• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1758
تعداد نظرات : 100
زمان آخرین مطلب : 2496روز قبل
اخلاق

                                 

 

 


 

طیّ الأرض و کیمیا:

نقل شده که روزی سیّدی مازندرانی با دفتری بزرگ خدمت اقا رسید. او دارای محاسنی سفید و بلند بود و چهره ای نورانی داشت و در منزل آقا درخواست کردند که در غذای ایشان روغن حیوانی استفاده نکنند. بعد به آقا عرض کردند: من زحمت زیادی کشیده ام تا طیّ الأرض را بدست آورده ام و تا الآن به هیچ کس تعلیم نداده ام ولی امروز به خدمت شما رسیده ام تا این کمال را به شما یاد بدهم. آیت الله أنصاری  فرمودند: من نیازی به طیّ الأرض ندارم. سیّد اصرار می کرد و ایشان استنکاف می کردند. بعد سید گفت: پس اجازه بدهید علم کیمیا را به شما بیاموزم، من طریقه طیّ الأرض و کیمیا را در این دفتر نوشته ام. آقا فرمودند: ما بهترش را داریم. سید با تعجّب گفت: شما بهترش را دارید! آقا فرمودند: بله، ما توحید را داریم که ما را از دیگر چیزها بی نیاز کرده است، سپس آقا فرمودند: برنامه دین و عبادات برای آدم کردن و رسیدن به مقام توحید است نه برای بدست آوردن این امور.

خلاف طریقت بود كاولیاء               تمنّا كنند از خدا جز خدا    

گر از دوست چشمت به احسان اوست         تو در بند خویشی نه در بند دوست   (در كوی بی نشانها ص46)

آیت الله أنصاری فرموده‌اند: مكاشفات و خوابهای صادق برای سالك حالات هستند و باید از ریاضت و مراقبت دست برندارد تا این حالات تبدیل به مقامات شود. در این باره تشبیه جالبی می فرمودند و مَثَل به حوضی می زدند كه خاك و گِلش ته نشین شود، درست است كه آب صاف شده ولی به مجرد پاگذاشتن در آن دوباره گِل آلود می‌شود. حالات را مانند آبی می‌دانستند كه گِل آن، ته نشین شده و از بین نرفته است و شیطان ممكن است با پای گذاشتن به حریم قلب آدمی آن را آلوده كند. پس بر سالك است كه با جهد و تلاش تمام آثار الودگی را از قلب پاك كند و مغرور به مكاشفات نشود. (در‌كوی بی‌نشانها 66)

 

اثر أذان و إقامه:

سید محمد حسین حسینی تهرانی می‌نویسد: مرحوم آیة الله جمال العارفین حاج شیخ جواد أنصارى همدانى أسكنه اللهُ بُحبوحةَ جِنانِه میفرمودند: روزى وارد در مسجدى شدم، دیدم پیرمردى عامّى مشغول خواندن نماز است و دو صفّ از ملائكه در پشت سر او صفّ بسته و به او اقتدا نموده‏اند، و این پیرمرد خود أبداً از این صفوف فرشتگان اطّلاعى نداشت. من دانستم كه این پیرمرد براى نماز خود أذان و إقامه گفته است؛ چون در روایت داریم: كسى كه در نمازهاى واجب یومیّه خود، اذان و اقامه هر دو را بگوید دو صفّ از ملائكه، و اگر یكى از آنها را بگوید یك صفّ از ملائكه به او اقتدا میكنند كه درازاى آن فیما بین

مشرق و مغرب باشد. (  معاد شناسى، ج‏7، ص: 259)

 



 

دوشنبه 15/10/1393 - 12:14
اخلاق

                                 

 

 


 

1- سجده موجودات:

آقای صفوی قمی از مرحوم سید عبدالله فاطمی نقل كرده‌: یك روز ظهر وقتی از مسجد پیغمبر به همراه آیت الله أنصاری بیرون می‌آمدیم،در ذهنم خطور كرد كه دو سال است در خدمت آقا هستیم ولی هیچ كرامتی ندیده‌ایم. به محض خطور این فكر، آقا رو به من كرد و فرمود: «پس نظر كن». پرده از جلوی چشمم برداشته شدئدیدم تمام درختان و روئیدنیها ساجد به حضرت حقّ هستند ومن از تماشای آنها لذّت می‌برم، مدتی گذشت آقا رو به من كرد و فرمود: « حالا بَسِت شد» به محض اینكه گفتم: بله، حالم عادی شد.  (در‌كوی بی‌نشانها ص 122 و 123)


 2- منیّت نفس و أثر ذكر یونسیّة:

یکی از شاگردهای آقا نقل کرده،روزی حضرت آیت الله انصاری  به من فرمود: این ذکر را زیاد بگو و تعداد هم نمی خواهد « یا خیر حبیب و محبوب». بعد از مدتی به من فرمودند: آیا در مورد «من» فکر کرده ای؟ برو در این باره فکر کن و بنده هم به حجره ای در مدرسه ی آخوند رفتم و مشغول فکر در این باره شدم که یکدفعه متوجّه شدم حالت تجرّد برایم حاصل شده و خودم را در آسمانها دیدم و از مشاهده ی آثار عظمت و جلال و جمال خداوند لذّتی بزرگ می بردم، همین طور که در آسمانها گردش می کردم بمحض اینکه به گوشه ی حجره نگاه کردم و جسم خود را دیدم روحم در جسد جای گرفت و فهمیدم آدم اگر ذرّه ای به «من» خودش توجّه کند سقوط می کند. همچنین این شاگرد نقل کرده اند: روزی باآقا به بیابان رفتیم آقا مشغول  تهیّه ی غذا شدند و من هم به کنار تپّه ای رفتم و به سجده افتادم و با تمام وجود ذکر یونسیّه را تلاوت می کردم. یکدفعه دیدم که پرده ها از جلوی چشمم برداشته شد و در آنجا چشم با گوش یکی شده بود و می دیدم و می شنیدم که تمام موجودات آسمان و زمین با همدیگر این ذکر شریف را تکرار می کردند: «لا إله إلاّ أنت سبحانك إنّی كنت من الظالمین» [أنبیاء87] (در‌كوی بی‌نشانها ص 69)


3- مکاشفه حاجّ محمد حسن بیاتى همدانى:

مرحوم بیاتی همچنین نقل کرده است که: مرحوم آیة الله أنصاری به من دستوری داده بودند که باید روزها آن را در خلوت انجام دهم و من روزها آن را در خلوت انجام می دادم تا روز جمعه ای بود که برای بجاآوردن آن محل خلوتی را پیدا ننمودم، چرا که در هر جای خلوت، احتمال تردّد و آمدن افراد بود. می دانستم که یک شبستان در مسجد پیغمبر متروک است، (مسجد پیغمبر یکی از مساجد همدان و در مقابل سرای قلمدانی است) به آن مسجد درآمدم و درِ شبستان متروک را گشودم، دیدم روی حصیرها به قدری خاک جمع شده است که در حال راه رفتن گرد و خاک برمی خیزد، داخل شبستان شدم و در را از پشت کلون کردم و با خیال راحت در یک زاویه بسیار تاریک مسجد که از درب شبستان دور بود نشستم و مشغول انجام دادن آن دستور شدم. آن دستور مدّتش یک اربعین بود و چند روزی بیشتر نمانده بود که پایان پذیرد، در حال انجام آن عمل مکاشفه ای رخ داد که: خود را بر روی کره زمین احساس کردم و تمام کره، نیم کره جنوبی و نیم کره شمالی آن را به تمامه می دیدم، و بر آن سیطره داشتم، در محور کره از قطب شمالی ستونی از نور بود، بسیار عجیب و زلال و درخشان و آرام بخش که آن عبارت بود از ولایت کلیّه، ئ باید تمام مردم کره، خود را بدان برسانند. بسیاری از افراد روی زمین در ظلمت بسر می بردند و در نیم کره جنوبی دور از شعاع آن محور نورانی زندگی می کردند و آنها اکثریّت اهل جهان را تشکیل داده بودند. آنها هرچه حرکت می کردند در ظلمات بود، چنان تاریکی آنها را فراگرفته بود که هیچ چیز را نمی شناختند. بعضی چون می خواستند به جلو بیایند دورتر می شدند. برخی از آنها چنان در تعفّن غوطه ور بودند که انسان قدرت تماشای آنها را نداشت. عجیب اینجاست که آنها هم همگی خواستار نور بودند و می خواستند خود را به محور برسانند..... من خودم نفهمیدم که به چه وسیله ای این راه را طیّ کردم  گویا روی هوا با سرعتی همینطور چرخ می خوردم و بالا می رفتم تا رسیدم به کنار محور، دیدم در آنجا دو نفر ایستاده اند: یکی حضرت آیت الله أنصاری و دیگری را در آن وقت نشناختم و سپس مشهود شد که حضرت آقای حداد است! من همین که بدان محل رسیدم فوراً آیت الله أنصاری مرا گرفت و در داخل ستون نور پرتاب کرد. عجیب عالمی بود از عظمت و اُبهّت و سکون و اطمینان و حیات و قدرت و احاطه بر ماسوی! در آنجا أرواح چهارده معصوم بدون شکل و صورت و بدون تعیّن بودند! چنان مرا لذّت و بهجتی دست داد که تا حال که ده ها سال از آن می گذرد مزه آن در زیر دندانهای من و در کام من باقی است. من در آنجا غرق در تحیّر و بُهت بودم و مستغرق در لذّت ولایت که ناگهان مرحوم آقای أنصاری به شانه من زدند و فرمودند: بس است تا اینجا که رفتی! برخیز برویم، ساعت قریب به ظهر است!

از نکات قابل توجّه این بود که من خودم درب شبستان را از پشت کولون کردم و آقای أنصاری از درب بسته وارد شدند. و دوم اینکه احدی از جای من خبر نداشت و غیر از اطلاع غیبی مرحوم أنصاری بر محل من محمل دیگری ندارد. و سوم مشاهده مرحوم آقای أنصاری مکاشفه مرا بود که معلوم بود از تمام جریانات و مشاهدات من مطّلع بوده اند. (مطلع أنوار ج1 ص 213 الی 216)

 



 

دوشنبه 15/10/1393 - 12:10
اخلاق

                                 

 

 


 

 
مهمانِ سلمان فارسی:


فرمودند : در سابق الایام به زیارت قبر غیر معصوم و غیر امام نمی رفتم، چون تصور می كردم كه فقط از قبور ائمه كه مقام طهارت مطلقه دارند بسط و گشایش حاصل می شود ولی از قبور غیر اثری مترتب نیست، تا این كه در سفر اوّلی كه به عتبات عالیات با جمعی از شاگردهای روحانی خود، به جهت زیارت، مشرف شدیم. یك روز در ایّام اقامت در كاظمین برای تماشای بنای مدائن و ایوان شكسته كسری كه حقّاً موجب عبرت بود از بغداد به طرف مدائن رهسپار شدیم،پس از تماشای مدائن و به جای آوردن دو ركعت نماز در آن ایوان -‌ كه مستحب است به سمت قبر سلمان فارسی و حُذیفه كه در نزدیكی آن ایوان است خوانده شود - به راه افتادیم و ما در كنار قبر سلمان فارسى، نه به جهت زیارت، بلكه به خاطر رفع خستگی و استراحت با جمیع احباب ورفقا نشسته بودیم كه سلمان فارسی از ما پذیرایی نمود وبه صورت واقعیه خود را جلوه داده و به حقیقت خود تجلّی نمود.روح او بقدری لطیف صاف و بدون ذره ای از كدورت و واسع و زلال بود كه ما را در یك عالم از لطف و محبت و سِعه و صفا فرو برد؛در فضای وسیع و لطیف و بدون گره از عالم معنا ما را داخل كرد كه حقّاً مثل فضای بهشت، پر لطف و صفا بود،چون ضمیر عارف بالله، مثل آبِ صافى، زلال و مثل هوا لطیف بود. من از این كه به جهت زیارت در كنار قبر او نیامده بودم شرمنده شدم و سپس به زیارت پرداختیم وبعد نیز به زیارت قبور غیر ائمه طاهرین هم از علماء باللّه و مقرّبین و اولیای خدا می روم و كمك می گیرم و به زیارت قبور مؤمنین می روم و به شاگردهای خود هم توصیه نموده ام كه از این فیض الهی محروم نشوند. (معاد شناسی، محمد حسین تهرانی، ج3ص288) آیت الله أنصاری می‌فرموده‌اند: بعد از قبر سلمان فارسی قبری را به نورانیّت محمد بهاری در بهار همدان ندیده‌ام و خود مكرّراً با پای پیاده از همدان به زیارت قبر مطهّرش می رفتم. آقای اسلامیّه نقل می‌كردند: وقتی به همراه جناب عارف بزرگ سید هاشم حداد برای زیارت قبر آیت الله بهاری به بهار رفتیم،تنها این جمله را می گفت: آقای أنصاری حقّ داشته است كه مكرّر اینجا می‌آمده چون قبر مرحوم بهاری بسیار پر نور است. (در‌كوی بی‌نشانها ص115)
 




 

دوشنبه 15/10/1393 - 12:3
اخلاق

                                 

 

 


 
زدن همسر :

از شخصی به اسم سید عباس .... ویژه نقل شده است كه : در ایامی كه در همدان بودم یك روز با همسرم مشاجره لفظی پیدا كردم و من چون عصبانی شدم به او یك سیلی محكم زدم.... ولی بلافاصله پشیمان و ناراحت شدم و پیش خود گفتم برای اینكه دلم آرام بگیرد بروم و در مدرسه علمیه آخوند چون طرف عصر بود و طلبه ها دور هم جمع میشدند در كنار طلاب بنشینم تا از صفای طلبه ها دلم آرام بگیرد، در مسیر راه كه میرفتم گذرم از كنار خانه آیت الله انصاری رحمه الله علیه افتاد، پیش خود گفتم: اول بهتر است نزد آیت الله انصاری جهت عرض سلام بروم. وقتی اجازه خواستم و خدمت آقا رسیدم و سلام كردم آقا پس از جواب سلام بلا فاصله فرمودند: سید.... میشد كه زنت را نزنی و دیگر نیاز نبود دنبال جایی بگردی تا آرام بشوی سید...گفت: وقتی آقا این حرف را زد من از خجالت خیس عرق شدم و الآن هم بعد از حدود چهل سال وقتی یاد آن مجلس می افتم از خجالت عرق میكنم. ( در كوی بی نشان ها ص:116)



 

دوشنبه 15/10/1393 - 11:59
اخلاق

                                

 

 

واقعا علما و عرفا از خود گذشته و درخدمت خدا و خلق خدا هستند به خاطر همین است که اگر عالمی فوت شود

بهیچ وجه نمی شود  ضرر عالم فوت شده برطرف شود و هر عالمی ویژگی خاص خودش را دارد

مثلا آیت الله انصاری رحمت الله چچند دهه قبل می زیسته و خلا ناشی از فوت او هنوز هست 

هر چند در عصر ما هم علمایی هستند که کم نظیرند مثل آیت الله انصاری شیرازی

که متاسفانه او هم دیروز در سن 78 سالگی از دست ما رفت

شادی روح علمای اسلام بخصوص این دو بزرگوار صلوات بفرستید.

 

  مطلع از احوال همه :

را حاج شیخ محمد جابری نقل كرده است كه روزی همراه پدرم برای ثبت و محضری ازدواجمان به شهر آمدیم، پس از مراجعه به محضر، محضردار گفت: مخارج محضر بیست و پنج تومان می‌شود، از آنجا كه چنین پولی نداشتیم با پدرم از محضر بیرون آمدیم و تصمیم گرفتیم شب را در مدرسه زنگنه بگذرانیم و فردا صبح به روستا برگردیم. پس از اینكه شب را در آن مدرسه به روز آوردیم، صبح مشغول خوردن صبحانه بودیم كه كسی در حجره را كوبید، در را باز نمودم مرحوم آیت الله أنصاری را دیدم. آقا پس از احوال پرسی پنجاه تومان به من داد و فرمود: این را خرج ازدواجت كن. در حالی كه از این جریان بجز من و پدرم كسی مطلع نبود. (در كوی بی نشانها ص96)

 تواضع:
یکی از روحانیّون برجسته نقل کرده است: یک مرید آقای أنصاری  چند رأس گاو داشت. روزی آقای أنصاری = را دیدم که وی را در بردن گاوها به صحرا همراهی می کرد بدون اینکه این همراهی را کسر شأن خود بداند. مدتی در روستای دهلق در منزل یکی از رفقا سکونت داشتند و مردم روستا در این مدت کم، ازآقا رفتارهایی را مشاهده کردند که سخت به اهل علم علاقمند شدند. (در‌كوی‌بی‌نشانها ص83)

*( مرد، نزدیک است  که خود را بشکند             مرد آن نَبود  خرد را بشکند   )*



 

دوشنبه 15/10/1393 - 11:51
اخلاق

 

 

  نور نمازشب :
از این استاد الهى نقل شده كه فرموده: یكى از مؤمنین، شبى كه براى نماز شب بیدار شده بود دیده حدود500منزل درهمدان نورمى دهد. به او الهام شده بود در اینها نماز شب خوانده مى شود، در نقطه اى (از زمین ) عمودى از نور دیده بود كه تا آسمان كشیده شده است به او الهام شده بود كه وجود مقدّس حضرت مهدى  هست كه به نماز شب ایستاده است. (در‌كوی بی نشانها ص115 به نقل از رساله لقاء الله ص130 و 131)
*(البته روایت داریم از معصوم که منزلی که نماز شب خوانده می شود را ملائکه از بالا به خاطر نور زیادش می بینند)*
بعضی از شاگردهای آقا معتقدند،منظور خودش بوده كه اینجا از باب تواضع نام خودش را ذكر نكرده و این حالت عادت آقا بود كه در گفتن اسرار خیلی كتوم بودند. حتی آقا می‌فرمودند: اگر ملا‌كاظم كربلائی كه بطور اعجاز، قرآن به حافظه او سپرده شد، افشا نمی‌كرد ازطرف خدای تعالی بیشتر نصیبش می‌شد. (در‌كوی‌بی نشانها ص116، پاورقی)

 

توصیه استاد:

سالک، تنها از طریق شرع به جایی میرسد. تبعیّت 100%از علمای شریعت اولین قدم سالک است و خطر مهمّی كه سالك در این مسیر دارد بدبینی به علمای شریعت است. (دركوی‌بی‌نشانها ص63) یک شاگردآیت الله می گفت : آقا نامه‌ای نوشتم و دستورالعملی خواستم، آقا در جواب فقط مرقوم فرمودند: نماز شب بخوان و تقوی داشته باش. امرت خداخواست درست می‌شود. (در‌كوی‌بی‌نشانها 68)


 

دوشنبه 15/10/1393 - 11:28
اخلاق

 

 


تمجید آیت الله أنصاری از صاحب این رؤیا:
سید محمد حسین حسینی تهرانی می نویسد: یكى از رفقای ما كه از اقوام بود بیست سال قبل براى زیارت عتبه مباركه علىّ بن موسى الرّضا علیه السّلام به مشهد مقدّس رهسپار شد،حال خوبى داشت. بعد2،3روز برگشت،وقت مراجعت خوابى عجیب كه مشهد دیده بود تعریف كرد. گفت: در هنگام ورود داخل در حرم نشدم بلكه مؤدّبانه كنار درِ حرم ایستادم و سلام عرض كردم، و با خود گفتم: من كه به امام و حقّ حضرت معرفت واقعیّه ندارم نباید داخل حرم شوم تا زمانیكه حضرت حاجت مرا بدهند و مرا به حقّ خود و خداى خود عارف كنند. شب جمعه بود و هوا خیلى سرد بود.نیمه شب كه در یكى از رواقهاى پشت سر نزدیك به كفشدارى خوابم برده بود در خواب دیدم حضرت تشریف آوردند،با سر انگشت پا چند مرتبه بمن زدند و فرمودند: برخیز! برخیز كار كن؛ بدون كار درست نمى‏شود.من خودم را روى پاهاى حضرت پرت کردم كه ببوسم، آنحضرت مثل شخصى كه خجل شده و شرمنده باشد خم شدند،زیر بازوهاى مرا گرفتندنگذاردند كه ببوسم فرمودند: اینكارها چیست؟ برخاستم رفتم در صحن مسجد گوهرشاد وضو گرفتم عبایم را بخود پیچیدم و مشغول خواندن دعاى كمیل شدم.بین دعا بازخوابم برد. در خواب دیدم شخصى كه محاسن قرمز حنائى داشت نزد من آمد و لطف بسیار كرد و گفت: میخواهى برویم با هم گردش كنیم؟ گفتم: بسیار خوب! با هم حركت كردیم، مرا دور تا دور كره زمین حركت داده بصورت پرواز در بالاى هر شهرى همه افرادش را میدیدم و خوب و بدش را مى‏شناختم. و از دریاها و اقیانوسها عبور كردیم و به زیارت قبر حضرت رسول و صدّیقه كبرى و ائمّه بقیع علیهم الصّلوة و السّلام رفتیم و بعد به زیارت نجف أشرف وكربلاى معلّى وائمّه كاظمین وسامرّاء علیهم السّلام مشرّف شدیم. آن مرد در هر جا برایم زیارتنامه میخواند،مطالبى عجیب برایم نقل میكرد و در بین راهها دائماً با من مشغول تكلّم بود. من از بسیارى از حالات بزرگان و ارحام و عاقبت امر آنها سؤال میكردم و پاسخ مى‏گفت: و از حالات بسیارى ازمردگان واز اجداد و ارحام سؤال مى‏كردم،همه را یك به یك جواب میداد. سپس مرا به آسمانها برد وبملاقات فرشتگان ارواح رسل،ائمه و اولیاء مشرّف شدیم،در بهشت‏ها گردش كردیم،نعمت‏هاى بهشتى را ملاحظه كردیم؛ چیزهائى بودند كه قابل توصیف نیست.از روى جهنّم در یك طرفة العین عبور كردیم و كیفیّت عذابها را دیدیم كه آن هم قابل توصیف نیست. پس از این سیرها بمن گفت: میخواهى برگردیم؟ گفتم: آرى. با هم برگشتیم. چون در مسجد گوهرشاد وارد شدیم و مى‏خواست برود گفت: تمام این گردشها و سیرها 5دقیقه طول كشیده،گفتم: فقط 5دقیقه؟ گفت: نه بلکه یک لحظه؛! ملکوت که زمان نیست،خداحافظى كرد و رفت. گفتم: كجا؟ من با شما كار دارم!گفت:باید بروم. إنشاء الله هر وقت لازم باشد نزد شما خواهم آمد. گفتم: خیلى از عجائب و غرائب را در این زمان كوتاه بهم نمایاندى مرا به بسیارى از نقاط زمین و عالم بالا بردى! گفت: هیچ عجیب نیست! خداحافظى كرد و رفت.خواب بیدار شدم، به ساعت نگاه كردم دیدم پنج دقیقه است كه چرتم برده، شروع كردم بخواندن بقیّه دعاى كمیل. این خواب بقدری عجیب و مطالبش جالب و طویل بود كه قابل ذكر نیست. إجمالًا این آقا3روزخواب را براى ما نقل مى‏كرد؛صبح مى‏آمد و نقل مى‏كرد تا قریب ظهر كه مسجد مى‏رفتیم،بعداز ظهر مى‏آمد و نقل مى‏كرد بقیّه را تا نزدیك غروب كه آماده مسجد مى‏شدیم،بهمین منوال تا3روز نقل خوابش طول كشید. بقدرى عجیب بود كه وقتی حقیرهمدان محضر حضرت آیه الله جمال السّالكین، و زَین الفقهآءِ و المجتهدین و آیه الحقّ و الیقین آقاى حاج شیخ محمّد جواد أنصارى همدانى رحمت اللهِ علیه شرفیاب شدم و خوابش را نقل كردم،تعجّب نمودند و فرمودند: این از خوابهائى است كه در زمانه نظیرش یافت نمى‏شود و یا لا أقلّ بسیار كم است و معلوم میى‏شود كه خواب بیننده بسیار قابل و مستعدّ است‏.
 

دوشنبه 15/10/1393 - 11:22
اخلاق

        
               

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 


 


5) حکایت دوم :



شجاعت در برابر استعمارگر :


در زمان جنگ جهانی دوّم كه انگلیسیها داخل ایران بودند،

روزی در همدان زن محترمی جهت كار منزل از خانه خارج می‌شود،

یك سرباز انگلیسی به دنبال ایشان می‌افتد زن وقتی احساس می كند كه سرباز دنبال او را گرفته،

تندتر می رود،

تا در خیابان به ایت الله أنصاری برخورد می‌كند،!

زن خطاب به آقای أنصاری می‌كند و فریاد می‌زند مرا از دست این خبیث نجات دهید،

آقای أنصاری جلوی سرباز را می‌گیرد ولی سرباز به حضرت آقا جسارت می‌كند،

آقا هم با عصایش محكم بر سر سرباز می زند و او را فراری می‌دهد.

(در كوی بی نشانها 87)

 

 

 

 

پنج شنبه 11/10/1393 - 16:53
اخلاق

        
               

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 


 


حکایت اول :



کناره گیری از أهل غفلت:

(مجلس روضه ای که علما و اهلبیت راضی نیستند!) 


یكی از ذاکرین أهل بیت  می گوید:

روزی آقای أنصاری مرا در خیابان دید مقدرای پول به من داد

و فرمود: یك مجلس روضه برپادار امّا قربة إلی الله.

یکی از همدانیهای مقیم نجف روزی به آیت الله انصاری عرض کرد:

آقا چرا از مجالس کناره گیری می کنید؟

شاید این کناره گیری شما موجب شود که در مورد شما حرفهایی بزنند.

فرمودند: مجالس آلوده است.

در این مجاس از علمایِ دین و افراد بزگوار غیبت می شود و نهی از منکر هم نمی شوند،

بنابراین هر چه می خواهند بگویند من در هر مجلسی شرکت نمی کنم.

(در‌كوی بی نشانها ص83)

 

 

 

پنج شنبه 11/10/1393 - 16:49
اخلاق

        
               

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شعراو


3) آثار :


1. کتاب :

1) حاشیه بر عروت الوثقی

2) «أسرار الصلاة» در سال 1354 ه.ق


 2. اشعار عرفانی:

از این عارف بزرگ اشعاری به یادگار هست كه یكی از آنها را برای نمونه ذكر می نمائیم:



هلال ابرو


ای شه ملک ملاحت، دلبر زیبای من        

قومی از غم کرده‌ای دلخون، بت رعنای من   

از هلال ابرویت، خم کرده‌ای بالای من    

روزگارم ساخت چشمت، ترک بی پروای من 


آخر از رحمت نگر بر زردی سیمای من    

در شب هجران ندارم قصه جز با موی تو 

هر زمان با چشم نمناکم بیاد روی تو

ای خوش آن ساعت گذارم افتد اندر کوی تو    

گه شوم مدهوش و گه مست ای صنم از بوی تو


یا سپارم جان ز شوقت یار بی همتای من

هر دلی کز عشق رویت دلبرا دیوانه شد      

در بر شمع جمالت جان او پروانه شد

جغد آسا در فراقت ساکن ویرانه شد      

عاری از دنیا و دین و خویش و زبیگانه شد


دل زارش شد گواه محنت و غمهای من

اشاره انگشت کز زلفت حمایت می‌کند      

از عبیر نافه چینی هاحکایت می‌کند

با نسیم صبحدم از گل سعایت می‌کند     

از پریشانی دلها بس شکایت می‌کند


كز امیران جهان خون شد دل زیبای من      (در كوی بی نشانها ص141 و 142)

 

 

 

پنج شنبه 11/10/1393 - 16:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته