• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 791
تعداد نظرات : 47
زمان آخرین مطلب : 3626روز قبل
شعر و قطعات ادبی
 



بشارت دهید ام البنین را به ماه بنی هاشم!
بشارت دهید علی علیه السلام را به ساقی کربلا! 

بشارت دهید حسین علیه السلام را به علم دار عشق!
بشارت دهید حاجتمندان را که باب الحوایج
با آمدن ابوالفضل، گشوده شد. 

امروز، آسمان آبی تر است؛ ام البنین، لبخند می زند، 
علی علیه السلام بوسه می زند دو بازوی عباس علیه السلام را. 


می بوسد ماه پیشانی ابوالفضل را و می گرید و حسین (ع) 
و زینب علیهاالسلام می بینند و می دانند؛
می دانند و سکوت می کنند.

خوش آمدی، ای آسمان به نام تو روشن!
خوش آمدی، ای زمین به یادت گریان! 
خوش آمدی، ای ماه! 

خوش آمدی، عباس علی، یاور حسین، تشنه 
شهید عشق بر ساحل رود؛ خوش آمدی برادر.

کربلا منتظر ماست. دنیا، وام دار همه کربلایی هاست. 
عشق، بر قطره قطره خون تو بوسه می زند.

اگر تو نمی آمدی، صحنه غرورآفرین رشادت کامل نمی شد.
اگر تو نمی آمدی، آن واقعه عظیم، چیزی کم داشت.

اگر تو نمی آمدی، گل ایثار، به بار نمی نشست.
ای سرور و سالار ایثارگران و جانبازان، الگوی رشادت
و شهامت، ای دلباخته، جانباز، ای ساقی لب تشنه و ای سوار
مشک به دندان!جانم به فدای تو؛ خوش آمدی!

چه روزی زیباتر از آن روز که تو آمدی و آسمان را کامل کردی.
تو آمدی و روی ماه، از خجالت روی تو گلگون شد. 

تو آمدی و پرچم کاروان عطش را به دست گرفتی؟! 
السلام علیک یا باب الحوایج! 


نغمه مستشار نظامی 


يکشنبه 11/3/1393 - 23:27
شعر و قطعات ادبی


ماه کوچه های بنی هاشم

 

تا پلک می گشایی، زندگی آغاز می شود.
هوا از نفس های تو جریان می یابد.

ابرهای همه عالم به سوی تو می آیند 
تا غربتشان را مشتاقانه سر بر شانه ات بگریند.

تمام کاینات، می خواهد در دست های کوچک تو آرام بخوابد.
ماه، پشت تمام پنجره ها سرک می کشد و از سقف همه ایوان ها
آویزان می شود تا شاید یک بار برایش دستی تکان دهی.

تو ماه کوچه های دلتنگ بنی هاشمی؛ ماهی که تمام 
شب ها می تابد تا هیچ سقفی، بی چراغ به خواب نرود، ماهی
که دست هایش را به آب ها می دهد تا ماهی ها در نوازش 
سرانگشتانش، آرام آرام لالایی بخوانند.

من حاضرم سوگند بخورم که تمام شب هایی که تو را 
دیده اند، مثل همه این ستاره ها و ابرها و درخت ها و آسمان و...
روز قیامت، نام بلندت را بر زبان خواهند آورد؛ 

روزی که دست های آب آور تو، همه تشنگان شفاعت
را سیراب خواهد کرد. شاید هیچ کس امروز باور نکند که فرداهایی
نه چندان دور، با همین دست های کوچک، بزرگ ترین گره ها را خواهی گشود.

هیچ کس در خواب هم نمی دید که فرداهایی زودتر از این
فرداها، دست های تو، پشت همه سقاخانه ها، چه دردها را که شفا نخواهد داد.

هیچ کس باور نخواهد کرد که این همه ستاره
از آخرین لبخند تو بر آسمان ریخته است.


تمام کوه ها، پیش پایت سر فرود خواهند آورد و هر چه
رود خروشان، سر به زیرترین آبشارها خواهد شد.

با تو، پرنده ها در جنگل ها پر خواهند زد، درخت ها 
پرنده خواهند داد و آهوان، زیباتر خواهند شد.

خاک، امروز میزبان قدم های مهربان و استوار تو خواهد 
بود و باد، در آغوش کوچک تو آرام خواهد گرفت و 
توفان، پلک های تو به آخر خواهند رسید.

امروز، تمام آب ها به تو سلام خواهند کرد و باران ها به
خیر مقدمت خواهند آمد و همه درخت ها، پرنده هایشان 
را برای تو به پرواز درخواهند آورد.


برای اولین بار که پلک می گشایی، زندگی آغاز می شود
و هوا در نفس های همیشه معطر تو جریان می یابد
و تمام رودها از شوق آمدنت گریه می کنند.

عباس محمدی 



يکشنبه 11/3/1393 - 23:26
شعر و قطعات ادبی
 

نمی دانم جهان این خوشبختی شگرف را مدیون کدام دعای 
مستجاب بود که خدا، نام متبرک تو را به پیشانی زمین نوشت
و سرنوشت آب ها را به سخاوت دستانت سپرد؟


ثانیه های مبارک، مژده آمدنت را بی تاب شدند
و هیجان، در بستر تمام رودها شتاب گرفت. 

از همان لحظه نخستین میلادت، پروانه ها مسیر نگاه
لاهوتی ات را تا دورترین شعاع شیفتگی به رقص آمدند و
تمام ستاره ها، زیارت خوان چشم هایت شدند.

تو آمدی تا خیمه های جوانمردی و غیرت را ستون شوی.
انگار خدا کلید تمام قفل های بسته را به کرامت دستان تو سپرده
است که به محض شکفتن نامت، عقده ها باز می شود!

چهره آسمانی ات، چقدر با روشنان ماه نسبت داشت آن
گاه که ماه، بر مدار چهاردهم متوقف می شد!


لبخندت، رایحه گل های بهشت را می پراکند در شامه خاک.
آیین تو مردانگی است و شیوه ات جان بازی.

آقا! لب های فرات، برای بوسیدن لب هایت ترک برداشته است.
اگر زمزمه تمام آب های جهان را یک جا جمع کنی، مدح تشنگی سقایی
است که عطش لب هایش تمام آب ها را، حسرت به دل گذاشته. 

تو آمدی و بر پیشانی محرم، نامت روشن و تابناک، طلوع 
خواهد کرد و از هیبت نگاه حیدری ات، زهره کوه ها آب خواهد شد. 

تو از دامان شجاعت برخاستی و در آغوش مردانگی بالیدی.
کودکان حرم، آمدنت را به شوق ایستاده اند.

بی تابی تیرها را جز نگاه شیفته چشمان تو پاسخی خواهد بود؟!
باب الحوائج!

تمام جاده های وصال، از حوالی نامت می گذرند.
تمام درهای بسته به یک سخاوت نگاهت باز می شود.

«شیرین تر از عسل گام برمی داری و باشکوه ترین 
سرودها، به شرمساری پس می نشینند. 

شیرین تر از عسل شمشیر می زنی و بلندترین حماسه ها
به احترامت زانو می زنند. 


شیرین تر از عسل می میری و زیباترین
مرگ ها، در آرزوی تو آه می کشند».


خدیجه پنجی

 

يکشنبه 11/3/1393 - 23:26
شعر و قطعات ادبی






امشب است آن شب كه شادى بر در دربارعشق
حلقه مى‌كوبد كه عقل آمد پى دیدار عشق


ساقیا لبریز كن امشب ز مى پیمانه را
تا به مستى پرده بردارم من از اسرار عشق


سینه زن‌ها، سینه چاكان، سینه سرخان را بگو
دست افشانى كنید آمد سپه‌سالار عشق

تا كه سازد پرچم خودكامگى را سرنگون
زد قدم در ملك عالم میر و پرچمدار عشق


نقطه پرگار هستى گر حسین بن على است
آمد از ره پاسدار نقطه پرگار عشق


تا دهد سرمشق جانبازى به جانبازى ما
آمد آن جانبازى قطعه قطعه پیكار عشق


آن كه با تیغ كجش شد قامت اسلام راست
آمد از ره تا ببوسد سنگر ایثار عشق


تشنه لب رفت و برون شد تشنه و لب تشنه كرد
جان شیرین را نثار مقدم دلدار عشق

بر سر پیمان نشست و با عدو پیمان نبست
داد سر با سرفرازى تا كه شد سردار عشق


دست داد و دست از فرزند زهرا برنداشت
كز مقام و مرتبت شد جعفر طیار عشق


چشم داد و چشم بر خوان ستمكاران ندوخت
تا كه شد سیراب از سرچشمه سرشار عشق


می‌شود مستور زیر ابر تا روز معاد
ماه بیند روى ماهش تا كه نگردد خار عشق


از على باید چنین فرزند تا روز مصاف
همچو گل پرپر شود تا كه نگردد خار عشق


شیر حق را شرزه شیرى داد حق، كز هیبتش
روبهان را مى‌كند در دهر تار و مار عشق


اى بنازم بر چنین آزاد مردى كزشرف
گوى سبقت برده در ایثار با اقرار عشق

آفرین بر همت مردانه‌اش كز یك نگه
چون على وا مى‌كند صدها گره از كار عشق


رحمت حق باد بر شیر تو اى ام البنین
این چنین شیرى نمودى هدیه بر دادار عشق


تا كه او باب الحوائج هست دست حاجتى
شاعر ژولیده را نبود بر اغیار عشق




يکشنبه 11/3/1393 - 23:24
عقاید و احکام



آسمان مدینه، در دست‏ افشانی نور و آینه غرق است.


ستاره‏ها در حوالی خانه مولا علی علیه ‏السلام ، گرد آمده ‏اند 
تا از رخسار فروزان ماهِ بنی‏ هاشم، قدح ‏های نور بردارند.



اینک، زمان تولد کهکشان حماسه است و پنجره بی ‏تاب قلب‏ها،
همه بر دستان نوگل علی علیه ‏السلام دخیل بسته ‏اند.



امشب، در بوستانِ دامانِ ام ‏البنین علیهاالسلام ،
کانون تمام خوبی‏ها و مردانگی‏ ها، گل داده است
تا عالمیان، شیدا و مدهوش نسیم خوش جانبازی ‏اش شوند.



امشب، مدحِ مرامِ آسمانی عباس علیه‏ السلام ، 
محفلِ شبانه قدسیان را برکت می‏دهد.



امشب، هدیه خدایِ مهربان به پسران فاطمه علیهاالسلام ، 
برادری است از جنس وفای اباالفضل


برادری که شجاعت و غیرتِ علی علیه ‏السلام در چشمانش جاری است 
و ارادت و محبت فرزندان زهرا علیهاالسلام ، در سینه پاکش فوران می‏کند.





يکشنبه 11/3/1393 - 23:23
شعر و قطعات ادبی



روز آغاز و فرجام مردانگی


از آن سو، فراتر از دیوار سپید عاطفه، پشت نخل های قد قامت بسته، 
از خانه که غایت نور بود، صدایی از هستی به گوش زمان می رسید.

نوزاد آفتاب، قدم بر چشمان سیاه آن شب فراگیر ظلمانی گذاشته بود 
و قداست سپیده را نوید می داد.


فرش فرش آن خانه بال و پر حضور فرشتگانی بود 
که حضورش را مبارک باد می گفتند.


گوشه گوشه اش «صفا» به اعتکاف نشسته بود 
و از خشت خشتش رایحه «فردوس» به مشام آسمان می رسید.

غنچه نور را به دستان گرم پدر آفتاب سپردند؛
پدر، نگاهی که حلاوت عشق در آن موج می زد، به فرزند بخشید.

با سرانگشت محبت، دستان کوچک غیورت را لمس کرد؛ 
ژاله اشک بر گونه اش جاری شد.


بر سیمای مادر عاطفه، موجی از اضطراب نشست؛ 
سبب را پرسید، و پدر چنین فرمود:


این دستان، عروج مردانگی را بر صحیفه دل های زمانیان نقش می زند
این دستان، شجاعت را به حیرت وا می دارند
این دستان، پاسبان خیمه خورشیدند و نگاهبان آستان برادر.


لبخند با لبان مادر احساس آشنا شد و برخاست، 
طفل را همچون پروانه به طواف شمع وجود حسینش برد و به دستان او سپرد.

هر دو، چشم در معراج چشمان یکدیگر دوختند؛ 
آنان در دشت نگاهشان یکدیگر را می یافتند. 

از ازل، خالق آب و آئینه آن دو را برای هم سرشته بود
و حسین علیه السلام ، این حقیقت آبی را نیک می دانست.


آری! او می دانست آن هنگام، طفلی را در آغوش سبزش دارد 
که در آینده ای نزدیک، کاشف الکرب سیماش خواهد بود

می دانست، چشمانی را نظاره می کند که به انتظار نوشیدن زهر 
تیر دشمنان او می درخشد و می دانست...

شکوه دیدار دو پاره نور، حاضران مجلس انس را به وجد آورده بود 
و تنها زمان بود که کمال این همه دلدادگی را در ظهر عشق نظاره می کرد.
آن روز، آغاز و فرجام مردانگی رقم خورد.


ملیحه عابدینی



يکشنبه 11/3/1393 - 23:23
شعر و قطعات ادبی


سنّت اشک



در میلاد تو، ای شاه بیت غزل های محمّد صلی الله علیه و آله وسلم !
باید چگونه نیاز کرد؟

اشک شویم و بر گونه های خویش گرم بباریم؟
یا خنده شویم و بر ارتفاعات صورت به اهتزاز در آییم؟


این سنت پیامبر لبخند است که در شکفتن تنها تو
سیلاب اشک بر دشت چهره سبزش، خیل سؤال بر فوج فوج 
ساحل نشینان فراتِ غمزه اش هیمه کرد

که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
در میلاد حسین علیه السلام می گرید؟


اوّل کسی که گریستن بر مصیبت ها و رنج های تو
را سنّت نهاد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود که
با دیدن قنداقه درخشانت، یاد بر افروختگی عاشقانه عصر
عاشورای تو افتاد و به گلو و سینه و پیشانی پر تقدیرت
بوسه ها نثار کرد و فرمود:

«اُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّیُوفِ»
جای شمشیرها و نیزه ها و سنگ ها را می بوسم.


سید عبدالحمید کریمی

يکشنبه 11/3/1393 - 23:21
شعر و قطعات ادبی










دست هایش، نیامده بی تابی می کنند.
از حجاب قنداقه سپیدش، راه به بیرون می گشایند 
و کودکانه در پی دستان دیگری می گردند.


آن دستان رشید، به سوی دروازه امیدش هروله می کن
د و پیش از نوازش پدرانه، حلقه دیدگانش به حضور ناخواسته، 
اشک های اندوه، دق الباب می شود.


این دست ها، برای علی علیه السلام ، چه
می گویند که این چنین عاشقانه نگاهشان می کند؟


این چشمان سیاه شب شکن، این نگاه دلربا، غزل 
سرایی چه مصیبتی را می کند که مولا، محو تماشا شده و
در محفل اُنسش مرثیه خوان غربت خویش است؟


به چه فکر می کند؟به سرهایی که بر فراز نیزه ها خواهند رفت؟ 
به دستانی که فدیه شمشیرها خواهند شد؟
به سینه های سوخته، به جان های تشنه؟ به چه فکر می کند؟!


اندوهگین مباش ام البنین!
کودک تو سالم است و لبخندهای بهشتی اش، بشارت سلامت اوست.

پیشانی بلندش، اقبال نیکوی او را نشان می دهد. 
او ماه تمام است؛ ماه شب چهارده، قمر بنی هاشم.


مولود آب و آینه، آشنای سیب سرخ بهشتی، دانای
راز آب ها، بلد راه عاشقی، نام دار ایثار و استقامت 
و جانبازی و صبر و شکیبایی؛ این همه، فرزند توست، ام البنین!

می دانم که قصیده عاشقانه عباس را تو نیز خواهی
خواند و صبورتر از همه مادران شهید، به ایثار او خواهی بالید
و کنیزی مادر حسین علیه السلام را افتخار خود خواهی دانست.

می دانم که شیرزنی، ام البنین!
میلاد کودکت مبارک!




حورا طوسی



يکشنبه 11/3/1393 - 23:20
اهل بیت



حسین جان! ای چراغ هدایت و ای کشتی نجات!


ای جان شیرین رسول! تو پنجمین آیه آل کسا و گواه حقانیت نبی در روز مباهله ای. از ازل تا ابد، ترنّم نام تو، گره از کار فروبسته اهل عالم گشوده است.

میلاد ریحانه رسول خدا، معنی آیه تطهیر، سرور شهیدان و آزادگان، اباعبدالله الحسین مبارک باد!

کدامین مکتب آزادگی است که در محضر مربی بزرگ شرافت و آزادمردی سر تعظیم فرود نیاورد و حسین را قامت بلندبالای ایثار و انسانیت نخواند؟

ای پرورده دامان رسول! ای تأویل سوره فجر! ای محبوب ترین وجود زمینی نزد اهل آسمان! به یُمن میلاد فرخنده ات، شفیع دستان خالی مان در محضر رسول خدا باش!

حسین(ع)، محبوب قلب های مردم بود. در نهایت فروتنی و سادگی زندگی می کرد. همه ساله پیاده به حج می رفت. به عیادت بیماران می شتافت. انفاقش بی مانند بود. دعوت فقیران را رد نمی کرد و آنها را به میهمانی فرا می خواند. همچنین کیسه های غذا را به در خانه محتاجان و بیوه زنان و یتیمان می برد.

در زمان خلافت پدرش، در صحنه های سیاسی و نظامی نقشی فعال داشت. در زمان امامت برادرش، امام حسن(ع)، لحظه ای از پیروی و حمایت او دست نکشید و آن گاه که وعده الهی فرا رسید، برای ادای وظیفه و شهادت در راه خدا لحظه ای درنگ نکرد.

حسین جان! ای چراغ هدایت و ای کشتی نجات!


يکشنبه 11/3/1393 - 23:20
اهل بیت
 

بهاری ترین شکوفه




در کوچه های تنگ بنی هاشم، شور و نشاطی به وسعت 
آسمان و زمین برپاست. کوچه ها، مست حضور نورٌ علی نورند، 
سرشار از غرور، که هم قدم استوارترین گام ها خواهند شد.


دیوارها تا فلک اوج گرفته اند که در ارتفاع رفیع ترین
قلّه شرف و ایثار قد می کشند و نخل ها، سیراب و
سرفراز و سرسبز ایستاده اند که طراوتشان را از 
بهاری ترین شکوفه آفرینش، وام گرفتند.


و پنجره ها، چشم به در دوخته اند و شکوفه خوشبوی امامت
را متنظرند و حضور سومین خورشید را چشم به راهند
تا چشمان بی فروغشان، در تلالؤ نور چشمانش، منّور و
افق نگاهشان را از دریچه چشم او به عالم هستی گسترش دهند.


خاک به خود می بالد که بوسه زن پای دوست می شود
و به افتخار سجدگاه بهترین مخلوق خدا، نایل می گردد و
مشام جان زیباترین و معنوی ترین ثانیه هایش را با بوسیدن
سروپای عاشق ترین سیمرغ عشق و زیباترین طاووس هدایت
و پرنده ترین نسیم امامت، نوازش خواهد داد.


پرنده آبی خیال، در آسمان عشق و امید، پر و بال گسترده
و پرواز کنان، تا بی نهایت هستی اوج می گیرد. 

عشق، خانه به خانه او را می بوید
و امید، کوچه کوچه او را می جوید.


ایثار، ردا از دوش افکنده تا خود را در زیر ردای
او بیفکند و عدالت، خبرش را از صبح صادق می گیرد
و معرفت، سایه سارش را می طلبد تا خود را 
از عطر صفا و صداقتش خوشبو سازد.


و فرشتگان، بر هودج نور نشسته و
فوج فوج به سوی خانه گلین فاطمه رهسپارند.


افلاک سر تعظیم بر آستانش می سایند و حریزنگاهشان
از دیوارهای گلی عبور می کند و غنچه نورسته
بوستان علوی را می بوسد و می بوید.


جبرئیل، پیشاپیش فرشتگان بر آستان خانه
رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فرود می آید 
و سلام و تهنیت خداوند را به رسولش صلی الله علیه و آله وسلم 
عرضه می دارد و تولد تداوم بخش نسل نبوی
را مژده می دهد و مژدگانی می طلبد.


چشمه های امید، جوشان و آبشاران عشق، سرازیر می شود.
گل لبخند بر لبان پیامبر شکفته می شود و در حالی که عاشقان
ه به حسن علیه السلام می نگرد، حضور قدوم 
مبارک حسین علیه السلام را انتظار می کشد.


نسل پیامبر ادامه می یابد. 
و فاطمه علیهاالسلام ، سلسله دوار نبوی و آیینه دار ولایت علوی می شود.


ای حسین علیه السلام !
تو آمدی تا جمال بی زوال آیات خدا، در پرده های
سیاه تحریف پوشیده نشود و هر معاویه قدرت و
عمروعاص مکروفریبی به خود اجازه سوءاستفاده ندهد

و با جهل سیاه یزید، راه سفید ولایت، مسدود نشود و 
شاه راه اطیعواللّه و اطیعواالرسول و اولی الامر، به بن بست نرسد.



هاجر امانی ماچیانی







يکشنبه 11/3/1393 - 23:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته