو
ریسمانی تو را می کشد ،
که به پایت بسته شده
این سو
ریسمانی ، که به قلبت
پایت اگر جدا شود ،
زنده خواهی ماند
قلبت اما ...
خودت می دانی

 

 "افشین یداللهی"

 

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:57
شعر و قطعات ادبی

 

 

در کف‌مان کلیدی است
که قفلش را
گم کردیم.
آبی در هواست
که مَشربه‌یی نداریم.
کلماتی
که مدادی نداریم.
آوازی
که دهانی نداریم.
ساعتی
بی عقربه.
دستی
و تنی نداریم.
آیا زمان
به انتظار کسی خواهد ماند
با سوزنبانی که در جوانی خود مرده است.

 

   "محمد شمس لنگرودی"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:57
شعر و قطعات ادبی

 

 

برایت قهوه می ریزم، کمی‌ شیر، دو قاشق شکر،
می گذارم جلویت روی میز،
گلدان گل را کنارتر می گذارم
تا بهتر ببینمت.
قیافه جدی به خودم می گیرم
و با لهجه‌ای که حالا برای خودم هم بیگانه است،
می گویم:
قهوه ات سرد می‌‌شود.
هر کجا که هستی، زودتر به خانه بیا
و همانطور می نشینم‌ تا تو یکروز بیایی...
وقتی‌ حتی نبودن آدمها برایت قشنگ می‌‌شود.

"نیکی‌ فیروزکوهی"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:55
شعر و قطعات ادبی

 

 

تو را بسیار دوست دارم
و می دانم که شیوه عشق من
کهنه شده است
شریان های قلبم
کهنه شده است
آمدن نامه بر من به پیش تو
و بردن گل های زیبا به خانه ات
همه آیین هایی کهنه شده  است

تو را بسیار دوست دارم
و رویای من این است که مرا
در پیراهنی نو مبهوت کنی
و با عطری تازه ، دیدگاهی تازه
و رویای من این است
که بارانی از شط بلند پرسش ها
بر من بباری
و چون خوشه گندم از پارچه ناز بالش بشکفی
تو را بسیار دوست دارم
و می دانم که نمی دانی
و مسئله این است

     "نزار قبانی"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:55
شعر و قطعات ادبی

 

 

خورشید برای من
ساعت هفت غروب طلوع می کند
آن هم از پشت میز یک کافه
یعنی وقتی تو را می بینم
روز من از حضور تو شروع می شود
شب من از غیبت تو
کاری کن
روزهایم بلند باشند
من از شب ها می ترسم

 "رسول یونان"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:54
شعر و قطعات ادبی

 

 

از حرف‌هایی که پشت سر من و تو
زده می شود
ناراحت نمی شوم
بلکه برعکس
تمام پنجره های خانه ام را
به روی این شایعه ها
باز می کنم
روی دستم برایشان
دانه ی گندم می ریزم
اجازه می دهم
روی دامنم بازی کنند
زیرا شایعه های عاشقی در کشورم
مثل گنجشگ‌ها زیباست
و من از کشتن گنجشکان بیزارم

     "سعاد الصباح"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:53
شعر و قطعات ادبی

 

 

گفتی : هستم گفتم : نیستی

گفتـــــی دوستت دارم و رفتی
من حیرت کردم

از دور سایه هایی غریب می آمد از جنــــس دلتنگی
و اندوه و غربت و تنهایی و شاید عشق

با خود گفتم هرگز دوستت نخواهم داشت
گفتم عشق را نمـــــی خواهم
ترسیدم و گــــــریختم
رفتم تا پایان هرچه که بود و گم شدم
و این ها
پیش از قصه ی لبخند تو بود

جـــــای خلوتی بود
وسط نیستی
گفتی : هستم
نگریستم ، اما چیزی نبود
گفتم : نیستی
باز گفتی : هستم
بر خود لرزیدم و در دل گفتم نه ، نیستـــــــی
این جا جز من کسی نیست

بعد انگار گرمای تو در دلم ریخت
من داغ شدم
گُر گرفتم تا گیج شدم
بعد لبخند زدی و من تسلیم شدم و گفتم :
هستی ، تو هستی
این من هستم که نیستم
گفتی : غلطی
و این هنوز
پیش از قصه ی دست های تو بود

     "مصطفی مستور"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:53
شعر و قطعات ادبی

 

 

ما ، نسل بوسه های ممنوع بودیم
عشق را میان لبهای هم ، پنهان کردیم
تا نمیرد
بعد از ما
شما ، نسل آزادی بوسه در خیابان خواهید بود
عشق را با لبهایتان فریاد بزنید
تا زندگی کند

"افشین یدالهی"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:51
شعر و قطعات ادبی

 

 

عادت کرده‌ام فاصله‌ها را با ثانیه‌ها اندازه بگیرم .

گاهی هوای دلخوشی‌ چه سنگین می شود !

عادت کرده‌ام چشمانم را به روی انتظار ببندم .

خبر نداری ،

آنقدر آبستن حادثه شده‌ام که هر آن می ترسم اتفاقی‌ بیفتد ،

بی‌ آنکه دستهایم در دستهای تو باشد .

می ترسم لحظه‌ای که از شوق تو مدهوش می شوم ،

هنوز بین نگاه ما چند ثانیه‌ای فاصله باشد .

تو جای من باشی‌ ، بار سنگین تحمل را کجا زمین می گذاری ؟

"نیکی فیروزکوهی"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته